در این مطلب به محتوا و نکات گفت و گوی امین آرامش و اهورا نیازی، تولید کننده محتوا و فعال حوزه فناوری، در اپیزود صدونهم پادکست کارنکن پرداختیم.
معرفی و داستان مسیر شغلی
امین آرامش: اهورا نیازی رو داریم توی این قسمت از «کار نکن». سلام! خوبی؟
اهورا نیازی: سلام! آره، عالی! مخلصیم!
امین آرامش: اهورا، ازت میپرسن شغلت چیه، چی میگی؟
اهورا نیازی: تولیدکننده محتوا یا فعال حوزه فناوری. بعد این پیچیدهست. میگم ویدیو میسازم.
امین آرامش: دقیقاً! واقعاً یکی از کارای سخت اینه که بگیم شغلمون چیه. نوجوون که بودی، فکر میکردی قراره شغلت این بشه؟
اهورا نیازی: نه، اما همیشه عاشق مجریگری بودم.
امین آرامش: جدی؟ خیلی مجریگری دوست داشتی؟
اهورا نیازی: خیلی مجریگری رو دوست داشتم.
امین آرامش: تعریف کن برامون از اول.
اهورا نیازی: یادمه ۷ سالم بود. اون موقع یه گروه پاپ خیلی معروف بکاستریت بویز بود. یادمه نوار کاست گذاشتم، دکمه رکورد رو زدم و توی تخیلات یه بچه ۷ ساله داشتم نقش یه مجری روی فرش قرمز هالیوود رو بازی میکردم که اعضای بکاستریت بویز داشتن از کنارم رد میشدن و من یه مصاحبه سرپایی ازشون میگرفتم، حالا با اون انگلیسی. حالا انگلیسیای که بلد نبودم و داشتم اَده بَدَه میکردم! ولی آره، از اون موقع دوست داشتم این کارا رو.
اولین پروژه | برادران پورناظری
امین آرامش: جالبه! خب، برای اینکه بخوای راجع به مسیر شغلیات شروع کنی به حرف زدن، از کجا میگی؟
اهورا نیازی: مثل این فیلمای هندیه مسیر شغلی من -آهنگ هندی پلی کن- یه بچهای در یه ظهر گرم تابستونی! آره، واقعاً همینطوری بودم. شاید باورت نشه، ولی اولین ویدیویی که بهعنوان شروع مسیر شغلیم باهاش تدوین زدم، فستیوال موسیقی بارانا بود که در شهر بیستون برگزار میشد و برادران پورناظری برگزارکنندهاش بودن توی کرمانشاه. این ۴، ۵ لاین ویدیوی ۴K بود.
اون موقع سال ۹۶، من با یه لپتاپ گیمینگ پسرعموم این رو ادیت زدم که این لپتاپ مانیتور نداشت! شبیه کمودور ۶۴ بود. فقط قسمت مادربوردش بود، مانیتورش کنده شده بود و با کابل ویژهای به یه مانیتور مربعی الجی وصل میشد. پردازنده گرافیک، سیپییو و جیپییو، خنککنندهش خراب بود و وسط تدوین کِرَش میکرد، بلو اسکرین میداد و دستگاه قطع میشد. من میرفتم یخ از فریزر میآوردم، میشکستم و توی نایلون میریختم، نایلون رو میبستم، روش پارچه میکشیدم، لپتاپمو میذاشتم روش، یه پنکه هم میذاشتم که سیستم گردش حرارتی -پخش حرارت- ایجاد کنه.
با همچین وضعیتی اولین پروژهام رو زدم، توی باغ اجدادیمون در اسلامآباد غرب که الان بهش شاباد میگیم.
امین آرامش: یعنی تو اونجا به دنیا اومدی؟
اهورا نیازی: اصالتاً اونجاییم اما نه، کرمانشاه به دنیا اومدم. بعد پای همچین سیستمی تدوین میزدم. اون تابستون، عمو اینام یونجه برداشت میکردن، منم وسط کار میرفتم کمک. اولین پروژهام رو توی همچین شرایطی زدم.
استودیو سرو
امین آرامش: خب اصلاً چی شد که اون پروژه به تو داده شد؟
اهورا نیازی: یه کم عقبتر بریم. سال ۹۰-۹۱ بود و من به سبب علاقه شدیدی که به دوربین عکاسی داشتم (من کلا عاشق دوربین عکاسی، فیلمبرداری و به طور کلی صنعت مدیا و اینترتینمنت رو از بچگی خیلی دوست داشتم) پول یه ترم دانشگاهم رو پیچوندم و دوربین خریدم. از سایت افرنگدیجیتال خریدمش ولی شک داشتم که خرید آنلاین کنم، نکنه پولمو بخورن!
زنگ زدم به سایتهای رقیب مثل نورنگار و دیجیکالا که ببینم افرنگدیجیتال اوکیه یا نه. گفتن آره بابا. اون موقع دلار ۸۰۰ تومن بود، زمانی که من میخواستم خرید کنم شد ۱۰۰۰ تومن! به هیچکس توی فامیل نگفتم که پول دانشگاهم رو اینطوری خرج کردم. چندین سال هم با دروغ این مسیر رو بردم جلو. تک و توک فامیلام فهمیدن و الانم با خیال راحت راستش رو میگم و بعد دوربین خریدم و عکاسی میکردم. ذره ذره پول جمع کردم. یه لنز دیگه خریدم. تجهیزاتم رو بهتر کردم.
من به واقع از طریق نتورک وارد این حوزه شدم. یه پسرعمو دارم که ایشون آرایشگرن. من براشون یه ویدیوی تبلیغاتی ۴۰ ثانیهای درست کردم. یکی از دوستام که الان آلمانه اون ویدیو رو دید و به یکی دیگه نشون داد که استاد شبکه بود. شبکه کامپیوتر نهها، شبکه زدن بین آدما. اومد به یکی دیگه از دوستامون گفت که یکی رو میشناسم که ویدیو میشناسه. اون دوستم صاحب یه استودیوی عکاسی بود و گفت بیا باهم کار کنیم. از همونجا شروع شد.
من این صنعت رو دوست داشتم ولی به شکل حرفه بهش نگاه نمیکردم.
امین آرامش: بهعنوان عکاس و ادیتور ویدیو با یه جایی کار میکردی. سه چهار سال تا داستان پورناظریها.
اهورا نیازی: نه! پورناظری اولین پروژهای بود که از همون استودیو به من داده شد.
از سال ۹۰ فقط عکاسی میکردم، ویدیو اصلا نه. سال ۹۶ وارد استودیو عکاسیای به اسم سَرو شدم که همیشه برام شبه دانشگاه بود و خیلی بهش پایبندم و دوستش دارم البته الان دیگه از بین رفته.
امین آرامش: پروژههای خفنی انجام میدادن. من خودم یکی از فنهای برادران پورناظریام، مخصوصاً کارهایی که سهراب با همایون شجریان کرده، اون آلبوم رو صدها بار گوش دادم. دمشون گرم. توی دانشگاه هم این رو خوندی؟
اهورا نیازی: نه، ژنتیک خوندم. البته دقیقا ژنتیک هم نخوندم. دقیقتر بگم کشاورزی، شاخه اصلاح نباتات. اصلاح نباتات عربی همون ژنتیکه. بهنژادگری هم فارسیشه.
امین آرامش: خیلی خب، از اون ادیت ویدیو شروع شد، بعدش تا امروز این بین چه اتفاقاتی افتاد؟
اهورا نیازی: ۹۶ یک سال با بچههای استودیو سرو کار کردم. بعد گفتم دیگه کافیه کرمانشاه.
گجتنیوز
امین آرامش: ساکن کرمانشاه بودی و داشتی اونجا کار میکردی.
اهورا نیازی: بله. و گفتم که برای پیشبرد اهدافم پاشم بیام تهران. اومدم تهران، توی یه آژانس تبلیغاتی استخدام شدم، اما کمتر از دو هفته بعد همون شبی هم که استخدام شدم، مدیر سایت گجتنیوز – عرفان باستانی- که ایشون خودش هم کرمانشاهیه بهم زنگ زد و گفتن که بیا کرمانشاه برای من تولید محتوا کن.
نکته جالب اینجاست که اونم از طریق نتورک من رو پیدا کرده بود. یه دوستی ایشون داشتن و گفته بوده که من یه نفر میخوام که به تولید ویدیو علاقه داشته باشه، خوب حرف بزنه و انگلیسی حالیش باشه و اون گفته من یکی رو میشناسم، پسر خوبیه و منو معرفی کرد. بعد میلاد منو به عرفان وصل کرد.
بعد از اون حدود دو هفته توی تهران بودم. دوباره برگشتم کرمانشاه با حقوق کمتر. توی آژانس تبلیغاتی دو و نیم میلیون میگرفتم ولی برای گجتنیوز با یک میلیون و پونصد برگشتم کرمانشاه.
امین آرامش: چرا برگشتی؟
اهورا نیازی: بخاطر اینکه مسیر شغلیش برام مشخصا قویتر بود. تولید محتوایی که سایت گجتنیوز انجام میداد دقیقاً همون کاری بود که امروز دارم انجام میدم.
امین آرامش: یعنی اون موقع توی خودت میدیدی که قراره بعداً همین کار رو بکنی؟
اهورا نیازی: نه، ولی میدیدم. دلیل شروع این کارم هم دلیل جالبیه. من میخواستم معروف بشم، ولی نمیدونستم چطوری.
حالا اگه یه پله بریم عقبتر درباره دلیل شروع کردن کارم بگم. من زندگیم برای خودم سراسر انگیزه و امیده و دقیقاً مثل همین فیلم هندیا است که یک بچهای از اسلامر از اون قسمتهای خیلی ضعیف بلند میشه و میاد بالا.
برگردوندن عزت خانواده
اهورا نیازی: خیلی خلاصه من زندگیم رو تا امروز برات تعریف کنم. تا زمانی که تصمیم به کار کردن گرفتم، من یه بچهای بودم در یک خانوادهای که هم از طرف پدری و هم از طرف مادری به شدت اصل و نسب داره. ما کُردیم و وضع مالی خیلی خوبی داشتیم در زمان بچگی.
پدرم شم اقتصادی ضعیفی داشت، دلار همینطوری رفت پایین، پدرم ضرر کرد. شرایط اقتصادی خانواده به هم ریخت و یه دوران تاریک و سیاهی دقیقاً مثل کتاب داستانها به زندگی ما رخنه کرد. طلسم شده بودیم و همه چیز خیلی بد بود، خیلی بد بود. سالیان سال اتفاقات به شدت تلخی رو تجربه کردم تا دقیقاً ۲۶ سالگی.
سربازیم تموم شده بود. یک سال هم رفته بودم پیش دختر عمهم تهران کار کرده بودم داروخانه. روزی ۱۴ ساعت سر پا. داروخونهشون ولنجک بود و من خانه و مکان درستوحسابی نداشتم. تقریباً تو اون یک سال خیلی سخت بهم گذشت. بعد از ۱۱ ماه مشخصا فرار کردم از تهران.
تقریباً ۶ ماه بیکار بودم و به صورت اتفاقی وارد آتلیه فیلمبرداری و عکسبرداری عروسی شدم. اما چی شد که اون تصمیم رو گرفتم و رفتم توی اون آتلیه کار کردم؟ من یک احساس نیاز داشتم. نیازم برگردوندن عزت خانوادم بود.
یه سری مشکلات اقتصادی پیش اومده بود که اون ارج و قرب پدرم رو گرفته بود و اون روزی که تصمیم گرفتم، خیلی اتفاق عجیبی افتاد. من به نشانه اعتقاد نداشتم، ولی این نشانه اینطوری اومد تو صورتم و این شکلی بودم که باید کور باشی که این رو نبینی. یعنی اصلاً نمیتونی این نشانه رو نبینی.
نشانه
اهورا نیازی: یه شب تو همون باغمون به افقهای تاریک خیره شده بودم و داشتم به این فکر میکردم که خدایا چیکار کنم تو زندگیم؟
عموم از یه دستشویی صحرایی که اونجا داشت اومد بیرون. دمپایی پاش بود و یه مسیر مثلاً ۲۰ متری رو باید طی میکرد تا به من برسه. من وسط باغ نشسته بودم. خش خش صدای پاش میومد، قشنگ تو گوشمه این صدا. من کنار یه در نشسته بودم.
وقتی که عموم میخواست از کنارم رد شه که بره سمت خونه به من گفت:
«اهورا جان! ببین تو زندگیت به چی علاقه داری، بچسب بهش و تا تهش برو. مثل ما از این شاخه به اون شاخه نپر.»
این رو گفت و رفت. عموی من هیچی خبر نداشت که من داشتم به چی فکر میکردم. و من این شکلی بودم که: «من یک تدوینگر میشم.» و امروز اینجام.
امین آرامش: خیلی جالبه. خیلی جالبه.
اهورا نیازی: این دلیلی بود که اصلاً استارت کار من با اون احساس نیاز بود.
امین آرامش: برگشتن به کرمانشاه چون در راستای اون هدفه بود که بری دنبال پَشِنه (passion) گفتی: «پس من برگردم.» ضمن اینکه سختیهای زندگی تو تهران هم موقعی که مکان درستوحسابی نداشتی دیگه اگه برمیگشتی کرمانشاه، اینم تأثیر داشت؟
اهورا نیازی: نه! میدونی؟ همیشه این ماجرا برای من وجود داشت. چه زمانی که پیش دخترعمهم کار میکردم، چه زمانی که توی آتلیه کار میکردم. فقط به این فکر میکردم که یاد بگیرم و پیشرفت کنم. هیچوقت به پولش فکر نکردم.
من هیچوقت کارمند آدمها نبودم. میرفتم پیش دیگران دوران کارآموزی سپری میکردم. باهام بد حرف میزدن، ازم کار زیاد میکشیدن، ولی من خم به ابرو نمیآوردم. فقط یاد میگرفتم و خیلی هم سریع پیشرفت میکردم.
امین آرامش: چه نکته مهمیه این.
اهورا نیازی: ببین! من از سر نیاز رفتم دنبال کار ولی به خاطر پول برای دیگران کار نمیکردم.
امین آرامش: یکی از چالشهای خیلی جدی من سر کلاسهای مسیر شغلی اینه که من بچهها رو قانع کنم که: «شما مسئله خودت رو حل کن.» تو داشتی مسئله خودت رو حل میکردی. یعنی چی؟
ببین، خیلی وقتا آدمها مسئله طرف مقابل رو حل میکنن. میگن من برم اینجا کار کنم، اون داره مفتبری میکنه. ولی تو به این فکر نمیکردی. میگفتی: «آقا، این یه قدمه در راستای رشد من. حالا اون چی گیرش میاد؟ هرچی. به من چه؟ من مسئله خودم رو حل میکنم.»
اهورا نیازی: دقیقاً همینه.
امین آرامش: این تغییر مایندسته، از اون به این. یهو میتونه تو بلندمدت نتیجه بده. البته نه توی کوتاهمدت چون واقعاً شاید توی کوتاهمدت اتفاقاً اثر منفی بذاره. تو داری کار زیاد میکنی، داری حرف بد میشنوی و همه اینا رو داری تحمل میکنی. ولی تو بلندمدت خروجیش رو میبینی.
تراکتور
اهورا نیازی: دقیقاً! میدونی؟ داستان اینطوری بود که من باور داشتم که دیر شروع کردم به کار کردن. ۲۶ سالم بود.
شرایط مالی به شدت بد بود و سالیان قبل شرایط مالی بد شده بود. من معتقدم خیلی مسئولیتپذیر هستمها، الان خیلی مسئولیتپذیرم. ولی اگر انسان آگاهتری بودم باید ۱۸ سالگی شروع میکردم. چون هم ۱۸ سالگی علاقه همون ۲۶ سالگیم رو داشتم، هم آزاد بودم. چرا شروع نکردم؟ صرفاً چون بچه سر به هوایی بودم. ۲۶ سالگی که شروع کردم به کار کردن گفتم: «من باید جبران این سالها رو انجام بدم.» اگر میگن مثلاً روزی ۸ ساعت کار کن، من با روزی ۱۳ ساعت استارت زدم. با روزی ۱۵ ساعت استارت زدم.
توی آتلیه سرو که بودم یادمه توی اون ۱۱ ماهی که پیششون بودم، من سی شب نرفتم خونه. فقط توی استودیو میخوابیدم. اینطوری بود که میخوابیدم و از دستشویی خود استودیو استفاده میکردم واسه اینکه حداقل بوی عرق ندم وقتی میرم پروژه. انقدر کار رو جدی میگرفتم.
امین آرامش: در حالی که خونه هم همونجا بود، توی همون شهر بود.
اهورا نیازی: دقیقا! ولی نمیرفتم که تمام وقتم رو صرف کار کردن و یادگیری کنم.
امین آرامش: واقعا دمت گرم!
اهورا نیازی: آره، من به تراکتور بودنم برای خودم واقعاً معروفم. یعنی همیشه دلیل ادامه دادنم خیلی از مواقع اینه که یه تراکتوریم که روح درونش وجود نداره.
یک سال، هر روز پنج صبح
امین آرامش: من خارج ضبط هم بهت گفتم واقعاً. یک نشونه از تراکتور بودن چیزی بود که روی خود منم اثر گذاشت. اون چالشی که هر روز پنج صبح پا میشدی.
اهورا نیازی: اونم خیلی ماجرای جالبی داره.
امین آرامش: فقط یه دونه تراکتور میتونه این کار رو بکنه. واقعاً اینجوری، هر روز فکر کنم برای ۳۶۵ روز.
اهورا نیازی: ۳۶۵ روز، هر روز پنج صبح بیدار شدم و به زندگی پرداختم. البته اون آخرهاش یه کوچولو شل کردم چونکه من ۶۰ روز قبلش استارت زده بودم ولی پابلیش نکرده بودم که مطمئن شم میتونم.
امین آرامش: چه زیرکانه! یعنی تو دو ماه اول رو داشتی؟
اهورا نیازی: نه دو ماه اول رو توی ذهن خودم زده بودم.
امین آرامش: یعنی پنج صبح بیدار میشدی.
اهورا نیازی: من در واقع ۱۴ ماه پنج صبح بیدار شدم. ولی ۱۲ ماهش دقیقا اتفاق افتاد اما مردم دو ماه بعدش رو دیدن.
امین آرامش: من یه توضیحی بدم خیلی جالبه یعنی اولش یکم دستگرمی کردی که بعدا کم نیاری تا ببینی کار میکنه یا نه. برای کسانی در جریان نیستند برای بیش از سیصد روز هر روز اهورا پنج صبح از خواب بلند میشد و یه دونه ویدیو داخل یوتیوبش میذاشت و البته یه تم خاصی داشتی انگار. مثل یه دونه برنامه ترکیبیای بود که چند تا قسمت مشخص داشت. اونا رو میگفتی و چون که غالب داشتی، معلوم بود قراره چیکار کنی. اینم خیلی به نظرم تصمیم زیرکانهای بود که فقط باید جاهای خالی رو پر میکردی و اینم به نظرم خیلی کار جالبی بود. واقعاً دمت گرم.
خب برگشتی کرمانشاه. اونجا تصمیم گرفتی با حقوق کمتر ولی چون که در راستای معروف شدنته رفتی اونجا کار کنی. بعد چی شد؟
اهورا نیازی: زمانی که وارد گجت نیوز شدم نمیدونم چطوری این ایده به ذهنم رسید. واقعاً نمیدونم چطوری. اما به عرفان گفتم روزی که با هم داشتیم صحبت میکردیم، قرارداد که نبود، همچین یه چیز داداشیطوری جلوی همدیگه نشسته بودیم و گفت انقدر، منم گفتم باشه.
بهش گفتم که من میخوام با حفظ حقوق کپیرایت شما، این محتوا رو در صفحه اینستاگرام خودم بذارم. عرفان گفت اوکی، بذار و عرفان نمیدونست داره چیکار میکنه. اون موقع گجتنیوز پیج اینستاگرام نداشت، سال ۹۷، نزدیک ۹۸ و من شروع کردم به فعالیت کردن. یوتیوب گجتنیوز رو مونوتایز کردم. پیج اینستاگرامی خودم شروع کرد به رشد کردن.
امین آرامش: یعنی هم میرفت داخل یوتیوب گجتنیوز، هم داخل اینستاگرام تو.
اهورا نیازی: دقیقاً داخل اینستاگرام من و نکته جالب چی بود؟ این شغل چه مهارتهایی میخواست؟ شغل تولیدکننده محتوای تکنولوژی بود. دقیقاً همین کاری که الان میکردم. توی نرمافزارهای مجموعه نرمافزارهای ادوبی، شما به افترافکتس نیاز داشتی. افتر افکت که برای افکتگذاری بود. پریمیر نیاز داشتی برای تدوین که بلد بودم، ولی افترافکت بلد نبودم که خیلی پیچیدهتر از پریمیره. بعد، ادوبی آدیشن برای صدابرداری نیاز داشتم، بلد نبودم. فتوشاپ نیاز داشت که خیلی ابتدایی بلد بودم.
اینا مهارتهای نرمافزارش بود. تایپوگرافی میخواست که بلد بودم. مهارت ترجمه میخواست که زبانم همیشه خوب بود، ولی ترجمه نمیکردم. سواد تکنولوژی میخواست که اصلاً نداشتم.
امین آرامش: چه جالب، یعنی تو خیلی آدم اهل تکنولوژی هم نبودی؟
اهورا نیازی: اصلاً! نه اینکه از تکنولوژی بدم بیاد اما پولش رو نداشتم که برم سراغ مثلاً موبایلهای روز. من اولین گوشی موبایل اندرویدی که گرفتم، گلکسی S5 بود، سال ۹۴. یعنی اولین گوشی هوشمندم رو سال ۹۴ تونستم تهیه کنم، سال ۹۵. و یه عالمه مهارت میخواست که من هیچکدوم رو بلد نبودم.
امین آرامش: اونجا واقعاً کارآموزی بود.
برو توی دلش و یادش بگیر
اهورا نیازی: کامپیوتر میخواست، نداشتم. فقط گفتم که اوکیه. توانایی گویندگی میخواست که اون موقع اون رو هم بلد نبودم. یکی بودم که خوب حرف میزد، ولی صدای زیبای مهارت دیدهای اصلاً نداشتم. اولین صدام رو اگه بخواین گوش بدین، تو گوگل بزنید “تأثیر فلفل بر مغز و بدن انسان”. اولین صدام میاد. تو آپارات ویدیوش هست. ببین، چقدر بد بوده! بعد اومدم و شروع به کار کردم. فقط به عرفان گفتم که من هر ویدیویی میسازم، میخوام تو صفحه اینستاگرام خودم بسازم.
امین آرامش: آگاه بودی چیا رو بلد نیستی؟ یعنی همین که داری میگی که آقا، این داستان صدا یه چیزی هست که من بلدش نیستم و باید روش کار کنم؟
اهورا نیازی: نه ببین، ماجراش اینه…
امین آرامش: چون قدم صفرش همینه که تو بدونی چی رو نمیدونی.
اهورا نیازی: ماجرا این بود که عرفان به من گفت چه نیازی دارم. میدونستم که مهمترین نیازش با افترافکتس رفع میشه و بعد، گویندگی نیاز داره. خب، اوکی. تو چی رو میخوای بخونی؟ یه مطلبی باید بخونی دیگه. خب، مطلبه رو باید ترجمه کنی، پس تو سواد انگلیسی باید داشته باشی، سواد تکنولوژی و قدرت ترجمه.
امین آرامش: این همه نفهمیدن ترسناک نبود؟
اهورا نیازی: اصلاً!
امین آرامش: چرا ترسناک نبود؟
اهورا نیازی: چون من بچهایم که خیلی فکر نمیکنم. مثلاً میگم که برم کلاس خلبانی. من الان دارم کلاس خلبانی میرم، خلبانی هواپیمای سبک. بعد، رفتم یه ایونتی که بنیانگذار اون ایونته یه تیم پرواز هم داره. همینطوری وایساده بودم کنار کیوسکشون، بعد منو پرزنت کردن. گفتم که “اوکی! بریم خلبان شیم” و الان دارم دورهش رو میگذرونم.
من به این فکر نمیکنم که خب، آیا من از ارتفاع میترسم؟ آیا نمیترسم؟ خب، همه از ارتفاع به نوعی میترسن. اوکی، اگه ترس از ارتفاع رو به شکل فوبیا نداشته باشین. ولی میرم توی دلش و یادش میگیرم.
اینطوری نیستم که الان میخوام ماشین بخرم، آیا سیستم تعلیق این ماشینه چطوریه؟ از قیافه ماشینه خوشم میاد، میرم ماشینه رو میخرم و بعدش متوجه میشم که دوستش دارم، دوستش ندارم، باهاش کنار میام، نمیام. خیلی هم آدمی نیستم که خروج بزنم از چیزها.
امین آرامش: شروع کردی به یادگیری اون همه چیز؟
اهورا نیازی: آره، شروع کردم به یاد گرفتن اون همه چیز. و اینطوری بود که من شروع که کردم با حقوق یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومن، سال ۹۷ که حقوق کمی بود همون موقعش.
امین آرامش: سال ۹۷، یک و پونصد. به عنوان مثال یه عدد رو بگم: من سال ۹۴ تو اون شرکت نفتیه که کار میکردم، حقوقم ۳ تومن بود. یعنی فاصله زیادی نبود.
اهورا نیازی: عدد کمی بود. حالا اون حجم از کار رو من ارائه میدادم. فقط تنها فرقی که با امروز داشت، این بود که من فیلمبرداری نداشتم تو ماههای اول، چون دوربین نداشتیم. و فقط دوبله محتواهای تکنولوژی بود. ولی مثلاً روزی ۳ تا محتوا آماده، ترجمه و فارسیسازی میکردم.
فارسیسازی این شکلی بود که با افتر افکت میاومدم، تمام نوشتههای انگلیسی اون ویدیو رو فارسی میکردم. تا اونجایی که میشد ماسک میکردم، ماسکها رو ترک میکردم. بعد، افتر افکتِ اون موقع که خیلی عتیقه بود و دیوونه بود! اصلاً هیچ آوتومیشنی نداشت!
اولین کامپیوتر
اهورا نیازی: شروع کردم به کار کردن. پنجاه درصد پول کامپیوتر رو عرفان بهم داد. دمش گرم. دو سال و خوردهای طول کشید که همون سه میلیون تومن رو پاس بکنم.
شش میلیون تومن کامپیوتر رو خریدم. سه میلیون تومنش رو هم یه دوست فوقالعاده عزیزی -پژمان عزیزی- بهم داد. پژمان اگر اینو میبینی دمت گرم. همینطوری، اصلا من رو نمیشناخت و اومد بهم یه چک سه تومنی داد و مسیر زندگی من رو تغییر داد.
یه پستی توی اینستاگرامم هست که بر میگرده به اولین شبی که کامپیوتر اومد توی خونمون. یه عکس ازش گرفتم، یه کامپیوتر لختیه با یه مانیتور. پد موس ندارم، کیبورد و موس هم قرضی بود ولی یه کپشن نوشته بودم که به خودم قول میدم ” دروغ نگم، وفادار بمونم به عهدم و ادامه بدم و ادامه بدم”.
امین آرامش: گفتی واقعا که داستانت شبیه داستانهای هندیه ولی واقعا شبیهه اینطوری که داریم پیش میریم.
اهورا نیازی: شروع کردم به کار کردن با روزی ۱۳ ساعت. خب هیچی بلد نبودم. مثلا نمیدونستم فورمت ویو و امپیتری چه فرقی دارن. میگفتم چه فرمت مسخرهایه، چرا انقدر سنگینه. ولی شروع کردم. و اینطوری بودم که یه جایی از داستان انقدر برام همه چیز سخت و جدید بود، متن فارسی رو مینوشتم و میخواستم اون رو بخونم، نمیتونستم بخونمش. چون که باید یک جوری میخوندم که جذاب باشه.
یادمه میزدم تو سر خودم از عصبانیت که ” فارسی نوشته! فارسی رو بخون”. و اینطوری بود که ذره ذره پیش رفت تا یه جایی رسیدیم که به عرفان گفتم من دیگه نمیتونم. اگر ادامه بدم باید جدا شیم. بعد عرفان گفت که خب بریم نیرو استخدام کنیم و جای تو بذاریم.
افزایش درآمد
اهورا نیازی: از طریق ایران تلنت متوجه شدیم که این کار و پوزیشن شغلی به پنج نفر نیاز داره و من حقوق یک نفر رو و کمتر از حدی که باید میگرفتم.
دیگه یه چند سالی با هم کار کردیم، یه سری مشکلات مالی پیش اومد و تا سال ۹۸ نزدیک به ۹۹ ما با هم همکاری داشتیم. یه مشکل مالی خیلی بد برای من پیش اومد و مجبور شدم که از کار بزنم بیرون و از طریق مهارتهایی که داشتم درآمدم رو افزایش بدم.
دم عرفان گرم. با این که از قراردادمون مونده بود گفت اوکیه و برو. من شروع کردم به موشن گرافیک زدن برای فیلیمو و اینجور چیزها و همچنان توی صفحه اینستاگرام خودمم تولید محتوا میکردم و درآمد خودم رو یهو یادمه عید ۹۸ رو به ۹۹ بود یا شروع ۹۹ بود که رسوندمش به ۱۸ تومن.
امین آرامش: از چه راهی؟
اهورا نیازی: از طریق همون موشن گرافیک و انجام پروژهها و اینجور چیزها.
امین آرامش: پیجت اون موقع چقدر فالوور داشت؟
اهورا نیازی: فکر کنم ۷۰-۸۰ هزار نفر. اینستاگرام من اصلا درآمد نداشت تا زمانی که کرمانشاه بودم. فقط میتونستم از طریق موشنهایی که زده بودم، پروژه بگیرم.
امین آرامش: یعنی اونجا نمونه کارهاتو میدیدن و بهت میگفتن بیا این کار رو بکن.
اهورا نیازی: دقیقا! عید ۹۹ من ۱۸ میلیون تومن درآوردم و واسم خیلی رویایی بود و به خودم گفتم که عید ۱۴۰۰ این رو سهرقمی میکنم. نرسیده به عید، درآمدم رو به مثبت ۱۰۰ میلیون رسوندم. ببین، واسه من پادشاهی بود!
امین آرامش: خیلی خفنه.
اهورا نیازی: یعنی منی که از صفر مطلق نه، خیلی منفی شروع کرده بودم، مثلا کامپیوتر من نزدیک دو سال و خوردهای کارت گرافیک نداشت. با کارت گرافیک آنبورد توی افتر افکت پروژه میزدم. ببین چه پدری از من درمیاومد.
سالیان سال اسپیکر نداشتم. ایرباتس کج و کوله الجی جیفور من داشتم. هنوز هم دارمش. این معروف بود توی صفحه اینستاگرام من، یه گوشی بود که میخواستی باهاش استوری آپلود کنی انقدر این روند کند انجام میشد و بهش فشار میاومد (اون موقع نه حالا که استوریها گرافیک قویتری دارن) که گوشی داغ میکرد و باطریش خاموش میشد. یعنی توی شارژ بود مثلا باید میذاشتیش توی یه چیز خنک تا استوری آپلود کنی. من با یه همچین چیزی استارت میزدم.
بعد این وسط پولیپ حنجره درآوردم. نتونستم یه مدت صحبت کنم. یک خواب سنگین افتاد توی پیجم. عمل حنجره انجام دادم. یه عمل خیلی ترسناک. در صورتیکه در واقعیت اینقدر ترسناک نبود. یه عمل معمولی بود. ولی برای منی که همه چیز روی صدام داشت میچرخید عمل پولیپ حنجره انجام دادم. اونجا خیلی اتفاقات عجیب و غریب افتاد برای پیجم. پیجم حدود ۱۱۰ تایی بود. بهمن ۹۹ بود.
برنامه خبر امروز
امین آرامش: از چه طریق به اون عدد سه رقمی رسیدی؟ انجام همین پروژهها برای دیگران بود؟
اهورا نیازی: نه دیگه. اون عدد سه رقمیه توی اون چند ماهی بود که اومدم تهران. من کرمانشاه بود، پاییز ۹۹ بود که یه اتفاق بدی برای حنجرهام افتاد و دیگه نمیتونستم حرف بزنم.
دکتر به من گفت که تو باید روزه سکوت بگیری. خیلی برام سنگین بود. منی که هر روز ویدیو میساختم. خبر امروز رو استارت زدم. خبر امروز دقیقا همون برنامهای بود که توی یوتیوب میذاشتم. پنج صبح بیدار میشدم، ویدیو میساختم. خیلی کار میکردم.
اون تایم بازهای بود که من روزی ۱۸ ساعت کار میکردم. فقط میخوابیدم، کار میکردم. بعد که این اتفاق برای حنجرهام افتاد دکتر بهمن گفت که تو باید روزه سکوت بگیری. خیلی اسمش عجیب بود، “روزه سکوت”. برای منی که همه چیزم توی حرف زدن بود. و فعالیت پیجم قطع شد و توی استوری به بقیه گفتم که همچین مشکلی برام پیش اومده و گفتن که باید بری تهران عمل کنی.
همونجا یک تصمیم بزرگ گرفتم. گفتم که خداحافظ زندگی کرمانشاه، سلام به زندگی تهران.
هیچی پول نداشتم. با منفی ۱۹ میلیون تومن اومدم تهران و توی حال خونه خواهرم شروع کردم به درست کردن استودیو. دیوارها رو رنگی کردیم و شروع کردیم به کار کردن. من عمل حنجره رو انجام دادم. سی روز روزه سکوت دیگهای رو تجربه کردم. بعدش بهمن ماه بود که شروع کردم و به طرز عجیبی یک دفعه اقبال اومد به سمت من. قبلش اصلا درآمدی از پیجم نداشتم. یادمه اولین استوری که فروختم ۱۵ هزار تومن بود.
امین آرامش: تبلیغ فروختی؟
اهورا نیازی: آره. اصلا نمیدونستم دارم چی کار میکنم و ارزش کارم چیه؟ شروع کردم به ویدیو ساختن راجع به گوشیها. برندهای عجیب و غریب اومدن سراغم.
اولین برندی که اومد سراغم سامسونگ بود. اومد سراغم، ویدیو ساختیم. یهو پیجم رشد کرد، شد ۲۰ کا. فکر کنم توی ۷-۸ ماه شدم ۳۰۰ کا. یعنی پیجی که یک سال و نیم روش کار کرده بودم شده بود ۱۰۰ کا بدون هیچ درآمدی، یهو شد ۳۰۰ کا با درآمد مثبت ۱۰۰ میلیون در ماه. و زندگی یک دفعه خیلی رنگ و روی متفاوتی گرفت.
تابستونش اومدم میدون فاطمی سمت مرکز شهر تهران -میدان گلها- خونهای گرفتم و اونجا رو استودیو کردم. کمکم برند “اهورا نیازی” معروف و معروف و معروفتر شد.
امین آرامش: کجاها این وسط فهمیدی که دیگه درسته باید برم سرمایهگذاری کنم؟ چون اینکه بری و هزینه کنی براش اینطوری بود که خونه خواهرت اول پول خوب درآوردی و بعد فهمیدی که برم این کار رو بکنم؟
اهورا نیازی: سرمایهگذاری نمیدونم منظورت چیه؟ مثلا اینکه نورهام رو ارتقا بدم؟
بله. وقتی پول درآوردم، اومدم روش سرمایهگذاری کردم. خدمتت عرض کنم که من هیچ وقت دیدم بیزینسی نبود. هنوز هم نیست. یعنی اگر منظورت از سرمایهگذاری اینه که کمی فراتر نگاهش کنیم، من جواب میدم که هیچ وقت فکر نکردم که کارم با ارزشه. هنوز هم فکر نمیکنم که کارم، یه کار خاصی باشه.
امروز تولید محتوا واقعا چیز عجیب و غریبی نیست. امروزی که ریل اومده و کانتنتسازی خیلی ساده شده، گوشیهای موبایل خیلی پیشرفته شده، به نظرم تولید محتوا خیلی کار عجیب و غریبی نیستش. من اگر موفق شدم به خاطر گذشته بوده. امروز کار خاصی انجام نمیدم. ماهیت محتواسازی عوض شده. راحت و عامتر شده و ارزشش پایینتره.
امین آرامش: از سال ۱۴۰۰ که رفتی میدون گلها تا الان همین سمیر رو داری میری و چیزی عوض نشده؟
اهورا نیازی: فقط اینکه استودیو از خونهام جدا شده. به خاطر اینکه نیروهایی که با هم افتخار همکاری داریم بیشتر شده و بحث حریم شخصی هستش.
امین آرامش: دو تا بخش هست که دوست دارم به طور مجزا حرف بزنیم. به نظرم داستان مسیر شغلی رو میتونیم هیمنجا پروندهاش رو ببندیم. چیز دیگهای هم هست که بخوای بگی؟
اهورا نیازی: نه. فقط اینطور بود که من خیلی برای خودم همه چیز رو جذاب جلوه میدادم توی ذهنم.
مسیر موفقیت
امین آرامش: آفرین! چه چیز جالبی گفتی! یه سوالی که من یادم رفتم بپرسم این بود که چطور دوام میآوردی. صرف همین که من باید اونقدری وضعم خوب بشه.
اهورا نیازی: دقیقا. نیازم بود که باید برطرف میشد. انقدر اون احساس نیاز برام مهم بود که دقیقا تا عید همین ۱۴۰۳ طول کشید تا من تمام مشکلات مالی رو برطرف کنم. همین که برطرف شد، انگیزهام رو برای کار کردن از دست دادم. نیازم دیگه برطرف شد. اون چیزی که به خاطرش کارم رو شروع کرده بودم رفع شد.
امین آرامش: حالا مستقل از خود این موضوع، اینکه یک هدف بالا دستی که شبیه قطبنماست که همیشه بهت انگیزه میده داشته باشی چقدر چیز جالبیه.
اهورا نیازی: خیلی مهمه. من توی زندگیم یه مهارتی دارم در تشریح زندگیه که اون هم تمثیله. من خیلی قشنگ تمثیل میکنم. مثلا مسیر موفقیت، من اصلا اهل کتاب خوندن نیستم. پادکست گوش نمیدم. به این قضیه افتخار هم نمیکنم، مشخصا آدم بیسوادی هستم وقتی که اهل مطالعه نباشی. مطالعهام در حد خوندن مقالات تکنولوژی هستش. مابقی اکتساب میشن، تجربه میشن.
یعنی به عنوان مثال مسیر موفقیت از نظر من اینطوره که مبداهای انسانها مختلفه، مقصدهاشون هم مختلفه. اما تکنیکهای طی مسیر موفقیت کاملا یکسانه.
امین آرامش: چی هستن اونها؟
اهورا نیازی: آموزش، تمرین، استمرار.
امین آرامش: یادگرفتن همیشگی. تجربه کردن به صورت مستمر.
اهورا نیازی: هدفگذاری، دوراندیشی. برای این اومدم تمثیل کردم. میگم که اگر قلهای که انسانها میخوان بهش برسن روی یک کوه باشه، مایی که میخوایم این مسیر رو طی کنیم یک کوهنورد هستیم.
وقتی میخوایم شروع بکنیم بسته به اینکه – اصلا ربطی نداره که کجاییم، توی چه موقعیت مالی هستیم- ما پای دامنه کوه هستیم. یک عالمه قدم باید بزنیم تا دامنه رو طی کنیم و به پایه کوه برسیم. قله رو میبینیم و شروع میکنیم به پیادهروی توی مسیرش. تکنیکهای کوهنوردی، ابزارهای کوهنوردی که برای این طی مسیر استفاده میکنیم تمام اون مهارتهای سخت و نرمی هستن که ما باید توی زندگی یادشون بگیریم.
اگر چکش نیاز داری، اگر کفشی نیاز داری که باید میخ داشته باشه برای هر کسی میتونه یه مفهوم خاص داشته باشه. همینطور ذره ذره میری تا به قله موفقیت برسی. در نهایت یک کوهنورد خوب میشی که تو رو بذارن توی هر کوهی، از یک تکنیکی جدید استفاده میکنی و یا ابزارت رو باید عوض کنی و بکشی بالا. و الا طی مسیر رو دیگه یاد گرفتی.
یا مثلا همیشه به خودم میگفتم که -چون توی این مسیر سالهای اول پول درنمیآوردم-، مثل خر هم کار میکردم.
از کجا حس میکردی کارت درسته؟
امین آرامش: چرا نااُمید نمیشدی؟
اهورا نیازی: دقیقا میخوام به همین اشاره کنم. برای خودم یه داستانی درست کرده بودم. خب من یک احساس نیازی داشتم. احساس میکردم که دارم کارم رو درست انجام میدم.
امین آرامش: از کجا این رو میفهمیدی؟
اهورا نیازی: از اونجایی که کاری که میکردم با ارزش بود. خلق ارزش میکردم.
امین آرامش: چون واقعا توی سناریوهای موازی اینکه آدمها همیشه ادامه بدن هم لزوما کار خوبی نیست.
اهورا نیازی: آره. ممکنه اشتباه بری مسیر رو. من چون میدونستم کار با ارزشی دارم انجام میدم مسیر رو ادامه میدادم. من داشتم تشریح علم میکردم.
امین آرامش: چه جوری خودت رو توجیه میکردی که اگر با ارزشه چرا پول در نمیارم؟
اهورا نیازی: چون داشتم کارآموزی میکردم. چون ضعیف بودم. میدونستم که ضعیفم. با اینکه خیلی کار میکردم.
امین آرامش: آفرین! چون میدونستم ضعیفم! واقعا اولین قدم برای قویتر شدن، چه میخواد یه کشور باشه چه یه تیم باشه یا سازمان یا فرد باشه، اینه که بگی من ضعیفم. ضعیف بودن خودت رو بگی.
اهورا نیازی: من هیچ وقت مغرور نشدم و هنوز هم نیستم.
امین آرامش: من این رو تایید میکنم.
اهورا نیازی: من یه تمثیل داشتم برای خودم که از مسیر دور نشم. من خودم رو شبیه اسب درشکه تصور میکردم. اسبهای درشکه رو توی فیلمهای قدیمی که نگاه کنی دو تا فلز آهنی کنار چشمهاشونه که فقط جلو رو ببینن. نه وقتی که گرگ بهشون حمله میکنه متوجه بشن و نه وقتی لبه پرتگاه هستن. فقط جلو! من سالیان سال فقط جلو رو نگاه میکردم.
نمیدونم توی این پادکست چقدر میتونم راحت باشم. میشه راحت حرف زد؟
امین آرامش: راحت باش.
اهورا نیازی: یکی از دوستانم خیلی میخواست توی زندگیش پیشرفت کنه. به من گفت یک جمله انگیزشی بهم بگو. من هم گفتم: پدرسگ فقط کار کن. اینو نوشت و گذاشت رو میزش. الان هم خیلی موفقه و سالیان سال این جمله روی میزش بود. پدرسگ فقط کار کن.
یه تمثیل دیگه هم میتونم بگم اگر طولانی نمیشه؟
امین آرامش: آره بگو.
تمثیل
اهورا نیازی: اگر بازی سیمز رو انجام داده باشین. یه بازی که شبیهساز زندگی انسانه. کاراکتری که شما توی این بازی خلق میکنین چند تا متغیر یا چند تا درجه راه که شما باید همه اینها رو در سطح عالی نگهدارید تا کاراکترتون خیلی رشد کنه، خیلی خوب بازی کنید. مثلا یکیش نظافت فردیه، یکیش غذاخوردنه، تفریح کردن، ارتباطات اجتماعی، فیزیک قوی داشتن، مطالعات داشتن.
همه اینها رو که به اندازه نگهداری در تعادل، بالای سرت یه علامت الماس مانند بود که وقتی این سبز روشن میشد یعنی خیلی اوضاعت و حالت خیلی خوبه. قرمز که میشد یعنی اوضاعت خیلی خرابه. تو باید همه این ها رو در تعادل نگهمیداشتی تا حال کاراکترت خوب میبود.
من یاد گرفتم که توی زندگی برای اینکه به دایره و علامت یین و یانگ به تعادل برسیم بسته به اینه که کجا شروع کردیم. گاهی باید از دایرهمون خارج بشیم. از فرم دایره دربیایم، به مستطیل تبدیل بشیم، به لوزی، به مثلث تبدیل بشیم تا اون قسمت ضعفمون رو درمان کنیم و بعد دوباره به دایره تبدیل بشیم.
امین آرامش: یعنی تو اون ساعتهایی که روزی ۱۶-۱۷ ساعت کار میکردی طبیعتا سمت تفریح و این داستانها نمیرفتی. تعطیل بوده دیگه. نمره خوبی نمیگرفتی.
اهورا نیازی: دقیقا. یکی از دلایلی که الان کمتر شاید کار میکنم اینه که دارم به زندگیم فردیم تازه میرسم. دارم ورزش میکنم. من سالیان سال ورزش نکردم. من افتادگی شونه دارم دوستان عزیز. گردنم رو به جلو هستش. صرفا به خاطر این که ساعتهای زیادی کار میکردم.
توی زندگیم این رو تجربه کردم. منی که شرایط مالی بدی داشتم، مهارت نداشتم، همه دلایلی بودن که از تعادل خارج بشم. برای این که زندگیم به یک دایره تبدیل بشه باید اول روی توسعه فردی خودم کار کنم و کار یاد بگیرم. پول در بیارم. چون واقعا پول مهمه.
امین آرامش: خیلی هم مهمه.
اهورا نیازی: پول که درآوردم، گفتم خب حالا بفرمایید مثل آدم زندگی کنید. خونهتون رو از استودیوتون جدا کنید. یه روزهایی به خودتون مرخصی بدید. اون چیزی که دوست داری رو برای خودت بخر. و تونستم به تعادل برسم. پس در نتیجه ضعفهام رو با حذف تعادل، ندیدن دوستانم، نداشتن دوست دختر، اهمیت ندادن به خودم بود گذاشتم کنار. فقط به زندگی کاریم پرداختم. این رو توسعه دادم. حرفهای شدم و بعد گفتم حالا میشه به اینها هم پرداخت.
امین آرامش: نکته همینه. نه اینکه تعادل نداشتن توی زندگی و همه زمانها چیز مطلوبی نباشه، مساله اینه که عملی نیست. اینجوریه که تو اگر در یک برههای که اول مسیر شغلیت هستی و بگی من فقط ۶ ساعت کار میکنم اینطوری نمیتونی.
اهورا نیازی: دقیقا. تصور کن ما توی ایرانیم. روزی که من کارم رو شروع کردم دلار ۶ هزار تومن بود، الان دلار ۷۰ هزار تومنه و من فکر میکنم همین امروز که ما داریم با هم صحبت میکنیم قراره من همچنان همین شکلی ادامه بدم و همچنان از لحاظ امکانات مالی در رفاه باشم. نخیر! دو سال دیگه بنده قدرت مالی امروزم رو ندارم. پس امروز باید به فکر راه جبرانی باشم. معتقدم همیشه انسان در هر سنی که هست باید روی خودش کار کنه. باید زندگیش رو مانیتور کنه. باید هر جا ضعف هست بره و اون رو اصلاح کنه.
امین آرامش: عالی! عالی! چه نکات خوبی گفتی. دمت گرم. عالی بود.
چی در این مسیر یاد گرفتی ؟
امین آرامش: دو تا بخش تقریبا مجزاست که توی هر دو من سوالات نسبتا زیادی ازت دارم. من احساس میکنم و فکر میکنم در عمل هم اینجوری هست تو همزمان هم تولیدکننده محتوایی و هم از یک جایی که میگی تیم بزرگ شد و مجبور شدی دفتر رو جدا کنی همزمان مدیر تیم هستی. درسته؟ و اینا هر کدوم چالشهای خودش رو داره. یعنی هم داستان تولید محتوا خودش یک مسالیه و هم داستان بیزینس کردن.
اول در مورد تجربهات توی داستان تولید محتوا میخوام بشنوم برای آدمهایی که ابتدای این مسیر هستن یا نه اصلا کار رو شروع کردن و میخوان از تجربیات تو یاد بگیرن. اولین سوالم اینه که از فرایند ایده اولیه برای محتوا تا وقتی که اون محتوا منتشر میشه یا حتی یک قدم بعدترش توزیع میشه اون محتوا، چه چیزی رو ظرف این سالها یادگرفتی که اولش بلد نبودی؟
اهورا نیازی: تحقیق کردن.
امین آرامش: یعنی چی؟ یک کمی توضیح بده.
اهورا نیازی: توی کار من دو سه تا چیز خیلی کلیدیه. البته یک چیزی رو هم توضیح بدم. در زمینههای حرفهای و تولید محتوا در حوزههای تخصصی با حوزههای صرفا سرگرمی متفاوته.در حوزههای تخصصی، شخص شما خیلی اهمیتی نداری، حرفی که میزنید اهمیت داره. در حوزههای عام و فان و صرفا سرگرمکننده – جفتشون با ارزش هستن و من نمیگم که این زرده، اون زرد نیست. همه مردم دوست دارن دیگه و باید به سلیقه مردم احترام گذاشت. خود شما حائز اهمیت هستی. خود تو مهمی. مثلا اگر عزیزمحمدی یک کاراکتریه که جُک خلق میکنه خودش آدم بامزهایه. اگر بچههای جدید یوتیوبر خیلی خفن هستن توی حوزه سرگرمی، خودشون خفن هستن.
حالا این رو میخوام شرح بدم. من توی این سالها دو تا تکنیک رو یاد گرفتم در تولید محتوای حوزه تخصصی فناوری.
یک، مردم چی نیاز دارن؟ دو، چطوری نیاز مردم رو به محتوا تبدیل کنم؟
کار خوبی که من انجام میدم اینه که همه چیز رو خوب شرح میدم. داستانسراییم خوبه و چیزی نبود که از ابتدا داشته باشم. با تجربه یادش گرفتم. شما به عنوان تولیدکننده چه مبتدی، چه حرفهای در ابتدا باید یاد بگیری که مردم چی نیاز دارن. من محتوا رو که برای خودم تولید نمیکنم برای بینندهام تولید میکنم، پس باید بدونم بیننده من چی دوست داره.
امین آرامش: چجوری رصد میکنی چی دوست داره؟
اهورا نیازی: خیلی سخته! خیلی کار سختیه؟
کامنتها و قضاوتهای مردم
امین آرامش: کامنت و قضاوت شدن در فضای سوشال مدیا همیشه هستش دیگه. فکر میکنم اینجا یک مرز باریکیه که اگر بخوای همه کامنتها رو جدی بگیری انقدر فشار روانی بهت وارد میشه یه جاهایی چون بالاخره هیتر هم هستن که ممکنه اساسا دووم نیاری و از اون طرف داستان، اگر این راه رو ببندی که از فیدبک آدمها یاد نگیری باز هم از یک جای دیگه بزنه بیرون. این رو چطور مدیریت میکنی؟
اهورا نیازی: من خیلی به کامنت توجه نمیکنم. چون خودم رو نگاه میکنم.
من برای هیچ کسی کامنت نمیذارم. اصلا بدترین کاربری هستم که در شبکههای اجتماعی وجود داره. نه لایک میکنم، نه کامنت میذارم. محتوا رو ذخیره میکنم به اشتراک میذارم. پس من به کامنت توجه نمی کنم. اصلا اینگیجمنت کامنتهای من به شدت بالاست اما من با مردم تعامل نمیکنم. نه در جهت اینکه خودم رو بگیرم و ادا دربیارم، نه.
کامنت به درد من نمیخوره. تنها چیزی که موجب میشه من ازش متوجه بشم مردم به دردشون میخوره اینگیجمنت کلی کاره. ویویی که کار میگیره، میزان شِیری که کار داره. من اینجا میفهمم مردم به این نیاز دارن.
امین آرامش: حالا که خیلی کامنتها رو احتمالا نمیخونی، خیلی اونهایی که فاز منفی میدن رو نمیبینی.
اهورا نیازی: اتفاقا میخونم. ولی ازشون الگو نمیگیرم. میدونی داستان چطوریه؟ چون کار من فرق میکنه با دیگران. کار من داستان تعریف کردن نیست. من میام به شما توضیح میدم usbc چیه، پورت لایتنینگ چیه، درگاه usba چیه و شما پایان این چیزی نداری بگی. مثلا یا میگی آفرین یا اگر اطلاعات غلط داده باشم تو میگی اشتباه توضیح دادی.
کار من توضیح دادن مطالبه و باید درست توضیح بدم. اگر درست توضیح ندم دیگه به درد نمیخورم. پس در نهایت یه کامنت میمونه. یا شما به من میگی آفرین یا هِیتم میکنی یا میگی من به این سوال نیاز دارم. یه چیزی خارج از اون موضوعه. چون من تمام سوالهای شما رو در اون محتوا توضیح دادم.
برای همین کامنتها اهمیت خاصی از لحاظ فیدبکی ندارن. من برام مهمه، یعنی اینجا میفهمم کارم درسته و محتوا خوب بوده که مردم شِیرش کنن. لایکش کنن. ویوی بالا بگیره. این یعنی محتوا به دردشون خورده. کامنت توی سبک کاری من خیلی به درد نمیخوره، چون من همه چیز رو وی ویدیو توضیح میدم.
امین آرامش: اونایی که هِیت میکنن بهت فشار نمیاره؟
اهورا نیازی: خیلی اذیتکننده است. شما ده هزار تا کامنت مثبت داشته باش. حالا ده هزار خیلی رقم زیادیه. در مجموع هر پست بگیریم سه هزار تا کامنت مثبت داشته باش، پنجاه تا کامنت منفی کاملا به چشم میاد.
امین آرامش: خیلی جالبه. چرا به نظرت اینجوریه؟
اهورا نیازی: میدونی چرا؟ به خاطر اینکه من باور دارم که کار خوب دارم انجام میدم. من بیش از چند هزار ویدیو ساختم. تمام اهدافم، تمام زندگیم رو خرج علمآموزی کردم و واقعا شخصی هستم که تسلط دارم به کارم.
تصویرم قویه، تصویربردارم قویه، تدوینگرم قویه. ما ساعتها تجربه رو گذاشتیم برای یک ویدیوی ۶۰ ثانیهای و من مطمئنم که کارم رو حرفهای دارم انجام میدم. پس تشویق کردن من چیزی نیست که جدید باشه برام. کامنتهای نقد جذابهها ولی ما خودمون همیشه استانداردها رو بهبود دادیم در زمینه کاریمون.
نور جدید اومده، اضافه کردیم. لنز جدید اومده، اضافه کردیم. پس من استاندارد بصری رو بهبود میدم. معمولا کامنت در مورد کیفیت بصری نمیگیرم.
امین آرامش: اونایی که شخصی دارن میان یه چیزی میگن چی؟ مثلا به خودت یه چیزی میگن.
اهورا نیازی: آها. اتفاقا در مورد همین من خیلی بِیسیک رفتار میکنم. شما چهره من رو نگاه کن. عکس پروفایلم رو نگاه کن. عکس برای سال ۹۸ هستش الان ۱۴۰۳ هستیم. من توی این پنج سال اصلا قیافهام عوض نشده. لباسهام همیشه ساده ساده است و به شدت شبیه عرف زندگی میکنم. اگر انتقادات دولتی رو بذاریم کنار، محتوای من کاملا قابلیت این رو داره که مثل یه برنامه صداوسیمایی پخش بشه. اینقدر مثبته. ادبیاتش مودبانه است. همیشه محترمانه صحبت میکنم. جنگولک بازیم خیلی کمه و معمولا کسی مغرضانه نگاه نمیکنه. هِیتم خیلی پایینه.
من یه ماجرای “نات کوین” داشتم که یه گِرای اشتباهی به مردم دادم و تنها هِیتی که همیشه دریافت میکنم همینه. یه چیزی که اتفاقا تجربه کردم اینه که ما یه جامعه نقادی داریم که نمادش رو مثلاً توی توییتر خیلی میشه دید. (ایکس-نام جدید توییتر- دوست ندارم بگم، توییتر هنوز خیلی قشنگتره!) کار این جامعه نقده. منم اصلاً نمیگم این خوبه یا بده. میخواستم بگم که ما یه جامعه نقاد داریم که کارشون نقد کردنه.
تا زمانی که شبیه به عرف رفتار بکنی، مردم کاری به کارت ندارن. اما اهورای نیازی اصلاً شبیه عرف نیست. اهورا نیازی جلوی دوربین خیلی مراعات میکنه.
من یه بار یه محتوایی برای یکی از بانکها ساختم که توش یه ذوق خیلی زیادی نشون دادم، انگار که تو حسابم ۱۰ میلیارد تومن پوله! مردم به اون ذوقه خیلی هیت دادن، در صورتی که اون ذوقه به سبب این بود که من به بازیگری علاقه دارم، اگر واقعاً اون پول تو حسابم بود، همونقدر ذوق میکردم. ولی چون این ذوق از نظر عرف زیاد بود، مردم بهم هیت دادن.
حالا اگه من بیام لباس صورتی بپوشم یا موهام رو رنگ کنم، باز چون عرف نیست، مردم بهم هیت میدن.
امین آرامش: خب، بعد از اینکه اون هیتو دریافت میکنی، گفتگوی ذهنیت چیه؟
اهورا نیازی: من کاری رو میکنم که باورش دارم. من هیچوقت کاری که باور ندارم انجام نمیدم، خواه مردم خوششون بیاد، خواه نیاد. ولی چون عموما بیشتر کارهام در مسیر عرفه، کسی کاری به کارم نداره و کلاً من خیلی آدم حاشیهسازی نیستم.
امین آرامش: مسئله اینه که اگه بخوای کل مسیرت رو بر اساس کامنتهای مردم تنظیم کنی، مدام تغییر مسیر میدی و هیچ هویتی ساخته نمیشه.
یه حدی از دایورت کردن اساساً باید داشته باشی، ولی در عین حال، باید یادگیرندگی احتمالی از نقدهایی که شاید بهش توجه نکردی هم توی کارت باشه. من حداقل اینجوری بهش نگاه میکنم. چون بالاخره، ما هم داریم یه چیزی ارائه میدیم دیگه.
مثلاً یه نفر اومده بود زیر یکی از اپیزودهای پادکستم نوشته بود: “بدترین اپیزود تاریخ پادکست فارسی!”
اهورا نیازی: آره مردم اصلاً رحم ندارن!
امین آرامش: لعنتی، تو این همه پادکست فارسی رو گوش دادی، بعد به این نتیجه رسیدی که این بدترینه؟!
اهورا نیازی: خدمتت عرض کنم، همونطوری که توی بیزنسها، وقتی میخوان خودشون رو معرفی کنن، هی از واژه “ترین” استفاده میکنن، خیلی مردم اینو نمیدونن این رو. جدی میگم این رو. همه ما آدمها نمیدونیم که بار کلماتی که استفاده میکنیم چقدر زیاده.
و من یه مشکلی که با کامنتهای منفی دارم اینه. با من هیچوقت بد حرف نزنید. هر جوری دلت میخواد من رو نقد کن ولی مؤدبانه. چون خودم آدم مؤدبیم، واقعاً ناراحت میشم کسی باهام بیادبانه حرف بزنه. اتفاقاً خیلی جالبه که کامنتهای من رو عموما نگاه کنید مؤدبانهست حتی اگه نقد منفی باشه.
به کسی که میخواد وارد این مسیر بشه چی میگی؟
امین آرامش: حالا اگه یه آدمی بخواد تازه شروع کنه و بیاد فعال حوزه فناوری بشه، بلاگر بشه یا هرچی، بهش چی میگی؟
اهورا نیازی: میگم وارد این حوزه نشو!
امین آرامش: چرا؟!
اهورا نیازی: چون یه دلیل کاملاً منطقی دارم. آخه یه سریا هستن که توی یه جایی حسابی دارن نون میخورن بعد میگن وارد نشین دردسر داره اما نه من دلیل منطقی پشتش دارم.
ببین، وقتی شما محتوای سرگرمی نگاه میکنی برای لذت صد درصدی بردن از اون محتوا فقط کافیه نگاهش کنی. حتی آشپزی. نهایتاً میری و غذا رو درست میکنی.
اما تکنولوژی چی؟
وقتی من در مورد تجربه کیفیت بدنه گوشی گوگل پیکسل پرو ۹ XL صحبت میکنم که میگم از آیفون هم خوشدست تره، تو برای اینکه بفهمی منظور من چیه، باید اون گوشیه رو توی دستت بگیری. حالا اون گوشی ۹۶ میلیون تومنه!
یه زمانی پرچمدار سامسونگ ۸ میلیون بود. زمانی که کارم رو شروع کرده بودم. S9 اینطوریها. امروز شده ۷۰ میلیون تومن. آیا درآمد مردم خیلی ارتقا پیدا کرده؟ نه!
پس طبیعتاً در این حوزه با شرایط اقتصادی که هر روز رو به افتضاحتر شدنه، انگیجمنت رِیت مردم پایینتر میاد، و تمایلشون به دیدن محتوای تو کمتر میشه، و اولویتشون در دیدن محتوا میاد پایینتر.
در نتیجه، میگم آقا، زمان مناسبی برای ورود به این حوزه نیست. اما اگه دوست دارین بیاین، خوش اومدین!
من معتقدم به این که توی سوشال مدیا نمیشه برای هیچ چیزی خط فرمون تعیین کرد. اصلاً جذابیت شبکههای اجتماعی سر ساختارشکن بودنشه.
مثلاً این برنامههای “بلایند دیت” در یوتیوب رو ببین. یه نسل جدیدی از قرار گذاشتن پسر و دخترهاست. حالا کاری نداریم چقدرش سناریوی از پیش نوشتهست ولی این که من وارد شم، ۱۰ تا دختر جلوم باشن و با ترکوندن بادکنک نشون بدن که از من خوششون میاد یا نه، اصلا این یه مدل خیلی نوینی از ارتباط گرفتنه.
جذابیت شبکههای اجتماعی از سر همین ساختارهای خاصشه.
در نتیجه، پیشنهاد میدم اگه دوست دارین تولید محتوا کنین، انجامش بدین. ولی بیزنس مدلش این مدلیه که شما باید مارکت داشته باشین.
عموماً تبلیغات. تبلیغات هم از سر بازخورد خوب میاد. برای گرفتن بازخورد، مردم باید به محتوای تو تمایل داشته باشن. مردم تمایل ندارن. به زبان ساده به این دلیله که میگم مثل سابق خیلی قوی نیست.
امین آرامش: درباره یوتیوب چی؟
اهورا نیازی: یوتیوب خیلی سختتره! خیلی کاربران فرهیختهای داره. دلیلش هم اینه. من توی یوتیوب درباره چی حرف میزنم توی حوزه تکنولوژی؟ راجع به محصولات.
شما در یوتیوب میای یه چیزی رو یاد بگیری. قبلا راجع به گوشی موبایل صحبت میکردم، تو میتونستی سالی یه بار گوشیتو عوض کنی، چون دخل و خرجت به هم میخورد. الان نمیتونی این کارو کنی، پس دیدن محتوای گوشیهای جدید برات جذاب نیست.
یه سری کانتنتها (محتواها) هستن که اگر بسازیش، بهشون میگن “اِورگرین” در هر شرایطی بازدید میگیرن. اما مگه من چقدر میتونم از این محتواها بسازم؟ و خودم چقدر دوست دارم که از اینا بسازم؟ محتوای اِورگرین میشه پرداختن به اینی که آیا مثلا “اگه دو تا شارژر رو به هم بزنی چی میشه؟” خب، برای همه جالبه که بدونن چیه. ولی من چقدر از اینا هست؟ اینا جنس محتوایی نیست که من حال بکنم باهاش.
امین آرامش: تو خودت با چیا بیشتر حال میکنی؟ بررسی گجتها؟
اهورا نیازی: بررسی گجتها هم نه اتفاقا. راجع به فناوریهای جدید صحبت بکنم ولی مردم این رو خیلی دوست ندارن!
ترجیح میدن درباره آن چیزی که براشون ملموستره حرف بزنی؛ آیفون، سامسونگ، ترفندهای کاربردی. مثلاً استارلینک به خاطر دغدغهی فیلترینگ خیلی محبوبه بین مردم.
ولی بیای درباره یه فناوری مثل عینک “ایآر متا آرین” صحبت کنی که یه نمونه اولیه از متا هست و خیلی برای من جالبه و مهران چند روز پیش زحمت کشید متنش رو آماده کرده بود، مردم علاقهای ندارن چون اصلا ایآر خر کیه این وسط که من بیام راجع بهش حرف بزنم.
امین آرامش: خب، این بین تو خودت حس نمیکنی کارمند تولید محتوا شدی؟
اهورا نیازی: کارمند عالی رتبه این شبکه هستم بله.
امین آرامش: یعنی خودت این حس رو کردی؟
اهورا نیازی: آره، من سالیان ساله کارمندم.
تبلیغات
امین آرامش: یعنی یه جایی برای اینکه پیج نخوابه، برای اینکه تبلیغ بگیریم و چرخ بچرخه، باید محتوا (تولید کنیم)
اهورا نیازی: آخه میدونی داستانش چیه؟ من خودم اصلا این شیوه کسب درآمدم رو اصلا دوست ندارم.
بچههای تیمم میدونن که من متنفرم از اینکه تبلیغ بگیرم. نه ماهیت رو دوست دارم. من خیلی فیلتر میکنمها. این چیزیه که نه هیچوقت شوآفش کردم توی پیجم و نه دوست دارم که راجع بهش صحبت کنم توی صفحهم با مردم.
من شاید در ماه چیزی حدود ۳۰۰-۴۰۰ تا تبلیغ میاد سراغم، شاید ۱۰ دونه رو انجام بدم. اون ده دونه هم منتهی میشن به برندای بزرگ ایران.
بعد ملت قاطی میکنن که وای چرا از اینا تبلیغ میذاری؟ بخاطر اینکه من به اینا مطمئنم و میدونم که سر مردن کلاه نمیذارن توی تبلیغاتشون. ولی خودم میدونم که یکیو که تبلیغ میکنی محصولش با کیفیته، گارانتی داره، نداره، چطوریه. برای همین من اصلا ماهیت تبلیغ رو دوست ندارم. دوست دارم یه ساید (جانبی) بیزینسی داشته باشم، محصول اون رو بفروشم و برند “اهورا نیازی” یه برند پاک و پیوری بمونه که فقط راجع به تکنولوژی حرف میزنه. خواه مردم دوست دارن ببینن، خواه دوست ندارن ببینن. اون موقع با فراغ بالم و توی اون شرایط راحتترم.
امین آرامش: جالب شد که تو هم همین حس رو داشتی. چون آخه اینجوریه دیگه، وقتی کلی بیزینس راه انداختی و رفتی کارمند استخدام کردی، یه تیم درست کردی، باید پول دربیاری. وقتی پول دربیاری، باید محتوا تولید کنی و این همیشه یه داستان داره.
اهورا نیازی: ببین یه چیز خیلی جالبی هست. میگن که محتوا رو برای مردم میسازی یا محتوا رو به نفع مردم میسازی؟
محتوایی که به نفع مردمه، محتواییه که خیلی وقتا ممکنه ویو نخوره، ولی برای مردم مفیده و به نفعشونه. من همیشه سعی کردم یه تعادلی بین این دو تا باشه.
درآمد اهورا نیازی
امین آرامش: خب حالا که یه خورده درباره محتوا صحبت کردیم، حالا به عنوان مدیر بیزینس بهمون بگو. البته فکر کنم تا حدی هم گفتی. اولاً که این سوال رو قبل از ضبط ازت پرسیدم، گفتی که اوکیه راجع بهش حرف بزنیم. از چه لاینهایی این بیزینس درآمد داره و تقریباً چقدر درآمد داره؟
اهورا نیازی: تخصصاً حوزه فناوری رو بگم یا سوشالمدیا؟
امین آرامش: هر چیزی که اهورا داره ازش پول در میاره. یکیش که گرفتن تبلیغات تو استوری اینستاگرامه.
اهورا نیازی: درآمد اصلی نه فقط من، همه بچهها تبلیغه. خب حالا مثلاً برندی مثل “موبو نیوز“، هر از گاهی یه محصول از خودش معرفی میکنه، مثلاً میاد با “نتباکس” همکاری میکنه، یه اندروید تیوی میده بیرون، پاوربانک “موبو ادیشن” میده بیرون، بازی “موبو” برای خودش ساخته. “موبو کالج” رو راه میندازه، دوره توش میفروشه و خوشگلش میکنه.
امین آرامش: بیشتر فکر کنم زیر سر “هادی” باشه تا “مهدی”.
اهورا نیازی: بهطور کلی، برند “موبو نیوز” رو دارم میگم. محصول میفروشه. و توی این محصول فروختنها، یه پیک تولید محتوا براش ساخته میشه. دقت کن، تمامی محصولات میان بالا و تموم میشن. چون تولیدکننده نیست، میدونی؟ فروشندهست الان توی این موقعیت. خب این یه سایدبیزینس جذاب و باحاله که هر کسی بر اساس سلیقه و شخصیتش میتونه واردش بشه یا نشه.
ولی درآمد همه، و بهصورت گسترده و دائمی، از تبلیغاته. چون اصلاً ماهیت شبکههای اجتماعی همینه دیگه. من دنبالکننده خودمو دارم، امضای کاری خودم رو دارم، مردم حرف من رو باور دارن و وقتی منو باور دارن، من هم فالوئرام برام مهمه، میام یه چیز به درد بخور بهشون معرفی میکنم. کارفرما و کارگزار راضیی، بیننده هم این وسط حالا یا راضی یا ناراضی، چون از تبلیغ کلاً خوششون نمیاد، ولی همیشه چیز مفیدی بهشون معرفی کردم. در نتیجه خب همیشه تبلیغ هست و درآمد خوبی هم داره، اما من خودم کلاً این ماهیت تبلیغ رو دوست ندارم.
پس شد تبلیغ به عنوان درآمد اصلی.
امین آرامش: چند درصد از درآمد اینه؟
اهورا نیازی: ۸۰ درصد تقریبا همینه. از سر تبلیغاته. درآمد بعدی از یوتیوبه و درآمد حاصل از یوتیوب. و یه سری تجربههای مختلف مثل مشاوره دادن، تیمسازی، استودیوسازی و اینا رو هم دارم که خیلی موفق نبودن. به سبب اینکه خیلی زحمت داشتن، درآمدشون خوب بود، اما از ماهیت اصلی کارم که تولید محتوا بود، جدا میکردن. در نتیجه سراغشون نرفتم که ادامه بدم.
اما الان همینجا اعلام میکنم، بهعنوان این که یادم بمونه، چون تا من یه چیزی رو اعلام نکنم یعنی بهش مطمئن نیستم. در مسیر تولید یه محصول خیلی جدی، خیلی کارآمدم. یه محصول دیجیتاله که امیدوارم بهش برسم. و یه سایدبیزینس جدید باز کنم.
امین آرامش: حدوداً ۲۰٪ درآمد یوتیوب و حدوداً ۸۰٪، اینستاگرام.
برند اهورا نیازی
اهورا نیازی: بگمها، من بهشدت برندم رو گرون کردم. نه فقط من، کلاً بچههای حوزه تکنولوژی برندشون گرونه. چون از یه جایی به بعد فهمیدیم که آقا، ما داریم یه کار خیلی مهم انجام میدیم و باید گرون کنیم کارمونو، چون کارمون باارزشه، کارمون سخته.
امین آرامش: مثلاً قابل گفتنه که یه نفر بخواد یه دونه استوری بگیره، قیمتش چقدره؟
اهورا نیازی: نه.
امین آرامش: فقط میخواستم اینو بدونم، چون بچههایی که میخواین شروع کنین اگر بتونین به اینجاها برسین…
اهورا نیازی: میدونی داستان چطوریه؟ داستان این مدلیه که آخه من به خاطر پول نیومدم توی این داستان. ببین، من یه باوری دارم:
شما در هر شکلی که در جهان داری وقتت رو میفروشی. هر چقدر بتونی کارت رو باارزشتر کنی، وقتت رو گرونتر میفروشی.
یه پزشکی که جون آدمها رو نجات میده، وقتش رو خیلی گرونتر میخرن. یه جراح، یه جراحی انجام میده، خدا تومن پول درمیاره. مثلاً تو دنیای امروزی که زیبایی خیلی اهمیت پیدا کرده، اون شخصی که کارش جراحی پلاستیکه، زیبایی انسانها رو به وجود میاره، پس وقتش خیلی باارزشه.
من معتقدم اگر تولیدکننده محتوایی هستی که خلقِ ارزش میکنی، محتوای تون هم باارزشه، در نتیجه، قیمتتون هم بالاست، چون وقتتون رو دارید گرون میفروشید.
امین آرامش: من حدس میزنم که روز اول انقدری اعتمادبهنفس برای قیمت بالا دادن رو نداشتی، درست میگم؟
اهورا نیازی: نداشتیم، اصلاً. ببین، اگر برسیم به اون بخش مدیریته و بخوام بهت بگم، متوجه میشی که من چقدر توی اون بخش ضعیفم، و اوکی هم هستم باهاش. من اون آدمی نیستم که باید پرفکت باشم. مثلاً وقتی درباره موفقیت حرف میزنیم، اینجوری نیست که حتماً باید ماشینم بنز باشه. هیچکس بدش نمیاد از پول بیشتر، خب، ولی من آدمیام که دوست دارم از مسیر هم لذت ببرم. خیلی هم به خودم فشار هم نمیارم.
اینم مطمئن باش، اون ۱۸ ساعت کار کردنهای من هر روز، فقط به این دلیل بوده که عاشق کارم بودم. عاشقش بودم به معنای واقعی.
امین آرامش: عالی! الان چند نفر هستن اعضای تیم استودیوی اهورا نیازی؟
اهورا نیازی: هشت تا رو به افزایشیم.
امین آرامش: کارشون چیه؟ ادیت ویدیو میکنن؟ متنها رو کس دیگه مینویسه؟
اهورا نیازی: استاد اونجا هستن. ببین، یه ترکیبی از بین من و مهران توی نوشتن متنها وجود داره. یه واقعیتی تو این کار هست.
من تا زمانی که با برند “اهورا نیازی” دارم کار میکنم، مردم چهره من رو دوست دارن، تفکر من رو دوست دارن، فن بیان و ادااطوار منو دوست دارن. اینا رو نمیتونم بدم کس دیگهای برام بسازه.
مهران کمکم میکنه در جهت تحقیق یه محتوا. بارها شده که مهران، همینطوری که الان اینجا حضور داره، سر ضبط بوده، یه اسکریپت بهم داده راجع به بررسی فلان گوشی، وسط ضبط میبینه که اصلاً من یه چیز دیگه دارم میگم. من خط فکری خودم رو دارم، از اطلاعات مستند استفاده میکنم، ولی باور خودم رو بیان میکنم.
حتی توی مذاکرات مالی و تبلیغاتی هم خیلی سخته که یه نفر رو بیاری که قدرت تو رو داشته باشه. چون همه اهورا نیازی رو میشناسن. اون کسی هم که دوست داره با ما کار کنه، دوست داره با خود “اهورا نیازی” بره تو جلسه. ما مشاور فروش داریم، ایشون هستن جلسات رو شرکت میکنن، ولی وقتی که من ورود میکنم، برخورد کاملاً یه چیز دیگهست. که این رو به بهبودیه. مثلاً میگم من یکی از استودیوها هستم، به شدت بروکراسی اداری دارم. اصلاً شیوه کانتکت شدن با ما اینطوری نیست.
الان شما از طریق حامد جان با من ارتباط گرفتی، ولی در غیر این صورت، به هیچ طریقی نمیتونی مستقیم با من تماس بگیری. مگر اینکه به وبسایتمون بری، فرم پر کنی، وایسی تو صف، فرم بررسی بشه، مدیر تبلیغات باهات تماس بگیره.
خیلی شرکتها مسخره کردن، بعضیا حتی ارتباطشون رو با ما قطع کردن که این چیه؟ فکر کردین چیاین؟ من چون کارم رو دوست دارم، دوست دارم یه وجهه خاصِ شیک بهش بدم، تیپ اداری داشته باشه. مثلاً سیستم VoIP داریم، نمیدونم، CRM داریم که یه فرد اگر بخواد پیش ما کار بکنه، چه افتخار همکاری باهاش داشته باشیم بهعنوان یه نیروی جدید، چه بهعنوان کسی که میخواد تبلیغ بده، بدونه که اینجا یه سیستم مشخص وجود داره و کاملا سیستماتیک میره جلو.
اینجوری نیست که تلفن رو بردارم بگم امروز یه تبلیغ برات میرم. نه، ما یه مدیر پروژه داریم، آقا “ماهان”، که اگر کسی تخطی کنه، کله همهمونو میکنه! از سیستم ClickUp برای مدیریت پروژهها استفاده میکنیم. همهچیز منظم و مکتوبه میاد و میره تا بتونیم یه پروژه رو خروجی بدیم.
حقوق مشتری رو رعایت کنید!
امین آرامش: خب، در طول این سالها اینا که از روز اول نبوده به غیر از این چه چیزی رو در طول این سالها یاد گرفتی توی گردوندن بیزینس تولید محتوا.
اهورا نیازی: توی بحث مسائل مالی هیچی یاد نگرفتم. فقط یاد گرفتم کمتر خرج بکنم. چون من عاشق گجت خریدنم و از یه جایی به بعد به خودم گفتم “آقای محترم بسه!”.
من همیشه یک قانون داشتم و هنوزم به اون پایبندم و خیلی هم موفقه اون قانون. همیشه در جلسات همکاریمون رعایت میشه. برای من، مهم نیست فردی که روبهروم نشسته مدیرعامله، مدیر مارکتینگه یا هر سمت دیگهای داره. میگم ببین من همون مشتری نهایی هستم که ازش محصول میخری. من با شما بهشدت مهربونم تا زمانی که حقوق مشتری رو رعایت کنید. قیمتگذاری درست، خدمات پس از فروش مناسب، و محصول باکیفیت.
اما به محض این که یکی از این موارد رعایت نشه، اون روی من رو میبینید. روی بدی نیست، ولی روی انتقادیمو میبینید. که خدا نکنه! یکی دو تا برند این مسیر رو رفتن و این اتفاق براشون افتاده و کاملاً همکاری من باهاشون قطع شده و همه چیز رو هم شفاف برای مردم بیان کردم.
این همیشه قانونم بوده: من برای مردم محتوا میسازم، پس خودم هم نوعی از مردمم. یعنی پول هیچوقت برام مهم نبوده؛ خدمات اولویت داشته. این قانونم در بیزینسمه.
امین آرامش: چون حتی اگر از نظر پولی بهش نگاه کنیم، در بلندمدت اینه که پول رو هم تضمین میکنه.
چون در نهایت، اعتماد آدمها بهت از هر پولی ارزشمندتره.
اهورا نیازی: من پروژههای زیادی رو رد کردم با درآمدهای خیلی خوب، صرفاً چون به محصولشون باور نداشتم یا اونا خدمات پس از فروش قویای نداشتن و باهاشون همکاری نکردم.
امین آرامش: پس اگر بخوایم یک تعدادی قانون مرتبه دوم تعریف کنیم که اونارو رعایت کنیم —قوانینین که هیچوقت نقض نمیشن— ممکنه در کوتاهمدت پایبند بودن به این قوانین حتی به ضررمون باشه. مثلا در یک کیس مشخص ممکنه شما یه پول خیلی زیادی رو از دست بدی ولی در بلندمدت به نفعمونه اگر بهش پایبند باشیم.
۱. میگی فقط با بیزینسهایی کار میکنم که مطمئن باشم کار باکیفیت انجام میدن.
در گردوندن بیزینس دیگه چه اصولی رو رعایت میکنی؟
خودباوری
اهورا نیازی: من فضا رو بهشدت خلاقانه حفظ میکنم.
امین آرامش: یعنی چی کار میکنی؟
اهورا نیازی: یعنی اینکه بهشدت پای ایدههای بچهها هستم. از روز اولی که میان سر کار، اولاً باور دارم که باید کیفیت بالا داشته باشن. یعنی کامپیوتر و ابزارآلات باید درست و حرفهای باشه. من توی خط کاری خودم، مخالف اینم که بگم «ولش کن، هزینه داره!» نه، من روی زیرساخت هزینه میکنم تا طرف احساس کنه که یک جای حرفهای ایه و چیزی مانع خلاقیتش نمیشه.
یکی از مسائل برای من اینه که شرایط رو جوری میچینم که محیطشون خلاقانه باشه.
من بهشدت رصد میکنم!
امین آرامش: چی رو؟
اهورا نیازی: فعالیت بقیه تولیدکنندههای محتوا رو! یکی از چیزایی که خیلی بهش پایبندم، بهروز نگه داشتن خودمه.
امین آرامش: خب، این کار باعث نمیشه حس بدی پیدا کنی؟ چون مقایسه کردن خودمون با دیگران بعضی جاها ممکنه اثر منفی یا مثبتی هم داشته باشه.
اهورا نیازی: عموما اثر منفی داره. چون مرغ همسایه همیشه غازه!
اتفاقاً یکی از موضوعاتی که همیشه با خودم درگیرشم، بحث خودباوریه. ببین، من خودمو باور دارم، ولی یه جور خودباوری که مدام دچار لغزش میشه. همه این حسو دارن. میدونی چرا؟
چون همه ما دوست داریم مدام پیشرفت کنیم، و وقتی شما مسیر پیشرفت باشی، دائماً در حال یادگیریای. خب، توی این فرآیند، یه جور ناآگاهی هم وجود داره. یعنی هرچقدر که یاد میگیری، باز هم حس میکنی که “من چیزی بلد نیستم”. درسته، خیلی بلدیها، خیلی متخصصی، ولی همونقدر هم حس میکنی که چیزای زیادی رو نمیدونی، چون هنوز در حال یادگیریای.
اون روزی که عالم دانا بشی، این حسه از بین خواهد رفت. ولی این حسه هیچوقت اتفاق نمیفته، چون هیچوقت آدم «دانای کل» نخواهد شد.
مقایسه
امین آرامش: در مقایسه با کسای دیگهای که توی حوزهات هستن من اینو مثلاً تو ذهن خودم هست که تو یه جایی خودت رو در رقابت با دیگران وقتی میبینی اون این کارو کرد میگی خب منم انگیزه میگیرم خودم با اون مقایسه میکنم منم رشد میکنم.
ولی باز یه اثر دیگه هم داره که ” اون داره این کارو میکنه من نکردم وای من چقدر بدم”. حتی یه جاهایی راجع به خودت اصلاً یه سری قضاوتهای عجیب غریب داری میگی “ای خاک بر سر من تو هیچی نمیشی” در حالی که کلی کار کردی کلی دستاورد داری واقعاً. ولی اینجوری میشیم. اینو تو هم داری دیگه. یعنی هر دو تا هست دیگه. هم همزمان انگیزه میده هم حال بد میکنه.
اهورا نیازی: من احساس میکنم زندگی امروز ما اینی که میگیم “استرس نداشته باشید” نمیشه! زندگی امروز ما به واسطه سبک زندگیش استرسزاست. همین کاری که شبکههای اجتماعی میکنه موجب میشه که تو زندگی همه آدما رو ببینی، استرس میگیری. خب تو نمیتونی با این مقابله کنی! اوکی شبکههای اجتماعی رو بذار کنار، این حجم از داده رو بذار کنار، استرسم نخواهی گرفت.
امین آرامش: من یه قاعده رو اینجا رعایت میکنما. من توی اون برههای که مطمئن میشم الان کار من اینه که ببین ما الان ۱۵ هفته است که هر هفته یه اپیزود جدید داریم منتشر میکنیم. ما سال ۹۶ شروع کردیم پادکست کار نکن رو و جزو السابقون محسوب میشیم تو این حوزه ولی هیچ برههای توی تاریخ این چند سال اینجوری نبوده که ما ۱۵ هفته پشت سر هم یه قسمت منتشر کنیم.
اهورا نیازی: استمرار، خیلی کار سختیه!
امین آرامش: به همین خاطر گفتم اون که هر روز منتشر میکردی خیلی در من حس خوبی ایجاد میکرد و کلی انگیزه میداد. دمت گرم!
اینجوریم که الان ما ظرف این ۱۵ هفته قراره این کار رو بکنیم. همون داستان تلاش اسبیه که گفتم. پیجهای کسای دیگهای که ممکنه تو حوزه من باشن رو آن فالو و یوتیوب سابسکرایب نمیکنم که اصلاً نبینم اونارو.
اهورا نیازی: تکنیکه دیگه. تو یک هدفگذاریای کردی حالا کوتاه مدت، بلند مدت، کاری باهاش نداریم. من الان اون هدفه رو خیلی ندارم. یه کمی شل گرفتم. به اصطلاح انگلیسی وَندرینگ اگر اشتباه نکنم که اینطوری برای خودم تلو تلو دارم میخورم و میرم تا کمکم دوباره انگیزه بگیرم.
امین آرامش: چون خیلی سخته که تو ببینی ولی اون لحظه بگی نه! ببین درسته اون اون کار رو کرده ولی تو هم خیلی خوبی!
اهورا نیازی: فکر کن ساعت ۱۲ شب داری اینو میبینی، خسته. که وای من عقب افتادم.
امین آرامش: اینجور مواقع من همیشه اینو میگم. از همون افکاری که قبلاً شکستشون دادی در شرایط صلح، اونجا شکست میخوری. چون اونجا وضعیت روحیت خوب نیست، خودت رو قضاوت بد میکنی و کار در نمیاد. تو همچین چیزی نداری؟
اهورا نیازی: الان نه! الان شل کردم یه کمی. من اصلاً از شروع امسال به شدت شل رفتم جلو و خوبه. زندگی آدمای بزرگ رو که نگاه میکنی خب میدونی ما یه داستانی داریم همش بدوام که عقب نیفتم. خب یه بازی مسخره ذهنی این دورانه. واسه همینه من میگم آقا دوران کنونی ما استرسزاست. خیلی عوامل استرس دورمون زیاده پس اوکیه که استرس بخشی از زندگیمون باشه.
همون طوری که میگن دوران طلایی آمریکا مردم خیلی حالشون خوب بوده اقتصاد خوب بوده، فشن خوب بوده، رژیم غذایی سالم بوده، بیماریها کمتر بوده، محیط زیست خوب بوده. خب طبیعیه در چنین شرایطی حتی دوران مثلا ۴۰-۵۰ سال پیش ایرانم شرایط اقتصادی خوب بوده، مردمم حالشون خوب بوده و الان شرایط اقتصادی بده، مردمم حالشون بده. یک امر طبیعیه استرسه یه چیزیه که هست. مثل آلودگی هوا در تهران. میخوای در پایتخت زندگی کنی پیشرفت کنی آلودگی هوا رو هم بچش. این کنارت هست.
ما زندگی آدمای بزرگی که نگاه میکنیم میبینیم که یه جاهایی یارو ول کرده مثلا ۱۵ سال هیچ کاری نکرده. بعد از ۱۵ سال برگشته و موفقیت به دست آورده. میخوام بگم وقتی حالت با داستان خوبه، میبینی نگاه میکنی خب
خیلی بد زندگی نکردم، یه چیزی برای خودم ساختم، یه تایمی شل کن. اتفاق عجیبی نمیفته. درسته اگه بخوای هر روز تلاش بکنی، هر روز پیشرفت میکنی ولی گاهی هم خوبه بشینی یه گوشهای و تیغت رو تیز کنی.
امین آرامش: در ستایش به رسمیت شناختن شل کردن.
اهورا نیازی: شما فکر کنید ما داریم تبرهامون رو تیز میکنیم در صورتی که نشستیم. کشاورزی میکردن تو شبهای برره نگاه میکردن که زمین رشد بکنه، ما هم همون شکلی داریم تبرامون رو تیز میکنیم.
مالیات
امین آرامش: دیگه چه چالشهایی هست توی گردوندن (بیزینس)؟
اهورا نیازی: مالیات! مالیات خیلی مسخره است. مالیات برای تولید کنندههای محتوا یه کار خیلی مسخرهاس. چرا؟
اولا ما مالیات چیو داریم میدیم؟ یه اینترنت بیکیفیت و یک شبکه اجتماعی فیلتر شده و رفتارهای تندی که باهامون میشه. تا تقی به توقی میخوره درِ شبکههای اجتماعی رو میبندن، تهدیدمون میکنن، شماره ناشناس زنگ میزنه. من مالیات اینا رو دارم میدم تا از این خدمات استفاده کنم.
اخیراً تو تهران یه سری اتوبوس هست نوشته که این اتوبوسهای جدید با مالیات شما خریدار شده. اینترنت بی کیفیتی هم که میبینین این حجم از فیلترینگی که میبینین با مالیات ماست.
مالیات یه چیز خیلی مسخرهایه که از وقتی که اومده لذت منو از کار از بین برده. من بدم نمیاد مالیات پرداخت بکنم اصلاً. اما در یک شرایط خیلی خیلی اصولی. اونم چی؟ مثلاً اوراقی که باید پر بکنم مناسب سازی شده باشه با کارم.
یارو به من میگه که فاکتور همکاریهات رو بیار در صورتی که همکاری من تلفنی بوده الان سازمان شدم، شرکت ثبتیم و مالیاتم رو دارم رد میکنم. تا قبل از این “الو این تبلیغ رو میذاری؟ باشه این تبلیغ رو میذارم”. من چی این تلفن رو فاکتور کنم؟ مالیات یکی از اون قسمتهای مسخره داستانه و کلاً سازمان و اداره شدنش اون قسمتیه که مسخره شده.
منابع انسانی
امین آرامش: سمت منابع انسانی چی؟ داستان نداشتی؟
اهورا نیازی: کسی هست بگه نه مشکلی نداریم؟ من نمیدونم واقعاً هست؟
امین آرامش: آره!
اهورا نیازی: آدمای خیلی حرفهای فکر کنم. من انقدر مدیر خوبی نیستم که مشکل نیروی انسانی نداشته باشم. مشکل نیرو انسانی به شدت داریم.
امین آرامش: خیلی سخته.
اهورا نیازی: آخه نیاز دارن مردم. باور میکنی؟ من همه انسانها برام محترمن، هیچوقت مغرور نشدم توی کارم، هیچوقت انسانها رو از بالا به پایین نگاه نکردم. اما وقتی پای کار بیاد وسط، تراکتور اهورا نیازی روشن میشه و اصلاً جیک نمیزنه. فقط کار میکنه.
طرف اومده تو استودیوی ما میگه “راهم دوره نمیصرفه”. چی نمیصرفه؟ اینکه بیای در یک محیط حرفهای کار رو یاد بگیری برات نمیصرفه؟ یا اینکه که روزی یه ساعت توی ترافیک باشی؟ یارو که مثلاً اومده به عنوان تدوینگر پیشمون همکاری کنه، سه هفتهست سرما خورده. دروغ میگن پای رزومه نوشتن، پای مصاحبه نمیان، روز آخر مصاحبه میرن، کلی وقت و انرژی میذاریم، نمیاد طرف سر کار. یه واقعیتی هم که هست، عموم مردم که دوست دارن پیشرفت کنن، صرفاً دوست دارن پیشرفت کنن. کاری نیستن مردم. این یه واقعیتیه.
اصلاً دوست ندارم به هیچ از اهانتی بکنمها! اصلا بحثم این نیست. جامعه تنبل زیاد داریم.
امین آرامش: آره متأسفانه! مخصوصاً که یه آدمی مثل تو که از اون شرایط توی ۱۱ ماه، سی شب فقط خونه رفتن، اونجوری تراکتوری کار کردن، دوست داره آدمهام همینجوری (کار کنن).
اهورا نیازی: من واقعاً دوست دارم آدمها پیشرفت کنن. من از واژه کارمند استفاده نمیکنم. همیشه میگم افرادی که افتخار همراهی یا همکاری با باهاشون داشتم. من معتقدم یه نفر بیاد پیش، من انقدری حرفهای بشه تو یک سال که بگه “برو گم شو اصلاً! تو به درد من نمیخوری”. این برای من خیلی جذابه که من توی یه سال همچین آدمی رو پرورش دادم.
این مدلیه که میان و یه کمی پیشتن بعد میگن “نه دیگه٬ من برم بیزنس خودم رو بزنم”. در صورتی که طرف اصلاً به این فکر نکرده که بیزینس زدن چه پیچیدگیهایی داره. فقط بگه پول بیشتر دربیارم! پول بیشتر در بیارم! منم دقیقاً همین کارا رو برم انجام بدم!
خیلی از آدما کم دوست دارن پیشرفت کنن واقعاً!
امین آرامش: این واقعا چالش بدیه که واقعا این تراکتور بودنه رو میخوای ولی نیست.
اهورا نیازی: میدونی آخه یه مسئلهشم چیه؟ یه مسئلهش مدرسهایین که وجود دارن.
امین آرامش: چرا؟
خلق ارزش
اهورا نیازی: ببین اگر شخص اهورای نیازی میخواست به مردم آموزش بده، با اون سختیای که خودش یاد گرفت، میومد به مردم هم یاد میداد. خواه میخواین بپذیرین، خواه نمیخواین بپذیرین.
من حرف رویایی برای شما نمیزنم! انگیزه رو با جدیتم به شما یاد میدم ولی نمیام چیزی رو به رویا به شما بگم. تَب شبکههای اجتماعی، تب تولید محتوا، تب درآمدهای سنگین، بخش خیلی زیادیش به سبب رویا فروختن به مردم، به سبب شوآف کردن آموزگارها -همه آموزگارها رو من نمیگم- عمومی دارم صحبت میکنم. خصوص سر جاش.
به واسطه شوآف دیدن، مردم میگن “دیدی این یارو با مثلاً ۳۰۰ تا پست الان وضع مالیش چطوری شده! منم برم به این برسم”. مردم فقط این رو میبینن و این دقیقاً همون جاییه که کار رو خراب میکنه. اهورا نیازی اگر معروف شد، من خیلی اعتقاد ندارم من آدم موفقیم اصلاً! من دارم یه کاری رو درست انجام میدم. اگر اهورا نیازی امروز به یه جایی رسیده که یه دنبال کنندهای داره، یه درآمدی داره، اینا صرفاً پی خلقِ ارزش بود. اگه کمدینی، برو خلق ارزش بکن. اگر نقادی، برو خلق ارزش بکن.
یه چیزی توی یوتیوب فارسی مد شد. «ریاکت رفتن» بعد بچههای نسل جدید انقدر بد این ماجرای تولید محتوا رو یاد گرفتن.
وقتی من رو توی همایش میدیدن و من همیشه وقت میذارم برای همه که تمام سوالهاشون رو جواب بدم. “من دوست دارم یوتیوبر شم” بعد میگم چه حوزهای؟ “ریاکت برم”. دلم میخواد این میکروفون رو ببرم تو اون تاریخ بکوبم توی سرش.
یعنی چی که ریاکت برم؟ چه کار مهمی انجام میدی؟ و مردم به واسطه اینی که فقط دوست دارن در این تبِ پیدا کردن طلا برن توی معدن طلا، اصلاً فکر نمیکنن علم این پشت این ماجرا چیه. این قضیه توی اونایی که کارو شروع کردن هست، این قضیه توی اونایی که کار رو هنوز شروع نکردن هم هست. یعنی پِی منطق کاره نمیرن، پی الفبای اصلیش نمیرن. میرن تکنیکها رو یاد بگیرن، تکنیکها رو پیاده میکنن. استفاده ابزار فقط بلدن. این چیزیه که من فکر میکنم بزرگترین چالشه.
امین آرامش: وقتی طرف دنبال اینه که ببین یه گنجی هست که من اون گنج رو باید پیدا کنم، یه تعدادی هم گنجفروش پیدا میشن. چون اون داره فکر میکنه که کل بازی اینه که من باید یه گنج رو پیدا کنم. حالا گنج یه روزی ویدیو ریاکت یوتیوب بوده، یه روزی ترِید کردنه، یه روزی بیتکوین خریدنه. اصلا به این معنی نیست که اینها جواب نمیدن اما منظورم اینه که اون مایندست پشتشه که دنبال اونه.
نه آقا اصلا همینه. باید طولانی مدت تراکتوری کار کنی و خلق ارزش کنی که جواب بده. هیچ راه دیگهای هم نداره، میونبر هم نداره.
ناامید نمیشی؟
امین آرامش: خیلی خب! توی این سالها نشده یک جاهایی ناامید بشی، سرخورده بشی؟ البته گفتی که حداقل ظرف اون سالها با این هدف مالی بزرگی که برای خانواده بود، بهت انگیزه میداد. اما ظرف این سالها یا این روزا ناامید نمیشی؟ سرخورده نمیشی از این کاری که داری میکنی یا احساس کنی که مثلاً چه کاری من دارم میکنم؟
اهورا نیازی: همیشه این سؤال از خودم میپرسم. “چه غلطی داری میکنی؟”
امین آرامش: خب بعد دقیقا چه گفتگویی شکل میگیره توی ذهنت؟
اهورا نیازی: این مدلیه که ببین! من با خودم خیلی مؤدب نیستم خب؟
امین آرامش: چه جالب منم نیستم!
اهورا نیازی: آره البته مثلاً فحش بد به خودم نمیدم. من کلا حرف بد از دهنم خیلی سخت در میاد. من مثلاً میتونم واژه حیوان رو اینجا به کار ببرم به خودم البته دارم میگم. عذرخواهی میکنم از همه بیندههای محترم.
همیشه به خودم میگم “ببین حیوان چته؟ چه مرگته؟ آقا این همه مسیر اومدی! حالا سه روز حالت بده. به درک! بذار سه روز حالت بد باشه”. این هفته نه هفته گذشته، بنده از دوشنبه یهو غیبم زد. پادکست جنابعالی قرار بود هفته قبل ضبط بشه و خیلی کارهای دیگه. من یهو دچار یک بحران روحی روانی وحشتناک شدم و همه چی رو بوسیدم و گذاشتم کنار گفتم “گور باباش”. برم به خودم فقط بها بدم. هیچ کاری هم نکردم، نشستم توی خونه، تن لش این شکلی افتاده بودم.
خیلی برام پیش میاد. مدام برام پیش میاد. شاید ضعف شخصیتی منه که من هنوز به اون خودباوری بزرگ نرسیدم. من خیلی خودمو باور دارما ولی باور مطلق نه.
امین آرامش: حالت بد میشه دقیقاً چه اتفاقی میفته که دوباره برمیگردی؟
اهورا نیازی: به خودم زمان میدم. ببین من تقریباً هیچ کار خاصی توی زندگیم نمیکنم. مثلاً اینی که اسکیت میکنم، سفر میرم نه. من لایف استایلم فقط کار و خونه و وقت گذروندن اگر باشه با دوستدخترمه که ایشونم دکتره -پزشک نه ها- دکترا داره میخونه، خیلی سرش شلوغ کار خودشه، اگر بشه هفتهای یه بار همدیگه رو ببینیم. ولی یه رابطه خوب دوست داشتنیه.
به جز این هیچ کاری نمیکنم. اما من انقدری زندگی شخصیم رو دوست دارم، همین خلوتم رو توی خونه دوست دارم که همون برام کافیه.
امین آرامش: چیکار میکنی توی خلوتت؟
اهورا نیازی: گیم بازی میکنم مثلاً. بعد گیم دو تا رو من خیلی دوست دارم اما دو تا رو نمیارم تو خونه. همون توی استودیو میمونه. من با گوشی بازی آرکید مسخره بازی میکنم، برای هزارمین بار فارست گامپ رو میبینم، برای هزارمین بار بریکینگ بد یه اپیزودی پلی میکنم. فرندز، فمیلی گای، یه سری شو های قدیمی که مثلا عتیقهان رسما. هر از گاهی برا خودم پلی میکنم اونا رو نگاه میکنم و آرومم میکنه.
نوشیدنی میخورم. شیر با سریال. میریزم و میخورم. واقعا این نوشیدنی محبوبمه. گولتون زدم! بعد دیگه یه سری کارها هم میکنم که خارج از عرفه نمیشه اینجا بگمش.
نقطه عطف فکریت چیه؟
امین آرامش: الان به نظرم این سؤال باید بپرسم. توی این مسیر از یک آدمی که ماهی یک و نیم میلیون پول در میآورد توی اون دوره حالا مثلا میتونیم به دلار تبدیل کنیم که اثر تورم رو از توش دربیاریم، این وسط یه سری نقاط عطف فکر کردن در تو بود آیا؟ جایی بگی مثلاً چه چیزی از این جنس که حالا به کار، اینجوری نگاه کنیم. چیزی هست که اصلاً در پاسخ به این سؤال من بتونی بگی؟
اهورا نیازی: ببین من همیشه یه تفکری داشتم و هنوز به اون معتقدم. که اتفاقاً بچهها باهاش مخالفت میکنن و بعضی موقعها به بچهها میگم “بابا بذارین من کارم رو بکنم”. دقیقاً مهران اینا که هرزگاهی با هم جلسه میذاریم، همیشه مخالف ایدههامن. در صورتی که این ایدهها من رو بزرگ کردن و من همین رو بلدم.
من یه کار که توی زندگیم بلدم، همینه. هیچ کار دیگهای من بلد نیستم. هیچ مهارتی. نه مدیر خوبیم، نه سواد مالی دارم. تمام پولهای من دست خواهرمه. اون مدیریت میکنه.
تنها چیزی که من براش معتقد و پایبندم و زندگیم براش سواره صداقته. خدا نکنه یکی بخواد من رو دور بزنه. به راحتی تمام میتونه.
امین آرامش: یعنی خواهرت پول میریزه تو کارتت ماهانه همین رو خرج کن؟
اهورا نیازی: آره! البته هر موقع بهش بگم بهم پول بده، هر چقدر باشه واریز میشه. ولی مدلیه که مدیر مالی من خودم نیستم. خواهرمه. من فقط بلدم جلوی دوربین حرف بزنم و من همین یک کار رو بلدم و همین اون نقطه عطفهست. من یه کار بلدم ولی اون کارو به نحو احسنت بلدم.
امین آرامش: همین که اینو قبول کردی و انقدر صادقانه جلوی دوربین هم میگی “آقا من همین یه کارو بلدم” و همین رو تا تهش رفتی.
اهورا نیازی: من نه دوست پسر خوبیم، نه فرزند خوبیم که مثلاً به مادرم زنگ بزنم حالشون رو بپرسم. من فقط یه احساس نیازی داشتم که مشکلات خانواده رو رفع کنم. تمام وجودم رو صرف اون کردم. ولی مثلاً از لحاظ عاطفی آدمی نیستم که حواسم به همه باشه.
من تاریخ تولد همه رو فراموش میکنم. تولد خودم هم برام مهم نیست. همیشه بهم میگن تو پیرمرد بشی از اینا میشی که اصلاً با آدما حرف نمیزنه. فقط یه دستی براشون تکون میده. من فقط یه کار رو خوب بلدم انجام بدم. همونم فکر میکنم نقطه عطف کارمه. به مردم اطلاعاتی بدم که نیازشون دارن.
سختیهای کارت چین؟
امین آرامش: سختیهای دیده نشده کارت؟ اونهایی که ممکنه آدمها خیلی در جریانش نباشن.
اهورا نیازی: ببین مثالی برات میزنم. من یه تبلیغی ساختم. اینجا اوکیه مثلا نام برندی رو بگم؟
امین آرامش: آره.
اهورا نیازی: من برای بلوبانک یه تبلیغی ساختم، یه کمپینی دارن ۱۰۰ میلیارد برای همه ۱۰ میلیارد برای یکی. من یه ویدیو برای اینا ساختم، ویدیو ۳۰ ثانیه است. پول خوبی هم بابتش گرفتم. ولی کار خاصی توی ویدیو اتفاق نیفتاده. ویدیو رو نگاه بکنی میگی این که چیزی نیست. اما دقیقاً پشت اون ۳۰ ثانیه، ۴۸ ساعت فکر بود فقط برای سناریو و چیزی حدود مثلاً نیم ساعت تدوین. ویدیوش بیش از ۴ میلیون ویو خورد و من مطمئنم توی اون کمپین -طبق عدد دارم این رو میگم- مثلاً من زمانی که این تبلیغه رو گذاشتم ۹۰۰ هزار نفر مونده بود که ظرفیت تکمیل بشه، یه هفته که ازش گذشت یهو اومد رو ۴۰۰ هزار. این ۵۰۰ هزار تا فقط مال من نبود ولی من مطمئنم توی ۱۵۰ هزار تاش من نقش مستقیم داشتم.
این اونجاییه که مردم نمیبیننش. این اونجاییه که مردم ذوق من رو هیت میکنن. اتفاقاً اهورای نیازی که خیلی آروم و محترم همیشه جلوی دوربین میشینه، یه دلیلی داره که اون ذوقه رو داره میکنه. اون ذوق رو جای درست داره استفاده میکنه و موجب میشه جلب توجه بکنه، موجب باورپذیری کار میشه و نتیجهبخش. این اون قسمتیه که مردم نمیبینن.
مورد دوم. مردم اینو نمیبینن که خود من به هر قیمتی فالوورمو نمیفروشم. میگن “آی چرا تبلیغ دیجیکالا میکنی” دیدی همیشه یه کامنتی هست که “اینا دزدن، کار کار اوناست”. این همیشه هست.
خب من کلاً با یکی دو تا برند بیشتر کار نمیکنم چون مطمئنم ازشون، دوستشون دارم، خودم مشتریشونم. همون چیزی که تبلیغ میکنم، خودم هم دارم ازش استفاده میکنم. مردم این رو نمیبینن که من هر چی رو تبلیغ نمیکنم. یه چیزی رو ممکنه زیاد تبلیغ کنم ولی اون چیز همونیه که شما استفاده میکنی، من استفاده میکنم، ایشون استفاده میکنه، ایشونم استفاده میکنه. اینم باز نمیبینن.
پشت پرده ک کار واقعاً یه سری سختیهای زیادی هست. مثلاً اینکه چه محتوایی انتخاب بشه برای ساخت، چه انتخاب نشه، ساعتها تحقیقه. من یکی از کارایی که میکنم، هر روز چندین ساعت در حال مطالعه مطالبم و این رو مردم نمیبینن و میگن “نشستی داری حرفی میزنی دیگه”
چطور و در چه صورتی محتوا منتشر میکنید؟
امین آرامش: شده چیزی درست کنی بعد تصمیم بگیری اینو منتشرش نکنی؟
اهورا نیازی: زیاد! آره تلّهباری.
امین آرامش: چیه چک لیستتون برای اینکه بگین منتشرش کنیم یا نه؟
اهورا نیازی: نیاز مردم مرحله اول، داغ بودن خبر در مرحله دوم خیلی مهمه.
کار من چون بیشتر اخباره، داغ بودن خبر خیلی حائز اهمیته و در نهایت، فرم اجرایی. چون عموماً کارمون رو همه خیلی حرفهای انجام میدیم، فرم اجرایی خوب در میاد. خیلی کم پیش میاد یه کاری بگیم چقدر زشت شد.
امین آرامش: تولید از انتشارتون جلوتره؟ یعنی از قبل دارین یا همون روز انجام میدین؟
اهورا نیازی: یه مسئله جالبی که هست، من چه زمانی که یک نفره کار میکردم، چه الان که یک جامعهای هستیم -هر چقدر کوچیک- محتوایی که اون روز پابلیش میشه همون روز ساخته شده. البته نه اینو ماهان ببینه ناراحت میشه.
واقعیت داستان اینه که الان به لطف مهارتهای مدیریت تیم و سیستمسازیمون عموما جلوتریم. مثلاً به مدت ۱۰ روز جلوتریم.
امین آرامش: هر روز دارین میرین الان؟
اهورا نیازی: نه. الان تقریبا در هفته سه تا کانتنت (محتوا) رو داریم میریم ولی برنامهم اینه که هر روز بریم.
دغدغه اجتماعی
امین آرامش: بسیار خب. همینطور که خودت هم گفتی، ما واسطه آشناییمون حامد بیدی بود و من اونجایی که گفتم دیگه دوست دارم حرف بزنم با اهورا، اونجایی بود که دیدم توی کافه کارزار نشستی و…
اهورا نیازی: داشتم راجع به آیفون داد و هوار می کردم.
امین آرامش: راجع به یه دغدغه اجتماعی داشتی حرف میزدی. چرا برای تو مهمه یه همچین مسئله اجتماعیای؟
اهورا نیازی: من همیشه آدمها برام مهم بودن. من واقعا دغدغهم جوونهامونن. بچههای ۱۶ ساله. واقعاً دغدغه منه.
یه موضوعی که من هیچ وقت تا حالا بیانش نکردم اینه من وقتی دنبال کنندههامو میبینم و افتخار این رو دارم که با هم عکس بگیریم، خیلیاشون استرس دارن، دست و پاشون میلرزه. من واقعاً حالم بد میشه. چرا؟ به این دلیل که مگه من کیم که تو انقدر ذوق بکنی؟ اوکی من یه آدمیم که توی شبکههای اجتماعی تولید محتوا میکنم. کار خاصی نمیکنم!
انقدر که ما از لحاظ سیستم آموزشی ضعیفیم، از همه چی ضعیفیم. فرهنگمون از بین رفته، خیلی همه چی داغون شده که یه اهورای نیازیای آدم خاصی میشه.
مگه من چیکار میکنم؟ من هیچ کاری نمیکنم. من میام یه محتوا انگلیسی رو میبینم و همون رو به فارسی تبدیل میکنم. آیا من تولید کننده علمم؟ نه. من مترجم علمم. هیچ کاری نمیکنم.
خیلی از محتواهام تقلیده. یه چیزی رو دیدم، الهام گرفتم و اون رو اومدم پیاده کردم. درسته خوشگل اجراش میکنم اما کاری نمیکنم. سوالتون چی بود؟
چرا مهاجرت نکردی؟
امین آرامش: اینکه چرا رفتی اونجا برای اون دغدغه اجتماعی؟ یعنی اساساً زیست جمعی دیگران چرا برای تو مسئله است؟
اهورا نیازی: من یه عرق ملی خیلی بزرگی داشتم بچه که بودم.
امین آرامش: الان داری هنوز؟
اهورا نیازی: نه متاسفانه! انقدر آرمانهامون رو خراب کردن. باورت میشه من توی خونوادهای بزرگ شدم که سرود ملی هر موقع پلی میشد، هممون رو تحت تأثیر قرار میداد. اشکمون در میومد. ولی بعد از خیلی ماجراها وقتی که دیدیم که حاکمیت قشنگ این مدلیه که داره از ارزشهاش، آرمانهاش استفاده ابزاری میکنه، ذرهذره بتهای ذهنیمون شکست. در نتیجه عرق ملیم خیلی ضعیف شد ولی هیچ وقت باعث نشد مهاجرت کنم.
من جوونامون برام خیلی مهمن. واقعاً برام مهمن. اگر توی محتواهام حرف زشت نمیزنم، حرف سخیف حتی نمیزنم، دلیلش اینه که من دوست دارم اگر کسی طرفدار منه از من با ادب بودن رو یاد بگیره. از من خوشگل صحبت کردن رو یاد بگیره. از من نزاکت رو در ادب و در کلام یاد بگیره. این برای من یک دغدغهاس. همیشه هم بوده.
من یکی دغدغه خانوادم رو داشتم، یکی دغدغه آدمهای اطرافم رو. من خیلی دوست دارم حرف انگیزشی بزنم. خیلی دوست دارم این دادههام رو با دیگران به اشتراک بذارم اما از یه جایی به بعد، یه لبه باریکی داره تولید محتوا. تو نمیتونی خیلی حرف بزنی. مردم میگن “گمشو بابا”. میگن بیا پایین سرمون درد گرفت. داستان اونه.
دلیل اینی که من خیلی فعالیت انتقادی دارم واقعاً لایک و فالو نیست. بینندههای محترم! هرگز دوست ندارید با شما شماره ناشناس تماس بگیره. من خیلی از پس محتوایی که ساختم، شماره ناشناس باهام تماس گرفته. مورد سین جیم قرارم دادن و من باکی ندارم.
من صرفاً دلم میخواد جامعهام پیشرفت کنه. مردم امروز ما میگن مگه آیفون دغدغه ماست؟ نه واقعاً! آیفون دغدغه ما نیست. ولی من آگاهم به یک حرکتها، یک تصمیماتی که حاکمیت میخواد بگیره تا در نهایت مردم محدود و محدودتر بشن.
مگه ۱۵ سال پیش ماشین باز نبود؟ مگه لوازم خونگی باز نبود؟ چرا؟ همه چی ذره ذره بسته شد، محدود شد و گوشی موبایل هم یکی از اتفاقاتی که داره براش میافته همینه. گوشی دکمهای الان وارد نمیشه. چرا؟ چون تولید داخل داریم و جالبه که بدونی. ما سه تا کارخونه تولید داخل گوشی دکمهای داریم که یکیش گوشی تقلبی داره میسازه. به اسم نوکیا داره گوشی تقلبی میسازه و انقدر رانتشون قویه، سفیر فنلاند در ایران نامه میده به معاون وزیر اقتصاد که آقا جلوی این رو بگیر. کل نوکیا تمام اعتبار فنلانده.
امین آرامش: نوکیای تقلبی میزنن؟
اهورا نیازی: نوکیای تقلبی میزنن. بله و به قیمت نوکیا اصلیه میفروشن و ایران با این قضیه اوکیه. خب من حرص این رو نخورم؟
منی که عرق ملی دارم، منی که جوونهام برام مهمه، نباید حرص این موضوع رو بخورم؟ بعد در نهایت میگن که: ببین!چیزه! همینه که هست. رانته خب. من با تولید داخلی خیلی موافقم و عاشق اینم که یک محصول ایرانی داشته باشیم اما در صورتی که جلوی انحصار رو نگیرن باهاش.
من هنوز امیدوارم
یه سری حرفهای تکراریه که از زبون خیلی از افرادی که توی این حوزهها فعالیت میکنن میشنوی. منم دقیقاً دغدغهم هموناست و واسش میجنگم.
وقتی که سیم کارت گردشگری رو وزیر داشت راجع بهش صحبت میکرد که ما میخوایم راهش بندازیم، آره اون توریستی که میاد تو ایران چطوری از اینترنت استفاده بکنه؟ خب ببخشید مثلاً ماها چیزیم؟ به اصطلاح کرمانشاهی „ما از زن باباییم؟ ما از مثلاً مادر ناتنی هستیم“ که حق شهروند درجه یک ایرانی بهمون داده نشه؟
ویدیوش رو ساختم و نزدیک ۳۰ میلیون ویو خورد اون محتوا. واقعاً به خاطر وییوش نبود. واقعاً دغدغه منه و واقعاً تا اونجایی که بتونم صحبت بکنم نمیذارم که فضا محدود و محدودتر باشه. هرچند مردم بگن به تو چه ربطی داره؟ چرا! به من من ربط داره. این دلیلش بود.
امین آرامش: آخه نگاه کن مسئله همینه که در نهایت تو توی این کشور داری زندگی میکنی. فعلاً مادامی که هستی کیفیت زندگی بقیه آدمها، یعنی حداقل کیفیت زندگی تو مستقل از کیفیت زندگی اونا نیست. اینجوریه که تو نمیتونی توی یه کشوری فقط بگی من خوب زندگی کنم.
اهورا نیازی: یه باوری من دارم. من خیلی برای رجیستری آیفون تلاش کردم. فکر میکنم در مجموع شاید مثلاً ۳۰ میلیون ویو روی صفحه خودم از محتواهای بحث رجیستری آیفون اومد. خدا میدونه چند میلیون دیگه بوده که شِیر شده توی شبکههای مختلف. نه فقط من، خیلی افراد دیگه تو این مسیر فعالیت کردن.
من هنوز امید دارم. این نکته مهم کاری منه. شاید ۵ سال دیگه این سؤال رو از من بپرسی یه جواب دیگه بدم.
ولی امروزی که داریم ما با هم صحبت میکنیم من هنوز امید دارم. امید دارم که مهاجرت نمیکنم. امید دارم که برای رجیستری آیفون تلاش کردم و نتیجه داد. نه فقط من، خیلی از آدمای بزرگ دیگه پشت پرده بودن. من یه قشر کوچیکی بودم دیگه.
برنامه آیندهت چیه؟ این راه رو ادامه میدی؟
امین آرامش: اوکی. برنامه آینده چیه؟
اهورا نیازی: ندارم برنامه. یه محصولی دارم که روی اون ذره ذره کار میکنم ولی قبلنا خیلی برنامه داشتم الان دیگه ندارم.
امین آرامش: تا چند وقت بعد رو فکر میکنی معمولاً؟
اهورا نیازی: فکر نمیکنم!
امین آرامش: به نظرم تو این تیکه از تاریخ و جغرافیا این منطقیترین کاره. ولی مثلاً ۱۰ سال دیگه هم همین کارو داری میکنی؟
اهورا نیازی: تا زمانی که چرخه اقتصادی این کار بچرخه قطعاً این کار رو ادامه خواهم داد. چون دوستش دارم. خب ببین من ۳۵ ساله این مدلیم که „اگه این کار رو نکنم چیکار کنم“ الان مثلا آشپزی کنم؟ نه.
میرم یه گوشه میشینم و فقط گیم بازی میکنم و افسرده و چاق و بدفرمتر میشه بدنم. پس طبیعتاً به این کار ادامه خواهم داد.
هدف نهایی من اینه که تبلیغات رو از محتوا حذف کنم.
آموزش
امین آرامش: به فروش آموزش فکر نکردی؟
اهورا نیازی: خیلی دلم میخواد به مردم آموزش بدم ولی وجههاش افتاد. خیلی زردش کردن و یه چند بارم تلاش کردم. رفتم با مشاورههای فروش(صحبت کردم) و انقدر اذیتم کردن. میگفتن نه تو باید این شکلی آموزش بدی. میگفتم چرا باید این شکلی آموزش بدم؟ که جذاب باشه. میگفتم بابا من بلدم محتوای جذاب بسازم. نه! در حوزه آموزش تو باید یه کمی زرد کار بکنی. به مردم رویا بفروشی تا مردم بیان بخرن.
بابا! من میخوام فرهنگ فکر کردن رو رشد بدم. من میخوام توسعه فردی رو یاد بدم. چرا باید زرد حرف بزنم؟ توی ذوقم خورد حقیقتاً بحث آموزش. شاید یه روزی بهش نفوذ کنم ولی با سبک خودم قطعاً.
امین آرامش: سه تا چیزی که باعث شده که جایی که امروز هستی باشی؟ در خودت، مهارت، ویژگی، هرچی؟
اهورا نیازی: نیاز. مغرور نشدن و مثبت اندیشیم. من خیلی آدم مثبت اندیشی هستم.
امین آرامش: یعنی اخبار بد این روزها (تاثیر نداره)؟
اهورا نیازی: ببین من یه آدمیم که اصلاً اخبار نگاه نمیکنم. هر چقدر هم بهم بگین، روم تاثیر میذاره ولی گذراست. من تقریبا یه مدلیم که این در و این دروازه است. خیلی تحلیل نمیکنم مسائل مختلف رو.
با اهورای ۱۸ ساله حرف بزن
امین آرامش: با خود ۱۸ سالهات حرف بزن. بهش چی میگی؟
اهورا نیازی: چه سوال قشنگی. بچسب به کار پدر بیامرز. خیلی خوش نگذرون. به بطالت نگذرون عمرت رو. چون مطمئنم همون اهورای ۱۸ ساله دقیقا همون کار ۲۶ سالهه رو میکرد.
از مسیری که اومدم خیلی لذت بردم. اشتباه توش خیلی کم کردم. شکست نخوردم توش. خیلی آدم مثبتی بودم. همه مردم دوستم داشتن. منم کارم رو دوست داشتم. محتوا رو دوست داشتم. مردم رو دوست داشتم. برخورد مردم همیشه برام قشنگ و مؤدبانه بوده. من اینطوری میتونم بگم.
من ۲۶ سالم که شد و خودم شروع کردم برای خودم تصمیم گرفتن، زندگیم تازه شروع شد و خاطرات ۲۶ تا ۳۵ من خیلی طولانی بود ولی از صفر تا ۲۶ هم مثل برق گذشت. چون خودم دخلی توی ثبت شدن خاطراتم نداشتم.
امین آرامش: عالی! عالی! کتاب، فیلم یا آدم تاثیرگذار؟
اهورا نیازی: کتاب که گفتم اهل مطالعه نیستم. بهش همم افتخار نمیکنم، تکرار میکنم.
فیلم فارست گامپ و شخصیت فارست گامپ، سالیان سال الگوی فکری و رفتاری من بود و دلیل پیشرفتم فارست گامپ بود. تمرکز و فقط انجام دادن یه کار در لحظه.
امین آرامش: من همه سوالهام رو پرسیدم. سوالی؟ حرفی؟ چیزی در انتها؟
اهورا نیازی: خیلی خوش گذشت. همکلامی باهات خیلی شیرین بود.
امین آرامش: برای منم همینطور. منم کیف کرد.
اهورا نیازی: جدی. خدا رو شکر. امیدوارم شما بینندههای عزیز هم لذت برده باشین.
امید و آرامش
اهورا نیازی: من خیلی دلم میخواد و واقعاً آرزومه که مردم یه کمی امیدوارتر باشن. مردم خیلی ناراحتن. حق هم دارن. شرایط بده ولی منم جز اون آدمام و منم روزی که شروع کردم شرایط بد بود. هنوزم بده. شاید الان بدتر شده باشه ولی بد، بده. مثل این میمونه توی یه متر گِل باشی یا توی ۱۰ سانت گِل باشی. تو توی گلی و کثیف شدی.
خیلی دلم میخواد به مردم امید و مثبتاندیشی رو یاد بدم. واقعاً دغدغهمه این موضوعه.
امین آرامش: تو خودت تکنیک خاصی رو رعایت نمیکنی برای این موضوع؟ یعنی وقتی حالت بده از این گوش بدی به این گوش. یه سری خبر بده و ذهن ناخودآگاه میگه ببین الان اوضاع دلار که خرابه، جنگ هم ممکنه بشه.
اهورا نیازی: فکر میکنم فقط جنگ من رو میتونه از پا بندازه، یعنی سیستم از کار بیفته. در غیر این صورت من همیشه امید رو دارم.
امین آرامش: توی ذهن تو چی اتفاق میفته؟
اهورا نیازی: بخوام این تجربه رو انتقال بدم. من اولاً شرایط اطرافم رو ایزوله کردم، از روز اولی که کار کردم.
بابا و مامانم همش با هم جر و بحث میکردن. خب مشکلات اقتصادی بود. خیلی وحشتناک بود. من توی اون بیپولیهام اومدم یه خونه اجاره کردم که کل رهنش ۱۳ میلیون تومن بود و اون ۱۳ میلیون رو وام گرفتم. یه میلیون و ۵۰۰ در میآوردم، ۴۰۰ هزار تومن اجاره خونه میدادم و فقط میرسیدم که به سبک خیلی ضعیفی شکمم رو سیر کنم. یعنی مثلاً قوت غالب من برای مدتها نودل بود که اصلا موجب شد معدهام خیلی اذیت بشه و مدتهای زیادی معده درد داشته باشم اما بحث همون تعادله بود.
مهمترین کاری که کردم برای اینکه به آرامش برسم در مرحله اول محیطم رو ایزوله کردم و اگه کسی امکانش رو نداره که محیطش رو ایزوله کنه، مثلاً یه دانشآموزی که داره برای کنکور میخونه و باباش با صدای بلند داره تلویزیون گوش میده، پنبه بکن تو گوشت. سکوت برای خودت ایجاد کن. ما انسانها برای دوران امروزیمون معتقدم که حق داریم حریم شخصی داشته باشیم در هر سنی. یک، فضام رو ایزوله کردم. هدفگذاری داشتم. دوراندیشی داشتم و اینا همش من رو در یک حبابی قرار می داد، مثل به اصطلاح این بازیها، یک شیلد بود یک، سپر بود، منو محافظت میکرد از اشعههای بد و خیلی بهم کمک کرد. البته من کلاً انسان خوشاندیشی هم هستم.
امین آرامش: به نظرم این به غیر از داستان کلاً اینجوری بودن، قابل یادگیری هم هست.
اهورا نیازی: به شدت. من اولین باری که ۹ شب خوابیدم ۵ صبح بلند شدم سال ۹۷ بود. دو سه ماه بود خیلی خوب داشتم کار میکردم توی گجتنیوز. دیگه کار رو یاد گرفته بودم. شروع کردم به ۹ شب خوابیدن و ۵ صبح بیدار شدن. شب دوم توی رخت خوابم داشتم گریه میکردم. انقدر برام سخت بود که نمیتونم من هیچ کار دیگهای بکنم. یعنی چی ۹ شب بخواب ۵ صبح بلند شو و قطعش کردم. هیچ وقت دیگه تکرارش نکردم تا پارسال.
من چندین سال ذهنم رو رو برای این کار آماده کردم تا یه تایمی تونستم بدون هیچ استرسی انجامش بدم. شب بوده سه صبح خوابیدم پنج صبح بلند شدم. ولی بلند شدم و کارمم کردم. درسته خوابالود بودم ولی کارم رو کردم. بازی ذهنه همشژ خیلی مهارت ذهن میخواد اینجور چیزا
امین آرامش: ولی به نظرم قابل یادگیریه و مسئله اخبار چک نکردن هم به نظرم به این معنی نیست که ما بیتوجه باشیم نسبت به شرایط جامعه چون بالاخره -من حداقل اینجوری فکر میکنم- ما یه مسئولیت شهروندی هم داریمژ ولی مسئله اینه که در اکثر موارد تو کاری تو این لحظه از دستت بر نمیاد.
اهورا نیازی: نگاه نکن. اگر نگاه میکنی، بهش بیتوجه باش. واقعاً بازی ذهنه، مهارت ذهنه. همین که ببینی و تاثیر نگیری.
حرف آخر
امین آرامش: عالی عالی آقا دمت گرم. مرسی گفتگو خیلی خوب بود.
اهورا نیازی: دم شما گرم. خیلی لذت بردیم. امیدوارم که از پرحرفی های من اذیت نشده باشید و تا آخر دیده باشید. دمتون خیلی گرمه کسایی که تا آخر اپیزود اومدن.
من همیشه این رو توی اپیزودهام میگم. توی یوتیوب مثلا تایمش ۱۷ دقیقهست، میگم کسی هست الان این آخرا رو داره میبینه؟ خیلی من شما رو دوست دارم.
امین آرامش: نزدیک یک ساعت و چهل دقیقه حرف زدیم.
اهورا نیازی: جدی؟
امین آرامش: مرسی مرسی.
اهورا نیازی: قربون شما. خداحافظ.
با توجه به صدای گوشنواز آقای نیازی واقعا حیفه که بخواید ویدیوی این مصاحبه رو از دست بدید.
در این روزها آرزوی بسیاری از افراد فعالیت در فضای مجازی و کسب درآمد از این راهه. حالا که این مطلب رو خوندید چطور؟ هنوز هم دوست دارید که پا در این مسیر شغلی بذارید و فعال حوزه تکنولوژی و تولید محتوا باشید؟ نظرتون رو برامون در کامنت بنویسید
1 دیدگاه برای “گفت و گو با اهورا نیازی | تولید کننده محتوا و فعال حوزه فناوری ”
گفتگوی آموزنده و خوبی بود.