karnakon.ir

ناهید کیانی: پرافتخارترین زن ورزشکار ایران (گفتگوی دوم)

نام نویسنده: الناز یزدانی پرست

ناهید کیانی: پرافتخارترین زن ورزشکار ایران (گفتگوی دوم)

Rate this post
ناهید کیانی

ناهید کیانی قهرمان تکواندو، در این گفت‌وگو از قدرت شکستن افکار منفی و مقابله با نداهای ذهنی محدودکننده می‌گه. فرصتی که می‌تونیم از تجربه‌های یک قهرمان واقعی در این مسیر بهره‌مند بشیم.

امین آرامش: سلام، خیلی خوشحالم که دوباره ناهید کیانی رو توی کارنکن داریم. خیلی خوش اومدین.

ناهید کیانی: سلام، مرسی. خیلی خوشحالم از دعوتتون. قسمت یک که خیلی خوش گذشت. امیدوارم امروزم مفید باشه برای کسایی که می‌بینن.

امین آرامش: پیش‌بینی منم همینه. نمی‌دونم خودت یادت هست یا نه، توی پایان گفتگوی قبلی که الان فکر کنم بیش از یه سال ازش گذشته، من یه پیش‌بینی کردم. گفتم که همین‌جور که مدال طلای قهرمانی جهان رو برامون گرفتی، میری تو المپیک هم برامون مدال طلا می‌گیری. داشت می‌رفت که کامل همون بشه ولی طلا نشد، نقره شد. چی شد؟

Nahid Kiani

ناهید کیانی: المپیک واقعا یه جو خیلی سنگین و خاصی داره که کنار اومدن باهاش خیلی سخته. خیلی از بازیکنای توانمند هستن که میان تو المپیک و درگیر اون جو میشن و نمی‌تونن نتیجه بگیرن؛ چه برسه به فینال و پای فینال که جو واقعا عجیب غریبی داره. توی فینال حریفم، حریف خیلی خوبی بود ولی قبلاً شکستش داده بودم و در مسابقات گرند پری قبل برده بودمش.

توی اون مسابقه من هم آسیب دیده بودم و هم اینکه سه تا مسابقه خیلی سنگین رو پشت‌سر گذاشته بودم. اون از لحاظ قرعه، قرعه‌اش از من راحت‌تر بود و یه فاصله خیلی زیادی بین پای فینال و فینال ما افتاد که این دردا رو شدیدتر کرد.

چون وقتی بدن‌مون گرمه، یه سری دردا رو حس نمی‌کنیم، ولی وقتی بدن سرد می‌شه، اون دردا شدیدتر می‌شن. همون روز المپیک آسیب‌هایی هم دیده بودم که داشت اون موقع خودشو نشون می‌داد. من دیگه واقعا از درد، حتی نمی‌تونستم برای مسابقه فینال خوب گرم کنم. با مسکن و اینا یه کم درد رو آروم کردم، ولی فکر می‌کنم درد روی بازیم غالب بود و نمی‌تونستم عملکرد خودم رو نشون بدم.

امین آرامش: چطور با این شکست کنار اومدی؟ سخت نبود برات؟

ناهید کیانی: قطعاً که خیلی سخته. به نظر من سخت‌ترین قسمت مسیر هر ورزشکار، شکست‌هاشه. مخصوصاً اینکه توی فینال شکست بخوری، تو یک قدمی مدال طلای المپیکی و اونو از دست میدی.

از لحاظ روانشناسی میگن معمولاً حال اونایی که تو المپیک مدال برنز می‌برن، از کسی که نقره گرفته بهتره؛ با اینکه ارزش مدال نقره بیشتره. به خاطر اینکه اونا کارشونو با برد تموم می‌کنن و یه نگاه رو به پایینی دارن که می‌تونست اوضاع از این بدتر باشه، می‌تونستم بدون مدال بیام. اما کسی که نقره می‌گیره یه نگاه رو به بالایی داره که می‌تونستم طلا بگیرم و این اتفاق نیفتاده. برای همینم هست که معمولاً حال اونی که نقره گرفته، از کسی که برنز گرفته بدتره.

امین آرامش: به لحاظ ذهنی چه جوری خودتو بعدش جمع می‌کنی؟ بعد این شکست‌ها، این همه زحمت بکشی بری تا فینال المپیک و بعدش نقره بشه، گفتگوهای ذهنی بعدش چیه؟ همون لحظه بعدش یا روز بعدش یا حتی هفته‌ها و ماه‌های بعدش؟

ناهید کیانی: به این قضیه فکر می‌کنیم که می‌تونست طلا بشه و نشده؛ این برای آدم خیلی سخته. اما بالاخره ما داریم یه مسیری رو میریم و قبول کردیم یه سرش برده، یه سرش باخته. توی این مسیر ممکنه شکست‌هامون چند برابر بردهامون باشه. اما اگه بخوایم جا بزنیم، بخوایم ادامه ندیم، مطمئناً بازیکنی نیستیم که قهرمانیش ادامه داشته باشه. یه مدت کوتاه قهرمانی داریم و دیگه اسمی از من نیست، یا از هر کس دیگه‌ای. برای همین این ادامه دادنه، این صبره که به نظر من تو این مسیر به ما کمک می‌کنه.

امین آرامش: یادمه دفعه قبل راجع به اهمیت اون تصویرسازی ذهنی حرف زدیم. معمولاً تو سطح المپیک، سطح فنی و مهارتی ورزشکارا تقریباً یکیه، اون چیزی که باعث فرق‌شون می‌شه اون قدرت ذهنی‌شونه.

یادمه حتی گفتی که با تصویرسازی ذهنی، برای ثانیه‌های آخر مسابقه از قبل آماده بودی؛ فکر کرده بودی اگه عقب باشی چطور واکنش نشون بدی تا نذاری مغزت پیشنهادهای ناامیدکننده بده؛ انگار جواب‌ها رو آماده داشتی.

برام جالب بود که تو یه مسابقه، فکر کنم ۷ ثانیه بیشتر نمونده بود و چهار امتیاز عقب بودی و دقیقاً بازیو برگردوندی. خیلی برام جالب بود. از اون مسابقه می‌گی؟

ناهید کیانی: من توی اون مسابقه می‌دونستم که می‌برم. این باوری که داشتم، اول از همه به تمرینای خوبی که کرده بودم برمی‌گشت و باور درونیم هم به همون تصویرسازی. من لحظه‌به‌لحظه مدال گرفتم، روی سکو ایستادم، حتی مدال رو توی ذهنم لمس می‌کردم، سکو رو زیر پام حس می‌کردم. اینا باعث شده بود ذهنم باور کنه که قراره روی سکو وایسم و هیچ چیزی اون لحظه نمی‌تونست جلوی این قضیه رو بگیره. چون به نظر من ما همه تابع ذهن‌مونیم و هر چی ذهن‌مون دستور بده، مغزمون دستور بده، انجام می‌دیم.

ذهنم باور کرده بود که قراره روی سکوی المپیک وایسم و من این قضیه رو بهش قبولونده بودم، چون بارها و بارها بهش فکر کرده بودم، مدال رو لمس کرده بودم. واقعاً یه موقع‌هایی وقتی چشممو باز می‌کردم و تصویرسازیم تموم می‌شد، می‌دیدم که ناخودآگاه گریه کردم یا ضربان قلبم رفته بالا؛ انقدر که من اون لحظه‌ها رو طبیعی حس کردم. جوری حسش کردم که انگار برای دومین بار ایستادن روی سکوی المپیک رو تجربه کردم. انگار من یه بار قبل از المپیک این حسو تجربه کرده بودم و این خیلی می‌تونه مؤثر باشه.

امین آرامش: نمی‌شد طلا رو تصور کنی؟

ناهید کیانی: قطعاً طلا رو تصور کردم.

امین آرامش: شوخی می‌کنم. ولی دارم فکر می‌کنم اگه به تمرینای جسمی، ذهنی و مهارتی یه وزنی بدیم، انگار این تمرینای ذهنی هم ارزش‌شون خیلی کمتر از اونا نیست. باید اینو به رسمیت بشناسی و یه جایی تمرین کنی که درست فکر کنی. درسته؟

ناهید کیانی: به نظر من برابرن. یه وقتایی هم تمرینای ذهنی واقعاً از تمرینای بدنی مهم‌تر می‌شه. چون مسابقه‌هایی مثل المپیک واقعاً جنگ روانی بین بازیکناست. همه بازیکنا از لحاظ فنی تو یه سطح خوبی هستن که تونستن بیان المپیک و سهمیه بگیرن. تو این مسابقه‌ها، هر کی ذهن برنده‌تری داشته باشه، می‌تونه برنده اون مسابقه باشه.

امین آرامش: دارم فکر می‌کنم تو مسابقه‌های قهرمانی قضیه روشنه؛ کسی که خوب فکر کنه، احتمالاً تصویرسازی کنه، می‌تونه به اون نتیجه‌ها برسه. ولی این قضیه، یعنی به رسمیت شناختن تمرینای ذهنی و فکری، تو خیلی جاهای دیگه زندگی هم می‌تونه کاربرد داشته باشه. مثلاً فرض کن یکی می‌خواد بره مصاحبه کاری. اگه تو ذهنش دیده باشه که رفته اونجا و تو اون شرکت استخدام شده و همه چی خوب پیش رفته، واقعاً عملکردش فرق می‌کنه. چون این‌طوری نیست که تو یه چیزی فکر کنی و یه نیروی بیرونی بیاد اون کارو برات انجام بده. وقتی این‌جوری خوب فکر می‌کنی، انگار داری از تمام توان جسمی‌ت هم استفاده می‌کنی. درست می‌گم؟

ناهید کیانی: دقیقاً همین طوره. وقتی به یه چیزی فکر می‌کنین، ذهن‌تون میره به این سمت که این قضیه غیرممکن نیست؛ ممکنه اتفاق بیفته. حالا هر چقدر بهش قدرت بدیم، بیشتر تصویرسازی کنیم، دیگه ذهن‌مون باور می‌کنه که این نه تنها شدنیه، بلکه حتماً باید اتفاق بیفته. باید واقعاً به ذهن‌مون بقبولونیم که می‌تونیم به اون چیزی که می‌خوایم برسیم.

امین آرامش: الان دارم فکر می‌کنم، شما داری می‌گی مثلاً می‌خوام برم تو یه مسابقه ورزشی، یا یه جلسه مصاحبه، یا برم با مدیرم حرف بزنم، یا یه گفتگوی سخت دارم. به کلی جنبه‌های مختلف فکر می‌کنی، از لحاظ فنی آماده میشی و… ولی اینکه قبلش حداقل یه نیم ساعت، یه ساعت بشینی خلوت کنی و اینو قبول کنی که به این فکر کنی که اتفاق مثبته افتاده، همین خودش تأثیر مثبت داره.

ناهید کیانی: دقیقاً.

امین آرامش: و این می‌تونه تو بقیه جنبه‌های زندگی هم همین‌طور باشه. اون بازی فینال المپیکو بعدش نشستی نگاه کردی خودت؟

ناهید کیانی: من خیلی بازی خودمو نگاه نمی‌کنم. نمی‌دونم، انگار یه حسی دارم که نتیجه رو نمی‌دونم و دیدنش برام یه کم سخته.

امین آرامش: باختی و نگاه نمی‌کنی؟

ناهید کیانی: نه، کلاً بازی خودمو خیلی نگاه نمی‌کنم، چه بردم چه باختم.

امین آرامش: چه تأثیر منفی‌ای می‌ذاره که نگاه نمی‌کنی؟

ناهید کیانی: تأثیر منفی نمی‌ذاره، ولی از دیدن بازی خودم خیلی لذت نمی‌برم. حس می‌کنم این یکی از ضعف‌های منه. دلیل خاصی هم نمی‌دونم.

امین آرامش: شاید داری فکر می‌کنی که اون لحظه داری خودتو سرزنش می‌کنی؛ داری می‌بینی می‌تونستی یه جور دیگه‌ای عمل کنی.

ناهید کیانی: دقیقاً. حتی وقتی بازی‌هایی که می‌برم رو هم نگاه می‌کنم، با خودم می‌گم که می‌تونست جور دیگه‌ای باشه، تو می‌تونستی اینجا این کار رو بکنی. این سرزنش باعث می‌شه اعتماد به نفسم یه کم بیاد پایین.

امین آرامش: چه جالب. پس از یک سال پیش که با هم حرف زدیم تا الان، سخت‌ترین لحظه برات چی بوده؟

ناهید کیانی: من حدود یک ماه قبل از المپیک، دو تا مسابقه دادم؛ یکی قهرمانی آسیا بود که بازی اول رو باختم. این شکست، اونم یک ماه مونده به المپیک و توی وزنی پایین‌تر از وزن المپیکم، انقدر برام سنگین بود که واقعاً سخت بود. جوری که با خودم گفتم: «تو از پس یه همچین مسابقه‌ای برنمیای، چه‌جوری می‌خوای بری تو المپیک؟» یه جورایی من واقعاً اون لحظه خودم رو باخته بودم. البته این حس باختن توی ذهنم شاید فقط یه ساعت طول کشید، ولی واقعاً حس کردم از درون اتفاقای بدی برام افتاد، چون شکست خیلی بدموقعی بود.

ناهید کیانی: یه چیز خیلی جالب بگم؛ من این مدت حضور خدا رو خیلی تو زندگیم حس کردم. همیشه حس می‌کردم ولی این مدت خیلی بیشتر شد.

یه قرعه‌ای قرار بود بهم بخوره دقیقاً مثل المپیک توکیو؛ مبارزه با کیمیا. من نمی‌خواستم این اتفاق بیفته چون از لحاظ روانی خیلی برام سنگین بود و می‌ترسیدم اذیتم کنه، مخصوصاً با اون ترسی که از اتفاقای توکیو داشتم. توی قهرمانی آسیا اگه مدال می‌گرفتم، حتی برنز، قرعه‌م عوض می‌شد، ولی نشد.

من بعدش باز هم تلاش کردم. به محض اینکه از قهرمانی آسیا برگشتم ایران، گفتم یه تورنمنت دیگه میرم؛ اونجا فقط باید اول می‌شدم چون امتیازش فرق داشت. اونجا هم رفتم فینال و باختم؛ یه تورنمنت خیلی معمولی بود. واقعاً اون لحظه گفتم: خدایا چرا اون چیزی که من می‌خوام نمی‌شه؟ چرا اتفاق نمی‌افته؟ چون دقیقاً همون چیزی که نباید می‌شد و من نمی‌خواستم، داشت اتفاق می‌افتاد. بعدش یه بازیکن دعوت شد که گفتم خدایا اگه این بازیکن بیاد، قرعه‌مون دیگه اون‌جوری نمی‌شه. لحظه آخر قرعه عوض شد.

ناهید کیانی: انگار یه ندایی بهم می‌گفت: «تو فقط کار خودتو بکن، لازم نیست برای عوض کردن سرنوشتت دست و پا بزنی، من حواسم بهت هست.»

این خیلی حس خوبی بود. من اون لحظه نمی‌فهمیدمش، همش داشتم دست و پا می‌زدم که یه جوری عوضش کنم، تغییرش بدم، چون فکر می‌کردم قضیه روانیش اذیتم می‌کنه. اما هم چالش خیلی خوبی برام شد، هم اینکه من بعد از المپیک واقعاً از نظر روانی احساس قدرت کردم و یه خسته‌نباشید خیلی محکم به خودم گفتم، چون خیلی دووم آوردم، خیلی قوی بودم.

کاری که تو توکیو نتونستم بکنم و خیلی چیزا اذیتم کرده بود رو، تو این المپیک هم تجربه‌شو به دست آوردم، هم انگار یه ندایی از طرف خدا بهم می‌گفت: «من حواسم بهت هست، تو برای عوض کردن چیزی دست و پا نزن، مسیر خودتو برو.» وقتی همه‌چیز رو سپردم دست خدا، واقعاً به این رسیدم که هر لحظه کنارم بوده.

اون باختی که تو قهرمانی آسیا داشتم بی‌حکمت نبوده؛ چون بعد از این برد شاید خیلی بیشتر دیده شدم، مدال بعد از این برد برام خیلی لذت‌بخش‌تر شد، چون من یه بازیکن خیلی خوب، مدال‌آور و نامدار رو شکست دادم. واقعاً این عزت رو مدیون خدام، چون هر چقدر دست و پا زدم نذاشت اون اتفاقی که نمی‌خواستم بیفته و نتیجه‌شم واقعاً تو المپیک دیدم.

امین آرامش: خیلی عجیبه. ببین، یه تجربه بد، برای اینکه آدم‌ها شاید عمق داستان رو نفهمیده باشن: شما یه تجربه بد و اون حجم رسانه‌ای عجیب که تو گفتگوی قبلی راجع بهش حرف زدیم رو از المپیک قبلی تو ذهن داری.

بعد می‌گی یه بازی آسیایی دیگه، قبلش قهرمان جهان شدی، آسیایی که بریم سریع مدالشو بگیریم قضیه حل شه دیگه اون مسابقه تکرار نشه. میری و تو اولین مسابقه می‌بازی. آدم پنج پله از نظر روحی میاد پایین. می‌گه: «یه مسابقه دیگه هم هست، اونو میرم اگه تو اون اول بشم باز اون‌جوری نمی‌شه.»

اونم تا فینال میری و بعد نقره می‌گیری، اونم نمی‌شه. باز یه شرایط دیگه هم هست، اونم اون‌جوری نمی‌شه. بیا از روی این رد نشیم. واقعاً بعد از مسابقه آسیایی وقتی تو بازی اول می‌بازی می‌دونم که این مسئله خیلی از آدما تو موقعیت‌های دیگه هم هست اونجا وقتی می‌بازی، یه همچین نداهای ذهنی که «تو دیگه نمی‌تونی، تو از پسش برنمیای»، اینا تو ذهن تو هم میاد؟

ناهید کیانی: بله.

امین آرامش: اینا رو چیکارش می‌کنی؟

ناهید کیانی: من همیشه به هر کی می‌خوام تجربه‌هامو بگم، می‌گم ما به هر چیزی که پر و بال بدیم، اون بر ما قالب می‌شه، اون می‌شه رئیس‌مون. وقتی من به فکرای منفی خیلی پر و بال بدم، هی بگم نمی‌تونم، آره فکر کنم نمی‌شه، چون وقتی قهرمان آسیا نشد چه‌جوری می‌خواد المپیک بشه؟ همین‌جوری دارم بهش پر و بال می‌دم. وقتی پر و بال می‌دم، من می‌شم بنده اون، اون می‌شه رئیس من و میاد تو زندگی‌م قالب می‌شه و واقعاً نمی‌شه. هر چقدر هم تمرین کنی دیگه نمی‌شه، چون ذهن‌ت باور کرده که این اتفاق غیرممکنه.

امین آرامش: این به حرف آسونه که به اینا پر و بال ندم، ولی در عمل انقدر هم آسون نیست. اون زنجیره فکرای منفی که میاد، چه‌جوری اون زنجیره رو می‌شکنی؟ چیزی هست که تو این زمینه یاد گرفته باشی؟ و تو این مهارت ذهنی مخصوصاً کلمه مهارت رو به کار می‌برم چون یادگرفتنیه تو این مهارت ذهنی چیکار کردی که قوی‌تر شدی?

ناهید کیانی: یه سری چیزا هست؛ من یه سری تکنیک برای خودم دارم که یکی دو تاشو می‌گم. یه مهارت «اتاق سفید» هست که چشمامو می‌بندم و وقتی فکرای منفی و پراکنده زیاد دارم، خودمو توی یه اتاق سفید تصور می‌کنم که هیچ چیزی توش نیست و فقط دو تا در داره: یه در برای ورود و یه در برای خروج.

فکرای منفی من از یه در وارد می‌شن و به شکل نوشته تصورشون می‌کنم، مثلاً: «ناهید، تو نمی‌تونی از پس این حریف بربیای.» از این در وارد می‌شه و از در دیگه می‌ره بیرون. وقتی دارم رفتن اون فکرا رو از در خروج می‌بینم، اون فکر واقعاً از ذهن منم پاک می‌شه. نه اینکه کامل پاک بشه، ولی خیلی کمرنگ می‌شه و به یه جایی می‌رسه که دیگه کامل از بین می‌ره. من اینو به شکل‌های مختلف انجام می‌دم که ذهنم خسته نشه.

تمرینای ذهنی رو شاید بعضیا فکر کنن خیلی کار راحتیه؛ دراز می‌کشی و تصور می‌کنی. ولی این‌طور نیست. ذهن هم مثل بدن به استراحت احتیاج داره، خسته می‌شه. ما باید همون‌طور که سعی می‌کنیم تمرینای تکواندو متنوع باشه، تمرینای ذهنی‌مون هم متنوع کنیم. من نمی‌تونم ۱۰ سال پشت سر هم همین تمرین ذهنی اتاق سفید رو انجام بدم و انتظار داشته باشم جواب بده. من اینو به شکل‌های مختلف انجام می‌دم.

ناهید کیانی: تکنیک «بیلبورد روی پل هوایی»: من سوار ماشینم و فکرای منفی روی بیلبوردهای مختلف نوشته شده و من دارم با ماشین از کنارشون رد می‌شم. وقتی این رد شدن رو حس می‌کنم، انگار فکرای منفی دارن از من رد می‌شن و منم دارم از اونا رد می‌شم و ذهنم باور می‌کنه که این فکر دیگه الان نیست؛ شاید چند دقیقه پیش بود، ولی الان نیست.

امین آرامش: انگار فکرهای ما فقط فکرن و اینکه چقدر جدی‌شون می‌گیریم، باعث می‌شه که دقیقاً بیان و تو زندگی ما نقششون رو نشون بدن؛ اینکه نقششون کم باشه یا زیاد. کاری که می‌کنی انگار یه چیزی شبیه مدیتیشنه. بدون قضاوت به فکرات نگاه می‌کنی، می‌گی: باشه، یه فکری هست که می‌گه تو نمی‌تونی. گفتی؟ حالا برو برا خودت. یه همچین چیزیه انگار.

ناهید کیانی: بله.

امین آرامش: برای بقیه شاید خیلی فانتزی به نظر برسه و از دور شبیه ادا و اصول باشه، ولی واقعاً کار می‌کنه.

ناهید کیانی: دقیقاً و این واقعاً کار می‌کنه. تو همه جنبه‌های زندگی هم جواب می‌ده.

امین آرامش: راجع به استراحت ذهنی هم گفتی. چیکار می‌کنی که ذهنت استراحت کنه؟

ناهید کیانی: برای استراحت ذهن، به نظرم همیشه سرگرمی بهترین کاره. یه کاری بکنی که موقع انجام دادنش به هیچ چیز دیگه‌ای فکر نکنی. من معمولاً تو خوابگاه با دوستام بازی می‌کنم؛ بیشتر منچ و فوتبال‌دستی بازی می‌کنیم. یه چیزی که توش یه رقابتی هم باشه که نذاره به چیز دیگه‌ای فکر کنی. فکر می‌کنم این چیز خوبیه. نقاشی کشیدن خیلی حال آدمو خوب می‌کنه. می‌گن رنگ‌آمیزی توی روانشناسی خیلی می‌تونه حال آدمو خوب کنه. من یه مدتم سازدهنی می‌زدم که هم خیلی بهم آرامش می‌داد، هم واقعاً وقتی سازدهنی می‌زدم به هیچ چیزی فکر نمی‌کردم.

امین آرامش: استراحت ذهنی یعنی هیچ فکری نکردن؟ یعنی تلاش برای هیچ کاری نکردن؟ حتی فکر مثبت؟

ناهید کیانی: آره، حتی فکر مثبت کردن هم استراحت ذهنی نیست. چون ذهن نمی‌تونه خالی باشه، باید یه کاری یا چیزی که خیلی بهش فشار نمیاره بهش بدی که درگیر اون باشه. باید جایگزینش کنی.

امین آرامش: اَه، چقدر جالب. راجع به قدردانی از خودت هم گفتی که بعد از المپیک از خودت قدردانی کردی. این به نظر خودت چقدر مهمه؟

ناهید کیانی: به نظر من واقعاً تو زندگی، خودِ آدم ارزشمندترین چیزیه که بعد از خدا داریم و باید به خودمون بها بدیم، خودمونو دوست داشته باشیم. من خیلی تو زندگیم خودمو دوست نداشتم و همیشه به خودم بی‌لطفی کردم. ولی واقعاً یه جاهایی باید برای خودمون دست بزنیم، به خودمون خسته‌نباشید بگیم، یه وقتایی خودمون، خودمون رو تشویق کنیم.

آخرش اونی که قراره کنارمون بمونه خودمونیم و باید به خودمون برسیم. وقتی ما خودمونو دوست داریم، بقیه هم ما رو دوست دارن؛ این حس به اونا منتقل می‌شه که من آدم ارزشمندیم. من بعد از المپیک واقعاً احساس ارزشمند بودن کردم، چون از یه مسیر خیلی خیلی سخت بلند شدم.

ناهید کیانی: ما خیلی کم ورزشکار المپیکی داشتیم که تو المپیک شکست بخوره و بتونه دوباره برگرده. واقعاً کار سختیه. چون المپیک رویدادیه که توش تهِ ورزش رو دیدی. وقتی به این فکر می‌کنی که خب من الان اومدم اینجا و نتونستم نتیجه بگیرم، ۴ سال دیگه تلاش کنم که فقط همین جا باشم؟ من که اینجا اومدم و اگه ۴ سال دیگه بیام و دوباره نشه چی؟ این فکرا همش باعث می‌شه تو متوقف بشی و به المپیک بعدی نرسی. خیلی خیلی کم پیش اومده ورزشکارایی که توی المپیک باختن و المپیک بعدی تونستن حتی حضور پیدا کنن.

کلاً معمولاً یواش یواش تکواندو رو می‌ذارن کنار یا خیلی کمرنگ می‌شن و افت خیلی شدیدی می‌کنن. من خیلی به خودم افتخار کردم. من بعد از المپیک پاریس واقعاً یه خسته‌نباشید خیلی محکم به خودم گفتم، چون از لحاظ روانی خیلی دووم آوردم، خیلی صبر کردم. واقعاً فکر نمی‌کردم یه روزی انقدر تو زندگیم اذیت بشم. این چیزیه که از بیرون دیده نمی‌شه.

ناهید کیانی: این واقعاً چیزیه که همه فکر می‌کنن ورزش یه مسیر راحته برای ورزشکارا. همیشه می‌گن می‌رن یه مدال می‌گیرن، انقدر هم جایزه می‌گیرن. اینو من از زبون مردم زیاد می‌شنوم. واقعاً مسیر سختیه.

شما فکر کن یه ملت دارن مسابقه‌تو نگاه می‌کنن و ازت توقع برد دارن. تو توی اون لحظه داری به این فکر می‌کنی که کل ایران دارن مسابقه منو می‌بینن، خونواده‌م دارن مسابقه منو می‌بینن و من باید بهترینِ خودم باشم. قطعاً حریفت هم داره به همین چیزا فکر می‌کنه. مخصوصاً رشته ما که یه رشته برخورديه و هر لحظه امکان آسیب جدی‌ش هست. من همین الان تو سن ۲۶ سالگی آسیب‌هایی دارم که شاید یه پیرزن ۵۰ ساله داشته باشه. قطعاً منِ ناهید تو سن ۴۰ سالگی، سلامتیِ یه آدم ۴۰ ساله معمولی رو ندارم. فکر می‌کنم واقعاً لازمه‌ی این‌ها اینه که به خودمون بگیم خسته‌نباشید، دمت گرم. چه قشنگ‌تر از این که از خودمون قدردانی کنیم.

امین آرامش: چه خوب. یه عبارتی هم گفتی؛ گفتی قبلاً خودمو خیلی دوست نداشتم ولی الان سعی می‌کنم خودمو دوست داشته باشم. اینو یه کم بازش می‌کنی یعنی چی؟

ناهید کیانی: من کلاً تو زندگیم، همون‌طور که گفتم، به خودم کم‌لطفی زیاد کردم. این‌جوری که ۹۰ درصد وقتا همیشه اطرافیانم رو دیدم و راحتی اونا برام خیلی مهم‌تر از راحتی خودم بوده. همیشه سعی کردم بقیه رو راضی نگه دارم. فکر می‌کنم این بزرگ‌ترین نقطه ضعف زندگی منه که خیلی جاها از همون آدما ضربه خوردم، بی‌لطفی و بی‌معرفتی دیدم و واقعاً دلم شکسته.

به این فکر کردم که من تمام خودمو برای این آدما گذاشتم و در مقابل اینو دیدم. فکر می‌کنم اینکه آدم به خودش بی‌لطفی کنه و فقط بقیه رو ببینه، با خودش توقع میاره. تو توقع داری اون آدم هم همون‌جوری جواب لطف تو رو بده و وقتی نمی‌ده، تو از درون نابود می‌شی. من الان دارم سعی می‌کنم خودمو بیشتر دوست داشته باشم؛ البته در کنار عزیز‌انم، یعنی کسایی که دوستشون دارم. نه اینکه دیگه اونا رو نادیده بگیرم. خودم هم جزو اون آدمایی باشم که می‌بینمشون، خودمو دوست داشته باشم، به خودم عشق بورزم و اینم خیلی می‌تونه مؤثر باشه.

امین آرامش: عالی. گفتی یه سری سختی‌هایی داره که شاید از بیرون دیده نشه ورزش قهرمانی. اونا چیان؟

ناهید کیانی: واقعاً به نظرم یکی از اصلی‌تریناش همینه که ورزش‌مون، شغل‌مون، داره با سلامتی‌مون بازی می‌کنه؛ چیزیه که مستقیم با سلامتی ما دخیله. فکر نمی‌کنم ۹۰ درصد آدما بتونن قبول کنن تو مسیری قرار بگیرن که هر لحظه ممکنه سلامتی‌شون تو خطر باشه. فکر می‌کنم این مسیر سختی که ورزشکارا می‌گذرونن خیلی دیده نمی‌شه و مردم فقط اون موقعی که روی سکو هستن و اون جایزه‌ها رو می‌گیرن، می‌بینن. این مسیر رو کسی نمی‌بینه.

امین آرامش: خب، یکیش این قضیه جسمیه. چیز دیگه‌ای هم هست که بخوای بگی از بیرون دیده نمی‌شه؟

ناهید کیانی: از نظر روانی ما خیلی تو این مسیر اذیت می‌شیم. هر بار که شکست می‌خوریم انگار واقعاً یه شکست تو زندگی خوردیم. بارها شده آدما یه شکستی تو زندگی‌شون می‌خورن، تو هر زمینه‌ای، و دیگه نمی‌تونن بلند شن. فکر کنین ما شاید سالی ۱۰ بار شکست می‌خوریم و مجبوریم بلند شیم و چاره‌ای جز بلند شدن نداریم. کلاً هم از نظر روانی هم جسمی مسیر سختیه. اینکه ما شبانه‌روز تو اردو هستیم، اردوهای ما شبانه‌روزیه و هفته‌ای یه بار خونواده‌هامون رو می‌بینیم. حس می‌کنم این چیزا رو شاید مردم خیلی نشنیدن، نمی‌دونن.

امین آرامش: جایی تو این مسیر نشده که به ذهنت برسه بسه دیگه، این چه کاریه دارم می‌کنم؟

ناهید کیانی: چرا، دقیقاً. فکر کنم تو پادکست اول گفتم که بعد از المپیک توکیو واقعاً به این فکر رسیده بودم که بسه دیگه؛ تا کجا می‌خوای ادامه بدی وقتی هر چقدر دست و پا می‌زنی به اون چیزی که می‌خوای نمی‌رسی؟ اما اینا فقط یه سری فکرن که میان ما رو امتحان کنن و ما باید از اون امتحان سربلند بیرون بیایم.

امین آرامش: خانواده چی؟ خانواده هیچ‌وقت نگفتن بسه، چقدر خودتو اذیت می‌کنی؟ معمولاً مامانا ممکنه اینو بگن.

ناهید کیانی: بابام اتفاقاً می‌گه. چون من یه زمانی خیلی رژیم سختی می‌گرفتم، تو وزن منفی ۴۹ کیلو بازی می‌کردم. هر وقت می‌اومدم خونه و غذا نمی‌خوردم و حالم بد بود یا بابام استایل منو می‌دید، همش می‌گفت که نمی‌خواد دیگه کار کنی، تکواندو رو ول کن. همین الان هم، چند روز پیش که انگشتم آسیب دید، یکی دو ماه پیش، پین گذاشتم و عمل کردم. بعد که اومدم خونه به مامان و بابام نگفتم که عمل کردم. مامانم تو اخبار فدراسیون دیده بود و خیلی ناراحت شده بود که چرا بهش نگفتم. چون می‌دونستم نگران می‌شن، بهشون نگفتم. وقتی اومدن دیدنم، بابام همش می‌گفت من هی بهت گفتم بذار کنار، از این حرفا. ولی در نهایت حمایت‌شون رو دارن.

امین آرامش: چقدر خوب. واقعاً دمشون گرم. چون واقعاً بدون حمایت اونا قطعاً نمی‌شه. جایی هم شده تا حالا تمرینو بپیچونی؟ به یه بهانه‌ای، همچین چیزی؟

ناهید کیانی: به بهانه آسیب.

امین آرامش: مثلاً شل گرفته باشی، بری همچین کاری بکنی؟

ناهید کیانی: من خیلی تمرینی‌ام؛ بدنم کلاً بدن تمرینیه. بدون تمرین خیلی افت می‌کنم. ولی آره، شده. برای همه اتفاق می‌افته. چون بالاخره بدن‌مون یه جاهایی هست که شاید از خواب بیدار شی و اصلاً ببینی امروز حوصله تمرین نداری. آره، این اتفاق برای منم افتاده.

امین آرامش: عالی. اگه همین امروز دیگه تکواندو رو ادامه ندی، چی رو با خودت از تکواندو برداشتی؟ تکواندو بهت چی داده؟

ناهید کیانی: بزرگ‌ترین چیزی که تکواندو بهم داده، اول اینه که منو تو مسیری قرار داده که بدونم باید برای لحظه‌لحظه زندگیم برنامه داشته باشم. بهم برنامه‌ریزی و قدرت رو یاد داده. فکر می‌کنم اگه تکواندو کار نمی‌شدم، هیچ‌وقت به این قدرتی که درونم بود پی نمی‌بردم. این قدرت ذهنی‌ای که داشتم، هیچ‌وقت برای خودم پدیدار نمی‌شد.

امین آرامش: لحظه یا لحظات خاصی هم تو این مسیر هست که بگی تأثیر خیلی بیشتری توی ایجاد این قدرت داشته؟

ناهید کیانی: فکر می‌کنم، حالا که خیلی راجع به شکست صحبت کردیم، شکست‌ها واقعاً… من همیشه از شکست‌هام به‌عنوان مؤثرترین مربی‌های زندگیم یاد می‌کنم. شکست‌هام واقعاً برام مثل مربی‌هایی بودن که هر بار یه چیزی به من اضافه کردن که شاید اون لحظه درکش نکردم. دقیقاً مثل همون قهرمانی آسیا؛ اون لحظه همه‌چیز رو سرم آوار شده بود، ولی بعداً فهمیدم که اون شکست مثل یه مربی گوشمو کشیده تا منو به اینجا برسونه.

امین آرامش: اگه برگردی به دوران نوجوونی، همون مسابقه‌ای که حریفت نیومد، فکر کنم دستش شکسته بود یا همچین چیزی و شما رفتی جاش. به ناهید اون سن چی می‌گی؟

ناهید کیانی: به اون ناهید اون سن می‌گم صبور باش، واقعاً تهش قشنگه. چون من اون موقع هم حس می‌کردم تهش برام قشنگ نیست، حتی نمی‌تونستم از استانم بیام بالا. یه چیز جالب بگم؛ من حتی از همون سن خیلی کم، یعنی هشت نه سالگی، خیلی به این فکر می‌کردم که آدم مفیدی باشم. در صورتی که شاید یه بچه تو اون سن فقط بخواد بازی کنه. من همش می‌گفتم خب اگه تو تکواندو هیچی نشم، چیکار کنم که آدم مفیدی باشم؟ همیشه این سعی رو داشتم که آدم مفیدی باشم. یادمه از بچگی به این قضیه فکر می‌کردم.

امین آرامش: پس یک، بهش می‌گی صبور باش. دیگه چی؟

ناهید کیانی: بهش می‌گم صبور باش و می‌گم که از حاشیه دوری کن، مسیرتو اون‌جوری که دوست داری برو و تو کارت کمال‌ صداقت رو داشته باش.

امین آرامش: برنامه آینده چیه؟ المپیک بعدی طلا میاری برامون؟

ناهید کیانی: ایشالا حتماً. من اردیبهشت ماه یه مسابقه تو چین دارم که ۳۰ امتیاز رنکینگ داره و فکر می‌کنم خیلی مهمه. ایشالا بعد از اون هم بازی‌های آسیایی و جهانی رو در پیش داریم.

امین آرامش: یعنی داری خودتو برای این کار آماده هم می‌کنی.

ناهید کیانی: بله.

امین آرامش: بعد از تکواندو چی؟ به بعدش هم فکر کردی؟

ناهید کیانی: بله. چون من خیلی ذهنم درگیر اینه که یه آدم مفیدی باشم. یه مدت از اردو دور بودم و واقعاً داشتم دیوونه می‌شدم. همش به این فکر می‌کردم که الان من هیچ مصرفی ندارم، چرا زنده‌ام؟ دلیل زنده بودنم چیه؟ من اصلاً نمی‌تونم آدم بی‌مصرفی باشم. باید حتماً یه فایده‌ای داشته باشم، یه خدمتی به بقیه برسونم.

فکر می‌کنم در آینده روانشناسی بخونم و از این راه بتونم به ورزشکارایی که در آینده می‌خوان تو این مسیر موفق بشن و همین‌طور به مردم کمک کنم. ولی مربیگری رو اصلاً دوست ندارم و برای همین سعی می‌کنم از راه روانشناسی کمک کنم.

امین آرامش: آره، به نظرم انتخاب خیلی خوبیه، چون خودت تو عمل دیدی که ظرفیت روانی آدم چقدر می‌تونه زیاد بشه. واقعاً هم می‌تونه موضوع جالبی باشه. اگه یه زمانی خودت بچه داشته باشی، می‌فرستیش تکواندو؟

ناهید کیانی: تکواندو می‌فرستمش، ولی بهش می‌گم که تمام زندگی‌شو وقف تکواندو نکنه. چون خودم این مسیر رو رفتم. تکواندو مسیریه که، خدا رو شکر برای من این اتفاق نیفتاد، اما خیلی بازیکنا رو دیدم که آسیب می‌بینن و یهو تکواندوشون نابود می‌شه و هیچ چیز دیگه‌ای برای ارائه ندارن.

نه درسمونو ادامه دادیم، نه از راه‌های دیگه تونستیم چیزی برای خودمون به دست بیاریم که یه ذخیره‌ای برای تکواندومون باشه. دیدم که آسیب می‌بینن و تکواندوشون برای همیشه تموم می‌شه. برای همین می‌گم اگه خودش دوست داشته باشه، تکواندو رو ادامه بده. من خیلی معتقدم که باید به خواسته بچه احترام گذاشت و نمی‌تونم چیزی رو بهش تحمیل کنم. اگه من دوست دارم بچه‌م قهرمان المپیک بشه، دلیل نمی‌شه که اونو به زور وادار به این کار کنم. اگه خودش دوست داشته باشه، چرا که نه، منم حمایتش می‌کنم.

امین آرامش: در مورد مهارت‌های نرم‌ت، مثل مدیریت زمان، هدف‌گذاری یا حتی ارتباط برقرار کردن با بقیه، از یه سال پیش تا الان چیزی هست که یاد گرفته باشی و بگی اینو قبلاً بلد نبودم، کاش زودتر یاد می‌گرفتم؟

ناهید کیانی: من یه سری ترفند تو اردوی المپیک انجام می‌دادم که فکر می‌کنم خیلی می‌تونه مؤثر باشه. عکس حریفامو به دیوار اتاقم چسبونده بودم و صبح به صبح باهاشون حرف می‌زدم.

امین آرامش: دستت درد نکنه!

ناهید کیانی: شاید برای همه خیلی عجیب بود. تو اتاقم می‌گفتن چرا به جای عکس خودش، عکس حریفاشو زده؟

امین آرامش: چی بهشون می‌گفتی؟

ناهید کیانی: بهشون می‌گفتم: «من امروز از شما بهتر تمرین می‌کنم.» یا می‌گفتم: «من امروز از شما پرقدرت‌ترم.» بعد، تازه وقتی از تمرین برمی‌گشتم دوباره بهشون گوشزد می‌کردم، می‌گفتم: «امروز خیلی خوب تمرین کردم‌ها! فکر نمی‌کنم شما بتونید این‌جوری تمرین کنید.» یا می‌گفتم: «من روز سختی رو گذروندم ولی آخرش تونستم، ولی فکر نمی‌کنم تو تونسته باشی.» یه جورایی بهشون تحمیل می‌کردم.

امین آرامش: این به نظرت چه تأثیری داره؟

ناهید کیانی: فکر می‌کنم همه اینا تو ذهن به واقعیت تبدیل می‌شه. تو انگار واقعاً جلوی اون آدم وایسادی و داری این حرفو بهش می‌زنی و ذهنت باور می‌کنه که تو تونستی و اون آدم نتونسته. تأثیر اینو تو مسابقه می‌بینی؛ می‌بینی که رفتی تو مسابقه، مثل اون بازی من که هشت ثانیه مونده بود، ذهنت باور داره که تو می‌تونی و اون آدم قراره شکست بخوره. ذهنت دستور می‌ده، بدنت اجرا می‌کنه و باعث می‌شه تو اون مسابقه رو ببری.

امین آرامش: غیر از اینکه با حریف حرف بزنی، چیز دیگه‌ای هم هست که تو این چند وقت یاد گرفته باشی و بگی کاش قبلاً یاد گرفته بودم؟

ناهید کیانی: من خیلی چیزا تو این مسیر یاد گرفتم. اولینش اینه که ما آدما باید به توانایی‌های خودمون نگاه کنیم. من قبل این المپیک شاید خیلی درگیر توانایی‌های حریفام بودم؛ همش داشتم آنالیز می‌کردم که این فلان ضربه رو می‌زنه، پس من نباید اون کارو کنم؛ اون یکی حریف اون ضربه رو می‌زنه، پس من… .

این تو زندگی هم خیلی جواب می‌ده؛ اینکه ما به جای دیدن توانایی‌های بقیه و رقیبامون، توانایی‌های خودمونو ببینیم. من تو این مسیر یاد گرفتم که من چی دارم؟ اون بازیکن باید خودشو به‌خاطر من تغییر بده. چرا من خودمو تغییر بدم چون اون فلان ضربه رو می‌زنه؟ اون آدم باید خودشو به‌خاطر من تغییر بده. من همینم. همینم که هستم. فقط بازی حریفام رو می‌بینم که یه پیش‌زمینه‌ای داشته باشم که چه‌جوری بازی می‌کنن تا بتونم یه برنامه‌ریزی کلی براشون انجام بدم.

اینکه بخوام خودمو به‌خاطر اون بازیکن تغییر بدم، نه، اصلاً نباید این‌جوری باشه. به نظرم تو زندگی هم همینه. ما باید توانایی‌های خودمونو بشناسیم، دوستشون داشته باشیم و روی اونا تمرکز کنیم، به جای اینکه هی خودمونو با دیگران مقایسه کنیم و سعی کنیم از اونا بهتر باشیم. باید بهترینِ خودمون باشیم.

امین آرامش: یه اتفاقی افتاده که شاید خودت خیلی بهش دقت نکرده باشی؛ ناهید کیانی به یه عالمه کسب‌وکار رونق داده. چه‌جوری؟

امین آرامش: جفت دخترای خودم از مهر امسال دارن می‌رن کلاس تکواندو.

ناهید کیانی: عزیزم.

امین آرامش: قطعاً یکی از انگیزه‌دهنده‌های این داستان، شخص شما بودی. کلی باشگاه دور و بر این موضوع راه افتاده، از اون تولیدکننده‌هایی که وسیله‌های لازم رو تولید می‌کنن بگیر تا اون مربی‌ای که داره تو این حوزه کار می‌کنه. این تازه قضیه کسب‌وکارشه. تأثیر مثبتی که تو علاقه‌مند کردن به ورزش داشتی… ممکنه دخترای من بعداً ورزش قهرمانی رو دنبال نکنن؛ یکیشون ۱۰ سالشه، یکیشون ۶ سالشه. ولی همین که اهل ورزش شدن، روی کسب‌وکارا کلی تأثیر مثبت گذاشته. اهل ورزش شدن، مخصوصاً تو این زندگی‌های آپارتمانی که بچه‌ها جنب‌وجوش ندارن، اینا تأثیرهای نهایی خیلی مثبتیه. واقعاً دمت گرم.

ناهید کیانی: مرسی.

امین آرامش: بماند که به‌عنوان یه بانو، یه دختر، تو جامعه‌ای مثل ایران که معمولاً خانما دسترسی به امکانات و امید و انگیزه‌شون پایین‌تره، کلی داری بهشون انگیزه می‌دی که ببین من رفتم شد، تو هم می‌تونی. حالا نه دقیقاً تو تکواندو، تو هر حوزه دیگه‌ای. اینم خیلی خیلی کار ارزشمندیه. گفتم یه تشکر ویژه‌ای از این بابت ازت بکنم. واقعاً دمت گرم. خودت به این چیزا فکر کرده بودی؟

ناهید کیانی: من خیلی راجع به باشگاه‌های ورزشی شنیده بودم که مربیا می‌گفتن سالن پر شده، غلغله شده.

امین آرامش: قشنگ بعد المپیک.

ناهید کیانی: مربیا می‌گفتن بعد المپیک ثبت‌نام تکواندو همه‌ش پر شده و واقعاً دیگه جا نداریم که بخوایم ثبت‌نام کنیم. خدا رو شکر واقعاً. چقدر خدا منو دوست داره که منو تو مسیری قرار داده که می‌تونم علاوه بر خوشحال کردن مردم، توی کسب‌وکارشون هم تأثیر داشته باشم. واقعاً چی از این بهتر؟

امین آرامش: واقعاً دمت گرم. این روزا ناامید هم می‌شی؟

ناهید کیانی: آره، چرا که نه.

امین آرامش: وقتی ناامید می‌شی چیکار می‌کنی؟

ناهید کیانی: به نظرم آدم وقتی ناامید می‌شه، باید بره به گذشته خودش نگاه کنه؛ ببینه چه چیزایی رو از دل چه سختی‌هایی به دست آورده. من واقعاً یه سری چیزا رو از تو دل سنگ درآوردم.

انقدر سخت به دست آوردم که دلم نمی‌آد از دستش بدم. خیلیا بهم می‌گفتن بعد المپیک تکواندو رو بذار کنار؛ تو که دیگه مدال المپیکتو گرفتی، جهانی‌تو داری، آسیایی‌تو داری، از هر مدال حداقل یه دونه داری، بذار کنار و برو سراغ زندگیت. ولی من یه وقتایی به این فکر می‌کنم که من یه سری چیزا رو از تو دل سنگ درآوردم و واقعاً دلم نمی‌آد به این راحتی ولش کنم برم.

وقتی ناامید می‌شم به اون سختی‌هایی که کشیدم فکر می‌کنم، به اون چیزایی که انقدر سخت به دست آوردم فکر می‌کنم و می‌دونم که برای نگه داشتنش شاید باید چند برابر قبل تلاش کرد. چون قهرمان شدن خیلی راحت‌تر از قهرمان موندنه. تلاش من برای اینه که ثابت کنم می‌تونم قهرمان بمونم.

امین آرامش: پس یک، به گذشته و تلاش‌های خودت فکر می‌کنی. دیگه چی؟

ناهید کیانی: این‌جور موقع‌ها خیلی به حمایت خونواده‌م فکر می‌کنم. به این فکر می‌کنم که اگه پدر و مادرم ببینن و بفهمن من ناامید شدم و تو این وضعیتم، چی تو سرشون می‌گذره؟ اذیت می‌شن. این باعث می‌شه اون ناامیدی رو زودتر فراموش کنم.

مهم‌ترین چیزی که موقع ناامیدی همیشه سراغش می‌رم، واقعاً خداست. چون به نظرم قدرت مطلقه و واقعاً هیچ‌کس نمی‌تونه جلوش قد علم کنه. ما همه واقعاً مخلصشیم. انقدر که یکی از بزرگ‌ترین افتخارات زندگیم اینه که حس می‌کنم خدا خیلی منو دوست داره. فکر می‌کنم این احساسم واقعیه و حس می‌کنم خدا خیلی ازم توقع داره. چون یه وقتایی تو زندگیم یه نفر رو مسخره می‌کنم یا یه کار خیلی کوچیک اشتباه انجام می‌دم، می‌بینم که خیلی زود دقیقاً همون قضیه برای خودم اتفاق می‌افته.

خیلی برام عجیبه؛ شاید به فاصله خیلی کوتاه، یک ساعت، دو ساعت، حتی در این حد. بعد به خودم می‌گم خدا چقدر از من توقع داره و دوست نداره که من همچین کاری بکنم. این خیلی برام لذت‌بخشه و شدیداً حس می‌کنم که خدا خیلی منو دوست داره.

امین آرامش: عالی. سؤالای من تموم شد. اگه حرفی مونده که آخرش بخوای بگی یا سؤالی بوده که من نپرسیدم، بگو.

ناهید کیانی: همه‌چیز خیلی خوب بود، کامل بود. اما می‌خوام یه بار دیگه راجع به این بگم که چقدر باید خودمونو دوست داشته باشیم. من تو زندگیم با آدمایی برخورد کردم دوست، رفیق، آشنا که بی‌معرفتی‌هایی کردن و باعث شدن من واقعاً از زندگی ناامید بشم.

با خودم گفتم: خدایا این دنیایی که الان توش زندگی می‌کنیم و پر از این آدم‌هاست، جای من اینجا نبوده. من این‌جوری فکر می‌کنم؛ شاید هر کس دیگه‌ای هم راجع به خودش همین فکرو کنه. حس کردم جای من وسط این آدما نبوده. این بی‌معرفتی‌ای که اون آدم در حق من کرد، نتیجه‌ی یکی دو، سه سال لطفی بود که من در حقش کرده بودم و خیلی ناامید شدم. برای همین می‌گم خودمونو خیلی دوست داشته باشیم. هیچ‌وقت، هیچ‌وقت، هیچ‌کس تو زندگی‌مونو به خودمون ترجیح ندیم.

امین آرامش: سعی کنیم. مرزش با خودخواهی کجاست؟

ناهید کیانی: به نظرم اینکه آدم خودشو دوست داشته باشه، خودخواهی نیست. اصلاً خودخواهی نیست. مطمئن باشین همه آدمایی که باهاشون معاشرت می‌کنیم، اولویت‌شون خودشونن. حتی همون کسی که من دارم خودمو براش می‌ذارم، شاید اگه پای خودش یا منافعش وسط بیاد، ۱۰ درصدشم برای من نذاره، در حالی که من دارم صد خودمو براش می‌ذارم. البته آدما با هم خیلی فرق دارن.

من آدمایی هم سر راهم قرار گرفتن که طرز فکرشون شبیه خودم بوده و می‌دیدم چقدر معاشرت باهاشون لذت‌بخشه و هنوزم باهاشون در ارتباطم و چقدرم حرف زدن باهاشون لذت‌بخشه.

ناهید کیانی: اما یه سری هم پیدا می‌شن که تمام اولویت‌شون خودشونن. واقعاً یه دوره‌ای تو زندگیم بود که با آدمایی معاشرت می‌کردم که جنگ روانی خیلی شدیدی باهاشون داشتم و هر روز داشتم با این جنگ‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کردم؛ اونم تو مهم‌ترین دوره زندگیم، یعنی وقتایی که داشتم برای رنکینگ المپیک تلاش می‌کردم.

شاید نصف تصویرسازی‌هام برای این بود که خودمو آروم کنم. این خیلی بد بود. اینکه یه آدمی انقدر خودخواهه که حتی نمی‌فهمه تو وسط مسابقاتی یا هر چیز دیگه‌ای، اینا خیلی اذیت‌کننده‌ست و به نظرم خیلی خودخواهیه. وقتی می‌بینین یه آدم انقدر در مقابل شما خودخواهه، قرار نیست شما خودخواه باشین؛ فقط کافیه خودتونو بیشتر از اون دوست داشته باشین. فکر می‌کنم این چیزیه که می‌تونه خیلی رو رفتار آدما تأثیر بذاره؛ وقتی می‌دونن تو خودتو بیشتر دوست داری، اونا هم رفتار شایسته‌تری باهات دارن.

امین آرامش: عالی. چیز دیگه‌ای هم هست؟

ناهید کیانی: نه، مرسی.

امین آرامش: ممنون که دوباره اومدی به کارنکن. این دفعه هم دوست دارم این پیش‌بینی رو بکنم که می‌ری و تو المپیک بعدی برامون طلا می‌گیری و ما هم کلی خوشحال می‌شیم و کلی جوون و نوجوون هم با دیدن شما همچنان انرژی می‌گیرن و کلی تلاش می‌کنن. دمت گرم.

ناهید کیانی: مرسی، خیلی ممنونم.

امین آرامش: قربان شما، ممنون.

اگه این گفت‌وگو برات الهام‌بخش بود، پیشنهاد می‌کنم حتماً ویدیوی این گفت‌وگو رو هم ببینی؛ چون می‌تونی انرژی، لحن و نگاه ناهید کیانی رو از نزدیک حس کنی و ارتباطی عمیق‌تر با حرف‌هاش بگیری

اگه این گفت‌وگو تونسته تأثیرگذار باشه یا تجربه مشابهی داشتی، خوشحال می‌شیم توی کامنت‌ها برامون بنویسی. منتظریم حرف‌هات رو بخونیم و باهات بیشتر گفتگو کنیم.

آنچه در این مقاله میخوانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *