karnakon.ir

گفت‌وگو با شهرزاد پاک گوهر | مدیر توسعه کسب‌وکار شرکت آریاتک

نام نویسنده: الناز یزدانی پرست

گفت‌وگو با شهرزاد پاک گوهر | مدیر توسعه کسب‌وکار شرکت آریاتک

Rate this post
شهرزاد پاک گوهر

شهرزاد پاک‌ گوهر در این گفت‌وگو درباره ذهن‌آگاهی و مرزهای واقعی توانایی‌ها و محدودیت‌هاش صحبت می‌کنه. موضوعی که خیلی‌ها فقط اسمش رو شنیدن ولی کمتر کسی واقعاً بهش پرداخته. شهرزاد بدون پیچیدگی و با زبانی ساده اما دقیق، ابعاد مختلف ذهن‌آگاهی رو باز می‌کنه و کمک می‌کنه بهتر بفهمیم کجا قدرت داریم و کجا باید واقع‌بین باشیم.

امین آرامش: سلام شهرزاد، خیلی خوش اومدی به رادیو کار نکن. فکر کنم بعد از سه سال دوباره داریم با هم حرف میزنیم.

شهرزاد پاک گوهر: آره، تقریباً دو سال و نیم میشه، از مهر ۹۷. یا شایدم ۹۶ بود؟

امین آرامش: حالا تاریخ دقیقش خیلی مهم نیست. چه دو سال چه سه سال، خیلی خوش اومدی.

امین آرامش: بذار گفتگو رو با این سوال شروع کنم. یادمه اون موقع که با هم حرف میزدیم، تو این فرصت رو داشتی که ادامه تحصیل بدی. دانشگاه شریف درس خونده بودی و فکر کنم حتی میتونستی بدون کنکور برای ارشد همونجا بمونی، ولی این کارو نکردی. چی شد که حالا، بعد از چند سال، ترم یک ارشد رو تموم کردی و دوباره برگشتی دانشگاه؟ اونم در حالی که داری کار میکنی، رفتی و برای کنکور وقت گذاشتی. اگه دانشگاه اون موقع گزینه خوبی نبود، چرا الان خوب شده؟ داستان چیه؟

شهرزاد پاک گوهر: خب، اول اینو بگم که دانشگاه ذاتاً خوب یا بد نیست؛ باید ببینیم نسبت به چی میسنجیمش. من تو این چند سالی که کار میکردم، یه مسیر آموزشی واسه خودم داشتم که بیشترش خودخوانی یا همون سلف استادی بود. از کتاب و مقاله خوندن بگیر تا دیدن کورس‌های آنلاین. اما به یه جایی رسیدم که کارم یه جوری شد که حس کردم به یه دانش اقتصادی سطح بالاتر نیاز دارم؛ دانشی فراتر از چیزایی که به صورت عمومی یاد میگیریم.

شهرزاد پاک گوهر: نه اینکه نشه خودم بخونم، یعنی اینجوری نیست که کتاب یا کورسی واسه یاد گرفتن اقتصاد نباشه. ولی فکر کردم اون انسجام و ساختاری که من دنبالش بودم، تو قالب یه دوره کارشناسی ارشد بهتر به دست میاد. تازه، فهمیدم که بعضی وقتا واسه اینکه توانایی‌هام رو ثابت کنم به چالش میخورم. چون کارم به اقتصاد ربط داره، وقتی مدرک رسمی اقتصاد نداشتم، کارم یه کم سخت میشد. واسه همین با خودم گفتم اگه دارم واسه یاد گرفتن اقتصاد وقت میذارم و دانشگاه رفتن هم برام کار سختی نیست، پس چرا دانشگاه رو انتخاب نکنم؟

این ماجرا فقط یه جنبه ظاهری نداره که بقیه بگن «ایول، فلانی اقتصادم خونده». واقعیتش اینه که رو کارم تاثیر مستقیم و خوبی میذاره. کار من ترکیب اقتصاد و تکنولوژیه. تو جلسه‌هایی که با کارفرماها و مشتری‌ها داریم، وقتی من یه سری راهکار اقتصادی مبتنی بر تکنولوژی میدم، این سوال پیش میاد که: «دانش شما در چه حدیه که همچین راهکارایی میدین؟» یا «بر چه اساسی این حرفارو میزنین؟». اینکه صرفاً بگم «خودم رفتم اقتصاد خوندم» خیلی وقتا قبولش نمیکنن. واسه همین دیدم داشتن یه مدرک رسمی، منو تو ثابت کردن حرفم خیلی جلو میندازه و کارمو راحت‌تر میکنه. حداقل تو شرایط فعلی که توش کار میکنم اینجوریه، شایدم پنج سال دیگه اوضاع فرق کنه. ولی الان، داشتن مدرک ارشد اقتصاد از شریف میتونست کمک کنه تا از خیلی بحث‌ها و اثبات کردن‌های اولیه، با همین مدرک رد بشم.

امین آرامش: خیلی خب، اینم پارامتر خیلی مهمیه. نمیشه نادیده‌اش گرفت و گفت «نه، فقط باید به دانش من توجه کنن». واقعیت اینه که وقتی میشنون طرف ارشد اقتصاد شریفو داره، بقیه حرفا رو هم بهتر گوش میدن. خب، حالا که این موضوع رو شفاف کردیم، بریم سراغ اصل داستان. شهرزاد، اصلاً چرا بلاکچین؟ چی تو این حوزه برات اینقدر جذابه که واردش شدی و ولش هم نمیکنی و حتی واسه اینکه اعتبار بیشتری توش به دست بیاری، سختی دانشگاه رو هم به جون خریدی؟ البته که همه‌ش هم سختی نیست، ولی به هر حال، جذابیت بلاکچین واسه تو چیه؟

شهرزاد پاک گوهر: من بعد از یه مدت کار کردن تو فضای بلاکچین، به درک عمیق‌تری ازش رسیدم. اوایل واسه من صرفاً جنبه امتحان کردن و شناختن یه تکنولوژی جدید رو داشت. ولی وقتی به اندازه کافی فهمیدمش و متوجه شدم چه قابلیت‌هایی داره و چه ارزش‌هایی داره، چه تو سطح بیزینس و چه فراتر از اون، میشه باهاش خلق کرد، دیدم این همون ابزاریه که میتونم باهاش کارای خیلی بزرگ انجام بدم. منظورم از «خیلی بزرگ» اینه که بشه تو مقیاس کلان، اثرگذاری اقتصادی ایجاد کرد. این جنبه از بلاکچین واسه من خیلی جذابه. البته نه اینکه به تنهایی بتونه کاری بکنه؛ طبیعتاً ترکیبش با تکنولوژی‌های قدیمی‌تر یا حتی تکنولوژی‌های جدید دیگه میتونه خیلی موثر باشه. ولی هسته اصلی کار واسه من هنوز بلاکچینه، چون به نظرم این پتانسیل رو داره که ارزش‌های بزرگ خلق کنه.

امین آرامش: این بخش آخر یه کم کلی بود. اینکه میگی «اثرگذاری در مقیاس کلان»، یعنی چی؟ چطور میشه از طریق بلاکچین به همچین اثری رسید؟ اگه میشه، این موضوع رو یه کم بیشتر باز کن.

شهرزاد پاک گوهر: آره، بذار یه مثال ساده و بعدش یه مثال پیچیده‌تر بزنم. یکی از محصولا و سرویسایی که ما روش کار کردیم، بحث «هویت دیجیتال» واسه خدمات مالی و بانکی بود. هویت دیجیتال یعنی اینکه تو بتونی غیرحضوری، هویت خودت و بقیه اطلاعات پروفایلتو به شکل تأیید شده بدی. این کار میتونه فرصت دادن یه سری سرویسا رو فراهم کنه که تا الان یا نبودن یا ارائه‌شون خیلی سخت بوده.

شهرزاد پاک گوهر: مثلاً ساده‌ترین حالتش اینه که شما وقتی میخوای خریدای بزرگ انجام بدی یا فعالیت‌های مالی خاصی داشته باشی، معمولاً با یه سری فرایندای احراز هویت روبرو میشی. این فرایندا اغلب ساده نیستن و انجامشون یه کم سخته، و آخرش هم فقط یه سطح مشخصی از اطمینان رو به ما میدن. مثلاً وقتی میخوای از یه صرافی آنلاین ارز دیجیتال یا کریپتوکارنسی بخری، یه فرایند احراز هویت دارن که سطح محدودی از اطمینان رو نسبت به هویت شما ایجاد میکنه.

حالا فرض کن این موضوع بتونه کاملاً به صورت تأیید شده و با اطمینان بالا انجام بشه؛ یعنی همون سطح اطمینانی که احراز هویت حضوری تو بانک به ما میده، واسه یه سرویس آنلاین هم فراهم بشه. تو این حالت، یه حوزه خیلی بزرگتری از خدمات آنلاین میتونه در دسترس ما قرار بگیره.

شهرزاد پاک گوهر: واسه اینکه موضوع ملموس‌تر بشه، برگردیم به دهه ۹۰ میلادی، یعنی موقعی که بحث ایکامرس یا تجارت الکترونیک تازه شروع شده بود. اون موقع یکی از گلوگاه‌های اصلی، بحث «پرداخت» بود. چطوری میشه یه سرویس پرداخت امن رو اینترنت داشت؟ هم مشتری باید مطمئن میشد که با پرداخت آنلاین، اطلاعات مالیش لو نمیره و حسابش خالی نمیشه، و هم بیزینس باید مطمئن میشد پولی که گفته واریز شده، واقعاً به دستش میرسه.

وقتی این مسئله حل شد، دقیقاً تبدیل به همون تسهیل‌گر جدی‌ای شد که جهش بزرگ ایکامرس رو رقم زد. به نظر من، بحث هویت دیجیتال هم یکی از همون مسائلی هستش که اگه درست حل بشه، میتونه باعث جهش بعدی بشه.

این یکی از مثال‌هایی هستش که منو خیلی به این حوزه علاقه‌مند میکنه. البته واسه حلش سرویسای دیگه‌ای مبتنی بر تکنولوژیای دیگه هم داره طراحی میشه، ولی اگه بخوایم راهکاری طراحی کنیم که الان واسه بیشتر مردم قابل دسترس باشه، به نظرم قابلیتای بلاکچین بهتر از بقیه تکنولوژیا میتونه به این نیاز جواب بده. این یه نمونه از محصولیه که فکر میکنم میتونه تو مقیاس کلان تاثیر بذاره، همونجوری که پرداخت الکترونیک تو مقیاس کلان رو تجارت الکترونیک تاثیر گذاشت.

شهرزاد پاک گوهر: یه موضوع دیگه هم هست که اگه بخوام با یه مثال پیچیده‌تر توضیح بدم، اینه که خیلی از راهکارای بلاکچین، ماهیت زنجیره‌ای دارن. یعنی مثلاً تو یه زنجیره تامین یا تو فرآیندی کارایی دارن که آدما و سازمانای مختلف واسه انجام دادن یه تجارت یا خلق ارزش با هم همکاری میکنن. به همین خاطر، اثرشون اغلب دومینوییه؛ اگه ما بتونیم یه مسئله رو تو یکی از حلقه‌های این زنجیره حل کنیم، اثرش تو کل زنجیره پخش میشه.

شهرزاد پاک گوهر: ما برای یکی از سازمان‌ها که یک بانک بود، راهکاری برای «تأمین مالی زنجیره تأمین» طراحی کردیم. البته اون بانک در حوزه مشخص و محدودی فعالیت میکنه، ولی همونجا مشاهده کردیم که چنین راهکارهایی چقدر میتونن فعالیت‌های کسب‌وکاری، مخصوصا تجارت بین شرکت‌های مختلف، رو تسهیل کنن. این راهکارها میتونن گلوگاه‌های تأمین مالی، پرداخت و تسویه رو به شدت کاهش بدن.

مخصوصاً برای کشوری مثل ایران که هزینه پول بالاست، یعنی هزینه‌ای که برای تأمین نقدینگی و انجام فعالیت‌های تجاری پرداخت میشه، خیلی زیاده. این هزینه شامل خرید مواد اولیه، دریافت سرویس از کسب‌وکارهای دیگه و پرداخت حقوق و مزایا میشه. بررسی‌ها و پژوهش‌ها نشون داده که در ایران، تقریبا ۲۰ درصد از هزینه تمام شده یک محصول یا خدمت، مربوط به هزینه تأمین مالیه. حالا فرض کن اگه ما بتونیم فقط بخشی از این هزینه رو کم کنیم، اثر دومینویی که ایجاد میکنه شگفت‌انگیزه. کاهش هزینه به معنای فرصت برای خلق ارزش بیشتره. یعنی اگه یه کسب‌وکار بتونه ۱۰ درصد هزینه‌اش رو کم کنه، ۱۰ درصد فرصت بیشتری برای ارائه محصولاتش داره، چون با منابع کمتر میتونه ارزش بیشتری خلق کنه. این نوع اثرگذاری برای یک فناوری، از نظر من خیلی جالبه.

امین آرامش: خیلی هم عالی. هم مثال ساده و هم این مثال پیچیده به نظرم خوب بودن. امیدوارم مخاطبا هم خوب فهمیده باشن، هرچند من خودم یه کم گیج شدم ولی کلیت حرفتو گرفتم. سوالی که برام پیش میاد اینه که با توجه به شناختی که از تو دارم و میدونم آدم توانمندی هستی، آیا اینجور کارایی که انجام میدی میتونه بیرون از مرزای ایران هم مشتری داشته باشه؟

یعنی این راهکارایی که شما میدین… فکر کنم اون روزم که حرف میزدیم، یه چیزایی در مورد کاراتون بیرون از ایران گفتی. این موضوع رو یه کم باز کن. با توجه به اینکه ما تو ایرانیم و از شبکه بانکی جهانی جدا افتادیم، شاید آدم حس کنه کاری که انجام میده رو نمیتونه به بازار جهانی عرضه کنه. آیا تو حوزه بلاکچین، با توجه به اینکه مجموعه شما یکی از پیشتازهاست، ما به خارج از ایران هم سرویس میدیم؟

شهرزاد پاک گوهر: اول به سوال اولت جواب بدم که آیا میتونیم سرویس بدیم؟ آره، میتونیم. چه از نظر توانایی اجرا و پیاده‌سازی فنی و چه از نظر قابلیت تحلیل مسئله و ارائه راهکار، من با توجه به ارتباطایی که داشتم و فضای بین‌المللی رو که دیدم، فکر میکنم ما واقعاً تو اون سطحی هستیم که بتونیم حضور بین‌المللی داشته باشیم. این موضوع فقط در مورد سازمان ما نیست، به طور کلی فضای تکنولوژی بلاکچین تو ایران خوبه.

شهرزاد پاک گوهر: ولی خب، واسه ایرانیا یه سری محدودیت‌ها هست که بیشترش به خاطر تحریم‌هاست. بحث پرداخت فقط یه بخش کوچیک ماجراست. اصولاً اینکه یه شرکت خارجی بخواد با یه شرکت ایرانی کار کنه، با توجه به تحریما، یه سری ریسکا واسه اون بیزینس درست میکنه. این موضوع واسه ما یه جورایی پوئن منفی حساب میشه، وقتی که میخوایم تو یه فضای رقابتی با شرکتای دیگه از کشورای مختلف رقابت کنیم. ولی در کل، جواب این سوال که آیا از نظر قابلیت میتونیم؟ آره هستو اینکه آیا «الان داریم» این کارو انجام میدیم…؟ یه مقدار آره، داریم این کارو انجام میدیم. ولی هنوز به اون مرحله نرسیدیم که حضور گسترده‌ای داشته باشیم و بتونیم بگیم داریم صادرات تکنولوژی انجام میدیم. این کار همچنان واسه ما راحت نیست. ما چند مورد رو امتحان کردیم تا ببینیم اصلاً میتونیم بر اساس استانداردای بین‌المللی کار کنیم یا نه.

شهرزاد پاک گهر: این استانداردها فقط کیفی و نرم‌افزاری نیستن، هرچند اونم یه بخششه. مثلاً وقتی میخوایم یه سرویس مالی واسه یه شرکت کانادایی طراحی کنیم، حوزه قانونی که توش کار میکنیم کاملاً متفاوته. در نتیجه، مسئله‌هایی که باید در نظر بگیریم تا راهکار رو طراحی کنیم، فرق میکنه. کاربرایی هم که قراره از اون سرویس استفاده کنن، انتظارای متفاوتی دارن، چون تجربه کاربری اونا از سرویسای مالی با تجربه کاربری یه نفر تو ایران فرق داره. ما فعلاً داریم این مسئله‌ها رو امتحان و حل میکنیم تا واسه روزی آماده بشیم که چالش تحریما واسه حضور بین‌المللی ما وجود نداشته باشه.

امین آرامش: خب، یکی از اولین راهکارا واسه هر شرکتی که به فکر صادرات خدماته، اینه که یه پایگاه بیرون از ایران داشته باشه. یعنی یه شرکت تو کشور دیگه‌ای که روابط تجاری خوبی داره تاسیس کنه و از اونجا به عنوان پایگاه صادرات تکنولوژی استفاده کنه. این شرکت میتونه واسه خودشون باشه یا گاهی با شرکتای همکار این کارو میکنن. اینا میتونن زمینه‌هایی واسه حضور بین‌المللی باشن.

شهرزاد پاک گوهر: ما فعلاً خودمون یه مقدار اول کاریم. خودمم به صورت شخصی، جدا از اینکه سازمان بخواد سرویسی بده، سعی کردم تو تیمای مختلف بین‌المللی تو سطحای متفاوتی مشارکت داشته باشم تا این فضا رو بهتر درک کنم و ببینم بقیه جاها چه تجربه‌هایی با بلاکچین خلق میکنن.

امین آرامش: خیلی خب. همین قسمتی که میگی ما اینقدر توانمندی فنی داریم که میتونیم مشتری خارج از ایران داشته باشیم، واسه من واقعاً جذابه. دمت گرم، خیلی هم خوب. ببین، تو به این دلیل رفتی سراغ بلاکچین که میگی اثرگذاریش تو مقیاس کلانه و این برات جذابه. سوالی که پیش میاد اینه که اصلاً چرا «اثرگذاری»؟ بالاخره این شغلته، داری ازش پول درمیاری، پیشرفت شغلی هم داری. اون روزم میگفتی که حقوقت نسبت به قبل یه جور محسوسی بیشتر شده و از نظر درآمدی هم حس خوبی به شغلت داری. پس اصلاً چرا دنبال اثرگذاری هستی؟ واقعاً چرا؟

شهرزاد پاک گوهر: این سوال میتونه جوابای مختلفی داشته باشه. یه بخشش اینه که هر کسی از یه جنبه‌ای از زندگیش رضایت میگیره و اون حس رضایتمندی، به خاطر انجام دادن یه سری کارای خاصه، که میتونه شغل باشه یا هر چیز دیگه‌ای. واسه من، انجام یه کار بامعنا، یه تیکه از این پازل رضایته. این یه بخش ماجراست.

شهرزاد پاک گوهر: یه بخش دیگه از جواب رو دوست دارم با یه تعبیری از ری دالیو بگم. ری دالیو یکی از موسس‌ها و مدیرای بزرگترین هج فاند (Hedge Fund) دنیا تو آمریکاست. اون تو کتابش به اسم «اصول» (Principles) یه حرفی میزنه. میگه: «شما اگه تو بهتر کردن کل نقشی نداشته باشین، منقرض میشین.» دنیا داره تکامل پیدا میکنه، و تو این تکامل، بهینه‌سازی واسه «کل» اتفاق میفته، نه واسه «جزء».

شما دو تا راه بیشتر ندارین: یا میمونین یا منقرض میشین و از بین میرین. تنها راه موندن اینه که تو بهینه شدن اون «کل» مشارکت کنی. پس میشه اینو یه استراتژی بقا هم حساب کرد. دنیا اینجوری کار میکنه که باید «کل» رو بهینه کنی، وگرنه آخرش مرگه. این مردن میتونه فیزیکی باشه، یا مردن بیزینست باشه، یا اگه کلی‌تر نگاه کنیم، مردن گونه انسان باشه. یه بخشی از نگاه من به ماجرا این شکلیه؛ ما گزینه‌ای غیر از مشارکت تو تکامل کل نداریم، چون گزینه بعدی مرگه.

امین آرامش: ببین، یه سوال دیگه اینجا واسم پیش میاد. اوکی، من میخوام اثرگذار باشم و یه جایی رو بهتر کنم، به همون دلایلی که گفتی. سوال اینه که چرا تو ایران؟ واسه تو قطعاً موقعیت مهاجرت وجود داره. چرا اثرگذاریتو نبردی یه جای دیگه؟ این مرز جغرافیایی ایران برات معنی خاصی داره که میخوای حتماً اینجا اثرگذار باشی؟

شهرزاد پاک گوهر: من همیشه دوست داشتم اینجا بمونم. یعنی هیچوقت نبوده که بگم میخوام از ایران برم و الان مجبورم که موندم. البته همونجور که تو پادکست قبلی تعریف کردم، این حس مربوط به بعد از ۲۱ سالگیمه. پس این علاقه به زندگی تو ایران همیشه تو پس‌زمینه ذهن من بوده. ولی لزوماً واسه خودمم شفاف نبوده که چرا دوست دارم اینجا بمونم.

امین آرامش: این خیلی نکته مهمیه ها. ببین، یه حسی هست، ولی چراییش مشخص نیست. اصلاً چرا؟ وطن‌پرستی؟ وطن‌دوستی؟ واقعاً باید تکلیف اینو روشن کنیم.

شهرزاد پاک گوهر: یه اتفاقی اسفند پارسال، یعنی آخرای اسفند، واسم افتاد که خودمو شگفت‌زده کرد. تازه فهمیدم که اینجوری فکر میکردم و این حسو داشتم، ولی خودم بهش آگاه نبودم. در واقع یه خودآگاهی واسم اتفاق افتاد. مثلاً تو خیابونا میرفتیم و میدیدیم که مغازه‌ها تعطیلن و هیچ شور و شوقی واسه سال نو وجود نداره. بیزینسایی که انتظار داشتن قبل عید فروش خوبی داشته باشن و سرپا بمونن، حالا داشتن دست و پا میزدن که فقط زنده بمونن. انگار اون امید، یه کم تاریک شده بود.

شهرزاد پاک گوهر: من حتی از دیدن مغازه‌هایی که تو خیابون مشتری نداشتن، عمیقاً ناراحت میشدم و انگار درد اونا رو حس میکردم. بعد از تجربه این غم، فهمیدم که من انگار با این آدما یه پیوندی حس میکنم. چون مثلاً من وقتی میبینم تو یه کشور دیگه‌ای هم بیزینسا تعطیل شدن، مثلاً تو ایتالیا، یه سطحی از ناراحتی رو تجربه میکنم. ولی اون چیزی که اسمشو میتونم بذارم «غم»، یعنی اون حسی که قلبمو به لرزه درمیاره، فقط نسبت به ایران داشتم. شاید به این خاطره که حس میکردم یه پیوندی بین ما وجود داره. همه ما داریم تو همین اکوسیستم و همین زمین بازی زندگی می‌کنیم.

دیدن ناراحتی اونا واسه من خیلی غم‌انگیزتر بود. مثل این میمونه که وقتی خانواده‌ت ناراحتن، نسبت به ناراحتی یه دوست که رابطه دورتری باهاش داری، غم بیشتری حس میکنی و حال اونا برات مهم‌تره. من اونجا حداقل نسبت به این حس خودم آگاه شدم که انگار یه پیوندی بین خودم و بقیه کسایی که تو این آب و خاک زندگی میکنن حس میکنم، که این حس رو نسبت به کسایی که بیرون از این خاک هستن ندارم. شاید احساسات بقیه فرق کنه، ولی واسه من اینجوری بود. در نتیجه، خیلی دغدغه‌مندم که دیگه اون ناراحتی وجود نداشته باشه. و اگه من راهکاری میدم که باعث بهتر شدن وضعیت بیزینسا یا زندگی آدما بشه، وقتی این بهتر شدن واسه آدمایی باشه که من باهاشون این حس پیوند رو دارم، واسه شخص خودم رضایت‌بخش‌تره.

امین آرامش: این نکته خیلی مهمیه؛ اینکه آدم با خودش به یه شفافیت برسه. تهش من اینجوری برداشت کردم که تو میخوای به نفع منافع شخصی خودت عمل کنی، ولی از این جنس که نفع شخصی تو، کم شدن اون غمیه که از دیدن غم دیگران تجربه می‌کنی. تو از اینکه اوضاع دیگران تو این آب و خاک خوب نیست، حالت بد میشه و سعی میکنی با خوب کردن حال اونا، حال ناخوش خودتو خوب کنی. و با خودت صادقی. این یه جور تلاش واسه بهتر کردن حال خودته، چون دیگرانو دوست داری.

وقتی آدم تو این مورد با خودش صادق میشه، خیلی خوبه. منم تجربه شبیهی داشتم. بالاخره فکر رفتن از ایران به ذهن همه ما رسیده، به ذهن منم رسیده بود. و با این بالا و پایینایی که ایران داره، این گزینه هی هر چند وقت یه بار میاد رو میز، بررسی میشه و دوباره میره کنار. ولی به نظرم خوبه که آدم اینجوری با خودش صادق باشه. که آقا من واسه این تیکه از آب و خاک و مردمش، به اندازه وسع خودم هیچ ادعایی هم ندارم که میتونم کار خیلی بزرگی بکنم، ولی نهایت تلاشمو میکنم و کاری انجام میدم، در وهله اول به خاطر خودم. چون خودم حالم خوب میشه، چون به زندگی خودم معنی میده، چون خودم از این کار راضی میشم. تعبیر خوبیه در مورد چیزی که تو گفتی. فکر میکنی درست گفتم؟

شهرزاد پاک گوهر: آره، درسته.

امین آرامش: خیلی خب، چقدر خوب که سر این قضیه هم‌نظر هستیم.

امین آرامش: سوال بعدی اینه که تو این دو سه سال، چه چیزایی تو پیشرفت شغلیت مؤثر بوده؟ یادمه یه جا تو یه جمعی نشسته بودیم که در مورد بلاکچین بود. یکی میگفت ما تو یه رویداد بلاکچینی رفته بودیم، همه آقا بودن و فقط یه خانم اونجا بود. بعد یکی گفت: «اون خانمه شهرزاده!». ببین، تو تو اکوسیستم بلاکچین ایران به یه آدم شناخته شده تبدیل شدی. پیشرفت شغلی داشتی، الان تو مجموعه خودتون مدیر مستقیم یه تعدادی از همکاراتی، از نظر مالی پیشرفت کردی و… چه عواملی باعث این پیشرفت شغلی شده؟ و دقیقاً میخوام در مورد یادگیری حرف بزنی. یعنی تو این دو سه سال چه چیزایی یاد گرفتی که باعث شده امروز اینجا باشی؟

شهرزاد پاک گوهر: خب، این بحث یادگیری چیز جدیدی نیست که تازه به وجود اومده باشه؛ همیشه یه ورژنی ازش با من بوده. اما میتونم بگم که تو این دو، سه سال، ورژن یادگیریم آپگرید شده. اول از همه، ظرفیت «یادگیرنده بودن» خودمو تغییر دادم.
امین آرامش: یعنی چی؟
شهرزاد پاک گوهر: ببین، یه بخش از یادگیری اینه که ما یه سری چیزا رو میفهمیم و به دایره دانش ما اضافه میشه. ولی اینکه واقعاً بتونیم از اون چیزی که میدونیم استفاده کنیم، به این برمیگرده که من چه ظرفیتی واسه به کار بستن اون دانش دارم. من مخصوصاً تو یه سال اخیر خیلی سعی کردم رو «خود شهرزاد» کار کنم؛ اینکه ظرفیتای شهرزاد واسه انجام کارا چطور میتونه باشه.

شهرزاد پاک گوهر: یه جورایی رفتم سراغ بحثایی که تو حوزه «تحول» مطرح میشه و سعی کردم پیگیری‌شون کنم. البته شروعش خیلی اتفاقی بود. یعنی من اصلاً نمیدونستم همچین حوزه‌ای وجود داره، فقط حس میکردم نیاز دارم یه کاری انجام بدم، ولی نمیدونستم اون کار چیه، تو چه راستاییه یا اصلاً کجا باید دنبالش بگردم. بعد اتفاقی با یه نفر آشنا شدم که تونست تو این زمینه راهنماییم کنه و همراهم باشه تا کشف کنم این تحول چیه. و وقتی آدم کشف میکنه، متحول هم میشه.

بزرگترین اتفاقی که تو یه سال اخیر واسم افتاد، همین موضوع تحول بود. اثرش بیشتر این بود که نگاهم به خودم و سطح آرزوهایی که میتونم داشته باشم، تغییر کرد. فرقش اینه: قبلاً فکر میکردم «من باید اول به فلان جایگاه برسم تا بتونم فلان کارو انجام بدم». ولی الان میگم: «نه، من میخوام اون کارو انجام بدم.» و بعد فقط رو پیدا کردن مسیر رسیدن به اون هدف تمرکز میکنم. دیگه مثل قبل خودمو درگیر این نمیکنم که «خب شهرزاد، اول باید اینو یاد بگیری، بعد اونو یاد بگیری…». ما گاهی اینقدر درگیر پیدا کردن مسیر میشیم که یادمون میره اصلاً کجا میخواستیم بریم.

شهرزاد پاک گوهر: یکی از موضوعایی که تو بحث تحول واسم اتفاق افتاد این بود که به جای تمرکز رو مسیر و سختی‌هاش، فقط به این فکر کنم که «من میخوام این کارو انجام بدم و انجامش میدم» و بتونم از مانع‌های ذهنی و شرایط موجود رد بشم. کنار این، تونستم تو یه سال اخیر خیلی خوب خودمو مشاهده کنم.

امین آرامش: یعنی چی خودمو مشاهده کنم؟

شهرزاد پاک گوهر: یعنی وقتی الان یه احساسی دارم، یا نمیتونم کاری رو انجام بدم، یا برعکس، میتونم کاری رو انجام بدم، از خودم میپرسم چرا؟ اگه یه تجربه ارتباطی خاص با همکارم داشتم، تحلیلش میکنم: «چرا این اتفاق افتاد؟ تو وجود من چی گذشت؟ چرا من این واکنشو نشون دادم؟». انگار که خودتو هم از نمای کلی و هم از نمای جزئی، زیر ذره‌بین میذاری و نگاه میکنی که تو ذهن و مغزت چه اتفاقی میفته. اینکه چه اتصالایی بین نورونای مغزت وجود داره که باعث این واکنش شده. و اینکه این «بودن» فعلی شهرزاد ناشی از چیه؟ آیا میشه این نوع بودنو تغییر داد؟ و اگه آره، چه تمرینایی لازمه تا این تغییر اتفاق بیفته؟

شهرزاد پاک گوهر: تو این راستا، مفاهیمی مثل مایندفولنس (Mindfulness) خیلی بهم کمک کرد تا ظرفیت و قابلیت خودآگاهی و این مشاهده‌گری رو تو خودم بیشتر کنم. این موضوع شاید مستقیماً ربطی به کار، تکنولوژی یا اقتصاد نداشته باشه، ولی شهرزاد رو تبدیل کرد به کسی که نسبت به یه سال یا دو سال قبل، ظرفیت انجام کارای خیلی بزرگتری رو داره.

امین آرامش: دو تا سوال خیلی مهم اینجا دارم. سوال اول: میشه یه کم مصداقی‌تر بهمون بگی؟ یعنی چی که مایندفولنس و ذهن‌آگاهی بهت کمک کرد و ظرفیتتو بیشتر کرد؟ دقیقاً یعنی چی؟ فکر کنم اگه یه مثال بزنی و بگی «تو فلان موقعیت، اگه ذهن‌آگاهی من پایین باشه اینجوری برخورد میکنم و اگه بالا باشه، اونجوری»، اثرش رو کاملاً مشخص میبینیم.

شهرزاد پاک گوهر: خب، من یکی از مسئله‌هایی که خودم درگیرش بودم رو میگم. سازمانای مختلف، از جمله سازمان ما، یه سری مسئله دارن، یه سری نقطه قوت دارن و یه سری نقطه ضعف. گاهی آدم با خودش فکر میکنه «خب، الان این سازمان بده، این مدیر بده، فلان چیز بده…». از طرفی، من میخوام به یه هدفایی برسم و این فرضو هم واسه خودم داشتم که با این سازمان همراهم. من هیچوقت خودمو کارمند «آریاتک» نمیبینم، هرچند از نظر حقوقی رابطه‌مون کارمند و کارفرماست. من آریاتک رو یه همراه میبینم تو مسیری که قراره منو به هدفم برسونه.

خب، من تو این مسیر همراهی، گاهی با مشکلایی مواجه میشدم. تو هر سازمانی کار کنی با مشکلایی روبرو میشی. یکی از اصلی‌ترین اثرایی که اون خودآگاهی و تحول ناشی از مشاهده خودم واسم داشت، این بود که فهمیدم: «ببین شهرزاد، تو الان همه‌ش داری رو مشکلای سازمان تمرکز میکنی.» نه اینکه بخوام غر بزنم، من اتفاقاً آدم غرغرویی نیستم و دوست دارم مسئله‌ها رو حل کنم. ولی اینقدر درگیر حل کردن مسئله‌های کوچیک بودم که اصلاً یادم رفته بود این سازمان چه قابلیت‌ها و پتانسیل‌هایی واسه پیشرفت داره.

شهرزاد پاک گوهر: این وضعیت مثل یه کشتیه. این کشتی یه موتوری داره که میتونه مارو جلو ببره. حالا اگه کف کشتی یه کم روغن ریخته، خب، بعداً پاکش میکنیم. الان مسئله اصلی این نیست. مسئله اینه که این کشتی یه موتوری داره که میتونه همه مارو به اون جزیره‌ای که میخوایم برسونه. من فهمیدم که این فقط مسئله من نیست و خیلیای دیگه هم همینطورن؛ اینقدر درگیر مسئله‌های داخل کشتی میشن که لزوماً تأثیری رو رسیدن به هدف نداره.

اصلاً یادشون میره که این کشتی یه ساختار و بدنه‌ای داره که از ما محافظت میکنه تا غرق نشیم و یه موتوری داره که مارو جلو میبره. باید به این فکر کنیم که از این قابلیت و ظرفیت چطوری میتونیم واسه رسیدن به مقصد استفاده کنیم و اینقدر درگیر مسئله‌های داخلی کشتی نشیم. البته که سعی میکنیم حلشون کنیم، ولی نباید دغدغه شماره یک ما باشن. دغدغه اصلی، رسیدن به مقصده.

امین آرامش: خب، حالا تو این شرایط ما دو تا شهرزاد داریم. یه شهرزاد که تو حوزه ذهن‌آگاهی قوی نیست و یه شهرزاد قوی‌تر. فرق برخوردشون چیه؟

شهرزاد پاک گوهر: شهرزادی که قوی‌تره، سعی میکنه رو هدف متمرکز بشه و به این فکر کنه که واسه رسیدن به هدف، چه کارایی باید انجام بده. یه وقت هست که کف کشتی سوراخ شده و داره آب میاد تو، خب معلومه که باید برم و اون سوراخو درست کنم چون همه‌مون غرق میشیم. ولی اگه یه مسئله دیگه‌ای هست که رو تجربه من به عنوان مسافر کشتی تأثیر منفی میذاره ولی اونقدر حیاتی و کریتیکال نیست، شهرزاد قبلی خیلی درگیرش میشد. چون فکر میکرد اگه این تجربه خوب نباشه، ما اصلاً به مقصد نمیرسیم. در حالی که اون چیزی که مارو به مقصد میرسونه، اصلاً یه چیز دیگه‌ست.

این تغییر نگاه، به خاطر این بود که تونستم اول به ذهن خودم آگاه بشم که «چرا شهرزاد اصلاً این مسئله‌ها رو میبینه و اینجوری فکر میکنه؟» و بعد بفهمم که تنها چیزی که مهمه، رسیدن به هدفه. شهرزاد قبلی اگه همون مسیرو ادامه میداد، شاید تسلیم میشد، یا تبدیل میشد به یه کارمندی که فقط کار خودشو انجام میده، یا شاید فکر میکرد خب، من میرم آی‌بی‌ام کار کنم، چرا اینجا باشم؟

امین آرامش: ببین، چیزی که من فهمیدم اینه. الان بهت میگم، ببین درست فهمیدم یا نه. تو وقتی وضعیت ذهن‌آگاهیت خوبه و آگاهی که تو وجودت چه اتفاقی میفته، میتونی بفهمی که آیا این حسی که الان داری، یه رفتار یا حس هیجانیه که فقط تو سطح احساسات اومده بالا، یا نه، واقعاً یه حس عمیقه؟ این یک. دو اینکه میتونی خودتو کالیبره نگه داری؛ یعنی همیشه بفهمی من کجام و هدف کجاست و مسیرو گم نکنی. درگیر مسئله‌های جزئی نمیشی و اون نگاه کلی همیشه یادت میمونه. و اگه الان حالت بده، دقیقاً میفهمی چرا بده. آگاه میشی به خودت. درست فهمیدم داستان رو؟

شهراد پاک گوهر: دقیقاً. چون تو این مسیر سختیایی هست که حالتو بد میکنه. این دقیقاً مثل وقتیه که میری باشگاه و ورزش میکنی. اونجا دردی رو تجربه میکنی که درد خوبیه، چون نشون میده داری قوی میشی. و با این نگاه کاملاً رویکردت فرق میکنه و حتی حال میکنی که «به به، چه درد خوبی!». ولی اگه این آگاهی نباشه، شروع میکنی به غر زدن که «اَه، دیگه فردا باشگاه نمیرم، این چه ورزش مسخره‌ایه». در هر صورت تو درد رو تجربه میکنی، ولی اتفاقی که تو مغزت میفته و تحلیلی که از اون درد میکنی، فرق میکنه. چون آگاهی که من دارم این قضیه رو تحلیل میکنم، پس بیا اینجوری بهش نگاه کنم.

امین آرامش: ایول، خیلی نکته مهمیه.

امین آرامش: سوال دومم اینه. خب، الان یکی اینارو میشنوه و میگه عجب چیز باحالیه این مایندفولنس و ذهن‌آگاهی. باید این رو هم تأکید کنم که امروز، مایندفولنس خیلی مهم‌تر از ده سال پیشه، چون عواملی که میخوان ذهن ما آگاه نباشه و حواسمون رو پرت کنن، مثل شبکه‌های اجتماعی، خیلی بیشتر شدن. با تأکید روی این قضیه که ذهن‌آگاهی هم نسبت به گذشته مهم‌تره و هم این اثرای خوبی که تو گفتی رو داره، سوال اینه: از کجا شروع کنیم؟ منبع خاصی هست که معرفی کنی؟

شهرزاد پاک گوهر: من شخصاً به خاطر همراهی یه کوچ و مربی تونستم این مسیرو برم. ولی خب، ممکنه هر کسی به مربی، یا به خصوص مربی خوب، دسترسی نداشته باشه.

امین آرامش: حالا که این بحثو باز کردی، دوست دارم تجربه خودتو بیشتر بشنوم. از اون لحظه‌ای که با این قضیه آشنا شدی و بعد که بیشتر توش کار کردی و این اثرای خوب رو دیدی.

شهرزاد پاک گوهر: به نظر من، این فرآیند دقیقاً شبیه باشگاه رفتنه. مربی بهت میگه ، این دستگاهه و اینجوری باید باهاش کار کنی. ولی آخرش، این تویی که اون کارو انجام میدی، مربی برات انجامش نمیده. به خاطر همین، گاهی به راهنمایی نیاز داری تا بتونی تمرینو انجام بدی، ولی در نهایت، تلاش و سخت‌کوشی و خواستن، با خودته. پس یه بخشش اینه که آدم با خودش بگه من میخوام این کارو انجام بدم. یعنی باید به یه سطحی از نیاز برسه. مثل اون موقعی که من میدونستم یه چیزی میخوام ولی نمیدونستم چیه. یا مثلاً کمرم درد میکنه و میفهمم باید یه کاری بکنم. بعد مربی میگه «ببین، باید این حرکتارو انجام بدی تا عضله‌های دور ستون فقراتت قوی بشه و دیگه این دردو نداشته باشی». پس یه بخشش اینه که آدم خودش به اون سطح از نیاز برسه. کسی نمیتونه این نیاز رو به آدم بده.

شهرزاد پاک گوهر: فکر میکنم کسی که الان این صحبتا رو میشنوه، اگه به اون سطح از نیاز رسیده باشه، یه جرقه‌ای تو ذهنش خورده. حالا که این جرقه خورد، چیکار کنیم؟ یه سری کتاب هست که میتونه کمک کنه. ولی من بیشتر توصیه میکنم که بریم تو یوتیوب و با کلیدواژه «مایندفولنس» یه سری ویدیو ببینیم. ببینیم آدمایی که تو این حوزه کار میکنن چی میگن و آیا حرفاشون واسه ما آشنا هست یا نه؟ بعد میتونیم بریم کتابای توصیه شده رو بخونیم. و چه بهتر که بتونیم یه مربی پیدا کنیم که تو این مسیر همراهمون باشه.

البته باید حواسمون باشه که حتماً مربی خوبی باشه. تو بعضی حوزه‌ها، مربی بد از نبودن مربی بدتره. من قبلاً کلاس پیلاتس میرفتم. اولش یه مربی خیلی خوب داشتم. بعد مربی عوض شد و مربی جدید اصلاً باعث شد من آسیب جسمی ببینم، چون به اندازه کافی خوب نبود که حرکتایی رو بهت بگه که اول آسیب نزنی و بعد قوی بشی. با مشاهده‌ای که من داشتم، مربیای بد زیادن، چون گاهی مایندفولنس با حرفای قشنگ زدن قاطی میشه. ولی این آدما واقعاً مربی مایندفولنس نیستن. اول از همه، خود اون شخص باید تجربه مایندفولنس داشته باشه تا بتونه مربی این حوزه بشه. مثل اینه که طرف باید خودش ورزشکار باشه تا بتونه بهت بگه چجوری ورزش کنی. پیدا کردن مربی شاید سخت باشه، ولی یه شعری بود که میگفت: «تو پای به راه در نه و هیچ مپرس / خود راه بگویدت که چون باید رفت.»

امین آرامش: خیلی خوب خوندی شعرو.

امین آرامش: یه چیزی لابلای حرفات خیلی مشخصه. تو تو حوزه تخصصی بلاکچین کار میکنی و حتماً کلی مهارت فنی تو این زمینه یاد گرفتی و باید یاد بگیری. حتی دیدی لازمه اقتصادم بخونی و برگشتی دانشگاه. اینا یه مدل یادگیریه. ولی من دارم میبینم که تو داری تو حوزه مهارتای غیرتخصصی، مثل مایندفولنس که ربطی به بلاکچین نداره هم کار میکنی. اینارو معمولاً زیرمجموعه «مهارتای نرم» تعریف میکنن. میخوام بدونم آیا نقش این مهارت‌ها، همونجوری که من فهمیدم، خیلی پررنگه؟ چه بسا به اندازه همون مهارتای تخصصی؟ یعنی کسی که میخواد پول زیاد دربیاره یا تو یه سازمان شغل خوب داشته باشه، فکر میکنه باید بره فلان زبان برنامه‌نویسی یا بلاکچین یاد بگیره. آیا لازمه که همزمان با یاد گرفتن این مهارت‌ها، به فکر یاد گرفتن مهارتای نرم هم باشیم؟

شهرزاد پاک گوهر: من فکر میکنم تو سطح حرفه‌ای متوسط به بالا، اهمیت مهارت نرم خیلی بیشتره. نداشتنش کاملاً میشه سقفی که دیگه نمیذاره تو بالاتر بری.

امین آرامش: آفرین، خیلی تعبیر خوبی بود.

شهرزاد پاک گوهر: هرچند که حتی واسه استفاده از مهارتای سختت، چه برنامه‌نویسی باشه چه دانش مارکتینگ، فقط تا یه لول متوسط رو به پایینی میتونی پیش بری. اینکه اصلاً بتونی از یه حوزه دانشی یا مهارتی استفاده کنی، کاملاً به این بستگی داره که یه سری مهارتای دیگه هم داشته باشی. یه بخشش همون بحثای ارتباطی و خودآگاهیه. ولی من فکر میکنم یکی از مهم‌ترین مهارتایی که دیدم آدما تو فضای بیزینس ندارن، «مهارت حل مسئله» است. یا مهارت تحلیل کردن و مهارت حل تعارض. نمیگم الان خودم تو سطح عالی اینارو بلدم، ولی سعی کردم به این توجه کنم که باید اینارو به دست بیارم. تو خدای بلاکچین هم که باشی، وقتی نتونی مسئله حل کنی، اون دانش واقعاً به درد نمیخوره.

در غیر این صورت، تنها کاری که با اون دانش میتونم انجام بدم اینه که برم واسه دیگران سخنرانی کنم که بلاکچین چیه. چون تو دنیای واقعی، کار اصلی حل مسئله‌ست. اگه تو نتونی مسئله حل کنی، سطح کاری که از پسش برمیای کاملاً با کسی که میتونه مسئله حل کنه، فرق میکنه. حتی گاهی کسی که مهارت حل مسئله رو تو سطح خوبی بلده، میتونه کارای بزرگتری نسبت به کسی انجام بده که دانش فنی بالاتری داره ولی این مهارتو نداره و در نتیجه میتونه به درآمد بیشتر و تأثیرگذاری بالاتر برسه.

امین آرامش: پس این مهارتای نرم، یه بازوی جدانشدنی از مسیر شغلی ما هستن. چه بخوایم تأثیرگذار باشیم چه درآمد بیشتر داشته باشیم، باید همیشه به فکر این بازو و توسعه‌اش باشیم. تعبیر خوبیه؟

شهرزاد پاک گوهر: آره. بذار یه مثال دیگه بزنم. نداشتن مهارت نرم مثل داشتن یه ماشین خوب با لاستیک پنچره. تا یه جایی این لاستیک پنچر تورو میبره، ولی از یه جایی به بعد اینقدر به خود ماشین آسیب میزنه که دیگه کلاً از کار میفته. این پنچری به بخشای اصلی ماشین هم آسیب میزنه. من واقعاً کسی رو دیدم که مثل یه موتور خیلی خوب رو ماشین بوده، ولی یه بخش دیگه‌اش اینقدر خراب بوده که گرچه تا یه جایی رسوندش، ولی به بقیه بخش‌ها اونقدر آسیب زد که دیگه خود موتور هم از کار افتاد. اینو من خیلی دیدم.

امین آرامش: من فقط یه جمله اضافه کنم. الان رو این موضوع تأکید میکنم چون واقعیتش اینه که تو جامعه ما، به اینا به چشم «مهارت» نگاه نمیشه. طرف میگه من برنامه‌نویسی یا فروش بلد نیستم، میره دوره میبینه. ولی کمتر کسی میگه من ارتباطم با دیگران ضعیفه، پس میرم یادش میگیرم. معمولاً میگن من کلاً بلد نیستم ارتباط برقرار کنم. این مدل نگاه خیلی مهمه. اینارو ویژگی شخصیتی غیرقابل تغییر میبینن، در حالی که با توجه به حرفای تو، باید اینارو هم «مهارت» بدونیم که اگه نداشته باشیم، ماشینمون پنچره و جلو نمیره.

امین آرامش: خیلی خب. آخرین سوالی که ازت دارم و قبلاً هم پرسیدم، ولی چون احتمالاً جوابت فرق کرده دوباره میپرسم: با شهرزاد بیست ساله حرف بزن و فقط سه تا چیز رو بهش بگو که انجام بده یا نده تا از شغلش یا کل زندگیش بیشتر راضی باشه.

شهرزاد پاک گوهر: یکی از چیزایی که بهش میگم اینه که گاهی جواب مسئله اونجایی نیست که داری دنبالش میگردی. این هم در مورد مسائل شخصی صدق میکنه و هم مسائل کاری. من جواب مسئله‌هایی که سال‌ها درگیرشون بودم رو جایی پیدا کردم که اصلاً دنبالش نمیگشتم، چون فکر میکردم امکان نداره جواب اونجا باشه. مثل اینکه کلیدت رو گم کردی و میگی امکان نداره تو یخچال باشه. واسه من جواب یه سری از مسئله‌های اصلی زندگیم دقیقاً جایی بود که انتظارشو نداشتم یا اصلاً آگاه نبودم که همچین جایی وجود داره.

البته فهمیدن اینکه همچین جایی هست، نیاز به سطح بالاتری از بلوغ داشت نسبت به شهرزاد بیست ساله. ولی حداقل الان دیگه خودمو سرزنش نمیکنم که چرا نمیتونم این مسئله رو حل کنم؟. میدونم حل کردنش زمان میبره و جوابش یه جاییه که این شهرزاد باید کامل‌تر و بالغ‌تر بشه تا پیداش کنه. پس به شهرزاد بیست ساله میگم خیلی غصه نخوره و بدونه که جواب ممکنه جایی باشه که اصلاً فکرشو نمیکنه. تو یه حوزه خاص گیر نکنه و جاهای دیگه، حتی تو یخچال رو هم بگرده.

شهرزاد پاک گوهر: دومین مسئله‌ای که به شهرزاد بیست ساله میگم اینه که جدی‌تر و پیگیرتر رو مهارتای نرمش کار کنه. من خودم تو هجده سالگی متوجه این ضعف شدم و رفتم دنبالش تا بهترش کنم. هرچند اون موقع با اصطلاح «مهارت نرم» آشنا نبودم، ولی میدونستم یه چیزایی رو ندارم که باعث میشه عقب بمونم. آگاه شدن نسبت به این موضوع به خودی خود خوب بود، ولی اون راهنمایی لازم رو نداشتم که بدونم دقیقاً باید چه کارایی انجام بدم. شاید اگه میتونستم چیزی به شهرزاد بیست ساله بدم، اون راهنمایی بود؛ یا حداقل بهش میگفتم که برو دنبال یه راهنمای خوب بگرد.

شهرزاد پاک گوهر: و مورد سوم، یا شاید ترکیبی از مورد دوم، اینه که حتماً، جدا از اینکه فکر میکنه مشکل روحی و روانی داره یا نه، بره پیش روان‌درمانگر. کمکی که یه روان‌درمانگر خوب میتونه به آدم بکنه، چه تو بحث مهارت‌ها و چه تو داشتن روان بهتر و تجربه بهتر از زندگی، خیلی، خیلی زیاده. البته به شرطی که روان‌درمانگر خوبی باشه و هر کسی نباشه. این چیزیه که فکر میکنم هر کسی از نوجوونی لازمه که واردش بشه. من شاید اون موقع که شهرستان بودم دسترسی به روان‌درمانگر خوب نداشتم، ولی وقتی اومدم تهران این امکان فراهم بود و میتونستم این کارو بکنم. به نظرم شهرزاد باید از همون هجده نوزده سالگی که وارد دانشگاه شد، پیگیر این موضوع می‌بود.

امین آرامش: خیلی خب. پس توصیه دوم این بود که به فکر یاد گرفتن مهارتای نرم باش و سومی اینکه واسه مسائل روانت هم وقت بذار. خیلی هم خوب. شهرزاد، خیلی ممنونم که به رادیو کار نکن اومدی. با توجه به شناختی که ازت دارم و با این روحیه یادگیرنده و میلی که به تاثیرگذاری داری، من آینده رو برات خیلی روشن میبینم. حداقل مطمئنم از شغلت راضی و راضی‌تر میشی، چون همیشه داری یاد میگیری و جایی رو انتخاب کردی که واقعاً میشه تو مقیاس کلان اثرگذار بود. خیلی از این بابت برات خوشحالم و بازم ممنون که اومدی.

شهرزاد پاک گوهر: مرسی از تو. منم خوشحالم که دوباره اینجا بودم. یکی از قسمتای جالب این گفتگو واسه خودم این بود که تونستم با آگاهی بیشتری، خودمو با شهرزاد چند سال پیش مقایسه کنم و این واسه خودمم خیلی جالب بود.

امین آرامش: خیلی خب. خیلی ممنون از تو و مرسی که اومدی. خدانگهدار.

شهرزاد پاک گوهر: خدانگهدار.

اگر دنبال درک عمیق‌تر و واقعی‌تری از مرزهای ذهن‌آگاهی و توانمندی‌های شخصی هستی، حتما ویدیوی کامل گفت‌وگوی شهرزاد پاک‌گوهر رو تو یوتیوب ببین.
لحن طبیعی و صداقت بیان باعث می‌شه حس کنی کنار شهرزاد نشستی و داری واقعی‌ترین تجربه‌ها رو می‌شنوی.

آنچه در این مقاله میخوانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

تو ٣ دقیقه ببین در کدوم مهارت‌های شغلی‌ قوی هستی و کجاها میتونی بهتر بشی👇

انتخاب مسیر شغلی با ۷۰ درصد تخفیف!

همین حالا راه خود را پیدا کنید:

– شروع مسیر شغلی 🧑‍🎓

– درآمد مطمئن 💼

– شغل آزاد 💎

– پرطرفدارهای کارنکن 🚩