karnakon.ir

گفت‌وگو با ناهید کیانی | دارندۀ مدال طلای تکواندوی جهان

نام نویسنده: الهام صفری

گفت‌وگو با ناهید کیانی | دارندۀ مدال طلای تکواندوی جهان

5/5 - (1 امتیاز)
مصاحبه با ناهید کیانی کارنکن

در این مطلب به محتوا و نکات گفت و گوی امین آرامش و ناهید کیانی، دارندۀ مدال طلای تکواندوی جهان، در اپیزود‌ نود و سوم پادکست کارنکن پرداختیم.

آغاز یک مسیر پر فراز و نشیب

امین آرامش: سلام به ناهید کیانی، خیلی خوش اومدی به کار نکن.

ناهید کیانی: سلام، مرسی از دعوت‌تون.

امین آرامش: مرسی از شما که دعوت من رو قبول کردی. من به چند دلیل برای این گفتگو خیلی مشتاقم. اولاً که این انتقاد به من و کارنکن وارده که ما همش با آدم‌هایی حرف زدیم که بیشتر تو حوزه تکنولوژی و IT و شبیه اینها بودند. ولی خب همه که قرار نیست تو اون حوزه‌ها کار کنن. خیلی دوست داشتم که با یه آدم ورزشکار حرف بزنم و این اولین باره که داریم با یه آدم ورزشکار تو “کارنکن” حرف می‌زنیم. تازه اونم چه ورزشکاری! میشه گفت پرافتخارترین ورزشکار زن ایران، تنها خانمی که تو رشته تکواندو برای ایران مدال طلا گرفته و این همه “ترین” یعنی اینکه قراره یه گفتگوی جذاب بشنویم. دوست دارم که از همون ابتدا تعریف کنی. چون می‌دونم کلی از شنونده‌ها و بیننده‌ها هستن که احتمالاً دوست دارن توی همچین مسیری پا بذارن. به عنوان اولین سؤال اصلاً قهرمان جهان بودن چه حسی داره؟

ناهید کیانی: از حسش بخوام بگم، خیلی حس عجیبی داره. چون احساس می‌کنی که زندگیت از قبل به دو قسمت تقسیم شده: از ابتدا تا قهرمانی جهان، بعد از قهرمانی جهان. و این مسئولیت تو رو خیلی سنگین‌تر می‌کنه، رفتارت توی جامعه، رفتارت با هم‌سن‌وسال‌های خودت، کوچیک‌تر از خودت و خیلی مهمه که تو چطور رفتار می‌کنی. چون قراره که بچه‌های کوچیک‌تر از خودت دقیقاً شبیه تو رفتار کنن. خب این خیلی مسئولیت منو هم توی فضای مجازی هم توی زندگی واقعی سنگین می‌کنه. سخته اما خیلی هم لذت‌بخشه. هر کسی که تو هر مسیری پا میذاره، اگه نهایتش رو تجربه کنه یه لذت خیلی خاصی داره، واقعا حس می‌کنم که به لذتش می‌ارزه.

امین آرامش: قطعا همینه، ولی خب قطعاً به‌سادگی به‌دست نیومده. دوست دارم از اون اوایلش بشنویم، بهمون بگو که اصلاً چی شد رفتی سراغ ورزش؟ داستان تکواندو از کی شروع شد؟

ناهید کیانی: شروع تکواندو من یه داستان خیلی جالب داره. فکر می‌کنم هفت سالم بود. مادرم رفت برای ما لباس کاراته بخره چون ما دوست داشتیم کاراته ثبت‌نام کنیم. مامانم اشتباهی لباس تکواندو خرید. زمانی که ما با لباس تکواندو رفتیم توی سالن کاراته، چون همیشه یه کلی بین تکواندو و کاراته هست، ما رو راه ندادن. من و خواهرم بودیم. به ما گفتن که وایسید سانس بعد تکواندو هست، ما هم اطلاعاتی راجع به ورزش‌ها نداشتیم، وایسادیم سانس بعد رفتیم کلاس تکواندو، و این‌جوری شد که حالا من قهرمان جهان تکواندو شدم.

امین آرامش: خیلی جالبه، همینقدر اتفاقی. یه خورده راجع‌‌به اون اولین‌ها برامون بگو. اولین مسابقه کی بود؟ اولین اردو رفتن کی بود؟

ناهید کیانی: خب من از لحاظ قدرت و جثه یه ذره نسبت به خواهرم ضعیف‌تر بودم و اون موقع ما اصفهان زندگی می‌کردیم. من حتی از استان نمی‌تونستم بالا بیام. یعنی بارها انتخابی توی استان شرکت می‌کردم، خواهرم اول می‌شد و من همیشه می‌باختم و خیلی برام سخت بود. مدام با خودم کلنجار می‌رفتم که چرا من نمی‌تونم، خواهرم با من داره یک تمرین رو انجام میده، یکجا زندگی می‌کنیم. خواهرم توی وزن بالاتر بود اما به خودم می‌گفتم چی میشه که اون می‌تونه ولی من نمی‌تونم. خیلی برام عجیب بود. با اینکه سنم خیلی کم بود ولی همیشه مثل یه آدم بزرگ با خودم حرف می‌زدم.به خودم می‌گفتم چی میشه که من نمی‌تونم، چه اتفاقی عجیبی تو زندگی من افتاده که تو زندگی خواهرم نیفتاده و اینجوری بود که شرایط برام خیلی سخت بود.

اولین تجربه مسابقات کشوری

ناهید کیانی: یه بار مسابقات کشوری یکی دو ماه عقب افتاد. من حذف شده بودم ولی خواهرم برای مسابقات قهرمانی کشور فیکس شده بود. به همین خاطر گفتن دوباره یه مسابقه انتخابی بذاریم، اونهایی که باختن دوباره بیان شانس‌شون رو امتحان کنن و اینجوری شد که من توی مسابقات انتخابی شرکت کردم و حریف من توی زمین بازی دستش شکست و با اینکه من همیشه از اون حریف شکست می‌خوردم، چون دستش شکست، نتونست به مسابقات کشوری بره و من نفر دوم بودم. منو به‌جای اون بردن.

امین آرامش: جالبه. قشنگ می‌تونه تیتر یه رمان جذاب باشه: “از یک دست شکسته تا قهرمانی جهان”

ناهید کیانی: و من احساس کردم که چی بهتر از این. نه به‌خاطر اینکه دستش شکست، چی بهتر از اینکه من خیلی اتفاقی، الان تو یه تیمم که خواهرمم هست و می‌تونه ازم حمایت کنه، با همدیگه بریم مسابقات کشوری و خیلی جالب بود که ما 10 وزن بودیم رفتیم قهرمانی کشور و فقط من مدال گرفتم. من اونجا دوم شدم.

امین آرامش: چه سنی؟ یعنی با تیم استان اصفهان رفتی مسابقات کشوری، فقط یک مدال گرفت؟

ناهید کیانی: بله، فکر کنم ۱۱ سالم بود.

امین آرامش: تو اون سن اونجوری ورزش کردن درآمدی هم داره؟

ناهید کیانی: نه، اصلاً. فقط خرج داره.

امین آرامش: به‌غیر از خواهرت، کس دیگه‌ای هم مثل تو همینجوری ورزشی بود؟ یعنی میخوام بدونم جو خانواده ورزشی بود؟ بعد این وسط درس چی میشد ؟

ناهید کیانی: نه، اتفاقا خونواده ما خیلی خونواده درس‌خونی بودن. یعنی خواهرم، برادرم که رتبه یک مکانیک و همشون توی یه عرصه برای خودشون یه چیزی بودن و مخصوصاً مامانم خیلی براش سنگین بود. اوایل، هم برای مامانم، هم بابام و برای همه سنگین بود، که ما بریم سمت ورزش. مخصوصاً فامیل خیلی نظرشون برای مامان باباها مهمه، می‌گفتن بذارین درس‌شون رو بخونن. این چیزی که تو ذهن همه مامان باباها کردن که بچه‌ها باید دکتر، مهندس بشن، ولی خب خانواده‌مون خیلی از ما حمایت کردن. مخصوصا مامانم همیشه می‌گفت که انتخاب خودشونه.

یادمه یکی از خواهرام تا دیپلم معدلش ۲۰ بود و زمانی که می‌خواست انتخاب رشته کنه، گفتن حتما باید ریاضی یا تجربی بخونه، درصورتی‌که خودش گفت من به کامپیوتر علاقه دارم و انتخابم اینه که برم فنی حرفه‌ای و خب خیلی هجمه سمتش اومد. یادمه مامانم گفت انتخاب خودشه و این خیلی برای من جذاب بود. الان خواهرم به نظر من توی رشته خودش یکی از موفق‌ترین آدمای خونواده‌مونه. برنامه‌نویسی میخونه و درآمدش هم خیلی زیاده.

امین آرامش: دم مادرتون گرم.

ناهید کیانی: فکر می‌کنم که نقطه طلایی ما، خونواده‌ای هست که داریم، چون فارغ از همه هجمه‌هایی که سمت‌شون اومده به نظرمون احترام میذارن.

امین آرامش: چقدر جالب. یعنی یه ورزشکاری که هم از سمت بقیه خانواده میگن باید درسشو بخونه، تازه هیچی هم معلوم نیست، کلی هم خرج داره. خب تو اون سن تا کجا پیش رفت؟ اولین مدال کشوری، بعدش چی شد؟

ناهید کیانی: مدال کشوری رو من گرفتم و اومدیم.

امین آرامش: خیلی خوب. یه دقیقه از اون اولین بار که روی سکو رفتی هم بهمون بگو. چیزی یادت میاد؟

ناهید کیانی: آره یادمه. من تو بازی دوم پام شکست و حتی راه رفتن هم برام سخت بود. چون وقتی استخون شست پا می‌شکنه، انگار شست‌تون، آویزون میشه و مربی اومد، اینو با یه باند وصل کرد که فقط کنده نشه و به سمت بالا فیکسش کرد که با زمین برخورد نداشته باشه که من درد بکشم و یادمه که با درد بقیه مسابقاتم رو دادم و مامانم اومده بود تو سالن و یادمه که صدای مامانمو می‌شنیدم که داد می‌زنه میگه اگه درد داری نمیخواد ادامه بدی، چون درد برای مامانا خیلی سخته. با این حال من با همه این صداهایی که می‌شنیدم با همه وجودم دوست داشتم ادامه بدم چون فکر می‌کردم دیگه این فرصت برام پیش نمیاد. می‌گفتم خب یه بار این دستش شکست، دومین بار شاید من نتونم دیگه ببرمش، بذار نهایت استفاده رو از این مسابقه بکنم.

امین آرامش: خیلی جالبه چون فک می‌کنم اصلا تو اون سطح از مسابقات بچه‌ها خیلی با همدیگه اختلاف ندارن. انگار اون حال روحی و انگیزه‌ خیلی تاثیر داره که یه نفر ببره. خب داستان بعد اون از کجا جدی‌تر شد؟

ورود به اردوی تیم ملی نوجوانان

ناهید کیانی: نهایت استفاده رو از اون مسابقه کردم. اومدم فینال و فینال به یکی از قهرمانای ملی پوش شکست خوردم، دوم شدم. اولین بار بود توی این اردوها که من دیدم همونجا بعد از مسابقات کشوری، ما رو بردن اردوی تیم ملی. من حتی لباس و وسیله هم نداشتم همینجوری منو بردن توی خوابگاه. جوش خیلی برام سنگین بود، می‌دیدم که همه خیلی حرفه‌ای رفتار می‌کنن، من برام عجیب بود، اینجا کجاست؟ من چرا اینجام؟ درصورتی‌که من تا یک ماه پیش آرزوم بود که فقط مسابقات کشوری اعزام بشم و خب خیلی برام این قضیه عجیب بود و حتی لباس نداشتم من با همون لباسای دوبوکم به اصطلاح خودمون با همون لباس فرم تکواندوم نشسته بودم توی خوابگاه اطرافیانمو نگاه می‌کردم، چقدر عجیبن، چقدر جو جالبیه و همه چیز برام جدید و عجیب بود.

امین آرامش: یعنی بشی عضو تیم ملی که بری مسابقات جهانی؟

مبارزه با چالش‌ها در سطح ملی

ناهید کیانی: باید چند دوره انتخابی می‌زدیم تا بالاخره یه تیمی برای مسابقات جهانی نوجوانان جمع بشه و اینجوری شد که ما رفتیم اردو و یه اصطلاحی اونجا بود می‌گفتن بچه‌های شهرستان، بچه‌های تهران.

امین آرامش: یعنی اونجام همچین چیزی بود؟

ناهید کیانی: آره، خیلی زیاد. مخصوصاً توی نوجوانان بیشتر بود، چون یه نگاه از بالا به پایینی به ما داشتن و به قول خودشون ما شهرستانی‌ها رو انداختن توی یه اتاق، خودشونم توی یه اتاق دیگه بودن. بارها میومدن میدیدن ما همه دور هم جمع می‌شیم، بچه‌ها می‌گفتن ما شهرستانی‌ها رو که فیکس نمی‌کنن و مربی‌ها فقط تهرانی میخوان. من یادمه با اینکه اولین بارم بود توی اردو تیم ملی شرکت می‌کردم، همیشه براشون سخنرانی می‌کردم می‌گفتم بچه‌ها شما اگه اینا رو ببرید مربی میخواد چیکار کنه؟ میخواد بپره وسط زمین؟ خب شما اینا رو بزنید مگه می‌تونن شما رو نبرن تیم ملی؟

امین آرامش: منطقیه.

ناهید کیانی: و اینجوری شد که روز انتخابی کل بچه‌های اتاقمون حذف شدن و من تک و تنها با چمدونم برگشتم تو اتاق، دیدم هیچکس نیست، همه بچه‌ها با اون نظریه‌ای که داشتن باخت رو برای خودشون برنامه‌ریزی کرده‌بودن. یه چرایی تو ذهنشون بود که بارها به‌زبون میاوردن که ما قراره حذف شیم ولی من اصلا راضی نبودم.

امین آرامش: انتخاب شدی؟

ناهید کیانی: انتخاب شدم.

امین آرامش: باریکلا. باریکلا به اون دست شکسته.

ناهید کیانی: من انتخاب شدم و دوباره برام انتخابی گذاشتن، دوباره حریفمو شکست دادم. دیگه اینجوری شد که من برای قهرمانی جهان فیکس شدم.

امین آرامش: خب مسابقات جهانی، توی اون رده سنی چطور پیش رفت؟

حضور در مسابقات جهانی چین تایپه

ناهید کیانی: چون نوجوون‌ها یه ذره اردوهاشون طولانی مدت بود، یه ذره طول کشید که بخوایم بریم مسابقه و یه مدت طولانی ما رو تو اردو نگه داشتن که فقط بسنجن. اون موقع یه ذره بزرگتر شده‌بودم، مسابقات جهانی توی چین تایپه برگزار شد. اونجا، هم مسابقات جهانی نوجوانان بود، هم کسب سهمیه المپیک نوجوانان و حتی برای کسب سهمیه هم برای ما انتخابی گذاشتن و من یادمه که حریف خودمو با اختلاف ۲۴ تا شکست دادم. اون موقع اختلاف ۱۲ تا بازی تموم میشد و حریفم مدال جهانی داشت و به خاطر اینکه اون حریف تجربه داشت اونو به مسابقات کسب سهمیه المپیک اعزام کردن که متاسفانه اون بازی رو شکست خورد و نتونست سهمیه بگیره و من مطمئنم اگه اون موقع من می‌رفتم می‌تونستم حتی المپیک نوجوانان هم شرکت کنم.

امین آرامش: توجیهشون چیه؟ چون من از همون بچگی خیلی کشتی رو دنبال میکردم، همیشه این داستان بود که مسابقه انتخابی برگزار نکنیم اینا حتی اگه اینجا ببرن، آوردگاه جهانی فضاش فرق می‌کنه و این صحبت‌ها.

ناهید کیانی: آره، شاید چون خیلی از بازیکنا واقعاً این مدلین، توی ایران عملکرد خیلی خوبی دارن، ولی وقتی اعزام میشن، هم جو مسابقات، هم فضای جدید، استرسشون رو زیاد می‌کنه و نمی‌تونن عملکرد خودشونو داشته باشن. خلاصه گفتند ما از این نظر، از تو شناختی نداریم. ما فقط عملکرد تو رو توی ایران دیدیم و اجازه بده که یه نفر که تجربه بیشتری داره، تو این مسابقات شرکت کنه و تو فقط مسابقات جهانی رو شرکت کن. خب مسابقات جهانی هم برای من خیلی آوردگاه مهم و بزرگی بود، پذیرفتم. رفتم جهانی، سوم شدم و برنز گرفتم.

گفتگوهای درونی و قدرت ذهن

امین آرامش: یه خورده از این محیط بزرگتر که ناشناخته هم هست و از حست حرف بزن. ببین من همچین چیزی دیدم که یه دختر شهرستانی از اصفهان با دست شکسته رفت مسابقات کشوری، بعد رفت اردوی تیم ملی همینجور رفت بالا، همینجور که محیط‌ها داره بزرگتر میشه اگه به لحاظ روانی آماده نباشی احتمالا مغلوب اون جو میشی، درسته؟ تو ذهنت چی می‌گذشت؟ چون شاید آدمایی که اینا رو می‌شنون همشون ورزشکارم نباشن یا نخوان ورزشکار بشن، ولی خیلی جاها تو زندگی هست که یهو زمین بازی بزرگتر میشه ولی تو اگه خودتو کم ببینی، همون اول باختی.

ناهید کیانی: دقیقاً، من تا حالا سالن وزنه ندیده بودم و یادمه که روز اولی که توی اردوی تیم ملی رفتم تو سالن وزنه فضا خیلی برام عجیب بود. می‌دیدم بچه‌ها خیلی راحت باهاشون کار می‌کنن، یا حتی یه سری دستگاه‌ها رو به یه دستگاه دیگه تبدیل می‌کنن و خیلی برام جالب بود. از طرفی هم، من یه شخصیت خیلی قوی داشتم، هیچ‌وقت نمی‌خواستم کسی بفهمه که الان اینا برام عجیبه. خودمو خیلی آپدیت نشون می‌دادم ولی زیر چشمی نگاه می‌کردم ببینم اونا چیکار می‌کنن، منم دقیقا همون کارو انجام می‌دادم ولی خب بعضی وقت‌ها به این فکر می‌کردم که اینا از اول تو همچین فضایی بزرگ شدن ولی من خودم با توانایی خودم باعث شدم که این فضا رو تجربه کنم و این خیلی برام لذت بخش بود. برای همین من عطشم از اونا خیلی بیشتر بود. من هیچ جوره نمی‌خواستم اونجا رو از دست بدم.

ناهید کیانی: اونجا برای اونا یه فضای عادی بود که همیشه داشتن، حتی اگه خونه هم می‌رفتن مامانشون دستشونو می‌گرفت می‌برد سالن وزنه، وزنه‌شون رو بزنن. من تا حالا توی عمرم وزنه نزده‌بودم و خیلی به خودم افتخار می‌کردم. اتفاقاً خیلی به خودم می‌گفتم که من بدون اینکه وزنه بزنم، بدون این امکانات اینا رو بردم، حالا اگه وزنه بزنم چی میشم. همش تو ذهنم این چیزا بود.

می‌گفتم اگه وزنه بزنم اگه عضلاتم شکل بگیره قراره چی میشه؟ من بدون هیچ عضله‌ای، بدون هیچ چیز علمی، بدون تغذیه مناسب، ما همون شامی که مادرمون درست می‌کرد، همون غذایی که جلوی بقیه بچه‌ها بود، می‌خوردیم، حالا اگه قرار باشه تغذیه‌م حرفه‌ای باشه، درست وزنه بزنم، تمرینم حرفه‌ای باشه، قراره چه اتفاقی بیفته. قطعا این چیزی که من هستم رو ۱۰ لول بالاتر میبره و من فکر می‌کنم که آدمای زیادی توی اون سطح هستن که استعداد دارن ولی این راه جلوشون گذاشته نمیشه.

امین آرامش: دقیقا. چقدر این گفتگوی درونی مهمه. چه بسیار دستاوردهایی که فقط به خاطر اینکه این گفتگوی درونی یه چیز دیگه بوده، الان اون آدم اون دستاورد رو نداره و تو بلد بودی چطور قضیه رو هندل کنی.

ناهید کیانی: من یه خصوصیتی داشتم که خیلی زیاد با خودم حرف می‌زدم. یه موقع‌هایی میرفتم جلو آینه به خودم می‌گفتم که ببین تو اگه الان مثل اینا وزنه بزنی، مطمئن باش که صد تای اینا رو می‌بری. هی با خودم حرف می‌زدم و احساس می‌کنم که ذهنم این چیزی که من هر روز می‌گفتم رو باور کرد و به ذهنم قبولوندم و واقعا دیگه هیچ چاره‌ای جز اینکه بخواد موفق بشه، نداشت.

امین آرامش: این گفتگوهای درونی رو از کجا یاد گرفتی؟ چون آدما یه سری کارها رو انجام میدن، کارای خوبیه، بارها تو کارنکن شده، خود اون طرف نمی‌دونه چه چیز خفنی تو وجود خودش داره.

ناهید کیانی: من فکر می‌کنم از سختی‌هایی که کشیدم، اومده. چون من خیلی وقت‌ها از یه موضوعی اذیت می‌شدم و نمی‌خواستم با کس دیگه‌ای مطرحش کنم، می‌رفتم راجع بهش با خودم حرف می‌زدم با خودم حلش می‌کردم. مثلا تو اون سن توجه مربیمون برای من، خیلی مهم بود، ولی خب مربیمون اون توجهی که به خواهرم می‌کرد رو هیچ وقت به من نمی‌کرد. این موضوع توی اون سن همیشه منو اذیت می‌کرد و نمی‌خواستم که این موضوع رو با خواهرم یا مربی‌مون در میون بذارم و می‌رفتم با خودم حلش می‌کردم، می‌گفتم خب اون الان سطح بالاتری داره، مربی هم بالاخره سطح بازیکن براش مهمه و فلان. با اینکه خیلی بچه بودم ولی خیلی چیزا رو با خودم حل می‌کردم.

همین الانم اگه چیزی منو اذیت کنه ترجیح میدم که با خودم صحبت کنم ببینم ایراد از کجاست؟ چه چیزی می‌تونه الان حال منو خوب کنه و فکر می‌کنم اون دورانی که من اون چیزای جدید رو تجربه کردم، فقط این خودگویی بود که به من کمک کرد.

امین آرامش: خیلی چیز ارزشمندیه. من این سالن وزنه رو نمی‌شناسم، اسم وسایلش رو هم نمی‌دونم ولی به اینجا رسیدم، خب حالا اگه وزنه رو هم بشناسم دیگه چی میشم. نقطه مقابلش می‌تونه این باشه که وای من چرا اصلاً هیچی نمی‌دونم، اینا همشون وزنه زدن، من قطعاً از پس اینا برنمیام. می‌دونی؟ بریم مسابقات جهانی، ببین اگر من تو این سطح رقابت کنم، دیگه چی میشه؟

کسب اولین مدال جهانی

امین آرامش: پس اولین، اولین مدال جهانی کی بوده؟

 ناهید کیانی: ۲۰۱۴ فکر می‌کنم.

امین آرامش: اون چه حسی داشت؟ حسش فرق میکرد؟

ناهید کیانی: خیلی. حس خیلی خوبی داشتم ولی خیلی جالب بود که من از زمین اومده بودم بیرون داشتم بین بچه‌ها پامو می‌کوبیدم رو زمین می‌گفتم من طلا می‌خواستم. یادمه مربی‌مون اومد به اون یکی مربی‌مون گفت چقدر پرروئه. اولین حضورش اومده میگه من طلا می‌خواستم. گریه می‌کردم می‌گفتم من طلا می‌خواستم. من بازی اولم به آمریکا خورده‌بودم. خب آمریکا توی تکواندو مخصوصاً توی نوجوانان اون تایم خیلی قوی بود و من نمیدونستم. من حتی نمی‌دونستم، چه کشورهایی توی رشته تکواندو خوبن.

یعنی در این حد نمی‌دونستم که بازی اولم رفتم آمریکا رو شکست دادم اومدم بیرون. بازی دوم یادمه تایلند بود، بعد کره بود، خب اینا همه قدرتمندای تکواندو هستن و همینجوری شکست میدادم میومدم بیرون مربیمون واقعا تعجب کرده بود. بعد از اینکه مسابقات ما تموم شد دید من دارم گریه می‌کنم اومد گفت میدونی این آمریکاییه که شکست دادی، کی بود؟ گفتم کی بود، من اصلا نمی‌شناختمش. گفت این قهرمان جهان دوره پیش بود.

خب من شاید اگه اینو قبل از بازی می‌دونستم شاید این عملکرد رو نداشتم و خب خیلی برام جالب بود که این ندونم کاریای من، اینکه من هیچی نمی‌دونستم، داشت به من کمک می‌کرد. دقیقاً برعکس اون چیزی که همه فکر می‌کنن. برعکس اون چیزی که بچه‌های شهرستان توی اتاق به من می‌گفتن، من ذهنیتم با اونا خیلی فرق می‌کرد. اونا اگه می‌خواستن برن میرفتن تهشو دربیارن، ببینن با کی بازی دارن و این چیا داره ولی خب من اون لحظه فقط داشتم به چیزایی که من دارم فکر می‌کردم، نه به چیزایی که حریفم داره.

امین آرامش: چقدر این شیوه فکر کردن مهمه. اساساً بهانه من برای گفت‌وگو اینه که همینا رو بیرون بکشم. چون اینا خیلی تاثیر اهرمی داره دیگه، تو با یه تغییر کوچیک تو شیوه فکر کردن یهو یه دستاورد خیلی زیاد یا خیلی کم می‌تونی داشته باشی. اینکه در جریان نباشی طرف مقابل اصطلاحاً چقدر خفنه یا اگه فهمیدی قبل از بازی بهش نبازی.

یه سریال خیلی قشنگی هست به اسم تد لاسو نمی‌دونم دیدی یا نه. خیلی سریال خوبیه، یه زن قوی هست یه کاراکتری که رئیس باشگاه هم هست و توی فیلم مظهر یه زن قویه… تو یه قسمت یه چیز باحالی از ضعف خودش و خلوت خودش میگه، که تو به‌عنوان بیننده تعجب می‌کنی، میگه من قبل از جلسات مهمم، جاهایی که احساس می‌کنم ضعیفم، میرم تو دستشویی جلوی آینه، ادای خرس درمیارم، میگم تو قوی‌ای و این همین داستان گفتگوی درونیه، با خودش حرف می‌زنه و خودش خودشو میکشه بالا و این کار می‌کنه و از بیرون تو داری یه آدم قوی می‌بینی.

ناهید کیانی: این تضمینی کار می‌کنه.

امین آرامش: آره ولی این، اینجوری نیست که اون آدم قویه به ذات قویه، اون آدم قویه بلده چه جوری خودشو قوی نگه داره و این یه مهارت ذهنیه خیلی عالیه.

مسیر پر فراز و نشیب قهرمانی

امین آرامش: بعد اون اولین مدال جهانی و اینها چه اتفاقاتی افتاد؟

ناهید کیانی: حالا منم یکی از اونایی شدم که دیگه کار با وزنه رو بلده، حرفه‌ای شده و خیلی جالب بود که در فاصله چهار پنج ماهه من رفته بودم بین اونایی که الان دیگه مدال آورن. الان اگه من قرار بود کشوری شرکت کنم و بگم حریفم قهرمان جهانه، الان خیلیا از من می‌ترسن و این حسو به من دارن و بعد از اون بلافاصله مسابقات قهرمانی آسیای نوجوانان بود، که خب من اونجا دوباره همه رو بردم، فیکس شدم، رفتیم اونجا من طلا گرفتم.

امین آرامش: یعنی اولین طلای بین‌المللی؟

ناهید کیانی: دقیقا. خیلی حس خوبی بود، مخصوصا اینکه من اولین مدال کاروانو گرفته‌بودم و احساس می‌کردم که اوه چقدر من خفنم و تنها چیزی که بهش فکر می‌کردم، آینده بود. خیلی برام جالب بود، مخصوصا توی تکواندو من خیلی دیدم یه مدال خیلی خوب می‌گیرن و دیگه نمی‌تونن تکرارش کنن. همونجا تموم میشه و فکر می‌کنم دلیلش اینه که اونها پایان خودشون رو اونجا دیدن.

ولی من یه چیز خوبی که داشتم این بود که همون لحظه که از سکو میومدم پایین به فکر قدم بعدیم بودم، و اینو یه مقدار خیلی زیادیش رو مدیون روانشناسم هستم که خیلی باهام مرور کرده، میگه تو تا زمانی که روی سکو هستی قهرمانی، قهرمان جهانی، قهرمان آسیایی، به محض اینکه از سکو اومدی پایین، باید برای قدم بعدیت تلاش کنی و اگه بخوای یکی دو ماه روی اون سکو بمونی دیگه نمی‌تونی ازش پایین بیای.

تو میشی یه قهرمان جهانی که فقط قهرمان جهانه، دیگه نمی‌تونه قهرمان المپیک باشه. تو آدمی هستی که از الان باید برای قهرمان المپیک شدن تصویرسازی کنی، وقتی از سکوی المپیک اومدی پایین، باید برای المپیک بعدی تلاش کنی، قرار نیست ما روی همون سکو بمونیم و من اینو خیلی خوب یاد گرفته‌بودم، چون من از نوجوانی با روانشناس صحبت می‌کردم و می‌دیدم دوستام وقتی مدال می‌گرفتن یا اول می‌شدن، خیلی توی اون مدال غرق می‌شدن، همش می‌گفتن که چه خوب، دیگه الان زندگیمونو بستیم در صورتی که نوجوانان خیلی مدالش توی آینده تاثیری نداره.

تفاوت‌های ورزش حرفه‌ای در رده‌های سنی مختلف

امین آرامش: نوحوانان، جایزه‌ هم میدن؟

ناهید کیانی: آره، جایزه خیلی کم به نوجوانان میدن. چون یه حقیقتی که هست اینه که کشورای دیگه روی نوجوانان و نونهالان‌شون هیچ فشاری نمیذارن. چون این سنیه که هم باید از لحاظ قدی اون بازیکن رشد کنه و خب توی ایران متأسفانه این ایراد رو میشه گرفت. البته الان اگه نوجوانان این کار رو انجام ندن میگن عملکردشون پایین اومده، چون دیگه این توقع ایجاد شده که همش نوجوانان برن مدال‌ها رو درو کنن بیان. این، به این دلیله که کشورهای دیگه اصلاً روی نوجوانان‌شون فشار نمی‌ذارن. ما نزدیک دو سال فقط برای قهرمانی جهان تو اردو بودیم و اونا اصلاً اردو ندارن، چون میگن بچه باید توی اون سن بچگیش رو بکنه. زمانی که بزرگسال شدن تازه اون فشار رو روشون میارن، چون میگن خودش تصمیم گرفته تا اینجا ادامه بده.

امین آرامش: یعنی اصلا لازم نیست آدم از سن هفت هشت سالگی، ورزش حرفه‌ای رو شروع کنه؟

ناهید کیانی: حرفه‌ای که اصلا لازم نیست. از هفت هشت سالگی دقیقا همون سنی که من شروع کردم می‌تونید تکواندو رو شروع کنین به این منظور که بشناسیدش و ببینید دوستش دارید، به فیزیک‌تون میخوره یا نه؟ اگه بخواید از همون هفت، هشت سالگی مسابقات خیلی مهم و اینا برید، قطعاً ازتون میخوان که وزن کم کنید، قطعاً ازتون میخوان که یه سری اتفاقها بیفته که هم روی فیزیک تون تاثیر میذاره، هم اگه به اون رشته علاقه نداشته باشید، از نظر ذهنی و روانی واقعا به هم می‌ریزید.

ناهید کیانی: خب ما خیلی از این موردا داریم که خونواده به زور بچشونو میارن تکواندو. حتی توی بزرگسالان طرف میگه دوست دارم تو یه وزن بالاتر شرکت کنم، اما پدر مادرش، به زور وزنشو میارن پایین، یا به زور می‌خوان توی اون رشته نگهش دارن و این خیلی بده. طرف دوست داره که یه تو یه رشته دیگه فعالیت کنه، شاید اصلاً تو یه رشته دیگه بتونه خیلی موفق‌تر باشه.

امین آرامش: مثل خیلی جاهای دیگه که والدین میخوان بچه‌هاشون زندگی‌های نزیسته خودشونو زندگی کنن. بچه‌م بره دکتر شه حالا این بچم بره مدال بگیره و …

ناهید کیانی: بعد از اینکه برگشتیم، یک سال بعد وارد اردوی بزرگسالان شدم. بزرگسالان از هفده، هجده سالگی شروع میشه و دیگه محدودیت سنی نداره. هفده هجده سالگی به بالا.

امین آرامش: از درس خوندنتم بگو این وسط.

ناهید کیانی: درسمو به سختی دیگه ادامه دادم.

امین آرامش: شرایط خاصی براتون قائل میشن که فقط امتحانها رو بدین یا همچین چیزی.

ناهید کیانی: نه، من اول رشتم تجربی بود و اصلا همکاری نمیکردن. می‌گفتن که رشته‌ایه که آیندش مهمه و رشته سختیه و اصلاً همکاری نمی‌کردند. حتی قبول نمی‌کردن که من غیرحضوری امتحانمو بدم. می‌گفتن باید حتما سر کلاس باشه و برای همین من رشته‌مو عوض کردم، رفتم رشته تربیت‌بدنی و اونجا فعالیت کردم.

امین آرامش: بعد هیچ فشاری هم از سمت خانواده نبود و خانواده همراه بودن؟

ناهید کیانی: نه اصلاً

امین آرامش: چقدر خوب. خیلی خفه.

ورود به اردوی بزرگسالان

ناهید کیانی: بعد من وارد اردوی بزرگسالان شدم، باز یه فضای جدیدتری برای من به وجود اومد، با کسایی بودم که می‌دونستم مدال آسیایی دارن، کسی اون تایم مدال جهانی نداشت و می‌دیدم چقدر فضای نوجوانان با اینجا فرق میکنه، و خیلی برای من جالبه که همون آدمایی که توی نوجوانان برای من خیلی بت بودن و من می‌گفتم اینا این کارو بلدن، اون کارو بلدن، الان هیچ کدومشون برای بزرگسالان انتخاب نشدن و فقط من بودم و گفتم که چقدر جالبه، انگار یه الک گرفتن دستشون دارن الک می‌کنن، همه میرن فقط من می‌مونم، چون از اون فضای شهرستانی فقط من موندم، بعد تو جمع نوجوانان الان فقط من موندم.

امین آرامش: خیلی جالب. نگاه کن سرنوشت اون که دستش شکست رو هم بگو. من خیلی کنجکاوم که چی شد بالاخره؟

ناهید کیانی: اون فک کنم تکواندو رو گذاشت کنار. الان ازدواج کرده و خیلی همینجوری همه چیز داشت برا من پیش میومد و خیلی بابت این موضوع خوشحال بودم. من انتخابی بزرگسالان که شرکت کردم انگار تو وجودم یه ذرت بود خیلی جِلزّووِلِز میکرد. همش این عطشو داشتم که برم یه چیز جدید به‌دست بیارم و این خیلی حس قشنگی بود. رفتم اردوی بزرگسالان و اونجا ما رو انتخاب کردن برای مسابقات ارتش‌های جهان و فکر میکردم بین نوجوانانه، ولی دیدم نه.

توی نوجوانان مبارزه کردن خیلی احساسیه فقط میزنن و توی بزرگسالان باید خیلی فکر کنی و اگه یک لحظه از فکرت و تمرکزت غافل بشی، خیلی راحت امتیاز میدی و اینجوری شد که من کارمو با روانشناس بیشتر کردم و خیلیا فکر می‌کنن یا باید از لحاظ ذهنی کمبودی داشته باشن که برن پیش روانشناس، یا باید یه مشکل خیلی بزرگ توی زندگیشون باشه. درصورتی‌که اصلاً اینجوری نیست. از نظر من، همه آدما به روانشناس نیاز دارن، حتی کسی که فکر میکنه توی زندگیش هیچ خلأی از لحاظ ذهنی نداره هم به نظر من اگه با روانشناس صحبت کنه یه سری خلأ توی ذهن خودش پیدا می‌کنه و خب من با اینکه می‌دونستم هم ذهنم آماده این فضاست هم خودم آدمیم که با انگیزه‌ام، ولی بازم با روانشناسم صحبت میکردم و رابطه‌مو باهاش بیشتر کردم چون من به تمرکز بیشتری نیاز داشتم و اینجوری شد که من تو مسابقات ارتش‌های جهان دوم شدم.

امین آرامش: باریکلا. آره اینی که داری میگی به لحاظ ذهنی درسته، چون فکر کنم تو کسری از ثانیه سرنوشت بازی عوض میشه و شاید به‌لحاظ مهارت جسمی و فنی طرفین تقریبا شبیه هستن، و تو کسری از ثانیه اونی که به‌لحاظ ذهنی آماده‌تره میبره. درست میگم؟ چنین چیزیه؟

ناهید کیانی: دقیقا. مخصوصاً تو مسابقات المپیک خیلی اینجوریه، چون بهترینای دنیا اونجان و همه از لحاظ فنی با همدیگه برابرن و همیشه میگن تو المپیک کسی برنده میشه که از لحاظ ذهنی قوی‌تر باشه.

امین آرامش: الان این که داریم مسیرو به صورت خطی جلو میریم چقدر مونده تا المپیک قبلی که بهش برسی؟

ناهید کیانی: اگه بخوام مسابقه به مسابقه بگم خیلی مونده. میخواین من قبل از کسب سهمیه المپیک قبلی بگم؟

امین آرامش: بگو

تغییر وزن و غلبه بر حریفان قدرتمند

ناهید کیانی قهرمانی جهان

ناهید کیانی: من توی کل اون دورانی که بزرگسالان بودم توی وزن منفی ۴۹ کیلوگرم مبارزه میکردم، ولی خب یهو کادر فنی ما عوض شدف یعنی مدیر فنی ما عوض شد و ایشون صلاح دونستن که من توی وزن منفی ۵۷ شرکت کنم. از وزن جهانی بخوایم حساب کنیم، دو وزن بالاتر از وزن خودم و من خیلی برام عجیب بود من همه عمرمو توی اون وزن بودم و خیلی برام عجیب و جدید بود و فکر می‌کردم که بردن اینا کار خیلی سختی باشه، چون بهترینهای دنیان. حالا تو وزن خودم از لحاظ فیزیکی قدم بلندتر بود و خب من وزن کم می‌کردم، صد در صد قدرتم از اونا بیشتر بود، اما توی این وزن من هم باید وزن زیاد میکردم یعنی یه سریاشون حتی از ۶۲، ۶۳ کیلوگرم میومدن ۵۷ و من داشتم از۵۲ و ۵۳ می‌رفتم بالا و خیلی برام سنگین بود.

منو یه تورنومنت بردن گفتن می‌خوایم توی این مسابقه بهت ثابت کنیم که تو، توی این وزنم میتونی موفق باشی و من با یه قرعه عجیب غریبی مواجه شدم. بازی اولم خوردم به قهرمان جهان بزرگسالان، یعنی همین چیزی که الان من بعد از سالها تونستم توی دو وزن بالاتر از خودم به دست بیارم. احساس می‌کنم هر تکواندو کاری اون لحظه جای من بود بردن اون آدمو برای خودش محال می‌دونست، من رفتم تو زمین و یادمه که حریفم با حالت خیلی عجیبی اومد توی سینه‌ی من، منو هل داد و من دیدم قدرت دستش از قدرت پای من بیشتره، یعنی منو هل داد، من قشنگ حدود دو متر اینجورها پرت شدم و خیلی برام عجیب بود. چون اینا از لحاظ روانی میخوان حریفشونو به هم بریزن، هم اینکه مطمئن بود منو میبره، چون می‌دونست من تو یکی دو وزن پایین‌تر مبارزه می‌کردم. ولی تنها چیزی که اون لحظه من بهش فکر کردم این بود که داره پررو بازی درمیاره و گفتم به خاطر این کارشم که شده من باید بهش ثابت کنم.

امین آرامش: آفرین دختر. چقدر جالب

ناهید کیانی: چون با بی‌ادبی داشت قدرتشو به رخ می‌کشید و اینجوری شد که من بردمش بازیکن ترک بود و توی ترکیه بردمش، یادمه وقتی که داور منو برنده اعلام کرد، کل سالن سکوت شده‌بود. من حتی صدای بچه‌های خودمونم نمی‌شنیدم، هم اونا تعجب کرده‌بودن، هم کل سالن. چون به عنوان تماشاچی‌های قهرمان جهان اومده‌بودن توی سالن و بعد یهو دیدن بازی اول به منی که دو وزن پایین‌تر بودم باخت و اونجا بود که من گفتم این تو این وزن، قهرمان جهانه و من تونستم اینو ببرم پس قطعاً من تو این وزن هم می‌تونم موفق باشم. اونجا بود که من بلند شدم و گفتم که از الان دیگه باید برای این وزن تلاش کنم، این چیزیه که توی سرنوشت من نوشته‌شده و من نمی‌تونم تغییرش بدم، چون من نمی‌تونم با کادر فنی بجنگم. جنگ با کادر فنی، با فدراسیون، منجر میشه که تو خونه نشین بشی، برای همین تصمیم خودمو گرفتم، برگشتم با یه برنامه وزنه جدید، چون باید قدرتمو به اونا نزدیک‌تر می‌کردم. برنامه وزنه جدید، برنامه تغذیه جدید چیدم و یه جورایی همه چیزو برای خودم جدید کردم.

امین آرامش: خودت این کارو باید انجام بدی یا مربی تیم ملی همچین برنامه‌هایی رو میگه؟

ناهید کیانی: ما اون موقع مربی بدنساز نداشتیم ولی سرمربی‌مون برنامه‌های بدنسازی رو خودشون میدادن. من اگه قبلاً جلو پا رو ۷۰ کیلو میزدم، الان قرار بود ۹۰ کیلو بزنم، شاید داشتم سخت می‌زدم ولی خب باید این کارو انجام می‌دادم و باید قدرتم از قبل بیشتر می‌شد.

امین آرامش: ببین یه چیزی این وسط یادم رفت بگم. این نگاه سلسله مراتبی هم بود؟ البته الان تا اینجای داستان که رسیدی، شما تقریبا رفتی بالای هرم، ولی اون جاهایی که پاینتر بودی که خب فلانی قهرمان آسیاست، قهرمان جهانه، این حس رو نداشتی؟ مثلا تو اردوها اونا از بالا بهت نگاه نمیکردن؟

 ناهید کیانی: از بالا، چرا خیلی زیاد هست ولی خب من همیشه میگم که قهرمانایی که بخوان توی مدالشون بمونن یا مغرور بشن، شاید بتونن یک بار قهرمان شن ولی قهرمان‌های موندگاری نمیشن. برای من هم موقعیت‌هایی بوده که از بالا دیده شدم و شاید خیلی تحقیر شدم. من یادمه بعد از نوجوانان که می‌خواستیم وارد بزرگسالان بشیم یه بار حریف تمرینی شدم، برای همون المپیک نوجوانان که گفتم دو تا از بچه‌هامون قرار بود، شرکت کنن. باید با همدیگه مسابقه میدادن، برنده شون بره تو یه وزن دیگه و چون من عملکردم تو مسابقات جهانی خوب بود، مربیمون ما رو به عنوان یار تمرینی اینا آورد.

یادمه یه شب خسته از تمرین اومدیم، دیدم یکی از بازیکنا دراز کشید، گفت بیاین منو ماساژ بدید. من گفتم ما حریف تمرینی داریم، قراره با شما تمرین کنیم، میت بگیریم، مبارزه کنیم، قرار نیست که خدنگی شما رو بکنیم، ولی خب اونها با ما اینجوری رفتار میکردن. من و دوستم بودیم و من اصلاً نمی‌تونستم همچین چیزی رو بپذیرم و یادمه که یه شب زنگ زدم به داداشم، بدون اینکه به سرپرست و بقیه بگم، شبانه فرار کردم، یه ذره هم دعوام کردن گفتن باید اطلاع می‌دادیم. نگهبانم داریم اما داداشم گفته بود، میخواد بهم سر بزنه، منو برداشت برد، و خب از این چیزا زیاد داشتیم و الان من فکر می‌کنم اون الان اصلاً قهرمان نیست و از یادها رفته و اون آدم اصلاً دیگه توی تکواندو وجود نداره.

امین آرامش: و قطعاً دیگه الان خودت این داستانو نداری. یعنی با این روحیه احتمالاً یه آدم همراهی.

ناهید کیانی: نه، من چون خودم خیلی این داستانو چشیدم، این‌کارو نمی‌کنم. منم اگه اینا رو نمی چشیدم شاید با مدال قهرمان جهان، با مدالهایی که داشتم مغرور میشدم و یه موقع‌هایی از بالا نگاه میکردم، اما خداروشکر اطرافیانم همیشه میگن اصلا همچین چیزی تو وجودت نیست. همیشه هم سعی می‌کنم که اون چیزایی که الان دارم برای شما توضیح میدم، به بچه‌های دیگه انتقال بدم و خیلی جاها مخصوصاً مسائل روانی رو باهاشون مرور می‌کنم که اونا هم بتونن استفاده کنن.

کسب سهمیه المپیک و رویارویی با دوست صمیمی

امین آرامش: خیلی عالیه. خب بریم به انتخابی المپیک قبلی.

ناهید کیانی: من و دوستم رفتیم کسب سهمیه، اون توی همون وزن قبلی من شرکت کرده‌بود و من توی این وزن جدیدم. در کمال ناباوری، من سهمیه رو گرفتم و همه خیلی متعجب بودن چون اصلا کسی رو سهمیه من حساب باز نکرده‌بود. وقتی برگشتم دیدم همه برام جشن می‌گیرن، از یه طرف خوشحال بودم، از یه طرف نارحت بودم که چرا هیچکس رو من حساب نکرده بود، چرا اینقدر برای همه عجیبه ولی خوشحال بودم. حس خیلی خوبی بود، چون قرار بود المپیک رو تجربه کنم.

امین آرامش: این همون المپیکیه که مسابقه‌ت با کیمیا علیزاده خیلی معروف شد دیگه، درسته؟

ناهید کیانی: درسته. دو ماه بعد از اینکه سهمیه من قطعی شده‌بود و یک ماه و نیم مونده بود به المپیک، به من گفتن به کیمیا سهمیه دادن. کیمیا توی کسب سهمیه قاره‌ای شرکت کرد، اما نتونست سهمیه بگیره و به‌عنوان پناهندگان بهش سهمیه دادن که بتونه مستقیم بیاد المپیک شرکت کنه. من وقتی شنیدم، اول برای کیمیا خیلی خوشحال شدم، چون دوست صمیمیم بود. بعد شنیدم که ما قراره توی جدول، بازی اول با هم مسابقه بدیم. المپیک توی تمام دوره‌هایی که تا الان برگزار شده، ۱۶ نفره برگزار شده، یعنی ۱۶ نفر از مسابقات مختلف انتخاب می‌کنن که پنج نفر اولش، پنج نفر برتر دنیان و من چون که با کسب سهمیه رفته بودم، جز پنج رنک برتر نبودم، رنک ۱۶ بودم، یعنی آخرین نفر می‌نشستم، و کیمیا چون به ما اضافه شده بود، رنک ۱۷ میشد. یعنی رنک ۱۶ و ۱۷ باید با هم بازی می‌کردن.

امین آرامش: یعنی یه مسابقه اضافه تر نسبت بقیه.

ناهید کیانی: دقیقا و ۹ صبح بازیا شروع میشد، ما همون ۹ باید می‌رفتیم تو زمین، یعنی من نه بازی‌ای توی اون زمین دیده‌بودم نه چیزی. خیلی برام سخت و عجیب بود که یه همچین شرایطی برای ما به‌وجود آوردن. هم باید با دوستم بازی کنم و هم اینکه توی اولین حضورم تو المپیک باید یه همچین بازی تلخی رو تجربه کنم.

فشار روانی و قضاوت‌های ناعادلانه

ناهید کیانی: از یه جایی به بعد سعی کردم با خودم کنار بیام، اما یه سری چیزا نمی‌ذاشت، منی که همیشه از لحاظ ذهنی خیلی احساس قوی بودن می‌کردم واقعا کم آورده‌بودم. یه وقتایی من گوشیمو باز می‌کردم، می‌دیدم مردم برای من یه عالمه حرفای زشت و فحش نوشتن، فقط به‌خاطر اینکه قراره با کیمیا بازی کنم. هیچکس به این فکر نمیکرد که من الان نماینده ایرانم و شاید دلم به همین مردم خوشه و دارم برای خوشحال کردن همین مردم میرم. برای همین مردمی که الان همشون با یه تفنگ روبروی من وایسادن. حالا نگم همشون، چون واقعا بی‌لطفیه و یه سریا واقعا ازم حمایت می‌کردن. اما خب عده زیادیشون منو توی یه بازی سیاسی قرار داده‌بودن که من ناخواسته اونجا بودم. احساس می‌کردم که خیلی ناجوانمردانه منو توی اون موقعیت قرار داده‌بودن و منو مقابل خودشون می‌دونستن. بازی با کیمیا از لحاظ روانی بازی خیلی سختی بود. انقدر فشار روی من بود که من اصلا نمی‌دونستم الان توی زمینم. از طرفی، برای بردن اون بازی، برای من جایزه‌های بزرگ بزرگ تعیین می‌کردن، یعنی داشتن فشار روانی رو روی من بیشتر می‌کردن.

امین آرامش: خیلی مسابقه معروفی شد، خیلی داستان عجیب غریبیه واقعاً. انگار تو یه سری زمین‌های دیگه آدم‌ها نمی‌تونن رقابت کنن و با حریف‌شون بجنگن، بعد زورشون به این می‌رسه که حالا اینجا این به اون ببازه. آخه این چه ربطی به اون داره؟ حالا اگه خودشونو بذارن جای اون آدمه، فرض کن خواهر خودت اونجاست واقعاً بازم دوست داری اون آدم ببازه؟ بعد اصلاً باختن این چه معنایی میده؟

ناهید کیانی: حالا اگه یه بازیکن نمیومد، جدول ما عوض میشد. و همه می‌گفتن محاله، مگه طرف دیوونه است که نیاد المپیک، صددرصد میاد، و در یک اتفاق خیلی جالب یکی از بازیکنا کروناش مثبت شد و چون ژاپن خیلی روی بیماری کرونا حساس بود، توی همون دهکده قرنطینه‌ش کردن و گفتن تا پایان بازی المپیک حق نداره بیاد بیرون. حتی اگه روز بازیش تستش منفی بشه، هنوز ناقله. اینجوری شد که این بازیکن نیومد، جدول ما باید کاملاً تغییر می‌کرد.

فدراسیون جهانی چون می‌دونست این بازی هم بیننده خیلی زیادی داره و هم اینکه تکواندو قرار بود از سال بعد از المپیک حذف بشه و می‌گفتن که می‌خوایم فرصتو به رشته‌های دیگه بدیم و ورزشهایی که بیننده بیشتری دارن تو المپیک میمونن. برای همین فدراسیون جهانی اصلا نمی‌خواست این بازیو از دست بده و می‌خواست حتما این بازی انجام بشه. اصلا به همین دلیل بود که کیمیا رو به المپیک دعوت کرده‌بودن و اینجوری شد که نفر بعد از این بازیکنی که کروناش مثبت شد رو دعوت کردن. یعنی طرف توی خونش خوابیده، یهو بهش زنگ می‌زنن میگن پاشو بیا المپیک و حتی براش بلیط گرفتن، همه کاراشو کردن که سریع خودشو برسونه و طرف خیلی هم بازیکن خوبی نبود، بلند شد اومد المپیک و هر جوری شده می‌خواستن این بازی انجام بشه و انجام شد.

مبارزه برای بازگشت به اوج

 امین آرامش: و شد آنچه شد. دیگه راجع به بازی که به نظرم الان چیزی برای گفتن نیست، یا اگه فکر می‌کنی لازمه بگو. ولی من به‌واسطه آشنایی که با خواهرت دارم، از اینکه ناهید رفت پایین و بعد یهو بلند شد و شد اولین کسی که برای ایران تو این رشته مدال طلا گرفته اطلاع دارم و خیلی دوست دارم روند این افتادن و بلند شدن رو بشنوم.

ناهید کیانی: من سخت‌ترین روزهای زندگیمو میگذروندم، از المپیک که برمی‌گشتم، اصلا دوست نداشتم به خونه برسم. یه موقعی تو ذهنم می‌گفتم نمیشه الان هواپیما سقوط کنه من نرسم خونه؟ خیلی حال روحیم خراب بود و اصلاً دوست نداشتم که خونوادم منو با این حال روحی ببینن.

بعد از اینکه بازی رو باختم، دیدم که همچنان مردم دارن همون کاری که از قبل می‌کردن رو ادامه میدن و خیلی برای من جالب بود آقا شما چی میخواید دیگه؟ مگه نمیخواستید من ببازم، باختم دیگه. از جون من چی میخواید؟ خیلی داشتن اذیتم می‌کردن و یه جایی من دیگه نگاه نمی‌کردم، شروع کرده بودن تمسخر من، لباس فرمی که برای رژه برامون انتخاب کرده بودن، روی تن من نمادش کرده بودن و عکس من به عنوان معرفی لباس المپیک پخش شده بود و اون لباس فارغ از طرحی که داشت، فارغ از هر چیزی، چه خوب، چه بد، انتخاب من نبود، من اون لباسو انتخاب نکرده بودم و آدم‌های دیگه‌ای تصمیم میگیرن.

 امین آرامش: بعضی وقتا آدما خیلی بیرحمن.

ناهید کیانی: کنار استیکرهای مختلف که این چرا این شکلیه، چرا این تیپیه و شروع کرده بودن تمسخرهای خیلی خیلی بیجا. که خب اگه چیزی بود که من خودم انتخاب کرده‌بودم می‌گفتم دارن ازم انتقاد می‌کنن. ولی واقعا نه بازیم با کیمیا توی المپیک انتخاب خودم بود، نه لباسی که تن من بود، انتخاب خودم بود، چیزی بود که من موظف بودم بپوشم مثل کارمندی که میره سر یه کاری و شاید اون لباسو دوست نداشته‌باشه ولی مجبوره تنش کنه و متأسفانه خیلی قضاوت شدم.

بعد از اینکه برگشتم، کلاً خودمو از فضای مجازی دور کردم که یه سری چیزا رو نبینم و نشنوم. اما یه چیزی به گوشم رسید که خیلی برام عجیب بود. یکی از بازیگرای مطرح سینما یه استوری گذاشته بود و عکس کیمیا و منو گذاشته بود و بزرگ نوشته بود، چه خوب کردی بردیش. این حرکت باز از مردم برای من قانع کننده بود، میگفتم مردم یه سری چیزا رو نمیدونن اما از یه سلبریتی توی ایران که من کاراشو شاید دنبالم می‌کردم خیلی برام عجیب بود و خیلی دلم شکست. اونجا بود که من احساس کردم ناهید برای همیشه تموم شد و خیلی احساس ناامیدی می‌کردم.

امین آرامش: خیلی سخته واقعا، برای اینکه آدما بتونن تصور کنن، شما فکر کن تو جمع خانوادگی وقتی مورد هجمه یکی دو نفر قرار می‌گیری چقدر سخته؟ حالا فکر کن یه همچین هجمه‌ای از طرف چند هزار نفر روته. خیلی سخته و واقعاً دمت گرم که تونستی از اون شرایط دربیای.

نقش خلوت و خودباوری در غلبه بر مشکلات

ناهید کیانی: برای من خیلی سخت بود و واقعاً از فضای تکواندو اومده بودم بیرون، من عاشق رشته فیزیوتراپی‌ام و هدفم اینه که بعد از اینکه ورزش قهرمانیم تموم شد، برم برای این رشته بخونم و فیزیوتراپ بشم و به مامانم می‌گفتم شروع کنم درسمو بخونم، اصلاً از اول اشتباه کردم، مقاومت کردم و گفتم میخوام تو رشته تکواندو بمونم. با اینکه خب من نهایت ورزشو تجربه کرده‌بودم و المپیک رفتن، آرزوی خیلی هاست. یعنی حتی فقط رفتنش. اما من اون لحظه انقدر پشیمون بودم که فارغ از همه مدال‌هایی که قبلش گرفته‌بودم، می‌گفتم هیچ کدوم از این لذت‌ها ارزش امروز منو نداشت، چون من امروز حالم خیلی بده و خیلی داشتم اذیت میشدم.

امین آرامش: اون موقع چند سالت بود؟

ناهید کیانی: سه سال پیش بود دیگه، ۲۱ سالم بود و گفتم که واقعا نمی‌ارزید. من الان می‌تونستم درسمو بخونم، هیچ‌کس هم منو نشناسه، هیچ‌کس اصلا راجع‌به من حرفی نزنه، ولی خب اینجوری هم راجع‌به من حرف زده نشه. بعد از اون، خیلی از سلبریتی‌ها چون می‌دونستن من الان تو حال روحی خیلی بدی هستم، تو فضای مجازی از من حمایت کردن. هر موقع که می‌رفتم می‌دیدم، منو جاهای مختلف تگ کردن و می‌دیدم که الان مردم آروم آروم دارن میان سمت من، اما خب دیگه برای من خیلی جذاب نبود. می‌گفتم من الان دیگه نیازی ندارم به اینکه کسی کنارم باشه، ولی می‌دیدم که سلبریتی‌هایی که شاید من براشون منفعتی هم نداشتم توی اون برهه خیلی ازم حمایت کردن و اینجوری شد که من پایین‌ترین حالت ناهید بودم. یعنی دیگه پایین‌تر از اون فکر نمی‌کنم برای ناهید هیچ وقت اتفاق بیفته، و خیلی سخت بود.

امین آرامش: چند ماه طول کشید؟

ناهید کیانی: چهار، پنج ماه، من درگیرش بودم.

امین آرامش: چی شد که بلند شدی؟

ناهید کیانی: من رفتم پیش روانشناسم و همون موقع که اولین سوالو از من پرسید من با همه وجودم گریه‌م گرفت. گفتم اصلا نمی‌تونم راجع‌بهش حرف بزنم، احساس می‌کنم تو بدترین حالت زندگیم قرار دارم و هیچ جوری قرار نیست ازش بیرون بیام. گفت چرا فکر می‌کنی دیگه نمیتونی ازش بیرون بیای؟ گفت بیا با همدیگه ذهنتو پاکسازی کنیم و من هر روز می‌رفتم با هم این کارو انجام می‌دادیم که من بتونم ذهنمو از این موضوعات پاک کنم. ولی از یه جایی به بعد به خودم گفتم به جای اینکه بشینی اینجا و به‌خاطر حرف مردم اینجوری خودتو اذیت کنی پاشو و خودتو به همین مردم اثبات کن و اون لحظه، این بلند شدنه خیلی کار سختی بود.

من چند تا مسابقه رفتم که یکی دو تاش سطحش پایین‌تر بود، اول شدم. یه دونش که یه ذره سطحش بالا بود، من باختم. چون واقعاً از لحاظ روحی خوب نبودم و همه فکر می‌کردن من اونجا مدال می‌گیرم، ولی نتونستم عملکرد خودمو داشته‌باشم. واقعاً بلند شدن دوباره برام سخت بود، اما وقتی که بلند شدم دیگه میخواستم خودمو به مردم ثابت کنم و به یه جایی رسید که همون مردم میومدن توی کامنتها، توی فضای مجازی و جاهای مختلف به من می‌گفتن که ما ازت عذر می‌خوایم، ما تو رو اشتباه قضاوت کرده‌بودیم و اینکه یه عده زیادی راجع‌به من یه قضاوتی داشتن و من با توانایی‌هام باعث شدم، قضاوتشون از ذهنشون پاک بشه خیلی برای من لذت‌بخش بود. حالا تو بیا ۶ ساعت برای اثبات کردن خودت صحبت کن، نمیتونه اونقدر تاثیر داشته‌باشه. من بلند شدم و اون لحظه‌ای که بلند شدم، می‌خواستم نهایت چیزی که می‌تونم ارائه بدم که همه بگن دمت گرم.

امین آرامش: خیلی خوبه، واقعاً دمت گرم که از اون موقعیت بیرون اومدی. ولی یه خورده بیشتر برامون باز کن که تو همچین شرایطی بجز اون گفتگوهایی که با خودت می‌کنی و گفتگو با روانشناس و بعد که خودت تصمیم گرفتی دیگه الان باید خودمو ثابت کنم کار دیگه‌ای هم بود که انجام بدی؟ گفتگو با یه آدم دیگه، خانواده، سفر یا هر چیز دیگه‌ای این وسط بود که بهت کمک کنه؟

ناهید کیانی: خلوت کردن خیلی تو این شرایط می‌تونه به آدم کمک کنه، چون از اطرافیان خیلی چیزا میشنوی. یعنی حتی وقتی خودتو از فضای مجازی دور کنی، نشستی و یکی از دوستات میگه استوری فلانی رو دیدی که راجع به تو بود؟ یا دیروز نشسته بودیم یه جا یه نفر گفت ناهید فلان. من اون تایم دور خودمو کاملاً خلوت کردم، جز خودم و خونوادم هیچکس دور من نبود و احساس می‌کردم من برای اینکه بخوام بلند شم به هیچکس جز خودم نیاز ندارم، چون اگه کسی قرار باشه منو از زمین بلند کنه، اگه من یک بار دیگه تو این شرایط قرار بگیرم، شاید اون آدم نباشه و من اون موقع قراره چیکار کنم؟ تصمیم گرفتم خودم بلند شم و این خودم بلند شدنه بود که باعث شد من بتونم نهایت خودمو نشون بدم وگرنه اگه قرار بود کسی بیاد دست منو بگیره، من هیچ‌وقت نمی‌تونستم تو اوج بمونم، دوباره میومدم پایین و حالا دیگه کسی نبود دست منو بگیره و اگه دوباره دستمو می‌گرفت، این نشون میداد که من از خودم قدرتی ندارم.

اما من خودم این کارو انجام دادم، و فکر می‌کنم اگه کسی تو این شرایط قرار گرفت، دور خودشو خلوت کنه مخصوصاً از آدمایی که ممکنه براش خبر بدی بیارن یا ممکنه بهش آسیب بزنن. به اصطلاح خودمون آدمای سمی. من همیشه اعتقادم اینه آدم کمتری توی زندگی‌تون باشه، ولی با کیفیت بالا. من الان توی زندگی خودم شاید بگم خیلی انگشت شمار دوست دارم، در صورتی که خب هر کسی جای من بود به واسطه موقعیتش، سعی می‌کرد آدمای زیادی رو دور خودش نگه داره. خیلی انگشت شمار دوست دارم و خیلی هم کم باهاشون در ارتباطم و فکر می‌کنم این چیزیه که می‌تونه اونا رو برای من تا همیشه نگه داره چون میگن دوری و دوستی، هم اینکه من تو جایگاهی هستم که نیاز به تمرکز دارم و ممکنه که آدمای اطرافم یه چیزی به من بگن و منو به هم بریزن.

امین آرامش: واقعیت اینه که آدم از یه کلام خیلی ساده طرف مقابل، یه تأثیر عجیب غریبی می‌گیره و تو نمی‌تونی بگی نه من قویم، از پسش برمیام. اون تاثیرشو گذاشته، اون یه چیزی گفته و رفته ولی تاثیرش با تو می‌مونه و چه راه‌حل جالبی.

قهرمانی جهان و اثبات شایستگی

امین آرامش: و بعد اون بلند شدنه رسیدیم به ۲۰۲۳ که فکر کنم هرچی مدال بود درو کردی دیگه. من یادمه که مدام رویا خبر میداد این مسابقاتم طلا گرفته، اینم طلا گرفته و… درسته؟ ۲۰۲۳ چند تا مدال گرفتی؟

ناهید کیانی: نمی‌دونم.

امین آرامش: از بس زیاده. یکیش که از همه مهم‌تر بوده رو بگو.

ناهید کیانی: قهرمانی جهان

امین آرامش: آره طلای قهرمانی جهان، برای این مسابقه چه حسی داشتی؟

ناهید کیانی: قهرمانی جهان که خیلی حس عجیبی بود من روز آخر بازی داشتم و بچه‌هامون همه باخته بودن یعنی حتی یه مدال نگرفته‌بودیم و اکثراً هم با بازی اول باخته بودن. چند نفرشون حتی قرعه‌های خوبی داشتن و ما روی مدال‌هاشون بسته‌بودیم. من شب بازی دوباره با یه قرعه عجیب غریبی مواجه شدم، بازی اول خورده بودم به کره، خب کره مهد تکواندوی جهانه و توی قهرمانی جهانم صد در صد بهترین مهره‌ش رو میاره و برای من خیلی سخت بود. گفتم خدایا همه بازیکنامون روز اول، بازی اول باختن. همه فشار روی من بود، هرچند دقیقه یکی میومد در اتاق ما رو میزد، میگفت ناهید، جان مادرت مدال بگیر، استادا دارن ما رو دعوا میکنن، تو رو خدا مدال بگیر.

من کلاً آدم کم استرسی هستم و برای تکواندو خیلی کم میشه استرس بگیرم، شاید بازی خواهرمو میبینم استرسم بیشتره تا موقعی که خودم بازی دارم و برای اولین بار بود که من یه استرس عجیب غریبی تجربه می‌کردم. گفتم خدایا من چرا انقدر استرس دارم به خاطر اینکه احساس می‌کردم مسئولیت خودم که هیچ، مسئولیت یه تیم الان گردن منه. چون ما قهرمانی جهان قبلی هم، کل تیم‌مون بدون مدال برگشته بودن و خب برای کادر فنی و برای فدراسیون خیلی سنگین بود و فکر می‌کردم که من الان ناجی ده نفر آدمم و خیلی شرایط سختی بود. رفتم، بازی با کره رو که خب با اختلاف بردم، بازی دومم من میخواستم آگو بزنم، یعنی از پشت سر به حریف ضربه بزنم، که خودم افتادم روی زمین، حریفم افتاد روی من و کمرم یه صدای خیلی بدجوری داد. من احساس کردم از یه جایی جابه‌جا شد و بلند شدم، کمرم ی احساس خالی کردن باشه انگار میفتاد و من رفتم نشستم پیش کوچم گفتم که من اصلا نمی‌تونم پامو بالا بیارم، چیکار کنم؟

توی قهرمانی جهان باید پنج تا بازی بکنین تا مدال بگیرین. من بازی دوم بودم یعنی من سه تا بازی خیلی سنگین‌تر پیش رو داشتم. مربیم گفت توروخدا حالا این بازی رو تموم کن، از بازی بعد یه کارش می‌کنیم. دیگه به هر بدبختی بود، لنگ لنگون رفتم تو زمین اون بازی رو بردم، بین بازی دوم تا سوم یه ذره وقفه افتاد، من دراز کشیده بودم یخ و اینا برام گذاشته بودن، وقتی گرم بازی بودم خیلی دردشو احساس نمی‌کردم، بلند شدم دیدم انگار مهره پایین کمرم به هیچی وصل نیست، یه درد عجیب غریبی داشت. من پای راستمو به‌هیچ‌عنوان نمی‌تونستم بالا بیارم، از یه جای به بعد قفل می‌شد و یه شرایط عجیب غریبی بود. گفتم خدایا یه امروز که ما انقدر آماده‌ایم، انقدر سر حالیم، این چه اتفاقی بود تو زمین برای من افتاد؟ خیلی برام سنگینی بود. یه اسپری لیدوکائین داشتیم که یه ذره درد رو کاهش میداد و بی حس میکرد. دیگه من با اون خودمو نگه‌داشته‌ بودم.

امین آرامش: عضله گرفته‌بود؟

ناهید کیانی: نه، آسیب جدی بود. بعد از مسابقه همینجوری دردش بالا اومد و کل پا و کمرم درگیر شد. آسیب خیلی جدی دیده‌بود. همه فکر می‌کردن که من بازی بعدی رو دیگه نمی‌تونم، چون اصلا نمی‌تونستم راه برم. مربیم زیر بغل منو گرفته‌بود، تا اونجایی که می‌خواستیم بریم تو مسابقه، منو لنگ لنگون برد، همه حریفام با تعجب نگاه می‌کردن که این چرا میلنگه.

رفتم تو زمین دیگه بین راندا به کوچم می‌گفتم که اسپری بزن. یه اسپری کامل لیدوکائین خالی کردن رو کمر من. رفتم تو زمین، اولش چیزی نمیفهمیدم، ولی خب دردشو داشتم. بردم و اومدم بیرون، بازی بعد، بازی بعد، همینجوری یکی پس از دیگری بردم و خیلی لذت‌بخش بود. اون موقع که می‌رفتم رو سکو، فیلمم هست، اومدم با پای راستم برم، دردم گرفت، پامو عوض کردم، با پای چپم رفتم بالا. دردم خیلی شدید بود حتی نمی‌تونستم رو سکو هم برم. خیلی جالب بود که اون لحظه داشتم می‌رفتم رو سکو، همه سختی‌هایی که کشیده‌بودم، از المپیک قبلی تا الان، مثل یه فیلم از جلو چشمم رد میشد، اصلا احساس کردم کل زندگی اون زمانم رو من یه لحظه دیدم. گفتم خدایا آخرش به اینجا رسید، و حتی با درد امروز من، چقدر خوب تموم شد و خیلی خیلی قشنگ بود حس خیلی خوبی بود و احساس می‌کردم که اونجا بلندترین سکوی جهانه.

امین آرامش: همینم هست واقعا. تنها چیزی که از اون بالاتره طلای المپیکه. بعد از اون، چند تا مدال دیگه هم گرفتی، درسته؟ میخوای اونها رو هم فقط یه اسم ببر، بس که زیادن.

ناهید کیانی: بعد از قهرمانی جهان، از همون جا باید می‌رفتیم ایتالیا برای مسابقات گرندپری. من توی جهانی وزن منفی ۵۳ شرکت کرده‌بودم، تو مسابقات گرندپری یه وزن بالاتر یعنی منفی ۵۷ بود. بعد من با اون آسیب، واقعا نمی‌تونستم راه برم.

امین آرامش: اصلا کار درستیه؟ با اون کمردرد و اون شرایط بری مسابقه بعدی؟

ناهید کیانی: برای کسب سهمیه المپیک من به اون امتیازات نیاز داشتم. و با همون اسپری معروف که اون روز ناجی من بود، رفتیم مسابقه و من نقره گرفتم. یه توضیح بدم راجع به گرندپری، یه مسابقه‌ایه که ۳۲ نفر برتر دنیا میتونن توی این مسابقه شرکت کنن و اگه یک نفر نیاد، رنک بعدی به مسابقه دعوت میشه. یعنی یه مسابقه‌ایه که همه خوبن و تو یک بازی راحتم نداری. چکیده‌ای از المپیکه. همون آدمایی که قراره تو المپیک باهاشون بازی کنی، هستن.

امین آرامش: تو اون‌موقع تو وزن خودت رنک چند بودی؟

ناهید کیانی: فکر کنم رنک ۲۰ بودم چون مدال قهرمان جهانم هنوز حساب نشده‌بود و اونجا نقره گرفتم. وقتی اومدم، دیدم من با این درد عجیب دو تا مدال خیلی ارزشمند گرفتم. من اولین مدال گرندپریم بود و خیلی به خودم افتخار می‌کردم. احساس می‌کردم که از پس یه کار خیلی سخت براومدم. واقعا خیلی لذت بخش بود.

امین آرامش: خیلی عالیه. الان رنکت چنده؟

ناهید کیانی: الان رنک جهانیم یکه، رنک المپیکیم چهاره.

امین آرامش: پس یعنی دیگه برا المپیک ۲۰۲۴ نیاز به مسابقات انتخابی هم نداشتی؟

ناهید کیانی: نه، نیاز نداشتم، و تو کل تاریخ، اولین باره که یه دختر با رنکیگ سهمیه گرفته و مدال جهانی‌ای هم که من گرفتم، هم توی تکواندو، هم توی همه رشته‌های المپیکی، اولین مدال طلای جهان هست.

سبک زندگی یک قهرمان

امین آرامش: چقدر خفن، چقدر عالی. این مهارت که تو بتونی از یه شرایط بد خودتو بالا بکشی. من مخصوصا اسم مهارت رو براش میذارم، چون یه مهارت اکتسابی هست. تو زندگی همه آدمها بالا پایین هست ولی اگه اینو داشته باشی می‌تونی از این شرایط دربیای. سبک زندگی ورزشکاری که تو این سطح قهرمانی داره، با بقیه چه فرقی می‌کنه؟

ناهید کیانی: خیلی فرق میکنه، چون شما از خیلی از لذت‌های نوجوونی و جوونی میگذری و به این می‌رسی. زمانی که من همش تو اردوها بودم، زمانی هست که یه بچه خیلی لذت‌ها و شیطنت‌های بچه‌گونه داره و خب ما ازش محروم بودیم. اگه کسی قراره پا تو این رشته بذاره، یا هر ورزش دیگه‌ای به‌صورت حرفه‌ای، باید بدونه که از خیلی چیزا باید بزنه اگه واقعا می‌تونه از یه سری چیزا مثل خانواده، بزنه و برای قهرمانی بجنگه که خب این راه براش بازه. من شاید هفته‌ای یک بار خانواده‌مو می‌بینم و می‌دونم خیلی از بچه‌ها به خانواده وابسته هستن و این شرایط براشون خیلی سخته.

امین آرامش: یعنی همین تهرانم که هستی تو اردویی؟

ناهید کیانی: بله، من فقط پنجشنبه‌ها مرخصی دارم و دوباره جمعه باید برگردم اردو و شرایط سختیه و اگه وابستگی خیلی شدیدی به خونوادتون داشته‌باشین نمیتونید تحمل کنید. وقتی توی اردو هستید، شیطنت‌ها و کارایی که همیشه می‌کنید، اصلا نمی‌تونید و نیازمند تمرکز خیلی شدیدی هست. یعنی باید قدم زدن‌تون هم حرفه‌ای باشه. چند وقت قبل، یکی از دوستام می‌خواسته از روی جوب بپره، مچ پاش پیچیده بود. یکی دو دور مسابقات نتونست شرکت کنه، بهش گفتم تو توی این سطح، حتی راه رفتنت هم باید حرفه‌ای باشه، توی این ورزش، این بدنی که ما داریم، ابزار کار ماست و ما باید ازش محافظت کنیم و خب این کار راحتی نیست. باید از چیزای خیلی زیادی تو زندگیتون بزنید.

وضعیت مالی ورزشکاران حرفه‌ای

امین آرامش: به لحاظ مالی، الان زندگی قهرمانی به اندازه‌ای هست که بگی یه زندگی رو تامین میکنه؟

ناهید کیانی: نه.

امین آرامش: حتی با همین جایزه‌های جهانی و اینا هم

ناهید کیانی: مدالهای ما رو معمولا یک سال بعد جایزه‌ش رو میدن. یعنی اسفند ماه به اسفند ماه. قبل از عیده جایزه یک سال گذشته رو میدن و خب به اندازه‌ای نیست که بتونیم باهاش چیزی بخریم.

امین آرامش: جایزه رو فدراسیون جهانی میده یا ایران؟

ناهید کیانی: فدراسیون ایران میده، چون جهانی فقط خود مدال هست و جایزه نداره. حالا گرندپری جایزه داره، نفر اول پنج هزار دلار، نفر دوم سه هزار دلار و به همین ترتیب. اما خب مسابقات جهانی و آسیایی نه، باید خود فدراسیون جایزه بده.

امین آرامش: عضو باشگاهی چیزی هم هستین که احیانا تو این پروسه یه حقوق ماهانه داشته باشین؟

ناهید کیانی: حقوق ماهانه که توی اردوها داریم اما خب اونم خیلی زیاد نیست. لیگ من بازی می‌کنم اونم باز خیلی زیاد نیست. تنها چیزی که شاید بتونه زندگی یه ورزشکار رو تغییر بده، مدال المپیک هست.

امین آرامش: جایزه نقدیش چقدره؟

ناهید کیانی: دقیق نمیدونم. ولی فکر کنم حدود چهار، پنج میلیارد.

امین آرامش: جایزه رو ایران میده؟

ناهید کیانی: بله

اهمیت تصویرسازی در رقابت‌های ورزشی

امین آرامش: وقتی تو مسابقه عقب میفتی، اون لحظه با خودت چطور حرف میزنی؟ کل بازی چقدر هست؟

ناهید کیانی: کل بازی سه تا راند دو دقیقه‌ای هست. این چند وقت، خیلی این اتفاق برام افتاد، من یکی از بازی‌های قهرمانی جهانم که فیلمش خیلی وایرال شد، همین که ثانیه داشت صفر می‌شد، امتیاز گرفتم و برنده شدم. قبلا اگه عقب می‌فتادم خیلی به هم می‌ریختم و اصلا نمی‌تونستم بازی رو جمع کنم و حالا چجوری اینو کسب کردم که بخواد برعکس این برام اتفاق بیفته. من سه تا حالت برای خودم توی ذهنم در نظر گرفتم: یکی اینکه عقبم و قراره جبران کنم، یکی اینکه جلوام قراره امتیازم رو حفظ کنم، و یکی اینکه در شرایط مساوی قرار دارم و حالا شرایط مختلفی داره: داور با من بدقلقی می‌کنه، یا داره به حریفم اخطارهایی میده که به نفع منه و… همه این حالت‌ها رو من توی ذهنم تصویرسازی کردم و به نظر من یکی از مهم‌ترین عواملی که از لحاظ ذهنی می‌تونه به موفقیت آدم کمک کنه تصویرسازیه. من بارها تو اتاق خوشحالی خودمو تجسم کردم، بعد خودم خنده‌م می‌گیره، میگم چیکار می‌کنی و می‌دیدم واقعاً همون خوشحالی که تو اتاق به من دست داد، من تو مسابقات جهانی دقیقاً همون شکل خوشحالی کردم.

ناهید کیانی: به نظر من، ذهن ما فرمانروای ماست و ما اگه بتونیم اونو قانع کنیم که می‌تونم قهرمان جهان بشم، می‌تونم بازیو بگیرم، حتی اگه یک ثانیه مونده باشه اگه اونو قانع کنیم، نصف راهو رفتیم. چون اون فرمانروای ماست. اون داره دستور میده که من الان دستمو تکون بدم، اون دستور میده که من قدم بزنم، پس اون می‌تونه دستور بده که من یک ثانیه مونده به بازی بتونم حریفمو شکست بدم. حتی اگه زیادی عقب باشم. من واقعاً از لحاظ ذهنی، برای قهرمانی جهان و مسابقات اخیر آماده بودم و این سه تا حالتو توی ذهنم تصور کرده‌بودم. یه بار چشمم رو می‌بستم و تصور می‌کردم بازیو عقبم و دو ثانیه مونده، الان باید بازی رو بگیرم و دوباره برعکسشو تصور می‌کردم الان من بازی رو جلوام و باید امتیازم رو حفظ کنم و باید بازی رو توی دستم بگیرم.

امین آرامش: چه تمرین‌های جالبی و چقدر میشه برای کلی موقعیت دیگه از این ایده گرفت. فرض کن یه آدمی که کارش سخنرانیه، می‌خواد بره حرف بزنه، یه حالت الگوریتمی تو ذهنش داشته باشه، اگه اینجوری شد چکار کنم و… چه کار باحالیه، ایول، بارها باید بگیم دمت گرم واقعا.

ویژگی‌های مثبت ناهید کیانی

امین آرامش: سه تا ویژگی مثبت خودت رو بگو که باعث شده الان اینجا باشی؟

ناهید کیانی: یه چیزی که خب راجع بهش صحبت کردم اینه که من هیچ وقت هیچکسی رو از بالا نگاه نمیکنم و همیشه احساس می‌کنم که همه با هم برابرن و هر کس توی یه چیزی خوبه، و قرار نیست من صرفاً به‌خاطر اینکه قهرمان جهانم کسی رو از بالا نگاه کنم و دومین چیز هم اینه که از لحاظ ذهنی خیلی آدم قوی هستم و سومین چیز اینه که موفقیت بقیه اصلا اذیتم نمیکنه و از موفقیت بقیه خیلی خوشحال میشم. بعد از اینکه قهرمان جهان شدم، به من گفتن که تو اولین قهرمان جهان بودی، همش این کلمه اولین رو میگفتن و شاید برای خیلیا لذت بخش باشه اما من دوست نداشتم. می‌گفتم من دوست ندارم که به من بگید اولین، من دوست دارم که بقیه هم بتونن اینو تکرار کنن. دوست دارم قبل از من هم تونسته باشن اینو به‌دست آورده‌باشن. درسته من شروعش کردم و خیلی لذت بخشه، اما دوست دارم که بقیه بتونن ادامه‌ش بدن.

امین آرامش: چقدر خفن، ایول. فرض کن یه بیلبورد بهت دادن که همه مردم شهر اونو میبینن، می‌تونی روش یه جمله بنویسی، چی می‌نویسی؟

ناهید کیانی: با همدیگه مهربونتر باشید.

حرف آخر

امین آرامش: مرسی من یه بار دیگه هم اسم بردم از یه نویسنده و فیلمنامه‌نویس و پادکستر به اسم احسان عبدی پور، نمی‌دونم میشناسیش یا نه خیلی آدم جالبیه، از این منظر که یه آدم بوشهری، با لهجه بوشهری خودش حالا اون زمان برنامه تلویزیونی داشت، تو تلویزیون حرف می‌زد. هر جایی که هست با همین لهجه حرف می‌زنه.

واقعیت اینه که اونایی که تو شهرای دورتر به دنیا میان تا یه جایی یه حس خودکم‌بینی دارن، مثل همون بچه‌هایی که گفتی. از اون بچه‌ها، احسان عبدی‌پور اومد و تو یه رسانه پربازدید کشور که صدا و سیما باشه با همون لهجه حرف زد، گفت ببینید با این لهجه حرف زدن هم اصلا چیز بدی نیست و من همینم و همین چیزی که هستم کافیه، من همیشه ازش به نیکی یاد می‌کنم. اون به کلی آدمی که توی به اصطلاح شهرستان به دنیا اومدن گفت که ببین اصلا مهم نیست کجا به دنیا بیای، تو هم میتونی بیای و به درجات بالاتر برسی.

اینو به‌عنوان مقدمه داشته باش، می‌خوام بگم ناهید کیانی که رفت مدال طلای جهان رو گرفت، خودش که حظ‌شو برد که نوش جانش. ولی واقعاً دمش گرم که به کلی دختر دیگه که واقعاً دخترها توی جامعه ایران زیست سخت‌تری دارن، مخصوصاً تو داستان ورزش قهرمانی که می‌دونم کلی حساسیت دیگه هم هست و تو نشون دادی که ببین من یکی شبیه شما بودم که یه روزی که دست یارو شکست من با شانس رفتم بالا و کلی باختم ولی الان شدم قهرمان جهان. می‌دونم یه عالمه دختر دیگه بهت نگاه میکنن میگن ببین این تونست، منم می‌تونم. این خیلی کار ارزشمندیه، از این بابت حسابی دمت گرم. من سؤالم تموم شد، چیزی باقی مونده که دوست داری در موردش حرف بزنی؟

ناهید کیانی: من چون خودم درمورد همون قضیه المپیک خیلی قضاوت شدم و اذیت شدم، دوست دارم به مردم بگم راجع‌به حرفی که میزنن خیلی فکر کنن، یه نظر شما، یه کامنت شما راجع‌به چه میدونم ظاهر یک نفر که دست خودشم نبوده و یه چیز ژنتیکه می‌تونه روز یه نفر رو خراب کنه، یا یه لبخند شما و یه جمله مثل اینکه چقدر تو امروز زیبا شدی، چقدر تو امروز خوش پوش شدی، می‌تونه روز آدمو واقعا خوب کنه و تا آخر شب هر بار یاد اون حرف تو میفته، لبخند رو لبش بشینه. وقتی ما می‌دونیم که این تاثیر رو داریم و خب یه چیزیه که ناخودآگاه هست.

همین الان اگه به یه نفر که میگه حرف بقیه برام مهم نیست، بگم خیلی خوشبو شدی، ناخودآگاه خوشحال میشه، با اینکه شاید تو ذهن خودش بگه من اصلا حرف بقیه برام اهمیتی نداره و فکر می‌کنم که انرژی‌های منفی که به هم میدیم اثرش خیلی زیاده.

خیلی دوست دارم که با همدیگه مهربون‌تر باشیم.یه جاهایی به نظر من غرورمون رو زیر پا بذاریم و به بقیه محبت کنیم، اصلا راه دوری نمی‌میره. یا حداقل نمی‌خوای کمک کنی طوری نگاهش نکن که احساس کنه آدم بی ارزشیه.

دوست دارم که مردم برای همدیگه ارزش قائل بشن و خیلی دوست دارم که دنیامون یه دنیایی بشه که همه حالشون خوب باشه. می‌دونم مسائل مالی تاثیر داره، اما صددرصد این نیست که تو حتما باید تو شرایط خیلی ایده‌آلی باشی تا خوشحال باشی. من یه بار یه خانمی رو رسوندم، اول از همه یه کتاب به من هدیه داد و گفت که نویسنده‌ش خودشه، یه خانم خیلی پیری هم بود، و خیلی آدم فرهیخته‌ای بود.

من توی این مسیر تا ایشونو برسونم، خیلی ازشون یاد گرفتم، نحوه نگاهش به زندگی، یه جایی خب من می‌دیدم هوا خیلی آلوده‌ست، سرشو از پنجره بیرون آورده‌بود می‌گفت چقدر امروز هوا خوبه و به من گفت که من داشتم با این اجناسی که خریده‌بودم، مثل بچگی که میگن روی یه خط راه بری بازی می‌کردم و اصلاً حس نمی‌کردم که دارم وزنی رو تحمل می‌کنم. نگاهش به زندگی خیلی قشنگ بود و من اون روز احساس کردم که شاید این آدم یه فرشته‌ای بود که من سوارش کردم و من تا آخر روز داشتم مثل اون آدم زندگی می‌کردم. همه چیزو قشنگ می‌دیدم. یه خانم توی اون سن قطعاً درد فیزیکی داره ولی چقدر زندگی رو قشنگ می‌بینه. دوست دارم یه روزی بشه که همه اینجوری حالشون خوب باشه.

ناهید کیانی المپیک 2024

امین آرامش: عالی، چه حرفای خوبی برای انتها، من می‌خوام یه پیش‌بینی کنم. الان ما تو روزهای اول سال ۲۰۲۴ فکر کنم روز دوم یا سوم سال میلادی هستیم و چند ماه دیگه المپیک 2024 رو داریم. من فکر می‌کنم این فیلمی که بارها تو ذهنت پخش کردی که طلای المپیک رو گرفتی، یک بارم در واقعیت برامون پخش می‌کنی، و یه طلای المپیک برامون میاری و ماهم کلی کیف می‌کنیم.

ناهید کیانی: انشاالله، مرسی.

امین آرامش: دمت گرم بابت این گفتگو، مرسی، خسته نباشید.

پیشنهاد می‌کنم بعد از خوندن مطلب، گفت و گوی جذابش رو هم توی یوتیوب ببینید و لذت ببرید.

خب، اینم از داستان ناهید کیانی، قهرمان دوست‌داشتنی. کدوم قسمت این گفتگو بیشتر به دلتون نشست؟ چه سوالی تو ذهنتون باقی مونده؟ آیا شما هم تجربه‌ی مشابهی دارید؟ در بخش نظرات تجربه‌های خودتون رو با ما به اشتراک بگذارید.

آنچه در این مقاله میخوانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *