کیا رکنی هنرمند جوان و خلاق بیتباکس و موسیقی، اینبار در ادامه گفتوگوهاش عمیقتر از قبل درباره مسیر پرچالش خودش تو دنیای هنر و فضای مجازی حرف میزنه. بعد از تجربهها و سختیهایی که در قسمت اول گفت، حالا با دیدی واقعبینانهتر از شکستها، درسها و ارزشهای موفقیت واقعی میگه. خودش معتقده شهرت نباید هدف اصلی باشه؛ بلکه ترکیبی از خلاقیت، صبر و پشتکار، راه پیشرفت رو هموار میکنه. این مصاحبه یه نگاه نزدیک به دنیای پرفراز و نشیب یه هنرمنده که تلاش میکنه با اصالت و صداقت، جایگاهش رو تو دل مخاطباش محکم کنه.
بیتباکس و تشویقهای اولیه
امین آرامش: از اوایل مسیر شغلیت برامون بگو. یعنی تو این دو سال اخیر که بیشتر مشغولی، چی شد که «کیا رکنی» شد «کیا رکنی» امروز؟
کیا رکنی: شروع ماجرای من با بیتباکس بود. فکر کنم از همون حدود ۱۲-۱۳ سالگی، وقتی که داشتم میرفتم سراغ آهنگسازی، سمپل گوش میکردم. این قضیه واسم خیلی پرت بود، چون اون موقع ما اینترنت نداشتیم یا خیلی دیر اومد تو خونمون؛ در نتیجه نه آموزشی بود که ببینم، نه هیچی. ولی خب، بعد که این کارو شروع کردم، تشویقم میکردن. مثلاً میگفتن: «باریکلا! چه آهنگسازیای!» ما هم که غریزی تشویق شدن رو دوست داریم، همینم باعث شد که تو اون مسیر ادامه بدم.
جرقه اینستاگرام با کمک دوستان
امین آرامش: خب، داستان ورودت به اینستاگرام چه جوری بود؟
کیا رکنی: دو تا دوست نازنین، جواد خواجوی که کمدی و دوبله کمدی کار میکرد و سهیل مستجابیان، خیلی نقش داشتن. ما سر یه پروژه تصویری با هم دوست شدیم و اونا منو خیلی هل دادن سمت اینستاگرام. بعدش یه استوری گذاشتم و یهو ده هزار تا فالوور اومد! اصلاً باورم نمیشد؛ به خودم میگفتم: اینا دیگه از کجا اومدن؟ اصلاً مگه میشه؟
هنر و جنون خلاقیت
کیا رکنی: بعد از تشویق دوستام، فعالیتمو شروع کردم. ولی من آدم خیلی مودیای هستم؛ مثلاً کار میکردم میرسیدم به ۵۰ هزار تا فالوور، یهو دپرشن میگرفتم که اینجا دیگه کجاست؟ ولی بعد دوباره کلی فالوور میریخت.
امین آرامش: تو از سال ۲۰۱۴ شروع کردی ولی الان حدود ۸۰۰ هزار تا فالوور داری. چرا اینقدر کمکار بودی تو این مدت؟
کیا رکنی: واقعاً دیوونه بودم و تو اون تایم کار نمیکردم! من خیلی آدم شلوغیام. این از خاصیتهای آرتیسته، اگه این دیوونگی نباشه، انگار اون بخش خلاقیت هم نیست. خلاق بودن یه حدی از دیوونگی و سینوسی بودن میخواد. منم متولد اسفند ۷۸ هستم، ۲۴ سالمه.
بهای شهرت مجازی
امین آرامش: اینکه تو، تو این سن داری فکر میکنی که، من این همه فالوور رو ولش کنم، اینا دارن بهم جهت میدن، میخوام کار اصیل خودمو بکنم، این خیلی پختگی توشه. واقعاً تو سن ۲۲-۲۳ سالگی خیلی چیز باحالیه. ولی خب در نوع خودش دیوونگی هم هست دیگه! یعنی چه کاریه؟ یه راهی داری پول درمیاری، آدم عاقل به معنای مصطلحش این کار رو نمیکنه.
کیا رکنی: آره. آخه میدونی، به قول یارو گفتنی، فلان چیز عمل داره، اعتیاد داره؛ این «عملی شدن» تو فضای مجازی هم هست. من آدمایی رو میشناسم که تو این مسیر زندگیشونو باختن. مثلاً یه ویدیوی طرف وایرال میشه، شاید خیلی آدم بدی هم نباشه ولی هنر خاصی نداره؛ مثلاً یه کلمه گفته یا یه فیلم از بچهش گرفته. یه فالووری میگیره و بهش میچسبه. بعد میره تو این مسیر و دوست داره ادامه بده، همون اداها رو به هر قیمتی درمیاره، زندگیشو عوض میکنه فقط به خاطر فالوور. اون آدم از نظر من دیگه آدم سابق نیست، چون دیگه شخصیتش رو برای فالووراش تغییر میده. دقیقاً بنده اوناست و به قول گفتنی، خرِ ماجرا شده. به خاطر همین میگم این فضا ترسناکه.
اهمیت نگاه سوم شخص
امین آرامش: الان از هر جای دنیا هر کسی رو بیاری و بهش بگی: آقا این یه راهه، یه ابزاره که باهاش مخاطب جذب کنی و مثلاً از یوتیوب درآمد داشته باشی، کیه که بدش بیاد؟ همه دوست دارن. من سفتترین آدما رو هم دیدم که جلوی فالوور اینجوری هستن که: اِ! چه باحاله!
کیا رکنی: ولی وقتی به عنوان شخص سوم از دور به خودت نگاه میکنی… من دیوونهٔ این کار بودم و الان دارم انجامش میدم. دوست داشتم به اینجا برسم و الان تو این مسیرم. به نظرم مهمترین چیز اینه: اوکی، این راه جذابه، ولی باید هرازگاهی مثل یه شخص سوم به خودت نگاه کنی که داری چیکار میکنی؟ برای اینکه بعداً بتونی جواب کیای آینده رو بدی که اون موقع این چه کاری بود که کردی؟
امین آرامش: دقیقاً. مثل مصرف الکل. تو کشور ما ممنوعه، ولی خب چیزیه که بعضیا برای فان هرازگاهی میخورن. باید گاهی اوقات مثل همون شخص سوم یه چک و بالانسی بکنی که: «داری چیکار میکنی؟ چقدر میخوری؟ بدنتو ببین! تو ماه چقدر میخوری؟ تو هفته چقدر میخوری؟ چقدر مهمونی میری؟» باید این نگاه شخص سوم رو داشته باشی که حواست باشه و خودتو جمع کنی.
انتخاب سرنوشتساز
کیا رکنی: و الان اینجوریام که اوکی، این مسیر باحال بوده ولی دیگه بسه. اون بیس کار مال منه. اگه نمیرفتم تو فضای مجازی، کی میخواستم سیستم بخرم که باهاش آهنگ بسازم؟ کی میخواستم پیانو بخرم که باهاش درآمد داشته باشم؟
امین آرامش: خودت خریدی؟
کیا رکنی: صددرصد! مدیون فضای مجازیام. میتونم بگم اینستاگرام با اختلاف زندگیمو عوض کرد. من همیشه دوست داشتم خانوادم که تو یه شهر دیگه بودن، بیان یه جای بزرگتر با هم زندگی کنیم. این داستان فضای مجازی اینو محقق کرد. ابزار کار منو محقق کرد. بابا، ابزار موزیک واقعاً خیلی گرونه. اینجوری هم هست که فقط باید داشته باشیش. همش با اینستاگرام بود.
دوراهی نسل جدید
امین آرامش: حالا بهعنوان یه نسل جدیدی که احتمالاً در آینده فرزنددار میشی میپرسم: اگه بچهت بیاد بگه من میخوام درسمو ول کنم برم تو اینستاگرام، چیکار میکنی؟
کیا رکنی: من آخرین امتحان دیپلمم بود… الان دیگه میتونم اینو بگم. آره، آخرین امتحان دیپلم بود، نرفتم. همون موقعها یه گروه آوازی تست داشت، رفتم تست دادم. کنسرت داشتم، رفتم کنسرت، ولی نرفتم سر امتحان و رد شدم. بعدها هم… واقعاً الان گفتنش اشکالی نداره… مدرسه گفت بیا اینقدر پول بده دیپلمتو بگیر. گفتم نمیخوام! به چه دردم میخوره؟ واقعاً هم به دردم نمیخورد. چیزی که دوست داشتم موسیقی بود که بیرون خوندمش، به صورت آکادمیک. کلاس موسیقی و تئوری موسیقی رو بیرون خوندم. بقیه چیزا رو مدیون یوتیوبم. یوتیوب واقعاً یه مکتبه. کجا میخوای کاملتر و سریعتر از یوتیوب چیزی پیدا کنی؟ واقعاً هر چی که تو ذهنت بگذره، تو یوتیوب هست.
ریسک بزرگ و جلب اعتماد خانواده
امین آرامش: خب، برگردیم به سؤال قبلی. اگه بچهت بیاد بگه نمیخوام درس بخونم، چی بهش میگی؟
کیا رکنی: خانواده من اون موقع اینجوری بودن که اصلاً داری چیکار میکنی؟ خودمم نمیدونستم. رفتن تو این مسیر خیلی ریسکی بود، اون موقع که نمیدونستم اینستاگرامی هست، درآمدی هست. بگیم خدا خواست، بگیم خودم، واقعاً نمیدونم. من دقیقاً تو همون سن، قبل از خدمتم، پامو از اینور برداشتم گذاشتم اونور. ولی همیشه هم اینو میگم، اینجا هم میگم: درس نخوندن و دانشگاه نرفتن رو پیشنهاد نمیکنم تا وقتی تکلیفت مشخص نباشه. تو این کشور اگه درستو نخونی، میمونی. من این کارو کردم چون ریسک کردم و با اینکه با شک میگم، ولی میدونستم. شما تا وقتی نمیدونی میخوای چیکار کنی و چه مسیری بری، باید درستو ادامه بدی و دانشگاه بری.
متقاعد کردن خانواده و اولین پروژه جدی
امین آرامش: و داستان برخوردت با مامانت چی بود؟ چون گفتی موافق نبود. واکنش یه مادر معمولی ایرانی چیه وقتی بچهش میگه نمیخوام درس بخونم؟
کیا رکنی: برخوردش؟ خیلی حرص میخورد. منم حقیقتاً هیچی برای ارائه نداشتم که بهش ثابت کنم و اعتمادشو جلب کنم که ببین، من میخوام این کارو بکنم. خب اونم اینجوری بود که، این چی میخواد بشه؟ تا اینکه همون گروه آوازی که اولین آدیشن من بود و باعث شد امتحان دیپلمم رو ندم، همون یه برقی تو چشاش آورد. گفتم: پاشو بیا کنسرت ببین! ببین منو تحویل میگیرن.
گروه آوازی تهران یه گروه خیلی قدیمی و حرفهای هستش. تست دادم و دیدم آدمای خیلی باسواد و کاردرستی هستن. یعنی میتونم بگم با اختلاف، درجهیکهای موزیک ایرانن. رفتم تو اون بند و کنار اونا کار کردم و به عنوان اولین پروژه درخشیدم. همشون آدمحسابی بودن، از خود رهبر ارکستر تا تکتک بچهها. دیگه مامانم اومد و این واکنشها رو دید و خیالش راحت شد.
از تبلیغات تا صدا و سیما
امین آرامش: خب، بعد از اون گروه آوازی، مسیر حرفهایت چطور ادامه پیدا کرد؟
کیا رکنی: دیگه زدم تو زمینه تبلیغات. اولین تبلیغاتم برای شبکه جم بود، خیلی اتفاقی! فکر کن، فیلمبردار پروژه منو دید که داشتم بیتباکس میزدم و رد میشدم. بهم گفت: بیا اینجا، شمارتو بده.
یه پروژه باهاشون کار کردم و داستان تبلیغاتی من از اونجا شروع شد. بعدش وارد صدا و سیما شدم. خیلی از ارتباطاتم رو مدیون اونجام. خب، فعالیت تو صدا و سیما آزادانه نیست و خیلی چارچوبمند (فریمـه)، ولی بزرگترین دستاوردش برای من، ارتباطاتی بود که برای ساختن این کامیونیتی لازم داشتم. یعنی ارتباطاتم از صدا و سیما اومد و شدم بچه صدا و سیما.
آهنگسازی برای پروژههایی مثل خندوانه خیلی تأثیر داشت. همون «عصر جدید» هم که رفتم، از طریق خود بچههای اونجا بود. مثلاً میگفتن: یه فلانی هست اینجا کار میکنه، میاد برای پروژهها میزنه… آره، بیا رکورد کنیم. خیلی اتفاقی و با کمک خودشون، باعث شدیم که بیتباکس برای اولین بار تو صدا و سیما رسمی بشه؛ یعنی از حالت شیرینکاری با دهن و سر و صدا درآوردن، شد «بیتباکس». ساز هنگ درام هم همینطور. تو صدا و سیما که اجازه نداری ساز غیرایرانی ببری، هنگ درام رفت رو صحنه، و این خودش خیلی اتفاق مهمی بود.
معنای واقعی پیشکسوت
امین آرامش: یعنی کاری که تو صدا و سیما کردی، باعث شد بیتباکس بیشتر شناخته بشه؟
کیا رکنی: فکر کنم الان اگه جلوی یه نفر رو تو خیابون بگیری و بپرسی بیتباکس میشناسی، اگه جوابش مثبت باشه و بگی یه نفر رو نام ببر، اسم منو میگه. من برای این کار محتوا تولید کردم. مثلاً میرفتم تو مینیچت، کلاه میذاشتم و برای مردم بیتباکس میزدم. این کارها باعث شد بیتباکس شناخته بشه.
امین آرامش: پس تو بهعنوان آهنگساز، پروژهای داخل صدا و سیما کار میکردی. این اصلاً چیز بدی نیست که تلویزیون یک کشور باعث بشه یه آدم بااستعداد دیده بشه. این به خودی خود منفی نیست.
کیا رکنی: دقیقاً. هرچند الان وضعیت ما یه جوریه که گرفتار جماعتی هستیم که تلویزیون بهجای ملی بودن، یه چیز دیگهست. ولی میخوام بگم تغییر چه جوری اتفاق میافته: با همین همکاریها. بیتباکس رفت رو صحنه و مجوز گرفت. یکی از دوستام ساز جدید «ترمین» رو برد. میدونی؟ تغییر یعنی همین؛ تغییرات کوچیک ولی زیاد. باید این مسیرو باز کرد و شرایطو فراهم کرد.
پیشکسوت واقعی کیست؟
کیا رکنی: چند وقت پیش داشتم با چند تا از دوستام صحبت میکردم. ما همیشه وقتی راجع به «پیشکسوت» حرف میزنیم، منظورمون یه سری آدم مدعیه که میگن: چرا من اولین نفر بودم! اینکه بگی من اولین نفر بودم که فلان کار رو کردم، هیچ ارزشی نداره، اگه تو، تو اون مسیر برای بعدیهات کاری نکرده باشی. اینکه بگی: من اولی بودم، مبارکه! خب، برای بعدیها چیکار کردی؟ من میگم اگه دوست دارم به عنوان پیشکسوت این کار شناخته بشم، اولین وظیفهم اینه که مسیرو برای بعدیها باز کنم؛ به هر شکلی، در هر اندازهای، هرچقدر که زورم برسه.
حرفم همیشه اینه که آقا اگه تو میگی من پیشکسوت پادکستم، باید تابوها رو بشکنی، یه سری چارچوبها رو باز کنی. اون موقع میتونی بگی من پیشکسوتم. وگرنه فلانی تو زیرزمین خونهش زودتر از تو شروع کرده. به نظرم این «اولین بودن» فقط زمانی ارزش داره که برای بقیه کاری کرده باشی.
راز دیده شدن
امین آرامش: خب، مسیر شغلیات رو که گفتیم؛ از آهنگسازی و «عصر جدید» و داستان بیتباکس تا لایوهای توییچ. نقطه عطف دیگهای هم هست که بخوای بهش اشاره کنی؟ چون من چند تا سؤال دیگه دارم.
کیا رکنی: نه، چیز دیگهای نیست.
امین آرامش: به نظرت بهترین بیتباکسر حرفهای ایران کیه؟
کیا رکنی: نه، خب بچههایی داریم که فعالیت میکنن ولی به هر دلیلی نخواستن یا هنوز دیده نشدن، مخصوصاً تو نسل جدید.
امین آرامش: چقدر خوب که صادقانه میگی. پس چی شده که «کیا رکنی» اینقدر دیده شده ولی اونا نه؟
کیا رکنی: میدونی چی تو ذهنمه؟ سؤال خیلی جالبیه. من فکر میکنم که برخلاف چیزی که اول ممکنه به ذهن آدم برسه که «ببین، این آدم هنرمندی از همه بهتره، پس دیده میشه»، دیده شدن، که حالا یکی از چیزهایی که بعدش میاد درآمد و چیزهای دیگه هست، فقط به هنرمند خوب بودن نیاز نداره. به چیزهای دیگری هم نیاز داره. راجع به اونا میخوام حرف بزنیم. فکر میکنم این سؤال خیلی عمیقی بود. یعنی خیلی سؤال میناستریمیه، درعینحال جوابی براش آماده نداشتم. اولین چیزی که تو ذهن من میاد اینه که اولین چیزی که من تو خودم دیدم «تابوشکنی» بود.
متمرکز نشدم روی یه جا و یه چیز؛ پریدم! ببین، من خیلی شلوغ زندگی کردم تا اینجاش. همهجا بودم: تلویزیون، شبکههای مختلف… از این طرف باز میاومدم اجراهای شهرداری. مثلاً یه قضیه خیلی قدیمیه، اجرای شهرداری خیلی چیز بود دیگه، برای فرهنگسازی و اینا، ۵۰ هزار تومان به ما میداد میگفت بیا. خیلی قضیه برای اوایله. شهرداری، شبکه جم… میدونی؟ من خیلی پینگپنگ بودم.
تابوشکنی و استراتژی آزمون و خطا
کیا رکنی: یه پرستیژ کاری ما داریم همیشه، که اون کاریزمای اون فرده، یه سری محدودیتها (لیمیتها) برای شما میاره. مثلاً بگی من کنار جوب آواز نمیخونم، کارمو میاره پایین. خب، من برای خودم چارچوب (فریم) تعریف نکردم. توی اون مسیر، به نظر من هر کاری میتونی بکنی. هیچچیزی «باید» نیست، همهچیز «شایده». تو اون مسیر دیده شدن، به نظر من برای من همهچیز شاید بود. هر پیشنهادی که میشد، اینشکلی نبودم که یه سری تابوها تعریف شده باشه که «نه، این بده، با این کار نکن». مثلاً میگم، اولین چیزایی که از من دیده شد و به قول یارو گفتنی ترند شد، با ساز سنتی بود. اون موقع میگفتن ساز سنتی حرمت داره. من حوزه فعالیتم رو به هیچجا محدود نکردم. یکی از دلایلش این بود.
امین آرامش: یعنی چیزهای مختلفی رو امتحان کردی و تعداد خیلی زیادی شکست خوردی تا بعد بالاخره یکیش جواب داد. یکی از عواملش اینه؟
کیا رکنی: خیلی فیل زیاد داشت. آره، خیلی آزمون و خطا زیاد داشت. بعد، سیاست کاری دیگه دستت میاد. خب قطعاً شما اولش از یه سوراخی گزیده میشی، ولی دیگه فوت کار دستت میاد که آقا من این مسیر برم برای اینکه بتونم کارم رو انجام بدم.
هنر در برابر بازاریابی
امین آرامش: تازه این فقط جنبه هنریشه. به نظرم یه جنبه دیگه هم هست. ببین، تو با یهدونه مدل خیلی ساده اگه بخوایم بهش نگاه کنیم، یک بخشی اینه که یه محصول خوب میسازی که برای تو یه کار هنریه. یک بخش، مارکتینگ این محصوله. تو هم تو قسمت ساخت محصول خیلی خوب بودی که سعی و خطاهای مختلف کردی، فهمیدی بازار کجا رو میخواد، و هم تو سمت مارکتینگش، تو سمت عرضه این محصول، خیلی خوب بودی، یاد گرفته بودی چی بگی که خوب دیده بشه.
از عامهپسندی تا سلیقه شخصی
کیا رکنی: درسته. تمام این حرفها رو میشه تو یه چیز خلاصه کرد: همین الان تو ایران آدمای خیلی خفنی تو بیتباکس هستن. دلیل اینکه اون هنوز دیده نشده، اینه که داره تخصصی بیتباکس رو ادامه میده. من اومدم این قضیه رو عمومیش کردم. قطعاً هر چیزی که میناستریم بشه، بیشتر دیده میشه.
استراتژی میناستریم
کیا رکنی: اون کار کردن با ساز سنتی، بردنش تو صدا و سیما، آوردنش توی مجلهای مثل همشهری که شاید بابابزرگ منم میخونه، این میناستریمه. من اومدم یه چیزی رو از حالت خیلی خصوصی و تخصصی، به صورت میناستریم و عمومی معرفیش کردم. بهجای اینکه خیلی تخصصی بزنم، ریتمی رو انتخاب کردم که هر کسی باهاش حال کنه؛ چه اون همسن و سال خودم، چه اون که سنش بالاتره. این میناستریم کردنش باعث شد که دیده بشه. بعد که دیده شد و یه کامیونیتی جمع شد، حالا میتونم اون چیزی که دوست دارم رو تزریق کنم. تزریق کردن سلیقه این شکلی اتفاق میافته.
امین آرامش: چیزی هست که توی اینستاگرام یاد گرفته باشی؟ مثلاً اوایل بلد نبودی اینستاگرام رو بچرخونی ولی اخیراً یاد گرفتی چه کارایی بکنی یا نکنی؟ چیزی هست که بخوای بگی؟ شاید سؤال پرتی باشه، شاید چیز خاصی نباشه… منظورم استوری گذاشتن و فلان نیستا، بیشتر به لحاظ طرز فکر (مایندسِت) میگم؛ چه کارایی بکنی، چه کارایی نکنی، چه جوری نگاه کنی؟
قانون اصلی دیده شدن
کیا رکنی: خیلی خلاصه بخوام بگم، دوباره حرف قبلیمونه. اگه میخوای کارت دیده شه، کار تخصصیت رو اول به صورت میناستریم و عمومی ارائه بده. مثال میزنم: اگه من یه بیتباکس خیلی سریع و پیچیده بزنم که میدونم، به فرض، یکی مثل مامان من نمیپسنده، اونو میذارم کنار. میناستریم تولید میکنم. مهارت رو به صورت عمومیتر و عامهپسندتر ارائه میدم. مخاطبم که جذب شد، حالا سلیقه خودمو بهش تزریق میکنم.
نمیشه انتظار داشت از اول با قسمت تخصصی کارم بیام و انتظار داشته باشم همه دوست داشته باشن، همه بیان سمتم، پیجمو فالو کنن یا کارمو ببینن و بهم هیت ندن. باید با همون پارت عمومی اول مخاطب بگیری، حالا حالا سلیقه خودتو تزریق کنی. این به نظرم مهمترین چیز تو اینستاگرامه. که خود منم شاید بتونم بگم نه صددرصد، چون منم این وسطا کاری که دوست ندارم رو خیلی انجام نمیدم. ولی درستش اینه. اون کاری که دارین انجام میدین، اول عمومیترین حالتش باشه. چون همه ما آدمای حرفهای رو دیدیم که سالها فعالیت کردن ولی کارشون دیده نشده. یهو یه کار انجام داده، از اون خشکی دراومده، طنز قاطیش کرده، کارش گرفته. این روزنهشه. از این روزنه رفته و دیگه کار اون شکلی گذاشته. خب، چرا پس از اولش این کارو نکنیم؟
یوتیوب مکتب یادگیری و تغییر مخاطب
امین آرامش: چرا سمت یوتیوب نرفتی؟
کیا رکنی: رفتم یوتیوب. من شروع کردم، ۱۰ هزار تا سابسکرایبر گرفت و آموزش میذاشتم. بعد دیدم که کامیونیتی و فضا کشش کاری که من انجام میدم رو نداره. بیشتر محتوای واکنشی (ریاکشن) دیده میشد که من توش مهارتی ندارم؛ کارهایی که من خودم مهارت و سوادش رو ندارم. چرا؟ چون سوادش رو ندارم، دیده هم نمیشه.
ترجیح دادم، یه خورده دیدم که کشش یوتیوب چه شکلیه. الان تو همین یک سال اخیر که من تعطیلش کردم، فضا خیلی داره سفیدتر میشه. یوتیوبرهایی دارن میان که کارای خیلی جالبی میکنن، خلاقیت ارائه میدن و میبینم که دارن جواب میگیرن. این نشون میده فضا داره پاک میشه. اون کسی که تا دیروز دنبال محتوای زرد بود، الان دو سال بزرگتر شده و فضا داره سفیدتر میشه. به نظرم یک سال دیگه، شایدم کمتر، فضای یوتیوب از اینستاگرام هم بازتر میشه.
توصیهی کیا رکنی به هنرمندان نوجوان
امین آرامش: برای یادگیری خودت هم وقت میذاری؟ چه کاری انجام میدی؟ ما تا الان داشتیم راجع به خروجیهات حرف میزدیم، ورودیهات چیه؟
کیا رکنی: حتی خوانندههای خفن و درجهیک ما هم برای تمرین کردن و یادگیری جدید وقت میذارن تا بهروز بشن، چون دنیایی که توش زندگی میکنیم، خیلی با سرعت داره بهروز میشه. همونطور که تو حرف قبلیم گفتم، کجا بهتر از یوتیوب؟ من ویدیو نگاه میکنم؛ ویدیوهای کشورهای مختلف که روزانه میاد بیرون، چه برای موزیک (که عمدتاً همینه) چه هرازگاهی جستهوگریخته برای بیتباکس. گوش کردن، گوش کردن، گوش کردن… هر جا صحبت میکنم، میگم بهترین موزیسینها در هر ژانری از موزیک، در وهله اول بهترین شنوندهها هستن.
موزیسین خوب، موزیک خوب تو زندگیش گوش کرده. موزیسین خوب، ژانر خوب گوش کرده. منم همیشه تو روز تایم میذارم. شاید تنها چیزی که هیچوقت تو زندگی من کم و زیاد و قطع نشده، همینه. هر روز میشینم موزیکهای جدید و ویدیوهای جدید در مورد موزیکها رو میشنوم یا نگاه میکنم، توی یوتیوب یا اسپاتیفای. این قشنگ منو روزانه آپدیت میکنه.
توصیه به نوجوانان علاقهمند
امین آرامش: ببین، الان یه نوجوان ۱۴-۱۵ ساله داره این حرفای ما رو میشنوه و به موزیک هم علاقه داره. فرض کن یه ساز هم تو خونهش داره یا یه دستی بر آتیش داره. بهش چی میگی؟ از کجا شروع کنه؟ اگه بخوای دو سه تا نکته بهش بگی، چی میگی؟
کیا رکنی: اولین حرفم اینه که به ما از بچگی، بنا به فرهنگمون، گفتن یه کار انتخاب کن و تو اون بهترین شو!
من با این مخالفم، خصوصاً تو موزیک. کاری که ما میکنیم، آرت، خیلی شاخههای مختلفی داره. پس هر آنچه که تو این مسیر توی موزیک برات جذابه… مثلاً داری پیانو میزنی، یهو بیتباکس برات جذاب میشه. فکر نکن اگه رو اون وقت بذاری، این ضعیف میشه. نه! کاری که دوست داری رو انجام بده. چون اگه بری سمتش و انجامش بدی، اگه نشه، خب نشده! ولی اگه نری، بعداً حسرتشو میخوری و میگی ای کاش وقتی ۱۴ سالم بود میرفتم. چون راندمان یادگیری موسیقی روند نزولی داره.
یه بچه سختتر از یه جوون یاد میگیره و همینطور بالاتر. به خاطر همین، من خودم الان حسرت یه سری چیزا رو میخورم. پس برو، تهش اینه که نمیشه، ولی دیگه حسرت نمیخوری که اگه میرفتم فلان میشد. شاید اتفاقی یکی از همونایی که فکرشم نمیکنی، همون چیز اصلی بشه. این اولین صحبت من در مورد این مسئلهست.
امین آرامش: حالا یه مسئله دیگه: پیشنهاد نمیدی از همین الان به فکر این باشه که یه جریان درآمدی هم برای خودش ایجاد کنه؟ نه از همون اول، ولی وقتی چیزی برای عرضه داره، بیاد توییچ و یوتیوبش رو راه بندازه؟
فریلنسری در مقابل شغل رسمی
کیا رکنی: با یه مرز کوتاهی، نسل من با نسل بعد از من یه تفاوتی داره که فکر میکنم خانوادهها مقصرن و خیلی به اینجا که ما الان هستیم مرتبطه. از بچگی تو کله من کردن که برو دنبال کاری که بیمه داشته باشه، برو دنبال کار که امنیت شغلی داشته باشه، کاری که رسمی باشه. امروز که من دارم این حرفو میزنم، دورهی اینکه بترسیم از اینکه وای، کاری که میکنم بیمه نداره گذشته. بابا بیمه چیه اصلاً؟ کی گفته؟ کاری که درآمد رسمی داشته باشه، به چه دردی میخوره؟ والا ما یه بار رفتیم ماشین ثبتنام کنیم، همون کارمندای مدیر خودرو هم میگفتن: داداش به خدا به ما هم نمیدن! پس جایی نیست که بخوای ازش بترسی.
فریلنسری امنترین شغل است
کیا رکنی: من این حرفو اختصاصی برای موزیک میزنم: اگه نوازندهای، خوانندهای، دختری، پسری، اصلاً مهم نیست؛ الان اگه به خودت و اعتمادبهنفست ایمان داری و حرف دیگران جهتت رو عوض نمیکنه، محکمترین و سفتترین جا برای یه آرتیست، فضای مجازیه. چون تو فضای مجازی اولین چیزی که هست قضاوته. یکی کامنت میذاره: دیوونتم! امیدوارم بچهم مثل تو بشه. کامنت بعدی میگه: فلان فلان شده، بچه ما رو داری خراب میکنی.
اگه میدونی کمتأثیرپذیری، فضای مجازی بهترین جاست. مطمئن باشید تو این کشور هیچجایی نیست که بخوای رسمی کار کنی و درآمد خوب و امنیت شغلی داشته باشی. اینجا نیست. اینو من محکم میگم. تو هیچ ارگانی نیست. تنها شغل امنی که وجود داره، فریلنسریه و الان وقتشه. آقای خودتی، همهچیز دست خودته. من دارم از یوتیوب پول میگیرم، اصغر و اکبر و ایگرگ این وسط نیستن. پس اون افکار کهنه مثل شغل رسمی و بیمه رو باید کنار گذاشت.
امین آرامش: این حرفا برای وقتیه که هنوز حمایت خانواده رو داری، سر سفره مامانت هستی و کسی بهت گیر نمیده. تو دوره دانشآموزی یا دانشجویی، داری درست رو میخونی و کنارش به علاقهت میرسی.
کیا رکنی: امکان نداره تو نسل جدید کسی توانایی نداشته باشه. هرکی تو یه چیزی خوبه. من تو بحث ترید و این چیزا مثل جلبکم، هیچی نمیفهمم. ولی بقیه توش توانایی دارن. هر کس باید مسیر خودشو پیدا کنه. آقا، اینجاست! و همین افکار کهنه رو باید دور بریزیم و به این حرفا گوش نکنیم. خانواده ما هم مقصر نیستن، این تفکر سینهبهسینه چرخیده. ولی باید بهشون احترام گذاشت و خودتو ثابت کنی، نه با داد و بیداد.
حس تعلق و دلیل ماندن در ایران
امین آرامش: کیا، از ایران نرفتی؟
کیا رکنی: کجا برم؟ گزینه برای رفتن هست و اتفاقاً چون مادرم همراهم بود، خیلی جاها میشد رفت. ولی من وقتی سفر میرم، حس عدم تعلق تو سفر منو خفه میکنه. اینکه من برای هیچکس اونجا اهمیت ندارم. اینجا نه به عنوان کیا رکنی، به عنوان کیارش رکنینژاد، تو خیابون با موتور میخورم زمین، ۴۰ نفر میریزن سرم که «داداش، بیا اینجا.» هرکی تو کشورهای اروپایی مهاجره، یه مهاجره. با هر کسی هم که مهاجرت کرده حرف میزنی، میگه تعلقی به اونجا نداره و این طبیعی هم هست. این حس عدم تعلق منو میکشه.
تو همین کشور، چند وقت پیش رفتم پیش یه کفاش که یه آقای افغانستانی بود. بنده خدا رو میبینی که داره برای درآمد روزانهش کار میکنه، ولی از من پول نمیگرفت. این مثالها تو مملکت زیاده. آدمایی که خودشونن ولی دوست دارن بهت عشق بدن. کجای دنیا از این چیزا هست؟ اینجا جاییه که من اولین بار دوچرخهسواری کردم، اولین بار عاشق یه دختر شدم، اولین بار خیلی چیزا رو تجربه کردم. پس هرجای دیگهای هم که باشم، تهش خونه اینجاست. آره، کجا برم؟
امید به بازگشت و درد مهاجرت
کیا رکنی: تمام تلاشمو میکنم. تمام بچههایی هم که تا الان رفتن، همین عقیده رو داشتن ولی دیگه چارهای نداشتن. خدا رو شکر، برای من رفتن آخرین گزینهست. زور زدم و تو این چند سال هم هر راهی که میخواستم برم، به عنوان یه جوون ایرانی، مانع وجود داشت. ولی بازم ما خوب بلدیم که این موانع رو دور بزنیم. حالا مسئول فیلترینگ، یه کارمند دوزاری دولته که اگه ولش کنی و اون حقوق رو ازش بگیری، از گشنگی میمیره. این جمله از رضا امیرخانی تو ذهنمه که گفت: «کتاب منو تو ارشاد باید کسی ممیزی کنه که خودش دوزار سواد نداره.» یه آدمی که با رانت رفته اونجا و اگه ازش بگیریش، از درآوردن نون شبش هم عاجزه.
ولی خب اینجوری نمیمونه. همه اونایی که رفتن برمیگردن. آرزوی من اون لحظهست. اون لحظه که دوستای خودم، بچههای موزیسین، دختر و پسر… واقعاً بغض کردم وقتی شنیدم دارن میرن. دور هم جمع شدیم برای خداحافظی یا پیام دادن که فلان روز پروازمونه. همون اشکها رو بریزیم موقع برگشتنشون. آدمایی که اینجا به دنیا اومدن این حس رو دارن و این یه واقعیته. چرا یه آدم به خاطر اینکه یه سبک زندگی یا یه نوع فکر کردن رو دوست داره، باید از حس خونهش محروم بشه؟ واقعاً دردناکه. خیلی زوره. من باید از خونه خودم برم؟ خونه شما رو که نخریدم! دقیقاً همینه. اینجا خونه منه… .
سخن آخر و راههای ارتباطی
امین آرامش: کیا، در انتها چیزی مونده که بخوای بگی؟
کیا رکنی: نه، فکر میکنم بخش زیادی از حرفهامون مرتبط میشد به اینکه چه جوری یه فریلنسر باشیم که درست کار میکنه و اختصاصی در ژانر آرت صحبت کردیم. حالا مهمونای دیگه تو ژانرهای دیگه صحبت میکنن. خیلی خوشحالم که واقعاً ما اینطور حرف زدیم.
امین آرامش: آیا این امکان برات هست که راهی رو اعلام کنی که اگه کسی سؤال بیشتری تو این زمینه داشت، بتونه ازت بپرسه؟
کیا رکنی: اینستاگرام که شلوغه، ولی توییچ یه جای خیلی منظمه. اگه تو توییچ بیان و چیزی بنویسن، جواب میدم. چون اونجا دیده میشه. امکان نداره مثل اینستاگرام گم بشه.
امین آرامش: پس لطفاً لینک توییچت رو بعداً برام بفرست. خیلی متشکرم، خسته نباشی.
کیا رکنی: حتماً، خدانگهدار.
همین گفتوگو رو میتونی به صورت ویدیویی تو یوتیوب ببینی، برای دیدن فضای صمیمی و جزئیات بیشتر، فقط کافیه رو لینک زیر کلیک کنی.
این داستان یه نگاه واقعی به مسیر هنریه. دوست دارم بدونم کدوم بخش برات جذاب یا متفاوت بود؟ لطفاً نظرت رو برامون کامنت کن تا با هم بهتر این مسیر رو دنبال کنیم.