کیوان محیط مافی در این گفتوگو از مسیر کاری خودش میگه؛ مسیری که از شرکتهای سنتی شروع کرده و حالا به مدیریت محصول و هدایت دیجینکست رسیده. اینجا از تجربههای واقعی بازارکار، اهمیت خودشناسی در شغل و فرق فرهنگ سازمانهای سنتی و مدرن حرف میزنه.
آشنایی با کیوان محیط مافی
امین آرامش: سلام کیوان خیلی خوش اومدی به رادیو «کار نکن».
کیوان محیط مافی: سلام. منم خیلی خوشحالم که پیشت هستم و امیدوارم که گفتوگوی جذابی داشته باشیم.
امین آرامش: گفتوگو خوب میشه، بهخاطر اینکه تو آدم خیلی عجیبی هستی؛ یعنی از یک نگاه بیرونی عجیب به نظر میای. سخت میشه آدمی مثل تو پیدا کرد که تو صنعت نیروگاهی و سدسازی کار کرده باشه، بره خارج از کشور کار کنه، بعد بیاد دیجیکالا و اونجا هم دوباره تغییر فاز بده. به نظرم از این همه تغییرات، چیز باحالی در اومده و حرف برای گفتن زیاده.
کیوان محیط مافی: نکتهی مهمتر هم اینه که چهرهات هم جوون بمونه.
مرور گذشته به بهانه پادکست
کیوان محیط مافی: آره، نکتهی جالبیه. من همیشه از مردم تست میگیرم که فکر میکنی چند سالمه؟ و همیشه هم اشتباه میگن.
امین آرامش: چند سالته؟ فکر میکنم حداقل ۱۰ تا ۱۵ سال سابقه داری، درسته؟
کیوان محیط مافی: من کار کردن رو از سال هشتاد و سه-چهار شروع کردم، یعنی حدود ۱۵ سال شده. سال ۸۴ فارغالتحصیل شدم و کارم رو رسماً شروع کردم. کلاً هیجان داشتم که میخوام باهات صحبت کنم و این فرصت خوبی بود که یه فلشبک بزنم و زندگیم رو مرور کنم. قبل از اینکه با هم صحبت کنیم، رفتم قسمتهای پادکستت رو گوش کردم و دیدم چقدر با آدمای درخشانی آشنا شدم و چه گفتوگوهای جذابی داشتی. واقعاً کار خیلی جالبی میکنی. خودت رو هم که دورادور میشناسم و میدونم ایدههات خیلی بکر و جذابه. مرور اون پادکستها باعث شد که خودم هم یه فلشبک به زندگی خودم بزنم و این خیلی جالب بود. من اهل تجربه کردن چیزای جدیدم و خود این موضوع که از یه زاویه دیگه به زندگیم نگاه کنم، برای من جدید بود.
یک تغییر سه ساله
امین آرامش: آره، حتماً در موردش حرف میزنیم. فکر میکنم از هر کدوم از این مسیرها میشه چیزای باحالی کشید بیرون. ولی دوست دارم از اینجا شروع کنیم؛ فکر کنم اولین بار ما همدیگه رو سه سال پیش دیدیم. من یه گروهی رو برای بازدید به مرکز پردازش کالای دیجیکالا آورده بودم. چون همدانشگاهی بودیم، یه گوشهای نشستیم به حرف زدن. اون موقع یادمه تو کارمند دیجیکالا بودی، چیزی که از بیرون خیلی باحال به نظر میاد و فکر کنم پوزیشن خوبی هم داشتی. دقیقاً چی بود؟
کیوان محیط مافی: مدیر مهندسی عملیات.
امین آرامش: خب، این موقعیت شغلی، حداقل از بیرون، خیلی جذاب به نظر میرسه. ولی یادمه که اون موقع انگار خیلی حالت با شغلت خوب نبود. تا اینکه همین چند روز پیش که با هم حرف میزدیم، دیدم «اهل کار نکن» شدی! یعنی داشتی کیف میکردی. هنوز هم داخل دیجیکالایی، ولی من تو نگاهت میدیدم که حالت خیلی بهتر از سه سال پیشه. برام بگو تو این سه سال چه اتفاقی افتاد که اون موقع اونجوری بودی و الان اینجوری؟
ریشههای نارضایتی
کیوان محیط مافی: یه توضیح بدم، من حالم با خودم خوب نبود. از اون موقع تا الان، یک مسیر جالب رو هم از نظر کاری و هم تو مسیر خودشناسی گذروندم که خیلی بهم کمک کرد حالم با خودم و در نتیجه با کارم خوب بشه. برای اینکه توضیح بدم، باید کمی به عقبتر برگردم. من هشت سال توی «کیسون»، یه شرکت عمرانی، کار میکردم. معمولاً تجربهی اول کاری تو شرکتهای بزرگ خیلی درخشانه و من هم خیلی شیفتهوار اونجا کار میکردم. خیلی بهش علاقهمند بودم، به اندازه خودم رشد داشتم و کلی هم چیز یاد گرفتم. خودم رو «کیسونی» و جزئی از اون خانواده میدونستم. اما بعد از اینکه از ونزوئلا برگشتم، دیدم توی کیسون جای مناسبی برای من نیست.
امین آرامش: وایستا، وایستا. اول یه توضیح بده که کیسون چیکار میکنه، بعد بگو اصلاً چی شد رفتی ونزوئلا؟ این وسط ونزوئلا چی میگه؟ اینها رو یه خرده باز کن و یادمون نره الان کجاییم.
از حس تعلق تا سرخوردگی
کیوان محیط مافی: اجازه بده این قسمت رو بگم، بعد اون رو باز میکنم. وقتی برگشتم، دیدم بعد از این همه علاقه و هشت سال کار و زندگی، جای مناسبی برام نیست و با سرخوردگی و یه جور افسردگی شغلی از اونجا اومدم بیرون. بعدش وارد پروسهی دردناک دنبال کار گشتن شدم. من کلاً آدم مصاحبهشوندهی خوبی نیستم؛ شاید مصاحبهکنندهی خوبی باشم، اما پروسهی ارزیابی از نگاه بیرونی رو دوست ندارم و این موضوع برام خیلی دردناک بود. در نهایت وارد شرکت بزرگتری به اسم «مبنا» شدم و دو سال اونجا بودم، اما اون حال خوش و حسی که عضو یک خانوادهی بزرگ هستم و دارم کار خفنی میکنم، برنگشت.
هیجان در کنار جستجوی درونی
کیوان محیط مافی: وقتی وارد دیجیکالا شدم، اون حال بد همچنان باهام بود، اما داشت ترمیم میشد؛ چون بالاخره وارد صنعت آنلاین شده بودم که تفاوتهای زیادی داشت: دیتای بزرگ، رشد عجیب و غریب سالانه و حتی ماهانه. این اسکیل و رشدی که در اون وجود داشت، برام خیلی عجیب و غریب بود. من انبارهای زیادی دیده بودم، اما انبار اینجا هم بزرگ و عجیب بود؛ کلاً همهچیزش برام عجیب بود.
با این حال، اون حس خوب هنوز برنگشته بود. زمانی که ما با هم ملاقات کردیم، با اینکه کارهای خیلی خفنی کرده بودیم مثلاً یکی از بزرگترین جابهجاییها در اسکیل بینالمللی رو انجام داده بودیم و یک میلیون آیتم رو در عرض ۴۹ ساعت از انبار کوچک شادآباد به انبار بزرگ شهرک دانش منتقل کردیم که من نقش بزرگی در لید کردن برنامهریزیاش داشتم و یکی از جذابترین پروژههای عمرم بود اما همچنان در جستجوی این بودم که از زندگی چی میخوام، کی هستم و از این کار چی میخوام. هنوز فکر میکردم به اون علاقه و کاری که واقعاً میتونم انجام بدم، نزدیک نشدم.
دو بال پرواز: خودشناسی و تحول شغلی
کیوان محیط مافی: اون موقع که دانشجوها برای بازدید میاومدن، من میزبانشون بودم. از نگاه اون دانشجو، من غایت چیزی بودم که میتونست بهش برسه؛ مدیر یه شرکت بزرگ که داره با خوشحالی تو حوزه لجستیک کار میکنه.
امین آرامش: منتها وقتی با من حرف میزدی، اینجوری نبودی.
کیوان محیط مافی: تو خودتم اینکارهای و درجا فهمیدی یه چیزی هست؛ چرا این آدم از این موقعیت راضی نیست. شانس من این بود که به بحث روانشناسی و خودشناسی علاقه دارم و بعد وارد پروسه روانکاوی و خودشناسی تحلیلی شدم. اون آنالیز خیلی بهم کمک کرد که بفهمم من کیام و گیر و گورام چیه. تو این دو سه سالی که همدیگه رو ندیدیم، این پروسه خودشناسی خیلی بهم کمک کرد که نگاه بهتری به خودم و زندگیم داشته باشم. کنارش، فرصتهایی هم که تو دیجیکالا پیش اومد، مثل اینکه من از عملیات وارد حوزه تک شدم و اومدم توی پروداکت، خیلی مؤثر بود. تیمم بزرگتر شد، با آدمهای جدید در ارتباط بودم و نتایج درخشانی گرفتم. همهی اینا باعث شد که حال من هی به مرور بهتر و بهتر شه.
فهمیدم کاری که قبلاً انجام میدادم رو بلد بودم و نتیجه هم داشت، اما کلی انرژی ازم میگرفت. ولی الان کاری رو انجام میدم که اذیت نیستم و خوشحالم. این کار انرژی اضافی از من مصرف نمیکنه و این خودش واسم خیلی جذابه. این پکیج (نتایج کاری، تیم جدید و خودشناسی)، باعث شد حس کنم که این همون کیوانیه که میخواستم باشم.
تأیید تغییرات از نگاه دیگران
امین آرامش: پس چیزی که من فهمیدم اینه که این فرایند رسیدن از اون حال نهچندان خوب به این حال خوب، انگار دو تا بال داشته: یکی اینکه درگیر خودشناسی بودی که بفهمی کی هستی و از زندگی و شغلت چی میخوای، و همزمان داشتی مصداقش رو تو دنیای بیرون پیدا میکردی و میرفتی سمت چیزهایی که راضیات میکنه. این یه فرایندی هم نیست که بگی اول میشینم یه سال خودشناسی میکنم بعد میرم سراغ عمل.
کیوان محیط مافی: دقیقاً. این تغییرات رو با آدمای بیرونی هم چک میکردم. مثلاً دوستی که ۱۳ ساله من رو میشناخت، وقتی بعد از یک سال من رو میدید میگفت: «کیوان، تو تغییر کردی، عوض شدی.» این نشون میداد که اعتماد به نفسم بیشتر شده، قاطعیتم بالاتر رفته یا اثرگذاریام بیشتر شده. همسرم هم که خیلی با هم صحبت میکنیم، اونم میگفت که ببین اینجا اینجوری شدی. این فیدبکها، تغییرات رو برام مشهودتر میکرد.
امین آرامش: چقدر خوب. پس از وقتی که برای خودشناسی گذاشتی خیلی راضی هستی و به نظرت نقش کلیدی داشته. عالی.
دنیای پروداکت در دیجیکالا
امین آرامش: به من بگو ببینم امروز داری چیکار میکنی کیوان؟ الان کارت چیه؟
کیوان محیط مافی: داخل دیجیکالا تو حوزه اپریشنام. اپریشن، یعنی لجستیک و انبار و دلیوری، هر کدوم از اینا یک پلتفرم نرمافزاری دارن که آدما با اون پلتفرم کارا رو انجام میدن. مثلاً سفارشی اگه جابهجا میشه، کالایی میاد تو انبار یا ارسال میشه، همهی این پروسههای عملیاتی روی بستر یه نرمافزار اتفاق میافته. این نرمافزار به یه تیم پروداکت و یه تیم فنی (تِک) نیاز داره که دولوپش کنه. ما این بستر نرمافزاری رو با پروسههایی مثل تحلیل، نیازبندی، برنامهریزی و رودمپ توسعه میدیم تا اون عملیاته درست انجام بشه و یه تجربهی درست برای مشتری دیجیکالا، از لحظهای که سفارش ثبت میشه تا وقتی که تحویلش میگیره، رقم بخوره.
امین آرامش: چقدر باحال. یعنی ساخت این سیستمی که همهی اینا درست کار کنن. «پروداکت لید» با «پروداکت منیجر» چه فرقی داره؟
کیوان محیط مافی: پروداکت لید کسیه که چند تا پروداکت منیجر یا چند تا محصول رو مدیریت میکنه؛ یعنی مجموعهای از پروداکتها زیر نظرشه.
رمزگشایی از نقش پروداکت منیجر
امین آرامش: چقدر خوب. اصلاً این پروداکت منیجر دقیقاً کارش چیه؟ چون ما با یه پروداکت منیجر دیگه تو «بازار» هم حرف زدیم، ولی فکر کنم این نقش رو خیلی بازش نکردیم. حالا چون تو خودت با پروداکت منیجرها کار میکنی، اول بگو این چیه و چیکار میکنه و سؤال بعدیام هم اینه که چه مهارتهایی نیاز داره.
کیوان محیط مافی: کلاً پروداکت منیجمنت یک مفهوم جدیده؛ شاید ۱۵-۲۰ ساله که راه افتاده و تو ایران هم با ورود استارتاپها به بیزینس، این نقش شکل گرفته. خیلی خودمونیاش رو بگم، همون «تحلیل سیستمی» خودمونه که تو رشته صنایع میخوندیم، ولی با تلفیق مهارتهای بازاریابی و تجربه کاربر (User Experience). من خودم زیاد تحلیل سیستم کار کرده بودم و تجربه توسعه نرمافزار داشتم، برای همین این نقش خیلی باهام جور بود.
پروداکت منیجمنت تو حوزه نرمافزار، یعنی مدیریت چرخهی توسعه نرمافزار؛ از لحظهای که یک نیاز وجود داره، باید با اعضای مختلف تیم کار کنی، تحلیل کنی، نیازبندی کنی، برنامهریزی کنی، نیازها رو به تیم مهندسی منتقل کنی، رودمپ رو با استیکهولدرها (ذینفعان) به اشتراک بذاری و رضایتشون رو جلب کنی. حتی بحث مدیریت پروژه هم میتونه توش بیاد. یک موقعیت جامعالاطرافه که فرد باید چندین مهارت مختلف داشته باشه و یه جورایی بینرشتهای حساب میشه.
لذت منتورشیپ و کمک به استارتاپها
امین آرامش: خیلی خوب. تو یه تجربهای هم داشتی که اون روز در موردش حرف میزدیم؛ منتورشیپ برای چند تا استارتاپ. به غیر از این نقش اجراییت، به نظرم با اون کار هم خیلی کیف میکردی. اون رو هم یک خرده بازش کن.
کیوان محیط مافی: کلاً من اثرگذاری رو دوست دارم، مخصوصاً اثرگذاری روی آدمها؛ اینکه کمکشون کنم به سطح توانمندی خودشون برسن و یک مسیر جدید برای خودشون ایجاد کنن که ازش راضی و خوشحال باشن. فکر میکنم هدف لیدرشیپ هم همینه. یعنی اگه از من بپرسن دستاوردت چیه، نمیام بگم ۱۰ تا محصول بالا آوردم یا ۱۰ تا پروژه تحویل دادم؛ میگم یه تیم خفن دارم که داره میترکونه و آدمای درخشانی توش هستن، یا تونستم کمک کنم که مسیر شغلی یک نفر به سمتی بره که براش خوشایند بشه.
منتورشیپ هم از این جهت برام جالب بود. من به تیمی کمک میکنم که شاید توانمنده ولی یک سری ریزهکاریها رو نمیدونه یا به حمایتهایی نیاز داره تا مسیرش برای رسیدن به هدف هموارتر بشه. تو این حوزه، من منتور دو تا تیم استارتاپی بودم؛ جوونای ۲۳-۲۴ سالهای که ایدههای درخشانی داشتن و ایدههاشون با رودمپی که من توی دیجیکالا میدیدم همخوانی داشت. من کمکشون کردم که بتونن اون استارتاپ رو محقق کنن. البته ۹۹ درصد کار رو خودشون کردن، من فقط یک درصد نقش داشتم که اون استارتاپ سریعتر به نتیجه برسه، توی دیجیکالا استفاده بشه و حتی بتونه بهعنوان یک محصول تو جاهای دیگه هم به کار بره.
فرصتی برای جوانان در دیجیکالا نِکست
امین آرامش: این برای من خیلی باحال بود که دیجیکالا داره روی تیمهای دیگه سرمایهگذاری میکنه. یعنی شما یه جوونی هستی، یه ایده داری، یه مشکلی رو پیدا کردی و براش راهحل داری، فضایی به اسم «دیجیکالا نِکست» وجود داره که اگه کارت خوب باشه، روت سرمایهگذاری میکنه. این به نظرم فرصت خیلی خوبیه. مجموعههایی مثل کافه بازار و دیوار هم دارن این کار رو میکنن؛ حتی فکر کنم تا حد خوبی بچهها یکتنه و هرکی تو اسکیل خودش داره این کار رو انجام میده.
اینکه این سازمانهای بزرگ، علاوه بر کار خودشون، دارن روی تیمهای دیگه هم سرمایهگذاری میکنن، از دو جهت من رو خوشحال میکنه: یکی اینکه چقدر خوب که خودشون انقدر بزرگ و خوب میشن که من واقعاً با رشد کردنشون حالم خوب میشه و بعداً در موردش حرف میزنیم و یکی هم اینکه فرصتی برای جوونها فراهم میشه که یه مجموعهای فقط دنبال مهارتشونه، نه سایز ریششون یا هر چیز دیگهای. یه فضایی هست که میتونی بری محصولت رو ارائه کنی و یه سری آدم خبره تحلیلت میکنن و روت سرمایهگذاری میکنن. این چیزی که از بیرون اینجوری خوب دیده میشه، در عمل هم انقدر خوب هست؟
کیوان محیط مافی: قطعاً فرصت هست و هر کسی که بخواد، میتونه ازش استفاده کنه. دیجیکالا هم از منتورهاش مشارکت میگیره که به شکلگیری این تیمها کمک کنن. یکی از اون تیمها بچههای «گنجن» بودن که از طرف «سایت کلیک» و دانشگاه تهران اومده بودن و از یه مسیر دیگه به ما لینک شدن. در هر صورت، اون هم کاری بود که بچههای دانشگاه فنی اونجا انجام داده بودن و یه تیم شکل گرفته بود.
تجربهی کار با مدیران غیرایرانی
امین آرامش: چقدر خوب. ببین کیوان، تا جایی که من خبر دارم دیجیکالا تو سطح مدیران ارشدش، نیروهای غیرایرانی هم استخدام کرد. الان هم هستن؟
کیوان محیط مافی: بقیهشون رفتن، یک نفر مونده.
امین آرامش: آها. تو خودت تجربه داشتی که باهاشون مستقیم کار کنی؟
کیوان محیط مافی: بله، اون موقع با آقای «الکساندر» که مدیر ارشد اجرایی (COO) ما بود، کار میکردم.
امین آرامش: برای من جالبه بدونم از آدمی که از یه فضای دیگه اومده، چه چیزی میشد یاد گرفت؟
اهمیت بالای کامیونیکیشن و شفافیت
کیوان محیط مافی: آره. چیزی که من فهمیدم اینه که اونها به «کامیونیکیشن» (ارتباطات) خیلی اهمیت میدادن و اون رو در جزئیترین حالت ممکن اجرا میکردن تا هدف نهایی محقق بشه.
امین آرامش: یه خرده بیشتر بازش کن یعنی چی؟
کیوان محیط مافی: قبلاً اینجوری بود که میگفتن یه پروژهای باید انجام بشه، اینم اکشنپلنش، انجامش بدید. بعد شاید توی جلسهی هفتگی میفهمیدیم که پروژه داره از مسیر خارج میشه. اما اون مدیر، برای کارهای بیندپارتمانی، هر لحظه ممکن بود تو گروه واتساپ پیگیری و فالوآپ کنه. تو شرکتهای بزرگ، کارها تا وقتی داخل یک تیمه خوب پیش میره، ولی بهمحض اینکه بیندپارتمانی میشه، یه سری مشکلات و کانفلیکتها پیش میاد که حل کردنش نیاز به تصمیمگیری در سطح بالاتر داره. اون مدیران این کار رو انجام میدادن.
مثلاً قبل از اومدن ایشون، ارتباط بین تیم عملیات و تیم فنی (تِک) اونقدر شفاف نبود و نیازهای عملیات بهخوبی دیده نمیشد. اما ایشون بهمحض اینکه اومد، درجا جلسات متمرکز گذاشت، تیمها رو شناخت، خودش رو شناسوند و دقیقاً گفت که از شما چی میخواد. همه چی انقدر شفاف و مشخص بود که دیگه کسی فرصت نمیکرد جور دیگهای فکر کنه. بعد اومد دیتاها رو «ویژوال» (بصری) کرد. این ویژوالیزیشن باعث شد خیلی از گرهها بر اساس دیتا مشخص بشه. دیگه بحث این نبود که «من چطوری به تو بگم چی میخوام؟ چرا نمیفهمی من چی میگم؟». اون دیگه مشخص بود: «کار من تو این تیکه مشکل داره و دقیقاً با راهکار نرمافزاری حل میشه. تو کی میتونی این رو حل کنی؟» زمانبندی میکردیم، اکشن میذاشتیم و حلش میکردیم. این روشش برای من خیلی جالب بود.
فلسفهی استخدام
امین آرامش: چه تجربهی خوبی. حالا از اونور داستان، تو خودت الان تو استخدام نیروهای جدید هستی؟ دنبال چه چیزهایی تو آدمها میگردی که وارد یه مجموعه مثل دیجیکالا بشن؟ چی توی جلسه مصاحبه شاخکهات رو تیز میکنه که این عجب آدم باحالیه؟
کیوان محیط مافی: اینکه نیروی تازهکار (فرش) استخدام کنی یا نیروی باتجربه، یه ذره نگاه متفاوته. اما در کل، چیزی که من دنبالشم «یادگیرندگی» هستش. خیلی مهمه که آدم یادگیرنده باشه. مهم نیست الان چی بلده، مهم اینه که چقدر میتونه سریع یاد بگیره و خودش رو وفق بده. اینکه چقدر میتونیم با هم کار کنیم، اثر بذاریم و اثر بگیریم هم مهمه. اینکه چقدر من خودم باهاش راحتم، چقدر فیدبکپذیره و چقدر میتونه خودش رو برای رشد و تغییر مجاب کنه.
مهمتر از دانش فعلی
امین آرامش: اون پارامتر اول که گفتی، یعنی یادگیرنده بودن، شاید حتی از دانش فعلی طرف برات مهمتره. اینو تأیید میکنی؟
کیوان محیط مافی: من تقریباً از سؤال فنی پرسیدن تو مصاحبه گریزانم. مگر اینکه مجبور بشم؛ مثلاً یه آدم سینیور یه ادعایی میکنه و مجبوری ببینی اون ادعا چقدر درسته. اما برای نیروی تازهکار، قطعاً این کار رو زیاد نمیکنم.
امین آرامش: چطور تشخیص میدی که طرف اهل یادگیری هست یا نه؟
کیوان محیط مافی: میبرمش سراغ موضوعات واقعی. ازش میپرسم: «چهجوری یاد میگیری؟ فلان چیز رو که بلدی، چهجوری یادش گرفتی؟» وقتی تجربیاتش رو به اشتراک میذاره، مشخص میشه. طرف میاد میگه فلان پروژه رو با دیدن ویدیوهای یوتیوب انجام دادم. میشه فهمید. خودِ یادگیرندگی خیلی جذابه.
میل به رشد، کشف انگیزه در مصاحبه
امین آرامش: اون پارامتر دومی که گفتی، فکر کنم از جنس مسئولیتپذیری بود، درست فهمیدم؟
کیوان محیط مافی: از این جنسه که میخواد بهترینِ خودش باشه.
امین آرامش: اینو از کجا تو جلسه مصاحبه میفهمی؟
کیوان محیط مافی: از کارایی که تا الان تو زندگیاش کرده. اینکه یه پروژهی دانشگاهیاش رو چهجوری تعریف میکنه، هدفش از زندگی چیه، چه فلسفهای داره. یا مثلاً ازش میخوام یه موقعیتی که توش شکست خورده رو توصیف کنه و بگه چه نتیجهای گرفته و حس و حالش چی بوده. سعی میکنم موقعیتهای واقعی زندگیاش رو توضیح بده و از روی اون تجربیات بفهمم که بعداً چه قدمهایی برداشته. البته با یه مصاحبهی نیم ساعته درنمیاد، اما خب سعیام رو میکنم.
از شهرداری تا کیسون
امین آرامش: بسیار خب. میخوام از دیجیکالا رد بشیم و بریم سراغ تجربههای قبلیات. اگه چیزی مونده بگو، وگرنه بریم عقبتر.
کیوان محیط مافی: نه، در مورد دیجیکالا چیزی به ذهنم نمیرسه.
امین آرامش: میخوام یه فلشبک بزنیم به اولین تجربههات. فکر کنم یه دورهای تو شهرداری، مبنا و کیسون کار کردی، خارج از ایران هم بودی… این مسیر شغلی چطور پیش رفت و مهمتر از اون، چرا این تغییرات رو دادی؟
کیوان محیط مافی: آره، «چرا»ش هم هست.
تشکیل خانواده در یک دوران خوب
کیوان محیط مافی: واقعیتش اینه که من از اون مدلهایی بودم که تربیت شده بودم کارمند بشم. پدر و مادرها یه لگ ۱۰-۱۵ ساله دارن. من بیشتر دنبال این بودم که خانواده تشکیل بدم؛ یعنی اهل عاشق شدن و تجربه کردنش بودم. دغدغهی اصلیام تو دوران دانشجویی و بعدش این بود که بتونم علاقهی زندگیام رو پیدا کنم و باهاش زندگی کنم و به این هدفم هم رسیدم. اون زمان آقای خاتمی اومده بود، من ۱۶ سالم بود که اولین رأی رو دادم. اواخر دورهی دومش من وارد بازار کار شدم. اوضاع بیزینس خوب بود، کارمندی هم کار بدی نبود، چون استارتاپی وجود نداشت و کارآفرینی باب نبود. من و خانمم همدورهای بودیم و جفتمون امیرکبیر بودیم. ارزشهام این بود که کار مفید و باارزش بکنم که تو جامعه اثرگذار باشه. یکی از آرزوهام این بوده که رئیسجمهور بشم، یه روزی هم میشم!
کار در یک شرکت نرمافزاری
کیوان محیط مافی: من سربازی نرفته بودم و دنبال راهی برای معافیت میگشتم تا سریعتر بتونم تشکیل زندگی بدم. اولین تجربهی کاریام تو یه شرکت نرمافزاری بود. اونجا بهعنوان تحلیلگر سیستم و کنترل پروژه وارد شدم. خانمم هم اونجا بود و حتی یه دورهای سرپرست تیم ما بود و من بهش راپورت میدادم که خیلی هم لذتبخش بود. ۹ ماه اونجا بودم. مدل شرکت خیلی هیئتیطور بود و پرداختهاشون به موقع نبود. چون شرایطم خاص بود و بقیه هم یا دانشجو بودن یا مثل من مشکل سربازی داشتن، ایرادها رو تحمل میکردیم.
ورود به شهرداری با یک داستان عجیب
کیوان محیط مافی: بعد از اینکه معاف شدم، گفتم میرم یه کار درستدرمون. شهرداری جور شد. داستان جالبی داره؛ من قبلش برای «ایرانخودرو دیزل» مصاحبه داده بودم، ولی چون مشکل سربازی داشتم من رو نگرفتن. اما اون مصاحبهکننده که انگار آدم کاربلدی بود و استعداد خاصی در من تشخیص داده بود، رزومهی من رو به یکی از دوستاش که تو شهرداری بود، داده بود و گفته بود این آدم خیلی خفنیه. اما روی فایل پیدیاف رزومه، تمام شمارههای من بهصورت نقطه افتاده بود! اون مدیر شهرداری که یه پروژه کاهش هزینه داشت، شدیداً دنبال من بود. رانندهاش رو فرستاده بود دم خونهمون تا پلاکمون رو پیدا کنه. مادرم که از نونوایی برمیگشته، راننده رو میبینه و اینجوری من پیدا میشم! رفتم مصاحبه و رقم بالایی گفتم، مثلاً اون موقع حقوق خوب ۴۰۰ تومن بود، من گفتم ۶۰۰ تومن و قبول کردن.
من تایپ دهانگشتی و گزارشنویسی بلد بودم و اون مدیر هم خیلی روی جزئیات حساس بود، حتی روی ضخامت خط جدولها! برای همین از کارم خیلی راضی بود. اما دیدم کار خیلی بیتحرکه. میرفتم جلسه با مدیران شهرداری، اما حواسم نبود که این کار چقدر روی کل شهر تهران اثر میذاره. با خودم میگفتم اینجا پول نفت میاد ولی من دوست دارم یه کار واقعی بکنم.
حس تعلق و کارهای بزرگ
کیوان محیط مافی: اون موقع خانمم وارد «کیسون» شده بود و من هم هوایی شدم. برای پوزیشن کارشناس سیستم در حوزه انبار و لجستیک اپلای کردم و قبول شدم. رفتم اونجا دیدم سد میسازن، مترو میسازن. خیلی خوب بود. وقتی وارد شدم، دفتر ۱۰۰ نفر بود و مدیرعامل من رو به اسم میشناخت. دیگه دیدم همهچی اوکیه و دی ماه سال ۸۵ ازدواج کردیم. کیسون خیلی روی ما سرمایهگذاری میکرد، انواع دورههای آموزشی مثل ایزو و EFQM رو برامون میذاشتن و از این نظر خیلی جذاب بود.
اون مدیر شهرداری هم خیلی ناراحت بود، میگفت تا یکی عین خودت پیدا نکنی نمیذارم بری. حتی یه لوح تقدیر هم از آقای قالیباف گرفتم.
امین آرامش: حالا از کیسون بگو. گفتی بعد از یه مدت اون چیزی نبود که فکر میکردی و بعدش پیشنهاد خارج از ایران پیش اومد.
جهش در اعتماد به نفس
کیوان محیط مافی: کیسون خیلی خوب بود. من و خانمم اونجا همکار بودیم و عملاً زندگیمون اونجا بود. شرکت انقدر بزرگ بود که هر لحظه حس میکردی میتونی دپارتمانت رو عوض کنی و فرصت گردش شغلی وجود داشت. من هم که عاشق تحلیل سیستم و پیادهسازی نرمافزار بودم، کلی چیز جدید مثل SQL سرور یاد گرفتم و پیادهساز اصلی نرمافزار «رایورز» تو کل پروژههای کیسون بودم. حتی فرصت ادامه تحصیل پیدا کردم و کارشناسی ارشدم رو هم همونجا گرفتم. شرکت پر از بچههای تیز و باهوش از شریف بود و پروژهی ونزوئلای ما، فکر کنم یک و نیم میلیارد دلاری بود.
تغییر مسیر به سمت آیتی
کیوان محیط مافی: از کار انبار و اینها خسته شده بودم. ارشدم مدیریت آیتی بود و فکر میکردم رشته و کارم باید با هم بخونه. یه فرصتی پیش اومد؛ برای پروژهی دوممون تو ونزوئلا، یه مدیر ERP میخواستن که نرمافزار آلمانی SAP رو اونجا پیادهسازی کنه. من به این اعتقاد رسیده بودم که هر نرمافزاری، هرچقدر هم سخت باشه، رو میتونم دو ماهه یاد بگیرم و پیاده کنم. برای همین گفتم من هستم، میخوام برم ونزوئلا.
امین آرامش: خانمت هم رفت؟
کیوان محیط مافی: ایشونم کارش شروع شد و اومد، تا اینکه پسرم به دنیا اومد، سپهر، و دیگه نذاشت.
امین آرامش: آره، دو تا فسقلی داری درسته؟
کیوان محیط مافی: بله، ما سه تا پسریم، واسه سمیه دیگه! خلاصه دیگه سوار کار شدم و اونجا یه تیم دو نفره هم بهم اضافه شد. تجربهی جالبی بود. کارم، محل زندگیم و محیط کارم همه با هم عوض شدن و آدمای جدیدی دورم بودن.
امین آرامش: نترکیدی؟ به نظرم خیلی عجیبه.
کیوان محیط مافی: پیر نشدم و حتی یه تار موی سفید هم تو سرم در نیومد! فیلم «بنجامین باتن» هم خیلی بهم کمک کرد. خلاصه اونجا سیستم آلمانی رو هم یاد گرفتم و پیاده کردم و خیلی اعتماد به نفسم بالاتر رفت.
قدرت یادگیری
امین آرامش: این اعتماد به نفس که «هرچی باشه یاد میگیرم» از کجا اومده بود؟
کیوان محیط مافی: فکر کنم فهمیده بودم که نرمافزار رو چهجوری باید یاد گرفت. دیده بودم هرچی میاد یاد میگیرم؛ از ورد و اکسل گرفته تا نرمافزار «رایورز» که حتی از خود پیادهسازش بهتر بلد بودم.
امین آرامش: این رسماً یه «سوپر پاور»ـ هستش. یعنی تو دنیای امروز که قدرت یادگیری کلی فرصت ایجاد میکنه، این فوقالعادهست.
کیوان محیط مافی: البته اینجوری که خاطره تعریف میکنم، همهاش گل و بلبل نبود. اون سه چهار ماهی که کار رو تحویل میگرفتم، استرس شدید داشتم که نکنه این ماموره بره و من تنها بمونم.
امین آرامش: آدم پدرش درمیاد، ولی دستاوردش خیلی خوبه. اینکه جرئتش رو داشته باشی که بپری تو حوضی که شنا بلد نیستی و بگی حالا یاد میگیرم، خیلیه.
کیوان محیط مافی: یادمه هفتهی اولی که ونزوئلا بودم، یکی زنگ زد گفت پرینت چکمون مشکل خورده. منم پررو بلند شدم رفتم پیشش و با کمک حرفهای خودش از یه طرف و سرچ کردن تو فرومهای آنلاین از طرف دیگه، مشکل رو پیدا کردم.
بازگشت و سرخوردگی: دل نبستن به سازمانها
کیوان محیط مافی: بعد از اینکه برگشتم، بیوفایی شرکتها شروع شد. اونجا بود که فهمیدم نباید به سازمانها دل بست؛ این آدمها هستن که میمونن. من سه سال رفته بودم و وقتی برگشتم، آدمها عوض شده بودن و دیگه اون جایگاه قبلی رو نداشتم. انگار میگفتن: «کیوان محیطمافی کی هست؟»
کیوان محیط مافی: با کلی تجربهای که اونجا کسب کرده بودم، میتونستم بیام و به اشتراک بذارمش، اما یه کار بیربط بهم پیشنهاد دادن که بهم برخورد و گفتم من دیگه شرمنده. رفتم پیش مدیرم و چون قاطی هم که میکنم، معمولاً جدی میشم. گفتم: «این چه وضعیه؟ من هشت ساله اینجا کار کردم و این نتیجهی زحماتمه؟» دیگه از اونجا اومدم بیرون. حینش شروع کرده بودم به فرستادن رزومه برای جاهای دیگه که «مبنا» جور شد.
تلاش برای کارآفرینی
کیوان محیط مافی: سیستمی که من تو ونزوئلا کار کرده بودم برای شرکتهای کوچک (Small Size) بود، اما این ERP جدید برای شرکتهای خیلی بزرگ (Enterprise) و مثل یه هیولا بود؛ صد برابر اون سیستم. بازم با همون اعتماد به نفس گفتم اینم چیزی نیست، سه چهار ماهه یاد میگیرم. اونجا با مدیرعامل صحبت کرده بودم که به من این فرصت رو بده که یه بیزینسلاین جدید کنار محصول اصلیشون بالا بیارم.
این انگیزه از ونزوئلا اومده بود. اونجا خونه به محل کار خیلی نزدیک بود، پنج دقیقه پیاده راه بود که برای ما که تو ترافیک همت بودیم خیلی عجیب بود. تو مرخصیها هم که ایران میاومدم، بیکار بودم و دنبال کارهای اداری مثل ویزا و پاسپورت میرفتم و این آزادی عمل و بیکاری بهم یه سرخوشی میداد و قلقلکم میداد که برای خودم یه کاری بکنم. از طرفی همسرم اونجا باردار بود و وقتی برگشت ایران، شرکت باهاش خوب تا نکرد و دلخور شد. اونجا دیدم همونطور که سیاست کثیفه، بیزینس هم خیلی بیوفاست. برای همین آماده بودم که کیسون هم با من همین کار رو بکنه. هنوزم فکر میکنم کیسون مثل یه آدم واقعیه، انگار یه عشقم رو از دست دادم.
اون مرخصیها بهم کمک کرد که بفهمم میتونم برای خودم یه کارایی بکنم و این انگیزه شد که روی دانشی که یاد گرفته بودم سرمایهگذاری کنم و یه بیزینسلاین راه بندازم. اما شهامت و قدرت ریسکش رو نداشتم. برای همین تو «مبنا» میخواستم یه کار محتاطانه بکنم؛ یعنی یه حقوقی بگیرم و کنارش یه بیزینس هم برای خودم راه بندازم.
امین آرامش: یعنی یه مدل محتاطانهی خیلی تروتمیز از بغل بری جلو.
کیوان محیط مافی: آره. منتها تلاشهام اونجا کافی نبود یا اون آدم سر حرفش نموند و نشد. دو سال اونجا کار کردم، فقط سیستم ERP جدید رو یاد گرفتم و با دلخوری بیشتر از اونجا اومدم بیرون. حالم خیلی بد بود.
از مبنا به دیجیکالا
امین آرامش: و بعد دیگه رفتی دیجیکالا درسته؟
کیوان محیط مافی: آره. اون اواخر یادمه دیوانهوار تو مترو پیاده میرفتم و با خودم فکر میکردم که میخوای چیکار کنی. قشنگ حالم بد بود. تا اینکه دیدم دیجیکالا آگهی زده کارشناس ERP میخوایم. یکی از دوستام به اسم کاوه که یه سالی بود اونجا بود، خیلی تعریف کرده بود. میگفت شرکت جالبیه، با شرکتهای کلاسیکی که من کار کرده بودم مثل کیسون و مبنا فرق داشت. مثلاً میگفت مدیرعامل اومده اینجوری گفته؛ برای ما که مدیرعامل رو سالی دو سه بار میدیدیم، این چیزا عجیب بود. خلاصه به کاوه زنگ زدم و گفتم میخوام کارم رو عوض کنم. اونم گفت چرا میخوای بری اونجا؟ بیا پیش خودم. چون با هم همکار بودیم، من رو میشناخت.
بعد با مدیر ارشدی که اونجا بود مصاحبه کردم و خوشش اومد و گفت بیا. من یه جوریام که هر کی باهام مصاحبه میکنه، اخراج میشه! اون بنده خدای شهرداری هم که دنبالم فرستاد، بعداً اخراج شد. این مدیر هم خودش از شرکت رفت و رزومهام رسید به دست آقای سعید محمدی.
امین آرامش: سعید محمدی، همون بنیانگذار و مدیرعامل دیجیکالا.
کیوان محیط مافی: آره. چون اون پوزیشن خالی بود، ایشون تصمیم نهایی رو گرفت و لطف کرد و تأیید کرد و من وارد دیجیکالا شدم.
فرهنگ سازمانی در صنایع سنتی و مدرن
امین آرامش: تو هم تو شرکتهای بزرگی مثل کیسون کار کردی که جزو سه شرکت برتر تو حوزهی خودشه…
کیوان محیط مافی: کیسون جزو ۱۰۰ شرکت برتر دنیا تو حوزهی ساختوساز بود.
امین آرامش: …و هم تو مبنا که اون هم شرکت بزرگیه و پروژههای برونمرزی زیادی داشته.
کیوان محیط مافی: شرکتی که من بودم یکی از شرکتهای مشاورهی مدیریت زیرمجموعهی هلدینگ مبنا بود و به کارخونههای مبنا سرویس ERP میداد.
امین آرامش: تو که جفت این تجربهها رو داشتی، هم تو شرکتهای صنایع قدیمی مثل سدسازی و نیروگاهی و هم تو دیجیکالا که مال صنعت اینترنته، تفاوت این سازمانها چیه؟ از لحاظ فرهنگ سازمانی، برخورد مدیران و رشد.
کیوان محیط مافی: کیسون وقتی من واردش شدم ۱۰۰ نفر بود، وقتی اومدم بیرون ۱۵۰۰ نفر شده بود. با بزرگ شدنش، بروکراسی بیشتر شد، دسترسی به مدیران ارشد کمتر شد و اختیارات کارشناسها و مدیران میانی کم بود. بیشتر مجری (Doer) بودن تا تصمیمگیر. تو مبنا هم همینطور، نهایتاً میتونستی کار خودت رو خوب انجام بدی. تو کیسون چون قدیمیتر بودم، دسترسی بیشتری برای انجام کارهای خفنتر داشتم، اما باز هم خیلی مبتنی بر شایستهسالاری نبود.
افرادی که حس میکردن شایستهترن، سرخورده میشدن و میرفتن و شرکت کمکم ضعیف میشد. با اینکه کیسون خیلی برای توسعهی منابع انسانی خرج میکرد و من خودم داوطلبانه تو ایونتهاشون مشارکت میکردم، اما باز هم یه چیزی کم بود؛ دسترسیات برای اینکه خودت یه حرکتی بزنی، کم بود. تصمیم نهایی با مدیرعامل بود و من هیچوقت فکر نمیکردم بتونم مدیر پروژه بشم، مگر اینکه یه لینکی به خانوادهی اصلی کیسون میداشتی. یه جورایی بوی نفت میداد.
فرهنگ متفاوت شرکتهای اینترنتی
امین آرامش: درسته، شرکت خصوصی و خانوادگیه.
کیوان محیط مافی: آره، بوی نفت میداد.
امین آرامش: آها، ولی خب بهخاطر اینکه کارفرماشون اکثراً دولت و حکومته، بالاخره یه بخشی از بوی نفت تو داستان اومده.
کیوان محیط مافی: دوستان ناراحت نشن، داریم فکت میگیم دیگه. بالاخره شبه، نمیشه بگیم روزه. دیجیکالا و شرکتهای اینترنتی اینجوری بودن که بهت اجازه ریسک کردن میدادن، تفویض اختیار (Delegation) توشون بهتر انجام میشد، دسترسی به مدیران لایههای بالاتر بهتر صورت میگرفت و میتونستی تو استراتژیها دخیل باشی. فرصت ریسک بهت میداد؛ یعنی اینجوری نبود که صرفاً یه مجری باشی، خودت میتونستی مسیر ایجاد کنی.
امین آرامش: خب یه سؤال خیلی جذاب. برای شروع مسیر شغلی، به نظرت کدوم یکی از این دو مدل سازمان بهتره؟ فرض کن حق انتخاب داشتی و یه چیزی مثل دیجیکالای امروز هم بود.
کیوان محیط مافی: دیجیکالا. زمان ما نبود، ما شانس نداشتیم.
توصیههایی به کیوان ۲۰ ساله
امین آرامش: ببین، با خود ۲۰ سالهت حرف بزن. اون زمانی که دانشجو بودی یا تازه کارشناسیات رو تموم کرده بودی. بهش چی میگی؟ چه کارهایی کردی که بهش میگی نکن یا برعکس؟
کیوان محیط مافی: اول اینکه میرم سراغ خودشناسی جدی. یعنی کاری که سه چهار سال پیش شروع کردم رو اون موقع انجام میدادم؛ میرفتم کلاس TA، کتاب روانشناسی میخوندم، حتماً میرفتم روانکاو. زودتر میفهمیدم بیماریهامون چیه، فلسفهی زندگیام چیه، کی هستم و از زندگی چی میخوام. اینو قطعاً زودتر انجام میدادم. دوم اینکه جدا شدنهام از محل کار یا آدمها رو حرفهایتر انجام میدادم.
من قبلاً فکر میکردم چون میتونم مسیر جدیدی برای خودم بسازم، پس نیازی به گذشته ندارم و میتونم هرچی دلم خواست بگم و برم. این باعث میشد خاطرهی خوبی از خودم به جا نذارم. الان یاد گرفتم که حتی اگه از یه جایی میرم، اون پل رو خراب نکنم و ارتباط رو حفظ کنم تا وقتی به عقب نگاه میکنم، ناراحت نشم.
مسیر شغلی غیرخطی: پیدا کردن نخ تسبیح
امین آرامش: این مسیری که رفتی (شهرداری، کیسون، مبنا، دیجیکالا) به ظاهر غیرمرتبطه. از نگاه نسل قبل، این یعنی از این شاخه به اون شاخه پریدن. ربط اینها برای تو چیه؟ و روز اول فکر میکردی ۱۰-۱۵ سال بعد تو جایی مثل دیجیکالا کار کنی؟
کیوان محیط مافی: جواب دومی کاملاً نه، چون اصلاً اون موقع دیجیکالایی نبود.
امین آرامش: حالا اگه بخوای با اون آدم ۱۸-۲۰ ساله در مورد خلق مسیر شغلی حرف بزنی، بهش چی میگی؟
برچسب زدن به تواناییها، نه به عناوین شغلی
کیوان محیط مافی: من به بچههای خودم هم میگم که درگیر این نباشید که به خودتون برچسب بزنید. نگو من «پروداکتیام» یا «صنایع خوندم». آزاد باش. تو نمیدونی فردا چی باب میشه. به جای عنوان، به تواناییهات برچسب بزن. بگو من «آدم استراتژیستیام»، «تحلیلگرم». اینها رو تو همهجا میتونی به کار ببری.
امین آرامش: خیلی مهم بود این نکته. یعنی تو هم داری به خودت برچسب میزنی، ولی طوری که گزینههای روی میزت کم نشه.
کیوان محیط مافی: آره، میگم من تحلیل بلدم. من بلدم نگاه بلندمدت داشته باشم، بلدم تیم بسازم. اینها رو هرجا بخوای، میتونی انجام بدی؛ فرقی نمیکنه دیجیکالا باشه یا جای دیگه. یا مثلاً فلسفهی من «اثرگذار بودن»ـه. تو همهجا میتونی اثرگذار باشی؛ از یه فروشنده تو داروخونه تا یه رئیسجمهور. برای من کانتکست مهم نبود، مهم این بود که من همون آدمم که میتونه این کارها رو انجام بده. من هر کاری که بخوام، میتونم انجام بدم. یادمه غصه میخوردم که چرا تا ۴۰ سالگی مدیر آیتی نشدم. الان یه سال مونده به ۴۰ سالگی و من از اون بهترش رو دارم. نباید خودمون رو به اینکه بیرون چی میگه، محدود کنیم. باید ببینی درونت چی میخوای و چی داری.
خلق مسیر شغلی
امین آرامش: یه جمعبندیای که من میکنم اینه که نباید دنبال این باشیم که مسیر شغلیمون از ۱۰ قدم بعدش معلوم باشه. حداقل در مورد تو اینجوری بوده؛ تا یه قدم بعدش رو میدونستی، یه سری ارزش هم داشتی که طبق اونها عمل میکردی، ولی خود مسیر به مرور ساخته شده.
کیوان محیط مافی: دقیقاً، قشنگ معلوم نیست. من اون فلسفهی اثرگذاری رو همیشه داشتم. اگه بخوام با اون معیار نهایی که رئیسجمهور شدن باشه خودم رو مقایسه کنم، آدم شکستخوردهای هستم. اما من خودم رو با الانم مقایسه میکنم و قدم به قدم جلو میرم. الان هم اتفاقاً سر چندراهیام و دقیقاً نمیدونم کدوم مسیر رو باید برم، اما حالم خوبه و گزینههای مختلفی وجود داره. دوست دارم استقلال عمل بیشتری داشته باشم و خودم یه بیزینس رو لید کنم. از این طرف هم فکر میکنم کاری که الان میکنم، دیگه بسه.
لحظهی قهرمانی: وقتی اشک میریزی
کیوان محیط مافی: واقعیتش رو بخوای، الان دیگه هیچ کاری من رو هیجانزده نمیکنه. این از روی غرور نیست.
امین آرامش: فروتنی یکی از ویژگیهای توئه و هر کسی این گفتگو رو شنیده باشه، به این قضیه صحه میذاره.
کیوان محیط مافی: من هیچوقت فکر نمیکردم تو کارم بتونم هیجانی مثل خوشحالی یه مربی فوتبال بعد از گل زدن تیمش رو تجربه کنم. اما همین چند ماه پیش این رو تجربه کردم، اشک ریختم و خوشحال شدم. تیمم اومد و از من تقدیر کرد. تیمم، نه مدیرم! ازم تشکر کردن که چقدر ما تو رو دوست داریم. من به غایت اون چیزی که از یه لیدر میخواستم، رسیدم و واقعاً دیگه چیزی نمیخوام. اگر غم نان نبود، همین الان پارک میکردم بغل و با همون خاطرهی خوش، زمین رو میبوسیدم و خداحافظی میکردم. این رابطههاست که زندگیه. اینکه چقدر پول درمیاد یا چقدر سفارش میره بالا، اینها جانبیه. من فهمیدم آدم بیزینس نیستم واقعاً.
امین آرامش: تو دنبال اثرگذاری هستی و لحظهی گل زدنت رو وقتی تعریف میکنی که اعضای تیمت ازت تقدیر میکنن، نه وقتی که فروش بالا رفته. این همون چیزیه که ما تو آموزش دنبالش میگردیم.
کیوان محیط مافی: یکی از آرزوهام استاد دانشگاهی بود. شاید این یکی از شکستهام باشه.
امین آرامش: تو الان داری با ۳۰ هزار نفر حرف میزنی. اگه استاد دانشگاه بودی و میترکوندی، نهایتاً در ۳۰ سال میتونستی با ۱۲ هزار نفر حرف بزنی. این دنیای جدید خیلی باحاله.
سه ویژگی کلیدی از نگاه کیوان
امین آرامش: سه تا ویژگی یا مهارت خودت رو بگو که باعث شدن الان اینجا باشی.
کیوان محیط مافی: یکی «یادگیرنده بودن». یکی هم اینکه آدم «خوشقلب و مهربونی» هستم.
امین آرامش: این دومی هم یه مهارته. تو کیفیت ارتباطاتت اثر میذاره. همینکه به یکی تو دیجیکالا زنگ میزنی و اون با کله میاد، اینجا خودشو نشون میده.
کیوان محیط مافی: آره. یکی هم اینکه «فلسفه» برام مهمه. نگاه فلسفی مثل آب برای ماهی و هوا برای تنفسه. فلسفه داشتن من رو تغذیه میکنه.
قدرت اخلاق حرفهای
کیوان محیط مافی: و یکی هم «اخلاق حرفهای». من هیچوقت فکر نمیکنم کارمندم؛ فکر میکنم دارم برای خودم کار میکنم و بهترین خودم رو میذارم. قبلاً نیاز داشتم یکی تشویقم کنه، اما الان خودم به خودم «دمت گرم» میگم، چون مطمئنم بهترینم رو گذاشتم. از حواست به زمان باشه گرفته تا اینکه زمانی که برای شرکت میذاری رو درست بذاری. اخلاق حرفهای شاید در کوتاهمدت با زرنگی جواب نده، ولی در بلندمدت اثرش رو نشون میده.
امین آرامش: مثالی از اثر بلندمدت اخلاق حرفهای داری؟
کیوان محیط مافی: من از خانوادهام برای کار زدم. ۴۸-۵۰ ساعت نخوابیدم که یه محصول بیاد بالا. یه بار پنجشنبه شب به من دیتا دادن و من تا شنبه بعدازظهر نخوابیدم تا سیستم لانچ بشه.
امین آرامش: این اخلاق حرفهایه. ولی از نگاه من، این اخلاق به خودمون سود میرسونه. شاید الان از آسایشت بزنی، ولی در بلندمدت اون مدیر بالاسری تعهد تو رو میبینه و این به خودت برمیگرده. موافقی؟
کیوان محیط مافی: آره، من حتی فراتر از این میرم. معتقدم با سماجت روی اصول و ارزشهات، مسیر درست رو پیدا میکنی. اخلاق حرفهای مثل یه قطبنما میشه که درجا مسیر رو بهت نشون میده و در بلندمدت از تو آدمی میسازه که نمیتونن حذفت کنن؛ تو دیگه اثباتشدهای.
امین آرامش: عجب حسن ختام خوبی بود. آقا دمت گرم که اومدی. گفتوگوی خیلی خوبی بود. یک ساعت و ۲۴ دقیقه هستش که داریم حرف میزنیم.
کیوان محیط مافی: خیلی خسته نباشی. مرسی که با این شرایط وقت گذاشتی.
امین آرامش: چاکریم. قربانت. خداحافظ.
اگه میخوای واقعاً وارد ذهن و مسیر کاری کیوان محیط مافی بشی، حتماً ویدیوی کامل گفتوگوشون با امین آرامش ، تو یوتیوب ببین.
هر بخش از این مصاحبه پر از بینش و نکتههای واقعی درباره چالشها و تصمیمات مهم تو مسیر حرفهایه که دیدگاهت رو تغییر میده.
اگه تا اینجا با من همراه بودی، بهم بگو کدوم بخش از گفتوگو با کیوان محیط مافی برات تاثیر گذار بود و چرا؟
خوشحال میشم دیدگاهت رو بخونم.