karnakon.ir

گفت‌وگو با رضا باقری | هم‌بنیان‌گذار اسمارت‌آپ و همراه‌مکانیک

نام نویسنده: غزاله کرمی

گفت‌وگو با رضا باقری | هم‌بنیان‌گذار اسمارت‌آپ و همراه‌مکانیک

Rate this post
رضا باقری

در این مطلب، به محتوا و نکات گفتگوی امین آرامش و رضا باقری، هم‌بنیان‌گذار اسمارت‌آپ و همراه‌مکانیک، در اپیزود صد و سی‌ام پادکست کارنکن پرداختیم.

امین آرامش: سلام به رضا باقری عزیز، خیلی خوش اومدی به کارنکن.

رضا باقری: سلام امین جان. خیلی ممنون از دعوتت. خوشحالم که اینجا پیش شمام.

امین آرامش: خیلی مخلصیم. رضا جان، تو تو دانشگاه تا مقطع دکترا تو شریف و امیرکبیر برق خوندی، ولی کاری که الان داری می‌کنی، اصلاً ربطی به برق نداره! چی شد که این مسیر رو رفتی؟

رضا باقری: والا خب، تصمیم گرفتم اشتباهمو تا آخر عمر ادامه ندم! اون موقع یه جوی تو دانشگاه شریف بود که اگه رتبه خوب می‌آوردی، باید می‌رفتی برق شریف. من رتبه ۶۱ کنکور بودم. بعد اگه شریف می‌رفتی، می‌گفتن دکترا رو هم باید بگیری، وگرنه حیف و میل میشه! یعنی با رتبه خوب، بری دانشگاه یا رشته‌ای غیر از برق شریف، از ظرفیت رتبه‌ت استفاده نکردی. ما هم با اون سطح درک و شناخت مسیر شغلی که بیشتر متکی به مشاوره‌های دوستان و آشنایان بود که البته خیلی کمکی نکرد، افتادیم تو همون مسیر سنتی: رتبه‌ت خوب شد برو برق شریف، بعدم یا مهاجرت کن هیئت علمی شو، یا حداقل دکترا رو بگیر.

امین آرامش: الان اگه دوباره برگردی عقب و همون رتبه رو بیاری، چیکار می‌کنی؟

رضا باقری: سوال خیلی سختیه. واقعیتش، درس دانشگاهی چیز زیادی به کیفیت مسیر شغلی من اضافه نکرد، ولی از دوست‌ها و شبکه‌ای که تو دانشگاه شریف پیدا کردم، خیلی راضیم. خیلی از اتفاقات مسیر من به خاطر دوستانی بود که از اونجا پیدا کردم و بهم اعتماد کردن. اگه بگی به خاطر چیزی که یاد گرفتم، میگم نه، واقعاً نباید اون مسیر رو تکرار کنم.

امین آرامش: پس درسش نه، ولی ارتباطاتش آره.

رضا باقری: دقیقاً. به خاطر اون شبکه و نتورکی که اونجا پیدا کردم، میگم واقعاً بی‌نظیر بود. شاید جای دیگه‌ای نمی‌تونستم به این سطح از آدم‌ها دسترسی پیدا کنم که بعداً همه‌شون تو کارای خودشون موفق شدن، چه داخل و چه خارج کشور، به جایگاه‌های شغلی ویژه‌ای رسیدن.

شاید ایده‌آلم این بود که یه مهندسی آسون‌تر می‌خوندم، مثلاً صنایع (ما مسخرشون می‌کردیم که درسشون کلاً با چهار عمل اصلیه!). بعدش می‌رفتم تو فضای مدیریت و اقتصاد. اون زمان تازه اولین دوره‌های دانشکده مدیریت بود. عملاً همزمان با پایان لیسانس من، رشته MBA تو شریف راه‌اندازی شد. منم اگه می‌خواستم MBA بخونم، باید سربازی می‌رفتم و چون متأهل بودم، انتخاب جذابی نبود. تصمیم گرفتم درسمو ادامه بدم تا حداقل سربازی رفتن رو عقب بندازم.

امین آرامش: خب، بعدش چی شد که وارد حوزه سرمایه‌گذاری شدی؟

رضا باقری: داستان جالبی داره. وقتی برمی‌گردم نگاه می‌کنم، میگم خیلی ریشه‌دارتر از اون، به استعداد و توانمندی ریشه‌ای من برمی‌گرده. من “خلق کردن” رو خیلی دوست داشتم. دوست داشتم یه چیزی رو خلق کنم، یه کاری انجام بدم. ورودم به فضای کارآفرینی هم اول از همین منظر بود: خودم کارآفرین کسب‌وکارها باشم، خودم تو کسب‌وکارها کمک کنم که رشد کنه، بزرگ بشه، پول دربیاره. موفق می‌شد، شکست می‌خورد، تو اون مسیر بودم.

ولی به مرور یه چیزی رو تو خودم درک کردم: یه کسب‌وکار و جزئیات خیلی زیادش که باید متعهد به همه‌ش باشی، انگار منو ارضا نمی‌کرد. انگار دوست داشتم بیش از یه کسب‌وکار داشته باشم. دوست داشتم کسب‌وکارهای مختلف و آدم‌های مختلف رو تجربه کنم و تو همه‌شون یه اثر بزرگ بذارم. دوست داشتم به جای اینکه یه کسب‌وکار باشم، انگار پلتفرمی از کسب‌وکارها بشم و روی خیلی‌ها اثر بذارم.

بعداً هم که نگاه کردم، دیدم انگار من همینم. خیلی زمان برد تا من از دنیای کارآفرینی مهاجرت کردم به دنیای سرمایه‌گذاری؛ یعنی از اون نگاه که “من همه کار رو خودم می‌کنم و از صفر تا صدش با منه” رفتم تو این نقطه که “تحمل کنم، نگاه کنم به کارآفرین‌ها و بهشون حرف‌های دقیق و کمک‌های دقیق بکنم که تو کارشون موفق بشن”. این خیلی زمان برد.

امین آرامش: فکر کنم یه بخش خیلی زیادش هم همراه مکانیک بوده این وسط که احتمالاً به این نتیجه رسیدی.

رضا باقری: بله. آخرین تجربه‌ای که شاید جمع‌بندی خودم از خودم شفاف شد، دوره‌ای بود که به اصرار سرمایه‌گذاران و کسایی که از ما انتظار داشتن، بعد از سرمایه‌گذاریشون برگشتم به همراه مکانیک و یه جورایی تمام وقت شدم. اونجا تعهدم رو گذاشتم که آقا من متعهدم به سرمایه‌گذاران و باید وقت زیادی بذارم. ولی واقعیتش اینه که همراه مکانیک اونقدر به اون حجم از وقت من یا به اون نوع از توانمندی که شناخت استعداد آدم‌ها و کمک به رشدشون و پیدا کردن فرصت‌های کسب‌وکاری بود، نیاز نداشت. اون زمان همراه مکانیک یه مدیر منظم و دقیق و خیلی متمرکز بر جزئیات لازم داشت.

من شخص مناسبی برای اون دوره نبودم. اتفاقاً ما می‌رفتیم با بچه‌ها در مورد آینده، ویژن و ایده‌های خلاقانه صحبت می‌کردیم، در صورتی که تو کار روزمره‌شون صد تا مسئله بود.

امین آرامش: و تو هم دوست نداشتی راجع به اون جزئیات حرف بزنی؟

رضا باقری: بله. بعداً فهمیدم که من مناسب اون کار نیستم. من اون آدمی نیستم که تو جزئیات و دیتیلی که شما برای کنترل کردن نیاز داری، دقیق بشم. تو اون حد از جزئیات و جزئی‌نگری اصلاً خوب نیستم. این یه اشتباه بود، یه انحراف از استعدادم. خب، بعداً سجاد (برادرم) برگشت و دوباره مدیرعامل شد و من یه نفس راحتی کشیدم که چقدر برادرم برای این کار آدم بهتریه. چقدر دقیق‌تره، جزئی‌نگرتره و چقدر بچه‌ها نمی‌تونستن سجاد رو بپیچونن، در حالی که منو راحت می‌پیچوندن! سجاد از روز اول روی کارشون خیلی مسلط بود.

امین آرامش: همراه مکانیک از روز اول با شما بودی دیگه؟

رضا باقری: بله، از روز اول همراه مکانیک بودم، قبل از اینکه “اسمارت‌آپ” به وجود بیاد. قبل از اون هم کارای سرمایه‌گذاری من شروع شده بود. اولین سرمایه‌گذاری‌ها و مشارکت‌های من از سال ۸۵-۸۶ شروع شد. خدمت شما عرض کنم که همراه مکانیک اولینش از نوعی بود که بعداً فهمیدیم بهش میگن استارتاپ. و “اسمارت‌ونچرز” از نوعی بود که بعداً فهمیدیم بهش میگن VC. حدود سال ۸۶ علاقه من به سرمایه‌گذاری و مشارکت با دیگران برای خودم معلوم شده بود و دوست داشتم این کار رو انجام بدم.

امین آرامش: همراه مکانیک از چه سالی شروع شد؟

رضا باقری: ۹۳.

امین آرامش: ۹۳. تا چه سالی شما سمت اجرایی داشتی اونجا؟

رضا باقری: خدمت شما عرض کنم که قوت و ضعف داشت. مثلاً همیشه من ۲۰-۳۰ درصد وقتم، شاید ۳۰-۴۰ درصد وقتم رو تو همراه مکانیک می‌گذاشتم که بخش زیادیش در مورد فضای بازاریابی بود. اون موقع‌ها همزمان داشتیم یاد می‌گرفتیم که سئو چیه، سوشال چیه و این‌ها. عملاً راهبری تیم رشد همراه مکانیک با خود من بود. تو سال‌های ۹۸ و ۱۴۰۰ این نسبت یه دفعه رفت رو ۷۰-۸۰ درصد. و این همون جایی بود که احساس می‌کنم تجربه خیلی خوبی بود، حداقل برای خودشناسی من.

امین آرامش: الان اون وضعیتش چطوره همراه مکانیک؟

رضا باقری: خیلی عالی، الحمدلله! کسب‌وکار رو به رشده. مدل کسب‌وکار عملاً ترکیبی از خدمات مالی و اوتوتراید آفلاین شده. ما داریم با هزینه خیلی خیلی کمتر از نمایشگاه‌های خودرو، سنتر می‌زنیم در جاهایی که ترافیک نیست و مخاطب خریدار و فروشنده رو می‌کشونیم اونجا و با ضریب بالای ۸۰ درصد خودروها رو موفق می‌شیم بفروشیم.

تنوعی از خدمات مالی طراحی کردیم. میشه به جرأت گفت که همراه مکانیک داره به سمت بانک خودرو و صنعت خودرو شدن جلو میره. چون شما اگه یه هفته پول کم داشته باشی، دو هفته، یه ماه، سه ماه تا ۶۰ ماه بخوای لیزینگ اقساطی بگیری، همراه مکانیک براش یک محصول مالی داره و می‌تونی با انعطاف‌پذیری بالا خودرویی که می‌خوای رو تهیه کنی. البته هنوز خیلی جای کار داره. بازار بسیار بزرگیه و باید تو خیلی از شهرهای ایران بریم، باید تنوع بیشتری تو خدمات مالیمون بدیم. ولی هنوز از صورت رشدی که داریم راضی هستم که بخش زیادیش به هر حال روی دوش سجاد و تمرکز این چند ساله‌شه.

امین آرامش: الان شما به عنوان سهامدار هستید؟

رضا باقری: بله، سهامدارم. سهام خوبی اونجا دارم. به علاوه، تو بحث‌هایی که الان تخصصی دارم کار می‌کنم و کمک می‌کنم تو کسب‌وکارها، یعنی شبکه‌سازی مالی، مالی‌محور شدن کسب‌وکارها و بالا بردن حاشیه سودی که کسب‌وکارها از طریق ارائه خدمات مالی داشته باشن، همین کارها رو دارم اونجا هم انجام میدم.

امین آرامش: عالی. در مورد این چندین سالی که تو همراه مکانیک سمت اجرایی داشتی و حالا بعد که نداشتی، از دور بالاخره هستی، فکر کنم میشه ۱۰ ساعت حرف زد. اگه بخوای اون‌ها رو خلاصه کنی در قالب چند تا نکته، به نظرم میشه اینجوری بهش ورود کرد که اشتباهاتی که ظرف این سال‌ها، چه اون وقتی که خودت سمت اجرایی داشتی، چه توی همراه مکانیک وجود داشته، اونا چیا بودن؟

رضا باقری: تو فضای اجرایی خب، این یه سیر یادگیریه دیگه. حالا دوست ندارم از کلمه “اشتباه” استفاده کنم، چون فکر می‌کنم اگه انجامش نمی‌دادم، الان تو نقطه کنونی هم نبودم. خب، خیلی موضوعات هست؛ هم از جنس اثربخشی، هم کارآمدی، کار کردن با بچه‌ها و تیم، انگیزش دادن، هدایت کردن و هم ایجاد کردن یه پارادوکس بین مثلاً دوست داشتن و سختگیری برای رشد.

شاید در خودم که نگاه می‌کنم، می‌بینم که وجهه “دوست داشتن” آدم‌ها و روی حمایت‌گری من در خیلی از آدم‌ها باعث شد که نتونن به اون رشدی که باید برسن. شاید اگه من سختگیری بیشتری با آدم‌ها می‌کردم و بعضی از ظرفیت‌ها رو منوط به بعضی از تعهدات می‌کردم، اون آدم‌ها جایگاه بهتری رو پیدا می‌کردن. به نظرم این فضا، این نقطه تعادل رهبریه؛ که شما در دام هیچ‌کدوم از اون دو تا مسئله نیفتی. یعنی هم آدم‌ها رو ابزار خودت نبینی (واقعاً به آدم‌ها، به وجهه انسان بودنشون علاقه داشته باشی) و هم اینکه کاری نکنی که ظرفیت‌هاشون خراب بشه.

شما یه وقتی داری به یه آدمی لطف می‌کنی و اون آدم هم خیلی خوشش میاد که مثلاً روزها داره زود از سر کار میره، مسئولیتش خیلی زیاد نیست، و تو هم از ترس اینکه ناراحت نشه، خیلی باهاش صریح و شفاف نیستی. ولی واقعیتش اینه که ظرفیت و پتانسیال اون آدم هم ناشکفته می‌مونه و تو باعث شدی که اون آدم به اون حد رشدی که می‌تونست برسه، نرسه.

می‌خوام بگم تو آسایش و راحتی و رفاه، تقریباً هیچ خیری نیست. هیچ‌کسی از آدم‌های باکیفیتی که من اطرافم دیدم، این نبوده که در رفاه مطلق و آسایش این فضا براشون مدیریت می‌شده و به جایی رسیده باشن. همه‌شون یک نوعی از سخت‌کوشی و سختگیری و یک محیط پرنشاطی که اون‌ها رو متمرکز می‌کرده روی کارشون و خلق نتایج، حتماً روی اون آدم‌ها و شکل‌گیریشون اثر مثبت داشته.

امین آرامش: این بخشش نداشتن یک بخشیشون ترس‌های درونی نبوده؟ چون یه چیزی شبیه این رو منم خودم تو یه برهه خیلی بیشتر داشتم.

رضا باقری: چه ترسی؟ مثلاً تو دوست داری پیش دیگران محبوب باشی و “آدم خوبه” باشی. گفتگوهای دشوار دوست نداری، چون بالاخره گفتگوهای دشواریه دیگه اونا. ولی تا یه جایی نگرش عوض میشه. برای من جایی عوض شد که گفتم “این به نفع خودشه.” یعنی اگه تو واقعاً آدم‌ها رو دوست داری، نباید مثل پدرمادرهایی که بچه‌ها رو با شیرینی و شکلات و اینا تربیت می‌کنن ولی کلی عوارض بعدی براشون داره، باشه.

امین آرامش: تو کوتاه‌مدت بچه حال می‌کنه، ولی تو بلندمدت…

رضا باقری: بله، بله. یا مثلاً این رویکرد افراطی به مصرف دارو که ما داریم. هر اتفاقی میفته، مادرای دلسوز میان و داروی متناسب رو چندین برابر نیاز به بچه‌ها میدن. ولی در واقعیت، قوای ایمنیشون در بلندمدت داره تحلیل میره و میزان آسیب‌پذیریشون در مقابل بیماری‌ها خیلی زیاد میشه. این نگاه که چقدر دارم آدم‌ها رو آسیب‌پذیر می‌کنم و چقدر دارم به واسطه این راحت گرفتن، کمک نمی‌کنم که اونا از پس خودشون و زندگی خودشون بربیان، این برام یه نقطه کلیدی بود.

امین آرامش: الان که گفتی، داشتم به این فکر می‌کردم که چقدر الان تو مقیاس کلان، با این اصطلاح “دهه‌هشتادی” این اتفاق داره میفته. یعنی اینجوریه که خب، نباید بهشون سخت بگیری، این‌ها بالاخره یه سری ویژگی‌های خاص دارن. خیلی هم حرف‌های جالبیه. اون‌ها هم احتمالاً خیلی خوششون میاد. ولی یه چیزی از جنس شکلات خوردنه، شاید. البته بذار اول اینو بگم: هر قضاوت کلی که “دهه‌هشتادی‌ها اینجورین” یا “شهریه‌ای‌ها فلان”، معلومه که حرف دقیقی نیست. ولی من فکر می‌کنم یه همچین چیزی هست که داره اضافی لوسشون می‌کنه. نمی‌دونم چقدر با من هم‌نظری سر این قضیه.

رضا باقری: شما حرف دقیق رو زدی. به تعداد آدم‌ها، تنوع سبک و الگو وجود داره و سابقه تربیتی و رشد هر کسی هم انحصاری خودشه. یعنی شما نمی‌تونی این الگوها رو خیلی تعمیم بدی. ولی خب، من میگم حداقل این تجربه منه که تو جاهایی که رفاه و راحتی و آسایش وجود داره و آدم‌ها چیزایی که می‌خوان بدون زحمت در دسترسشون هست، چیز بزرگتری رو از دست میدن و اون خودشونه. یعنی اون آدم‌ها، اینکه از پس خودشون، زندگیشون و رویاهاشون بربیان، رو دارن کم‌کم می‌ذارن کنار. این احساس مسئولیت از اون‌ها داره به دیگران منتقل میشه. انگار دیگران (حالا اون دیگران، خانواده هستن، دوستان هستن، حکومته، یا هر کس دیگه‌ای غیر از خودشون) قراره مسئولیت خوشبخت شدن اون آدم‌ها، مسئولیت رسیدن به اهداف و خلق نتایج رو بگیرن. و این چیز خیلی بدیه، خیلی اتفاق ناراحت‌کننده‌ایه.

یه چیز دیگه هم هست که اونم من خیلی می‌بینم. اونم یک جور ترویج ناامیدیه. ترویجی که به دلایل متعدد ما در فضاش خیلی زندگی می‌کنیم. به هر حال، به خاطر نقدهایی که به فضای حکمرانی وارده، به خاطر مسائل سیاسی اجتماعی که وجود داره، افراد در الگوهایی نقد می‌کنن که این نقد کردن منجر به متنفر شدن آدم‌های دیگه از محیط زندگیشون، وطنشون و نابود شدن “امید آینده” اون‌ها میره. و این، بسیار چیز خطرناکیه.

من واقعاً از دست اینجور آدم‌ها شاکیم که این فضا رو ترویج می‌کنن. ببین، هر کار خوبی، هر تحولی، از یک ایده خیلی خوب شروع میشه. آدم‌ها فرصت اینو دارن که روی یک موضوع، یک ایده خوب کار کنن و اون ایده خوب رو پیگیری کنن تا به یک نتیجه در دنیای واقعی ختم بشه. چطوری ایده‌ها خلق میشن؟ چطوری اون اولین ایده‌ها امکان ظهور پیدا می‌کنن؟ اون‌ها در بستر امید خلق میشن. یعنی وقتی آدم‌ها به یک کاری امید دارند، روش متمرکز میشن، فکر می‌کنن و بعد گفتگو و مشورت و اون اولین و بهترین ایده‌ها شروع می‌کنه به خلق شدن و پخته شدن و مسیر خلق نتیجه به وجود میاد.

وقتی که تو امید نداشته باشی، اصلاً به اون نقطه شروع کار نمی‌رسی. اصلاً به اون نقطه‌ای که باید حالا شروع کنی تأثیر بگذاری نمی‌رسی. و این خیلی چیز خطرناکیه. یعنی شما زندگی یک جوان ناامید با همه اون امکاناتی که داره، با همه اون ظرفیت‌ها، انرژی تمام و کمالی که داره، این همه قابلیت تو دنیایی داره زندگی می‌کنه که خیلی از امکاناتش قابل مقایسه با زمان ما نیست، ولی با همه اونا یک احساس بدبختی به اون آدم دست داده و به خیلی از این جوون‌ها که فکر می‌کنن کسانی باعث شدن که اون‌ها بدبخت بشن و اون‌ها هم هیچ کاری نمی‌تونن برای تغییر دادن این آینده انجام بدن. واقعاً خیانت بزرگیه. یعنی اون دسته آدم‌هایی که دیگران رو نسبت به خودشون، نسبت به جامعه‌شون، نسبت به ایرانیان دیگر، نسبت به هر چیزی، به هر دلیل و هر انگیزه‌ای ناامید می‌کنن.

امین آرامش: خب، اون‌ها توجیه‌شون اینه که ما داریم واقعه‌نگری می‌کنیم. یعنی شرایط واقعاً خوب نیست. بذار به این‌ها بگیم اینجا خوب نیست و باید برن از این مملکت.

رضا باقری: ببین، واقعاً فرق بین واقع‌نگری و اون ناامید کردن خیلی زیاده. این به نیت این آدم‌ها برمی‌گرده. واقع‌نگری پشتش نیت خیر و مثبته. یعنی من می‌خوام که رشد اتفاق بیفته و یک مسیر و تعهدی برای رشد دارم و از سر دلسوزی و بهتر شدن این رو دارم میگم. خب؟ مثل یک مدیر دلسوزی که داره یک عضو تیمش رو کمک می‌کنه که اون نقاط ضعفش رو بهتر کنه. پشتش اون نیت خیر هست. داره صریح و شفاف بهش میگه که چه مشکلاتی داره، ولی اون رو در یک بستری میگه که امکان تأثیرگذاری رو می‌بره بالا.

یعنی مثلاً این رو جلوی دیگران نمیگه. مثلاً به اون آدمه مسیر پیشنهادی برای اصلاح هم میگه و از دوستان خودش اگه کسی هست که می‌تونه بهش کمک کنه، به اون آدم وصل می‌کنه. یعنی من نمیام اینجا این‌ها رو بگم برای اینکه خودم رو خالی کرده باشم. من این‌ها رو میگم برای اینکه تو بهتر بشی و تو اون بهتر کردن و کمک به بهتر شدن تو، نیت قطعی و جدی دارم.

امین آرامش: مصداقی‌تر میگی مثلاً توی کیس شرایط کشور؟ خب ما که نمی‌تونیم نیت‌خوانی کنیم که اون آدمه با چه نیتی داره اینو میگه. چه حرفی به نظرت؟

رضا باقری: من به عمل آدم‌ها نگاه می‌کنم. به اون عملی که دارن انجام میدن. یعنی فکر می‌کنم که اون آدمه همین الان تو زندگیش و برای این کشور داره چیکار می‌کنه؟ برای جوون‌ها داره چیکار می‌کنه و چقدر تأثیر مثبت رو زندگی اون آدم‌ها گذاشته؟ بعد وقتی میگم اون آدمه داره این کارها رو می‌کنه، این یعنی رفتار. رفتار یعنی این چیزی که واقعاً بهش اعتقاد داره. وقتی اون آدمه داره یک چیزی رو نقد می‌کنه و دلسوزانه در موردش صحبت می‌کنه، من ازش می‌پذیرم. یعنی احساس می‌کنم که اون آدمه اول عمل کرده و بعد داره در مورد یه موضوعی صحبت می‌کنه.

ولی خیلی از آدم‌هایی که من می‌بینم یا می‌شنوم که دارن آدم‌ها رو سوق میدن به سمت ناامیدی و اینا، می‌بینم که این‌ها تو حیطه عمل هم غیر از حرف زدن، خیلی کار خاصی نمی‌کنن. یعنی این آدم‌ها هم اینجور نیست که بیان در حد مقدوراتشون کارهایی رو بکنن، تأثیراتی رو بگذارن در حدی که می‌تونن و بعدش بگن که خب اینجاها نشد و ما میریم براش یه راهی پیدا می‌کنیم یا آدم‌ها بدونید که این مسئله وجود داره و بریم براش یه راه‌حلی پیدا بکنیم. اونم تو مسیری که به راه‌حل منجر بشه دیگه. به هر حال یه سری مسیرها هست که به راه‌حل منجر نمیشه و شما هم از اول می‌دونی خب اونا رو بری و روشون تمرکز کنی، اتفاق خیلی مثبتی برات نمیفته تو این کاری که داری انجام میدی.

من اونجوری بررسیش می‌کنم. یعنی آدم‌های مدعی که خیلی در مورد وطن‌دوستی، دوست داشتن جوون‌ها و خیلی چیزای دیگه می‌کنن، ولی خب، شما برای این مردمی که با پول مالیات و نفت اون‌ها تونستی بری تو دانشگاه خوب تحصیل کنی و تو یک شبکه خوب قرار بگیری و به این نقطه برسی، برای اون آدم‌ها چیکار کردی؟ خب این رو باید پاسخ‌گو باشم دیگه. این رو به عنوان یک تعهد خودم آیا اصلاً قبول دارم؟ آیا می‌پذیرم یا فکر می‌کنم که وظیفه این مملکت بوده که منو به اینجا برسونه؟ بعدشم حالا من اجازه دارم که بدون اینکه تعهدات خودمون رو یه روزی بازپرداخت کنم، هرجوری که دلم می‌خواد زندگی کنم؟

حالا نمی‌خوام بگم لزوماً مثلاً مهاجرت یک نوعی از بی‌توجهی به اون تعهداته. خب؟ چون آدم‌های خیلی خوبی هم می‌شناسم که با وجود اینکه مهاجرت کردن، خیلی به این جامعه و آدم‌هایی که کمک کردن که به اون نقطه برسن، خودشون رو مدیون می‌بینن. خب؟ ولی به هر حال دارم فکر می‌کنم که یه جای ذهن آدم‌های متعهد این هست. یعنی یه جایی هست که من خودم به این نقطه نرسیدم. کسانی کمک کردن، حالا از خانواده، دوستان، آشنایان، محیطی که کمک کرد من رشد کنم. من چطوری این تعهدات رو جواب دادم؟ چطوری تونستم این انتظاراتی که از من میره رو برآورده کنم؟ آیا اصلاً بهش فکر می‌کنم یا اینکه همچنان متوقع‌ام که باز هم برای من کارایی انجام نشده و باید برای من انجام بشه؟

امین آرامش: اینو متوجه شدم. برگردیم به بحثمون در مورد همراه مکانیک. گفتی در ارتباط با دیگران یه سری یادگیری داشتی که این‌ها رو گفتی. دیگه چی؟

رضا باقری: خب، خیلی عمده تجربیات من خارج از همراه مکانیک بوده، یعنی تو فضای سرمایه‌گذاریم بوده.

امین آرامش: پس بیا از همراه مکانیک رد شیم. بگو تو حوزه سرمایه‌گذاری چه کارهایی کردین ظرف این سال‌ها. به نظرم حتی اصلاً اسمم ببر از بیزینس‌های بیشتر شناخته‌شده‌ای که توشون سرمایه‌گذاری کردین تا بعد بریم از نگاه یه سرمایه‌گذار ببینیم که یه کسب‌وکار باید چه ویژگی‌هایی داشته باشه و از این سوال‌ها بپرسیم. اول بگو ظرف این سال‌ها روی چیا سرمایه‌گذاری کردی؟

رضا باقری: خب، این تنوعی از کسب‌وکارهاست. دوستانی که منو می‌شناسن، خیلیاشون آشنا هستن. توی اسمارت‌آپ‌ها فکر کنم ۱۲ تا لیدر بازار از مجموعه اسمارت‌آپ‌ونچرز اومده بیرون. مثلاً مجموعه سلام ساختمان، مجموعه کرفس، یوتیوبین، کمودا، لندو (که بانک آینده در نهایت خریدش)، مجموعه وینداد، مجموعه دکتر ساینا (به عنوان یکی از بزرگترین پلتفرم‌های مشاوره پزشکی)، استارتاپ لندینگ، یوآیدی (به عنوان بزرگترین پلتفرم احراز هویت). حدوداً ۱۲ تا لیدر بازار از توی اسمارت‌آپ دراومده که بیشتر تو فضای ICT بودن و تو اون فضا کار کردن.

از سال ۱۴۰۰ که من وارد مدل این شدم که فقط با پول خودم کار نکنم و پول دیگران رو هم اهرم کنم و از روش‌های تأمین مالی استفاده کنم، فکر می‌کنم خب استارتاپ‌های جدیدتری هم هستن. یه مجموعه مثل مجموعه خانومی که اونجا من سهامدار و هیئت مدیره هستم. مثل مجموعه ویتا که کار احیا، بازسازی و تجهیزات پزشکی رو داره انجام میده. یا یه استارتاپی که آخر سال گذشته روش سرمایه‌گذاری کردم به اسم “مرف دیزاین” که کار امبد الکترونیکو انجام میده و تجهیزات سخت‌افزاری انجام میدن. و کسب‌وکارهای دیگه خیلی زیادن.

مجموعاً من تا حالا با ۶۰ تا کسب‌وکار مختلف همکاری نزدیک داشتم. حالا در قالب‌هایی مثل سهامداری، مشارکت یا هیئت مدیره. و مجموعه‌های دیگه غیر از اون هم خیلی علاقه دارم به ساختن نهادهایی که نهادهای مالی محسوب میشن یا حالا در ادبیات استارتاپی، استارتاپ‌های فین‌تک. اونم جزء موضوعاتیه که من خیلی خوب علاقه دارم. یعنی حالا بعد از اسمارت‌آپ، اسمارت فاندینگ که شرکت تأمین جمعیه، مجموعه “پایاموند” که به زودی در موردش خواهید شنید که کار ضمانت اعتباری انجام میده.

امین آرامش: گفتی نزدیک ۶۰ تا. به لحاظ حجم پول تو ذهنت هست تقریباً چقدر تا الان سرمایه‌گذاری کردی؟

رضا باقری: اون زمان رو چون ما تورم داریم، باید به زمان حال برگردونم. بخوام تخمین بزنم، مجموعه سرمایه‌گذاری‌ها، شاید مثلاً عددی در حد ۲-۳ میلیون دلار باشه. ولی به چیزی که افتخار می‌کنم، عدد سرمایه‌گذاری نیست، بازدهیشه. یعنی اینکه من چقدر تونستم با این‌ها ارزش خلق کنم و ارزش این دارایی‌ها واقعاً چقدره؟ این رو فکر کنم شاخص بهتریه.

امین آرامش: توشون بوده کسب‌وکارهایی که سرمایه‌گذاریت نشه؟

رضا باقری: حتماً بوده. یعنی شما مثلاً توی فقط ۳۵ تا سرمایه‌گذاری که اسمارت‌آپ‌ونچرز انجام داد، ۱۲ تا از اون‌ها به معنی واقعی موفق بودن. بقیه یا شکست خوردن یا اینکه تقریباً یه کسب‌وکار معمولی شدن.

امین آرامش: الان دیگه فکر می‌کنم یک نگاه کلی مخاطب داره که این آدم چه مسیری رو اومده، با چه حجمی سرمایه‌گذاری کرده، بیزینس‌هایی که روشون سرمایه‌گذاری کرده چیا بوده، توشون اشتباهاتی هم داشته طبیعتاً. حالا امروز یه کسب‌وکاری میاد میگه “سلام، من یه کسب‌وکارم، بیا رو من سرمایه‌گذاری کن.” چیا رو شما بررسی می‌کنی؟

رضا باقری: چیزایی که امروز بررسی می‌کنم، یعنی اول و مهمترین مسئله‌ای که در مورد آدم‌ها بررسی می‌کنم، خود شخصیت اون آدم کارآفرینه. یعنی شخصیت آدم کارآفرین رکن غیرقابل جایگزینی سرمایه‌گذاریه. من تمام ارکان سرمایه‌گذاری رو ممکنه بتونم اصلاح کنم، ولی اون آدم‌ها و شخصیتشون واقعاً جزئیه‌ که من میگم تقریباً محاله. حداقل کیس موفقی برای تغییر شخصیت، من خودم سراغ نداشتم.

امین آرامش: یعنی چی اون شخصیتو بررسی می‌کنی؟ یه خورده دقیق‌تر میگی؟

رضا باقری: ببین، یه “تجربه زیسته” اون آدم هست. خب؟ و اینکه اون آدمه مثلاً چجوری سیر زندگیشو گذرونده و به این نقطه رسیده. به خاطر سابقه‌ای که تو فضای اکوسیستم دارم، به هر حال آدم‌های زیادی هستن که از گذشته دور این آدم‌ها رو می‌شناختم و مثلاً بعد از ۷-۸ سال که از شناختمون می‌گذره، مثلاً پارسال با همدیگه شروع کردیم یه کسب‌وکاری رو انداختن. چون حسم این بود که الان به اون نقطه بلوغ رسیده و الان اون ظرفیت رو داره که بشه باهاش یه کاری کرد.

این جنس تعهد آدم‌ها و یک “آتش درون” برای اینکه تو بخوای یک اثر بزرگ رو بذاری، این خیلی خیلی برای من مهمه. یعنی اینکه اون آدمه به خاطر چی وارد این کار داره میشه؟ انگیزه‌ش چیه؟ هدفش چیه؟ و چی پیدا کرده تو این کار که می‌خواد موفق بشه؟ و تو گذشته‌ش آیا این سابقه و الگو رو داره یا نداره؟ این تجربه زیسته‌ش چی میگه؟ تجربه زیسته‌ش این بوده که کارهایی رو شروع کرده و ول کرده و ادامه نداده؟ یا تجربه زیسته‌ش حاکی از تداوم و پایداریه؟

برام خیلی مهمه که این آدم تو زندگیش چقدر مفهوم پول رو پول درآوردن رو درک کرده. حالا ولو اینکه مثلاً کار فریلنسری بوده باشه، ولو اینکه یه پیج اینستاگرام کوچیکی بوده باشه که تونسته بگردونه، یا یه مغازه‌ای که نشسته و دخلش رو خودش جمع کرده. این خیلی موضوع کلیدیه.

امین آرامش: یه مثال بزن از آدمی که اونو گفتی نه. چه ویژگی‌ای داشت؟

رضا باقری: الان یه خورده من سختگیرتر شدم ها. نه به این معنی که این آدم‌ها مناسب نیستن، در زمان مناسبی ممکنه من روشون سرمایه‌گذاری کنم. ولی خب خیلی از بچه‌ها و جوون‌ها در سن‌های پایین (مثلاً حالا ۲۳، ۲۴، ۲۵ سال) میان به من رجوع می‌کنن برای فضای کارآفرینی. من نگاه می‌کنم، میگم این آدمه تجربه تیمی‌ش، تجربه کار کردن با دیگران، تجربه اینکه یک محیط ناخوشایند رو تحمل کنه و اونجا تاب بیاره سختی‌ها رو، یا بپذیره، این تحملش تو این‌ها اثبات نشده. یعنی این آدمه شاکله وجودیش شکل نگرفته.

من یه تجربه که به نظر خودم خیلی تجربه مثبتی نبود این بود که غیر از یک سال اول بعد از فارغ‌التحصیلی که سال ۷۸ اتفاق افتاد، دیگه کارمندی نکردم.

امین آرامش: اینکه کارمندی نکردی، چیز بدی بود؟

رضا باقری: بله، چرا؟ به خاطر اینکه من کل سعی و خطاهام رو با هزینه خودم کردم. و همه چیزهایی که بعضاً بسیار بدیهی بودن رو با هزینه زیاد و تک‌نفره یاد گرفتم. در صورتی که اگه در یک سازمانی قرار می‌گرفتم و تو اون سازمان، به هر حال لیدر خوبی داشتم، حداقل در مورد اصول و بدیهیات و نظم سازمانی و کنترل کردن و حال و انگیزش و این‌ها از یه کسی یاد می‌گرفتم، به جای اینکه با سعی و خطا همه رو خودم به دست بیارم. به نظرم کار درستی نیست.

امین آرامش: نسخه کلی نیست ولی…

رضا باقری: بله، ولی به هر حال اینکه آدم یه دورانی رو تو زندگی خودش تعریف کنه که بره و کنار دیگران کار کنه و یاد بگیره یه سری از مهارت‌های پایه مثل مهارت‌های انسانی رو. مهارت‌های انسانی تو محیط‌هایی که انسان‌ها زیادن، شکل می‌گیره. یعنی اینکه شما می‌تونی با دیگران ارتباط برقرار کنی، می‌تونی بری جلسه بذاری، مذاکره کنی، متقاعد کنی. این‌ها چیزایی نیستن که شما خیلی تک‌نفره بتونی به راحتی به دست بیاری. یعنی بهتره که به هر حال یک محیط‌هایی رو تجربه کنی. اگه تصمیمت جدی این باشه که می‌خوای کارآفرین باشی، اینجاها باید تصمیم بگیری در زمان مناسب خروج کنی و اون مسیر خودت رو مستقر کنی، خودت رو بسازی.

امین آرامش: رضا، از رگ طلا بگو. یعنی چی رگ طلا و چطوری پیداش کنیم؟ یه مثال ملموس بزن که مخاطب بدونه دقیقاً از چی حرف می‌زنیم.

رضا باقری: ببین، خیلی‌ها فکر می‌کنن رگ طلا یعنی یه ایده ناب که تا حالا هیچ‌کس بهش فکر نکرده. در حالی که معمولاً رگ طلا کنار دستمونه، فقط باید مدل نگاهمون رو عوض کنیم. یه مثال خوبش «لوناتو» بود.

امین آرامش: همون کسب‌وکاری که عینک می‌فروشه؟

رضا باقری: دقیقاً. لوناتو سال‌ها بود تو کار عینک بود و مستقیم به مصرف‌کننده می‌فروخت (B2C). از نظر من، این مدل رشدش محدود بود. یعنی برای مقیاس‌پذیری بازاریابی و تنوع محصولی که بتونه تکرار خرید ایجاد کنه، یه چالش بزرگ داشت. با یه قلم محصول (عینک) نمی‌شد اون جامعه مشتری وفادار رو ساخت.

امین آرامش: یعنی تنوع محصولش کم بود؟

رضا باقری: بله، در مقایسه با کسب‌وکارهایی که خانم‌ها اداره می‌کنن و تنوع محصول بالایی دارن، لوناتو نیاز به تغییر نگاه داشت. پیشنهاد من به مهدی، مدیرشون، این بود که بیاین مدل کسب‌وکار رو از B2C به B2B2C تغییر بدیم و خدمات BNPL (پرداخت الان، خرید بعداً) ارائه بدیم. یعنی چی؟

امین آرامش: اینو یکم شفاف‌تر توضیح بده، چون ممکنه برای همه مشخص نباشه.

رضا باقری: ببین، لوناتو تا قبل از این خودش عینک وارد می‌کرد و توی سایتش دونه‌دونه می‌فروخت. پیشنهاد من این بود که اصلاً خودت واردکننده اصلی نباش. برو سراغ تأمین‌کننده‌های اصلی، چون حجم خریدت بالاست، می‌تونی تخفیف خوبی بگیری. از اون طرف، به جای اینکه مستقیم به مردم بفروشی، به مغازه‌های عینک‌فروشی خدمات بده.

امین آرامش: چه خدماتی؟

رضا باقری: خدماتی که بهشون می‌دادی این بود که الان خرید کنن، ولی پولش رو مثلاً سه ماه دیگه پرداخت کنن. خب، این وسط اون مغازه‌دار برای این فرصت پرداخت دیرهنگام، یه کارمزدی به شما میده. از اون طرف هم شما چون عمده خرید می‌کنی، از تأمین‌کننده تخفیف می‌گیری. مثلاً این ور ۱۵ درصد تخفیف می‌گیری، اون ور هم بابت سه ماه پرداخت اعتباری ۱۵ درصد کارمزد می‌گیری. جمعاً میشه ۳۰ درصد که ماهی ۱۰ درصد سود خالصه.

امین آرامش: بدون اینکه درگیر عملیات فروش و دردسرهای B2C باشی؟

رضا باقری: دقیقاً! بدون اینکه درگیر انبارداری و کلی داستان دیگه باشی. فقط باید شرکای درست رو انتخاب کنی، مدل اعتبارسنجی خوب داشته باشی و شبکه تأمین مالی مقیاس‌پذیر بسازی که من خودم برای ساختنشون کمکشون می‌کنم. این همون رگ طلا بود! توی صنعت عینک، اینجا یه ظرفیت بزرگ وجود داشت. این مدل رو میشه توی خیلی از صنایع دیگه هم پیاده کرد.

امین آرامش: خب، چرا منابع مالی به جاهایی که می‌تونن ارزش خلق کنن، هدایت نمی‌شن؟

رضا باقری: دلایلش زیاده. اولین و مهم‌ترینش اینه که سازوکار تأمین مالی ما فشل و فرسوده‌ست. مدل سنتی بانکی هم به خاطر سیاست‌های انقباضی بانک مرکزی عملاً دیگه خیلی کارآمد نیست، مخصوصاً برای کسب‌وکارهای کوچک و متوسط که بخش بزرگی از اقتصاد رو تشکیل میدن.

امین آرامش: یعنی آدم‌ها این چیزا رو بلد نیستن؟

رضا باقری: بله، بلد نیستن. از اون طرف، کلی آدم داریم که پولشون رو از ترس تورم تبدیل می‌کنن به طلا، تتر، ملک…

امین آرامش: یعنی تو سرمایه‌گذاری مولد نمیاد.

رضا باقری: آفرین! دارایی‌ها تبدیل به دارایی‌های غیرمولد میشن. ما هم کلی تقاضا برای سرمایه‌گذاری داریم، هم کلی کسب‌وکار که پتانسیل رشد و خلق ارزش دارن. مالی‌محور شدن کسب‌وکارها یعنی همین. یعنی نگاهت فقط به محصول یا بازار نباشه، بلکه همیشه به این فکر کنی که این کار با چه بازدهی مالی داره انجام میشه. این به ظاهر ساده‌ست، ولی…

امین آرامش: آره، الان که میگی بدیهیه، ولی من خودم تا چند سال پیش اینجوری نگاه نمی‌کردم. میگفتم یه سری کارهای باحال بلدم، برم انجام بدم.

رضا باقری: چون به منابعی که صرف می‌کردی به چشم سرمایه‌گذاری نگاه نمی‌کردی و بازدهی اون منابع رو اندازه‌گیری نمی‌کردی. حتی اگه کاری بازدهی خوبی هم داشته باشه، ممکنه سقف ظرفیت داشته باشه. مثلاً توی همون کسب‌وکار قبلی، شما توی B2C به یه سقف ظرفیت رسیده بودی. رقیبا هم تبلیغ می‌کردن. اینجا یا باید پافشاری کنی، یا بازی رو عوض کنی. رگ طلا یه جای دیگه‌ست!

امین آرامش: خب، حالا اگه بخوای یه لیست از اشتباهات پرتکرار صاحبین کسب‌وکار بگی که تو این سال‌ها دیدی، چی میگی؟ یعنی طرف میاد برای سرمایه‌گذاری، ولی این اشتباهات رو داره.

رضا باقری: اول از همه بگم که بعضی از این اشتباهات اقتضای سن و تجربه اون فرده. من خودم گاهی پرتوقع بودم که از یه جوون ۲۵-۲۶ ساله انتظار داشتم توی اولین تجربه‌اش رفتارهای خیلی بالغانه‌تری نشون بده. اما اگه بخوام پرتکرارترین‌ها رو بگم:

خیلی‌ها دوست دارن محصولشون بی‌عیب و نقص و کامل باشه. این باعث میشه دیرتر وارد دنیای واقعی بشن و با مشتری‌ها ارتباط برقرار کنن. من همیشه میگم: “ولش کن! سایت هم نبود، نبود. یه پیج اینستاگرام بزن، برو با آدم‌ها حرف بزن، ببین نظرشون چیه.” وقتی پول درآوردی، فرصت برای ساختن محصول خفن و سایت عالی هم هست.

امین آرامش: یعنی اول با همون حداقل‌ها شروع کنن.

رضا باقری: دقیقاً. تجربه دنیای واقعی از هر چیز دیگه‌ای مهم‌تره. حتی بین مدیران با تجربه هم این رو می‌بینم که نمی‌تونن حس کنن کاری که دارن می‌کنن، چقدر بازدهی داره. مدل‌های مالی قشنگ با اعداد جذاب می‌نویسن، اما وقتی وارد عمل میشی…

امین آرامش: مثل اون موردی که گفتی چند بار فریب خوردی؟

رضا باقری: بله! چون طرف نمی‌دونه با چه ترکیبی از محصولات و بازارها و با چه کنترلی می‌تونه پول دربیاره. این منابع خودش و سرمایه‌گذار رو هدر میده. قبل از اینکه اون “سلول بنیادی” کسب‌وکار شکل بگیره و نشونه‌های پول درآوردن رو نشون بده، نباید دنبال جذب سرمایه بود. باید بدونی کجا پول بریزی که کسب‌وکار بزرگ بشه، نه اینکه فکر کنی مشکل فقط پوله. مسئله، مصرف با کیفیت پوله. باید بتونی بازدهی بالایی از پول به دست بیاری. خیلی‌ها به من میگن: “ما یه محصول جذاب یا یه بازار جذاب داریم!” من میگم: “جذابیتش از چه منظره؟ چقدر سود و بازدهی داره؟”

امین آرامش: یعنی باید ترجمه بشه به سود و بازدهی.

رضا باقری: دقیقاً. و از سود هم مهم‌تر، بازدهی. اینکه به ازای چه میزان منابع، چه سودی به دست میاد. تمام کارهای توسعه‌ای که امروز انجام میدی، در واقع یک سرمایه‌گذاریه که باید چشم‌اندازی از بازگشت داشته باشه. درک این نگاه برای کسانی که در محیط‌های خیلی فرهنگی و تمیز بزرگ شدن، سخته، چون تجربه واقعی از چالش‌های مالی نداشتن.

این یکی هم خیلی مهمه: ساختن روابط با کیفیت با آدم‌ها، مدیریت تیم، رفع تعارض بین شرکا، مراقبت از برداشت آدم‌ها و شفافیت در گفتگوها. خیلی از بچه‌ها در این زمینه‌ها ضعیفن. فکر می‌کنن خودشون یه تصوراتی دارن و بر اساس اون عمل می‌کنن، بدون اینکه به تأثیرات و عواقب اون در آینده فکر کنن.

امین آرامش: یعنی اهمیت روابط انسانی رو درک نمی‌کنن.

رضا باقری: بله. من به جرئت میتونم بگم بخش بزرگی از ثروتی که خلق شده، به خاطر اعتماد چهار پنج نفر آدمی بوده که در زمان درستی به من اعتماد کردن. اعتمادی که اگه می‌خواستم با پول بخرم، حجم زیادی از سرمایه رو می‌طلبید.

امین آرامش: خب، خودتم آدم قابل اعتمادی بودی که بهت اعتماد کردن. چکار کردی که قابل اعتماد شدی؟

رضا باقری: حقیقتش اثر تجربه زیست واقعیته. تهش که نگاه می‌کنی، میبینی موفقیتت حاصل چیا بوده. مثلاً یه شریک خوب داری که بهت اعتماد داره. این اعتماد هم حاصل یه مدت طولانی رفتار صادقانه و شفافیته. اگه رفتار صادقانه نداشته باشی، آدم‌ها بی‌اعتماد میشن. حتی اگه انتقادی داری، باید سریع و شفاف باهاشون در میون بذاری تا از کیفیت رابطه‌ت مراقبت کنی. البته من در مورد انسان‌های باکیفیت صحبت می‌کنم. بعضی آدم‌ها ارزش سرمایه‌گذاری رو ندارن و بعضی‌ها خیلی باارزشن.

امین آرامش: رضا، توی لینکدینت خیلی فعالی و من اونجا یه اصطلاحی ازت شنیدم: “نگاه دارایی‌محور”. این یعنی چی؟

رضا باقری: نگاه دارایی‌محور، یه نگاه در جستجوی پایداری و بلندمدته. ببین، توی اقتصاد تورمی ما، متاسفانه طبع مردم خیلی کوتاه‌مدت‌نگر شده. همه دنبال اینن که فردا کجا منفعت داره. در حالی که هر توسعه بزرگی در دنیا، حاصل نگاه بلندمدت و ساخته شدن دارایی‌های پایداره.

امین آرامش: یعنی فرق داره با نگاه فعالیت‌محور؟

رضا باقری: دقیقاً. بعضی آدم‌ها فعالیت‌محورن. یعنی تا وقتی کار می‌کنن و وقت می‌ذارن، درآمد دارن. به محض اینکه اون زمان رو نذارن، درآمدی هم ندارن. اما دارایی‌محورها، دارایی‌هایی ساختن – توی کسب‌وکار یا زندگی شخصیشون – که مستقل از حضور اونها، تداوم خلق سود رو براشون تضمین می‌کنه. مثلاً جامعه مشتریان شما، یه پیج اینستاگرام با ۱۰۰ هزار فالوور فعال. این تضمین می‌کنه که رو به آینده، یه سطحی از مشتری و فروش و در نتیجه سود رو خواهی داشت. این یه دارایی نامشهود پایداره.

امین آرامش: مثل پله پله بالا رفتن.

رضا باقری: بله. نگاه فعالیت‌محور مثل بالا رفتن و پایین اومدن یه شبه‌ست، اما نگاه دارایی‌محور مثل پله به پله بالا رفتنه. شما روی دوش دارایی‌هایی که قبلاً ساختی، پا میذاری و میری پله بعدی، دارایی جدید می‌سازی و دوباره میری بالاتر. اینجوری میشه پیش‌بینی کرد که در آینده سطح سود و خلق ثروتت بالاتر میره. هر چقدر مهارتت توی ساختن دارایی بیشتر باشه و بتونی منابع مالی دیگران رو هم اهرم کنی، رشد ثروتت بیشتر میشه.

امین آرامش: یه جایی گفتی: “انتخاب زمین بازی درست، مهم‌تر از عالی بازی کردنه.” این یعنی چی؟

رضا باقری: این دقیقاً مثل همون مثال صنعت عینک بود. ذهن خیلی از ماها درگیره و من بچه‌های خیلی خوبی رو دیدم که توی زمین بازی‌های کوچیک، انرژی زیادی میذارن، اما خب مسئله اونجا انرژی آدم‌ها نیست. مسئله اینه که اون زمین بازی چقدر ظرفیت داره.

امین آرامش: یعنی یه تاجر بازار آهن با ۶ کلاس سواد…

رضا باقری: …۱۰ برابر یه جوون فارغ‌التحصیل از دانشگاه معتبر پول درمیاره. چرا؟ چون اون رفته توی بازار آهن که حجم اقتصادی بالایی داره و خرید و فروش واقعی اتفاق میفته. من همیشه مثال کافه‌بازار و دیوار رو میزنم. کافه‌بازار توی یه زمین بازی بود که بازار محتوا رو خودش خلق کرد. بازار بزرگی هم نبود. اما دیوار رفت سراغ خرید و فروش ملک و خودرو، یعنی جایی که حجم بزرگ‌تری از اقتصاد رو در بر می‌گرفت. برای همین، دیوار تقریباً ۲۵ برابر کافه‌بازار رشد کرد!

امین آرامش: واسه همینه که حسام استقامت سفت چسبیده به دیوار!

رضا باقری: بله! کیفیت آدم‌های توی کافه‌بازار و دیوار از نظر من فرقی نداشت. اما دیوار رفت جایی که بازار موفقی داشت و قبلاً هم راهنمای همشهری نشون داده بود که این بازار پتانسیل داره. اگه انتخاب زمین بازی از اول اشتباه باشه، هر چقدر هم انرژی بذاری، اتفاق مثبتی نمیفته.

امین آرامش: فکر می‌کنم اون نگاه مالی‌محوری که راجع بهش حرف زدیم، می‌تونه خیلی کمک کنه که زمین بازی درست رو تشخیص بدن.

رضا باقری: دقیقاً. هم بدونی کجا زمین‌های حاصلخیز با بازار بزرگ هست، هم بدونی چطور توی اون زمین‌ها زودتر به منابع برسی و برداشت بهتری داشته باشی.

امین آرامش: در مورد این چیزایی که گفتی یا هر موضوع دیگه که فکر می‌کنی آدم‌های زیادی باید یاد بگیرن، کتاب یا محتوایی می‌تونی پیشنهاد بدی؟

رضا باقری: راستش من الان در دوره‌ای از زندگی‌ام هستم که نسبت به یادگیری‌های جدید یه گارد دارم.

امین آرامش: چه جالب! چرا؟

رضا باقری: چون حجم زیادی کتاب خوندم و محتوای آموزشی دیدم. احساس می‌کنم اون حجم از یادگیری، تمرکز منو به هم می‌زد. نگاهی که توی دنیای واقعی داری کار می‌کنی و یاد می‌گیری، باید ظرفیت یادگیری اون چیزی رو هم که می‌خونی، داشته باشه. یعنی خیلی کتاب هست، ولی اگه نتونی اون رو توی دنیای واقعی تجربه کنی، بیشتر یه آلودگی ذهنی به وجود میاره.

امین آرامش: آلودگی ذهنی یعنی چی؟

رضا باقری: یعنی تئوری‌هایی که ذهن رو اشغال می‌کنن، ولی هیچ‌وقت به وادی عمل نمی‌رسن. اینها شما رو از تمرکز روی جاهایی که هم در تئوری و هم در عمل جواب داده، دور می‌کنه. باید چیزهایی رو یاد بگیری که بتونی ازشون ارزش خلق کنی. اگه اون فرصت فراهم نیست و بعد حس می‌کنی عمل‌گرا نبودی، میری سراغ کتاب‌های بعدی و یه لذت کاذب هم بهت میده که فکر می‌کنی کاری کردی! این دردناکه.

امین آرامش: پس الان چطور یاد می‌گیری؟

رضا باقری: الان بیشتر از مشاهده آدم‌های موفق، گفتگو باهاشون و فهمیدن اینکه چه چیزی اونها رو موفق کرده، یاد می‌گیرم. پترن‌های موفقیت بومی ایران خیلی کمه و من خودم الان دارم تلاش می‌کنم این مدل روش پایدار مالی خودم رو تبدیل به یک کتاب کنم که تماماً تجربیات ایرانیه. باید نشون بدیم که علم و دانش اگه بومی‌سازی نشه و منجر به عمل‌های مناسب در فضای اینجا نشه، کارکرد بالایی نداره.

امین آرامش: در مورد نگاه مالی‌محور، چیزی می‌تونی پیشنهاد بدی که عمیق‌تر بخونن؟

رضا باقری: بیشتر حس می‌کنم تجربه خیلی بیشتر کار می‌کنه تا کتاب خوندن.

امین آرامش: یعنی یه بیزینس کوچیک خودشون راه بندازن؟

رضا باقری: دقیقاً. حس اینکه آدم یه کاسبی کوچیکی داشته باشه و متعهد باشه که هزینه‌هاشو خودش دربیاره، قابل مقایسه با چیزی نیست که تو کتاب‌ها نوشته شده. تجربه مدیریت جریان نقدینگی، اون درک رو بهت میده. من خودم تا وقتی که توی همراه مکانیک زیان‌دهی قابل توجهی داشتم و حقوق بچه‌ها رو نمی‌تونستم بدم، این درک عمیق از اهمیت پول و خلق ارزش رو نداشتم. خوندن کتاب این درد و رنج رو به آدم نمیده.

امین آرامش: پس برن یه بیزینس راه بندازن.

رضا باقری: یه حداقلش اینه. و کنار یکی بودن هم خیلی خوبه. مخصوصاً جوون‌ها نباید سراغ شرکت‌های بزرگ برن. توی یه شرکت چند هزار نفره، تو یه پازل کوچیک هستی و اصلاً به حساب نمیای. ولی برو تو یه استارتاپ کوچیک ۷ نفره که برای زنده‌موندن تلاش می‌کنه. اون درسی که اونجا یاد می‌گیری، اون بلوغی که توی شخصیتت اتفاق میفته، قابل مقایسه با هیچ دانشگاهی نیست. اونجا جنگ بقاست. می‌فهمی حقوق نگرفتن یعنی چی، مشتری نیومدن چه تبعاتی داره، محصول سر زمان نرسیدن چه تأثیراتی میذاره. دید ۳۶۰ درجه نسبت به کسب‌وکار کامل میشه. دیگه توهم نمی‌زنی که بشینی یه گوشه فقط کار خودت رو بکنی. می‌فهمی که تو یه کشتی هستین و اگه غرق بشین، همه با هم غرق شدین.

امین آرامش: اگه با رضا ۲۰ ساله حرف بزنی، بهش چی میگی؟ چه کارایی بکنه یا نکنه؟

رضا باقری: اولاً که انقدر تو درس و مشق غرق نباش! یادمه توی دانشکده برق شریف، ۱۰ نفر اول هر رشته رو روی برد میذاشتن. چقدر من وقتم رو تلف کردم که توی اون ۱۰ نفر باشم، در حالی که اون درس‌ها هیچ‌جای زندگی من اثری نداشت.

امین آرامش: آره، واقعاً توی دنیا با درس خوندن اتفاق ویژه‌ای نمیفته.

رضا باقری: بله، با تجربه کردن، اما تجربه هوشمندانه. ای کاش بیشتر نتورکم رو توسعه میدادم. یعنی به جای اینکه انقدر کتابخونه برم، بیشتر با بچه‌های هیئت‌های مذهبی، دوستان دانشکده برق و آدم‌های دیگه می‌نشستم و رابطه‌م رو با اونا قوی‌تر می‌کردم.

امین آرامش: یعنی کمتر درس بخون، تا می‌تونی تجربه واقعی کن، توی جمع انسانی بیشتری مشارکت کن.

رضا باقری: آره، اعتماد آدم‌های بیشتری رو به خودت جلب کن، رفقای بیشتری داشته باش. این رفقا دارایی توان! نکته‌اش اینه که روز اول برای استفاده، دوستی نمی‌سازی. فقط دوستی می‌سازی. ۱۰ تا دوستی می‌سازی، شاید یکیش یه جایی به دردت بخوره که اصلاً فکرش رو نمی‌کردی. و اصلاً دوستی برای خود دوستی. مهارت دوست داشتن آدم‌ها، بده‌بستون کردن باهاشون، کمک کردن و کمک گرفتن. آدم‌ها خوشحال میشن در حقت خوبی کنن.

امین آرامش: خب، ولی درس خوندن باعث شد سخت‌کوش باشی. اینم مهمه.

رضا باقری: حرفت دقیقاً درسته و بسترهای متنوعی هم داره. من اون سمت هم می‌بینم کاسب‌کارهای سنتی رو که سال‌هاست یه کار رو انجام میدن، پول هم درمیارن، ولی دریغ از نوآوری و یادگیری جدید. مسئله، تعادله. چه جوری به نقطه تعادل برسی؟ یعنی هم یادگیری‌هایی رو داشته باشی که توی دنیای واقعی امکان خلق ارزش دارن، هم عمل‌گرا باشی. از خودت بپرس: “این چیزی که می‌خوام بخونم، چه رابطه‌ای با مسیر خلق ارزشی داره که من دارم میرم؟” این همون نگاهیه که یکم فراتر بیا و به آینده و مسیر شغلی و حرفه‌ایت فکر کن.

امین آرامش: چرا مهاجرت نکردی رضا؟

رضا باقری: “کجا برم بهتر از اینجا؟” این یه حرف کلیشه‌ایه، ولی واقعاً حالم با آدم‌ها اینجا خیلی خوبه. این همه آدم خوب داریم. من تجربه خارج کشورم خیلی کوتاه و کم‌عمق بوده، ولی خودم فکر می‌کنم با همه ضعف‌هایی که ما داریم، آدم‌های با کیفیت، یعنی آدم‌هایی که از نظر انسانی، انسان‌ترند، توی کشورمون به وفور داریم.

امین آرامش: یعنی الگوی فردگرای غربی سازگاری نداره با روحیاتت؟

رضا باقری: دقیقاً. الگوی فردگرای غربی که همه چی رو به آدم‌ها و فردیتشون وابسته می‌کنه و دایره موفقیت رو برای یک فرد تعریف می‌کنه و به روابط با انسان‌های دیگه بها نمیده، خیلی به مذاق من سازگار نیست. شاید هم اثر سنم باشه. حسی که نسبت به مادربزرگم داشتم و اون محبتی که به من می‌کرد، اون سطح از خلوص و کیفیت محبت رو این روزها خیلی کم تجربه می‌کنم. با خودم میگم چقدر این آدم‌ها واقعی و باکیفیت بودن که وقتی محبت می‌کردن، محبت واقعی و بدون چشم‌داشت بود.

من واقعاً اینو خیلی دوست دارم و فکر می‌کنم این جزء رگه‌های فرهنگ ماست که داریم هی زیر خاک می‌بریمش و باید بیرونش بیاریم، صیقلش بدیم و محور توسعه‌مون قرارش بدیم. این “به فکر هم بودن” رو در الگوی سازنده‌اش استفاده کنیم و تبدیلش کنیم به ظرفیت‌های پایدار و خلق ارزش و تأثیرات بزرگ.

من خیلی به این کشور و آینده‌اش خوشبینم. واقعاً اینقدر در این کشور ظرفیت و توانمندی می‌بینم! مثل یه پازل خیلی قشنگیه که به هم ریخته. پشتش یه نقاشی خیلی زیباست، ولی باید هر کی سر جای خودش قرار بگیره. وقتی این همه پول داره میره صرف اندوخته طلا میشه و این طرف این همه آدم و کسب‌وکار که می‌تونن رشد ایجاد کنن، اگه تو یه کسب‌وکاری بزنی که این پول‌ها رو به مسیر خلق ارزش هدایت کنه و این کار رو مستقل از هر فضای حکمرانی و دولتی انجام بدی، بازی عوض میشه. این تناسب و قرار گرفتن هر چیزی سر جای خودش، یک دفعه یه جریاناتی رو به وجود میاره که باورکردنی نیست. من خیلی امیدوارم اون روزها رو ببینم و کمک کنم که یکی از ارکان کوچیک این اتفاق باشم.

امین آرامش: عالیه. یه رویای بزرگ و قشنگ که هر صبح پاشی برای این تلاش کنی. سؤالات من تموم شد. چیزی مونده که بخوای بگی؟

رضا باقری: خیلی ممنون از وقتی که گذاشتی و دعوتی که کردی. می‌دونم خیلی از مخاطبین تو دنبال یه آینده حرفه‌ای و شغلی هستن. به نظرم یه رکن خیلی مهم زندگی آدم‌هاست. اگه تناسب واقعی بین کاری که می‌کنی و شخصیتت رو پیدا کنی، هیچ‌وقت دیگه کار نمی‌کنی، واقعاً لذت می‌بری.

من خودم حسم اینجوریه. بعضی وقت‌ها بچه‌ها میگن تعادل کار و زندگی. میگم این خود زندگیه! لذت می‌برم از اینکه یه کسب‌وکار موفق میشه، رشد می‌کنه، بچه‌ها بزرگ میشن، تعداد نیروها زیاد میشه، کسب‌وکار جدید به وجود میاد و تأثیرات مثبت گذاشته میشه. خیلی الهام‌بخشه‌.

خودشناسی و اینکه تو برای چی خوبی و برای چی خوب نیستی، یه شبه اتفاق نمیفته. مثل الماسی می‌مونه که باید تراش بخوره تا اون گوهر نمایان بشه. زندگی و سختی‌هاشه که آدم‌ها رو تراش میده. اگه خیلی خودت رو پروتکت کنی که همه چی خوش بگذره، یعنی این وجودت قرار نیست تراش بخوره و اتفاق ویژه‌ای بیفته. قرار سختی بکشی، زحمت بکشی، یه کارهایی بکنی. ولی وقتی کار می‌کنی، می‌فهمی: “آها! من برای این کار خوب نیستم، ولی برای این کار خیلی خوبم!” این تشخیص دادنه، به نظر من نعمت بزرگیه. چون وقتی تشخیصش میدی، متمرکز میشی روی همون کارهایی که توش خیلی خوبی و اونها رو تکرار می‌کنی.

امین آرامش: و این تشخیص از دل تجربه کردن میاد.

رضا باقری: بله. از دل این میاد که هی متوجه میشی کجا خوب نیستی و کجا خوبی. وقتی خوب نیستم، ظرفیت‌های دیگران رو استفاده کنم. یعنی توی تیم پاسکاری درستی بدم و آدم‌های درستی رو کنار خودم بچینم که اون نقاط ضعف منو پوشش بدن و من هم متمرکز بشم روی چیزایی که توشون خیلی قوی هستم.

امین آرامش: عالی. مرسی ازت که اومدی.

پیشنهاد می‌کنیم تماشای این گفتگوی جذاب رو در یوتیوب از دست ندید:

آنچه در این مقاله میخوانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

تو ٣ دقیقه ببین در کدوم مهارت‌های شغلی‌ قوی هستی و کجاها میتونی بهتر بشی👇

انتخاب مسیر شغلی با ۷۰ درصد تخفیف!

همین حالا راه خود را پیدا کنید:

– شروع مسیر شغلی 🧑‍🎓

– درآمد مطمئن 💼

– شغل آزاد 💎

– پرطرفدارهای کارنکن 🚩