در این مطلب، به محتوا و نکات گفتگوی امین آرامش و مسعود علیزاده، مدیرعامل موبایلآباد، در اپیزود پنجاه و سوم پادکست کارنکن پرداختیم. این گفتگو در دو بخش منتشر شده و این قسمت دوم هست. اگر قسمت اول رو نخوندید، پیشنهاد میکنیم اول برید سراغ اون.
ادامه گفتگو با مسعود علیزاده
امین آرامش: مسعود جان، یکی از کلیدواژههایی که خیلی تو صحبتهات تکرار میشه، کلمهی ریسک هست. انگار معتقدی رشد و موفقیت بدون ریسک کردن ممکن نیست. درسته؟
مسعود علیزاده: دقیقاً امین جان. من بهش میگم «ریسک مقدس». به نظرم همهچیز توی همون ریسکه. رشد، یادگیری، به دست آوردن… همه و همه در دل ریسک اتفاق میافته.
امین آرامش: و جالبه که خیلی از ما ازش فرار میکنیم.
مسعود علیزاده: بله! ما فکر میکنیم با انتقال ریسکهامون به بقیه، زرنگی کردیم. مثلاً میریم کارمند میشیم، صبح میریم و شب برمیگردیم، خیالمون راحته که حقوق سر ماه تو حسابمونه. فکر میکنیم هیچ ریسکی نکردیم، در صورتی که داریم بزرگترین فرصت رشد رو به نفع یک نفر دیگه واگذار میکنیم. ما ریسک خودمون رو به کس دیگهای فروختیم.
مصرفکنندگی در برابر عاملیت فردی
امین آرامش: بیا بریم سراغ یکی از همین شغلهای مهارتی که سرمایهی اصلیش ریسکپذیریه: تعمیرات موبایل. خیلیها فکر میکنن مزیت این شغل فقط اینه که سرمایهی اولیه زیادی نمیخواد. این درسته؟
مسعود علیزاده: بله، درسته که سرمایهی زیادی لازم نداره. یه ست پیچگوشتی و چندتا ابزار اولیه عددی حساب نمیشه. ولی من به این کارها یه جور دیگه، شاید کمی فلسفیتر نگاه میکنم.
حس میکنم آدمها دارن روزبهروز در ارتباط با دنیای اطرافشون منفعلتر میشن. کارخونهها همه چیز رو پکشده و غیرقابل دسترس تولید میکنن. کاپوت ماشین رو باز میکنی، یه موتور یکتکه میبینی. گوشیها پلمپ شدن. این باعث میشه ما فقط به یک مصرفکننده تبدیل بشیم. فقط میخوایم از وسیله استفاده کنیم، بدون اینکه بدونیم از چی تشکیل شده یا چطور کار میکنه.
امین آرامش: و این مصرفکنندگی چه بدیای داره؟
مسعود علیزاده: آدم رو طلبکار میکنه. مثل بچهای که فقط چیزی که میخواد رو میبینه و هیچ مسئولیتی در قبال دنیای اطرافش حس نمیکنه. دیگه دنبال خلق ارزش یا گذاشتن میراثی از خودش نیست.
خودشکوفایی در دل یک تعمیر ساده
مسعود علیزاده: در مقابل این حس، کارهای دستی مثل تعمیرات موبایل، یک عاملیت فردی و اتکا به خود در تو ایجاد میکنه. تو میری تو دل یه مشکل، تنهایی باهاش درگیر میشی و از تهش یه چیزی درمیاری.
امین آرامش: پس اینکه میگی با دستهات یه چیزی رو خلق میکنی، فقط یه تعمیر ساده نیست؛ یه جور خودشکوفاییه که آثار روانی عمیقی داره.
مسعود علیزاده: دقیقاً! لحظههایی تو تعمیرات هست که مغزت از تصمیمگیری هنگ میکنه. موبایل رو میذاری کنار، میری یه هوایی میخوری و برمیگردی. اون لحظهها دقیقاً وقتیه که مدارهای تصمیمگیری تو مغزت داره شکل میگیره. وقتی بالاخره گوشی رو میبندی، دکمه پاور رو میزنی و صفحه روشن میشه، یه حس تسلط و اثبات لیاقت بهت دست میده که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. این همون «چرایی» زندگیه.
از کجا شروع کنیم؟
امین آرامش: خیلی نگاه جالبی بود. حالا برگردیم به سوال عملیتر. فرض کن یکی هیچی از تعمیرات بلد نیست. چقدر زمان میبره تا به درآمد برسه و حدوداً چقدر میتونه درآمد داشته باشه؟ (البته با در نظر گرفتن تاریخ این گفتگو در سال ۱۴۰۱)
مسعود علیزاده: یه آدم مشتاق میتونه توی یک ماه، کارهای اولیه مثل تعویض السیدی، باتری و دوربین رو یاد بگیره که حدود ۵۰ درصد کارهای بازار رو شامل میشه. بعد از اون میتونه عمیقتر بشه. در مورد درآمد هم خیلی متغیره، یکی شاید ماهی ۵ میلیون دربیاره، ولی یه درآمد معمول و منطقی برای یه تعمیرکار خوب، حدود ۱۵ میلیون تومان در ماهه.
امین آرامش: خب، پس قدم اول یادگیری و کارآموزیه. تو قبلاً یه جایی نوشته بودی که برای کارآموزی موفق، باید ویژگیهای خاصی داشت. چه نکتهای هست که کمتر بهش پرداخته شده؟
مسعود علیزاده: ببین، فرض کن تو توی یک اتاق هستی و جهانت همین اتاقه. برای اینکه وارد یه جهان بزرگتر بشی، باید دستت رو به یکی بدی و اجازه بدی اون در رو برات باز کنه. کارآموزی دقیقاً همینه.
تو باید مغزت رو کاملاً خالی کنی. بگی: «من هیچی بلد نیستم، هرچی تو بگی.» حتی اگه اولش فکر کنی چیزایی که یاد میگیری ساده و بدیهیه. باید اون «بلدم بلدم» رو بذاری کنار. یهو چشم باز میکنی و میبینی وارد یک دنیای کاملاً جدید شدی که قبلاً حتی تصورش هم نمیکردی. این جادوی شاگردی کردنه.
امین آرامش: این تواضع در یادگیری چیزیه که خیلیها ندارن. مثل تجربهی خودت که با وجود مدیریت یک مجموعه، رفتی و شاگرد یک دانشآموز شدی.
مسعود علیزاده: شکست آدم رو فروتن میکنه. وقتی چند بار زمین بخوری، میفهمی که به دیگران نیاز داری و از اون خودشیفتگی اولیه فاصله میگیری. تو تعمیرات موبایل هم همینه. وقتی نمیتونی یه گوشی رو تعمیر کنی، این شکست باعث میشه نقص خودت رو بپذیری و برای یادگیری تشنهتر بشی.
چطور علاقهی شغلیمون رو پیدا کنیم؟
امین آرامش: این دغدغهی خیلی از ماست: چطور علاقهی شغلیمون رو پیدا کنیم؟ تو که این همه حوزهی مختلف رو تجربه کردی، نگاهت به این موضوع چیه؟
مسعود علیزاده: من اصلاً با کلمهی «علاقه» به اون شکل سنتیش موافق نیستم. تا وقتی درگیر یه موضوعی نشی، اصلاً نمیفهمی بهش علاقه داری یا نه. اینجا بحث «روباه و خارپشت» مطرح میشه.
یه ضربالمثل قدیمی میگه: «روباه چیزهای زیادی میداند، اما خارپشت یک چیز بزرگ را میداند.» روباه نماد گسترهی دانشه؛ از این شاخه به اون شاخه میپره و چیزهای مختلف رو تجربه میکنه. به نظرم هر آدمی تو یک دورهای از زندگیش باید «روباه» باشه. بره کارهای مختلف رو تجربه کنه، کتابهای مختلف بخونه، با آدمهای متفاوت حرف بزنه تا دیتا جمع کنه.
خارپشت نماد تخصص و عمیق شدنه. بعد از اینکه دورهی روباه بودن رو گذروندی و به شناخت کافی از خودت و دنیا رسیدی، اونوقته که باید یک مسیر رو انتخاب کنی و مثل خارپشت توش عمیق بشی. من الان تو اون مرحله از زندگیم هستم که میخوام از روباه بودن به سمت خارپشت شدن حرکت کنم.
پدیده تورم مدرک و استخدامناپذیری
امین آرامش: یه نکتهای که وجود داره، اینه که بچههایی که دنبال تحصیلات آکادمیک میرن، کمتر سمت این کارهای مهارتی میان. انگار یه جورایی این کارها تنزل مقام پیدا کرده.
مسعود علیزاده: دقیقاً. ما با پدیدهای به اسم «تورم مدرک» و «استخدامناپذیری» مواجهیم. یعنی عرضه فارغالتحصیل از تقاضای بازار بیشتر شده. طرف دکترای الکترونیک داره، ولی حاضره بیکار بمونه اما نره پیش یه تعمیرکار موبایل ۲۰ ساله شاگردی کنه. چون فکر میکنه «میدونه»، در صورتی که دانش عملی و تجربهای که با آزمون و خطا به دست میاد، چیزی نیست که تو دانشگاه یاد بدن.
امین آرامش: و این میتونه از لحاظ روحی خیلی فاجعهبار باشه.
مسعود علیزاده: صد درصد. طرف میگه من دکترای فلان دارم، چرا باید برم این کار رو بکنم؟ در حالی که شاید نون شب نداشته باشه. این جرئت که بگی «اوکی، من مدرک دارم ولی برای یادگیری واقعی حاضرم از صفر شروع کنم»، یک ویژگی فوقالعاده ارزشمنده.
چرا نمیشه نسبت به سیاست بیتفاوت بود؟
امین آرامش: مسعود جان، ما داریم راجع به شغل و رضایت از زندگی حرف میزنیم. ولی یه واقعیتی وجود داره؛ ما داریم در جغرافیای ایران و تحت شرایط خاصی زندگی میکنیم. چقدر میشه به عوامل بیرونی و سیاسی بیتفاوت بود و گفت «من فقط کار خودمو میکنم»؟
مسعود علیزاده: این سوال خیلی مهمیه. من اینطوری بهش نگاه میکنم: ما همه تو یه اتوبوس نشستیم. تا وقتی راننده آروم و درست رانندگی میکنه، هرکس سرش تو کار خودشه. یکی خوابه، یکی کتاب میخونه.
اما وقتی راننده شروع میکنه به ویراژ دادن، ترمزهای شدید گرفتن و بد و بیراه گفتن، دیگه هیچکس نمیتونه بیخیال باشه. همه نگران میشن که الان میریم تو دره! وضعیت الان کشور ما همینه. دیگه نمیشه گفت «من سیاسی نیستم». وقتی هیچی ندونی، قدرت تصمیمگیری رو از خودت گرفتی. مجبوری بدونی تا بتونی برای زندگیت درست تصمیم بگیری.
امین آرامش: پس با این شرایط، تو به آینده خوشبینی؟
مسعود علیزاده: من معتقدم مردم ایران لیاقت خیلی بیشتری دارن و سطح آگاهی جامعه به قدری بالا رفته که سیستم دیگه نمیتونه هر کاری دلش میخواد بکنه. مجبوره تغییر کنه. البته من در کوتاهمدت (مثلاً شش ماه یا یک سال آینده) اصلاً خوشبین نیستم، ولی در بلندمدت چرا، خیلی خوشبینم. این بدتر شدنها به نظرم نشانهی رسیدن به ته خطه. وقتی به دیوار بخوریم، تنها راه، حرکت رو به جلوئه.
امین آرامش: دقیقاً! یه سری اتفاقات برگشتناپذیره. مردمی که سطحی از آزادی رو چشیدن، دیگه نمیشه اونها رو به عقب برگردوند.
مسعود علیزاده: بله. مثلاً اگر حکومت میتونست طرح صیانت رو اجرا کنه، تا الان کرده بود. نمیتونه، چون فشار افکار عمومی اجازه نمیده.
وطندوستی یا ملیگرایی؟
امین آرامش: این نگاه به سرنوشت مشترک، من رو یاد مفهوم وطندوستی میندازه. چیزی که این روزها بعضیها مسخرهاش میکنن.
مسعود علیزاده: باید بین «وطندوستی» و «ملیگرایی» فرق گذاشت. ملیگرایی ابزار دولتهاست که میگه «ما ملت برتریم» و باعث تفرقه میشه. اما وطندوستی یعنی پذیرش یک داستان مشترک. یعنی آدمهایی که در این جغرافیا زندگی میکنن، آیندهشون به هم گره خورده و برای هم مهمن. این حس، یک سرمایهی اجتماعی فوقالعاده ایجاد میکنه که باعث اعتماد، همکاری و در نهایت توسعهی کشور میشه.
امین آرامش: مسعود عزیز، حرفهات پر از نکتههای قابل تأمل بود. به عنوان حرف آخر، اگه بخوای یه پیام به کسایی که این گفتگو رو میشنون بدی، اون پیام چیه؟
مسعود علیزاده: من هنوز خودم رو اول راه میدونم و چیز زیادی برای ارائه ندارم. فقط امیدوارم تونسته باشم این حس «عملگرایی» رو منتقل کنم. اینکه در هر شرایطی، در حرکت باشیم. نشستن، فکر کردن و بدبین بودن هیچ نتیجهای نداره. باید ریسکهای جبرانپذیر رو پیدا کنیم و شجاعانه به استقبال اتفاقات خوب بریم. چون هرچیزی که در تاریخ به دست اومده، توسط آدمهای خوشبین به دست اومده.
امین آرامش: بسیار ممنونم از وقتی که گذاشتی. حرفهات بینهایت ارزشمند بود.
مسعود علیزاده: خواهش میکنم. باعث افتخار من بود.
پیشنهاد میکنیم تماشای بخش دوم این گفتگوی جذاب رو در یوتیوب از دست ندید:
شما هم مثل مسعود علیزاده به تغییرات بلندمدت خوشبین هستید؟