karnakon.ir

گفت‌وگو با مهدی شجاری (1) | یوتیوبر و بنیان‌گذار موبونیوز

نام نویسنده: غزاله کرمی

گفت‌وگو با مهدی شجاری (1) | یوتیوبر و بنیان‌گذار موبونیوز

Rate this post

در این مطلب، به محتوا و نکات گفتگوی امین آرامش و مهدی شجاری، یوتیوبر و بنیان‌گذار موبونیوز، در اپیزود پنجاه و چهارم پادکست کارنکن پرداختیم.

امین آرامش: مهدی شجاری عزیز، خیلی خوش اومدی. مطمئنم یه گفتگوی فوق‌العاده جذاب پیش رومونه. قراره با آدمی حرف بزنیم که از صفر و فقط با مهارت‌های خودش، تونسته طبقه اجتماعی‌اش رو عوض کنه و به درآمدهای چند هزار دلاری در ماه برسه. این که این آدم از کجا شروع کرده و الان کجاست، داستان خیلی باحالیه.

مهدی شجاری: سلام امین جان. خیلی مخلصم. مرسی از دعوتت. امیدوارم صحبت‌های خوبی داشته باشیم.

امین آرامش: اول از همه، از حس و حال امروزت بگو. چند هزار دلار درآمد ماهانه داشتن چه حالی داره؟

مهدی شجاری: راستش رو بخوای، الان دیگه حس خاصی نداره. اون اوایل که اولین درآمدم از یوتیوب رو گرفتم، با اینکه فقط ۳ سنت بود، برام بی‌نهایت جذاب بود. ولی از یه جایی به بعد، همه‌چیز روتین می‌شه و وقتی چیزی روتین شد، دیگه اون هیجان اولیه رو نداره.

امین آرامش: دقیقاً! آدم با شرایط جدید کالیبره می‌شه. خب، موافقی برگردیم به نقطه شروع؟ از اولین تجربه‌های کاریت بگو.

مهدی شجاری: من پنجم ابتدایی بودم، با رفیقم سوار دوچرخه شدیم رفتیم مولوی. چهارشنبه‌سوری بود، دوتا باکس تی‌ان‌تی و سیگارت خریدیم و برگشتیم شهر ری. بابام به شرطی دوچرخه رو برام خریده بود که از محل بیرون نرم!

امین آرامش: شروع طوفانی!

مهدی شجاری: آره. رفیقم همون بعد از ظهر هر دو باکسش رو فروخت و رفت. من یه باکسم رو فروختم، اون یکی رو نگه داشتم که شب، وقتی جنس همه تموم شد، گرون‌تر بفروشم! این اولین تجربه کسب درآمد من بود. البته داستان‌های حاشیه‌ای هم داشت. بابام که مذهبی بود، عکس روی باکس تی‌ان‌تی‌ها رو دیده بود و می‌گفت این چیه دیگه!

امین آرامش: یعنی از همون بچگی ذهنیت بیزینسی داشتی!

مهدی شجاری: آره، پول درآوردن بهم حال می‌داد. بعدش به مامانم گفتم می‌خوام برم بامیه بفروشم. ولی مادرم فرهنگی بود و خیلی دوست داشت ما فقط درس بخونیم و دکتر بشیم. گفت من بهت پول می‌دم، تو فقط بشین درس بخون. ولی من قاچاقی کار می‌کردم. تابستونا پارک آبی آزادگان کار می‌کردم، دبیرستان که بودم سنتور تدریس می‌کردم.

امین آرامش: تدریس موسیقی؟ چه خفن!

مهدی شجاری: آره، مسیر یادگیریم سریع بود و سال ۸۶-۸۷، بدون اینکه خانواده‌ام بدونه، تو همون آموزشگاهی که یاد گرفته بودم، تدریس می‌کردم. یا مثلاً با یکی از دوستام که عموش موبایل‌ فروشی داشت، سیم‌کارت رند می‌خریدیم و به معلم‌هامون می‌فروختیم! پولش هم پنجاه-پنجاه.

امین آرامش: پس حسابی فعال بودی. چی شد که این مسیر تغییر کرد؟

مهدی شجاری: سال سوم دبیرستان، پدر و مادرم گفتن هر چی هست رو باید بذاری کنار. ساز، فوتبال، همه چی! فقط بچسب به درس برای کنکور. منم با نارضایتی قبول کردم ولی درسم نخوندم! یعنی یه سال همین‌جوری بیکار بودم. سال چهارم دیگه جدی شدم، موهامو از ته زدم، گوشی رو گذاشتم کنار و خوندم. رتبه‌ام حدود ۳۰۰۰ ریاضی شد.

امین آرامش: و رسیدیم به انتخاب رشته سرنوشت‌ساز…

مهدی شجاری: دقیقاً. من عاشق موبایل بودم و می‌خواستم برق الکترونیک بخونم که یه روزی شرکت خودم رو بزنم. با داداشم نشستیم انتخاب رشته کردیم. برق‌های تهران رو زدم، بعد رشته‌های دیگه. می‌دونستم قبول نمی‌شم. گفتیم یا مدیریت توی تهران یا برق شهرستان. منم که نمی‌خواستم دور بشم، شهرهای اطراف رو زدیم و زدیم… قم!

امین آرامش: به به!

مهدی شجاری: خلاصه نتیجه‌ها اومد و ما برق دانشگاه قم قبول شدیم. اولین روز رفتیم ثبت‌نام، دیدیم دانشگاه تفکیک جنسیتیه. بعد فهمیدیم برقش هم مخابراته، نه الکترونیک! یعنی کلاً رویاها سوخت شد.

امین آرامش: چه حسی داشتی؟

مهدی شجاری: بدترین دوران زندگیم بود. هیچ انگیزه‌ای نداشتم. یادمه از یه دانشجوی قمی پرسیدم تفریح شما تو این شهر چیه؟ پنج دقیقه فکر کرد و گفت: «ما تفریح نداریم!» ترم یک رو به زور پاس کردم، ترم دو مشروط شدم، ترم سه هم مشروط شدم!

امین آرامش: و خانواده چی؟

مهدی شجاری: خیلی چلنج داشتیم. می‌گفتن حداقل لیسانست رو بگیر. منم تغییر رشته دادم به مدیریت بازرگانی تو همون دانشگاه، که شاید از پسش بربیام. ولی اونجا هم مشروط شدم و دیگه کلاً دانشگاه رو ول کردم. یعنی نه من از آموزش خبر داشتم، نه اونا از من! جالب اینجاست که هنوز دیپلمم گرو دانشگاه قمه! یعنی در حقیقت من الان سیکل دارم!

امین آرامش: در این بین، فعالیت‌های جانبیت ادامه داشت؟

مهدی شجاری: آره، تو همون دوران افسردگی دانشگاه، تابستون سال ۹۳، گفتم بذار یه پیج اینستاگرام در مورد موبایل بزنم. اسمش رو گذاشتم «موبونیوز». اون موقع اینستاگرام نه ویدیو داشت، نه استوری. یه فضای کاملاً بکر بود. من فقط عکس می‌ذاشتم و خبر کپی می‌کردم.

امین آرامش: هدف از راه‌اندازی پیج چی بود؟

مهدی شجاری: داداشم یه شرکت طراحی اپلیکیشن داشت. هدف این بود که موبونیوز رو بیاریم بالا و اپ‌های اون‌ها رو تبلیغ کنیم. با حدود دو و پونصد میلیون تومن هزینه تبلیغات و تبادل با پیج‌های دیگه، توی شش-هفت ماه شدیم ۱۰۰ هزار فالوور! اون موقع خفن‌ترین پیج اینستاگرام ۳۰۰ هزارتا فالوور داشت.

امین آرامش: پس اون پیج به هدفش رسید؟

مهدی شجاری: اصلاً! اون شرکت کنسل شد و من موندم با یه پیج ۱۰۰ هزارتایی و یه تجربه اینستاگرامی.

مهدی شجاری: گفتم خب، از این تجربه استفاده کنم. شروع کردم به مدیریت پیج اینستاگرام بقیه. چند تا دکتر رو پیدا کردم و پیج‌هاشون رو گرفتم. اولین قراردادم ماهی یک میلیون تومن بود!

امین آرامش: سال ۹۳-۹۴ ماهی یه تومن! این پول خیلی خوبی بوده! پراید اون موقع ۷ میلیون بود!

مهدی شجاری: آره، خیلی برام جذاب بود. اونجا بود که دانشگاه کاملاً رفت تو حاشیه و اون افسردگی محو شد. من دانشجو بودم ولی تو دانشگاه لپ‌تاپم باز بود و داشتم برای پیج‌ها پست فتوشاپ می‌کردم.

امین آرامش: یه نکته جالب اینه که تو از یاد گرفتن چیزای جدید نمی‌ترسی. فتوشاپ رو از کجا یاد گرفتی؟

مهدی شجاری: تو دفتر داداشم نیروهای مختلف بودن، ولی من همه‌چیز رو خودم با انگولک کردن یاد گرفتم. اون موقع یوتیوب رو هم نمی‌شناختم. می‌شستم پای فتوشاپ و دونه دونه ابزارها رو تست می‌کردم. فکر می‌کنم این نترسیدن از تجربه، بخشیش به خاطر تربیت پدر و مادرم بود که هیچ‌وقت من رو محدود یا سرزنش نمی‌کردن. یه بخشیش هم به خاطر محله‌مون بود که یاد گرفته بودیم هر کاری رو خودمون باید انجام بدیم.

امین آرامش: پس با مدیریت پیج‌ها یه درآمد جدی ساختی. بعدش چی شد؟

مهدی شجاری: همزمان با اون کار، با همون دوستم رفتیم توی یه مغازه موبایل‌فروشی تو شهر ری شریک شدیم. اون خرید و فروش می‌کرد، منم خدمات نرم‌افزاری. یه روز یه مشتری عمده از شمال بهمون زنگ زد و ما ۱۰ تا گوشی رو با کوله‌پشتی فرستادیم براش! این حس خیلی خوبی داشت. تصمیم گرفتیم بریم شمال ویزیتوری کنیم.

امین آرامش: این روحیه اقدام کردنت واقعاً ارزشمنده. خیلی‌ها فقط ایده می‌دن، ولی تو پا می‌شدی و انجامش می‌دادی.

مهدی شجاری: آره، با کلی داستان رفتیم شمال و لیست قیمت پخش کردیم، ولی چون سرمایه اولیه نداشتیم که گوشی بخریم و بفرستیم، اون کار نگرفت. داداشم هم گفت اول برو یه جا فروشندگی یاد بگیر، کاسبی رو یاد بگیر، بعد مغازه بزن.

امین آرامش: و تو به حرفش گوش دادی؟

مهدی شجاری: آره. یکی از همون پیج‌هایی که مدیریتش رو می‌کردم، یه مجموعه بزرگ به اسم «اپلند» تو بازار موبایل بود. یه روز دیدم آگهی استخدام فروشنده زدن. رفتم و با حقوق ۷۰۰ هزار تومن فروشنده شدم! در حالی که برای اینستاگرامشون ماهی یه تومن می‌گرفتم! ولی دوست داشتم تجربه کنم.

امین آرامش: و تجربه خیلی خفنی هم شد!

مهدی شجاری: فوق‌العاده! اونجا بود که فهمیدم من عاشق فروشندگی‌ام. یادمه یه روز که سرپرستمون نبود، من تنهایی ۳۸ میلیون تومن لوازم جانبی فروختم! سال ۹۴! مدیر مجموعه فقط یه «باریکلا»ی خشک و خالی گفت، ولی برای خودم یه دستاورد بزرگ بود. یاد گرفتم با مشتری صادق باشم و بهش کمک کنم بهترین انتخاب رو بکنه.

امین آرامش: بعد از فروشندگی، مسیرت به کدوم سمت رفت؟

مهدی شجاری: بعد از حدود ۴ ماه به‌خاطر یه اختلاف مالی از اونجا اومدم بیرون. رفتم سراغ طراحی سایت با وردپرس. بعد برای اینکه کاربر رو تو سایت نگه دارم، به فکر ساخت ویدیو افتادم و با «موشن‌گرافیک» آشنا شدم. یه دوره آموزشی خریدم و شدم موشن‌گرافیست. پروژه‌های خوبی می‌گرفتم و درآمدم از اینستاگرام هم بهتر شد.

امین آرامش: و اینجا بود که تصمیم بزرگ رو گرفتی…

مهدی شجاری: آره. سال ۹۶ دیگه تصمیمم برای انصراف از دانشگاه قطعی شد. کل فامیل مخالف بودن. یه جلسه خانوادگی تشکیل شد و همه می‌خواستن من رو منصرف کنن. مادرم چهار-پنج ماه باهام حرف نمی‌زد. فقط داداشم حمایتم کرد.

امین آرامش: این تجربه خیلی‌هاست. برای کسایی که تو این شرایط هستن چه توصیه‌ای داری؟

مهدی شجاری: به هیچ وجه با خانواده نجنگید. دعوا حساسیتشون رو بیشتر می‌کنه. من فقط کارم رو می‌کردم و مطمئن بودم مسیرم درسته. در عمل خودم رو ثابت کردم. وعده و وعید الکی هم ندید. نگید ۶ ماه دیگه فلان می‌کنم، چون اگه نشه، اوضاع بدتر می‌شه.

امین آرامش: اون لحظه‌ای که مادرت فهمید مسیرت درسته کی بود؟

مهدی شجاری: دم انتخابات ۹۶ بود، یه پروژه موشن‌گرافیک سنگین از وزارت بهداشت گرفتم. وقتی تموم شد، ۳۰ میلیون تومن به حسابم واریز شد! اون موقع پول یه ۲۰۶ بود. سریع رفتم خونه و موجودی حسابم رو به مادرم که باهام قهر بود نشون دادم. یه نگاه به عدد کرد و… اونجا بود که فهمید دارم یه کارایی می‌کنم و بیخیال نیستم.

امین آرامش: و این پول چی شد؟

مهدی شجاری: ۱۸ میلیون تومنش برای من بود. همون روز واریز کردم به حساب ایران‌خودرو و برای ۲۰۶ ثبت‌نام کردم. اینکه تونستم با پول خودم ماشین بخرم، در حالی که دوستام از باباهاشون ماشین هدیه می‌گرفتن، یکی از بزرگترین و شیرین‌ترین افتخارات زندگیم بود. اون لحظه حس کردم تمام اون سختی‌ها و تلاش‌ها ارزشش رو داشته.

امین آرامش: واقعاً داستان الهام‌بخشیه. اون آدم با خرید اون ماشین دیگه یه آدم دیگه‌ست. اعتماد به نفس و جسارتش برای قدم‌های بعدی چند برابر می‌شه. دمت گرم مهدی جان.

پیشنهاد می‌کنیم تماشای این گفتگوی جذاب رو در یوتیوب از دست ندید:

آنچه در این مقاله میخوانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تو ٣ دقیقه ببین در کدوم مهارت‌های شغلی‌ قوی هستی و کجاها میتونی بهتر بشی👇

انتخاب مسیر شغلی با ۷۰ درصد تخفیف!

همین حالا راه خود را پیدا کنید:

– شروع مسیر شغلی 🧑‍🎓

– درآمد مطمئن 💼

– شغل آزاد 💎

– پرطرفدارهای کارنکن 🚩