karnakon.ir

گفت و گو با مهدی احمدی | از فیزیک و فلسفه تا راه‌اندازی رسانه اجتماعی-سیاسی آزاد

نام نویسنده: آرین فروتن

گفت و گو با مهدی احمدی | از فیزیک و فلسفه تا راه‌اندازی رسانه اجتماعی-سیاسی آزاد

5/5 - (2 امتیاز)
گفت و گو با مهدی احمدی | از فیزیک و فلسفه تا راه‌اندازی رسانه اجتماعی-سیاسی آزاد

در این مطلب به محتوا و نکات گفت و گوی امین آرامش و مهدی احمدی، بنیانگذار رسانه آزاد، در اپیزود‌ صد و پنج پادکست کارنکن پرداختیم.

چرا یه فیزیک خونده رسانه‌داری می‌کنه؟

امین آرامش:  سلام به مهدی احمدی، خیلی خوش اومدی به کارنکن.

مهدی احمدی: سلامت باشید. خیلی ممنون، در خدمتتون هستم.

امین آرامش: آقا چی می‌شه یه فیزیک‌خونده تصمیم می‌گیره که رسانه‌داری کنه، اونم یه رسانه‌ای که توش موضوعات اجتماعی، سیاسی رو مطرح می‌کنه که همش روی لبه تیغ داره راه می‌ره و احتمالاً داستان‌های عجیب‌غریبی داره؟ چی می‌شه؟ از فیزیک چجوری به اینجا رسیدی؟

مهدی احمدی: اول ممنون بابت دعوت، خیلی لطف کردی. ببین، برای من مسئله رسانه این‌جوری نبود که حالا ما بگیم رسانه تقاطع اندیشه و سیاست، یه همچین چیزی. این یه چیزی نبود که ما برنامه‌ریزی کرده باشیم بگیم که من بگم از ۱۰ سال پیش دوست داشتم یه همچین کاری بکنم، بعد یواش‌یواش بهش نزدیک شدم. من فیزیک خوندم.

مهدی احمدی: دلیلش این بود که چیز شخصی داشتم، کنجکاوی شخصی در مورد جهان داشتم. خیلی اون سال‌های آخر دانش‌آموزیم درگیر همه این کتابای فیزیک بودم و به‌خاطر این اومدم فیزیک.  دلیل فیزیک خوندنم این بود. بعدش دوباره به دلایل شخصی من از فیزیک خارج شدم. این کنجکاوی در مورد جهان فیزیک راضیم نمی‌کرد. یه جوری بگیم من کیهان‌شناسی خیلی دوست داشتم. کیهان‌شناسی فیزیک راضیم نکرد و یه ذره کشید به کیهان‌شناسی، جهان‌شناسی، فلسفی. بعد کشیده شد به بحث‌های معرفت‌شناسی و یه چیزایی شبیه به این که حالا در  شناخت انسان چقدر می‌تونه اصلاً بشناسه، ما می‌خوایم دیگه. من رفتم فلسفه خلاصه.

این‌جوری شد که من کارشناسی رو تموم کردم، رفتم فلسفه و به دلایل دیگه‌ای من به علوم انسانی در حوزه عمومی علاقه‌مند شدم. حالا لازم شد می‌گم. این یه سیر تطوری داشت، این شد رسانه این‌جوری.

امین آرامش: ببین، من اولاً که دوست دارم اون داستان دغدغه‌های درونی‌تو یکم باز کنی برام. یک، دو، اون سیر تطورهم بهم بگو.

یعنی اینکه اون چیزی که امروز هست، حداقل خود من احساس می‌کنم که تا الان رسانه مستقلی تا این حد تأثیرگذار توی ترویج گفتگو و توی این سطح برقراری گفتگو، تا جایی که من می‌شناسم به اندازه آزاد من ندیدم. یه کار، خیلی کار ارزشمندی. حالا من یه وقتی تو اون جلسه پیش ثبت‌نام گفتم، گفتم این کاری که شما داری انجام می‌دی و واقعاً انگار یه باری از رو دوش کلی آدم داری برمی‌داری، چون کاری که واقعاً باید انجام می‌شد. از این باب که واقعاً دم شما گرم. حالا اینکه چی شد به اینجا رسید، واقعاً من دوست دارم واقعاً با جزئیاتش بشنوم.

مهدی احمدی:  اون شخصیه رو بذاریم چون ممکنه این خیلی طولانی بشه. شخصیه رو بعداً می‌گم. اما اینکه چرا این‌طوری شد، ببین، من اون موقع که وارد بحث‌های حوزه علوم انسانی شده بودم، البته گفتم علاقه من فلسفه بود، دلیل اینم که یواش‌یواش به سمت اون فضا رفتم این که دانشکده فیزیک شریف یه تیپ‌ها و بحث‌های فلسفی توش بود که منجر به دعوا شده بود. حالا من اسم آدما رو نمی‌آرم. تو بخش‌های بعدم اسم نمی‌آرم ولی خیلی از کسانی که اون فضا رو بشناسن می‌دونن من دارم کیا رو می‌گم. یعنی یه اختلاف‌نظرهایی باعث شده بود که دانشکده چند تیکه شده بود. بعضی از استادا از دانشکده رفته بودن. این همیشه برای من مسئله بود که اینا چرا نمی‌آن با همدیگه صحبت کنن؟ معلوم شه کی داره حرف درست می‌زنه. حالا اون تو علاقه نظری من بود.

فرض کنید من بحث فیزیک، فلسفه علاقه‌مند بودم. کیهان‌شناسی، فلسفه علاقه‌مند بودم. حالا این دلیلی نداشت که برای فضای عمومی هم این جذابیت وجود داشته باشه. اما من ورودی سال ۸۸ بودم، سال ۸۸ دانشگاهم خیلی پر جنب و جوش بود. بحث‌هام توش خیلی زیاد بود. من یادمه  اون ۸۸، ۸۹ زمستونش دانشجو دور هم جمع می‌شدن بحث می‌کردن و از این صحبت‌ها و معلوم بود یه بخش‌های بزرگی از بحث‌های حوزه سیاست، فرهنگ، جامعه، فلسفه وجود داره که دلیل اختلاف نظر آدماست.

هر کدوم از این‌ها هم یه سری مدعی داره. یعنی شما می‌گی من تو سیاست چنین نگاهی دارم، احتمالاً می‌تونی بیرون یکی رو پیدا بکنی، یه استاد دانشگاهی، محققی، که احتمالاً اون رو داره توضیح می‌ده، تبیین می‌کنه، ازش دفاع می‌کنه، بعد آدمای دیگه هم در موردش با همدیگه بحث می‌کنن. آدمای دیگه بحث کنن خیلی خوبه، بهتر از این که بحث نکنن. ولی واسم مسئله بود که چرا اینی که می‌گه من تو سیاست این نظرو دارم، تو اجتماع، فرهنگ، نمی‌دونم تو سیاست‌گذاری، در مورد اقتصاد، بنزین، مالیات، خیلی آره، خیلی موضوعات زیاده. چرا نمیان سنگ‌شونو با هم وا بکنین؟ فکر می‌کردم گفتگو می‌تونه این کار رو بکنه. خیلی اوقاتم احساس می‌کردم یکیشون مردمو سر کار گذاشته، حالا هر کسی بالاخره یه ذائقه‌ی داره.

امین آرامش: خودتم که بی‌طرف نبودی، بالاخره به یه سمتی تمایل داشتی.

مهدی احمدی: بله، من خودم واقعاً خیلی آدم معلقی بودم. اینو بدون تعارف می‌گم. من تقریباً هیچ دوره سکون فکری نداشتم. یه بخشی از این، من حالا به‌عنوان میزبان تو اون برنامه‌ها بالای نود درصد مواقع واقعاً ادا درنمی‌آرم. یعنی خودم گرفتاری ذهنی دارم. خیلی از اون برنامه‌ها واقعاً دغدغه ذهنی خودم و بچه‌هاست. حالا بچه‌های دیگه. اما خلاصه دغدغه از اینجا شروع شد که اینا چرا با همدیگه گفتگو نمی‌کنن؟

بعد از گفتگوهای تک‌جلسه‌ای هم برخلاف اون چیزی که الان عمده گفتگوهای آزاد هست، خوشم نمی‌اومد. گفتم به درد نمی‌خوره که تو یه جلسه کی می‌فهمه، کی داره چی می‌گه؟ گفتیم پس ما می‌آییم این کار رو می‌کنیم. می‌آییم آدما رو دعوت می‌کنیم، می‌گیم چند جلسه با همدیگه گفتگو کنید. این می‌شه مدرسه آزاد فکری که سال ۹۳ شروع شد. مدل کارش این این بود که می‌گفت تو یه موضوعی که دانشجو به‌عنوان شهروند باید توش دیدگاه داشته باشه،

امین آرامش: آها.

مدرسه آزاد فکری

مهدی احمدی: ما گفتوگو می‌ذاریم و کمک می‌کنیم که دانشجو بتونه دید انتقادی توش به دست بیاره. این یه نگرش آموزش علوم انسانی هم توش بود. فکر می‌کردیم آدما علوم انسانی بر اساس لیتریچر نباید یاد بگیرن. اون سرفصل ها، همون‌جوری که واسه خود منم این‌طوری نبود. من با مسائل گره خورده بودم به علوم انسانی. یه دغدغه‌هایی پیدا کرده بودم، بعد دیده بودم این می‌شه این سرفصل، این می‌شه این سرفصل، این می‌شه این سرفصل، بنابراین فکر می‌کردیم که اگر آدما از طریق گفتگوی مسئله‌محور ارتباط بگیرن با این موضوع هم ذهن نقادی پیدا می‌کنن، هم خیلی از بحث‌های علوم انسانی رو یاد می‌گیرن که این یه نیاز شهروندی.

این می‌شد مدرسه آزاد فکری که ما هر یه ترمی، دو ترمی یه مجموعه‌ای از گفتگوها که هر کدوم چند جلسه بودن،

امین آرامش: استقبال هم می‌شد؟

مهدی احمدی: ببین، ما از دوره اولش که سال ۹۳ اگر اشتباه نکنم شروع کردیم، پول می‌گرفتیم برا ثبت‌نام. یعنی می‌خواستیم کارمون هم بچرخه. از اون طرفم آدما تعهد داشته باشن و شرکت تو برنامه. البته اگه شرکت می‌کردن هم برمی‌گردونیم. ولی پول می‌گرفتیم، ثبت‌نام می‌کردیم. از دور اول، اگر اشتباه نکنم ۹۰ نفر شروع شد. توی دوره‌هایی که خیلی شلوغ بود می‌شد ۴۰۰، ۵۰۰ تا ثبت‌نام.

مهدی احمدی: دانشجو شریف؟

امین آرامش:.نه، قیدو نداشتیم. این‌جوری بود که اوایل حضوری بود و در خود دانشگاه شریف گفتگوها برگزار می‌شد. بعد از بیرون دانشگاه ثبت‌نام می‌کردن. ما با یه مکافاتی اینا رو هماهنگ می‌کردیم بتونن بیان توی دانشگاه. بعد آها، یه نکته مهم من بگم، اون گفتگوها رو ما عمومی نمی‌کردیم. یعنی یکی از دلیلی که ثبت‌نام می‌کردیم بود که نمی‌خواستیم عمومی باشه، چون تقریباً همشون مثل همین الان رادیکال بود و احساسم می‌کردیم این قابل مدیریت نیست. یعنی کار تموم می‌شه، از بین می‌ره.

امین آرامش: بعد کار تموم می‌شه؟

مهدی احمدی: آره، کار تموم شد، چند بار تموم شد، اون موقع همین اتفاق افتاد. حالا می‌گم مواردش. ثبت‌نام می‌کردیم. بعد از یه مدت ثبت‌نام مجازی اضافه کردیم. ثبت‌نام مجازی هم این‌جوری بود که، اگر اشتباه نکنم سال ۹۴ یا ۹۵ ما یه دوره‌ای که داشتیم، ثبت‌نام می‌کردیم. یعنی دوره بود، گفتگوها دیگه ثبت‌نام می‌کردیم. یه چند نفر تلفن زدن گفتن که ما تهرانی نیستیم، چیکار می‌تونیم بکنیم؟ می‌شه ما پولشو بدیم، ولی شما فیلمشو برای ما بفرستین. بعد ما هم گفتیم که این که اصلاً چیز بدی نیست،

هیچ راهکاری هم براش نداشتیم دیگه. شما ۹۴ آموزش مجازی و اینا اصلاً ن نبود.

مهدی احمدی: این‌جوری شما در نظر بگیرین که مکتبخونه نبود، اگر اشتباه نکنم، یه سال اولش بود، گفتیم اشکال نداره، به اینا می‌گیم ثبت‌نام کنیم. ما هم که اصلاً درآمد همین‌رو همیناست دیگه. میگن ثبت‌نام کنن، ما هم به استادم می‌گیم بیشترم شرکت کردن. از این‌ور پولم گرفتیم، گفتیم آقا با ۷۰٪ مبلغ ثبت‌نام حضوری می‌تونین مجازی ثبت‌نام کنین.

حالا مام بعداً فایلشو یه کارش می‌کنیم دیگه که من تو موقع تو ذهنم این بود که ما آپلود می‌کنیم گوگل درایو، لینک، ایمیل، اینا رو می‌گیریم باهاشون شیر می‌کنیم که خود اجرای این یک مکافات خیلی بزرگی بود. ما راه حل‌رو کامل نمی‌کردیم بعد می‌رفتیم توش، می‌رفتیم توش، بعد می‌گفتیم حالا بعداً یه کارش می‌کنیم.

امین آرامش: درستشم همین.

مهدی احمدی: آره، من بعداً فهمیدم این کار، کار درستی بوده.

امین آرامش: درستشم همینه.

مهدی احمدی:  بعد عرض کنم خدمت شما که آموزش مجازی، یعنی ثبت‌نام مجازی اضافه شد. سایتمون هم بعد از یه مدت شکل آموزش مجازی پیدا کرد و ثبت‌نام مجازی بالای ۷۰٪ ثبت‌نام‌های ما شد، کل کشور بود، خارج از کشور بود، حتی غیر فارسی‌زبانان.

امین آرامش: از کجا شما می‌شناختن اینا؟

مهدی احمدی:  ببین سوشال مدیا. ما تبلیغ می‌کردیم، می‌دیدن دیگه، دست به دست می‌شد این‌ور اون‌ور.

امین آرامش:  همینایی که الان، آخه من قبل ازتون چک کردم. همینایی که الان رو سایت مدرسه آزاد فکری هست، همین دوره‌ها بود؟

مهدی احمدی: آره، اون سایت آزاد فکری اسکول آی‌آر. اون، اون قدیمی است

مهدی احمدی: فکر کنم در مجموع ۱۵۰ تا مهمون باشه. ۱۵ هزار تا ثبت‌نام بوده. این می‌شه مدرسه آزاد فکری که الان خیلی می‌پرسن این آدما رو چجوری تند تند دعوت می‌کنین؟ این شبکه توی این ۱۰ سال ساخته شده بوده.

مهدی احمدی: آره. خیلی کم‌ان کسایی که قبلاً دعوت نشده بودن و الان جدید اومدن

امین آرامش: احتمالا سخت بوده. اصلا ارتباط گرفتن با این آدما؟

گفتگو ریسکش بیش از ریواردشه

مهدی احمدی:  اوایلش ببینید اصلا گرفتاریش این بود که اولا سخت بود. دعوت کردن سخت بود. اعتماد کردن. گفتگو آدما خیلی سخت‌گیرن. الان صدا و سیما هفته‌ای دو هفته‌ای یه دونه گفتگو داره. ما فرض کنید که اون موقع می‌خواستیم به صورت فشرده تو یه ماه ۲۰۰ جلسه گفتگو باشه یا الان هفته‌ای سه چار تا گفتگو.

آدما گفتگو رو راحت قبول نمی‌کنن. گفتگو ریسکش بیش از ریواردشه. خیلی اوقات می‌گه بریم ببینیم چی می‌شه. به‌خاطر همین اعتبار و اعتماد خیلی زیادی می‌خواد. بدونن قرار نیست اونجا اذیت بشن یا چیزایی شبیه به این و ما هم یه سری آدم نو نیم بودیم که البته الان هم همونیم، ولی اون موقع نونیم‌تر بودیم. سخت بود دعو ت کردن. عرض کنم خدمت شما که، ولی این به‌مرور زمان یه مهمونی دعوت می‌کردیم، بعد اعتماد می‌کرد، ازش خواهش می‌کردیم به بعدی بگو. ولی اینو ما نتونستیم ادامه بدیم.

امین آرامش: چرای نچرخید؟

مهدی احمدی:  همه چی نمی‌چرخید. یعنی ما هم پول می‌گرفتیم از مردم، ثبت‌نام می‌کردن. هم می‌رفتیم   دنبال نهادهایی که اینا وظیفشون حمایت از گفتگو، بنیاد نخبگان توی سند تحول داشت این وظیفش، حمایت از گفتگو و چیزایی شبیه به این بود. بعد یه کم می‌اومدن با ما کنار بیان. بعد گفتگوها رو می‌دیدن. بعد مدیر فرهنگی بود، معاون فرهنگی بود، می‌گفت این، که نمی‌شه منو از اینجا می‌ندازن بیرون.

این یه مسئله بود. یعنی کاری نبود که نهادی بخواد از این حمایت بکنه. برخلاف خیلی از فعالیت‌های دیگه. شما بخوای در مورد عدالت آموزشی همایش بذاری، خیلیا بهش علاقه‌مندن. بالاخره برندی برای مدیر خوبه، برای شرکت خصوصی خوبه. ولی گفتگو کردن برای کسی خوب نیست. نکته دومم حساسیتش بود، یعنی گفتگوها گفتگوهای رادیکالی بود. آدما با اینکه ثبت‌نامی بود، مشخص بود یه عده زیرزیری می‌آن ببینن چه خبره اونجا، حرف بدی که نمی‌گیم.

امین آرامش: آره

مهدی احمدی:  یادمه ما یه گفتگویی سال ۹۵ داشتیم، بین تاریخ‌ها رو ممکنه من واقعاً خیلی‌هاشو اشتباه بگم. حافظ‌م تو تاریخ و اسم فوق‌العاده ضعیفه، بنابراین حالا اینو شما صرف‌نظر بکنین اگر اشتباه نکنم زمستون ۹۵ ما یه گفتگو مجموعه گفتگوهایی با موضوع زنان داشتیم.

مهدی احمدی:  خیلی آره، خیلی رادیکال بود. بحث حجاب و این‌ها هم توش بود، بحث حقوق زنان و فمینیزم بود. بعد رفته بودن گفته بودن آقا این بحث‌های ببخشید خاک‌برسری چیه اینا دارن تو دانشگاه می‌کنن

امین آرامش:  غرب گرا شدن سری بر جسب رو می‌چسبونن

مهدی احمدی:  ببین گفتگو بود، گفتگویی که برای ما مسئله شد گفتگوی سروش دباغ، پسر عبدالکریم سروش و آقای حسین سوزنچی بود، در مورد اخلاق و حجاب بود. یعنی که حجاب ضرورت اخلاقی هم داره یا نه، جدای از مسئله دینی. خیلی برای این ثبت‌نام کردن، اگر اشتباه نکنم ۳۰۰ نفر برای این ثبت‌نام کردن. ۱۰۰ تا حضوری، ۲۰۰ تا مجازی و ما یکی از سالن‌های نسبتاً بزرگ دانشگاه رو ببینید، در نظر بگیرید، سالنی که برنامه‌های عمومی پر نمی‌شد، برای برنامه‌ای که ما پول می‌گرفتیم پر می‌شد.

این اتفاق افتاده بود و گفته بودن که حالا در مورد احکام الهی مگه کسی باید گفتوگو بکنه. بعدشم یه تذکری اینجا دادن، گفتن کجا این چیزا دانشگاه نیست. ما هم سالن دیگه‌ای نبود اصلاً بتونیم. یعنی هزینه‌هاشو نمی‌تونستیم تقبل کنیم. بعدشم یه گفتگویی بود، یه افراد دیگه‌ای دعوت شده بودن، می‌گفتن نمی‌دونم فلانی مجرم امنیتیه، فلانی که نمی‌دونم اون سال حکمش ارتداد بوده، نمی‌دونم از این‌جور چیزا، دیگه انداختنمون بیرون. یه مرحله اینجا تعطیل شدیم، دوباره یه به خاطر مشکلات مالی تعطیل شدیم. سال ۹۷ اگر اشتباه نکنم.

امین آرامش :کار کاسبی خودت چی بوده؟

مهدی احمدی:  اگر فاصله زیاد می‌شد، من یه علاقه‌مندی حوزه مطالعات سیاست‌پژوهی، حوزه آموزش، پژوهش و اینا داشتم. می‌رفتم اونجاها یه ذره کار می‌کردم. دوباره یه فرصت فعالیت که پیش می‌اومد، دوباره برمی‌گشتیم اینجا و دیگه سال ۹۹، ۴۰۰ به این نتیجه رسیدیم این دیگه جلو نمی‌ره.

مهدی احمدی: خلاصش این بود. که ما هزینه ثبت‌نامی که از دانشجو سال ۹۵ می‌گرفتیم ۳۰۰ هزار تومن بود. به‌خاطر مشکلات اقتصادی ۱۴۰۰ ، ۱۴۰۱ همون عدد داشتیم می‌گرفتیم. یعنی می‌بردیم بالا، ریزش تو ثبت‌نام ایجاد می‌کرد، ولی هزینه‌ها زیاد شده بود.

مهدی احمدی:  نکته اول. نکته دومم اینکه احساس می‌کردیم این رغبت عمومی به این بحثا وجود داره، یعنی شرایط جامعه، حالاجامعه ما دیگه، من هر وقت می‌گم جامعه منظورم اون دانشجو و نمی‌دونم این چیزاست، اونا خیلی گسترده‌تر به این بحث‌ها علاقه‌مندن. ما خیلی فیدبک‌های منفی می‌گرفتیم تو دوره‌های آخر.   می‌گفتن مگه شرافت نداری برای این چیزا می‌خوای پول بگیری از مردم؟ حالا یعنی نمی‌دونستن که ما با این کار رو می‌گردونیم.

امین آرامش:  یه چالش خیلی بزرگی. یعنی بخششم فرهنگیه، این‌جوریه که انگار کار فرهنگی یعنی چی، پول بگیری؟

امین آرامش: در حالی که چرخش نمی‌چرخه داداش نباشه.

مهدی احمدی:  ببینید مخاطب باید بدونه مخیر بین دو تا گزینه، یا رسانه غیرمستقل، یا اگه بخواد مستقل باشه باید اون رو مخاطب تأمین مالی کنه. اما ما می‌دونستیم از مصرف از همه مصرف‌کننده‌ها به شکل مستقیم دیگه نمی‌تونیم بگیریم، اینجا اون نقطه‌ی که ما دیگه گفتیم آقا یا می‌ریم رسانه می‌شیم، مخصوصاً یوتیوبم احساس می‌کردیم که این ظرفیتش وجود داره، یا می‌شه یا دیگه تمومش می‌کنیم.

این شد که شد رسانه. یعنی اینکه اون سؤال اول شما که این چرا شد رسانه. الان نه من نه بقیه بچه‌ها هیچ‌کدوم آدم رسانه نیستن، چون آدمی رسانه یه مسیری دارن توی روزنامه‌ها، تو مجلات،. ما اون نبودیم، ولی رسانه دیگه به‌عنوان یک اجبار خلاصه بهش رسیدیم.

امین آرامش: دغدغه علوم انسانی و افزایش آگاهی تو این حوزه است که تهش رسیده به اینجا چون اینجوری کار می‌کرده. به‌خاطر اینکه یوتیوب و ما ادراک یوتیوب واقعا اصلاً کلاً بازی‌و عوض می‌کنه دیگه. واقعاً اتفاق. من قبل از اینکه بریم سراغ یوتیوب، من جواب این سؤالم هنوز نگرفتم. ظرف این سؤال‌هایی که فرزان نشیبم خیلی داشتی. حالا خیلی سریع از روش رد شدی دیگه. از سال ۹۲ و سه تا سال ۱۴۰۱. واقعاً این سال‌ها هی از خطر گونی تا خطر پول همش وجود داشته. این وسط ، شما ادامه دادی. اون انگیزه درونیه که گفتی حالا بعداً میگم احتمالاً اون بوده دیگه؟

چرا از فیزیک رفتم علوم انسانی؟

مهدی احمدی:  نه، انگیزه درونی در مورد اینه که من چرا از فیزیک رفتم علوم انسانی؟ اون یه سری پرسش‌های شخصی خودم و کنجکاوی مثل الان به بچه ورمیداره ماشینو توشو باز می‌کنه ببینه توش چیه؟ اسب‌بازیشو باز می‌کنه. من این‌جوری یه کنجکاوی داشتم در مورد جهان. این منو از فیزیک برد فلسفه. الانم   من بعضی موقع ها با مهمونامون میان صحبت می‌کنیم، فکر می‌کنن من رشتم علوم سیاسی چیزیه. می‌گن چی می‌خونی؟ می‌گم منم فلسفه  من رو حسیات کانت علاقه‌‌م بوده. این هیچ ارتباطی تقریباً با حوزه موضوعاتی که داریم روش کار می‌کنیم نداره.


امین آرامش:. پس چی شد اصلاً تصمیم گرفتی؟

مهدی احمدی: ببین. شد نمی‌دونم.


امین آرامش: یعنی. ببین این‌جوریه که من دارم می‌بینم. یک آدمی می‌بینم که به‌خاطر سؤالش رفت سراغ فلسفه، بعد هنوز این‌جوری بود که یه تعداد سؤال دیگه هم داشت که این داشت می‌گفت آ، درست است، اون یکی می‌گفت ب، درست است، می گفت بیا اینا رو بشونیم ببینیم اینا حرف بزن، ببین بالاخره کدوم درست است ها؟

مهدی احمدی:  ببین، یه ذره این هست، یه ذره این هست، ولی این در برابر مصائب اون‌قدر جواب نمی‌ده.

امین آرامش: پس چی بود؟

مهدی احمدی:  میگم بیشتر شد. یعنی این‌جوری نبود که من بگم که من این مسیر تا تهش میرم،. من یه دوره‌ای اومدم برم تو حوزه فعالیت دیگه‌ای. معمولاً هم این اتفاق می‌افتاد. من گفتم که من از این به بعد می‌خوام برم توی فلان نهاد، فلان شرکت، فلان مجموعه خصوصی، اینجاها دیگه شروع کنم واقعاً این چیکار دارم می‌کنم با زندگیم الان ببینید یه نکته خیلی مهم اینه، این‌ها الان اسم استارت‌آپ پیدا کردن، ولی اون موقع همچین اسمی، یعنی ما قبل از دوره سر برآوردن استارت‌آپ‌ها بودیم.

نمی‌فهمیدیم این کاری که داریم می‌کنیم اصلاً این چه وضع کار کردنه. چند ماه کار می‌کنی بعد معلوم نیست بعد بعدش چی می‌شه. بعداً فهمیدیم استارت‌آپ‌ها اینطورین، ولی اون موقع قبلش هیچ ذهنیتی از این موضوع نداشتیم. منم همین دانشگاه شریف بودم، بچه‌هام اکثراً اپلای کرده بودن یا شرکتهای خوب خارج کشور، داخل کشور، یا دکترا بودن. اینکه این چه کاریه من دارم انجام می‌دم، واقعاً سؤال معتبری بود. هیچ پاسخ روشنی هم من به این نداشتم. می‌رفتم شروع بکنم یه فعالیت دیگه رو، یه کار استاندارد، یه کار استاندارد انجام بدم. اینم تو پرانتز بگم، این‌جور کار واقعاً خونواده و تفریح و زندگی‌و منفجر می‌کنه، واقعاً منفجر می‌کنه، به نظرم هیچ اسم خوشبختی و اینا هم نمی‌شه واقعاً روش گذاشت. یعنی اینم من متوجه می‌شدم. فکر می‌کردم که این روش زندگی کردن اصلاً روش درستی نیست.

بعد یهو یه فرصتی پیش می‌اومد که ما یه دوره دیگه برگزار کنیم. چه می‌دونم، یکی از استادا زنگ می‌زد می‌گفت آقا من رو این مقاله کار کردم، این بحث این موضوع، بعد گفتم  عجب موضوع مهمی، حتماً اگه چیز بکنیم، آدما می‌آن و فلان می‌کنن، بذار یه موضوع دیگه هم بذاریم کنار.

امین آرامش:  دقیقاً اینجا. دقیقاً چشات برای چیش برق می‌زد؟ برای اینکه یه سری آدم بیان و اونا هم اینا رو یاد بگیرن. برق می‌زد برای اینکه اون آدمی که می‌خواد یه چیزی‌و ارائه بده برم پا حرفش بشینم.

مهدی احمدی:  ببین ممکنه این‌جوری بگیم من فکر می‌کردم یه چیزی بلدم بسازم، اونم گفتگو، و از اینکه آدما این گفتگو رو ببینن خوششون بیاد، از این احساس یه لذتی. الانم من نمودار یوتیوب چک می‌کنم، اینم شبیه همونه. یه ترکیبی از استرس، لذت، توش داشت. دوباره منو می‌کشوند تو اون فضا.

بعد می‌رفتم تو، می‌گفتم بابا، عجب غلطیه ما داریم می‌کنیم. این‌جوری بود دیگه شما فرض بکنید دوره رو وقتی ثبت‌نام می‌کنید، اگر آدما توش ثبت‌نام نکنن یا کم ثبت، اصلاً فرض کنید ۵ نفر ثبت‌نام کنن، چیکار می‌خواین بکنین شما؟ خیلی زشته، استاده رو شما چون این فرآیند مذاکراتش بعضی موقع ها ۳ ماه ۵ ماه طول می‌کشید، ۲ ماه ثبت‌نام داشت، بعد اگه می‌خواستی بگی کنسله، جلو استاده زشت بود، اعتبار خودتو زیر سؤال می‌بردی، جلو اونا که ثبت‌نام کرده بودن زشت بود،

امین آرامش:  شد که این‌جوری بشه

مهدی احمدی: یکی دو بار این پیش اومد، اما مهم‌تر از اون این بود که این یه استرس شدیدی ایجاد می‌کرد. شما دیگه زیر سنگ دنبال مشتری می‌گشتی، حالا مشتری به معنیی مخاطب، و می‌رسونی اینو. اتفاقی که خیلی زیاد افتاده بود، چون بعضی از همکارا جدید می‌اومدن، روزهای اول انقدر استرس می‌گرفتن نمی‌تونستن دیگه.

می‌گفتن آقا اصلاً این کسی ثبت‌نام نمی‌کنه، ولی ما به این نتیجه، یه الگویی داره، روزای آخر همه ثبت‌نام می‌کنن. یه ذره این استرس رو کنترل تونستیم بکنیم، اما خلاصه می‌رفتیم وسط کار، خیلی از برنامه‌ها تیم اجرایی دو نفر، سه نفر بود. یعنی ما یه تابستونی بود، تابستون ۹۳ فکر کنم درس گفتگوها، 1۰۰ جلسه بودن، یه سامر اسکول بود به گفتگویی. تیم اجرا سه نفر،. یعنی چی؟ یعنی مجری، کارگردان، کل فرآیند اجرایی، اومدن و رفتن استاد و مهمون و کسایی که ثبت‌نام کردن و پذیرایی و فیلم گرفتن و صدا و کارای فنی رو انجام دادن و همش سه نفر. و این‌جوری بود از ۱۵ تیر شروع می‌شد، دو هفته اولش که تموم شد ما احساس کردیم واقعاً مریض شدیم از شدت خستگی، در حالی که این تا نیمه شهریور باید ادامه پیدا می‌کنه دیگه. یعنی هر فحشی آدم بزنه به خودش می‌داد.

این کل داستان این چند سال بود. یعنی ما این شکلی جلو می‌رفتیم. خیلی پاسخ روشنی این‌جوری نبوده من بگم من برای این دارم مبارزه می‌کنم، هرچی شد، ولی یه نیرویی دوباره ما رو می‌کشید همون کار رو دوباره انجام می‌دادیم. بعد دوباره می‌گفتیم غلط کردیم دوباره فاصله می‌گرفتیم، دوباره همین الی آخر.

امین آرامش:  خیلی باشه، چیزی قبل از یوتیوب هست که بخوای بگی نگفتی یا بریم سراغ داستان شروع یوتیوب؟

مهدی احمدی:  حالا اگر چیزی بود، می‌گم جلوتر. حالا نمی‌دونم

زندگی خارج از سیاست نیست

امین آرامش:  البته بین ظرف این سالم گفتی که حالا به غیر از نمی‌دونم مسائل عادی که ممکنه توی یک کشور عادی داشته باشی برای راه‌انداختن یک همچین چیزی، احتمالاً یه سری مسائل غیرعادی هم داشتیم دیگه که حالا گفتی یه وقتای اومدن جمعمون کردن. تازه اونا هم روش بوده دیگه. حالا اینای که دارم می‌گم مسائل عادی شه.

مهدی احمدی:  مسائل غیرعادی استارت‌آپ به شکل عادیه، به شکل غیرعادی هم داره. البته من یه نکته‌ای دارم بذار اینجا بگم. ببین هم تجربه خود آزاد، هم تجربه دیدن بالاخره ما تو همین اکوسیستم بودیم، با خیلی از این بچه‌ها رفیقی می‌شناسیم رفت و آمد داریم. استارت‌آپ بیرون سیاست نیست. یه جا درگیر می‌شه. خیلی‌هاشون دیدیم. اسنپ با شهرداری درگیر.

امین آرامش:  من یه چیز فراتر می‌خوام بگم. اصلاً زندگی خارج سیاست نیست.

مهدی احمدی:  یعنی اگر کسی درگیر نشد به نظرم باید بدونه کاری نمی‌کنه. یعنی ما کارهای مؤثر غیر  حساسیت‌برانگیز، حالا به جای سیاست سیاسی بذاریم. یعنی با سیستم رگوله و سیاست‌گذار و اینا درگیر نشن، ما نداریم. اگر کسی به این نمی‌خوره، یعنی کاری نمی‌کنه. باریک ببینید، شما الان فرض کنید کسایی که می‌خوان داروخانه و نسخه الکترونیکی بدن، اینا با سیستم وزارت بهداشت درگیر می‌شن، یه سری آدم نسخه الکی میدن، بیمه درگیر می‌کنه، یه سری آدم داروی اشتباه می‌گیرن.

کسایی که فرض بکنید، حتی الان چون مسئله ناباروری خیلی مسئله جدیه، یکی بشینه لیست مسائل حقوقی و جزایی رو نگاه بکنه، این به نظرم درس مهمیه که کسی دنبال این نگرده که کار بدون درد سر، که کارمندی آدما انجام میدن. اما خلق کردن یه چیزی، اصطلاحاً بهش می‌گن این کسب و کارا همشون  اون بازی زینفعان‌و داره به هم می‌ریزه. بازی زیننفعان که به هم بریزه، زیننفعان میان

امین آرامش: اصلاً مثال کلاسیک داره تو ایران، یعنی انقدر این قضیه چیز شده که در مورد صنعتی بیمه، بروبچه، نمی‌دونم بیمه میان می‌ریزن یکی از همین استارت‌آپ‌ها رو شیشه‌هاشو می‌شکنن. این چون مسخره‌بازی تو می‌خوای بیای اصلاً. به همین خاطرم بهش می‌گن تخریب خلاق اصلا به این حوزه. یعنی تو قراره یه سری ساخت رو بشکنی البته با خلاقیت و با نوآوری. حالا اینکه تو این حوزه همینه واقعاً. یعنی اگه بهت اگر دردسر نداره، چیزی خلق نمی‌کنی. احتمالاً از یه منظر دیگه این‌جوریه که تو تمام شئونات زندگی هم سیاست موثره.

مهدی احمدی:  الان خیلیا به آزاد می‌گن که آقا چقدر موضوع شما سیاسیه اصلاً الان شما بگی بنزین، بگی حجاب، بگی نمی‌دونم

امین آرامش: هوایی که نفس می‌کشی تو زمستون سیاسیه.

 مهدی احمدی: می‌گن آقا بحث روانشناسی ما در مورد خودکشی و افسردگی بذاریم غیر سیاسی می‌شه بحث کرد؟ همه چی سیاسی. همه چی سیاسیه دیگه، یعنی ما یه وضعیت بغرنج شدید ترم داریم که زیادی همه چی سیاسی شده. این خودشو تو آزاد هم منعکس کرده و همه هم هستن، همه هم درگیرن.

امین آرامش:  و دیگه همینه که هست، کاریشم نمی‌شه کرد.

داستان شروع یوتیوب

امین آرامش:  بریم سراغ داستان یوتیوب، چجوری شروع شد؟ اولش چطور بود؟ نقطه عطش احتمالاً یه جایی بوده که گفتین این کار رو گرفتین، چون بالاخره از اون تجربه ناخوشایند که می‌شه گفت که اون مدرسه آزاد به اون شیوه رو شما احساس کردین آقا این دیگه نمی‌شه ادامه پیدا کرد دیگه، چی شد که احساس کردین از روز اول مگه شما اطمینان داشتید قراره  یوتیوب به امروز برسه؟

امین آرامش:  چی شد؟ این خودت تعریف کن برامون.

مهدی احمدی:  در مورد یوتیوب ما همین‌جوری بعضی موقع‌ها یه تیکه هایی از اون ویدیو قبلی رو همون برنامه‌ها رو می‌ذاشتیم تو یوتیوب، بعدم دیده بودیم بعضیاشم دیده شده خیلی کم، خیلی کم، 1000 بار، ۲۰۰۰ بار، ۳۰۰۰ بار، و یه ۱۰۰ تا ۲۰۰ تاهم سابسکرایبرم داشتیم. از اونجا که به این نتیجه رسیدیم که هیچ گزینه دیگه‌ای وجود نداره

گفتیم که می‌آییم یا می‌شه یا نمی‌شه. اون اوایلم خیلی استرس داشتیم، یعنی ما تمام داراییم منو تبدیل کرده بودیم نمی‌دونم دوربین و این‌هایی که بالاخره متناسب با تولیدات یوتیوب باشه، نه آموزش مجازی، چون دو تا استاندارد مختلف دارن ، یه تغییراتی تو اینا داده بودیم، یه ذره جامونو وسایلمون رفته مبل خریده بودیم، فلان کرده بودیم. فکرمون این بود که باید بشه. یه سری چنلی یوتیوبم دیده بودیم واقعاً اگه این دیده می‌شه چرا واسه ما دیده نشه دیگه؟ شروع کردیم تولید کردن. دیده نمی‌شد. اتفاقاً یه گفتگوی خیلی مهمی رو ما گذاشتیم، گفتگو خیلی مهم بود.

امین آرامش:  کدوم گفتگو بود؟ اسم ببر.

مهدی احمدی:  گفتگوی، بعد زن زندگی آزادی بود، زمانی که در مورد سهامداری دیجیکالا خیلی بحث پیش اوده بود که این سهامدار خارجی چین و چی نیستن. یه گفتگوی بین آقای کلاهی که اگر اشتباه نکنم اون زمان ایشون سهامدار حقیقی دیجیکالا بود، و آقای مهدوی که جز مدیران ارشد اسبق تبسی بود و رفته بود خارج کشور. این گفتگو رو ما قرار بود بذاریم و جز دسته گفتگوهایی بود که دیگه بعد از اون درس گفتگوها، اون مدل قبلی اسمش درس گفتگو بود، بعد درس گفتگوها بود، می‌خواستیم تو یوتیوب بذاریم.

یادمه ما این گفتگو رو ضبط کردیم گذاشتیم توی یوتیوب، تو توییتر، زیر کامنت‌ها یکی پرسیده بود این ویدیو کجاست؟ من کامنت گذاشتم که این یوتیوب. آقا چرا الکی مردمو معطل می‌کنی؟ بذار تو تلگرام ملت راحت، آپارات بذار ملت راحت ببینن. ما گفتیم اینو می‌خوایم این‌جوری اداره کنیم کار رو. اینم یه چند تا کامنت گذاشت. آقا برو خودتو مسخره کن، مگه این بحث‌ها رو اصلا کسی می‌ره تماشای چار تا آدم متخصص توی مسائل ریزی علاقه‌مند باشن با این چیزا پول درنمیاد. واقعش خودمونم فکر نمی‌کردیم که بشه. یعنی وقتی این فیدبک می‌گرفتیم، فکر می‌کنیم  این که آقا نکنه نشه، واقعاً این اتفاق نیفته. و چقدرم گاهی اوقات، حالا منم یه خورده

امین آرامش: سر این قضیه همدردی بکنم. منم از سال ۹۶ توی فضای پابلیک، این داستان پادکست کار نکن سال ۹۶ بازی شروع شده. یه چیزی که فکر کنم به زور همه ما مجبوریم یاد بگیریم که تا حدی پوست کلف شیم. یعنی این‌جوریه که یه سری حرفا رو بهت می‌گن ولی با وجود همه این حرفام گاهی اوقات بعضی از این حرفا واقعاً یه آب سردیه خیلی فشار. اون آدمه واقعاً فکر نمی‌کنه که واقعاً چه تاثیر بدی داره می‌ذاره ولی اون لحظه

مهدی احمدی: تولید کننده و مصرف کننده به لحاظ احساسات یه تعلق عاطفی داره تولید کننده. یه ذره هم فضای سوشال این‌جوریه که اگه شما حرف‌و تیز نزنید این جواب نمی‌ده. بعد یه چیزی می‌گن طرف واقعاً خوش می‌شه این زیاد پیش می‌آد.

مهدی احمدی: و اونم جز اون موارد بود. البته بنده خدا الان اون بنده خدا که کامنت گذاشته بود الان جز مخاطبای ماست. ولی دیگه اینو انقدر ادامه دادیم تا یکی از برنامه‌ها یهو یه بازدید خیلی زیادی خورد

مهدی احمدی: برنامه‌ها همش یه کا، دو کا، سه کا، دو کا، یه کا. یعنی هیچ افقی برای رشد نداشت. یهو یه دونه رو ما شب منتشر کردیم، من صبح بلند شدم دیدم این ۱۲ کا بازدید خورده. همه اون ترشهولده. همه رم رد کردیم.

امین آرامش: چی بود؟ اون گفتگویت.

مهدی احمدی: گفتگوی آقای عبدالکریمی، آقای منصوری در مورد اسمش نزاع دانشکده‌ها بود در مورد تفکر علوم انسانی تفکر مهندسی.

این یواش یواش بعداً به ما یه الگویی هم داد آها که چی بهتر مصرف می‌شه

امین آرامش: اینو چه جوری یه تعادلی برقرار می‌کردین بین چیزی که شما خودتون دوست دارین راجع بهش حرف بزنین و چیزی که می‌دونین که مخاطب داره اصلاً؟

امین آرامش: درگیری همچین دو راهی بودی؟

مهدی احمدی: آره، همش همینه.

مهدی احمدی:  تیم بچه‌های مدرسه یه بخشی تیم تولید که تیم بازم تیپ‌های محتوایی دارن. یعنی دغدغه‌های ذهنیش این موضوعاته. تیم محتوا هم حالا پیش تولید، پژوهش، هر اسمی روش بذاریم اونا هم که گیک محتوا. یعنی بحث‌های علوم انسانی حالا علوم اجتماعی، اقتصاد، مطالعات اسلامی و چیزای شبیه به این. کیفیت برنامه پایین باشه ما نیرو انسانیم مون دچار بحران می‌شه. یعنی مجموعه رو نمی‌شه کنترل کرد. یعنی همه دچار بحران‌های فکری و معنوی. این چه کاری ما داریم انجام می‌دیم و ممکنه مخاطب داشته باشه.

ما خیلی از افراد بودن ما تو اون دوره قبل حتی یه بارم دعوت نشدن ولی تو این فرایند جدید چندین بار دعوت شدن. این دقیقاً دلیلش این بوده که بالاخره باید کار رو بتونی بگردونی دیگه. ولی تلاش کردیم بین‌شون تعادلی ایجاد بکنیم. بعضی موقع‌ها از تعادل خارج شده، یعنی واضحه برای ما. بعضی موقع‌ها از تعادل خارج شده. امیدوارم.

این بوده که مخاطب بتونه با ما یعنی اینو درک بکنه. یعنی اون کسی که انتظارات محتوایی بالایی. ببین ما تو آزاد هیچ‌وقت نخواستیم خودمونو از اون انتظارات محتوای بالا فاصله بدیم. می‌خواستیم بگیم دقیقاً ما اون بالاترین استاندارد ممکن. ما مسئول اینیم. این‌جوری بگیم گفتگوهایی که اهمیت ملی دارن، تاریخی دارن.

حالا من نمی‌دونم این برنامه شما کی منتشر می‌شه. الان یه دسته از گفتگوها هست، عمومی‌شم هنوز نکردیم. اینا واقعاً گفتگوی مهمین. اما برای اینکه بتونیم این کار رو انجام بدیم، چاره‌ای جز این نداشتیم که بتونیم دامنه بزرگی از آدما رو درگیر بکنیم. البته این هم دلیل تاریخی داره و البته ازش دفاع می‌کنم. یعنی این خوب نیست برای آدم‌ها که یه وضعیت نخبگانی به خودشون بگیرن بگن بقیه اینا چیه؟

امین آرامش:  اینا بحث‌های اینا که عامن، اینا که نمی‌فهمن و فقط ما می‌فهمیم.

مهدی احمدی: آره، خیلی.

مهدی احمدی:  واقع‌بین باشیم. همه ما با همین آدمای مشهور

مهدی احمدی: آفرین

امین آرامش: آشنا شدیم. بعد از یه مدت متوجه شدیم که این سطح مناسبی نداره. همون حقی که برای خودمون قبول داشتیم، خودمون گذشته خودمونو تحقیر نمی‌کنیم. به نظرم خوبه که برای بقیه هم اینو قبول بکنیم و امیدوارم که اینم مخاطب متوجه شه که این تولیدات برای اون تو اون قیف مخاطب برای دسته‌های مختلفی داره.

امین آرامش: آفرین. دقیقاً همین.

مهدی احمدی :بعضی موقع‌ها یه گفتگو فرض کنید ۱0 کاعه. این خیلی مهمه برای ما گفتگوهای ۱۰، ۲۰ کایی داشتیم که اینا هم اثرات برندی اساسی برای ما داشته. اساسی چه به لحاظ ریسک‌ها، چه به لحاظ اینکه افزایش اعتبار، اصلاً یه پرونده‌های جدیدی رو ما با این گفتگوها باز کردیم. اما مخاطب می‌گه که این ۲۰ هزار در صورتی که ما فرض کنید بهار، ما تمام یعنی هر وقت بچه‌های محتوایی می‌شستن فکر می‌کردن که ما بهار چه جوری گذشت؟ می‌گفتیم اون و اون و اون. این سه، چهار تا که جمع‌شون با همدیگه صد کا هم نبوده. در صورتی که فرض کنید  ما تو بهار ۳ میلیون فرض کنید بازدید داشتیم. این رفت و برگشت‌و داریم دیگه. چاره‌ی هم جز این نداریم.

امین آرامش: یه چیزی که منم واقعاً هنوز کامل یادش نگرفتم. یعنی بعد این سال‌ها هنوز وقتی یکی می‌آد بهم می‌گه آقا این گفتگوها خوب نبود و خوب نبود به یه جایی برمی‌خوره. در حالی که بعد باز دوباره با خودم مرور می‌کنم که امین تو قرار نیست یه گفتگویی درست کنی که همه خوششون بیاد. بالاخره قراره یه چیزی درست کنی.

امین آرامش: حالا به غیر از اون داستان ملاحظات که منم دار دارم. یعنی این‌جوریه که یه سری کارا رو می‌کنی که خود رسانه بیشتر دیده بشه که بعد تو اون گفتگوهایی که تو می‌دونی اونا رو آدم باید ببینن به این بهانه بیشتر دیده می‌شه دیگه. البته که ما یه خط قرمزی هم داریم دیگه. واقعاً نمی‌ریم با فلانی حرف بزنیم.

مهدی احمدی: نه دیگه واقعا ببین رسانه ببین شمام خط قرمزو رد کنی آدمای مهم دیگه اصلاً با شما گفتوگو نمی‌کنن

امین آرامش: آفرین.

مهدی احمدی: واسه من خودم اندیکاتور اینکه ما چه نقطه‌ی رو داریم، اون نقطه تعادل ازش عبور کردیم یا عبور نکردیم اینه که اون آدمایی که از نظر من آدمای هم به لحاظ محتوایی ذوق خوبی دارن، درک خوبی دارن، هم به لحاظ علمی تراز بالایی دارن. وقتی من با اونا صحبت می‌کنم، اینا چی میگن به من. شما اگه اون حدو رد بکنی، اون می‌گه آقا من اصلاً تو این رسانه نمی‌آم، من می‌رم یه جا دیگه.

ولی تا زمانی که اون شکل نگرفته باشه، نشکسته باشه، آسیب ندیده باشه، جای بازیه. ببینید، ما مسئله برند، اعتبار برند. که اون هسته سخت اعتباره، واقعاً متعهد موندن به این یه انتخاب نیست شما دائماً در آستانه این هستی که اصلاً برندو از دست بدی. کافیه یه چکت برگشت بخوره دیگه، یه چک اجاره.. یه چک وام، نمی‌دونم چک مالیات، بیمه رو پرداخت نکنی، کارگاهتو ببندن. هزار تا. حالا ما چون شرکت ثبت رسمی و اینا داره، شما هیچ چاره‌ای جز این نداری که اینا رو بتونی پاس کنی. یعنی پاس کنی، هم چکو پاس کنی، همین مراحلو پاس کنی، نگه داری کار رو و بتونی اون برند و بسازی. این‌جوری خلاصه.

امین آرامش:  مرسی. یه خورده از عدد و رقمی یوتیوب آزادم بهمون بگو. حالا چه از اینکه  چه می‌دونم ماکسیموم ویوی که داشتین، ویدیوهاتون چقده؟ ماهانه الان. این چیزی که داری می‌گی که یه شبی خوابیدی و صبح پا شدی ۱۲ کا ویو مال چه زمانیه؟

مهدی احمدی: این مال ۱۴۰۱. پاییز ۱۴۰۱.

امین آرامش:  بعد اون داستانای زن، زندگی، آزادی و اینا احت بود که خیلی بیشتر شد.

مهدی احمدی:  به نظرم به خاطر یکی از مهموناش بود، چون موضوعش خیلی موضوع نظری بود. ما فکر می‌کردیم برنامه اصلاً دیده نمی‌شه. کلید واژه‌ها خیلی، بالاخره یوتیوب سرچ انجینه. کلیدواژه‌ها و سوابقش و اون شبکه‌ای از تگا و محتوا و سابقه بازدیدی که در کنار این قرار می‌گیره، سرنوشت ویدیو را از همون اول مشخص می‌کنه.

خیلی از اسما هست مشخصه که یوتیوب اصلاً سعی و خطا نمی‌کنه در مورد این. اون چون سجس می‌کنه یه نرخی از اون کسایی که بهشون سجس شده کلیک تو ریتش روش کلیک می‌کنن. بعد میان یه میانگین بازدیدی رو رقم می‌زنن. اگه بخواد یوتیوب خیلی پسیو عمل بکنه، باید صبر بکنه ببینه این نمودار چه اتفاقی. ولی بعضی از اسما هستن که وقتی توی گفتگو هستن، همون اول شما متوجه می‌شی این نمودار یه نمودار دیگه‌ایه. آره، یه فضای دیگه‌ای داره

امین آرامش:  یا حالت میانگین خاکستری اونجاست. این یهو می‌پره می‌ره بالا.

مهدی احمدی:  آره بالاییه، خیلی با فاصله زیاد می‌ره بالای میانگین قرار می‌گیره.
 الان من بازدیده الانو بگم، رشد بگم، چی بگم به شما؟

درآمد یوتیوب آزاد

امین آرامش: الان بگو به صورت میانگین ماهانه چقدر ویو دارین؟ درآمد اگه فکر می‌کنی قابل گفتن بهمون بگو.

مهدی احمدی:. ما بازدیدام هم برای شورت داریم، هم برای ویدیوهای بلند.

امین آرامش:  ویدیوهای شورت که ازش چیزی در نمیاد ولش کن.

مهدی احمدی:  الان من فکر کنم برای این ماه اگر اشتباه نکنم یک و خورده میلیون بود بازدید ویدیوهای بلندم که میانگین بازدیدم حدود ۳۳ دقیقه است. البته این ماهی که گذشت خیلی ماه انفجاری بود پس شاید این‌جوری بهتر کمک کنه. ما، سال گذشته همین موقع‌ها تقریباً ماهی ۲00، ۳۰۰ هزار تا بازدید داشتیم.

امین آرامش: چقدر خوب.

مهدی احمدی: بهارش۳0،۴۰ هزار تا بازدید داشتیم. پاییزش شد. یعنی بهار پارسال از بهار پارسال بیام. از ۳۰، ۴۰ هزار بعد شد ۳۰۰ هزار تو پاییز. بعد دیگه ما زمستون و بهار امسال، زمستون سال گذشته و بهار امسال   تا ۷۰۰ هزار، ۶۰۰ هزار ۷0۰ هزار ماه‌های خوبمون بود و این ماه شهریور یعنی ماه اکتبر که گذشت، این ماه از نه اکتبر که توشیم، توی ماه گذشته از یه میلیون گذشت.

حالا من اشارش نمی‌دونم که چقدر بوده. از یه میلیون گذشت. ما به صورت میانگین چون ماه‌ها هم بالا پایینم زیاد داره. دلیلشم اینه که شما فکر می‌کنید یه گفتگویی می‌خواد جواب بده، جواب نمی‌ده. یه گفتگوی که جواب می‌ده رو شما هماهنگ کردی، کنسل می‌شه. به‌خاطر همین این نمودار شکل این‌جوری یه نمودار خطی خوش تعریف تمیز نیست. ولی میانگین ۳، ۴ هزار دلار ما درآمد داشتیم توی این  ۶ ماه اخیر تقریباً که البته حامی هم داریم یعنی پترون هم داریم، اونا هم اضافه می‌شه و این‌جوری

امین آرامش:  چقدر می‌دن مردم؟ من برام جالبه بدونم.

مهدی احمدی:  ببین الان پترونول وحوش ۱۰۰۰ دلاره

امین آرامش :  چه خوب. و ریالی اون تنکس خود یوتیوبم می‌زنن.

 مهدی احمدی:  تنکسم آره زیاد داریم.

امین آرامش: یعنی اون که داره می‌گه ۴ هزار دلار، اونام توشه دیگه؟

مهدی احمدی:  آره، اونا توشه. این سه. چهار هزار دلار هم. اینم حواسمون باشه دیگه 30 درصد. مالیات آمریکا رو درآمد، آمریکا کسر می‌شه.

امین آرامش: چرا ۳۰؟

مهدی احمدی: مالیات خود آمریکا

امین آرامش: می‌دونم شما۳۰. برای ما خیلی کمتره. فکر می‌کنم ۱۵، ۶ اشتباه نکنم حالا بعداً صحبت کن.

مهدی احمدی:  واسه ما الان این‌طوریه. ۳۰ مالیات آمریکا کسر می‌شه و اون شرکتی هم که تسویه رو انجام می‌ده ۱۵ درصد

امین آرامش: درصد دارن زیاد برمی‌دارن.

مهدی احمدی:  ای بابا، خلاصه یعنی می‌گم که اون سه، چ هزار دلار یه چیزی حول‌وحوش ۲۵ ازش در نهایت می‌پره و 1000 دلار هم تنکس. ماه‌های مختلفم ریالی‌شم ۱۰ میلیون، بعضی موقع ۲۰ میلیون، بعضی موق ۳۰ میلیون. مختلفه.

امین آرامش:  به اندازه‌ای شده که الان دیگه واقعاً زندگی آدم‌هایی که توش هستن‌و بچرخونه دیگه؟

مهدی احمدی: آخه مشکلی که وجود داره، تابستون این‌طور شد. تابستون ما سربه سر شدیم و پاییز زمان تمدید قرارداد اجاره ماست. بعد این چون یهو جهش می‌کنه، دوباره ما می‌ریم زیر.

امین آرامش:  همون ویدیو معروفی که از ما می‌بینیم که سلام من فلانیم و ما نیاز.

مهدی احمدی:  آره. اون جهش هر بار اتفاق می‌افته ما عقب می‌افتیم.

امین آرامش:  سختت نبود این ویدیو رو ضبط کنی؟

مهدی احمدی: چرا خیلی سخت بود.

امین آرامش: چه جوری خودتو قانع کردی؟

مهدی احمدی: مجبور شدم.

امین آرامش: پارسال فک کنم اولین بار بود که ضبط کردی؟

مهدی احمدی:   پارسال شهریور پارسال بود.

امین آرامش:  من داشتم تو چشمات داشتم می‌دیدم که این چقدر با خودش جنگیده که اوده جلوی دوربین نشسته.

مهدی احمدی:  می‌گم این واقعاً هیچ نقطه‌ای، انتخابای دلچسبی نداشته، ولی آره، شهریور پارسال هیچ گزینه‌ای باقی نمونده بود. یعنی خیلی پیگیری کردیم آقا یکی بیاد نمی‌دونم وام بده، قرض بده، نمی‌دونم هر حالت ممکنی. اینو پیگیری کردیم، نشد. فکر کنم اگر اشتباه نکنم یه ماه مونده بود به زمانش.

مهدی احمدی: چقدر مگه زیاد می‌کنه یهو اجاررو.

امین آرامش: پارسال ۱۰۰ درصد زیاد شد. امسال حدود ۷۰ درصد عرض کنم خدمت شما که بعد اتفاقی که افتاد این بود که دیدیم هیچ چاره‌ای نداریم جز این. بعد دوباره از اون کارایی بود که اول رفتیم توش تا ببینیم بعداً چه جوری می‌خوایم جمعش بکنیم. یعنی ما اون حساب پترونی که درست کردیم اصلاً نرفتیم ببینیم این چجوری باید تسویه‌ش کنیم. هیچ ایده‌ای نداشت. اصلاً کسی اینو تسویه می‌کنه یا نمی‌کنه.

دیگه فیلمو ضبط کردیم و من یادمه اون شب که توی گفتگوی آقای عبدالکریمی، آقای توکلی اولین بار مجید توکلی گذاشتیم داشتم از آسانسور می‌خواستیم با بچه‌ها بریم پایین گفتم به نظرتون چند نفر اضافه می‌شن؟ ما فکر کنم ۶۰ نفر لازم داشتیم اضافه شن. گفتم چند نفر اضافه ش.

امین آرامش: چقدر قرار بود بدن؟ میانگین؟

مهدی احمدی: ۲۰ دلار. به بچه‌ها گفتم که چقدر پیش‌بینی تونو. سه نفر بودیم. یکی گفت یه نفر امشب. یکی گفت گفت سه نفر. منم گفتم ش نفر دیگه. منم مجبور بودم خوش‌بین باشم دیگه. چاره جز خوش‌بین. اون شب فکر کنم 10، ۱۲ نفر اضافه شدن. این اولین بار بود که ما احساس کردیم که کارمون واقعاً برای یه عده من فکر می‌کردم معذب بودم. احساس می‌کردم آدما نگاه می‌کنن برنامه‌ها رو می‌گن حالا اینم ببینیم دیگه ، حالا اومده ما هم حالا یه چیزی ببینیم. خیلی اعتماد به نفس اینکه کسی. بعد بعد اون متوجه شدیم که آدما.

من از اون شب یه تعداد زیادی تماس داشتم. آقا ما فلان جا استودیو داریم، این کار رو بکن. یعنی هر کی تلاش می‌کرد یه جوری مسئله رو حل بکنه. ولی اون درسی هم که برای من داشت این بود که حالا همه این آدما علی‌رغم دغدغه که دارن نمی‌تونن مشکلو حل کنن. ولی مخاطب یه دونه یه دونه می‌آد حل می‌شه مشکل. یعنی ممکنه که خیلیا نگران بشن، بالاخره یه تلاشی هم بکنن. ولی چون سنگ بزرگه نمی‌شه یه نفر این کار رو انجام.

بعد بعدشم منصب می‌گه من تلاشمو کردم نشد دیگه. من می‌خواستم برای اینا  یکی به من گفت ما نمی‌دونم کیکیمون یه دونه واحدی داره شما بیاین اونجا. یکی دیگه انقدر اینا زیاد شده بود که ما گفتیم ویدیوها رو برداریم انقدر آدم اومده می‌گه من یه کاریش می‌کنم بالاخره یکیش می‌شه.

امین آرامش: هیچ کدومم هیچی درنیومد.

مهدی احمدی: هیچ کدوم نشد. هیچ کدوم نشد. من فکر کنم به حلش ۴۰ نفر رسیدیم دیگه گفتیم که پس احتمالاً دیگه می‌تونیم کار رو انجام بدیم.

ممکن بود تعطیل شه

امین آرامش:  یعنی واقعاً می‌خواستین تعطیلش کنین اگه آدم نیان برای پول اجاره.

مهدی احمدی: اصلاً نمی‌تونستیم کاری کنیم. اتفاقی که افتاده بود، پارسال کسری ما فقط توی اجاره نبود. ما پارسال ۹ ماه کار کرده بودیم. آدما کم حقوق گرفته بودن. مشکلات زیاد داشتن. برای اینکه این یه نقطه از سر به سر رد شه. سر به سر شه یعنی آدما حقوقشون مرتب، منظم به جایی که ماه بعد بگیرن، کمتر بگیرن، تیکه تیکه بگیرن. اگر این اتفاق نمی‌افتاد، ما اون فشار فشاری که به صورت تاریخی به مجموعه اومده بود، اینو دیگه نمی‌تونستیم مدیریت کنیم. بنابراین دوباره می‌شد مثل همون تعطیلی‌های قبلی.

امین آرامش: چق خوب که نشد. واقعاً دم آدمایی که اومدن پای کار و دم خودت گرم که بالاخره اومدی جلو دوربین وایستادی گفتی آقا ما یه کار برای شما می‌کنیم. الانم پول لازم دارین بدین. کجاش بده واقعاً

مهدی احمدی: بالاخره یه ذره سخته دیگه.

امین آرامش: سخته وی بالاخره انجامش دادی دیگه.

امین آرامش: فک کنم امسال خیلی راحت‌تر بود دیگه نسب پارسال.

امین آرامش:  اینم باز تو چشمات معلوم بود که امسال راحت‌تر بود. خیلی هم خوب. الان چند تا ویدیو تو هفته داری منتشر می‌کنی؟

مهدی احمدی: ببین، خیلی فرق می‌کنه.

امین آرامش: میانگین  تو ماه چند تا منتشر میکنید؟

مهدی احمدی: تو ماه ما بین ۱۰ تا ۱۲ تا. چون خیلی متأثر از شرایط عمومی هستیم، موشکی یه جایی می‌ره، نمی‌دونم یکی می‌میره، یکی فلان، اینا همش به هم می‌ریزه.

امین آرامش: این فیدبک و که چرا شما دنبال پولیدو اینا هنوزم می‌گیرید؟ مثل اون آدمه که گفته بودین مسخره‌بازیا چیه؟ داخل یوتیوب چرا می‌ذارید؟ دنبال پولین؟

مهدی احمدی: آره هنوز می‌گن آقا این چه وزش. یا کار نکن یا اگه کار می‌کنی هی میای می‌گی آقا پول نداریم، فلان.

امین آرامش: اینا چی تو ذهنشون واقعاً؟

امین آرامش: من حدس می‌زنم اکثر اینا آدمایی که تو زندگی شخصی خودشون کار جدی و واقعی انجام ندادن واقعاً. ولی واقعاً آقا تو یه رسانه‌ای داری داری نگاه می‌کنی، کافیه ۳۳ ثانیه فکر کنی که آقا این دوربین و این تشکیلات و اجاره و بابا این بچه‌ها باید نون بخورن، آب بخورن. مگه  خرج داره دیگه. چرا شاکی؟ تو هم داری نگاه می‌کنی، حال می‌کنی.

مهدی احمدی: وقتی همه رسانه‌ها رایگانه، طرف می‌گه آقا شما با اونا چه فرقی می‌کنید؟ همه رسانه‌ها رایگان دیگه. صدا سیما ما که مفته. بعد مفته،

امین آرامش: واقعاً مفته. اصلاً نظری مفته

مهدی احمدی:. مسئله بازی زینفعان همونه دیگه. یعنی جز کسایی که احساس خطر می‌کنن هموست. اون که رایگانه، نمی‌دونم روزنامه‌ها که خیلی ارزون. بعد سایت‌ها که شما می‌ری، البته معنیش مشخصه دیگه. شما تو یه سایت می‌ری از بالا تا پایین، از پایین تا زیر همش تبلیغ. اصلاً شما سایتو دیگه نمی‌تونی تو یه فاصله انقدی می‌تونی بخونی اون لاها چی نوشته. هزینه‌های کاره. ولی آدما می‌گن به این رایگان دیگه. بعد همزمان شاید خیلیا انتظار داشته باشن که شما برای کیفیت وقت زیاد صرف کنید.

مهدی احمدی: البته بین ما واقعاً وقت زیادی بچه‌ها می‌زنن. بعضی از گفتگوها واقعا چهار پنج ماه مذاکره برده.

امین آرامش: و خودت چقدر قبلش آماده می‌شی برای گفتگو؟ چون واقعاً خیلی خوب اداره می‌کنی، جدی می‌گم. اصلاً بدون تعارف. یعنی واقعاً طرف یه چیزی می‌گه، خیلی قشنگ جمع‌بندی تسلا خودت به موضوع.

مهدی احمدی: نتیجه اون چند ماه درگیر شدن با موضوعه دیگه. این‌جوری نیست که  من قبلش بشینم یه متنی بخونم. البته اگر اطلاعاتم کمتر باشه، دوباره یه مرور می‌کنم. ولی تو همون فرآیند هماهنگی شما حرف نفر اولو خوندی، حرف نفر دومو خوندی، برای اینکه بفهمی اینا کجا در مقابل هم قرار می‌گیرن، یه وقت خوبی یا خودت صرف کردی یا با بقیه که مطلع بودن بحث کردی. این به شکل ارگانیک شکل می‌گیره.

امین آرامش: من حتی یه چیز دیگه هم دوست دارم بهش اضافه کنم. من احساس می‌کنم اون ذهن ساختاریافته فیزیکی. چون نگاه کن، حالا از قبل هرچی آماده، یه چیزی اون بالاخره تو لحظه اون طرف یه چیزی می‌گه، خیلی خوب جمع‌بندی می‌کنه. خود طرف شاید نتونسته انقدر خوب  منظورشو بگه. می‌گه آقای فلانی این گفت، این. حالا نظر شما چیه؟ یعنی تیکه خیلی خوب قضیه رو ساختار می‌دی. واقعاً احساس می‌کنم اون دنیای فیزیک هم اینجا نقش داشته، نداشته؟

مهدی احمدی :  ممکنه نقش داشته

مهدی احمدی: آره، خلاصه اینکه ما خیلی برای محتوا وقت صرف می‌کنیم. نکته مهم اینه، رسانه‌ای که مخاطبش، حامیاش ازش حمایت کنن،  به این اجازه می‌دن که بیش از بازدید وقت صرف کنه برای اینکه محتوای خوب آماده بکنه.

مهدی احمدی: خلاصه این به نظرم برای کسی که دغدغه. یعنی ما که دغدغه محتوا داریم، یه بخشی از بزرگی از آدما هم احساس می‌کنن که گفتگوهای خیلی مهمی هست که باید در موردشون حرف زده بشه. ولی اینم باید بدونیم که گفتگو طراحیش، هماهنگیش این تلفن نیست. من یه مثال جالب برای شما بزنم.

ما یه بار دنبال حامی می‌گشتیم تو همون دوره‌ها، یه آقایی رو یه کسی به من معرفی کرد. ایشون علاقه شخصی به کار فرهنگی داشت و گفته بود که بگین با من تماس. منم زنگ زدم گفت هر برنامه شما گفتگوها چقدر هزینه داره؟ سال ۹۳ بود. گفتم نمی‌دونم والا، حالا شما چی فکر می‌کنین؟ گفت ببین، نفری ۲۰۰ هزار تومن به استادا بده، انقدر می‌شه هزینه پذیرایی، انقدرم فلان‌و تمام. یعنی ایشون ذهنیتش این بود که گفتگو شما موضوع رو می‌نویسی، می‌گی الف، ب، اینم مهمانش. زنگ می‌زنی جعفر بیا، آقای فلانی بیا،

مهدی احمدی: اتفاقاً یه بار یه مجموعه‌های از ما کمک خواسته بود که برای اینکه یه سری گفتگو تو دانشگاه برگزار کنن. بعد گفتش که شما بده ما می‌دیم منشیم اون تلفنا رو می‌زنه. گفتم مگه ببخشید چا بازکن که نمی‌خوای بیاری که باید واقعاً افراد قانع بشن تو گفتگو به عنوان یه رویداد های ریسک مشارکت کنن و در هر کدومشون ملاحظات در مورد موضوع دارن، در مورد طرح بحث دارن، در مورد طرف مقابل دارن، در مورد زمان اجرا دارن، در مد شیوه اجرا دارن. این یک فراینده.

امین آرامش: یه خورده هم کلمه بالا پایین بهش بگی ممکنه بهش بر بخوره.

مهدی احمدی:  شما الان فرض کنید تو اقتصاد برای یه کسی که دیدگاه راست داره بخوای طرح مسئله بکنی، باید یعنی نشون بدی این موضوع چرا مهمه، چرا نیاز به گفت‌وگو داره از زاویه تو، نه از زاویه طرف مقابل. بهش بگی فلان چیز، حالا رادیکال شو دارم می‌گم. فرض کنید بگیم که فلان موضوع مهمه چون   برابری طبقاتی با یه ادبیات چپ و توده‌ای بخوای همچین چیزی بگی، می‌گه اصلاً برای ما مهم نیست این حرفایی که تو داری می‌زنی. من مسئله بهره‌وری و رشد اقتصادی‌ای دارم، حالا ایشاالله بعداً فقرا هم ازش بهرمند می‌شن. تو را دیدگاه رادیکال. از طرف مقابلم همینطور. یعنی هر کی باید توی اون ساختار دیدگاهش به این نتیجه برسه که موضوعی که شما داری پیشنهاد می‌دی مهمه. می‌ارزه من برای این وقت صرف کنم، ریسک کنم، استرس بکشم. ببینید مهمونا می‌آن معلومه استرس دارن.

امین آرامش: طرف یه برند شخصی ظرف سال‌ها ساخته. ممکنه بیاد تو گفتگو و همش هوا شه. واقعاً همش ممکنه هوا شه و واقعا عیارش معلوم بشه که چیزی توش نیست.

مهدی احمدی: پس این نتیجش اینه که این واقعاً از جنس هماهنگی گفتگو کار منشی نیست.

امین آرامش: حتی اصلاً سر همین موضوع اقتصاد که می‌گی من یادم اومد یه گفتگوی نیمه‌تمامم شما سر داستان اقتصاد داشتین طرف پا شد رفت. حالا اسم قرار نیست ببریم ولی طرف پاشون رفت واقعا.

مهدی احمدی: آره، گفتگو از چیزش که خارج می‌شه، اون اتفاق می‌افته.

امین آرامش:  بازم داشتین این‌جوری کسی ول کنه؟

مهدی احمدی: همون یه مورد بود.. دیگه خلاصه اینکه مخاطب همراهیش کمک می‌کنه که اینا شدنی‌تر باشه.

امین آرامش: ظرف این حلش دو سالی که شروع کردین، چه چیزهایی بوده که خودت یاد گرفتی؟ یعنی چه موانع ذهنی داشتی که از اونا رد شدی؟ با این سؤال چیزی به ذهنت می‌رسه که بخوای بگی؟ شاید یکیش از این جنس باشه که اگر دو سال پیش بهت می‌گفتن ببین وسطای این کار ممکنه به جایی برسه که وایستی جلوی دوربین دیگی آقا ما پول کم داریم. یعنی می‌خوام بگم کجا کش اومدی؟ اونا رو   بهمون بگو.

مهدی احمدی:  ما که کش اومده. من همه جوره. بین اصلاً من آدم تعاملی. یعنی خیلی روی عمومی بودن ندارم. اینکه اصلاً من مجری وایسادم، دوره‌های اول مدرسه، اون زمان می‌شد مدرسه. ما مجری پیدا می‌کردیم. از کی من شدم مجری؟ گفتم اون برنامه بود ما سه نفر بودیم کلاً. نمی‌تونستیم مجری رو تأمین مالی کنیم. گفتم چیکار کنی؟ گفت خودم وایمیستم. و این هی به‌مرور زمان مجبور بودیم دیگه. یعنی من خیلی دوست نداشتم جلو دوربین باشم. دوست نداشتم حالا به‌عنوان چیز شخصی دیگه. من از تلفن بدم می‌آد. از تلفن زدن بدم می‌آد. من فکر کنم الان روزی بالای ۳۰، ۴۰ تا تلفن می‌زنم. مجبورم که بزنم. از ایمیل و اینا خوشم نمی‌آد. خوشم نمی‌آد. یعنی بم استرس زیادی تحمیل می‌کنه. زیاد ایمیل می‌زنیم، زیاد پیام می‌دیم. بعد هیچ وقت دوست نداشتم تو سوشال مدیا کسی جاجم بکنه. زیاد این کار رو می‌کنه. اسم می‌آرن می‌گن که با این کنار اومدم.

امین آرامش: از خودشونم بهتون گفتن ظرف این سال حتماً دیگه.

مهدی احمدی: آره، همه جور. همه جور.

امین آرامش: خیلی جالبه یه عدی می‌گن از خودشونه. یه عده اینوری فحش می‌دن، این غرب‌گرای.

امین آرامش: مخصوصاً توییتر فارسی که مجمع خود خفن پنداران کدن فارسیه واقعاً.

مهدی احمدی:  ببین ما البته اینو بگم، ما یکی از مسائل که برامون اتفاق افتاد از همین جاجا و اینا شروع شد. ما دفعه اول که برامون اتفاق افتاد واقعا تنها بودیم. یعنی هیچ کسی نیومد بهمون می‌گفتن، می‌گفتن به قول شما اینا غرب‌گران، نمی‌دونم چی چین، فلان، از این حرفا. کسی نبود بگه که آقا نیستن و رعایت کنید و این‌ها. ولی این بار برای اولین بار احساس کردیم واقعاً مردم جای ما دفاع می‌کنن.. اینم جز اتفاق. چون دو سه هفته پیش بود، اخیراً بود. خیلی هم سیل بزرگی بود.

امین آرامش: فک کنم تو همون داستانم بود که منم با شما تماس گرفتم اگه اشتباه نکنم یه همچین چیزی بود که منم رگ غیرتم برای آزاد باد کرد. واقعا دارم می‌گم ها.

مهدی احمدی: ما چون داریم دائم. من نمی‌دونم تویه کدومشون بوده.

امین آرامش:  چون ببین اصلاً نگاه کن از اون‌وریا که برچسب یه چیزی فکرکنم دکتر قادری اگه اشتباه نکنم تعریف می‌کرد می‌گفت من یه دونه همایشی برگزار کردم برا اسرایل گفتن این جاسوسه  .

مهدی احمدی: آره، بعد از اون بود. بعد از اون برنامه بود.

مهدی احمدی:  حالا دیگه اوناش نگیم. ولی خیلی تند حالا نقد یا اتهام یا چیزایی شبیه به این و برای اولین بار بود دیدم بقیه دفاع می‌کنن. این واقعاً خیلی قوت قلبه. ببینید چون ما که نشستیم اونجا می‌دونیم بیکسیم. یعنی اصلاً دلیل اینکه ما این سال‌ها هم از حوزه عمومی فاصله می‌گرفتیم این بود که می‌دونستیم کسی. اگه با یه حزبی، گروهی، شخصیت سیاسی بالاخره به یکی تلفن می‌زنی. ما پیچیده‌ترین آدمایی که باهاشون در ارتباط بودیم زنگ می‌زدیم به همین مهمونای برنامه‌ها می‌گفتیم این‌جور شده، شما می‌تونی کمکی به ما بکنی. این خیلی قوت قلب بود که برای اولین بار حس کردیم بقیه جای ما دارن. وقتی کسی حرف نامربوط می‌زنه، حرف نامناسب می‌زنه، با گفتگو رابطه خوبی نداره، بقیه می‌آن صحبت می‌کنن.

امین آرامش: پس یکی اینکه حالا در مرض قضاوت بودنم از این منظرم کش اومدی اصطلاحاً. از از منظر تیم‌داری چی؟ ساختار تیم شما الان چطوره؟ یعنی بالاخره چون فکر می‌کنم این کار کار تیمیه و بالاخره تیمو بتونی هماهنگ کنی. همین چیزی که داری می‌گی، اولین چالش اینه که بچه دنبال‌مان کار براشون بینا می‌شه ول می‌کنن.

مهدی احمدی: ما در مورد همه نیروهای بخش محتوامون این یه داستان قدیمیه. یه سری آدمن که علوم انسانی بعد از یه مدت دپرس می‌شن و اغلبم نمی‌تونن ادامه بدن مگر اون مواردی که متوجه می‌شن که اصلاً زمین واقعیت، اون زمین ایدآل نیست برای کار کردن. اما تیم ما. ببین ما تیممون دو تا بخش داره به صورت کلی. یه بخش تولیده، یعنی کار تصویر، تولید و پس تولیدش، پست پروداکشن و یه بخشم بخش محتوا. من با هر دو تای این تیما به صورت مستقیم در ارتباطم. سه چهار تا بچه‌های محتوا، سه چهار تا بچه‌های تولید.

یکی از نکاتی که اینم جزء درس‌های مهم بود برای من این بود که نمی‌شه کارا رو به صورت کامل سپرد. یعنی اون ذهنیت مدیر بوروکراتیک توی تیم و استارت‌آپ جواب نمی‌ده. این ایراد کار نیست. هی آدم می‌خواد اینو هی بگیره بکنه. احساس می‌کنی این غلطه که آدما مستقل نتونن کار رو به اون نقطه دقیقش برسونن. ضعف اون آدما نیستا، کار این‌طوری درسته.

امین آرامش: یه مثال می‌زنی؟ اینو حالا چون شاید این یه چیزی باشه که قابل پیاده‌سازی تو باقی حوزه‌های کسب و کارهام باشه. چون بالاخره این از یه منظرم کسب و کار رسانه آزاد دیگه. شما به‌عنوان مدیرش می‌گی، من یه جاهایی فهمیدم که می‌خوام برون‌سپاری کنم از همچین چیزی شدنی قابل انجام نیست  .

مهدی احمدی: آره. نه برون‌سپاری، نه حتی درون سازمانم.

امین آرامش: از خودت برون‌سپاری کنی به یه خودم.

مهدی احمدی:  بسپارم به یکی دیگه.، شما کار رو می‌تونید بسپاری، اعتمادم به اشخاص می‌کنی. الان واقعاً بچه‌ها واقعاً بچه‌های درجه یکین. یعنی زیر این فشار استرس، مالی، غیرمالی و فشار کار.

مهدی احمدی: بعضاً تا ۱۲ شب، یک شب. دیشب ساعت ۱۲ رفتیم، پری‌شب ساعت ۱۲ رفتیم. یعنی این فشار زیادیه واقعا. این به معنی اعتماد نکردن نیست. ولی شما نمی‌تونی به صورت کلی بگی که الان این تیم برنامه‌ها رو هماهنگ می‌کنه، بعد این برنامه‌هایی که هماهنگ شده می‌آد اینجا، یه مجری هم می‌آد اینجا می‌شینه، حالا فرض کنید من مجری نبودم،  اینجا می‌شینه این ضبط می‌شه، منتشر می‌شه.

مهدی احمدی: آره. اون بند بازی که حالا در مورد کار ما واقعا این وجود داره. یه بند. یعنی یه ذره اینور بری می‌افتی، یه ذره اون‌ورم بری می‌افتی.

مهدی احمدی:  نیاز به یه تنظیم ظریف داره واقعاً که حالا به‌مرور زمان ممکنه توی مدیرعامل شکل بگیره، بعد یواش‌یواش به خود بچه‌ها هم تسری پیدا بکنه. طبیعتاً تیم که بزرگ‌تر می‌شه خود اون بچه‌ها با اون نفراتی که باهاشون کار می‌کنن همین نسبت پیدا می‌کنن. ما یکی از چالش‌هایی که داشتیم این بود که یکی از بچه‌های تولید با اون کسی که باهاش کار می‌کرد می‌گفت من کار رو بهش می‌سپارم این کار رو تا ته تموم نمی‌کنه. من واسه اینکه بهش توضیح بدم که نسبت تو هم با من همینه، نسبت همه با من همینه و هر کدوم با زیردستشون، زیردست یعنی اون کسی که باهاش کار می‌کنن همین رابطه رو دارن، تو ایده‌آل آدما نیست ولی واقعیت همینه.

کار تو هر مرحله ناتمامه توسط بالایش باید تکمیل بشه. اینم به‌خاطر همین تو اون رئوس هرم فشار بسیار بالایی وارد می‌کنه. فشار روانی خیلی شدیدی. یعنی روزی در مورد ۱۰ تا موضوع باید طرف تصمیم بگیره. مگر از یه آستانه که دیگه شرکت می‌گذرن، شرکت‌های خیلی بزرگی می‌شن. یعنی کارشون استاندارد می‌شه. حتی من باز تردید دارم به معنای متعارف کلمه این‌ها تعریف شغلی پیدا بکنن. ولی مکانیزم‌های ماشینی توشون فعال‌تر می‌شه. ولی تو سایزهای کوچیک که حتماً این کاملاً ارگانیک باید اداره بشه وگرنه کار زود شکست می‌خوره..

امین آرامش: مخصوصاً این جنسم کار شما که واقعاً جلوی دوربین و با این همه خط قرمزا و با این همه. خیلی واقعاً داستان عجیب‌غریبی. بهترین گفتگویی که تا الان داشتی به نظر خودت یا بهترین گفتگوها چیزی هست که بخوای بگی اگه کسی احیاناً با آزاد تا الان آشنا نبوده بره و رو بشنوه؟

مهدی احمدی:  گفتگوهای خیلی خوب. گفتگوی. من آقا و دکتر و ایناش همه رو می‌ندازم دیگه. نیلی مالجو دو بوده. گفتگو خیلی خوبی بود. فکر کنم دیدمشون. گفتگوی واعز شاکری دو و سه بوده. گفتگوی خیلی خوبیه.

امین آرامش: گفتگوی فاضلی شاکری گفتگوی خیلی خوبی بوده. گفتگوی فاضلی قادری خیلی گفتگوی خوبی بوده. اون رو من کیف کردم واقعاً. همون که قبل انتخابات بود.

امین آرامش: درخشان بود واقعاً یعنی.

امین آرامش: یعنی اوج پختگی دو تا آدم با دو تا دیدگاه مختلف که هر دو تاشونو می‌تونی بفهمی دارن تو یه منطقی دارن حرف می‌زنن. قابل فهمه. جفتشون واقعاً دارن یه چیزی می‌گن که درسته و خیلی هم محترمانه و دقیق و مستند.

مهدی احمدی: گفتگو واقعا درخشان بود. خیلی گفتگوی خوبی بود اون گفتگو. گفتگوی یه سری گفتگوهای جدیدمونه که من نمی‌تونم بگم.

امین آرامش: دوست نداری بگی اینا رو؟

مهدی احمدی: نمی‌شه چون بگم ممکنه که.

مهدی احمدی: عرض کنم خدمت شما که یعنی بیاد بیرون آدما می‌فهمن.

مهدی احمدی: عرض کنم بذارین یه ذره عقب‌تر برم. برهانی و هاشمی گلپایگانی.

امین آرامش:  می‌خواستم بگم برهانی. گفتم چرا از اون اسم نبردی؟ واقعا اون گفتگوی خیلی خوبی بوده. محسن برهانی.

مهدی احمدی:  عذرخواهی می‌کنم میان کلام شما. گفتگوی خراطیان قهرمان‌پور شرایط منطقه اون گفتگو گفتگوی خیلی خوبیه. واقعاً گفتگو یعنی بای پارتیزان. مستقل از هر کدوم از دیدگاه‌ها گفتگوی خیلی فنی و خوبیه.

امین آرامش:. خیلی جالبه. مرسی که گفتی. ما یکی از این همکلاسی‌های دوره کارشناسی ما، چون من تو مقطع کارشناسی هوافضا هم خوندم. شاید برات جالب باشه اونم یکی از مهمانانتان بوده

امین آرامش: حدس بزنی هوافضایی بوده عمراً بتونی حدس بزنی. علیرضای مجیدی هم کلاس دوره کارشناسی من بود.

امین آرامش:. این هوافضایی بوده. دانشگاه ۸۵ امیرکبیر.

مهدی احمدی: یکشنبه هم، یکشنبه این هفته اومد. یعنی ما دو تا برنامه رو داریم تلاش می‌کنیم فیکس کنیم، یکشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها که دیگه ببینیم جنگ می‌شه یا جنگ. نمی‌شه

امین آرامش: ببین ظرف این، ببین من خودم اصلاً اینو بگم. من دارم کارنکن درست می‌کنم حس می‌کنم یه کاری دارم می‌کنم، حالا چقدر مؤثره رو نمی‌دونم. به اندازه یک ۱۰۰ میلیونیوم  یه آدمی بیاد اینو ببینه از مسیر شغلی یه فرد دیگه بیاد یاد بگیره. الان یه آقای احمدی یک اومده رسانه‌داری کرده، بالاخره اینم یه مسیر شغلیه.   تونسته یه کسب و کاری راه بندازه که هم یه دغدغه اجتماعی رو بیاد با یک بیزینسی ترکیب کنه که این دو تا اتفاق همزمان داره اتفاق می‌افته. بیان و  نمی‌دونم آدما از این یاد بگیرن. یه دونه برنامه‌نویس، یه دونه صاحب کسب و کار و و. ولی یه وقتایی مثل همین مقطع حساس کنونی که ماشاالله الان خیلی تعدادش خیلی داره بیشتر می‌شه، وقتای حساس واقعاً این سوال برام پیش می‌آد که آقای راننده تو برای کی داری رانندگی می‌کنی؟ واقعا کل اتوبوس داره می‌ره ته دره. یعنی این حس که  این چه کاریه من دارم می‌کنن واقعا. می‌دونی؟ کسب و کار بیاد راه بندازه که چی؟ اصلاً آینده هیچی معلوم نیست . و تو پرانتز بگم که اونجا دقیقاً اون جاییه که کار شما رو خیلی ارزشمندتر می‌دونم.

می‌گم ببین ما مسئله سیاست. من فکر می‌کنم مسئله سیاست از همه مسائل امروز دیگه ما تو ایران مهم‌تره. یعنی این‌جوریه که تو هر چقدر برای زندگی فردی خودت فرض کن بیشترین تلاش‌ها رو بکنی، بیشترین دستاورد مالی و داشته باشی یا هرچی، مسائل کلانت که حالا حتی مسئله آ‌بت، مسئله هواتم همین‌جور که حرف زدی مسئله سیاسیه. اگه اینا حل نشه اون دستاوردهای فردیت به چه درد می‌خوره واقعاً؟ بنابراین اینجاست. یعنی با این استدلالی که من می‌کنم مسئله سیاست مسئله روز همه ماست. یعنی تو نمی‌تونی بگی من به سیاست کار ندارم. اینجاست که این جنس گفتگوهایی که شما دارید انجام می‌دید می‌گم این خیلی کار ارزشمندتریه به نسبت کاری که من دارم انجام می‌دهم.

مهدی احمدی: نه بابا این مقایسه مقایسه درستی نیست.

حس کردی داری کار عبثی میکنی؟

امین آرامش: حالا سؤالم اینه که خود شما هم واقعاً این احساسو می‌کنید که این کاری که ما داریم می‌کنیم کار عبثیه؟

امین آرامش:  قراره با هواپیما بیاد بزنم. دارم چیکار می‌کنم؟

مهدی احمدی:  یه دوره‌ای خیلیا فکر می‌کردن که الان ما  کارا کارای بیهوده‌ای چون سیاست داخلی فلان بن‌بست‌و داره. الان اصلاً دیگه سیاست داخلی اهمیتش از دست داده. دیگه بین‌الملل که دیگه به ما ربطی نداره دیگه. یه بن‌بست. یعنی خیلی می‌شه راحت گفت که بن بسته. ما هم یعنی بحث روزانه تو مجموعه ما همینه.  فایده گفتوگو چیه؟  یه دونه بالستیک بیاد بره فلان جا اون بالست شما دارین گفتگو می‌کنین با همدیگه. من به احترام گفتگوی شما برخورد نمی‌کنم. یه چیزیه. ببین خیلی ایمان‌گرایانس.

مهدی احمدی:  بخوای نتایج کار رو ببینی آدم اصلاً نمی‌تونه کار کنه. یه ذره باید بسپاری به تقدیر دیگه. یعنی امیدوار باشیم که بعداً بگن که این کاره جواب داده. چون ببینید یه تیپی هست، یعنی خود منم تجربه کردم. به نظرم خیلی دیگه هم تجربه کردن. آدما یه کاری می‌خوان بکنن، می‌خوان افق‌های موفقیتش رو بتونن ببینن. من حالا یه تیپی از آدما که خیلی به این گرایش دارن به این. نیاز دارن که این‌طوری باشه تا بتونن یه کاری انجام بدن، به نظرم خیلی آسیب‌پذیرن. هم زود افسرده می‌شن از کار، خسته می‌شن. من می‌گم ببین اصلاً این اثرگذاری‌شو چی می‌شه و برای یه مدت بذاریم تو پرانتز. اگه با کار حال می‌کنی ادامه بده دیگه. حالا بعداً یو دیدی یه چیزی شد، و به نظرم غیر از اینم نمی‌شه کاری کرد. ممکنه شرایط کشور یه جوری بشه اصلاً این کارا بی‌فایده باشه. ولی ممکنه هم نشه.

امین آرامش:  نشه آفرین.

مهدی احمدی:  ممکنه نشه. اگر نشد، بعد کارم موثر بود آدم اون موقع یه کار خیلی خوبی کرده. ولی اگر نکرده باشی نکردی دیگه، هیچ اتفاقی نیفته.

امین آرامش:  من فکر می‌کنم این گفتگوی درونی همه ما هست که شاید هر روز این گفتگوهای درونی با خودمون داریم که داری چیکار می‌کنی

امین آرامش:  حتی این سواله انقدر  برام مهم بود که یه روزی رفتم جرای دکتر مشایخی‌و گرفتم گفتم اصلاً ظرف این سالا چی شما رو با انگیزه نگه. یعنی حتی اصلاً این داستان سؤاله رو تو این سطم رفتم چون واقعاً این برام سؤاله و ظرف این سالا یه چیزایی هم می‌آد تو ذهنم. حالا منم دوست دارم اینا رو بگم یکیش همینه که من یه دوستی داشتم این ساختمون می‌ساخت. تو یه سال‌هایی بود که مسکن خیلی تو وضعیت خیلی بدی بود. این‌جوریم که اینا اگر مشتری نباشه مثل الان.

امین آرامش :   این‌جوریه هیچ‌کی نیست تو بازار که بخره. برا کی دارن می‌سازن؟ خبری نیست من بهش گفتم الان اوضاع چطوره؟ اوضاع بده و فلان اینا. گفت خوبه داری می‌سازیم. گفتم هست مشتری و فلان؟ گفت نشتری هم نیست. گفتم   اوضا ب. گفت ببین اگه این کار رو نکنم چیکار کنم؟ برم بشینم خونه فیسبوک چک کنم؟

امین آرامش: ما هم همینیم. یعنی من فکر می‌کنم

این کار رو نکنم چیکار کنم

امین آرامش: حالا این کار رو نکنم چیکار کنم؟ می‌دونی؟

مهدی احمدی: ببین اولاً منم دو تا نکته بهش اضافه بکنم. برای من در مورد اینکه واقعاً این. کسی که این کار رو می‌کنه حداقل در مورد من، من نمی‌تونم بگم واقعاً آدم خوشبختیم. یعنی رضایت چندان هم ندارم. بگم آقا من الان یه کاری دارم انجام می‌دم. یعنی میزان فشارش یه جوریه که آدم می‌ره تا اون آستانه‌های متلاشی شدن می‌رسه. واقعاً تو این آستانه‌ها می‌رسه. زمان‌هایی که  شما فشار بیرونی داری، فردا چک، بین همکارا اختلافه، چهار تا برنامه خوب داشتی کنسل شده.

مهدی احمدی: با همین ملاحظات بیرونی هم که شما می‌دونید بالاخره ما تو خلع زندگی نمی‌کنیم. یه محیطی داره با یه جهتی داره می‌ره. این فیلم گرویتی حالا کسایی که دیده باشن یه سکانس داره، سکانس شنزو. این سکانس یکی مونده به آخرش داستان یه خانمی که اینا تو ایستگاه فضایی بودن بعد اون فیلم هم سیاسیه یه ذره. یه روسیه یه موشک بالستیک می‌زنه می‌خوره به یکی از این اجرامی که توی مدار داره می‌چرخه، ماهواره، چیزی.

این پارت خورده‌هاش می‌آد توی مدار می‌افته با سرعت بالا می‌خوره به ایستگا فضایی. اینا جدا می‌شن مجبور می‌شن برن توی ایستگاه‌های چین و اروپا از اون کپسولی نجات اضطراری که دارن استفاده بکنن که برگردن زمین. دو نفر یعنی یه مجموعه‌ای که تو همون ضربه اول همه از بین می‌رن، دو نفر می‌مونن. یه دونشون م اون وسط به رحمت خدا می‌ره و این خانومه می‌مونه. سکانس یکی مونده به آخرش سکانس شنزو این شنزو اسم اون اگر اشتباه نکنم اون کپسولی که توی ایستگاه چینه که این می‌ره سوار شه که برگرده.

این موقع برگشتن چون اغلب سیستم‌های این از کار افتاده، موقعی که به جو برخورد می‌کنه این داغ می‌شه و این احساس می‌کنه دیگه من الان می‌سوزم توی این کپسول. یه جمله جالبی داره. استرس می‌گیره تو اون نقطه که الان این داره چی می‌شه. بعد می‌گه ببین یا من می‌سوزم اینجا که این تموم می‌شه می‌ره یا نه من می‌رسم پایین بعد مردم می‌گن چی شد و من یه داستان جهنمی دارم که براشون چیز بکنم. این به نظرم این من حداقل خیلی از تصمیمام با همین زمینه فکریه.

مهدی احمدی: یا از بین می‌ره همه چی که همه چی از بین می‌ره دیگه. حالا دیگه توضیحی نداره که حالا   من این کار رو نمی‌کردم که احتمالاً آدم خوشبخت دیگه‌ای هم نبودم. ولی اگه بشه، حالا اگه بشه چی می‌شست دیگه؟ اگه بشه هر کاری هم بالاخره برای خودش یه چیزی یه افقی درست می‌کنه. هی می‌گه شاید ما این بشه.   یکی از دوستام قبل از اینکه ما رسانه بشیم، این فکر کنم چهار  پنج سال پیش بود گفت ببین بالاخره جامعه ایرانی داره یه گذاری داره تجربه می‌کنه. این گذارم باید تو یه جایی این یه عقلی پیدا بکنه. این گفتگوی درونی جامعه ایرانی یه جا منعکس بشه. اون می‌گفت ممکنه اون موقع به زبان اون موقع مدرسه آزاد فکری بتونه این کار رو بکنه. بعضی موقع‌ها می‌گم آقا ما هم شاید تو یه چنین چیزی افتادیم دیگه. یهو اینطوری شد. اگه این‌طوری شد بعد ما اون موقع سنمون رفت بالا، واسه بچه‌هامون

امین آرامش: : ما بودیم.

مهدی احمدی:  آره، یه هل استوری تو تل داریم

امین آرامش: باز الان من یه چیزای دیگه هم. انقدر تو موقعیت هستیم که مغز برای اینکه خودشو آروم کنه چیزهای مختلفی ساخته. الان یه چیز دیگه من یادم اومد، اینه که من خیلی تاریخی هم نگاه می‌کنم. یعنی می‌گم ببین حالا   تاریخ این کشور، بابا الان که خیلی داغون‌تر از اینام بوده دیگه. حالا آدما بالاخره اونجا زندگی کردن، یه جوری رفتن جلو دیگه. سوسول نباش. پاشو، پاشو تو هم بار کارتو انجام بده. از این مسخره‌بازی چیه که دار انجام.. چیز دیگه هم اینه که من به خودم می‌گم که ببین آقا الان تو اصلاً فرض کن تو اواخر   دهه ۷۰ی . اگه واقعاً بشینی یه دو تا چهارتای منطقی بکنی، می‌تونی پیش‌بینی کنی که این مسئله سیاست، انرژی تو اگه با این دست فرمون بره، سیاست آب تو اگه با این دست فرمون بره، مسئله داخلی تو اگر نوع نگاهت به انتخابات با این دست فرمون، این یه روزی به چالش می‌خوره دیگه.

بالاخره تو یه روزی با این مسائل باید مواجه بشی. حالا مسائل سیاست خارجی الان خیلی نمی‌شه باز کرد، اینم یه جورایی قابل پیش‌بینی بود دیگه. تو ادعا می‌کنی من می‌خوام فلان کار رو بکنم بعد در اول می‌بینی زور اون زیاد. بالاخره چی دیگه؟ یه جوری بالاخره تکلیفش معلوم می‌شه. یعنی یک بحرانی باید به وجود بیاد. من این‌جوریم بهش نگاه می‌کنم. حالا ما وسط اون بحرانیم. بعد این بحران ممکنه همه چی نابود بشه. به قول تو مثل اون داستان نابود می‌شه، تموم شده رفت. شایدم نشه یه اتفاقی خوب بیفته دیگه. اینا ولی برای اون وضعیت مطلوب احتمالی و احتمالش به نظر من الان منطقاً خیلی هم پایین، احتمالش واقعا برای رسیدن به اون‌ها از این ایستگاه باید رد می‌شدیم. نمی‌شد اینو بپریم. اینم من تو ذهنم به خودم می‌گم.

مهدی احمدی: همینه، تمام مراحلش ضروریه دیگه. فقط ممکنه بعد این مراحل ضروری به فنا بریم.

مهدی احمدی: آره، ولی اگه قرار باشه درستم بشه، بالاخره به قول شما از این نقطه باید رد شد.

امین آرامش: خیلی خب، آقا دم شما گرم، خیلی خوب و جالب بود.

امین آرامش:  من یه چند تا سؤال پایانی هم دارم که کتاب، آدم تأثیرگذار تو زندگی خودت، چیزی بوده که بخوای بگی توی شکل‌گیری ذهنیتت خیلی تاثیر داشته؟

مهدی احمدی: کتاب، من البته که خیلی کتابا تو اون حوزه‌های تخصصی مورد علاقه‌مه.

توصیه برای شروع فلسفه

امین آرامش: فرض کن یه آدمی حالا همین موضوع فلسفه. بخوای یه کتابی بش معرفی کنی که تا الان هیچ‌گونه مطالعه‌ی نداشته

مهدی احمدی: چی؟

امین آرامش: در مورد فلسفه بخوای یه دونه کتاب بهش معرفی کنی که تا الان هیچ‌گونه مطالعه‌ای نداشته.  شاید واقعاً سؤالم سؤال خوبی نیست.

مهدی احمدی:  برای فلسفه کتاب خوب، وضعیت کتاب خیلی خوب نیست. برای کسی که بخواد با فلسفه آشنا بشه، کار بهتر اینه که از کلاس‌های خوب استفاده بکنه. مدرس‌های خیلی خوبی هستن. ببین، آقای طباطبایی، دانشگاه تهران که خیلی خوبم آواز هم می‌خونن. ایشون یه کلاس تاریخ فلسفه جدید داره. فکر می‌کنم صوتش هم بتونن آدما پیدا بکنن. این واقعاً درس درخشانیه. واقعاً درس درخشانی. نه تنها تاریخ فلسفه است، به آدما یاد می‌ده که اون‌جوری که مرحله به مرحله فیلسوف فکر می‌کردن، چطور فکر می‌کردن. اون کلاس خیلی کلاس خوبیه و در کل به نظرم استفاده کردن از کلاس روش، حداقل تو ایران روش خیلی بهتریه برای فلسفه یاد گرفتن. تاریخ خیلی مهمه. تو تاریخ مخصوصاً به نظرم کسایی که خیلی علاقه‌مندن وضعیت فعلی رو یه درک خوبی داشته باشن، مشروطه به بعد رو واقعاً. از مشروطه به بعد ایران یه شرایط خاصی داره.

از تو مسئله پرونده کودتا این الان ما وابسته است به اون موقع. اینا کتابای خیلی خوبی هست دیگه. حالا هم آقای امانت، آبراهامیان معمولاً چند تا دیدگاه هم هستن. اینا رو حالا متناسب با سبک آزاد اینا رو با همدیگه ببینن. آبراهامیان، امانت واقعاً کتابای تاریخشون خیلی کتابایه خوبیه. یعنی اگه منم بخوام بگم که تو همون دسته کتابایی که تو فلسفه نیستن و اثرگذار بوده، اینا دیدای. خیلی، آقای رهنما کتابای خوبی داره. اگه اشتباه نکنم ایشون دانشگاه کالج لندنه. ایشون کتابای خوبی داره برای تطورات تاریخی معاصر. اینا کتابای خوبیه. این کتابایی هم که آقای عجم‌اوغلو هم که اخیراً نوبل برد که البته کتاب ایشون خیلی داخل کشور ترجمه شده.

امین آرامش: ولی چرا من نتونستم ارتباط برقرار کنم باش؟ کتاب جلو نمی‌ره. خیلی باید زور بزنی جلو بره. جفتش‌ها. یعنی مثال خیلی زیاد.

امین آرامش: حالا تجربه شخصی کوتاهی هم من داشتم راجع به این موزی.

امین آرامش: آقا عالی. دمت گرم. خیلی هم خوب. اگه بخوای با مهدی احمدی ۱۸، ۱۹ ساله حرف بزنی، بهش چی می‌گی؟

مهدی احمدی:  بهش چی می‌گم؟ فکر کنم بهش می‌گم سمت این کارا نرو.

امین آرامش: واقعا؟ جدی می‌گی؟

مهدی احمدی: این خیلی نکته مهمیه که اولاً آزاد حالا خیلی اچیومنت بزرگی نداشته، ولی احتمال اینکه همینم نمی‌داشت خیلی بیشتر از این بود که همینو داره.

مهدی احمدی:  در آینده هم احتمال اینکه نباشه خیلی بیشتر از اینه که باشه و هزینه‌های خیلی زیادی این می‌بره، برده، من خیلی اصرار دارم. یعنی دوست دارم که آدما اصلاً حالا ما الان نشستیم داریم می‌خندیم. من یه دیدگاهی دارم می‌گم آدما تو بدبختیا همین‌جور بدبختن، ولی بعدش در موردش صحبت می‌کنن می‌گن عجب بدبختی بود، چه دهنی از ما سرویس شد.

این نباید اینو این‌جوری به ذهن بیاد که این بد این مکافات این‌ور کارا چیز تحمل کردنیه و حتی درست آدما تحمل کنن. بچه‌ها خیلیا می‌آن تو آزاد می‌گن ما بمونیم، اپلای کنیم؟ می‌. به نظرم اگه می‌خوای کار آکادمیک کنی، اپلای کن یا حالا کار شغلی می‌خوای بکنی، برو یه شرکت استاندارد.

امین آرامش: خودت جز گزینه هات نیست که بری؟

مهدی احمدی:  من یه جایی خودمو تو این بدبختیا می‌انداختم. یه مصاحبه داره عماد افروغ، فکر کنم آخرین مصاحبه‌شه قبل از که فوت بکنه با آقای افخمی.

مهدی احمدی: جز خیلی عاقلا بود. الانم که تو گفتگوها نیست واقعا خیلی. الان ما تو این چند سال بذارید پس اسم می‌آرم هم آقای اسمشون چی بود؟ خیلی حافظم تو اسم.

امین آرامش: آره، آقای افروغ، یعنی من با اون کتاب ببین پرسش‌هایی که تو تا قبلش بهش فکر نکردی، ولی تازه اون پرسش‌ها مطرح می‌شه و یهو می‌بینی  چه سؤالات مهمی واقعاً. یعنی این ماجرای اخلاق و سیاست به نظرم خیلی چیزه.

مهدی احمدی: آره.

مهدی احمدی:  تو این یکی دو سال سه جواد طباطبایی هم بود فوت کرد. اونم خیلی حیف شد. حالا اون یه سؤالی ازش می‌پرسه آقای افخمی. ایشون چون اواخر عمرشون ظاهراً خانه‌نشین شده بودن. یعنی خانه‌نشینش کرده بودن.

امین آرامش: بله.

امین آرامش: بعد حالا دیگه جالب اینه که ایشون نماینده اصول‌گرای مجلس بودن. مجلس هفتم یا هشتم

مهدی احمدی: مجلس هفتم. آره.

مهدی احمدی:  به خاطر همون اصطلاحا نقد درون گفتمانی و این صحبت‌هایی که ایشون داشت، خانه‌نشین شده بود. بعد بهش می‌گفتش که ببین می‌ارزید؟ چرا زندگیتو این‌جوری کردی؟ گفت ببین من فکر کنم اصفهانی بوده اگر اشتباه نکنم. می‌گفت من دانشجوی دانش‌آموز ریاضی بودم. دانش‌آموز ریاضی بودم. ریاضیمم خیلی خوب بود. زمان پهلوی شبیه همچین المپیادی که الان داریم، من المپیادم برنده شده بودم.

بعد دیگه نزدیک انقلاب شد، من رفتم به سمت علوم اجتماعی به خاطر اون دغدغه‌هایی که داشتم و بعدشم رفتم خارج از کشور و بعدشم اومدم این‌جوری شد. بعد می‌گفت من از درکم از خودم این بود که من آدم ضد سیستمی و به خاطر این ضد سیستم به معنی رویکرد انتقادی. سیستم منظورم جمهور اسلامی، چیزی شبیه به این نیست. یعنی روکردم انتقادی، آدم انتقادی. گفت هی به خودم می‌گفتم می‌گفتم پسر جان تو که ریاضی‌تم خوب بود الان رفته بودی یه شرکت  فرض کن الکترونیکی داشتی، مهندسی داشتی، کامپیوتری یا هر چیز دیگه‌ای. این چه کاری بود کردی؟ گفت یه بار که نشستم فکر می‌کردم یادم اومد بچه بودم بعد توی کوچه داشتیم فوتبال بازی می‌کردیم. یکی از بچه‌ها توپو شوت کرد، افتاد تو هم توی خونه یکی از همسایه‌ها.

اومد بیرون توپو با چاقو پاره کرد. می‌گفت همه از ترس‌شون فرار کردن، من وایسادم جلوی این دعوا کردن که تو به چه حقی این توپو پاره کردی؟ حالا توپ افتاده تو حیات تو، تو ممکنه اعتراض کنی ولی حق اینکه توپو پاره کنی می‌گفت من به این نتیجه رسیدم که من حتی اگه علوم اجتماعی هم نمی‌رفتم یه موقعی من خودمو تو مکافات می‌انداختم. این بلایی که سرم اومده این جزئی از طبیعت منه. حالا یه دوره‌ای ممکنه با علوم اجتماعی رفتن، یه دوره دیگه با یه تصمیم دیگه.

من واقعش خودم خیلی احساس می‌کنم که این به طبیعت آدما برمی‌گرده. منطق خیلی نمی‌شه توصیش کرد. یعنی کسی بگه حالا من شاید واقعاً درک بدی از کارآفرینی دارم چون خیلی سختی کشیدم ولی به نظرم کارآفرینی و چیزای شبیه به رفتار تولید ارزش کردن، اصطلاحاً عاقلانه‌ای نیست. کسی با زندگی‌ش نباید این کار رو بکنه مگر اینکه تصمیم غیرعاقلانه بگیره.

تاریخو آدمای غیر عاقل ساختن

امین آرامش: و تاریخ رو و اتفاقات مهم رو همین آدم‌های غیر عاقل ساختن.

مهدی احمدی: البته بقیه‌شم تو زندانن دیگه.

امین آرامش: حالا یه حرف جالبی هم دوست دارم من از محسن برهانی یادم اومد واقعاً. یعنی این‌جایی که اینو گفت اصلاً به معنای واقعی کلمه مو به تنم سیخ شد. جدی می‌گم. اصلاً بدون تارف یه جایی توی گفتگویی بود قبل از این داستان که اصلاً بره زندان. حالا بعد که البته عف خورد اومد بیرون، یکی ازش پرسید که ببین این حرفایی که تو داری، ببین من به نظرم از نظر من با همین سواد کمی که دارم موثرترین گفتمان یعنی واقعاً قید ترینم دوست دارم براش بذارم توی تغییرات احتمالی آینده همین گفتگویی که با ادبیات دینی و درون ساختاری نقدهای منطقی می‌کنه که اون چیزی که محسن برهانی یکی از پرچم‌داران جدیش. واقعاً که من خیلی واقعاً احترام زیادی براش. قائلم.

امین آرامش :  دردسر خیلی زیادی هم برای خودش ایجاد کرده که یه قلمش اینه که براش از دانشگاه تهران اخراجش کردن، فرستادنش زندان و .

امین آرامش: گفت ببین آقای برهانی شما این همه. اصلاً این همه داری این کارا رو می‌کنی، از دردسرش نمی‌ترسی؟ بندازنت زندان، و این حرفا. بدون لحظه مکس گفت بندازن. این همه تاریخ اومده و رفته که محسن برهانی هم یه چند سالی تو زندان باش. خیلی حرف. خداییش خیلی جالبه.

مهدی احمدی: ایشون دلش گندس دیگه.

 امین آرامش: خیلی جالب بود به نظرم. یعنی که انقدر این آدم غیر عاقله دیگه. کجا آدم عاقل این کار رو می‌کنه؟ کنج عافیت خودشو ول می‌کنه یا اون وحید اشتری دیوونه که باز دوباره من تو همین ساختار قرارش می‌دم دیگه. نقد درون گفتمانی که می‌آد و حرف می‌زنه و اون توبه‌نامه‌های معروف خودشو می‌نویسه راجع به خیلی از داستان‌ها و بر خورش در سر درست می‌کنه.

 آقا دم شما گرم. من بسیار خوش‌بینم با وجود همه این حرف. نه به این معنا که خوش‌بین بودن عاقلانه است، به این معنا که چاره‌ای غیر از خوش‌بین بودن نداریم و مجدداً ممنونم بابت این کار ارزشمندی که داری می‌کنی.

به عنوان یه شهروند واقعا و من کیف می‌کنم و دم شما گرم. من همه سؤالامو پرسیدم. اگه چیزی باقی مونده

مهدی احمدی: نکته خاصی نیست. دست شما در نکنه.

امین آرامش: خسته نباشید. خدانگهدار.

مهدی احمدی: سلامت باشید.

برای تجربه‌ای کامل‌تر، حتما ویدیوی این گفتگو رو مشاهده کنید و لذت ببرید.

امیدوارم از این گفتگو لذت برده باشید، اگه تجربه یا علاقه‌ای در این زمینه دارید حتما برای ما بنویسید.

آنچه در این مقاله میخوانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *