در این مطلب، به محتوا و نکات گفتگوی امین آرامش و علی سریزدی، بنیانگذار دکتردکتر، در اپیزود چهل و پنجم پادکست کارنکن پرداختیم. این قسمت، بخش دوم گفتگو با علی سریزدیه و اگر قسمت قبل رو نخوندید، حتما اول اون رو بخونید.
ادامه گفتگو با علی سریزدی
امین آرامش: برگردیم به داستان جالب نمایشگاه الکامپ و اون لباسهای دکتری که پوشیدید. چی شد که اون ایده به ذهنتون رسید و چطور به جذب سرمایه ختم شد؟
علی سریزدی: داستان الکامپ خودش یه ماجرای جالبی بود. ما سه نفری بودیم و تصمیم گرفتیم با یه حرکت متفاوت، یعنی با پوشیدن لباس دکترا، تو نمایشگاه حاضر بشیم. فکر کنم پاییز یا زمستون بود. بعد از اون نمایشگاه، مذاکراتمون برای جذب سرمایه خیلی جدی و فشرده شد. هر بار که میومدم تهران، چهار پنج تا جلسه پشت سر هم داشتم و با آدمهای مختلف و گزینههای متفاوت صحبت میکردم. یکی دو جا هم تقریباً داشت نهایی میشد، ولی هنوز یه شک و شبهههایی داشتم.
امین آرامش: یعنی اون شک و تردیدها باعث شد که هنوز به نتیجه قطعی نرسیده باشید؟
علی سریزدی: دقیقاً. یه روز تو یزد بودم، یادم اومد که شاید یه سال قبلش، با محمد (همبنیانگذارم) داشتیم تو صفائیه پیادهروی میکردیم. از جلوی یه خونه خیلی معروف رد شدیم، خونه آقای صادقیان. اون موقع اون خونه تو یزد خیلی خفن بود، از این خونههای خاص خیلی کم بود. خیلی اتفاقی به محمد گفتم: “ببین، میشد با این صادقیان کار کنیم ها! خیلی خوب بود.” اون موقع تو اوج بیپولی و شرایط سخت بودیم. صادقیانها هم کارخونههای معروفی مثل فرش ستاره کویر، تک ماکارون، دراژه و چندتای دیگه رو داشتن. خلاصه این گذشت.
هفت هشت ماه یا شاید یه سال بعد، آخرای مذاکراتم با گزینههای مختلف بودم که یهو به فکر نازنین دانشور و تخفیفان افتادم. چون یوزر زیادی داشتن، فکر کردم میتونن گزینه خوبی برای سرمایهگذاری باشن. داشتم نازنین رو بررسی میکردم که یهو یادم افتاد نتبرگ هم هست و علیرضا صادقیان (پسر آقای صادقیان) هم یزدیه! اصلاً اون حرفی که با محمد دم خونهشون زده بودیم یادم نبود.
امین آرامش: چه جالب! یعنی اون جرقهی اتفاقی، مسیر رو عوض کرد؟
علی سریزدی: آره خیلی اتفاقی! ما قبلش توی کانال تلگرام پازل (یه مجموعهای که داشتیم) یه سری پست در مورد خانواده صادقیان گذاشته بودیم. خیلی اتفاقی این پستها به دست علیرضا و پدرش رسیده بود و عضو کانال ما شده بودن. منم از طریق منشی شرکت، با موبایل خودم یه پیغام به علیرضا دادم که مثلاً من از طرف فلان مجموعهام. علیرضا هم وصل کرد به مدیر دفترش. فکر کنم ظرف سه چهار روز یه جلسه گذاشتیم. تو همون جلسه اول، مدیر فنیشون (سامان) اومد و محصول رو دید. فکر کنم ظرف یک هفته با هم بستیم و اوکی شد.
امین آرامش: پدرتون هم خیلی از این اتفاق خوشحال شده بودن، درسته؟ اون جمله معروف یزدیشون چی بود؟
علی سریزدی: آره، بابا خیلی خوشحال بود. با لهجه یزدی میگفت: “آقا دوتا یزدی برن دادگاه، با هم بهتر میتونن کنار بیان تا اینکه مثلاً یه یزدی با یه مشهدی بره دادگاه. اگه قراره جنگ هم بکنی، باید با یزدی جنگ بکنی!” همین اعتماد به اینکه طرف یزدیه و آدمهای جاافتاده و بااعتباری هستن، خیلی کمکم کرد.
اولین راند و واگذاری ۵۱ درصد سهام
علی سریزدی: توی اون مرحله، راند اول، ما ۵۱ درصد سهام رو دادیم و ۴۹ درصد برامون موند که ۴ درصدش برای محمد بود و ۴۵ درصد برای من. خب این یکی از نقاطی بود که البته مجبور بودم، چاره دیگهای نداشتم. تقریباً همه کسایی که باهاشون مذاکره میکردیم، ۵۱ درصد رو میخواستن و منم هنوز خیلی چموخم مذاکره دستم نبود که چطور این درصد رو بیارم پایینتر.
امین آرامش: خب، بعد از اینکه سرمایه رو گرفتید و پول به دستتون رسید، چه کارهایی کردید؟ تیم رو چطور توسعه دادید؟
علی سریزدی: ما برگشتیم و تیمی که کوچیک شده بود رو دوباره تقویت کردیم و برگردوندیم سر جاش. خودم هم تهران مستقر شدم و شروع کردم به ساختن تیم فروش تو تهران برای توسعه بازار. ظرف این دو سه سالی که تهران بودیم، بیشتر تمرکزمون روی توسعه بازار بود و کارمون تو تهران و شهرهای دیگه شروع شد.
امین آرامش: گفتی یکی از بزرگترین اشتباهاتتون انتقال تیم فنی از یزد به تهران اول سال ۹۸ بود. چرا این تصمیم اشتباه بود؟
علی سریزدی: ببین، ما اون زمان یادمه با ماهی ۳۵ میلیون تومن یه تیم ۱۲-۱۳ نفره بینظیر و گل توی یزد داشتیم. ولی خب، هم اجبار هیئت مدیره بود که تیم باید تو تهران متمرکز بشه – که از نگاه سازمانی هم منطقی بود چون نمیخواستن کل تیم وابسته به یه نفر تو یه شهر دیگه باشه – و هم اینکه فکر میکردیم با این انتقال مشکلاتمون حل میشه.
امین آرامش: و نشد؟
علی سریزدی: نه، هزینههامون تقریباً ۴ برابر شد! تازه هزینههای سربار و دفتر و تشکیلات دیگه هم اضافه شد. پرفورمنس هم خیلی فرقی نکرد. یعنی میشد همون تیم یزد رو آچارکشی کرد، مدیر برد و آورد، مشاوره داد و با هزینه خیلی کمتر درستش کرد. نگرانی هیئت مدیره هم قابل حل بود. جالبه که هنوزم بعضی از بچههای همون تیم یزد دارن با ما کار میکنن، یعنی حتی بعد از تشکیل تیم تهران، مجبور شدیم دوباره از بچههای قبلی کمک بگیریم که ریموت یا به شکلی دیگه باهامون همکاری کنن.
این اتفاق یه تلنگر بزرگ برای من بود. اول اینکه فهمیدم “مرغ همسایه غاز نیست”. دوم اینکه با اینکه اومدیم تهران، ضعف نیروی انسانیمون بدتر هم شد. ما فکر میکردیم با شیفت از یزد به تهران، دردهامون درمون میشه، ولی نشد.
امین آرامش: این خیلی نکته مهمیه. یعنی گاهی اوقات نقاط ضعف یه چیزی انقدر به چشم میاد که خوبیهاش رو نمیبینیم.
علی سریزدی: دقیقاً! من این اشتباه رو بارها کردم. یه چیزی داری که ۷۰ تا خوبی داره و ۳۰ تا بدی. اون بدیها شروع میکنه به اذیت کردن و تو اصلاً خوبیها و بدیهیاتش رو نمیبینی. میری سراغ درست کردن نقاط درد. تیم یزد ما ۷۰ جا خوب بود، ۳۰ جا هم درد داشت، مثلاً سیستممون تو یزد اسکیلپذیر نبود. اومدیم تهران که سیستم اسکیلپذیر درست کنیم، یه سیستمی درست کردیم که تجربه خوب قبلی رو به مشتری نمیداد. اون ۷۰ تا خوبی رفت!
این تو روابط با آدمها هم خیلی اتفاق میفته. یه آدمی ۸۰ تا چیزش خوبه، ۲۰ تا بد. تا وقتی کار به جای باریک نکشیده، باید سعی کنی اون ۲۰ تا رو حل کنی. عوض کردن آدم ریسک بزرگیه، چون آدم جدید هم اگه ۳۰ تا ایراد نداشته باشه، ۲۰ تا رو داره و نمیدونی دوباره کجا قراره بهت درد وارد بشه. باید حواست باشه خوبیهای آدمها، محصول یا هر چیزی که داری رو ببینی و فقط به خاطر بدیها تصمیم نگیری.
چالشهای منابع انسانی و فرهنگ سازمانی
امین آرامش: علی جان، در مورد تجاربت از مدیریت منابع انسانی بگو. تیمتون قبل از سرمایهگذاری چند نفر بود و بعدش به چند نفر رسید؟ و تو این مسیر چه اشتباهاتی کردی؟
علی سریزدی: قبل از سرمایه ۵-۶ نفر بودیم. بعد از سرمایه نتبرگ رسیدیم به حدود ۲۰ نفر و بعد از سرمایه عبیدی (راند دوم) تا حدود ۵۰ نفر هم رفتیم. بزرگترین دردی که من حداقل فهمی ازش نداشتم، یکی “فرهنگ سازمانی” بود. وقتی آدمهای مختلف تو لولهای مختلف میان تو سازمان، فرهنگ دستخورده میشه. وقتی شش نفری، فرهنگ بکره. وقتی بزرگ میشی، چندفرهنگی میشه و اگه نتونی مدیریتش کنی، سازمان مثل هند میشه، یه سازمان هفتادفرهنگ! هر کسی یه سازی میزنه و معلوم نیست سازمان چیکاره است و کدوم طرفی میخواد بره.
تفاوت فرهنگی آدمها و مشکل ارتباط بینشون، به خصوص بین مدیران، خیلی اذیتکننده بود. شاید همه وقت من صرف این میشد که کانکشن بین آدمها رو برقرار کنم که آقا توروخدا با هم کار کنید، همدیگه رو نزنید! این دوتا موضوع (فرهنگ و ارتباطات) باعث میشد به جای فکر کردن به توسعه، درگیر این مسائل داخلی باشیم.
امین آرامش: فکر میکنی اشتباه موقع استخدام بود یا زیرساختهای درستی برای فرهنگ و فرایندها نداشتید؟
علی سریزدی: ما اصلاً چیزی به اسم فرهنگ سازمانی نمیدونستیم چیه! بعداً فهمیدیم که اگه میخوای فرهنگ داشته باشی، باید آدمهایی استخدام کنی که یه سر و تهشون به اون فرهنگ تو بخوره. ما آدمهای خیلی خوبی داشتیم، ولی تو کالچر ما جا نمیشدن. طرف آدم خیلی خوبی بود، ولی مدل فکریش به درد استارتاپ نمیخورد، شاید تو یه سازمان بزرگتر میترکوند. یا مثلاً من اصلاً فهمی از این نداشتم که وقتی سازمان بزرگ میشه، باید روی ارتباط آدمها کار کنی که صمیمیتر بشن و تیم رو ببینن.
امین آرامش: اگه الان برگردی به اون علی که اولین سرمایهشو گرفته و میخواد تیمشو بزرگ کنه، چی بهش میگی؟
علی سریزدی: اگه الان شرکت جدیدم سرمایه بگیره، اولین کاری که میکنم امیر مهرانی رو میارم تو پروسه منابع انسانی که یه ساختار درست حسابی از فرهنگ تا بقیه چیزا برامون بچینه. این دانش رو باید خرید و آورد تو مجموعه، نه اینکه دوباره تجربه کنیم. ما قبلاً فکر میکردیم یه سری کد زدیم، حالا منابع انسانی و فرهنگ و اینا خیلی مهم نیست. وقتی بزرگ میشی تازه میفهمی اینا چقدر چالشهای جدیایه.
امین آرامش: اما یه نکته مثبت هم داشتی. گفتی آدمها تو دکتردکتر تجربه کاری خوبی داشتن.
علی سریزدی: آره، شاید بگم ۹۰ درصد آدمهایی که تو دکتردکتر کار کردن، بهترین تجربه کاریشون اونجا بوده. و اگه دوباره بهشون بگم بیاید با من کار کنید، خیلیهاشون میان. من همون چیزی که تو مکانیکی یاد گرفته بودم، یعنی “ساختن تجربه خوب برای آدمها” رو تو سازمانم پیاده میکردم. بحث حقوق و پول نبود، واقعاً از کار لذت میبردن. رشد آدمها، فارغ از منفعتی که برای ما داشتن، همیشه برام مهم بوده. اینقدر صادقانه این موضوع برام اهمیت داشته که آدمها وقتی رشد میکردن، لذت میبردن و برای سازمان هم منفعت داشتن.
امین آرامش: اینو منم از امیرمحمد شیخنژاد (یکی از همکارای سابقت) شنیدم. خیلی روی این جنس تجربه و یادگیری از آدمهای خوب تاکید میکرد.
راند دوم: سرمایهگذاری و پیچیدگیهای هیئت مدیره
امین آرامش: بریم سراغ راند دوم سرمایهگذاری از گروه لیان (مجموعه داروسازی عبیدی). اونجا چه اتفاقاتی افتاد و چه درسهایی گرفتی؟
علی سریزدی: گروه لیان میخواست روی حوزه سلامت سرمایهگذاری کنه. با ما و رقیبمون صحبت کردن. محصول ما رو دیدن و عاشقش شدن. گفتن ما اینو میخوایم. پول خیلی خوبی هم گرفتیم و رشد خوبی داشتیم. اما یکی از ایراداتی که اگه برگردم تکرار نمیکنم، فارغ از مسائل سهام و حقوقی، ترکیب هیئت مدیره بود.
هیئت مدیره سه نفره بود: من، یه نفر از نتبرگ و یه نفر از لیان. منم مدیرعامل بودم. مدیرعامل همیشه کتکخوره دیگه! هم از داخل هیئت مدیره انگشت اتهام سمتش بود، هم باید دو طرف رو بالانس میکرد. مشکل اینجا بود که نقش هیئت مدیره من با نقش مدیرعاملیم قاطی بود و من یه رأی بیشتر نداشتم. یعنی اگه اشتباهی تو سازمان میکردیم، من باید چوبشو میخوردم و این تأثیر منفی داشت.
به اضافه اینکه ترکیب هیئت مدیره شفاف نبود. مثلاً میخواستیم در مورد خرید یه لیوان با دسته یا بدون دسته تصمیم بگیریم، هرکس یه نظری میداد. من فرداش میرفتم جدا با علیرضا (نتبرگ) صحبت میکردم، لیان جدا با علیرضا صحبت میکرد، و تهش تو یه فضای گُنگ تصمیم گرفته میشد. بعدها فهمیدم که سازمان به یه پروسه تصمیمگیری کاملاً شفاف و چابک نیاز داره. تکلیف باید روشن باشه. این خیلی نکتهای بود که من ازش آسیب دیدم.
امین آرامش: تو این مرحله چقدر از سهام برات موند و این روی انگیزهات تأثیر داشت؟
علی سریزدی: برای من ۳۲ و نیم درصد مونده بود. چون هنوز تکنفر بودم، جذابیت داشت. ولی اگه تو راند آخری که اگزیت کردم، سهامم به حدود ۱۸-۱۹ درصد میرسید، دیگه واقعاً جذابیتش رو از دست میداد. این چیزیه که فاندرها باید از همون اول حواسشون باشه که یه جوری سهام بدن که تهش خیلی کم نشه و احساس کارمندی نکنن. معمولاً ساختاری خوبه که تیم فاندرها زیر ۴۰ درصد نیان.
بزرگترین اشتباهات در مسیر دکتردکتر
امین آرامش: اگه بخوای سه تا از بزرگترین اشتباهاتت تو دوران دکتردکتر رو بگی، چیها هستن؟ یکیش که گفتی انتقال تیم فنی از یزد به تهران بود.
علی سریزدی: آره، جابجایی تیم یه اشتباه خیلی بزرگ بود. دومین اشتباه تاریخی، بازنویسی محصول بود. ببین، یه محصولی درست کردیم، یه موجود زنده است، داره کار میکنه. تو میخوای اینو بازنویسی کنی. اینقدر کار سخت و پیچیدهایه! ما وقتی به اون راهحل اولیه رسیدیم، چیزی رو مستند نکرده بودیم. حالا برای اینکه اسکیلپذیرش کنیم، گفتیم بازنویسیش کنیم. چون مستندی نبود، یه کپی ازش زدیم بدون اینکه دوباره بازار رو بررسی کنیم. اون کپی، کار محصول اصلی رو نمیکرد.
مثلاً اگه اون ده تا کار میکرد، کپی ما هفت تا. ما یه تجربه عجیب و غریبی تو جابجایی محصول داشتیم. هنوز که هنوزه، شاید دو سال از محصول جدید گذشته، ولی ۶۰-۷۰ درصد سرویس ما از محصول قدیمی داره تغذیه میکنه! چون هی رفتیم جلو، دیدیم محصول جدیده آماده نیست. اون فرایندی که چرا یه فیچر به اینجا رسیده، جایی داکیومنت نشده بود. همهاش تو ذهن مدیر فنی قبلی بود، تازه اونم شاید خیلی چیزاش یادش نبود.
امین آرامش: یعنی مثلاً یه سری تنظیمات پیچیده که برای محصول قبلی جواب میداده، تو محصول جدید درست کار نمیکرده؟
علی سریزدی: دقیقاً. مثلاً نوبتدهی دکترها تنظیمات پیچیدهای داره. کلی شرط پشت اون تنظیمات هست. تو کپی میکنی، دکمه هست، ولی اون کارو نمیکنه. اینا دست به دست هم میده و تجربه مشتری خراب میشه. من بعد از دکتردکتر خیلی روی “فیت مارکت بودن” تاکید دارم. الان تو بیزینس جدیدمون یه سایت آوردیم بالا با حداقلها. اپلیکیشن دیوار رو ببین، هرچقدر ساده، ولی جواب میده. چرا باید عوضش کنی؟
ما دقیقاً تو بازنویسی، چیزی که فیت مارکت بود رو خراب کردیم. یوایکس کار آوردیم، نظر داد، انجام دادیم، دیدیم تجربه مشتری خراب شد سر چیزی که جواب میداده! محصول قبلی دکتردکتر سه سال یه تیم روش کار کرده بود تا به پختگی رسیده بود. بعد هیئت مدیره میگه اینو باید شش ماهه با فلان بودجه بیارید بالا. یادشون میره که سه سال روش هزینه شده. این خطای بزرگیه. بازنویسی محصول میتونه تا شکست بیزینس پیش بره.
امین آرامش: سومین اشتباه چی بود؟
علی سریزدی: همون بحث فرهنگ سازمانی و ترکیب هیئت مدیره که گفتم. سعی میکنم تو مجموعه جدیدم یه فرهنگی درست کنم که آدمای همفرهنگ و همگون بیان تو بازی و اونایی که به کالچر ما نمیخورن، نیان. از این موضوع ما آسیب زیادی خوردیم. پیمان فخاریان یه کار جالبی کرده بود، فرهنگ سازمانیشون رو مکتوب کرده بودن. این خیلی کمک میکنه.
خداحافظی با دکتردکتر و شروع یک ماجرای جدید
امین آرامش: وقتی دکتردکتر رو تحویل دادی، چند میلیون کاربر و چند هزار دکتر داشت؟
علی سریزدی: حدود سه میلیون یوزر سمت مردم و ۶۰۰۰ تا دکتر.
امین آرامش: با این ارقام خوب اگزیت کردی و جیبت هم پر پول شد. بابا هم حتماً گفته “ایول، انگار یه چیزی از این علی ما درمیاد!” حالا این علی سریزدی با این تجربه، با چه معیارهایی تصمیم میگیره بیزینس جدید راه بندازه؟
علی سریزدی: ببین، من خیلی نگاهم به گذشته هست، ولی پای عمل که میرسه، ممکنه گذشته رو بریزم دور و بگم اینم یه دور دیگه بریم ببینیم چی میشه! اما اصلیترین چیزی که برای بیزینس جدیدم گذاشته بودم این بود که وارد کاری بشم که دوتا اتفاق توش بیفته: اولاً زودتر به پول برسه. دکتردکتر زمانی به پول میرسید که خیلی بزرگ میشد و این برای فاندر دردآوره. دوماً اسکیلپذیر باشه و میزان اثرگذاریش روی جامعه مشهود باشه. اثرگذاری برای من واقعاً مهمه.
بعد از اگزیت و برگشت به یزد، دنبال ایدهای با این دو ویژگی بودم. محمد (همبنیانگذارم که تو کار اوریگامی بود و برند مستر اوریگامی رو داشت) یه دفتر بزرگتر گرفته بود و تنها کار میکرد. گفت بیا دفتر ما، اوریگامی رو بزرگتر کنیم. گفتم تا بیزینس خودمو ران کنم، میام هم به تو کمک میکنم هم اینجا کار میکنم. شروع کردیم، استودیو زدیم، فیلم ضبط کردیم، الاماس آوردیم بالا. اسمشو گذاشتیم “اوریتا”.
امین آرامش: این همون نصیحت محمدجواد شکوری مدیرعامل آپارات بود که میگفت سریع لانچ کنید و تو مسیر رشدش بدید؟
علی سریزدی: دقیقاً! ما کل این کارها رو شاید ظرف یک ماه و نیم با حداقلها آوردیم بالا. بعد رفتیم سراغ فروش و مارکتینگ. وقتی داشتیم مسیج مارکتینگ رو دیزاین میکردیم که چطور آموزش اوریگامی بفروشیم، متوجه شدیم دغدغه آدمها در مورد بچههاشون خیلی بیشتر از اوریگامیه. در حوزههای مختلف، بسته به نوع خانواده، دغدغه دارن و حاضرن هزینه کنن.
امین آرامش: پس اینجا بود که ایده اولیه گسترش پیدا کرد؟
علی سریزدی: آره، به محمد گفتم اوریگامی سر جاش، ولی ویژن من اینه که آموزش مهارت به بچهها و نوجوانان بدیم. مهارتهایی که ممکنه تو بازار نباشه، یا آموزش خوبش نباشه. ما با محتوای بهتر، فرم بهتر، دیزاین بهتر این کار رو میکنیم. نیازش الان تو بازار به شدت هست. اسکیلپذیره، حدود ۱۸ میلیون دانشآموز داریم، پس اثرگذاریش هم خوبه. از اوایلش هم میتونه پول دربیاره. این شد ویژن ما. حدود چهار ماهه استارت زدیم و هنوز تو دوره تستیم. اسم اوریتا دیگه به درد این کار نمیخوره و دنبال اسم جدیدیم.
ساخت یک سیستم آموزشی اثربخش
علی سریزدی: الان سایتی که داریم، دورههای اوریگامی رو میفروشه. حدود ۲۲۰۰ تا یوزر داره، تقریباً ۱۰ درصدشون پول دادن، ۲۵۰ تا دوره فروش رفته و حدود ۱۰۰ میلیون تومن تراکنش داشته. تقریباً جواب داده. اما الان تو نقطهای گیر کردیم که اسکیل کردن فروش و مارکتینگ خیلی مهمه. تو برای اینکه فروش رو اسکیل کنی، باید تجربه بهتری خلق کنی. این چالشهای عجیبی داره. الان خیلی درگیر اینم که این چالش رو چطور حل کنیم.
امین آرامش: یعنی یه سیستمی بسازید که هم مقیاسپذیر باشه و هم اثربخش. این دغدغه منم هست. باید تکلیفت با خودت روشن باشه که فروشنده آموزشی یا دنبال تغییر زندگی آدمها به کمک آموزش.
علی سریزدی: دقیقاً! برای من مهمه اگر ادعایی میکنم، اون ولیو به مشتری دلیور بشه. نمیتونم بگم بچتو بیار اینجا فلان اتفاق میفته و بعد بچه استفاده نکنه چون دیزاینم خوب نیست. این ولیو باید دلیور بشه، هم اسکیل بشه هم آدما بتونن استفاده کنن. این از جنس طراحی رفتار و تجربه است.
امین آرامش: دقیقاً. تصور کن به دو میلیون دانشآموز تفکر سیستمی آموزش بدی، اونم اثربخش. این جامعه ۲۰ سال دیگه یه چیز دیگهای میشه.
علی سریزدی: موهای تنم سیخ شد اینو گفتی! دقیقاً همینه. اینکه من و تیمم تو بیزینسی که هنوز اسم نداره، روی آینده ۲۰ سال دیگه ایران اثرگذار باشیم، که یه نسلی بیاد بالا که این مملکت، مملکت دیگهای باشه، این برای من خیلی خیلی مهمه. حتی مهمتر از پول و اتفاقات جانبی دیگه.
قدرت خودشناسی و غلبه بر ترسها
امین آرامش: گفتی بعضی از بچههای قوی تیم دکتردکتر الان برای خودشون بیزینس راه انداختن ولی یه “ترس شروع” دارن. این از کجا میاد و چطور باید باهاش برخورد کرد؟
علی سریزدی: ببین، من فکر میکنم توی فرایند زندگی و کارآفرینی، خودشناسی خیلی میتونه تأثیرگذار باشه. من آخرای سال ۹۷ با آقای دکتر منشی و مجموعه وفور آشنا شدم. اولش با مقاومت عجیبی رفتم، حتی از کلاس اخراج شدم! فکر میکردم اینا محتوای زرده. ولی به اصرار یکی از دوستانم ادامه دادم و خیلی چیزا برام رنگش عوض شد.
امین آرامش: یعنی خودشناسی کمک میکنه آدم از این ترسها عبور کنه؟
علی سریزدی: دقیقاً. خیلی وقتها مانع، مانع درونی خود آدمه، نه مانع واقعی بیرونی. شاید ۹۰ درصد مواقع اینطوریه. یه کاری حساب دودوتا چهارتاش سادهست، شدنیه، ولی یه ترسی اجازه شروع بهت نمیده. وقتی خودتو بشناسی، مهارتهاتو بشناسی، بفهمی چقدر پتانسیل داری، میتونی از اون ترس عبور کنی. من الان هفتهای سه چهار تا جلسه مشاوره دارم. عموماً میبینم آدما یا بیزینس ران کردن و یه جایی پشت ترساشون موندن، یا اصلاً نمیتونن شروع کنن.
مثلاً طرف میخواد قیمت سایتشو از ۵ تومن بکنه ۲۵ تومن، بازار پتانسیلشو داره، مشتری هست، ولی اون نمیتونه از ترسش عبور کنه. خودشناسی یه مسیره. من علی امروز اگه برگرده دو سال پیش تو هیئت مدیره دکتردکتر، دستاوردم پنج برابر میشد، چون الان نوع بودن خودمو بهتر میفهمم. میفهمم کجا اعتماد به نفسمو از دست میدادم و اونجا شروع شکستها بود.
امین آرامش: اگه بخوای سه تا اشتباه کلی تو مسیر شغلیت بگی، چیها هستن؟
علی سریزدی:
۱. اهمالکاری: اگه برگردم، اهمالکاری رو تو زندگیم کمتر میکردم. خیلی وقتها به خاطر اهمالکاری، فرصتها رو از دست دادم. دکتر منشی میگه جایی شکست نمیبینم که اثری از اهمالکاری توش نباشه.
۲. ضعف در نه گفتن: باید زودتر قدرت “نه گفتن” رو در خودم تقویت میکردم. به خیلیها، به خاطر رودربایستی یا دلایل دیگه، باید “نه” میگفتم و نگفتم.
۳. اقدام کمتر: اگه برگردم، بیشتر کار میکردم و دست به کارهای بیشتری میزدم. یعنی اقداماتم رو بیشتر میکردم.
امین آرامش: سه تا یا بیشتر کتاب، فیلم یا آدم تاثیرگذار زندگیت کیا بودن؟
علی سریزدی: فیلم “فورد در برابر فراری” و “بنیانگذار” رو چند بار دیدم و خیلی برام مهم بودن. ما تو دفترامون عکس آدمای تاثیرگذار رو میزدیم. الان تو دفتر جدیدمون عکس بچگیهاشونو زدیم که یادمون باشه ایلان ماسک از اون بچگی رسیده به اینجا. کاراکتر جذاب هم برام استیو جابزه. تو ایران هم که تاج سر منه، محمدرضا شعبانعلی. ما خیلی خوششانس بودیم که تو دورهای بودیم که محمدرضا هر روز پست میذاشت، کامنت جواب میداد و ما رو تشویق به بلاگنویسی میکرد.
حفظ امید در روزهای سخت
امین آرامش: تو این وضعیت اقتصادی و اجتماعی فعلی، با این طرح صیانت و ناامیدیها، چطور امید خودت رو حفظ میکنی؟ امید به اینکه اوضاع بهتر بشه.
علی سریزدی: سوال خوبیه. ببین، من باور قلبیم اینه که وقتی دارم برای یه نتیجهای تلاش میکنم، تا زمانی که اون نتیجه رو نگیرم، نمیشینم. آدم چغری هم هستم. الان میخوام یه پلتفرم آموزشی با محتوای خفن ایجاد کنم که بچهها مهارتشون تقویت بشه. میدونم اینو میتونم انجام بدم و انجامش میدم. اینکه تو این نظام یا نظام دیگه، این بچهها کجا باشن، من کنترلی روش ندارم و خیلی هم بهش فکر نمیکنم. راستش، به اون تیکه (بهبود کلی اوضاع مملکت) خیلی امید ندارم. بعضی وقتا عمق خرابی رو که نگاه میکنی، میگی کی و چطور قراره درست بشه؟ انگار بعضی چیزا بخشی از فرهنگ مردم شده.
اما امیدم به کار خودمه، به تواناییهای خودمه. میفهمم اون کاری که میکنم، حالا طرح صیانت هم اجرا بشه، به یه شکل دیگهای بالاخره یه راهی پیدا میکنه. دنیا رو که نمیتونن ببندن. میدونم کارمو میتونم پیش ببرم و تا حالا هم نشده وسط بازی بکشم کنار. به اندازه وسعم تلاش میکنم و به چیزایی که تحت اختیارم نیست، خیلی توجه نمیکنم.
امین آرامش: بسیار عالی علی جان. خیلی گفتگوی خوب و پرباری بود. اگر نکته پایانی هست، بگو و جمعبندی کنیم.
علی سریزدی: منم خیلی خوشحال شدم امین جان. گفتگوی خیلی خودمونی و لذتبخشی بود. دمت گرم. پادکستت رو هم خیلی وقته دنبال میکنم و اپیزودهای اخیر رو هم با علاقه گوش دادم. اپیزود کیوان (مدیر محصول دیجیکالا) و مصطفی قائمی خیلی خوب بودن. مدل پادکستت رو دوست دارم.
امین آرامش: باعث افتخارمه علی جان. ممنون از وقتی که گذاشتی.
علی سریزدی: ممنون از تو. خدانگهدار.
پیشنهاد میکنیم بخش دوم گفتگوی امین آرامش و علی سریزدی در یوتیوب رو از دست ندید:
کدوم بخش از صحبتهای علی سریزدی براتون الهامبخشتر بود؟ شما چطور در شرایط فعلی امیدتون رو حفظ میکنید؟ منتظر خوندن نظرات و تجربیات ارزشمندتون هستیم.