یکی از مهارتهای ضروری در قرن 21 ، که عصر اینترنت و ارتباطات است تفکر انتقادی میباشد.
ما روزانه با هزاران اطلاعات مختلف بمباران میشویم. اخبار، شبکههای اجتماعی و حتی اطلاعات و ادعاهایی که از اطرافیان دریافت میکنیم. حال چگونه میتوانیم صحت اطلاعاتی را که دریافت میکنیم بسنجیم؟
آیا تصمیماتی که در طول روز میگیریم خردمندانه است یا بر پایه احساساتمان است؟
تفکر انتقادی از آن دست مهارتهایی است که بعد از آشنایی با آن، زندگی شما را به دو قسمت تقسیم میکند قبل از تفکر انتقادی و بعد از تفکر انتقادی.
در این مطلب به تفکر انتقادی به زبان ساده و اینکه روش تفکر نقادانه چگونه است و ما چرا به تفکر انتقادی نیاز داریم میپردازیم.
تفکر انتقادی دارای چند مهارت جنبی است که تفکر تحلیلی یکی از مهمترین آنهاست. پس خواندن این مطلب را هم به شما پیشنهاد میکنم.
فهرست مطالب:
قرض قرمز یا قرص آبی؟
در ابتدای فیلم ماتریکس، مورفئوس به قهرمان داستان، نئو، دو عدد قرص پیشنهاد میکند قرص آبی و قرص قرمز.
قرص قرمز حقیقتی تلخ را آشکار میکند و قرص آبی توهم شیرین زندگی را ادامه میدهد. شما در تفکر انتقادی هم چنین وضعیتی در پیش دارید.
تفکر انتقادی مبحث چندان جذابی نیست. قرار نیست هنگام فرا گرفتن مباحث تفکر نقاد به شما خوش بگذرد بلکه بالعکس شما قرار است کمی اذیت شوید. چون مغز از اشتباه کردن خوشش نمیآید، از فعالیتهای فکری که انرژی زیادی میطلبد خوشش نمیآید و مبحث تفکر نقاد قرار است مدام شما را به تفکر وا دارد و باورهای شما را زیر سوال ببرد و بذر شک را در ذهن شما بکارد.
مهارتهای تفکر انتقادی میتوانند شما را به قلمروی جدید و ترسناکی هدایت کنند. ممکن است متوجه شوید که ارزشها، باورهای بنیادین و حتی دینی را که توسط آن بزرگ شدهاید را دارید زیر سؤال میبرید.
پس در این شرایط شما باید دست به انتخاب بزنید که میخواهید کدام قرص را بردارید.
قرص قرمز حیقیتی را که برای شما ناخوشایند است آشکار میکند و قرص آبی ناآگاهی لذتبخش فعلی را ادامه میدهد. انتخاب شما کدام است؟
اگر انتخابتان قرص آبی است، این صفحه بسته میشود و شما میتوانید از زندگیتان لذت ببرید و به موضوعات دیگری فکر کنید.
اگر انتخابتان قرص قرمز است، در ادامه با من همراه باشید خوشحال میشوم در مسیر حقیقتجویی به شما کمک کنم.
تفکر انتقادی چیست؟
روزی روزگاری تعدادی فیلسوف در محفلی گرد هم آمده بودند و درباره تعداد دندان اسب مباحثه میکردند.
یکی از آنها میگفت ارسطو گفته است اسب 40 عدد دندان دارد، یکی میگفت چون پستانداران معمولاً 30 عدد دندان دارند پس اسب هم 30 عدد دندان دارد دیگری میگفت چون فک اسب از فک انسان بزرگتر است، پس دندان بیشتری هم نسبت به انسان دارد.
خلاصه هر کس برای خودش عددی میآورد و برای خودش فلسفهبافی میکرد. در همین حین جوانکی که چایپخشکن آن محفل بود، در هنگام پخش کردن چای گفت: خب چرا به طویله نمیروید و دهان اسب را باز نمیکنید که ببینید اسب چند عدد دندان دارد!
متأسفانه اطلاعات زیادی از اتفاقی که برای آن جوانک افتاد در دسترس نیست! اما استدلال این جوانک میتواند یک مثال تفکر انتقادی باشد.
بسیاری از ما به این داستان میخندیم و میگوییم عجب احمقهایی بودند خب چرا به جای اینکه این همه فلسفهبافی کنند، نمیرفتند و دندانهای اسب را نمیشمردند.
اما کمی صبر کنید بیایید به این فکر کنیم که خودمان چقدر دندان اسبهایمان را میشماریم.
شما تفکر انتقادی دارید؟
همانطور که سقراط میگوید: “زندگی آزمون نشده ارزش زیستن ندارد.”
اکنون کمی به خودمان بنگریم:
- آیا باورهایمان را آزمایش میکنیم؟
- نقد میکنیم؟
- بازنگری میکنیم؟
- دیدگاههای مخالف را بررسی میکنیم؟
- آیا در استدلالهایمان دچار خطا میشویم؟
- چگونه میتوانیم درستی یا نادرستی ادعایی را ارزیابی کنیم؟
اینجاست که تفکر انتقادی به کارمان میآید. تفکر انتقادی به ما یاد میدهد که چگونه، به دور از تعصبات و خطاهای ذهنی دندان اسبهایمان را بشماریم و اینک برسیم به اینکه تفکر نقاد چیست.
روش تفکر انتقادی اینگونه است که ما بتوانیم سوالات مناسب بپرسیم، اطلاعات ضروری را پیدا کنیم، آنها را جمع بندی کنیم و در نهایت استدلالی منطقی ارائه دهیم که بتوانیم به یک نتیجه قابل اطمینان برسیم.
سخت شد نه؟ اگر این تعریف برای شما سخت است میتوان تفکر انتقادی را اینگونه هم تعریف کرد که:
تفکر انتقادی مجموعهای از آموزهها میباشد که نحوه تفکر ما را بهتر، و ما را به نتایج درستتری میرساند.
چرا به تفکر انتقادی نیاز داریم؟
در دنیایی زندگی میکنیم که به سرعت در حال تغییر است. هر روز کشفی جدید، نظریهای جدید، ادعایی جدید مطرح میشود و با توجه به اینکه ما انسانها برای یک همچین جهان متغیری ساخته نشدهایم، نیاز ما به داشتن یک نظام فکری که ما را از این سردرگمی بیرون آورد بیشتر و بیشتر میشود.
تفکر انتقادی در روانشناسی شما از خود تأثیر بسیار مثبتی میگذارد و اجازه میدهد تا به طور خودآگاهانه و با دقت به تجربیات روانی و رفتارهای خود نگاه کنید.
در گزارشی که مجمع جهانی اقتصاد در سال 2020 منتشر کرد، تفکر انتقادی را چهارمین مهارت ضروری در سال 2025 دانست و من در این بخش به تفکر انتقادی و اهمیت آن اشاره میکنم. (+)
چون ما انسانها احساسی تصمیم میگیریم
ویژگیهایی که بسیاری از ما برای ذهن در نظر گرفتهایم واقعا وجود ندارد قضاوت بیطرفانه و تحلیل منطقی نمونهای از این تصورات اشتباه است
دنیل کانمن
همه ما تمایل داریم خودمان را منطقی بدانیم و این خود، بزرگترین خودفریبی است.
شاید در مقابل این جمله کمی گارد بگیرید و با خود بگویید “نه اینطور نیست، من آدم منطقی هستم و تصمیماتم رو حساب کتابه” اما بگذارید تعدادی سوال مطرح کنم که شاید دید بهتری به شما بدهد.
تقریباً میتوان گفت تمام دوستانی که در حال خواندن این مطلب هستند میدانند که نوشابه برای بدن مضر است اما چرا همچنان نوشابه میخوریم؟
میدانیم که ورزش برای سلامتی ما ضروری است، اما چرا ورزش نمیکنیم؟
میدانیم شیرینی باعث چاقی ما میشود اما چرا در خوردنش زیادهروی میکنیم؟
اگر بخواهیم مغز را مانند یک ماشین تصور کنیم، احساسات پشت فرمان نشسته است و منطق کمک راننده است و در نهایت این احساسات است که تصمیم میگیرد ماشین به کدام مسیر برود.
اما مغز ما توانایی فوقالعادهای در توجیه تصمیمات احساسی دارد و در این مواقع سروکله توجیهات به ظاهر منطقی پیدا میشود.
مثلاً اگر از فردی سیگاری بپرسید چرا با اینکه میداند سیگار مضر است باز هم سیگار مصرف میکند؟ احتمالاً در جواب میگوید “تفریحی میکشم، دنیا دو روزه، بدن سالمو میخوام ببرم زیر خاک چی کار کنم؟”
یا در مورد نوشابه میگویند که “میشوره میبره، واسه هضم غذا خوبه، اصلاً اگه ضرر داره چرا تولید میکنن و…”
در تفکر انتقادی به این نوع توجیهها، استدلال برانگیخته یا توسل به احساسات میگویند. به این معنا که شخص استدلالی را جهت توجیه تصمیم احساسی خود ارائه میدهد.
در نتیجه ما انسانها احساسی تصمیم میگیریم و منطقی توجیه میکنیم یا اگر بخواهیم درستتر بگوییم ما انسانها احساسی تصمیم میگیریم و توجیه میکنیم.
اما اگر هنوز قانع نشدید توصیه میکنم کتاب «بیمنطقیهای هر روز ما» اثر دن آریلی را بخوانید.
اثر قاضی گرسنه
تصمیماتی که در زمان گرسنگی میگیرید خیلی متفاوت با زمانی است که همان تصمیم را در هنگام سیری اتخاذ میکنید.
تحقیقات نشان داده که سیر بودن انسان در نوع قضاوتهای او تاثیر دارد. آمارهای جهانی نشان میدهد تعداد حکمهای اعدام یا حبس صادرشده از ساعت ۱ ظهر به بعد به طرز چشمگیری کاهش یافته.
چون غذا خوردن و سیر بودن هر انسانی حتی قضات را دلرحمتر میکند.
به همین ترتیب سیر یا گرسنه بودن شما هم میتواند در تصمیم گیری شما تأثیر بگذارد.
تصمیمگیری زیاد ما را غیرمنطقی میکند
حتی تصمیمگیریهای زیاد میتواند ما را غیرمنطقی کند. تصمیمهای شما در طول روز میتواند اراده شما را کم کند.
چون اراده بینهایت نیست و پس از خرج کردن اراده در طول روز سبد اراده خالی و خالیتر میشود به همین خاطر است که شبها میل بیشتری به شیرینی و عادات غدایی ناسالم پیدا میکنیم چون در طول روز مقدار زیادی از اراده خود را خرج کردهایم و ارادهای باقی نمانده تا ما را از خوردن شیرینی داخل یخچال منع کند.
جالب است بدانید که سیاستمداران و کارآفرینان به این دلیل که در طول روز باید تصمیمات مهمی بگیرند اراده خود را صرف تصمیمات غیرمهم نمیکنند.
مثلاً مارک زاکربرگ در اکثر اوقات تیشرت خاکستری به تن دارد. زمانی که خبرنگاری دلیل این کار را از او پرسید، جواب داد: “اینکار باعث میشود بتوانم ظرفیت اراده خود را در تصمیمگیریهای مهمتر در محل کار ذخیره کنم.”
چون مغز ما دچار خطا میشود
مغز ما هر قدر هم قدرتمند باشد باز هم نقاط ضعف و عیوب زیادی دارد. ما تنها میتوانیم بخش کوچکی از جهان پیرامون خود را درک کنیم و این ادراکات ما محدود و گاهی دچار خطا هستند.
بگذارید از تعاریف بگذریم و چند نمونه از خطاهای مغز انسان را به شما نشان دهم.
کلیپ 30 ثانیهای زیر را پخش کنید و تعداد پاسهایی که بین بازیکنان سفید رد و بدل میشود را بشمارید.
چند تا پاس شمردید؟
اما یه سوال، آیا گوریل را دیدید؟
بیش از نیمی از کسانی که این کلیپ را قبلاً ندیدهاند، متوجه حضور گوریل نشدهاند.
شرط میبندم اگر گوریل را هم دیده باشید، متوجه عوض شدن رنگ پردهای که در پشت بازیکنان بود نشدید.
حتی اگر متوجه عوض شدن رنگ پرده هم شده باشید، به احتمال زیاد متوجه خارج شدن یکی از بازیکنان سیاهپوش از صحنه نشدید.
وقتی تمام توجه شما به پاسها باشد نمیتوانید اتفاقات به این بزرگی را که در جلوی چشمتان در حال رخ دادن است ببینید.
حال به این فکر کنید که در زندگی خود به چه چیزهای غیرمهمی توجه کردید و چه چیزهای مهمی را از دست دادید.
پاریدولیا
“یکی از ورزشهای موردعلاقۀ من دوچرخهسواری هست و در یکی از همین روزها در حال دوچرخه سواری در یک روستای جنگلی به نام منگوده بودم (قبلاً در این منطقه شغال دیده بودم).
وارد کوچهای شدم هوا داشت کم کم تاریک میشد کمی در آن کوچه ماندم و هنگام خارج شدن از آن کوچه با خودم گفتم ” نکنه باز هم سرو کله شغالها پیدا بشه” سرمو کمی بالا آوردم و دقیقاً در اول کوچه یک شغال را دیدم که دارد به من نگاه میکند!
کمی ترسیدم، اما حتماً باید از اون مسیر رد میشدم و تنها مسیری بود که میتونستم از آن عبور کنم. آرام آرام با دوچرخه به سمت شغال نزدیک شدم و او همچنان بدون حرکت ایستاده بود و به من نگاه میکرد.
با نزدیکتر شدن چیز عجیبی دیدم که باعث شد در مورد مغز کنجکاوتر شوم و کل مسیر برگشت را با نیشخند زدن برگردم در واقع چیزی که من دیده بودم اصلاً شغال نبود! 😐
وقتی که به سمت آن رفتم مشاهده کردم که یک سری بوتهها به همراه یک سری از علفها جوری قرار گرفته بودند که از زاویهای که من به آنها نگاه کرده بودم شکل یک شغال را نشان میداد و مغز من آن را به شکل یک شغال ترسیم کرده بود و من دچار خطای پاریدولیا شده بودم خیلی برایم عجیب بود که از چیزی که وجود نداشت میترسیدم و مغزم اینگونه مرا فریب داده بود.”
چند مثال از خطای پاریدولیا
مغز ما تمایل زیادی به تشخیص الگو دارد. موضوعی که هم توانایی شناختی و هم نقطهضعف محسوب میشود، زیرا ممکن است الگوهایی ببینیم که واقعاً وجود ندارند.
یکی از این الگوهای خیالی پاریدولیا است. پاریدولیا تمایل به دیدن الگوها در چیزهای تصادفی است.
آشناترین مثال این پدیده، دیدن چهرهها، حیوانات، اشیای آشنا در اشکال تصادفی ابرهاست.
عکس زیر مربوط به کاوشکر وایکینگ است که از مریخ گرفته است همانطور که مشاهده میکنید بعد از منتشر شدن این عکس توسط ناسا، برخی میگفتند که این عکس شواهدی بر وجود فرازمینیها است.
اما بعدها که عکس با کیفیتتری از آن قسمت مریخ منتشر شد این ابهامات از بین رفت.این هم یکی دیگر از خطاهای الگویابی انسان بود.
ما واقعیت را اونجوری که دوست داریم میبینیم!
چین باستان و یونان باستان از نظر سطح دانش در یک سطح بودند ولی در گزارشهایی که دربارۀ ماه از آنها وجود دارد نشان میدهد که چینیها چالهچولههای ماه را دیدند و حتی برایش اسم انتخاب کردند، اما یونانیها چالهچولهای را نمیدیدند. چرا اینگونه بود؟
مگر سطح دانش و کیفیت ابزارشان به یک اندازه نبود؟ پس چرا دو نگاه متفاوت از یک جسم وجود داشت؟
دلیلش این بود که یونانیها در نگاه متافیزیکی و ایدئولوژیکشان باور داشتند که برخی از اجرام آسمانی بینقص هستند و ماه یکی از همان اجرام آسمانی کامل و بینقص است. این باور کاری با یونانیها کرد که اصلاً چالهچولههای ماه را نمیدیدند (نه اینکه میدیدند و به روی خودشان نمیآوردند، اصلاً چالهچولهها را نمیدیدند).
در واقع ما انسانها بر اساس باورها، تعصبات و پیشنیههایی که داریم به جهان پیرامون خود نگاه میکنیم و واقعیت را جوری که خودمان دوست داریم تفسیر و درک میکنیم و ریشۀ بسیاری از اختلافات همین تفاوت در ادراکات ماست.
چون در عصر اطلاعات زندگی میکنیم
ما در عصر اطلاعات روزانه با هزاران اطلاعات مختلف بمباران میشویم. این تأثیر از طریق اخبار، فیلمها، برنامههای تلویزیونی، رادیو، اینترنت و سایر وسایل ارتباطی صورت میگیرد.
رسانهها عموماً سوگیرانه هستند. آنها جهان را از نظرگاه خودشان نگاه میکنند و نمیتوانند تمام واقعیت را انعکاس دهند.
در واقع منابع مختلف خبری، اخبار و اطلاعات را به گونهای بیان میکنند که با منافع آنها همراستا باشند و در مواقع نیاز فقط بخشی ار حقیقت را بیان میکنند که از دیدگاه آنها حمایت کند.
عوامل مختلفی میتوانند به سوگیری رسانهها منجر شوند، از جمله تملق رسانهای، تحریف اطلاعات، استفاده از تصاویر و عناوین جذاب برای جلب توجه و حتی تأثیر سیاستمداران و نهادهای دیگر در تعیین جهت و مسیر رسانهها.
مهمترین نکته در این زمینه این است که افراد باید اطلاعات رسانهای را با دقت و انتقادی مصرف کنند تا از تأثیرات ناخواسته و تحریف در تشکیل نظرات خود جلوگیری کنند.
افزایش آگاهی درباره منابع خبری، ارزیابی منابع و تنوع در مصرف اطلاعات میتواند به افراد کمک کند تا تصمیمات بهتری بگیرند و از تأثیرات منفی سوگیری رسانهها کاسته شود.
در این آشفتهبازاری که در دنیای اطلاعات و اینترنت در جریان است، نیاز ما به یک نظام فکری که بتواند ما را از این وضعیت نجات دهد روزبهروز ضروریتر میشود.
اگر ما فاقد ابزارهای تفکر انتقادی باشیم، مستعد این هستیم که به راحتی فریب رسانهها را بخوریم.
از این رو، ترویج تفکر نقاد و ارتقاء آگاهی مردم از مسائل مختلف، نقش مهمی در ایجاد جو اطلاعاتی سالم و توسعه جامعه ایفا میکند.
چون ما انسانها مغالطه میکنیم
یکی از مهمترین ابزارها برای برای فریب خود و دیگران «مغالطه» است.
مغالطه ادعاهای به ظاهر درست، اما در باطن غلط است که حتی خودمان را هم فریب میدهد. مغالطهها ترفندهای کثیفی هستند که چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه میتوانند برای پیروزی در بحثها استفاده شود.
زمانی که به بحثها و مناظرههای مختلف نگاه میکنیم متوجه میشویم اینکه حقیقت چیست و یا حق با کیست خیلی اهمیتی ندارد مهم این است که چه کسی در بحث برنده شود.
شما برای برنده شده در بحثها نیازی به استدلالهای منطقی ندارید شما با یادگیری مغالطات میتوانید در بحثها پیروز شوید.
مغالطهها مانند یک شمشیر دولبهاند، هم میتوانید از آنها برای برنده شدن در بحثها استفاده کنید و هم برای رسیدن به حقیقت.
تقریباً میتوان گفت مغالطهها همه جا هستند؛ از محیطهای خانوادگی گرفته تا محیطهای کاری، تجاری و سیاسی.
توجه داشته باشید که مغالطات بیشتر توسط وکلا، سیاستمداران، مجریها و خبرنگارها مورد استفاده قرار میگیرد. اگر دقت کرده باشید متوجه میشوید که نامی از فیلسوف نبردم چون یک فیلسوف واقعی به دنبال کشف حقیقت است نه به دنبال برنده شده در بحثها.
هدف ما باید از یادگیری مغالطات این باشد که اگر کسی از این مغالطات بر علیه ما استفاده کرد بتوانیم آن را تشخیص دهیم و در مقابل آن از خود دفاع کنیم.
من در اینجا به 5 مغالطه پر کاربرد اشاره میکنم اما اگر میخواهید مغالطههای بیشتری را بدانید کتاب «هنر همیشه بر حق بودن»آرتور شوپنهاور را بخوانید.
1. مغالطه حمله به شخص
در این مغالطه به جای اینکه فرد به استدلال طرف مقابل پاسخ دهد به خود شخص حمله میکند و سعی میکند اعتبار آن فرد را زیر سوال ببرد.
مثلاً دکتری به بیمار خود میگوید باید برای جلوگیری از پیشرفت بیماری سیگار را ترک کنی و بیمار در جواب میگوید شمایی که خودت سیگار میکشی به من نگو سیگار را ترک کنم.
یا مثلاً دندانپزشکی به بیمار خود پیشنهاد میکند که هر روز مسواک بزند و بیمار در جواب میگوید شما خودت که دندانهایت زرد است.
2. مغالطه پهلوان پنبه یا مرد پوشالی
در این نوع مغالطه شخص به جای حمله به استدلال اصلی شخص مقابل، نسخهای تحریف شده از استدلال شخص مقابل را ارائه میدهد و به آن حمله میکند.
مثلاً شخص اول میگوید که به انرژیدرمانی معتقد نیست، شخص دوم میگوید پس یعنی شما انرژی را قبول نداری، پس یعنی قبول نداری جهان از ماده و انرژی تشکیل شده، پس نظریه انیشتین را هم رد میکنی، پس یعنی شما میگویی که کلاً علم را قبول نداری!
3. مغالطه مسموم کردن چاه
در این مغالطه فرد به جای مطرح کردن استدلال، به مخالفانش صفت ناپسندی را نسبت میدهد و پشاپیش آنها را تحقیر میکند.
مثلاً میگوید به جز افراد بیسواد، همه مردم در این انتخابات رأی خوهند داد یا مثلاً میگوید همه ایرانیها باید اشعار مولوی را بخوانند مگر آنهایی که با فرهنگ و هنر بیگانهاند.
حالا چرا به این مغالطه مسموم کردن چاه میگویند؟
چون وقتی گفته شود آب چاه مسموم است دیگر کسی جرئت نمی کند آبی برای خوردن از آن چاه بردارد.
داستان جالبی در مورد این مغالطه وجود دارد که میگوید خیاطی توانست شاه یک مملکت لخت کند.
خیاطی به نزد پادشاه میآید و به او میگوید که میتوانم برای شما در ازای دریافت مبلغ هنگفتی، لباسی را با بهترین کیفیت ممکن بسازم اما این لباس یک ویژگی خاص دارد آن هم اینکه تنها افراد حلالزاده میتوانند آن را در تن شما ببینند بنابراین در حلالزاده بودن افرادی که نمیتوانند این لباس را در تن شما ببینند باید تردید کرد.
پادشاه پیشنهاد را قبول میکند و این خبر میپیچد و جارچیان شهر این خبر را به گوش همگان میرسانند.
خیاط در روز جشن، لباسی نامرئی بر تن پادشاه میکند، اما پادشاه جرئت اعتراض ندارد و با بدنی برهنه در جشن حاضر میشود.
جمعیت حاضر در جشن، از ترس اینکه نکند حرامزاده خطاب شوند، از سلیقه پادشاه و مهارت خیاط تعریف و تمجید میکنند و کسی جرئت اعتراض را ندارد. 🙂
این داستان مصداق بارز مغالطه مسموم کردن چاه میباشد.
4. تعمیم شتابزده یا تعمیم ناروا
مغالطهای است که فرد از یک یا چند نمونه دست به تعمیم به مقیاسهای بزرگ بزند.
مثلاً فرض کنید برای مسافرت وارد شهری میشوید. در آن شهر از شما دزدی میشود و با خود نتیجه میگیرید که تمام اهالی آن شهر دزد هستند. در اینجا شما دچار مغلطه تعمیم شتابزده شدهاید.
5. مغالطه دوراهی کاذب
شخصی میگوید حجاب اجباری قانون این مملکت است هر کس این را نمیپذیرد جمع کند از ایران برود. به این میگویند مغالطه دوراهی کاذب.
چون شخص فقط دو راه پیش روی ما قرار میدهد یا باید قانون حجاب اجباری را پذیرفت یا باید از ایران رفت انگار که هیچ راه سومی وجود ندارد!
فواید تفکر انتقادی
هر چقدر از فواید تفکر انتقادی بگوییم کم گفتهایم. در این بخش فضیلتهای فکری که تفکر انتقادی به ما اضافه میکند را برای شما توضیح میدهم.
تواضع فکری (در مقابل خود بزرگبینی فکری)
شاید سادهترین تعریف از تواضع فکری این باشد: بدانیم و آگاه باشیم و اعتراف کنیم (و به این اعتراف پایبند باشیم) که دانستنیهای زیادی هستند که ما آنها را نمیدانیم.
تواضع فکری یعنی اینکه از محدودیتهای دانش و شناخت خودمان آگاه باشیم و ازجمله اینکه نوعی خودمحوری به طور طبیعی در ما وجود دارد که تحت شرایطی ممکن است ما را فریب دهد و زمانی که این شرایط پیش میآید باید به دقت مراقب باشیم تا در دام خودفریبی نیفتیم.
همچنین باید مراقب تعصب، پیشداوری و محدودیتهای نظرگاهی که از آن به امور مینگریم باشیم.
لازمۀ اینکه شخص از نظر فکری متواضع باشد درک و فهم این موضوع است که نباید فراتر از آنچه که واقعاً میداند ادعا کند.
تواضع فکری به این معنا نیست ک بزدل و ضعیف باشیم یا در برابر نظر مخالف دستانمان را به علامت تسلیم بالا ببریم و عقب بنشینیم، بلکه به این معناست که از گزافهگویی، خودنمایی، یا غرور فکری عاری باشیم و در کنار آن به مبانی منطقی باورهایمان توجه کنیم و ببینیم مبنای باورهایمان چیست و باورهایمان اصولاً مبنای منطقی دارند یا خیر.
شهامت فکری (در مقابل بزدلی فکری)
شهامت فکری یعنی آگاهی از لزوم مواجهه با انگارهها، باورها یا دیدگاههایی که به آنها عواطف منفی داریم و هیچگاه به صورت جدی به آنها گوش نسپردهایم.
بسیارند اندیشههایی که ما آنها را خطرناک یا پوچ میدانیم و از مواجهه با آنها میترسیم، اما به لحاظ عقلانی موجهاند.
از سوی دیگر بسیاری از نتیجهگیریها یا باورهایی که ملکۀ ذهن ما شدهاند کاذب یا گمراهکنندهاند فهم این دو نکته ما را بسیار به شهامت فکری نزدیک میکند.
برای آنکه بتوانیم دربارۀ امور گوناگون به تشخیص درست برسیم، باید از پذیرش غیرانتقادی و منفعلانه آنچه یاد گرفتهایم پرهیز کنیم.
اینجاست که شهامت فکری اهمیت پیدا میکند زیرا اگر این فضیلت فکری را داشته باشیم مطمئناً خواهیم دید که برخی از اندیشههایی که همیشه آنها را خطرناک و پوچ میدانستیم میتوانند بخشی از حقیقت باشند.
همگامی فکری (در مقابل تنگنظری فکری)
آگاهی از اینکه لازم است با استفاده از نیروی تخیلمان، خود را جای دیگران بگذاریم تا بتوانیم آنها را واقعاً بفهمیم. البته فهمیدن دیگران لزوماً به معنای پذیرفتن نظر آنها نیست.
برای همگامی فکری باید از گرایش خودمحورانه که در ما وجود دارد آگاه باشیم. ما معمولاً مایلیم که دریافت خود از باورها و اندیشههای قدیمی را عین حقیقت بدانیم. برای آنکه از فضیلت همگامی فکری برخوردار باشیم باید بتوانیم دیدگاهها و استدلالهای دیگران را به درستی بازسازی کنیم و دید آنها به جهان نگاه کنیم.
برای همۀ ما پیش آمده که به درستی نظر و عملمان اعتقاد راسخ داشتیم اما بعداً معلوم شده که اشتباه میکردیم. همگامی فکری این است که این موردها را فراموش نکنیم و حواسمان باشد که در مسئله و موضوعهایی که در حال حاضر با آنها مواجهیم نیز ممکن است اشتباه کنیم.
استقلال فکری (در مقابل دنبالهروی فکری)
استقلال فکری یعنی اینکه با عقلمان کنترل باورها، ارزشها، و استنتاجهای خودمان را در دست بگیریم. آرمان تفکر انتقادی این است که افراد یاد بگیرند خودشان به جای خودشان بیندیشند و زمام فرایندهای فکریشان را در دست بگیرند.
استقلال فکری افراد را در مقابل تأثیرات نظرات جمعی و جریانات اجتماعی مستقل نگه میدارد. این افراد میتوانند بهصورت مستقل به تحلیل مسائل بپردازند و به تصمیمات خود رسیدگی کنند.
صداقت فکری (در مقابل دورویی فکری)
صداقت فکری یعنی درک این نکته که باید با اندیشیدن خودمان روراست باشیم و صادقانه برخورد کنیم. این امر مستلزم آن است که سنجههای فکری را به صورت سازگاز و یکسان به کار بگیریم. همانطور که مخالفان را ملزم میدانیم که سنجههای فکری را رعایت کنند.
ما باید خودمان و موافقانمان را هم به رعایت این سنجهها ملزم بدانیم. به آنچه برای دیگران میپسندیم عمل کنیم و صادقانه به ناهماهنگیها و ناسازگازیهایی که در اندیشه و عملمان وجود دارند اعتراف کنیم.
پشتکار فکری (درمقابل تنبلی فکری)
بسیاری از ما در زندگیمان به بینشها و حقیقتهای ارزشمندی دست پیدا میکنیم اما بر اساس آنها عمل نمیکنیم، چون عمل کردن بر اساس آن حقیقتها و بینشها موجب میشود با دشواریها و مانعها و سرخوردگیها مواجه شویم.
خیلی وقتها ما اصول عقلانیای داریم که مایلیم به آنها عمل کنیم اما دیگران به نحوی غیرعقلانی با ما مخالفت میکنند. پشتکار فکری یعنی اینکه در اینگونه مواقع بر عمل به اصول عقلانیمان پافشاری کنیم.
مطلب دیگر اینکه دستیابی به فهم یا بینش عمیق مستلزم دستوپنجه نرم کردن با پرسشها و ابهامهایی است که شاید هیچکس پاسخ نهایی برایش نداشته باشد.
پشتکاری فکری مستلزم این است که از دستوپنجه نرم کردن با این پرسشها، ابهامها و دشواریها نگریزیم و برای مواجهه با آنها وقت و انرژی بگذاریم.
اطمینان به عقل (در مقابل بی اطمینانی به عقل و شواهد)
اطمینان به عقل یعنی اطمینان به اینکه برای رشد و پیشرفت و رسیدن به منافعمان بیشترین میدان عمل را به عقل و دلیل بدهیم و افراد تشویق شوند که نیروهای عقلانیشان را پرورش دهند و از این طریق خودشان در موضوعات مختلف به نتیجه برسند.
انصاف (در برابر بیانصافی فکری)
انصاف یعنی اینکه با همه دیدگاهها عادلانه برخورد کنیم و اجازه ندهیم برخوردمان با بعضی دیدگاهها تحت تأثیر احساسات یا منافع خودمان (یا دوستانمان، جامعهمان یا ملتمان ….) قرار گیرد.
انصاف مستلزم این است که در پایبندی به سنجههای فکری، تحت تأثیر منافع خودمان یا منافع گروهی که به آن تعلق داریم قرار نگیریم.
تفکر انتقادی چی نیست؟
چرا کلمه تفکر انتقادی ترجمۀ نامناسبی است؟
تفکر انتقادی به معنای عیبجویی و انتقاد کردن از دیگران نیست متأسفانه ترجمۀ نامناسبی از کلمه انگلیسی Critical Thinking شده است. چون کلمه تفکر انتقادی این سوءتفاهم را به وجود آورده که تفکر انتقادی به این معناست که باید مدام دیگران را نقد کرد.
بهترین ترجمهای که از این کلمه دیدهام کلمه «سنجشگرانهاندیشی» است اما متأسفانه خیلی از این کلمه استفاده نمیشود و همان کلمه تفکر انتقادی و تفکر نقاد در جامعه جا افتاده است.
قرار نیست به جان دیگران بیفتید
قرار نیست که شما بعد از یادگیری تفکر انتقادی، عالم و آدم را به باد انتقاد بگیرید چون برخی دچار این اشتباه میشوند که بعد از یادگیری آموزههای تفکر نقاد، مدام از دیگران انتقاد میکنند و به آنها انگ نداشتن تفکر نقاد میزنند در حالی که تفکر انتقادی برای شماست تا بتوانید با آن تصمیمات عاقلانهتری اتخاذ کنید، نه اینکه به جان دیگران بیفتید.
جملهای است که میگوید بالاترین سطح تفکر نقاد، نقد خود است.
تفکر انتقادی خوب است ولی نه در همهجا!
قرار نیست همهجا از تفکر نقاد استفاده کنید. مثلاً فرض کنید معلمی در کلاس از سر عصبانیت به این دلیل که دانشآموزی نظم کلاس را به هم ریخته به او بگوید: ” تو در آینده هیچی نمیشی” و دانشآموز در جواب بگوید: “نه جمله هیچی نمیشی درست نیست آقای معلم، شما اینجا از مغالطه تعمیم شتابزده استفاده کردی”.
احتمالاً مشخص است که چه اتفاقی برای آن دانشآموز خواهد افتاد. 🙂
تفاوت نظریه انتقادی و تفکر انتقادی
تفکر انتقادی، نظریه انتقادی نیست با همدیگر فرق میکنند و ربطی به هم ندارند. نظریهٔ انتقادی؛ جنبشی فکری-فلسفی است که به نقد جامعه و فرهنگ در سرتاسر علوم اجتماعی و انسانی میپردازد. تفکر انتقادی؛ یک مهارت است که نحوه تفکر ما را بهتر میکند.
کلام آخر
شما تا اینجا تفکر نقادانه به زبان ساده یاد گرفتید و اینکه ما چرا به آن نیاز داریم اما این را در نظر داشته باشید که شما بعد از خواندن این مطلب متفکر نقاد نشدهاید بلکه فقط با تفکر انتقادی آشنا شدهاید. این مطلب میتواند قدم اول شما برای حقیقتجویی در زندگی باشد.
همانطور که کسی با مهارت رانندگی به دنیا نمیآید، کسی هم با مهارت تفکر نقاد به دنیا نمیآید و شما برای پیدا کردن مهارت در تفکر نقاد به تمرین و تکرار نیاز دارید. به خصوص این که ذهن نامتفکر ما میخواهد بر اساس امیال طبیعی خود رفتار کند.
امیدوارم این مطلب برایتان مفید بوده باشد و شما را به یادگیری تفکر انتقادی تشویق کرده باشد. چون در جامعهای که مردمانش انتقادی فکر میکنند جامعهای بسیار سالمتری خواهیم داشت.
مطالب مکمل
تا اینجا آموختید که تفکر انتقادی چیست و چرا به آن نیاز دارید اکنون وقت آن است که راهکارهای تقویت تفکر انتقادی را بدانید و به آن عمل کنید.
در گزارشی که مجمع جهانی اقتصاد در سال 2020 منتشر کرد، تفکر تحلیلی را اولین مهارت ضروری در سال 2025 دانست و تفکر تحلیلی یکی از مهارتهای جنبی تفکر انتقادی است.
در تحقیقی نشان داده شد افرادی که مهارت ادراکی (فراشناخت) کمتری دارند باورهای تعصبی بیشتری دارند پس برای تقویت تفکر انتقادی خودتان از مطلب زیر استفاده کنید.(+)
تفکر انتقادی مجموعهای از آموزهها میباشد که نحوه تفکر ما را بهتر، و ما را به نتایج درستتری میرساند.
خوشحال میشوم که نقد شما را از این مطلب بشنوم. اگر نقدی دارید در قسمت کامنتها با من به اشتراک بگذارید.