این روزا از سوالایی که فکر خیلیها رو درگیر کرده، اینه که دانشگاه برم یا نه ؟ یا مثلاً، آیا همه باید به دانشگاه بروند ؟
صد البته که سوال بسیار به جاییه.
بالاخره قراره که چهار سال از عمرمون رو صرف این کار کنیم.
اون هم نه یک چهارسال معمولی! بلکه، سالهای بین 18 تا 22 سالگی که منحصربهفردترین سالهای زندگی هر کسیه.
خلاصهی امر اینه که، به عنوان کسی که مثل شما این موضوع، یه روزی دغدغش بوده حسابی درکتون میکنم.
الآن هم، تمام تلاشم تو این مطلب اینه که از چند سال تجربهی بیشتری که تو این موضوع دارم؛ استفاده کنم تا شاید بتونم شما رو تو تصمیمگیری بهتر برای این سوال که بالاخره دانشگاه برویم یا خیر؟ یاری کنم.
آنچه در ادامه منتظر شماست
- بخش اول: لطفاً صفر و یکی نباشید.
- بخش سوم: خیلیامون میخوایم بریم دانشگاه چون:
- بخش پنجم: دانشگاه از نگاه یکیها
- بخش ششم: رقابت بین دو نفر صفر و یکی!
- بخش هفتم: آموزش های پنهان دانشگاه
- شناسایی مهارتهای مختلف.
- قرار گرفتن در اجتماع.
- آشنایی با فرهنگهای مختلف.
- فرصتی برای کنکاش خویشتن.
- مستقل شدن.
- بخش هشتم: کوزهگر تویی نه دانشگاه!
- بخش نهم: کلام آخر
بخش اول: لطفاً صفر و یکی نباشید.
نه تنها در مورد اینکه دانشگاه برم یا نه ، که در تمام ابعاد زندگی خودتون هیچ وقت، صفر و یکی نباشید.
یه بار تو یکی از پادکستهایی که گوش میدادم؛ به یک جملهی خیلی درخشان، حداقل از نظر خودم، برخوردم.
اون جمله که البته الآن مضمونش رو یادمه، این بود:
“در هر عصری یک روحی بر فضای علمی اون دوران حاکمه.
اما این حاکمیت فقط مختص به اون فضای علمی نمیشه و ما باید کل ابعاد زندگیمون رو بر اون اساس پیش ببریم.
اما سوالی که الان به وجود میاد اینه که درحال حاضر، اون روح حاکم چیه؟”
اگه جوابتون نسبی بودن و نظریه نسبیته، باید بگم دمتون گرم! درست گفتید.
البته از بحث اصلی خودمون دور نشیم.
هرچی باشه اول از همه ما برای دونستن این نکته که به دانشگاه بریم یا نه اینجاییم.
وقتی با آدمهای مختلف تو سنین و جایگاههای مختلف مواجه میشیم، واکنشهای مختلفی در جواب به سوال دانشگاه برم یا نه دریافت میکنیم.
اما اکثراً در یه مورد، مشترکند.
صفر و یکی نگاه کردن به این سوال.
اما برای اینکه بخوایم به این مساله که دانشگاه بریم یا نه ؟ با یه دید منطقی و البته نسبی نگاه کنیم و تو دام نگاه صفر و یکی نیفتیم، اول باید چند مرحلهی دیگه رو پشت سر بذاریم.
بخش دوم: حالا چیشد که اصلاً به سرت زد دانشگاه برم یا نه؟
ببینید، بیاید روراست باشیم. الآن که دارید این مطلب رو میخونید؛ جز خودتون هیچکسی روحش از این مکالمهی بین من و شما خبر نداره.
برای این سوال به تعداد آدمهایی که دارند این مطلب رو میخونند؛ جواب هست!
اگه سال آخریه که باید درس خوندن جدی، برای کنکور رو شروع کنید و هر روز در جواب به سوال اطرافیانت که میپرسند؛ پس چرا درس نمیخونید؟ میگید:(( هنوز نمیدونم میخوام دانشگاه برم یا نه ؟ یا مثلاً آخه واقعاً آیا همه باید به دانشگاه بروند ؟))
بعدش هم یه مشت توضیحات طولانی که نصفش رو هم مطمئن نیستید راسته یا دروغ، دربارهی بدیهای دانشگاه و خیلی چیزهای دیگه که خودتون بهتر از من میدونید چیا هستند؛ تحویل میدید تا سریع به بیرون رفتنتون و بازی کردنتون برسید.
پس همین الآن و بدون اتلاف هیچ وقتی بهتون میگم :(( خودت رو گول نزن! ))
اما اگه برای سوال دانشگاه برم یا نرم ؟ تو ذهنت جوابهای دیگه داری، بیا تا با هم بیشتر در اینباره حرف بزنیم.
بخش سوم: خیلیامون میخوایم بریم دانشگاه چون:
1. مهاجرت کردن
اگه تصمیم قطعی خودتون رو برای مهاجرت کردن گرفتید؛ داشتن یه معدل خوب از یه دانشگاه معتبر به علاوهی چند تا مدرک معتبر دیگهی مرتبط با رشتتون، قطعاً امتیاز خوبی براتون محسوب میشه.
الآنم، اگه دوست دارید راجع به رشتههای مناسب مهاجرت بدونید؛ نگران نباشید ما مثل همیشه اینجاییم تا بهتون کمک کنیم و بهترین اطلاعات رو در این زمینه در اختیارتون بذاریم.
فقط کافیه روی رشتهی مورد نظرتون کلیک کنید.
2. به خاطر هرکسی، جز گل روی خودت
- خب همه دانشگاه رفتند دیگه.
- من نمیخوام گاو پیشونی سفید خونواده باشم.
- آخه خیلی یه جوریه که بگم من دانشگاه نرفتم.
- مامان بابام ناراحت میشن.
- دختر همسایهی خالهی عمهی شهین خانوم الآن داره پزشکی میخونه. من نمیخوام جلوش کم بیارم.
- …
ببینید، حتی اگه دانشگاه رفتن بهترین کار دنیا هم بود با دلایلی از این دست، یکی از بدترین کارهاییه که میشه در حق خودتون بکنید. چه برسه به الآن که تو مورد به خصوص شما، شاید از همون اولشم، بدترین کار دنیا باشه!
شما یه بار به دنیا میاید و برعکس اونچه که فکر میکنید کارهای شما اونقدرهام برای بقیه مهم نیست.
پس برید دنبال چیزی که شما رو خوشحال میکنه نه بقیه رو!
چون شما مسئول خوشحالی بقیه با انتخاب شغل مورد علاقهی اونها نیستید.
بله درست خوندید.
شما به دنیا نیومدید تا آرزوهای پدر و مادرتون رو محقق کنید.
مگه اینکه طبق قراردادی نانوشته، خودتون رو در گذشته بردهی افراد و تفکراتشون کرده باشید.
تو این مورد برای رها شدن از این بند، بهتون کتاب زندگی با تمام وجود برنه براون رو توصیه میکنم.
در قدم اول شاید بیربط به نظر بیاد ولی خیلی کمکتون میکنه تا در راستای خواستههای خودتون و نه بقیه، قدم بردارید.
اینم بدونید همونطور که گفتم مثل هر چیز دیگهای، خوب و بد هم یه چیز نسبیه.
چیزی که برا یکی دیگه خوبه، لزوماً برای شما هم خوب نیست.
پس قبل از هرچیزی بهتره با تستهای خودشناسی که در پایان این متن بهتون معرفی میکنم خودتون رو بهتر بشناسید و بفهمید که شما رو، بهر چه کاری ساختن.😉
البته خوندن کتاب شغل مورد علاقه به قلم آلن دوباتن، از سری کتابهای مدرسهی زندگی رو هم، بهتون پیشنهاد میکنم .
3. بیکاری
اگه درس نخونم پس چی کار کنم؟
اگه هیچ علاقهای به درس ندارید و فقط از سر بیکاریه که میخواید دانشگاه برید ما اینجا کلی پیشنهادهای مختلفِ بهتر از بیکاری و درس خوندن الکی براتون داریم.
کارهایی که حتی میتونید موازی با خوندن رشته تحصیلی مناسبتون در سطح سبکتری انجام بدید.
4. سربازی
اگه سودای امریه گرفتن دارید باید بگم زهی خیال باطل! به اون راحتیهام که رویاشو تو سرتون پرورش میدید؛ نیست.
اما اگه کسب و کار خودتون رو راه انداختید.
به نظر من شرکت در دانشگاهی با سطح متوسط و تحصیل در رشتهی مرتبط با زمینهی کاریتون، کمککنندهی خوبی هست.
چون اولاً یه سری چیزها یاد میگیرید.
مهمتر از اون، با آدمهای هم صنف خودتون آشنا میشید و شبکهی ارتباطیتون رو گسترش میدید.
این وسط هم یه مدرک دانشگاهی در رابطه با حوزهی فعالیتتون دارید که بد چیزیم نیست حالا.
و از همه مهمتر سربازی رو به اندازهی ممکن، به تعویق میندازید تا کسب و کارتون جون بگیره.
ولی اگه هنوزم حس میکنید؛ راجع به انتخاب بین دانشگاه یا سربازی میخواید، بیشتر بدونید ما مفصلتر تو لینک پایین براتون توضیحاتی رو ارائه دادیم.
5. اهداف کاری
در شغل مدنظرتون جز با مدرک تحصیلی نمیشه فعالیت کرد.
برای مثال: پزشکی
خب اینجا کاملاً منطقیه که کلاً این سوال آیا به دانشگاه بروم ؟ به ذهنتون خطور هم نکنه.
چون جواب از اولش واضحه: شما به دانشگاه رفتن نیاز دارید.
6. عاشق درس خوندنیم.
عاشق کسب علمید. به دنبال این هستید که با آدمهای زیادی در حوزهی مدنظرتون آشنا بشید و با اونها تبادل نظر و اطلاعات کنید.
دانشگاه و انجمنهاش قطعاً این فرصت رو در اختیار شما میذاره.
اما حواستون باشه این همهی زندگی نیست و از پیدا کردن شغل مناسب غافل نشید.
خیلی خب. در این بخش به بررسی یک سری دلایل پرداختیم.
که از این بین یه سریهاشون موجه بودند و یه سریهاشون، غیر موجه!
اما خب همگی، شرط کافی برای جواب آره یا نه به این سوال که دانشگاه برم یا نه نیستند.
احتمالاً به این موضوع پی بردید که دلیل موجهی برای جواب به سوال آیا به دانشگاه بروم دارید یا نه به اندازهی کافی راهنما نیست.
حتماً خودتون هم حس کردید که برای پیدا کردن جواب مناسب، به چیزهای خیلی بیشتری احتیاج دارید.
پس همچنان با ما همراه باشید تا در ادامه با بررسی خوبیها، بدیها و چیزهای پنهانی که تو دانشگاه یاد میگیریم؛ بتونید جواب آره یا نه منحصر به خودتون رو به سوال دانشگاه برم یا نه ، پیدا کنید.
بخش چهارم: دانشگاه از نگاه صفریها + ارائهی راهکارهای من
1. کلیشه ها دشمن خلاقیتند.
اینکه در نظامهای آموزشی، اکثراً خلاقیت انسانها کشته میشه و در عوض به همهی اونها قالب فکری یکسانی داده میشه تقریباً به همه ثابت شده.
به قول سام درخشانی تو خوب بد جلف، این رو همه میدونند. همه!
اما آیا این مساله، باعث میشه به شماهایی که احتمالاً مدلی از این سوال: آیا به دانشگاه برویم ؟ رو سرچ کردید و صفحهی ما رو پیدا کردید همین ابتدای کار بگم نه؟
نه. اصلاً باعث نمیشه!
به نظر من برای این مسئله یه راهکار خیلی ساده هست:
شما دانشگاهت رو برو. تحقیق کردن و دورههای عملیتم در کنارش ادامه بده!
حالا به جز اون چندتا دانشگاه تاپ کشور که خیلی زیاد وقت آزاد برای دانشجو نمیذارند. به نظر من تو بقیه دانشگاهها اونقدری وقت هست که شما بتونی از کشته شدن خلاقیتهات جلوگیری کنی.
چیزی که مشکل اصلی اکثر ماهاست؛ عدم برنامهریزی مناسبه.
البته، اشتباه نشهها. من نمیگم از تفریحت بزن و فقط درس بخون و چهارسال آزگار خودتو بکش تا ثمرش رو ببینی.
یا همهی این حرفها که قبل کنکور بهمون گفتند و به بعدیهای ما هم باز میگند.
حرف من اینه درست برنامه ریزی کن و وقت پِرت نداشته باش.
اگه داری کاری میکنی، فقط و فقط همون کار رو انجام بده.
بعدش متوجه میشی که خیلی هم آدم کمبازدهی نبودی.
و یه روز، اصلاً زمان کمی نیست!
2. دانشگاه کار یاد نمیدن
به نظر من هم، یکی از بزرگترین ایرادهایی که میشه به دانشگاه گرفت همین موضوعه.
شما ممکنه چند واحد دربارهی نحوهی حل مسائل، تازه اون هم به صورت تئوری پاس کنی؛ درحالیکه ممکنه همین مسائل به راحتی توسط یک نرمافزار قابل حل باشند.
از قضا حل اون مسائل، با نرمافزار خیلی راحتتر و سریعتر هم هست.
پس اینجا دانشگاه برم یا نه ؟ یک نه خیلی بزرگ میگیره.
ولی
همون که بالاتر گفتم.
شما میتونید خودتون با برنامهریزی درست همهی اینها رو یاد بگیرید. چون همهی ما بهترین و بزرگترین معلمهای دنیا یعنی یوتیوب و گوگل رو داریم.
اون هم رایگان!
که در مقایسه با اون تعلیمات تئوری و آکادمیکی که تو دانشگاه بهتون داده میشه فرق میکنه و خیلی راحتتر و سریعتر میتونید بفهمیدشون.
پس در نهایت این جواب منفی هم که اینجا دادیم. با راهحل من خنثی میشه.
3. توقعت رو خیلی بالا میبره
خب این یه عیب واقعاً بزرگ دانشگاهه.
قطعاً اونقدر که ما فارغالتحصیل داریم، فرصت شغلی نداریم.
همه هم قطعاً مهارت یا فرصت کارآفرینی رو ندارند.
و خب این امر در نهایت، باعث به وجود اومدن دریایی از آدمهایی با تحصیلات دانشگاهی میشه که هم به خاطر وقتی که گذاشتند؛ حاضر به انجام هر کاری نیستند.
و چون همگی آموزش درستی که مربوط به صنعت باشه، ندیدیم احتمالاً کار پیدا نمیکنیم و همچنین حاضر به انجام یه سری از شغلها هم نیستیم چون این شغلها رو در سطح یه لیسانسه یا فوق لیسانس و یا حتی دکتری نمیدونیم.
قطعاً از نظر کسی که چهار سال زمان و گاهاً سرمایه زیادی رو خرج کرده هر شغلی مناسبش نیست.
پس اگه از اونهایی هستی، که با خودت فکر میکنی؛ حتماً قراره در رشته تحصیلیت مشغول به کار بشی، باید به دوتا نکته خیلی توجه کنی:
- هر رشتهای رو انتخاب نکنی.
- تمام تلاشت رو در اون رشته باید بکنی.
وگرنه که در پایان دوران تحصیلت با یک سرخوردگی بزرگ روبهرو میشی.
خب اگه از اون دسته نیستی که باید حتماً در رشته دانشگاهیت مشغول به کار بشی و فقط به خاطر یکی از دلایل غیر موجهی که بالا گفتم میخوای بری دانشگاه، باید بگم که به احتمال زیاد پشیمون میشی.
پس اصلاً چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟
شما اگه میدونی قرار نیس که تو رشتت مشغول به کار بشی چه اصراریه چهارسال خودت رو عقب بندازی و پولت رو حروم کنی؟
از همین حالا برو سرکار مدنظرت و هیچ ثانیهای رو از دست نده.
4. 18 سالگی زمان مناسبی برای انتخاب رشته نیست.
من خودم با این قضیه خیلی مشکل دارم.
هیجانات، احساسات، منطق و آگاهی افراد در نوجوونی همه از دلایلی هستند که نشون میدن نوجوونی زمان درستی برای گرفتن تصمیمی به این مهمی نیست.
افراد در این سنوسال شناخت درستی از علایق، ترجیهات و استعدادهاشون ندارند و در خیلی از موارد همین امر افراد رو به یک آلیس در سرزمین عجایب (رشته تحصیلیشون) تبدیل میکنه.
اما من تو این زمینه راهکارهایی به نظرم میرسه که مطمئنم از انجامش پشیمون نمیشید:
- کتاب بخونید. برای شناخت خودتون و زندگی.
دوست داشته باشید یا نه.
کتابها بزرگترین دوستان و راهنماهای ما تو زندگی هستند.
- زندگی با تمام وجود
- شغل مورد علاقه
- معنای زندگی
- …
- برنامهی زندگیتون رو ترسیم کنید. بدونید دقیقاً کجا هستید و واقعاً کجا میخواید باشید.
به عبارت سادهتر درک روشن و واضحی از اینکه واقعاً چی حال شما رو خوب میکنه، داشتهباشید.
- تستهای روانشناسی مختلف رو انجام بدید تا شناخت دقیقتری از خودتون داشته باشید.
قدرت روانشناسی و شناخت خودتون رو دستِ کم نگیرید.
البته قرار نیست ما تو این زمینه هم تنهاتون بذاریم. کلی تستهای مختلف داریم که کمک کنندههای قدری تو زمینهی خودشناسی هستند.
تو پادکست کارنکن میتونید با کلی آدم خفن آشنا بشید که از تجربههای مختلفی که در مسیر شغلیشون داشتن، صحبت میکنن و به قول ما کار نکنیها کار نمیکنند، بلکه با شغلشون زندگی میکنند و از اون لذت میبرند.
حالا شما با گوش کردن به صحبتهای مهمونهای کارنکن بدون پرداخت هیچ هزینهای و صرف چند سال به کوهی از تجربه تو زمینههای مختلف دست پیدا میکنید.
واقعاً چی از این بهتر؟
5. سیستم شب امتحانی
اصولاً نوع درس خوندنی که تو دانشگاهها رایجه اینه که شب امتحان درس بخون و نمرهی قابل قبول بگیر.
اما اون بیرون، این شکلی نیست.
شما نمیتونی با تلاش کم نتیجهی مطلوبت رو بگیری.
پس اگه حواست رو جمع نکنی اون اتفاقی که نباید، میافته.
تو هم جزو اون دسته از آدمهایی میشی که به لطف دانشگاه فکر میکنند کل سیستم دنیا اینجوریه.
و به دنبال نتایج مطلوب، با تلاشهای کم و کوتاهمدت میشی.
6. رفرنسهای عهد تیرکمونشاه
این قسمت برای خود من هم بسیار آزاردهنده بود.
چیزهایی بهمون یاد میدادند که در دنیای واقعیِ اون بیرون از دور خارج شده بودند.
اما باز هم این برای من حداقل دلیلی بر این که بخوام به سوال دانشگاه برویم یا نه ؟ بگم نه، نمیشه.
چون باز مثل همیشه میگم که برو خودت بخون و یاد بگیر.
حالا شاید با خودتون بگید که نکنه بخشی از پول دانشگاه رفتنتون رو به من میدن که من انقدر هر بار یه آره برای ” دانشگاه بریم یا نه ” پرسیدنهای شما پیدا میکنم.
حقیقتش نه. حتی یه ریالش هم به من نمیرسه.
ولی از نظر من تموم بدیهای دانشگاه رو ما خودمون میتونیم جبران کنیم.
تموم سرفصلهای قدیمی، کمبود تجربهی عملی و یادگیری نرم افزار رو ما به راحتی میتونیم به کمک اینترنت و کلاسهای عملی بیرون یا حتی کارآموزی کردن جبران کنیم.
خلاصش همون که آقای جیم ران گفته:
آموزش رسمی، شما را به درآمد میرساند؛ اما این خودآموزی است که، شما را به ثروت میرساند.
و در نهایت اینکه به دست آوردن محاسن دانشگاه به تنهایی یه خورده سختتره.
که دقیقاً در بخش بعدی میخوام همین خوبیهارو بگم.
بخش پنجم: دانشگاه از نگاه یکیها
1. مدرک
ببینید شما اگه بخوای جایی بدون هیچ پارتی استخدام بشید قطعاً به مدرک احتیاج دارید.
چرا؟
این موضوع بر میگرده به قضیه عرضه و تقاضا.
الان برای شغلهای مختلف عرضهی کم و تقاضای زیادی وجود داره، پس اگه شما میخوای استخدام بشی؛ باید از بقیه، چیز بیشتری برای ارائه داشته باشی.
یعنی هم مهارت کافی و هم مدرک. در واقع مدرک اینجا شرط لازمه ولی کافی، نه! قطعاً نه!
مدرک دانشگاهی، به هیچ وجه نمیتونه موفقیتتون رو تضمین کنه ولی در این راه میتونه کمکتون کنه.
کما اینکه افزایش حقوق هم در گروی همین مدرکه البته اگه کارمند استخدامی باشید.
2. آشنایی بیشتر با آدمهای فعال در رشته تحصیلی و گسترش شبکه ارتباطات
شما اگه دانشجوی خوبی باشید و با استاداتون بتونید ارتباط خوبی برقرار کنید، قطعاً در آینده اگه کسی از اونها چند تا دانشجوی خوب برای استخدام بخواد، که از قضا این اتفاقها زیاد هم رخ میده، یکی از افراد معرفی شده ممکنه شما باشید.
و یا حتی اگه به اندازهی کافی زرنگ و آدمشناس باشید، میتونید افراد مشابه خودتون رو پیدا کنید تا باهاشون بیزینس خودتون رو راه بندازید.
بخش ششم: رقابت بین دو نفر صفر و یکی
در این ویدیو، دوتا همکلاسی با دو دید متفاوت، به بررسی جواب دانشگاه برم یا نه میپردازند.
قطعاً حرفهای دو نفر با شرایط یکسان ولی طرز دید متفاوت میتونه راهگشای شما باشه.
بخش هفتم: آموزشهای پنهان دانشگاه
خب همه میریم دانشگاه که درس بخونیم و تو رشتهی تحصیلیمون چیزایی که نیازه رو یاد بگیریم.
اما خب این فقط ظاهر ماجراست.
چیزایی که ما تو دانشگاه یاد میگیریم و به دست میاریم خیلی خیلی فراتر از این حرفهاست.
دانشگاه بیشک یکی از بهترین مکانهاییه که میشه درش با فراغ خاطر درمورد خودتون، آیندتون، اهدافتون و مسیر شغلیتون حسابی فکر کنید و به چیزای ارزشمندی پی ببرید.
1. شناسایی مهارتهای مختلف
با شرکت کردن در کارهای گوناگون و فعالیت در انجمنهای مختلف به مهارتهای پنهانشده، در خودتون پی میبرید.
2. قرار گرفتن در اجتماع
دانشگاه اولین جاییه که شما با دنیای واقعی و اجتماع آشنا میشید و به حضور فعال در اون میپردازید.
و میتونید در یک محیط سالم برای اولین بار با جنس مخالف آشنا شید و پی ببرید اونقدرها هم اون غول بیشاخ و دمی که فکر میکردید؛ نیستش.
3. آشنایی با فرهنگهای مختلف
شما وارد مکانی میشید که از هر شهری، هر قشری، هر طرز تفکری و هر فرهنگی آدم پیدا میشه.
خیلی باحاله! نه؟
کلی فرصت جدید برای آشنایی با همهی این آدمها پیدا میکنید.
میتونید کلی تجربهی نزیسته کسب کنید.
بفهمید دیدگاههای دیگهای هم به مسائل وجود داره. باورهاتون زیر سوال بره و به این فکر کنید که، پس اگه میشه جورهای دیگه هم زندگی کرد، پس همیشه هم حق با من نیست و همیشه هم فقط یه راهحل برای یک مشکل یا یک موضوع وجود نداره!
خلاصه که من هرچی از مهمی و بزرگی این مورد براتون بگم، کم گفتم.
تا تجربش نکنید؛ نمیفهمید چه تاثیری بر جهان بینیتون داره.
4. فرصتی برای کنکاش خویشتن
بعد از اینکه با تفکرات و فرهنگهایی متفاوت از خودتون آشنا شدید.
این فرصت رو دارید تا بفهمید؛ باورهایی که با اونها متولد شدید، کدوم درسته و کدوم غلط؟
کدوم نیاز به اصلاح داره؟
و در نهایت خود واقعی شما کیه؟
و به چه چیزهایی اعتقاد داره؟
5. مستقل شدن
اگه خوابگاهی بشید این درسها رو به خوبی یاد میگیرید:
- ظرفها خودکار شسته نمیشوند. اونها برای شسته شدن به دستهای شما احتیاج دارند.
- یاد میگیرید غذایی بپزید که، قابلیت خورده شدن داره و بعدش راهی بیمارستانتون نکنه!
- به تنهایی دکتر میرید و از خودتون به هنگام مریضی مراقبت میکنید.
- وارد دنیای کاغذبازیهای اداری میشید و سازوکار اون رو به مرور فرا میگیرید.
- …
بخش هشتم: کوزهگر تویی نه دانشگاه
آخر همهی این حرفها، اینه که دانشگاه چیز بدی نیست. برنامه نداشتن و تلف کردن وقتمون توی دانشگاهه که بده.
اینکه فقط تمرکزمون روی نمره بالا گرفتن باشه و دیگه وقتی برای یاد گرفتن مهارتهای عملی که سر کار از ما میخوان، نداشتهباشیم بده.
یا برعکسش کلاً هدفمون از دانشگاه رفتن خوشگذرونی باشه و اصلاً یادمون بره که یه دانشجو هستیم.
خلاصه اینکه دانشگاه صفر باشه یا یک کامل، به شما بستگی داره.
چون تو دانشگاه، جامعه و خانواده از شما توقع خاصی نداره.
تازه اگه خوابگاهی باشید که 24 ساعت روز مال شماست.
و با برنامهریزی درست میتونید هم مدرک بگیرید و به دانش تئوری هم دست پیدا میکنید.
که قطعاً هرچند کم، ولی یه جاهایی ناجی شماست.
هم به خودشناسی و جهانبینی دست پیدا میکنید، هم کلی خاطره و تجربه جدید دارید.
و در کنار همهی اینها، مهارتهای موردنیازتون رو چه در زمینهی زندگی مستقل و چه در زمینهی شغلیتون یاد میگیرید.
و در کنار این پکیج فوقالعادهای که در اختیارتون قرار میگیره، دوستان و آدمهای موثری رو به شبکه ارتباطیتون اضافه خواهید کرد.
پس از ذهنتون بیرون کنید که دانشگاه فوقالعادس یا افتضاح.
چون دانشگاه مثل گِل میمونه و شما کوزهگر.
این شمایید که تصمیم میگیرید بهش چه شکلی بدید.
بخش نهم: کلام اخر
در پایان با توجه به تموم حرفهایی که بهتون زدم و تستهایی که دادید. این شما هستید که شناخت کافی از شرایطتون دارید پس قاعدتاً این شمایید که تصمیمگیر اصلی هستید.
و تصمیم میگیرید به این سوال که دانشگاه بریم یا نه ، چه جوابی بدید.
و من امیدوارم هر جوابی که دادید بهترین نتیجهها رو براتون رقم بزنه.
- اما اگه قرار شد جوابتون به سوال بالاخره دانشگاه برویم یا خیر؟ مثبت باشه صفحهی زیر رو هرگز از دست ندید.
- و قاعدتاً الوعده وفا
جواب شما به سوال آیا دانشگاه بروم یا نه چیه؟از نظر شما آیا همه باید به دانشگاه بروند ؟ چه موانعی رو سد راه خودتون میبیند؟ ترسهاتون در این مسیر چیه؟ ازتون میخوام بیاید در اینجا با ما هم صحبت بشید و به راهنمایی همدیگه بپردازیم تا ببینیم؛ بالاخره دانشگاه برویم یا خیر؟
کاش مطلبی که الان خواندم ده سال پیش میبود و میخوندم و برام یه تلنگری میبود که بجای حسرت خوردن زمان از دست رفته لبخندی میزدم و بهتون میگفتم اون دوران برای من طلایی بود.
من دانشگاه نرفتم ولی اون تایم 18تا22هم جزو کارنامه سیاه زندگیمه کلا درحال الافی بودم و چیزی را که تو دانشگاه میتونستم تو چهار سال یاد بگیرم تقریبا الان تو 38سالگی نتونستم بهش برسم هنوز دوست دارم زبان انگلیسی را یاد بگیرم
فوق العاده زیبا بود ای کاش 4 سال زودتر این مطلبو میخوندم
مرسی از لطفتون
عمیقا احساس همدردی میکنم
عالی بود این مطلب! تک به تک جملههاش حرف دل منه!
من دانشگاه رو به خاطر همون آموزشهای پنهانش میرفتم اصلا!
البته دلیلش این بود که واقعا تصمیمی که توی 18 سالگیم برای انتخاب رشته گرفتم، اصلاً با چیزی که توی 20 سالگی میخواستم یکی نبود و در نتیجه تصمیم گرفتم از دوران دانشگاه بیشتر لذت ببرم تا چیزی یاد بگیرم.
من خوشحالم که دانشگاه رفتم. به نظرم اتفاقاً برای همون آموزشهای پنهان و … لازمه همچین محیطی. اما اگر کسی میره دانشگاه که یک مهارت یا دانش خاصی رو یاد بگیره، به نظر من راههای بهتر و سریعتری هم هست.
جمله آخر رو بگم و بیام پایین از منبر:
دانشگاه خوب است اما زیادش خوب نیست!
ممنون ریحانه جون بابت این مطلب عالی
دقیقا باهات موافقم مرضیهی عزیزم
مرسی بابت نظر و توصیههای قشنگت
لذت بردم