یکی از عوامل لازم برای موفقیت هر انسان، چه در زندگی فردی و چه اجتماعی به موضوع هوش مربوط میشود. بسیاری از روانشناسان و پژوهشگران که در این زمینه مطالعاتی را به انجام رساندهاند، هوش را به انواع و اقسام متعددی تقسیم کردهاند. مانند هوش ریاضی، هوش هیجانی، هوش تصویری، هوش کلامی و… یکی از مهمترین آنها «هوش سازمانی» است که منجر به شکلگیری رقابت بین سازمانها و در نهایت موفقیت آنها خواهد شد. این نوع هوش از طریق پرسشنامه هوش سازمانی مورد بررسی قرار میگیرد.
از این طریق عواملی مانند استراتژی سازمان، اهداف، نوع رفتار کارکنان و مواردی از این قبیل را اندازهگیری میکنند.
اهمیت پرسش نامه هوش سازمانی نیز از این جهت است که آمار و ارقام آن، نتایج قابل تحلیلی خواهد داشت. در نهایت هم نتیجه این پارامتر به مدیران اعلام میشود تا بتوانند بر اساس آن تغییرات لازم را در روند حرکتی سازمان ایجاد کنند.
در ادامه این مطلب خواهیم خواند:
OI چیست؟
هوش سازمانی یا Organizational intelligence به مجموعه مهارتها و تواناییهای یک سازمان برای انجام فعالیتهای خود، با هدف بهبود عملکرد و افزایش توانایی رقابتی گفته میشود.
هر سازمان با کسب اطلاعات و دانش بیشتر درباره خود، در همه ابعاد مانند مخاطبان، رقبا، وضعیت مالی، اداری، فرهنگی، منابع انسانی و … میتواند تصمیمگیریهای مدیریتی را سودمندتر کرده و در نهایت با استفاده از دیتایی که در اختیار دارد وضعیت کلی سازمان را ارتقا ببخشد.
تاریخچه هوش سازمانی
هوش سازمانی به عنوان یک حوزه تحقیقاتی، در دهه 1960 میلادی شکل گرفت. این حوزه از تلاشهای بسیاری برای بهبود کارایی و عملکرد سازمانها به وجود آمده است. در این دوره، محققان و مدیران سازمانها به دنبال راهحلهایی بودند که به آنها کمک کند تا با مشکلات پیچیده و چالشهای مختلف روبرو شوند.
در دهه 1970 میلادی، نظریه هوش سازمانی به صورت رسمی معرفی شد و به عنوان یک حوزه تحقیقاتی مستقل شناخته شد. این حوزه تحقیقاتی بر اساس ایدهآلهایی از جمله تعاملات سازمانی، تصمیمگیری، رفتار سازمانی، ارتباطات، فرایندهای کاری، فرهنگ سازمانی و سایر عوامل مؤثر در عملکرد سازمانی تشکیل شد.
در سالهای 1980 میلادی، هوش سازمانی به عنوان یک مفهوم مهم در مدیریت شناخته شد. در این دوره، تحقیقات بیشتری در زمینه هوش سازمانی انجام شد و نظریات جدیدی در این زمینه پدیدار شد.
همچنین در ادامه در دهه 1990 میلادی، هوش سازمانی به عنوان یکی از مفاهیم اساسی در مدیریت شناخته شد. در این دوره، روشهای جدیدی برای اندازهگیری هوش سازمانی وجود داشت و بسیاری از سازمانها از این روشها استفاده کردند.
هوش سازمانی از دهه 2000 میلادی، به یک حوزه تحقیقاتی بزرگ تبدیل شده است. در این دوره، بسیاری از تحقیقات جدید در زمینه هوش سازمانی انجام شده است و روشهای جدیدی برای بهبود هوش سازمانی ارائه شده است.
در حال حاضر، هوش سازمانی به عنوان یک مفهوم اساسی در مدیریت شناخته شده است و بسیاری از سازمانها از آن برای بهبود عملکرد و کارایی خود استفاده میکنند.
ابعاد هوش سازمانی
- رهبری هوشمند: توانایی رهبران در تصمیمگیریهای هوشمندانه و ارتقای هوشمندی تصمیمگیریهای سازمان
- مدیریت دانش: توانایی سازمان در جذب، نگهداری و به اشتراکگذاری دانش
- فرهنگ سازمانی: میزان توجه سازمان به ارزشهایی مانند خلاقیت، نوآوری و یادگیری
- فناوری اطلاعات: توانایی سازمان در بهرهگیری از فناوریهای اطلاعاتی برای بهبود عملکرد سازمان
- سرمایه فکری: میزان سرمایه فکری سازمان شامل مواردی از قبیل دانش، تجربه و مهارتهای افراد
- روابط با مشتریان: توانایی سازمان در برقراری روابط پایدار و مثبت با مشتریان
- روابط با ارگانها: توانایی سازمان در برقراری روابط مثبت و پایدار با ارگانها و شرکای تجاری
معرفی پرسشنامه هوش سازمانی
پرسشنامه هوش سازمانی یک ابزار ساده برای ارزیابی و اندازهگیری سطح هوش سازمانی در سازمانها است. این پرسشنامه که میتواند اطلاعات مورد نیاز مدیران را برای بهبود عملکرد سازمان فراهم کند، شامل چندین بخش است که هر بخش از آن به یکی از ابعاد هوش سازمانی اختصاص دارد:
تاریخچه پرسشنامه هوش سازمانی
تاریخچه پرسشنامه هوش سازمانی که ابزاری برای اندازهگیری هوش سازمانی در سازمانها است به دهه 1990 میلادی بازمیگردد.
در سال 1995، یک گروه از محققان از دانشگاه هاروارد، پرسشنامه هوش سازمانی را طراحی کردند. این پرسشنامه شامل چهار بخش اصلی بود: تعاملات سازمانی، تصمیمگیری، رفتار سازمانی و فرایندهای کاری. هدف اصلی آن نیز ارائه یک ابزار قابل استفاده برای سنجش هوش سازمانی در سازمانها بود.
پس از طراحی اولیه، برای آزمایش و ارزیابی در سازمانهای مختلف استفاده شد. در سال 1997، پرسشنامه هوش سازمانی به صورت رسمی منتشر و برای استفاده عمومی در دسترس قرار گرفت.
از آن زمان به بعد، پرسشنامه هوش سازمانی به عنوان یکی از ابزارهای مهم در مدیریت سازمانها شناخته شد. بسیاری از سازمانها از آن برای سنجش و بهبود هوش سازمانی خود استفاده میکنند.
چرا سازمانها باید از پرسشنامه هوش سازمانی استفاده کنند؟
اکنون که عصر، عصر اطلاعات است قدرت از آن کسانی است که دیتای موردنظر خود را در دست دارند و از آن بهترین استفاده را میبرند. استفاده از پرسشنامه هوش سازمانی نیز که یکی از چشمههای این قدرت برای کسبوکارهاست میتواند مزایای بسیاری داشته باشد.
پرسشنامه هوش سازمانی کمک میکند تا سازمانها نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کنند و برای بهبود عملکرد خود، اقدامات لازم را به انجام برسانند. همچنین با بهرهگیری از آن، میتوانند عملکرد خود را با سایر رقبا در صنعت خود مقایسه کنند و از تجربیات دیگر سازمانها نیز بهرهمند شوند که همه اینها منجر به کاهش هزینهها و افزایش درآمدها خواهد شد.
کارل آلبرخت؛ از فروشگاههای زنجیرهای آلدی تا هوش سازمانی
کارل آلبرخت، کارآفرین آلمانی (صاحب فروشگاههای زنجیرهای آلدی) یک محقق و استاد دانشگاه آمریکایی است که در زمینه مدیریت و سازمانشناسی فعالیت دارد. او در دانشگاه هاروارد تحصیل کرده و در آنجا به عنوان استاد ارشد مدیریت فعالیت میکند.
کارل آلبرخت به عنوان یکی از پیشگامان در زمینه هوش سازمانی شناخته شده و پرسشنامه هوش سازمانی کارل آلبرخت از طرحهای مهم او به شمار میرود.
سوالات پرسشنامه
پرسشنامه هوش سازمانی کارل آلبرخت شامل ۴۹ سوال است که در سه بعد مختلف از هوش سازمانی، شامل هوش تحلیلی، هوش عملی و هوش اجتماعی، سنجیده میشود. این پرسشنامه به منظور اندازهگیری هوش سازمانی در سطح سازمان به کار میرود و به صورت خودارزیابی توسط افراد پاسخ داده میشود.
به طور کلی، پرسشنامه هوش سازمانی کارل آلبرخت به عنوان یک ابزار مهم در ارزیابی و بهبود هوش سازمانی در سطح سازمان استفاده میشود.
در هوش تحلیلی، سوالات مربوط به تواناییهای تحلیلی و استنباطی افراد در سازمان میباشد. هوش عملی شامل سوالات مربوط به تواناییهای عملی و عملکرد در سازمان است. در هوش اجتماعی، سوالات مربوط به توانایی ارتباط برقرار کردن، همکاری و تعامل با دیگران در سازمان مطرح میشود.
آلبرخت هم اینک به عنوان یک مشاور استراتژیک، به شرکتها در ارتقای هوش سازمانی و بهبود عملکرد آنها کمک میکند.
۷ مؤلفه پرسشنامه کارل آلبرخت
كارل آلبرخت هوش سازمانی را شامل ۷ مؤلفه میداند كه آنها را بینش راهبردی، سرنوشت مشترک، ميـل بـه تغییر، همسویی و تجانس، فشار عملکردی، به کارگیری دانش و روحیه نامیده است که هریک را به صورت جداگانه بررسی خواهیم کرد.
۱- بینش راهبردی: شناسایی، پذیرش و بازبینی دائمی راهبردهای مهم و اساسی سازمان
۲- سرنوشت مشترک: پذیرش تاثیرگذاری تکتک کارکنان سازمان و مشارکت همگانی در اجرای طرحها و برنامهها
۳- تغییرگرایی: قبول انعطاف و تغییرات مثبت که منجر به خلاقیت و نوآوری میشود به جای کلیشههای تکراری.
۴- روحیه سازمانی: بالا نگه داشتن روحیه سازمان که منجر به فعالیت بیشتر و مشتاقانهتر کارکنان میشود.
۵- ساختار سازمانی: طراحی سازمان و ساختارهای آن، نظامها، روشها، فرايندها، خطمشیها، قوانين و مقررات جهت جلوگیری از تداخل فعالیتها و دوباره كاریها و افزایش سرعت تصميمگيری
۶- مدیریت دانش و يادگيری سازمانی: استفاده از جریان آزاد اطلاعات که از نتایج فرهنگ سازمانی است.
۷- عملكرد سازمانی: باور به اهداف سازمانی و انجام درست وظایف طبق آن
تحلیل دادهها
برای تحلیل دادههای جمع آوری شده از پرسشنامه هوش سازمانی، میتوان از روشهای آماری مختلفی استفاده کرد. به عنوان مثال:
۱- آمار توصیفی: با استفاده از این روش، میتوان میانگین، واریانس، کوچکترین و بزرگترین مقدار، پراکندگی دادهها و … را محاسبه کرد.
۲- آزمون فرض: با استفاده از این روش، میتوان فرضیاتی که در مورد هوش سازمانی وجود دارد را تست کرد. به عنوان مثال، میتوان فرض کرد که سازمان با هوش استراتژیک بالاتر، عملکرد بهتری دارد و این فرض را با استفاده از آزمون فرض تست کرد.
۳- تحلیل عاملی: با استفاده از این روش، میتوان برای هر یک از ابعاد هوش سازمانی، عوامل مؤثر را شناسایی کرد و نقش هر یک از این عوامل در هوش سازمانی را محاسبه کرد.
۴- تحلیل خوشهای: با استفاده از این روش، میتوان سازمانهایی که در ابعاد هوش سازمانی مشابهی دارند را در یک خوشه قرار داد و مقایسه کرد.
۵- رگرسیون: با استفاده از این روش، میتوان نقش هریک از عوامل مؤثر در هوش سازمانی را بر روی نتایج عملکرد سازمان تحلیل کرد و تأثیر آنها را بر روی عملکرد سازمان بررسی کرد.
جمعبندی
به کمک هوش سازمانی است که سازمانها میتوانند به ايجاد تنوع در منابع مالی، تحليل برنامهها و عملكردها، توسعه چشماندازها، باز تعريف ماموریتها و طراحی راهبردهای مناسب بپردازند.
هوش سازمانی به عنوان استعداد و ظرفيت يک سازمان در ايجاد قدرت ذهنی و تمرکز بر اين قدرت ذهنی در تحقق رسالت سازمان تعريف میشود و در پایان اينكه هوش سازمانی بايد مورد توجه مدیران سازمانها واقع شود؛ به این معنی که تک تک ابعاد هوش سازمانی را در سازمانشان مورد اندازهگيری، بررسی دورهای و ارزيابی مجدد قرار دهند. اين مسئله باعث ارتقای زير سيستم هوش سازمانی میشود که برای تبديل شدن به يک سازمان با هوش سازمانی بالا مورد نياز است.
مطالب مرتبط
برای رشد و پیشرفت یک سازمان، مجموعهای از عوامل مانند مدیران، کارکنان و… باید در کنار هم قرار بگیرند و دست در دست هم تلاش کنند تا یک کسب و کار بتواند علاوه بر حفظ جایگاه خود، با ایجاد مزیتهای رقابتی از دیگر رقبا نیز پیشی بگیرد. یکی از راههای این اتفاق مهم میتواند اطلاعات کافی داشتن در مورد هوشهای فردی و جمعی باشد که منجر میشود هر فرد در یک سازمان در مناسبترین موقعیت قرار بگیرد و بهترین عملکرد را داشته باشد.
تست هوش مدیریتی یکی از انواع تستهایی است که به مدیران سازمانها کمک میکند بتوانند روی خود، کارکنان و کسبوکارشان کنترل کافی داشته و آنها را به بهترین شکل مدیریت کنند.
برقراری ارتباط درست با دیگران، درک صحیح آنها و آگاهی از احساسات از جمله عواملی است که میتواند باعث حفظ همکاریها، حل کردن چالشها و مشکلات و کم شدن شدن فشارهای روزمره باشد که همه این اطلاعات را میتوان از طریق تست هوش هیجانی دریافت کرد.
همانطور که هر شهر و کشوری فرهنگ متفاوت خود را دارد، هر سازمان و محیط کاری نیز به همین صورت است. هوش فرهنگی در کنار دیگر هوشها به سازگاری افراد با سازمانها کمک میکند تا در محیطهای متفاوت عملکردهای درست داشته باشند.
در نهایت هم نگاهی متفاوت به مسیر شغلی نیز، میتواند روشنکننده مسیر کاری برای افرادی باشد که یا در ابتدای راه قرار دارند، یا از جایگاه و موقعیت کنونی خود رضایت کافی را ندارند. این دوره میتواند کمک بزرگی به پیدا کردن مسیر درست شغلی به افراد کند.
اگر تجربه مدیریت یا کار در سازمانهایی را دارید که با استفاده از روشهای مختلفی مانند پرسشنامه هوش سازمانی سعی بر بهبود وضعیت کاری داشته، شنیدن تجربههای شما میتواند به دیگر سازمانها و افراد نیز کمک کند!