تفکر خلاق مثل تفکر انتقادی یکی از اساسیترین مهارتهای زندگی برای حل مسئله است.
سوال این است که چرا باید مهارت تفکر خلاق را یاد بگیریم؟ اگر بخواهیم دیده شویم و متمایز باشیم چارهای نداریم جز اینکه محتوایی تازه و برجسته خلق کنیم. چیزی که قبلا کسی ندیده و نشنیده باشد. این چالشی بود که من هم در نوشتن مقاله با آن رو به رو شدم. به همین خاطر به شیوه تفکر خلاق عمل کردم.
هفت قدمی را که در این مسیر برداشتهام با شما به اشتراک میگذارم. در انتهای هر بخش تجربهی شخصیام را نوشتهام.
- قدم اول: یافتن مسئله یا ایدهی خام اولیه
- قدم دوم: جستجو دربارهی مسئله
- قدم سوم: توقف جستجو
- قدم چهارم: انتظار مولد یا Gestation
- قدم پنجم: لحظهی یافتم !
- قدم ششم: خلق کردن یا اجرا
- قدم هفتم: آزمایش، نقد یا انتشار
- ابهام زدایی و جمعبندی
قدم اول در مسیر تفکر خلاق : یافتن مسئله یا ایدهی خام اولیه
اولین قدم این است که یک مسئله داشته باشید.
خب معلوم است. تفکر خلاق یکی از روشهای حل مسئله است، اگر مسئله نباشد اصلا به کارمان نمیآید.
ممکن است ایدهای اولیه و خام برای حل مسئلهای شخصی، کاری یا تحصیلی داشته باشید.
شاید خودتان سوالی ندارید ولی میخواهید مسائل دیگران را حل کنید و یا برایشان ایده دارید.
هیچ کدام از اینها هم نباشد بالاخره همه یک مشکلی داریم.
اگر بتوانیم مشکل را تبدیل به سوال کنیم کار تمام است. یعنی اولین قدم را در مسیر تفکر خلاق برداشتهایم.
رمز موفقیت در این مرحله: هر چه مسئله مشخص و جزئیتر باشد احتمال رسیدن به پاسخ بیشتر است.
سوالات کلی پاسخهای کلی و غیر کاربردی دارند. برای رسیدن به پاسخ کاربردی باید سوال کلی را تبدیل به سوالات جزئی کنید. (یا به قول امروزیها سوالتان را «نیچ دان» niche down کنید).
این نکته خیلی مهم است، برای روشنتر شدنش در ادامه یک مثال زدهام:
این سوال را در نظر بگیرید: «چطور در زندگی موفق شوم؟» : خیلی کلی است.
اما میتواند تبدیل شود به تعدادی سوال جزيیتر:
مثل: «چطور روزم را جوری تقسیم کنم که ۶ ساعت کار کنم و ۳ ساعت به علاقهی شخصیام اختصاص بدهم؟»
این سوال میتواند چندین مرتبه جزئیتر شود. بازی با این سوالات هم جالب است. به همین خاطر در انتهای مطلب در یک تمرین عملی این بازی را با هم ادامه میدهیم.
خلاصه قدم اول مهمترین قدم است؛ یعنی اگر مسئله برای شما دقیق و روشن باشد، اصلا نیازی نیست باقی مطلب را بخوانید؛ چون خود به خود به راه میافتید بدون اینکه قدمها را بشمارید.
تجربهی شخصی در قدم اول مشکل من: «گوگل برای موضوع من ۵ میلیون مقاله دارد، پس شانس من برای دیده شدن یک به ۵ میلیون است». تبدیل مشکل به سوال: «چطور مقالهای بنویسم که لینک اول گوگل شود؟». ایدهی خام اولیه: «موضوع تفکر خلاق است پس باید به شیوهای خلاقانه بنویسی!» و به این ترتیب من قدم اول را برداشتم…
قدم دوم: جستجو دربارهی مسئله
جستجو به هر کاری میگویند که شما انجام میدهید تا دربارهی سوالتان اطلاعات جمع کنید.
جستجو و تحقیق روشهای مختلف دارد. گوگل کردن یک جور جستجو است.
روش دیگر پرس و جو کردن یا همفکری با دیگران است.
نقاشها از سوژهشان چندین طرح اولیه میزنند.
بچهها چیزهای تازه را در دهانشان میگذارند.
آشپزها غذا را میچشند و بو میکنند.
دانشمندان آزمون و خطا میکنند.
خلاصه جستجو یعنی بررسی موضوع و گردآوری دادههای مرتبط.
تجربهی شخصی در قدم دوم بعد از دو هفته زیر و رو کردن اینترنت، فهمیدم هر چه که بخواهم بگویم قبلا گفتهاند! فکر کردم یعنی حرف تازهای مانده که من بگویم؟
قدم سوم: توقف جستجو
در این قدم باید به خودمان بگوییم: «بس است هر چه گشتهام» و قدم بعدی را برداریم.
اجرای قدم سوم شاید به نظر ساده برسد. اما برای خیلی از ما سختترین قدم است.
تحقیق کردن در مسیر تفکر خلاق لازم است، اما میتواند سمی و حتی کشنده شود. جستجوی زیادی، سوال، ایده و حتی خود شما را فرسوده میکند.
آستین کِلئون نویسندهی کتاب «چگونه ایدههای خوب را بدزدیم» که در زمینهی خلاقیت صاحب نظر است، دربارهی آفت جستجو و گردآوری داده میگوید:
هیچ چیز به اندازهی داشتن گزینههای زیاد برای انتخاب کردن، آدم را فلج نمیکند.
تجربهی شخصی در قدم سوم توقف جستجو برای من ناخواسته اتفاق افتاد. خیلی خسته شده بودم و تازه انتخاب دیگری نداشتم. موعد تحویل مقاله نزدیک بود. اگر شما هم مثل من کمالگرا هستید قدر فرجههای مشخص و محدودیت زمانی را بدانید. شانس آوردم زمانم محدود بود؛ وگرنه باقی عمرم را صرف خواندن ۵ میلیون مقاله و کتاب دربارهی تفکر خلاق میکردم. این مقاله هم هرگز نوشته نمیشد!
قدم چهارم: انتظار مولد یا Gestation
حالا که دست از جستجو کشیدیم، سوال خودمان همراه تمام اطلاعاتی که در مرحلهی تحقیق کسب کردهایم مثل بذر در بستر ذهنمان کاشته میشوند. ما اینجا آگاهانه کنار میرویم (Detachment) و منتظر میمانیم تا بذرها جوانه بزنند و سبز شوند. اما این انتظار منفعل نیست بلکه مولد است.
در این قدم هدفمان تقویت قدرت تخیل است. اما چرا؟ تخیل چه ربطی به تفکر خلاق دارد؟
تخیل چیزی نیست که نیاز به یادگیری داشته باشد. ما خیالپرداز به دنیا میآییم ولی به مرور زمان تخیلمان ضعیف میشود؛ چون امور عادی زندگی نیاز به تخیل ندارند. همینکه دستورالعملها را بلد باشیم کار پیش میرود.
اما تفکر خلاق به دنبال روشهای غیر عادی برای مسائل است. مسائلی که دستورالعمل ندارند. حتی مسائلی که همیشه برای همه بدیهی و عادی به نظر میرسند، مثل جاذبهی زمین که بدیهی به نظر میرسد اما نیوتون کشفش کرد.
راستی…
این مطلب را مثل یک دستورالعمل نخوانید.
اگر توصیهای توجهتان را جلب نمیکند، میتوانید از آن بگذرید.
اگر بر اساس تجربه فکر میکنید راهکاری برای شما جواب نمیدهد، کنارش بگذارید.
آدمها با هم فرق میکنند پس نباید برای همه یک نسخه پیچید.
شما میتوانید با تفکر خلاق راههای منحصربهفرد خودتان را بسازید.
تمرینهایی برای تقویت قدرت تخیل و پرورش تفکر خلاق:
تقویت قوهی تخیل با کوآنها
«صدای کفزدن با یک دست چطوری است؟»
شاید فکر کنید معما طرح کردهام. اما اینطور نیست چون این سوال هیچ جواب درست یا مشخصی ندارد.
بیمعنی به نظر میرسد اما بیمعنی هم نیست. این در واقع یکی از معروفترین کوآنهای ذِن است.
اساتید ذن از کوآن koan برای تلنگر زدن به شاگردانشان استفاده میکنند. میخواهند آنها را به فکر وادارند و قوهی تخیلشان را پرورش دهند.
ذن بودایی چه ربطی به کار ما دارد؟ سوال خوبی است!
شیوهی فکر کردن به «کوآن»ها از جنس تفکر خلاق است. یعنی اگر این تمرینات درست انجام شود همان عضلهای در مغز قوی میشود که مسئول خلاقیت است.
سالکهای بودایی چهارزانو مینشینند و فکر میکنند. ما میتوانیم کار مفیدی کنیم که ساده و یکنواخت باشد مثل ظرف شستن، جارو کردن و ….. تازه اگر فکر و خیال به جایی نرسید حداقل کارهای خانه تمام میشود.
تجربهی شخصی در قدم چهارم من تمرینهای فکری بودیستها را بلد نیستم، اما در این مرحله دو کار به من کمک کرد: ظرف شستن و چند ساعت بیوقفه گوش دادن به یک تکآهنگ ساده و بیکلام (به هیچ کس توصیه نمیکنم). در همین حال و هوا بودم که ناگهان متوجه شدم بدون اراده گفتوگویی درونی در سرم شروع شده است. فهمیدم اتفاق مهمی دارد میافتد. غافلگیر و ذوقزده بودم. دستکش آشپزخانه را کندم. سریع کاغذ و قلم برداشتم. پیش از آنکه همه چیز از سرم بپرد شروع کردم یه یادداشت برداری. نمیخواستم دیالوگی از قلم بیفتد، حیف که دستم کندتر از آن بود که به پای ذهنم برسد. همینجا بود که کشف کردم: «فکر کردن در گفتوگو اتفاق میافتد» خواه با خودت باشد خواه با دیگران.
قدم پنجم: لحظهی «یافتم!»
در این مرحله لازم نیست کاری انجام بدهید. «لحظهی یافتم» خودبهخود اتفاق میافتد و آن هم وقتی که اصلا منتظرش نیستید. مثل ارشمیدس که وسط حمام کردن ناگهان فریاد زد: Eureka … Eureka یعنی «یافتم… یافتم»
تجربهی شخصی در قدم پنجم میدانستم اگر میخواهم نوشتهام بین چند میلیون مطلب برجسته شود باید چیز با ارزشی به آن حرفها اضافه کنم. اینجا این سوال برایم پیش آمد: «این مقالهها چه چیزی کم دارند؟». بعد از مدتی گفتوگو با خودم در قدم پنجم به این نتیجه رسیدم: «تولیدکنندههای محتوا در مقالههایشان به بازگو کردن اطلاعات اکتفا میکنند. یعنی از تجربهی شخصی خودشان نمیگویند. پس این همان ارزشی است که من میتوانم به محتوایم اضافه کنم.»
قدم ششم: خلق، ساختن و اجرا ( به ثمر رسیدن تفکر خلاق )
قدم ششم شاید سختترین مرحله باشد. خلق یا اجرای یک ایدهی درخشان خیلی سخت است. چرا؟
چون فقط افراد برگزیده و برجستهای مثل استیو جابز و ایلان ماسک میتوانند خلاق باشند؟ نه!
سخت است چون ما از شکست خوردن میترسیم.
افراد برجستهی تاریخ بارها شکست خوردهاند اما همه شکستهایشان را فراموش کردهاند. حالا نامشان کنار موفقیتهایشان ماندگار شده است.
چیزی که آنها را متمایز میکند خلاقیت یا نبوغ نیست. جسارت و پرکاری است. یعنی ما از ترس اینکه نتیجه بد باشد دست به عمل نمیزنیم. آنها جسورانه و بیوقفه تولید میکنند.
نکته: در مسیر تفکر خلاق کمیت از کیفیت مهمتر است. یعنی هر چه پرکارتر باشید موفقتر هستید.
تجربهی شخصی در قدم ششم اینجا هم من انتخابی نداشتم. خوشبختانه مجبور بودم این مقاله را بنویسم. واقعیت این است که در موارد زیادی که اجباری بیرونی وجود نداشته از این قدم جلوتر نرفتهام.
قدم هفتم: آزمایش کردن، به نقد گذاشتن یا منتشر کردن
برای چه میخواهید خلاقانه فکر کنید؟
که به نتیجهای خلاقانه دست یابید؟
خب نتیجهای که به جهان ارائه و اضافه نشود به چه دردی میخورد؟
داستان قدم آخر همین است: آنچه را که در قدم قبل خلق کردهایم به جهان ارائه کنیم.
مخترعان اختراعشان را آزمایش میکنند.
هنرمندان کارشان را به منتقدان میسپارند.
ما میتوانیم به سادگی پاسخی را که یافتهایم با دیگران به اشتراک بگذاریم.
یعنی ایدههایمان را به صورت نوشته منتشر کنیم، یا صرفا برای دیگران بازگو کنیم و نظرشان را بخواهیم.
راز موفقیت در این مرحله: «خودتان را از آنچه به جهان ارائه میکنید جدا کنید.»
یعنی چه؟ مگر میشود؟
شنیدید همه میگویند به نظر دیگران اهمیت نده و کار خودت را انجام بده؟
گفتنش ساده است. هیچ کس هم پیدا نمیشود بگوید آخر چطوری؟
خب یک راهش این است که وقتی کار تمام شد و به نتیجه رسید، از آن فاصله بگیرید.
فرض کنیم کسی گفت: «چه ایدهی مسخرهای!»
اگر آن ایدهی «مسخره» را بخشی از وجود خودتان بدانید خب معلوم است که ناراحت میشوید.
مگر اینکه به این باور برسید: «او فقط دارد دربارهی ایدهی شما صحبت میکند نه شخصِ شما.»
میپرسید چطور؟ خب روانشناسان مثبتگرا بهتر میتوانند پاسخ بدهند.
من فقط میدانم برای عملی کردن ایدههای خلاقانه و کلاً انجام هر کار جدیدی چارهای جز این نداریم که خودمان را برای نقد شدن آماده کنیم.
تجربهی شخصی در آخرین قدم اگر شما الان دارید این مقاله را میخوانید، یعنی من به سلامت از این مرحله گذشتم. اما صادقانه اعتراف میکنم، سختترین مرحله بود. کمالگرایی و ترس از قضاوت شدن میتواند آدم را به راحتی متوقف کند. راحت نبود اما ظاهرا گذشت.
ابهامزدایی و جمعبندی
خب انگار به انتهای راه رسیدهام.
بیایید تا اینجا هستیم دو تا از مهمترین و متداولترین ابهاماتی را که دربارهی تفکر خلاق وجود دارد برطرف کنیم. همزمان کل مطلب هم جمعبندی میشود.
۱. آیا تفکر خلاق همان خلاقیت است؟
نه! تعریف این دو با هم فرق دارد.
تعریف تفکر خلاق چیست ؟
بگذارید به زبان خودمانی بگویم: «وقتی فکرمان را برای خلق چیز به درد بخوری به کار میگیریم، یعنی خلاقانه فکر کردهایم.»
حالا اینکه تفکر خلاقانه چگونه است خودش داستانی است!
من در این مطلب به این ترتیب داستانش را برایتان گفتم: اول مراحل تفکر خلاقانه را شرح دادم. بعد برای اینکه بگویم چگونه تفکر خلاق داشته باشیم ، آمدم توصیهها و نکتههایی به اصل مطلبم اضافه کردم. این مقاله در واقع ترکیبی بود از «گفتههای صاحبنظران» با «تجربهی شخصیام» در این راه.
پس تعریف خلاقیت چیست؟ در این مطلب مفصل دربارهاش صحبت شده:
بالاخره فرقشان چیست؟
به طور خلاصه نظر و درک من دربارهی تفاوتشان این است:
تفکر خلاق دنبال راهحلی کاربردی برای یک مسئلهی مشخص است؛
در حالیکه خلاقیت میتواند صرفا برای بیان یک احساس درونی باشد. ممکن است حتی تصادفی باشد. آفرینشها هنری مثل ادبیات، موسیقی و نقاشی بیشتر از جنس خلاقیت هستند تا تفکر خلاق.
اینجا یک نکته مشخص است: «پرورش خلاقیت به پرورش تفکر خلاق کمک میکند؛ مخصوصا برای ایدهپردازی.»
پس این مطلب را از دست ندهید:
۲. تفاوت تفکر خلاق با تفکر نقاد چیست؟
همکارم در مطلبی مفصل به این سوال پاسخ داده است:
من خیلی خلاصه اینطور پاسخ میدهم: تفکر نقاد پاسخ به «چرا؟» است؛ تفکر خلاق پاسخ به «چگونه».
نکتهی مهم این است که ترکیب این دو موفقیت شما را تضمین میکند.
بیایید برای روشنتر شدن موضوع به مثال خودمان برگردیم:
من میخواستم مقالهای بنویسم که لینک یک گوگل شود. پس آمدم به روش تفکر خلاق این مطلب را تولید کردم.
اگر به خواستهام نرسم، باید اول به روش تفکر نقاد علت را پیدا کنم. وقتی علت مشخص شد، دوباره باید راهحل تازهای خلق کنم.
حالا که همهی گفتنیها را گفتیم، میرسیم به یک تمرین عملی:
تمرین عملی برای قدم اول
میخواهم افزونهی UnDistracted گوگل کروم را به شما معرفی کنم (ضمناً گوگل روحش هم خبر ندارد):
کاربران شبکههای اجتماعی به کمک این افزونه میتوانند در اینستاگرام یا فیسبوک بخشهایی را که نمیخواهند ببینند، ناپدید کنند.
فرض کنید شما به قصد بارگذاری محتوا وارد صفحهی یوتیوب خودتان میشوید. یوتیوب کلی ویدئوی مرتبط نشانتان میدهد که حواستان را پرت میکند. به کمک این افزونه میتوانید از شرّ اینجور حواسپرتیها خلاص شود.
به نظر شما خالق این افزونه با چه مسئلهای مواجه شده که سعی کرده به روش تفکر خلاق حلش کند؟
میتوانید نظرتان را به روش طوفان فکری در کامنتها بنویسید.
راستی من از تجربهام گفتم. شما چطور؟ چه مسئلهای را به شیوه تفکر خلاق حل کردهاید؟
با سلام . بسیار عالی . از تجربه و مطلب مفید شما استفاده کردم . ممنونم
بسیار عالی وموشکافانه مشکلات وموانع نوشتن یک مقاله راتوضیح دادین و تجربه های شخصی میتواند خیلی راهگشاباشد ممنون از اشتراک این مقاله خانم المیرا
بسیار عالی و نکته دان
و مفصل