پیش از این، در کارنکن، زندگینامۀ مسعود اوزیل و مایکل جردن را نوشتهایم. این بار، به سراغ زندگی نامه محمد علی کلی میرویم، کسی که خود را «بزرگترین» مینامید.
اگر از طرفداران او هستید یا به زندگی ورزشکاران علاقه دارید، میتوانید دانش خود را از زندگی او محک بزنید!
اینجا خلاصه زندگی نامه محمد علی کلی را در 5 پرده (با رسم شکل!) برای شما بازگو میکنم و به جنبههای مختلف و جزئیاتی میپردازم که، تا تاریخ انتشار این مطلب، به بسیاری از آنها در صفحات فارسی اشاره نشده است. (برای اطلاعات بیشتر، اول سخن آخر را بخوانید!)
این 5 پرده به این 5 جنبه از زندگی محمد علی کلی میپردازند:
- ورزش و دنیای بوکس
- زندگی شخصی و همسران
- تغییر دین به اسلام
- فعالیتهای محمد علی، خارج از دنیای بوکس
- دوران پس از بازنشستگی
با من همراه باشید!
فهرست
- پردۀ اول: مبارز خستگیناپذیر
- پردۀ دوم: محمد علی کلی، مرد زندگی(!)
- پردۀ سوم: محمد علی کلی چگونه مسلمان شد؟
- پردۀ چهارم: هر انگشت، یک هنر!
- پردۀ پنجم: مبارزه در میدانی دیگر
- سخن آخر
- منابع
پردۀ اول: مبارز خستگیناپذیر
در این قسمت، به آغاز زندگی محمد علی و چگونگی ورود او به ورزش بوکس میپردازیم و اینکه در این حرفه چه مسیری را طی کرد.
تولد
محمد علی کلی در سال 1942 در شهر لوییویلِ ایالت کِنتاکی در آمریکا به دنیا آمد.
نام او در ابتدا همان نام پدرش بود، کاسیوس مارسلوس کلی، اما پس از تغییر دینش به اسلام، نام خود را محمد و فامیلیاش را علی گذاشت، هرچند در ایران او را با نام محمدعلی و با فامیلیِ کلی میشناسیم.
او یک برادر کوچکتر از خودش داشت، به نام رودولف والِنتینو کلی، که او هم، پس از مسلمان شدن، نام و فامیل خود را به رحمان علی تغییر داد.
بوکس آماتور
در دوازدهسالگی، محمد علی و برادرش، یک روز بعدازظهر، سوار تنها دوچرخهشان بودند و در خیابانهای شهر میچرخیدند.
در همین حال، باران شدیدی شروع به باریدن کرد. آن دو برای در امان ماندن از باران به سالن نمایشی که در نزدیکیشان بود پناه بردند.
بعد از دو سه ساعت که باران ایستاد، به سراغ دوچرخهشان رفتند، اما دیدند که دوچرخه سر جایش نیست. مردم به آنها گفتند که موضوع را به پلیسی که در زیرزمینِ همان سالن نمایش بود اطلاع دهند.
آن افسر پلیس، جو مارتین نام داشت و در اوقات بیکاریاش، در همان زیرزمین، به بوکسورهای آماتور آموزش میداد.
وقتی محمد علی با عصبانیت موضوع را به او اطلاع داد و گفت که میخواهد دزد را پیدا کند و «دخلش را بیاورد»، جو از او پرسید: «بلدی مبارزه کنی؟» و او جواب «نه» داد. جو گفت: «چرا نمیای همینجا تمرینو شروع کنی؟»
محمدعلی به پیشنهاد او توجهی نکرد و به خانه رفت، اما وقتی که شبْ برنامۀ جو مارتین، «قهرمانان فردا»، را از تلویزیون دید، خیلی زود برای شروع تمریناتش به آنجا برگشت.
بهگفتۀ جو مارتین، در آغاز، محمدعلی فردی معمولی بود، اما خیلی زود در او چیزهایی دیده میشد که مربی نمیتواند به فرد بیاموزد:
او فرز بود و دستوپایی سریع داشت و عکسالعمل غیرارادی خوبش به او امکان میداد که در برابر مشتهای حریف جاخالی بدهد. وقتی که از ضربه به سرش گیج میشد، زود خودش را پیدا میکرد و بهجای فرار از درد و وحشت، پاسخ حریفش را میداد.
در همان دوران، دویدن را بهعنوان ورزش شروع کرد، اما نه قبل یا بعد از مدرسه، بلکه هنگام رفتن به مدرسه:
در ایستگاه اتوبوس، همراه دوستانش منتظر اتوبوس مدرسه میماند، اما پس از اینکه دوستانش سوار اتوبوس میشدند، او با اتوبوس شروع به دویدن میکرد و هرجا اتوبوس توقف میکرد، او هم میایستاد و برای دوستانش شکلک در میآورد.
یک ماه بعد از ثبتنام در باشگاه جو، محمدعلی اولین مسابقۀ دوران آماتوریاش را پیروز شد.
بوکس حرفهای
در اکتبر 1960 و در سن 18 سالگی، محمد علی دوران حرفهای خود را با شکست تانی هانسِیْکرِ 32 ساله، که رئیس پلیس فایِتویل بود، آغاز کرد.
قهرمانی سنگینوزن جهان
حدود سه سال بعد، در اواخر سال 1963، محمدعلی دیگر بهعنوان مدعی اصلیِ ربودن عنوان قهرمانی جهان از سانی لیستون شناخته میشد.
تاریخ مسابقۀ آن دو 25 فوریۀ 1964 تعیین شد.
لیستون، با سوابق جناییاش و ارتباطاتش با اوباش، فردی هراسانگیز بود.
با توجه به عملکرد محمدعلی در دو مسابقۀ اخیرش و اینکه لیستون قهرمان سابق سنگینوزن، فلوید پترسون، را دو بار در راند اول ناکاوت کرده بود، شانس باخت محمد علی را 7 به 1 برآورد میکردند.
با این همه محمد علی اینطور به لیستون کنایه میزد: «خرس زشت بزرگ»؛ «لیستون حتی بوشم بوی خرسه»؛ «بعد از اینکه شکستش بدم، میخوام به باغوحش اهداش کنم».
نبض محمدعلی روی 120 بود، بیش از دو برابر حالت عادی، 54. برخی میگفتند که این نیشوکنایههایش نشانگر ترس اوست و برخی گمان میکردند که او در مبارزه حاضر نخواهد شد.
اما در نهایت، محمدعلی درحالیکه، با زخمی کردن زیر چشم لیستون، اولین زخمش را برایش به یادگار گذاشته بود، او را ناکاوت کرد و عنوان قهرمانی سنگینوزن را از آن خود ساخت.
در این ویدئو، میتوانید راند آخر این مبارزه را ببینید:
تبعید از دنیای بوکس: محمد علی کلی ، سرباز فراری
محمد علی در همان 18سالگی برای اعزام به خدمت ثبتنام کرده بود (که در صورت نیاز در نیروهای نظامی به خدمت گرفته شود).
در سال 1964، بهدلیل خوانشپریشی و ضعف مهارتهای نوشتن و املا (که از کودکی با او بود) در آزمون صلاحیت نیروهای مسلح آمریکا پذیرفته نشد و در دستهای قرار گرفت که تنها در شرایط اضطرار ملی به خدمت گرفته میشوند.
اما دو سال بعد و درست در زمانی که آمریکا درگیر جنگ با ویتنام بود، نیروهای مسلح سطح استاندارد خود را پایینتر آورد و حالا محمد علی هم مشمول قوانین اعزام به خدمت میشد.
هنگامی که او از این وضعیت آگاه شد، گفت:
جنگ برخلاف آموزههای قرآن است. من نمیخواهم از خدمت شانه خالی کنم. ما نباید در هیچ جنگی شرکت کنیم، مگر به دستور خدا یا پیامبر. […] ما نباید شروعکنندۀ جنگ باشیم، اما اگر به ما حمله کنند، از خودمان دفاع میکنیم. […] من با ویتنامیها جنگی ندارم. چرا باید از من بخواهند یونیفورم بپوشم و هزاران کیلومتر آنطرفتر، برروی سر مردم ویتنام گلوله و بمب بیندازم، درحالیکه در همینجا، سیاهان از حقوق ابتدایی بشر محروماند؟
بنابراین او در 28 آوریل 1967 در جلسۀ اعزام به خدمت حاضر شد، اما سه بار، بعد از این که اسمش خوانده شد، سرجای خود ایستاد و قدم جلو نگذاشت.
افسر به او اخطار داد که مجازات جرم او 5 سال زندان و جریمۀ 10هزاردلاری است، اما او بار دیگر امتناع کرد و در نتیجه دستگیر شد. همان روز، کمیسیون ورزش ایالت نیویورک مجوز بوکس او را تعلیق کرد و عنوان قهرمانیاش را از او گرفت.
مخالفت علی الهامبخش تعداد زیادی از آمریکاییهای سیاهپوست و دیگران شد، اما میتوان گفت در ابتدا، او را به منفورترین فرد در کشور تبدیل کرد و باعث شد که او بارها به مرگ تهدید شود. حتی برخی از افرادی که از تصمیم او حمایت کرده بودند هم به مرگ تهدید شدند.
به مرور زمان، مخالفت با جنگ ویتنام در میان آمریکاییان شروع شد و حالا، محمدعلی، که از بوکس محروم بود، در کالجهای سرتاسر آمریکا سخنرانی میکرد و به نقد جنگ ویتنام و حمایت از غرور سیاهپوستان آمریکا و عدالت نژادی میپرداخت.
بازگشت
در ژوئیۀ 1970، رأی دادگاه فدرال، کمیسیون بوکس ایالت نیویورک را وادار کرد که مجوز محمدعلی را دوباره صادر کند.
او در مبارزهای، اُسکار بوناوِنا را شکست داد و به یکی از مدعیان اصلی رقابت با قهرمان سنگینوزن، جو فریزر، تبدیل شد.
مبارزه قرن: رویارویی با فریزر
مبارزه با فریزر در 8 مارس 1971 برگزار شد.
این مسابقه بهدلیل شور و هیجان زیاد برای رویارویی دو مبارز شکستناپذیر که مدعی قهرمانی بودند مبارزه قرن نام گرفت.
محمد علی درطول مبارزه، گرچه ضربات خودش را به حریف وارد میکرد، اما بیشتر از هر زمان دیگری در طول حرفهاش ضرباتی را هم دریافت میکرد و در نهایت، با اتفاق رأی داوران، نخستین شکست حرفهایاش را تجربه کرد.
این شما و این هم آخرین راند مبارزه قرن:
دومین رویارویی با فریزر
پس از شکست از فریزر، محمد علی با جری کُری، فلوید پترسون و باب فاستر روبهرو شد و آنها را شکست داد.
در یک مبارزه هم، کِن نورتون فک او را شکست و دومین باخت دوران حرفهایاش را برایش به یادگار گذاشت.
بعد از این مسابقه بود که محمد علی ابتدا به فکر بازنشستگی افتاد، اما بعد در مسابقهای دیگر توانست کن نورتون را شکست دهد.
این پیروزی به رویارویی دوبارۀ محمد علی با فریزر منجر شد، که حالا عنوان قهرمانی خود را به جورج فورمن باخته بود.
این بار اما این محمد علی بود که با اتفاق رأی داوران پیروز میشد.
حفظ سرزندگی و رقصپای معروف محمد علی را میتوان تا انتهای مسابقه در این ویدئو مشاهده کرد:
دومین قهرمانی سنگینوزن جهان: غرش در جنگل
شکست فریزر صحنه را برای رویارویی محمد علی با قهرمان سنگینوزن کنونی، جورج فورمن، آماده کرد، نبردی که به غرش در جنگل معروف شد.
ضربات فورمن از محکمترین ضربات تاریخ سنگینوزن شناخته میشد؛ او جو فریزر و کن نورتون را، که هرکدام قبلاً محمد علی را شکست داده بودند، با ناکاوت در راند دوم نابود کرده بود.
محمد علی هم 32ساله بود و بهوضوح از سرعت عمل و واکنشهای سریعش کاسته شده بود. تقریباً هیچکس، حتی حامی قدیمیاش، هاوِرد کازِل، برای پیروزی او شانسی قائل نبود.
در این مبارزه، محمدعلی از تکنیک خاص خودش (که بعداً به تکنیک rope-a-dope مشهور شد) استفاده کرد و وانمود میکرد در کنار طناب گیر افتاده و حریف را تشویق میکرد که دائماً ضربات خودش را بهطرف او پرتاب کند.
کمکم که فورمن خسته میشد، محمدعلی هم مشتها و ضربات سریع بیشتری وارد میکرد تا اینکه، در راند هشتم، با یک ضربۀ ترکیبی او را نقش بر زمین کرد و در میان شور و همهمهای که در استادیوم برپا بود، با ناکاوت حریف، دوباره عنوان قهرمانی را بهدست آورد.
دقت کنید که محمدعلی چطور با تکنیک rope-a-dope انرژی حریف را تحلیل میبرد و ناگهان بر حریف غالب میشود:
فورمن بعدها گفت:
فکر میکردم علی هم قربانی ناکاوت من شود، تا اینکه در حدود راند هفتم، ضربۀ محکمی به فک او زدم و او مرا گرفت و آرام در گوشم گفت: «همهش همین بود، جورج؟» [آنجا] فهمیدم که این چیزی نیست که فکر میکردم.
سومین رویارویی با فریزر: شور در مانیل
در سال 1975، محمد علی، برای بار سوم، مبارزۀ سختی با فریزر انجام داد که شور در مانیل نام گرفت.
در این مبارزه، خیلی زود خسته شد و به تکنیک گیر افتادن در کنار طنابش پناه برد.
اما پس از اینکه فریزر، با حملههای بیامانش، خسته شد، محمد علی حملات خود را دوباره شروع کرد و در نهایت، درحالیکه چشمان فریزر ورم کرده بود، مربی او درخواست توقف بازی را داد و محمدعلی با ناکاوت پیروز شد.
محمدعلی بعداً در اشاره به این مبارزه گفت: «نزدیکترین چیزی بود که به مرگ دیدم.»
و درمورد فریزر گفت: «بعد از من، بزرگترین مبارز تمام دورانها.»
افول
در سال 1979، محمدعلی اعلام بازنشستگی کرد. اما پس از مدت کوتاهی، بازگشت خود را برای رویارویی با لَری هولمز و بردن کمربند انجمن جهانی بوکس (WBC) برای چهارمین بار (که بیسابقه بود) اعلام کرد.
بخش بزرگی از انگیزۀ محمد علی برای این مسابقه احتیاجش به پول بود.
ریچی جیاچِتی، مربی لری هولمز، میگوید: «لری نمیخواست با محمد علی مبارزه کند. او میدانست که محمد علی دیگر چیزی ندارد؛ میدانست که [مبارزهای] وحشتناک خواهد بود.»
حوالی همین زمان بود که لرزش دستان و لکنت زبان محمد علی شروع شده بود، اما به هر صورت، مجوز پزشکی بازگشت به رینگ را دریافت کرد.
اگر نمیتوانید پایان مسابقه را حدس بزنید، آن را در ویدئوی زیر را ببینید:
بعد از مسابقه، سیلوستر استالونه، که داور کنار رینگ بود، درمورد آن گفت که:
مثل تماشای تشریح یک فرد زنده بود.
محمد علی آخرین مبارزۀ خود را در 11 دسامبر 1981 درمقابل ترِوِر بِربیک انجام داد و در آن نیز شکست خورد.
او در حالی با دنیای بوکس خداحافظی کرد که 61 مسابقه، 56 برد، 37 ناکاوت و 5 باخت در کارنامۀ خود داشت.
مبارزههای نمایشی محمد علی کلی
محمد علی با بوکسورها و افراد مشهور دیگری که بوکسور نبودند در مبارزههایی نمایشی شرکت میکرد، ازجمله با لیل آلزادو، فوتبالیست آمریکایی، و خوزه میگِل آگرِلوت، کمدین اهل پورتوریکو. در اینجا، به دو مورد از این مبارزهها اشاره میکنیم.
محمد علی دربرابر اینوکی
آنتونیو اینوکی، که بهاشتباه در برخی صفحات فارسی به «لنوکی» مشهور شده، رزمیکار و کشتیگیر حرفهای ژاپنی است.
محمد علی و تیمش تا حوالی زمان مسابقه نمیدانستند که آیا برای آن سناریویی نوشته شده است یا نه.
قبل از مسابقه، که معلوم شد اینوکی میخواهد در مسابقهای واقعی محمد علی را ببرد، تیم محمد علی قوانینی را برای مسابقه گذاشتند تا آسیبی به او نرسد.
درطول مسابقه، اینوکی برای در امان بودن از مشتهای محمد علی خودش را نزدیک به تشک نگه میداشت و با پا ضربههایی به ران و پشت پای محمد علی میزد و محمد علی هم گاه برای فرار از این ضربات بهروی طناب میرفت.
محمد علی، در این مسابقه، توانست تنها 6 مشت پرتاب کند، که فقط دو تای آنها به اینوکی اصابت کرد.
در ویدئوی زیر، میتوانید لحظاتی از این مبارزۀ عجیب و خندهدار را ببینید 😀 :
در انتهای مسابقه، پاهای محمد علی ورم کرده بود و خونریزی داشت.
به او توصیه کردند چند روزی استراحت کند، اما او برای یک مسابقۀ دیگر به کرۀ جنوبی رفت. بعد از آن، پاهای او آنقدر کبودی و عفونت داشت که چند هفته در بیمارستان بستری شد و نزدیک بود پایش را قطع کنند.
محمدعلی در برابر کاظمی
محمد علی، در سال 1372 (51سالگی)، در جریان سفر خود به ایران، یک مسابقۀ نمایشی هم با بوکسور ایرانی، اصغر کاظمی، برگزار کرد.
در این ویدئو، هم ادای احترام کاظمی را به او میبینید و هم شوخیهای محمد علی در حین اجرای مسابقه:
پردۀ دوم: محمد علی کلی، مرد زندگی(!)
پردۀ دوم از زندگی نامه محمد علی کلی را به همسران و فرزندان او اختصاص میدهیم که از بخشهای جنجالی زندگی اوست. او چهار بار ازدواج کرد و 7 دختر و دو پسر داشت.
ازدواج با سونجی روی
در سال 1964، محمد علی با سونجی روی، که در یک بار کار میکرد، آشنا شد و حدود یک ماه بعد با او ازدواج کرد. اما آن دو، حدود دو سال بعد از یکدیگر جدا شدند.
محمد علی در بیان علت اختلافاتشان میگوید که «سونجی کارهایی را که باید نمیکرد؛ رژ میزد؛ لباسهای نامناسب میپوشید و ظاهر نامناسبی داشت و این مسائل باعث جروبحث بین ما میشد».
آنها از این ازواج فرزندی نداشتند.
ازدواج با بلیندا بوید
حدود 3 سال بعد از سونجی، محمد علی با بلیندا بوید ازدواج کرد.
بلیندا که در خانوادهای به دنیا آمده بود که پیرو سازمان «امت اسلام» شده بود، بعداً نام خود را به «خلیله علی» تغییر داد.
زندگی مشترک آنها 10 سال ادامه داشت و از این ازدواج 4 فرزند داشتند: مریم، جمیله، رشیده و محمدعلی.
محمد علی، در مدت این ازدواج، با زنان دیگر هم ارتباط داشت و برای مدتی بلیندا هم از این قضیه مطلع بود.
اما ضربۀ نهایی به این ازدواج را معشوقهای زد که، پس از جداییِ بلیندا از محمد علی، خود همسر سوم او شد.
ازدواج با ورونیکا پورشه
ورونیکا یکی از دخترانی بود که همراه تیم محمدعلی برای تبلیغ مسابقات او سفر میکرد. زندگی محمد علی با او حدود 9 سال ادامه داشت و حاصل آن دو فرزند بود: حنا و لیلا.
این ازدواج هم بهدلیل بیوفاییهای ادامهدار محمد علی به جدایی انجامید.
ازدواج با یولاندا ویلیامز
حدود یک سال پس از جدایی از ورونیکا، محمد علی با یولاندا «لانی» ویلیامز ازدواج کرد و تا پایان عمر با او ماند.
آن دو از این ازدواج فرزندی نداشتند، اما پسری را در 5ماهگی به فرزندخواندگی پذیرفتند و نام او را اسد گذاشتند.
حساب دودوتاچهارتا!
اگر تا اینجا، تعداد فرزندان محمد علی را شمرده باشید، متوجه میشوید که فقط از 5 دختر نام بردیم، اما، در ابتدای این پرده، گفتیم که او 7 دختر داشت.
محمد علی همزمان با بلیندا، با واندا بولتون در ارتباط بود و بعداً، طبق احکام اسلامی و خلاف قوانین آمریکا، با او ازدواج کرد. آن دو دختری به نام خَلیَه داشتند.
میا هم دختر دیگر محمد علی بود که از رابطهاش با پاتریشا هاروِل به دنیا آمده بود.
پردۀ سوم: محمد علی کلی چگونه مسلمان شد؟
این بخش از زندگی نامه محمد علی کلی شامل موضوعی است که تأثیر آن بر سایر بخشها بهخوبی آشکار است: اینکه او چگونه با اسلام آشنا شد!
محمد علی، در سال 1959 (17سالگی)، بهدعوت یک روحانی مسلمان در جلسات سازمان امت اسلام شرکت کرد و با آن آشنا شد و کمکم، بدون اطلاع عموم، حضور در آن جلسات را ادامه داد.
«امت اسلام» سازمانی بود که خدمات مختلفی را به سیاهپوستان ارائه میکرد.
اِلیجا محمد، که پیامبر سازمان محسوب میشد، از پیشینۀ سیاهپوستان میگفت و به دنبال این بود که آنها هویت خود را بیابند.
سخنان او محمد علی را تحتتأثیر قرار داد و بهتدریج او را مجذوب سازمان کرد.
در ابتدا، «امت اسلام» بهدلیل اشتغال محمد علی به بوکس، ورود او به سازمان را رد کرد، اما پس از اینکه با شکست لیستون قهرمان شد، با ورود او موافقت و عضویتش را علنی کرد.
مدتی بعد، الیجا محمد، در رادیو، تغییرنام او را به محمد علی اعلام کرد.
در جلسات «امت اسلام»، محمد علی با مالکوم ایکس هم ملاقات کرد که به معلم روحانی و سیاسیاش تبدیل شد.
پس از الیجا محمد، «وارثْ دین محمد»، پسر او، رهبری سازمان را به دست گرفت و اصلاحاتی را به وجود آورد، ازجمله اینکه این ایده را که پدرش پیامبر بود رد کرد و همچنین پیروان سازمان را به پذیرش اسلامِ تسنن دعوت کرد.
محمد علی هم، بهدنبال این دعوت، آموزههای الیجا را کنار گذاشت، از «امت اسلام» کناره گرفت و به تسنن روی آورد.
پردۀ چهارم: هر انگشت، یک هنر!
پردۀ چهارم زندگی نامه محمد علی کلی، به سایر ویژگیها و فعالیتهای او، در کنار بوکس، اختصاص دارد.
محمد علی کلی و موسیقی رپ!
محمد علی بهخاطر رجزخوانیهای قبل مبارزهاش معروف بود و در آنها اغلب پیشبینی میکرد که در چه راندی حریف را ناکاوت میکند.
او در این رجزخوانیها و همچنین در سخنرانیهای سیاسیاش از جملات قافیهدار و شعرِ گفتار (شعری که در آن عناصر زبان عامیانه بهکار میرود) استفاده میکرد.
نمونههایی از قافیهسازی و حاضرجوابی او را در ویدئوی زیر ببینید:
جملات قافیهدار او زمینهساز ظهور موسیقی رپ در دهۀ 1970 شد. روزنامۀ گاردین مینویسد برخی ادعا کردهاند که محمد علی اولین رپر بوده است.
او همچنین زمینهساز ظهور نسلی از شاعران و موزیسینها شد که «آخرین شعرا» نام گرفتند.
در سال 1963، او یک آلبوم موسیقی شعر گفتار، به نام من بزرگترینم، را روانۀ بازار کرد که از اولین نمونههای موسیقی رپ شناخته میشود.
این آلبوم 500.000 نسخه فروش داشت و نامزد دریافت جایزۀ گرَمی (Grammy Award) شد.
محمد علی یک بار دیگر هم، برای آلبوم ماجراهای علی و دار و دستهاش در برابر آقای پوسیدگی دندان، نامزد جایزۀ گرَمی (در زمینۀ بهترین موسیقی برای کودکان) شد. فرانک سیناترا هم از افراد مشهوری بود که در این آلبوم همکاری داشتند.
بازیگری و حضور در تلویزیون
محمد علی علاوهبر مسابقاتش، در نقشهای دیگری هم در تلویزیون ظاهر شد.
مثلاً، بهعنوان بازیگر، در سال 1975 در فیلم «بزرگترین» نقش خودش را بازی کرد، و در سال 1979، در فیلم «راه آزادی» در نقش برده و سرباز سابقی ظاهر شد که بهعنوان سناتور مجلس آمریکا انتخاب میشود.
هنر و محمد علی کلی
محمد علی همچنین نقاشی آماتور بود که در دهۀ 1970 چندین نقاشی از خود بهجا گذاشت.
در اکتبر 2021، 26 تا از نقاشیهایش به حراج گذاشته شد و حدود 1 میلیون دلار به فروش رفت.
این دو تا هم برای اینکه ببینید خیلی آماتور بود 😀 :
محمد علی کلی به روایت خود
محمد علی دو بار زندگینامه خود را نوشت: یک بار در کتاب « بزرگترین: سرگذشت خودم »، در سال 1975، و بار دیگر در کتاب « روح یک پروانه »، در سال 2003.
پردۀ پنجم: مبارزه در میدانی دیگر
محمد علی کلی، در سال 1984، سه سال پس از کنارهگیری از بوکس و در سن 42 سالگی، تشخیص سندروم پارکینسون را دریافت کرد.
پارکینسون یک بیماری مغزواعصاب است که باعث علائمی از این دست میشود:
- حرکات غیرقابلکنترل، مانند لرزش؛
- خشکی بدن؛
- دشواری حفط تعادل و هماهنگی اعضای بدن.
این علائم بهتدریج ایجاد میشوند، پیشرفت میکنند و کمکم ممکن است باعث مشکلاتی در صحبت کردن و راه رفتن فرد شوند.
ویدئوی زیر، که در صفحات فارسی بهعنوان محمد علی کلی در پیری مشهور شده است، در واقع علائم پارکینسون او را در 64 سالگی نشان میدهد. میتوانید ببینید که او چطور لبهایش را محکم نگه داشته است.
محمد علی در طول این دوره هم، فعال ماند و بهعنوان داور مهمان در رویداد WrestleMania شرکت کرد.
او پس از بازنشستگی، بهطور کلی تمرکز خود را برروی فعالیتهای انساندوستانه گذاشت تا به وظیفۀ اسلامی خود برای انجام کار خیر عمل کرده باشد و همانطور که قبلاً گفته بود، «برای دیدار با خدا آماده شود».
در این راه، او میلیونها دلار به سازمانهای خیریه و مردم محروم، فارغ از هر دین و مذهبی، کمک کرد. تخمین زده میشود که او در سرتاسر جهان به 22 میلیون نفر که با گرسنگی دستوپنجه نرم میکردند غذا داد.
محمد علی در 2 ژوئن 2016 بهدلیل بیماری تنفسی در بیمارستان بستری شد و روز بعد در اثر شوک عفونی در سن 74سالگی درگذشت.
سخن آخر
در نوشتن زندگی نامه محمد علی کلی، سعی کردم سه نکته را در نظر بگیرم:
- اول اینکه جامع باشم و به زندگی او از جنبههای مختلف نگاه کنم؛
- دوم اینکه به جزئیاتی بپردازم که در صفحات فارسی به آنها پرداخته نشده؛
- و سوم اینکه تا حد امکان مطالب واقعی و منصفانه را منتشر کنم و مطلب نادرست یا شایعهای را نشر ندهم.
به همین دلیل، مدام (مخصوصاً درمورد مسائل حساسیتبرانگیز)، در کنار استفاده از ویکیپدیای انگلیسی، منابع مختلفِ معتبر یا دستاول را بررسی میکردم، مانند زندگینامههای محمدعلی که یا خودش آنها را نوشته یا در تهیۀ بعضی از آنها همکاری داشته است. (اسم این منابع را در قسمت پایین آوردهام.)
اما به هر حال، نمیتوان همۀ مسائل را در چنین زندگی نامه خلاصهای پوشش داد، آن هم درمورد کسی مانند محمد علی کلی !
متأسفانه گویا زندگینامههای معتبر خارجی دربارۀ محمد علی یا به فارسی ترجمه نشدهاند و یا اگر شدهاند، تجدیدچاپ نمیشوند و فقط نسخههای کودک و نوجوان در بازار موجود است.
بنابراین اگر به جزئیات بیشتری علاقهمندید، ناچاراً شما را به خواندن نسخههای زباناصلی دعوت میکنم (از اعتبار زندگینامههای فارسی بهقلم نویسندگان ایرانی اطلاعی ندارم).
امیدوارم خواندن این صفحه برایتان جذاب بوده باشد.
موفق باشید!
منابع زندگی نامه محمد علی کلی
- www.wikipedia.com
- The Soul of a Butterfly; Muhammad Ali & Hana Yasmeen Ali
- Ali: A Life; Jonathan Eig
- Muhammad Ali: His Life and Times; Thomas Hauser
- www.britannica.com
- www.news.artnet.com
مطالب مرتبط
شرکتها و مؤسسات ایرانیای هستند که شاید روزانه با آنها سروکار داشته باشیم یا اسم آنها را بشنویم، مثل دیجیکالا. آیا چیزی از بنیانگذاران آنها میدانید؟ با لمس دکمههای زیر، میتوانید زندگینامۀ چند تن از این بنیانگذاران را بخوانید:
اگر هم علاقهمند به خواندن زندگینامۀ بازیگران و کارگردانهای خارجی هستید، دکمۀ زیر را لمس کنید:
شخصاً فکر میکنم باید بتوانیم همۀ ویژگیهای مثبت و منفی افراد، مخصوصاً افراد بزرگ، را در کنار هم ببینیم.
نه بهخاطر یک ویژگی مثبت آنها را به عرش ببریم و نه بهخاطر یک ویژگی منفی به فرششان بکوبیم!
و تنها در این صورت است که با انسانهای واقعیای روبروییم که شاید بتوانیم از تجربیاتشان در زندگی خود استفاده کنیم.
به همین دلیل بود که در ابتدا میخواستم عنوان متن را «محمد علی کلی: نه فرشته نه شیطان» بگذارم.
نظر شما در اینباره چیست و پس از خواندن زندگی نامه محمد علی کلی چه نگاهی نسبت به او دارید؟
در کل نظرتان درمورد این زندگینامه چیست؟
منتظر خواندن نظراتتان هستم!
مقاله جامع عالی بود لطفا برای لین بخش بلاگ سایتو یا در هدر و یا در فوتر قرار دهید
محمد علی کلی روح بزرگ و مهربان و قلبی شجاع داشت اما در این نوشته کمتر به این موضوعات توجه شده است که امیدوارم اصلاح گردد.
چه عالی. احتمالا سریال جالبی میشه.
مطلب جالب و کاملی بود.
اتفاقا قراره براساس یکی از زندگی نامه های منبعِ این مطلب، سریالی ۸ قسمتی هم درمورد محمد علی کلی ساخته بشه: به نام Excellence: 8 fights. مورگان فریمن و رنه ژان پیج هم از تهیه کننده هاش هستن.
ممنون از لطفتون.
خیلی خوب بود. مهمترین نکته واقعگرایانه بودن دید نویسنده بود که به تمام جنبه های مثبت و منفی شخصیت پرداخته بود. این باعث میشه که بهتر بشه در شخصیتهای بزرگ مشابهتیابی کنیم برای خودمون و بفهمیم که هر فرد موفقی سیاهی ها و سفیدی هایی داره.
دقیقا همین مدنظر بوده؛ ممنون
خیلی عالی و جامع بود.
خیلی عالی و جامع بود