این مطلب، قسمت دوم گفت و گوی امین آرامش و امیر موسوی، تور لیدر، در اپیزود نود و ششم پادکست کارنکن است. برای مشاهده قسمت اول این گفتوگو، اپیزود نود و پنجم را مشاهده کنید.
تصورات منفی از تور لیدری و تجارت
امیر موسوی: ببین من پر از تصاویر منفی در مورد تور لیدری بودم که فکر میکردم کاسبی و پول درآوردن، تا یه حدی یه چیز بدیه.
انگار با یه میزانی از کلک بازی حتماً همراهه که آقا مثلاً بد نباشه من بیام تو پیجم بگم میخوام تور برگزار کنم، انقدر دلار بیاید بدید. ببین اینا رو دوست دارم خیلی رو راست بگم حتی یه استوری هم ازشون نذاشتم.
امین آرامش: پس ما با یه آدمی طرفیم قبل از برگزاری تور، به صورت کاملاً جدی، که رفته چیزای مختلف رو تجربه کرده و همش هم رفته توی دیوار.
یعنی رفته کشاورزی کرده، سعی کرده بز بفروشه، شیخ علی میرزا خواسته راه بندازه و هیچ کدوم جواب نداده. درسته؟
یه سؤال. اینکه به این نتیجه برسی که این کاره نباید ادامه داده بشه و این رو باید شکستش رو اعلام کنیم، معیارهای خاصی هست، چون همینجور که خودت گفتی بعضی از اون کارا رو اگه ادامه میدادی شاید یه اتفاق خوبی میافتاد.
چون به نظرم اینم خیلی توانایی مهمیه که تو بدونی کجا کرکره رو بکشی پایین.
امیر موسوی: دقیقاً آفرین.
چی یاد گرفتی؟
امین آرامش: اینو چیزی میتونی بگی که چی یاد گرفتی؟ چون من این سؤال رو خیلی دیدم بچهها میپرسن که از کجا بفهمم که این کار رو دیگه نباید ادامه بدم.
امیر موسوی: خب من اولین نکتهام اینه که بیایم با عدد و رقم اهداف و چشماندازها و اون اتفاقی که داره واقعاً میافته رو بنویسیم. حالا باز اینی که میگم میتونه خیلی ساده باشه، یعنی همین یه اکسل باشه.
یه موقعهایی با یه ماشین حساب میتونی دربیاری که تو واقعاً داری الان سود میکنی، ضرر میکنی.
من فکر میکنم خیلی از کارهایی که ما مخصوصاً تو ایران انجام میدیم، به خاطر اینکه حواسمون نیست که تورم اینجا چه نقشی داره، یا اینکه تو ملک از خودته، مغازه از خودته، یه جایی که ملک خودته داری یه چیزی میفروشی.
خب تو نباید بیای بگی این ماه مثلاً من ۱۰ میلیون درآوردم، اگه اجاره اونجا ۱۵ میلیونه تو باید بگی من ۵ میلیون ضرر کردم این ماه.
امین آرامش: هزینه فرصت رو باید در نظر بگیری.
معیارهای تشخیص زمان پایان یک پروژه
امیر موسوی: آره. یعنی تو بیای به شکل دقیقی حسابداری بکنی، عدد و رقم داشته باشی و ببینی که این وقتی منفیه یعنی اینکه داری ضرر میکنی. اگه این عدد و رقم نباشه ما میتونیم دچار توهم پیروزی بشیم.
یعنی من فکر میکنم ما الان کسب و کارهایی داریم در ایران خودمون، طرف ۱۰ ساله که منفیه ولی نمیتونه اینو متوجه بشه و فکر میکنه که خب خدا رو شکر داره چرخش میچرخه. در حالی که این میتونست توی این ۱۰ بار تغییراتی بده و الان مثبت بشه.
یکیش اینه، یعنی حسابداری درست که در نظر بگیری همه چیز رو، نه اینکه بعضی چیزا رو یادت بره اون وسط. یا توی اون کار مثلاً صادرات کشمش، آره من ضرری نکردم ولی به خاطر اینکه دلار رفت بالا بود، ولی دلاری کار واسه من سودآور نبود.
نباید بیام بگم خب الان پس دوباره ادامه بدیم همینو. اگه اینجوری باشه که تو در واقع دچار یه تصوری میشی که چرخهاش داره میچرخه. واسم یه نکته دیگه هم هست، اینکه آدم وقتی یه کاری میکنه واقعاً سخته که بخواد اعلام شکست بکنه.
جسارت اعلام شکست
امیر موسوی: من این شیخ علی میرزا رو شاید الان اولین جاییه که دارم اعلام شکستش رو میکنم. تا یه جایی تو اصلاً دیگه اونو ول میکنی ولی باز اعلام نمیتونی بکنی.
یه کسی هم بپرسه میگی ای هست آره هست .اگه تو بگی انگار میگن، پس اون همه فلان میگفتی چی؟ تو که میگفتی فلانه. انگار میترسی از اینا.
در حالی که در ذات این کارا همین هست دیگه. اگر یه آدمی بیاد بگه من آدمیام که همش دارم پیروز میشم، من شاید سال بعد بیام اصلاً یه حرفای دیگه بزنم در مورد تور لیدری، بگم نظرم عوض شد.
خب اوکی زندگی همینه دیگه. من خودم به شخصه واقعاً فکر میکنم سختم بود که بگم این شیخ علی میرزا که با این امید انجام دادیم، من با داییم صحبت کردم که اون واحدی که پایین توی ساختمونمون داشت رو یه جاشو بده. که ما میخوایم یه کاری بکنیم، بعد میگه شما یه کسب و کار داری. بعد بهش بگم نه هیچی. به قول تو رفت توی دیوار. خب سخته دیگه. تو انگار آبروت میخواد بره. حالا مامانم چی بگه، میگه من که گفتم اول فلانه.
ترس از قضاوت دیگران
امین آرامش: آفرین. ببین این جزو دلایل ناگفتهی آدمهاست توی تصمیمگیریشون. ترس از قضاوت دیگران. یعنی آدما یک جاهایی یه سری کارا رو میکنن یا نمیکنن، به واسطه اینکه اگه این کار رو بکنن، بعد اون چه فکری میکنه؟
شاید اینو صریحاً خودش نگه، ولی بری یه خرده واکاوی کنی میبینی جزو دلایل ناگفتهاش همینه که، اگر این بشه اون چی میگه. در حالی که تو اونقدری هم که ما فکر میکنیم برای دیگران آدمای مهمی نیستی.
امیر موسوی: دقیقا آفرین. اصلا اون آدم میخواد به تو یه تیکه بندازه دیگه. اون میتونه با هزار تا دلیل دیگه تیکهاشو بندازه. حالا تو بذار حداقل با یه چیز مشخص تیکه رو بندازه و بره.
واقعاً این یه چیز مهمیه. یعنی همون قدری که ما بیشتر روی این تاکید میکنیم که اگه یه ایدهای داری برو راه بنداز. ولی به اینم باید فکر کنیم که همونقدر این اهمیت داره اگه دیدی جواب نمیده تعطیل کن، زود تعطیل کن. عمر خودت رو به باد نده، اگه به قول تو فهمیدی بازی من نیست، من آدم این کار نیستم، خب برو سراغ ایده بعدی.
تو میتونی توی چند سال کلی تجربه کسب بکنی. من الان که دارم این داستانا رو میگم، سر اینا به هر حال یه سرمایهگذاریهایی بوده، پول از دست دادم. حالا واقعاً هیچ موقع هم آدمی نبودم که این پولا عین خیالم نباشه.
مثلاً من گفتم سر اون هندوونه، چند هزار دلار بوده. اصلاً اون مدتی که من اونجا زندگی میکردم سر همین شیخ علی میرزا پول اولیهای بوده. کلی ظرف و چیزای مختلف و پول گرافیست و… حالا به جز وقتی که خود ما میذاشتیم و ما چند نفر بودیم.
فروش ماشین و خونه برای سرمایه کار
امیر موسوی: ولی من الان دارم به این فکر میکنم، حالا در مورد خودم بگم، من تو این بازهها یه بار ماشینام رو فروختم. یه ماشین داشتم که تقریباً فکر کنم 2 سال پیش فروختماش حدود 200 میلیون تومن.
یه دورهای توی یکی از همین سفرا که میخواستم برم، خونهی خودم رو که همیشه اینطوری بود که میرفتم سفر میومدم و در دسترسم بود، دیدم که اینجوری نمیتونم. خونه رو کلاً رهن دادم به مدت 1 سال، که اون پول رهن یه پولی بشه که سرمایهی کارم بشه.
طبیعتاً اونجا به این فکر میکنی که خب سال بعد چی؟ چهجوری؟ ولی اینا در ذات این داستانه. حالا من با همه این داستانا اون موقعی که دوباره در آفریقا بودم و این پروژهها داشت شکست میخورد، من با یه پولی رفته بودم، ماشینام رو فروخته بودم، خونه رو رهن داده بودم، یه حس شکست سنگینی داشتم.
قصهی پدربزرگ امیر از تجربهی شکست
امیر موسوی: یه حسی داشتم که یاد یه قصهای میافتادم که همیشه مادربزرگم در مورد پدربزرگم تعریف میکرد.
مادر بزرگم میگفت که آقا عباس چند بار توی جوونیش از روستای بابلقانی که روستای پدریمه رفت تهران برای اینکه کار کنه. میگفت یه بار که این رفته بود، ما فکر میکردیم 3 ماه بعد قراره با یه پولی برگرده. 3 ماه گذشت نیومد. ارتباطاتم سخت بود.
5 ماه، ۶ ماه گذشت و بعد از مدت طولانی اومد. گفتیم خب چی شد؟ و گفت حقیقتش کار درستی پیدا نشد و الان هم صفر صفر برگشتم. و داستان این بوده که توی همون ماههای اول، همون پول اولیه هم که داشتم تموم شده بوده. شغل خوبی هم گیر نمیآوردم.
هر پولی در میومده اونجا خرج میشده و اصلاً شرمنده بودم میگفتم بذار یه ذره بیشتر بمونم تا حداقل یه پولی دربیارم، وقتی میرم نگم که هیچیه هیچی. اونجا من داشتم به این فکر میکردم که خونه رو رهن بده، ماشین رو بفروش، با یه پولی رفته بودم و اونجا دیدم که من الان همون هم ندارم. یعنی میخوام برگردم و بگم من اون پولم بردم در آفریقا به باد دادم.
عبور از شکست و شروع دوباره در مسیر تور لیدری
امین آرامش: از این بیا رد نشیم. یعنی اون حس شکست اون لحظه رو بیا یه خورده بیشتر باز کن برامون که توی ذهنت چی گذشت و با چه فکرهایی از اون مرحله رد شدی؟
ریسکهای مخرب و ریسکهای قابل کنترل
امیر موسوی: ببین شاید بیشتر برای منم همین بود که حس میکردم که با دیگران چهجوری روبهرو بشم. یعنی خودم میگفتم اشکال نداره دیگه حالا تو حداقل این مدیریت ریسک رو کردی. این به نظر من یه نکتهی مهمی شاید توی این داستان بوده.
یه موقع هست که تو یه پولی داری که اگه اون نباشه دیگه نابودی یعنی اصلاً زندگیت به باد میره. هیچ پلنی نداری که من چهجوری همین رو جبران کنم. شاید برم اصلاً زندانی بشم. تو این پول رو ببری سرمایهگذاری کنی، کاری راه بندازی، کار درستی نیست.
ولی یک داراییهایی داری مثل همین که میگم، این ماشینه یا یه مقداری از خودت خیالت راحته که من میگفتم من برگردم تهش میرم تدریس همون المپیاد و یه پول در حد گذران زندگیم میاد. حالا یه پولی هم که قبلش جمع کرده بودم اون به باد رفته. بین این دو تا تفاوته.
من خودم به شخصه توی زندگی ریسکی که بعدش نابود بشم و بعد بگم اگر که این پول رو از دست بدم دیگه مثلاً باید برم زندان، از این ریسکها نکردم و این فکر میکنم کار عقلانیایه.
آمادگی برای بدترین سناریوها
امین آرامش: درسته. یعنی شکست سنگین بوده ولی برای اون شکست سنگین هم تو برنامه داشتی. یعنی بدترین سناریو هم قابل تحمل بوده.
امیر موسوی: آمادگیشو داشتم.
امین آرامش: آفرین این خیلی به نظرم چیز مهمیه.
امیر موسوی: توی اون شرایط گفتم من حداقل همین تورها رو برم انجام بدم که با اینا یه مبلغ جزئی بتونم پول دربیارم که وقتی برمیگردم ایران یه ۲۰۰۰ دلار دستم باشه.
یعنی اون موقع واقعاً همش من پدربزرگ مرحومم میومد تو ذهنم .میگفتم پدربزرگم رفته بود تهران میخواست برگرده به روستای بابلقانی، من از ایران اومده بودم به آفریقا میخواستم برگردم. واقعاً مهمترین انگیزهام از اون تورها این بود که یه جورایی انگار که میخواستم من از خودم اعاده حیثیت کنم.
تطابق کار با چشماندازهای بلندمدت فردی
امین آرامش: میفهمم چی میگی. حالا من یه جمعبندی بکنم از این تیکه رد بشیم بریم سراغ داستان تورها. من این سوال رو پرسیدم که بهم یه سری معیار بگو که برای اینکه بگیم این کاره رو دیگه ببندیم کرکرهاش رو بکشیم پایین چیه؟
گفتی، یک اینکه حسابداری مالی بکنیم و ببینیم این کاره واقعاً اگه با این فرمون بره آیا کار خوبی هست که ادامه پیدا کنه یا نه. دو، دیگه چی؟
چون آخه منم یه چیزی به ذهنم میرسه در مورد اینکه بگم. اونم اینه که حالا این بحث مالیه خب قابل اندازهگیریه. یه چیز دیگه اینه که شاید حالا احتمالاً تو هم اینو داشتی ولی حالا الان اینو بهش اشاره نکردی اینه که تو ببینی که حتی اگر این پول رو داشته باشه، من آدمی هستم که ۱۰ سال دیگه اینو برم، ۵ سال دیگه اینو برم؟
و این سؤال که آیا من آدمی هستم که ۵ سال دیگه برم، یه سؤال قبلشه. اصلاً من ۵ سال دیگه از خودم چی میخوام. یعنی جواب این سؤال سر اون داستان مثلاً کلوچه برای من این بود که، ببین اوکی اصلاً این پول هم داشته باشه ولی اینی که من توش رفتم من واقعاً نمیخوام ۵ سال دیگه اینجا باشم.
یا مثلاً استادی دانشگاه که برای من از روی میزم حذف شد، گزینهاش این بود که دیدم من واقعاً نمیخوام ۱۰ سال دیگه یه استاد دانشگاهی باشم که هی میرم هر ترم مکانیک سیالات درس میدم میام و هی دارم مقاله میدم.
اینکه تو اول بفهمی که چی میخوای، حالا رفتی اون کارا رو توی یه دونه مقیاس کوچیک تجربه کردی، حالا اینو ۱۰ سال دیگه من تصور کنم اگه با این فرمون بره همونیه که من میخوام؟ اینم به نظرم یه دونه معیاره که میتونه بهمون کمک کنه که اگر اون نیست بتونیم پروندهشو ببندیم.
پذیرش شکست به عنوان بخشی طبیعی از فرآیند رشد
امیر موسوی: یه نکته هم اگه من بخوام اضافه کنم اینه که بدونیم که این موضوع در ذات این تجربه است. این به نظر من یه چیز تسلیبخشیه.
اگر فکر کنیم جزو گزینهها این نیست یا از اول آمادگیاش رو نداشته باشیم شاید خیلی برامون سنگین باشه. ولی وقتی که میدونیم اینو، یا شاید بعد از چند تجربه آمادگیاش رو داریم، میگیم مگه غیر از این قرار بود باشه؟
دو حالت داشت دیگه. یه حالتاش این بود که به این جمعبندی برسم. و الان هم هیچ اتفاق عجیب غریبی نیفتاده. آسمون به زمین نیومده. یکی از حالتهای محتمل این بازی که واردش شدم اتفاق افتاده. فکر نکنیم یهو همه چیز دیگه الان رفت در یک حالت کنترلنشدهای که دیگه معلوم نیست چی میخواد بشه.
مقایسه ذهنیت منفی با واقعیتهای عینی
امین آرامش: چون که اینو مغز ما و هم اطرافیان ما اون واقعه رو یه جوری برات تصویر میکنه که فکر میکنی دنیا به آخر رسید. در حالی که مغز داره مزخرف میگه.
یعنی اونقدرم که به نظر میرسه اوضاع بد نیست. مثل کلی آدم دیگه، که یه کاری راه انداختن جواب نداد ، تو هم راه انداختی جواب نداد، فدای سرت. یه چیزی یاد گرفتی. میریم کار بعدی. چیکار کنیم؟ همینه دیگه.
امیر موسوی: آره. و به نظرم به صورت آماری آدمهایی که این کار رو بارها و بارها انجام میدن، بالاخره تهش به یه جایی میرسن که میگن آها اینو میخوام ادامه بدم و ۵ سال دیگه هم اوکیام خودم رو در این جایگاه ببینم. این اتفاقه میفته. اینم نکته به نظر من شیرین این تجربههاست.
نقش تجربههای مکرر در رسیدن به موفقیت
امین آرامش: که اون تجربهها لازمه تا به اینجا برسی. در حالی که توقع آدما این نیست. تو یک مسیر کامل مشخصی بهم بده که همونو تا ته برم. اصلاً دنیا اینجوری کار نمیکنه.
تو باید چیزهای متنوع رو تجربه کنی و بعدش بفهمی چیه. که برای تو داستان تور بود. بریم حالا تور رو برامون باز کن ببینیم که چی شد که رفتی سراغ برگزاری تور و چطور پیش رفت.
تصورات منفی اولیه درباره تور لیدری
امیر موسوی: ببین تور هم از اون داستانهایی بود که من اصلاً فکر نمیکردم بخوام یه روزی تور لیدر باشم. من تصورم از آدمهای تور لیدر، فکر میکردم با ویژگیهای شخصی من اصلاً جور در نمیاد.
آدمی که انگار یه جورایی مجلس گرم کنه، این تصورات کلیشهای خود من بود. یه آدمیه که مهارت خاصی داره در اینکه یه چیز گرون قیمتی مثلاً اون تور رو بفروشه به آدما. شاید این قسمتاش از تصویر ذهنیام از کسایی که پشت تلفن میخوان تور بفروشن هست. که نری زندگیت به باد میره، همه باید الان پاشن برن آنتالیا.
واقعاً تصویر ذهنی در مورد تور لیدری و خود تور که یه سری آدم انگار مرفه بیدردن، که اینا میان پول میدن که برن یک جایی رو ببینن و یک فضای بیروحی حاکمه. تصاویر منفی در مورد تور لیدری بودم، کما اینکه در مورد خیلی چیزای دیگه هم از این تصویرای منفی اشتباه داشتم.
اینم به نظرم یه نکته مهمیه. اینا سد راه ما میشن و سالها باعث میشن که ما سمت بعضی چیزا نریم. فکر میکنم تا حدی خود من اینو داشتم که فکر میکردم کاسبی و پول درآوردن تا یه حدی یه چیز بدیه. انگار با یه میزانی از کلک بازی حتماً همراهه. خب این این وقتی این باور به یه دلیلی از بچگی رفته باشه تو مغزت خب چی میشی؟ تو میفتی دنبال این کار؟
فرهنگ پول و کسبوکار صادقانه
امین آرامش: نه دیگه. تو اصلاً به فرهنگ ما نگاه کن. پول چرک کف دسته. آخه این چه حرف مزخرفیه. کی گفته پول چرک کف دسته؟ پول خیلی از مشکلات رو میتونه حل کنه. یعنی اینا توی فرهنگ ما خیلی هست.
مشاور املاک صادق و مورد اعتماد
امیر موسوی: فکر کن ما میگیم مشاور املاک. چقدر در موردش چیزهای منفی میگیم. فکر کن بله درصد بالاییش همینی که تو میگی باشه. تو الان مشاور املاک صادق و مورد اعتماد میتونی بشی و اگه واقعاً همینیه که تو میگی پس تو دیگه میدرخشی.
تو فکر کن تو فضایی که کسی نمیدونه به کی اعتماد بکنه تو یه آدمی میشی مورد اعتماد، که بقیه چقدر سریع به همدیگه توصیه میکنن. آقا خواستی بری برو پیش این مشاور املاک. پس چیزی نداره که تو بگی نه نه نه. اصلاً من برم مشاور املاک بشم.
تجربهای متفاوت در تور لیدری
امیر موسوی: حالا برای من واقعاً تور لیدری یکی از مشاغلی بود که فکر میکردم که اصلاً ربطی به من نداره، اصلاً مال این کارا نیستم. و شاید خوبیاش این بود که از سر همین اجباره. حالا یه بار قبلش اون برنامه اوگاندا رو برگزار کرده بودیم مشترک و بعد این دفعه از سر اجبار همین داستان دست خالی برنگردم مثل آقا عباس.
گفتم من باید این کار رو بکنم. بالاخره باید یه جوری این پول رو دربیارم. شروع کردم چند تا پلن چیدم، که یادمه اولین پلن خود اوگاندا، بعد کنیا بود، بعدش اتیوپی بود. توی همین فضا بعضی از کسایی که منو میشناختن گفتن اومدی اتیوپی؟
آقا ما خیلی وقت بود میخواستیم بریم اونجا. میتونی واسه ما یه برنامه بچینی؟ گفتم آره. برنامه چیدم اونا اومدن.
بعد جالبه اون اولین برنامهای هم که توی خود اوگاندا ریختم، یه بخشیاش رو یعنی 2 شب رو گذاشتم همون روستای آرن، همون جایی که ما زمین کشاورزی داشتیم. رفتیم اونجا هم دیدیم. یعنی یه بخشی از برنامه بود.
که الان اینو متوجه میشم که اینا اتفاقاً خیلی چیزای باحالیه. که تو میری در یک خانه روستایی در دل اوگاندا و زندگی روزانهی اونا رو میبینی. اینکه اونا صبح بلند میشن چیکارا میکنن، اون زندگی رو میبینی و یه بخشی از برنامه سفر بود که من در اوگاندا چیده بودم.
تور لیدر بینالمللی
امیر موسوی: حالا خلاصه اینا رو شروع کردم یه سری از مسافرام هم حتی خارجی بودن. چون توی اوگاندا من توی همین کامیونیتی خارجیهای مقیم اوگاندا ارتباطاتی داشتم. یادمه یه مصری یه بار جزو همسفرهای یه بخشی از برنامه بود، یه چینی بود. اینم خودش یه تجربه خاص بود واسه من. یعنی تور لیدری کردن واسه یک جمع بینالمللی، نه جمع فقط ایرانی.
خب خدا رو شکر بعد از همون چند تا برنامه کنیا-اوگاندا، کنیا-اتیوپی، یه برنامه دیگه اتیوپی، اون حدود 2000 دلاری که توی ذهنم بود جمع شد و دیگه من برگشتم ایران. و با یه رضایت خاطری که دیگه حالا شرمنده نیستم. اون تجربه، یعنی اون چند تا برنامه و اینا، بعدش گفتم خب حالا بیام اینا رو یه ذره جدیتر بگیرم. برنامه بعدی رو دوباره اتیوپی رو برنامهریزی کردم واسه حدود شاید 2 ماه بعدش که 2 تا گروه پشت سر همدیگه بردم اتیوپی.
اطلاعرسانی تورها از طریق پیج
امین آرامش: اطلاعرسانی اینا همه از طریق پیجات بود همش؟
امیر موسوی: از طریق پیجام هم بود. ولی حالا اینم باز یه نکته جالبه، من هنوز اون زمان یه سری از این کلیشهها توی ذهنم بود که بد نباشه من بیام توی پیجام بگم، من میخوام تور برگزار کنم، انقدر دلار بیاید بدید.
اینا رو دوست دارم خیلی رو راست بگم چون شاید عجیب باشه. حتی برای خود من الان عجیبهها ولی یه واقعیته. که من امیر موسوی سال ۱۴۰۱ فکر میکردم که یه مقداری بده که من بیام بگم من میخوام یک تور رو بفروشم.
تجربهی آموزش و تغییر نگاه
امین آرامش: من اینو زندگی کردم. من اینو کامل میفهمم واقعاً. اینجوری که من اینو یه تجربه خیلی خوب دارم. من واقعاً مدیون حمید محمودزادهام به خاطر همین یه چیزی که ازش یاد گرفتم. با ایشون هم یه گفت و گوی خیلی خوب ما داشتیم توی پادکست کارنکن.
منم یه دوره آموزشی دارم، هیچی طرف از سئو نمیفهمه، میاد ظرف ۸ هفته، برای اکثر بچهها اتفاق میفته، که یه مطلبی داره میاد صفحه اول گوگل. با یه سبک خاصی بهشون یاد میدیم، سایت میزنن برای خودشون. منم اینجوری بودم، زشته. من بگم ما دوره داریم بیایم از ما دوره. نه. چی فکر میکنن؟ تو قراره پکیجفروش بشی.
بعد حرف جالبی زد. گفت ببین تو این دورهای که آموزش میدی مگه به درد آدما نمیخوره؟ گفتم چرا. بچههای ما اومدن توی دوره بعد رفت رفتن تو علیبابا و فلان و اینا. کلی جای خوب رفتن استخدام شدن. خیلی حرف جالبی زد. گفت تو به ازای تکتک نفراتی که اگه بفهمن تو این دوره رو داری، میان تو دورهات مهارت یاد میگیرن، و تو اینو نمیگی، تو به تکتک اونا مدیونی.
اگه یک ارزش واقعی داری خلق میکنی چرا خجالت میکشی که حرف بزنی ازش؟ تو مگه مجبور میکنی اونا رو که بیان؟ میگی من اینو دارم. جرم که نمیکنی. اینم فکر میکنم بخشی از اون فرهنگ ماست که اون داستان فروختن چیز بدیه انگار.
کنار گذاشتن کلیشههای ذهنی
امیر موسوی: آره. و من میگم کاش زودتر این کلیشه از ذهن من میرفت کنار. شاید یه بخشیش هم مثلاً به مدل خانوادهای که توش هستی، نوع نگاهی که خانوادهات به مسائل مالی دارن یا سطح درآمدیشون. به اینا واقعاً وابسته است.
ولی حالا چیزی که میتونه مفید باشه اینه، که دوست دارم کسایی که مخاطب ما الان هستن و اگر احیاناً این تو ذهنشونه، اینو کنار بذارن. بله توی فروختن هم تو میتونی یک فروشنده کلکباز باشی، میتونی یک فروشنده درست باشی، میتونی دروغ نگی، میتونی صادق باشی.
حواسمون باشه همه رو با یه چوب نزنیم. میگم تو مغازهدار هم نگاه بکنی، بله یه مغازهدار میتونه یهو یه چیزی رو بندازه به آدما، یه چیزی رو تاریخمصرف گذشته هست بده. ولی یه نفرم هست که تو برداشتی میگه، وایسا وایسا بیا بیا. نه این تاریخمصرفش گذشته. اونم فروشنده هست.
امین آرامش: تو اون خوبه باش.
بازار رقابتی و کسب شرافت
امیر موسوی: آفرین. تو این فرصت رو داری که اون نقش رو داشته باشی در این نظام اقتصادیای که وجود داره. بعد یه چیز دیگه، من با خودم همیشه میگفتم که من الان سالهاست این سفرا رو میرم اینور اونور. دارم این همه زحمت میکشم از دسترنج خودم. این کارا رو انجام میدم.
برای چی؟ برای اینکه دوست ندارم یه آدم رانتخوار باشم، دوست ندارم برم یه کسی بهم بگه آقا بیا بفرستیم فلان سفر. من عشق سفر بودم، عشق سفر بودم و هستم و از این حرفا هم به من زیاد میزدن. آقا ما از فلان جا تو رو بفرستیم برو اونجا رو ببین، بیا برای ما کتاب بنویس. من همه اینا رو میذاشتم کنار. چرا؟
چون میگفتم من دوست ندارم از اینجور فرصتها استفاده کنم. یک نهاد فرض کن دولتی بیاد به من پول بده برم فلان کار، یا من برم از یه جایی پول دربیارم در حالی که معلوم نیست از کجا اومده. من همیشه دوست داشتم که پول رو در بازار آدام اسمیت دربیارم.
بهخاطر اینکه اون پول از گلوی من میره پایین. و اگه اینجوری بهش نگاه کنی اون آدمی که توی اینستاگرام اومده جلوی دوربین داره تبلیغ یه چیزی رو میکنه به شما بفروشه، اون آدم به نظر من خیلی شرافت داره. چون دقیقاً جلوی چشم همه داره اون پول رو درمیاره.
امین آرامش: توی بازار کاملاً رقابتی که هر کسی دیگه هم میتونه این کار رو بکنه.
اهمیت صداقت در تبلیغات و فروش
امیر موسوی: دقیقاً. و بعد دیدی چقدر آدما توی این فضا جلز ولز میکنن. تخفیف میدم، اینم میخوایم اضافه کنیم، بعد این ویژگی هم دارهها، من به شما یک مشاوره رایگان فلانم میدم، بعد هفتگی هم میتونید فلان کنید. یعنی این آدمی که اینجوری داره محصول ارائه میده، داره کلی زحمت میکشه.
در حالی که آلترناتیوش چیه؟ مثلاً یک پستی، یه جایی، یه کسی میبینی طرف اصلاً نرفته، کاری نکرده، بعداً یه پول چیزی در میاد، افشا میشه که اینا کی بودن. پول گرفتن، زمین گرفتن. ببین واقعاً آلترناتیو کار کردنهایی که تو از یه راهی پول درمیاری، فروشنده باشی، باید بدونیم ایناست. و توی همچین فضایی اون کسی که ارگانیک میخواد درآمد کسب کنه.
امین آرامش: و سالم. بدون وعده دروغ دادن. یعنی اون کسی هم که میاد میگه بیا دوره منو بخر ثروتمند میشی و داره رویا میفروشه، اونم نه واقعاً. ولی کسی که صادقانه میگه اگه اینو بیای به احتمال زیاد میری. بچههای ماهم بودن یه عده.
نه اینکه هر کسی اومده درآمدش فلانه. نه داداش هر کسی نبوده. یه عدهای هم بودن واقعاً که اتفاق براشون افتاده. چه اشکالی داره؟ چیه مشکلش؟
شرافت در تبلیغات و تور لیدری
امیر موسوی: من اتفاقاً میگم اصلاً بیایم شرافت این موضوع رو ببینیم، یعنی از این زاویه بهش نگاه بکنیم. حالا خلاصه من اون سال ۱۴۰۱، این برنامههایی که گذاشتم، حتی یه استوری هم ازشون نذاشتم.
یعنی مسافرهایی که میگرفتم آدمهایی بودن که میشناختم توی فرض کنید گروه تلگرامی، واتساپی، یا شخصی بهشون میگفتم، تلفنی حرف میزدم. اینجوری بود که یه نفر میومد توی دایرکت میگفت شما احیاناً تور برگزار نمیکنی؟ بعد من میگفتم آره آره آره. بیا اتفاقاً یه برنامهای دارم. برای اینکه سختم بود که بیام اطلاعرسانی بکنم.
شکست مانع ذهنی
امین آرامش: کجا این مانع ذهنی خودساخته شکست؟
امیر موسوی: ببین اون جایی که برای من این بود، حس کردم من که دارم کارم رو خوب انجام میدم. یعنی آدمی میومد مسافر من میشد و بعدش میدیدم به من میگفت که تو این ویژگیهای مثبت رو داری.
دمت گرم که مثلاً فرض کن آدم خیلی صادقی بودی یا فلان جا که ما ازت این سوال رو پرسیدیم گفتی نمیدونم باید برم بررسی کنم، ما یه تور دیگه رفته بودیم طرف همینجوری به ما هرچی به ذهنش میرسید میگفت و چقدر خوبه که تو اینجوریای. برنامه سفری که دادی خیلی دقیق بود.
بعد من متوجه شدم که تو داری کار درست رو انجام میدی چه اشکالی داره که همین رو اولاً بیای به شکل درست، همینی که هست رو دقیقاً ارائه بکنی، بگی آقا من یه همچین چیزی رو ارائه میدم و اوکی این یه مبلغی داره و بله دارم کار اقتصادی میکنم و کار اقتصادی کردن به شکل درست به قول تو، حواسمون به اون اصول باشه، فریب ندیم، دروغ نگیم، کار شرافتمندانهایه.
امین آرامش: یعنی کار بدی که نیست هیچ، کار شرافتمندانهایه واقعاً.
امیر موسوی: آفرین. و اگر اینجوری بهش نگاه بکنیم تو داری یه ارزشی رو خلق میکنی. پس سرتو بالا بگیر.
امین آرامش: هیچکس هم که مجبور نکردی. من اینو دارم، توی بازار رقابتی اینم. حق هیچکس رو هم نخوردم، از هیچ چرندی هم استفاده نکردم. خب چرا روت نمیشه بگی واقعاً؟ خیلی چیز عجیبیه.
توسعه و رشد تورها
امیر موسوی: حالا این داستان دیگه من آروم آروم تورها رو ادامه دادم. ۱۴۰۱، ۱۴۰۲، ۱۴۰۳ که امسال باشه و تلاشام این بود که وقتی من دارم این کار رو انجام میدم، همون تجربههای شیخ علی میرزا که مثلاً ما اینو شیک بکنیم، تر و تمیز بکنیم، وقت بذاریم واسه یه سری از داستانهای پشت موضوع.
من سفرهایی که برگزار میکردم یه گروه با همسفرها تشکیل میدادم، الانم همینطوره. همیشه ما یه گروه میزنیم بعد اونجا من میام یه سری محتوا به دوستان پیشنهاد میدم. میگم این فیلم رو ببینید، این پادکست و در مورد فلان چیز گوش کنید، یا خودم یه چیزی ضبط میکنم میذارم.
این چیزایی که من خودم دوست داشتم همیشه. حالا الزاماً بقیه این کار رو نمیکنن یا بعضی جاها حتی خود همین دوستان تور لیدری بودن که به من گفتن این چیزا شر میشهها، اینجوری نیای. همیشه تو وقتی میخوای یه کاری بکنی، یه عده میان از زاویه منفی بهش نگاه میکنن.
همین موضوع که مثال زدم، اینکه تو به عنوان یه تور لیدر داری یه کاری رو انجام میدی. مسافر از تو یه سؤالی میپرسه و تو نمیدونی. ببین تو میتونی بگی من نمیدونم بررسی میکنم بهت میگم یا اینو بذار من چک کنم. یه حالتش اینه که نه اینجوری خب من اعتمادشون به من از دست میره، من جایگاهم فلان میشه، یه چیزی میگی.
توی حالت دوم در لحظه تو پیروز میشی ولی در بلند مدت شکست میخوری. یا دروغ گفتن، کلک زدن. یه چیزی رو یه یه جور دیگه وانمود کنی. خب اونجا همه میگن پس ما قانع شدیم. یعنی فکر میکنی یه واقعیتیه که اگر صادقانه بگی آدما خوششون نمیاد.
اهمیت اخلاق در کار
امین آرامش: این خیلی خیلی چیز مهمیه. به نظرم این نوع نگاه به اخلاق رو هم تا حدی تغییر میده. پایبندی به اصول اخلاقی در اکثر موارد توی بلند مدت به نفعته. یعنی تو اکثر موارد به خاطر منفعت شخصیات توی بلندمدت اتفاقاً بهتره که اصول اخلاقی رو رعایت کنی.
امیر موسوی: آفرین. ببین من مسافری داشتم که به من اومد گفت که میدونی چرا ما با تو اومدیم؟ به خاطر اینکه ما از فلان تجربهای که داشتیم فهمیدیم که تو آدم صادقی هستی. همین. حالا اون صداقته چی بوده؟
یه چیزی بوده که من درون خودم داشتم میگفتم الان مثلاً آبروم میره. الان مثلاً من اینو راستشو دارم میگم چقدر بد میشه واسم. بعد دیدم نه بابا تو فکر میکنی بد میشه. اتفاقاً همون برای تو امتیاز میشه.
صداقت به عنوان مزیت در حوزههای مختلف
امین آرامش: این توی خیلی از حوزههای دیگه هم هست. الان تو خودت گفتی مشاور املاکه، کاسبیه. یعنی تو همین اصول خوب کار کردن و سالم کار کردن رو برداری، توی کلی حوزههای دیگه همین صداقت میشه مزیت.
امیر موسوی: میدونی فقط در یه حالت دروغ گفتن میصرفه. اونم این باشه که تو خیلی نگاه کوتاهمدتی داشته باشی. بگی من الان میخوام یه کاری رو انجام بدم همین یه باره، همین یک ساعته، همین یک ماهه.
بعد میخوام جمع کنم فرار کنم برم. ولی اگر تو یه آدمی هستی که یه نگاهی به آینده داری که اصلاً رشد در در نگاه بلند مدته، پیشرفت اصلاً به نفع تو نیست. به لحاظ مالی به ضررته.
امین آرامش: آفرین آفرین. توی بلند مدت. البته حالا این یه بحثی میشه راجع بهش کرد، که البته الان اینجا جاش نیست، اینه که این دقیقاً همون جاییه که شرایط کلان روی اخلاق چه تاثیری میذاره و همین موضوع تاثیر تورم روی اخلاق.
یه دونه کتاب خیلی خوب هم هست به اسم تورم اخلاق. اگه کسی احیاناً به این موضوع علاقهمند باشه بسیار بسیار کتاب خوبیه. میاد توی سالهای انقلاب فرانسه این موضوع رو بررسی میکنه که موضوع تورم روی اخلاق چه تاثیری میذاره.
امیر موسوی: پادکست آقای فاضلی.
امین آرامش: آفرین. آقای دکتر فاضلی هم. پادکست دغدغه ایران، اینم پادکست بسیار خوبیه. یه کتاب فکر کنم زیر ۱۰۰ صفحه هست اگه اشتباه نکنم یا ۱۱۰، ۱۲۰ صفحه هست. اینکه آدمها خیلی وقتها کوتاهمدت نگاه میکنن، اینه که دارن میبینن اگه الان بارشون رو نبندند، یک سال دیگه خیلی کار سختتری میشه.
اون از کجا شروع کنه؟ یعنی بیا هم از تجربه خودت بگو، از داستان گسترش کارت هم، از روزهای اولش. اون آدمه چقدر باید سرمایه داشته باشه؟ از کجا شروع کنه؟ موانع این کار چیه؟
تجربیات و توصیههای عملی برای تور لیدری
امین آرامش: البته این اصلاً توجیه نمیکنه امر غیراخلاقی رو، ولی میخوام بگم یه همچین تاثیر کلانی هم داره که حالا الان بحثش نیست. حالا خوب شد که یه همچین چیزی معرفی کردیم.
خب حالا بیا اصلاً اینجوری نگاه کن به قضیه. تجربه نزدیک سه سال تور لیدر بودن، بیا با یه آدمی صحبت کن که تور لیدر بودن مثل تو برای اون هم تجمیع چند تا چیزه احتمالاً و براش جذابه که بیاد توی این حوزه کار کنه.
مراحل شروع کار تور لیدری در ایران
امیر موسوی: بذار توصیه بهت بگم واسه کسی که واقعاً میخواد وارد این فضا بشه. حالا ممکنه یه نفر بر اساس این توصیهها اصلاً بگه بیخیال شدم نمیدونستم انقدر سخته.
ببین یه نکتهاش اول اینه که تو اگر بخوای در ایران کار بکنی یه دورهای وجود داره که باید اون دوره رو بگذرونی و کارت بگیری. این به لحاظ حقوقی یکی از لوازم این کاره. دوره راهنمایان گردشگری. که این یه چیزی حدود ۶ ماه طول میکشه و تو میتونی شروع بکنی و آروم آروم اینم تأمین بکنی.
اما تو چجوری میتونی برای تور لیدر یک آژانس باشی و از طرف اون آژانس تو رو بفرستن یک تور کنیا برگزار کنی. بیاید خودمونو بذاریم جای اون آژانس. یه نفر میاد میگه من میخوام تور لیدر باشم. اون چهجوری میخواد اعتماد بکنه؟ یعنی این شکلی بهش نگاه کن چجوری میخواد یه گروه رو بفرسته؟ بعد برای تو هزینه بکنه؟ بعد به تو تازه پول هم بده.
جلب نظر دیگران و ورود به عرصه تور لیدری
امیر موسوی: خب برای اینکه بتونی نظر اون آدم رو جلب بکنی تو باید اون سفر رو قبلش رفته باشی. به جز اون حالا خیلیا سفر میرن مثلاً رفتن کنیا رو دیدن برگشتن. تو باید محتواهایی تولید کنی مثلاً کتاب بنویسی. هر کدوم از اینا یه مثاله. کتاب بنویسی، مقاله بنویسی، وبلاگ داشته باشی، توی شبکههای اجتماعی محتوا بذاری که با اینا نشون بدی که تو در اون حوزه آدم مطلعی هستی.
کسی که علم غیب نداره که تو میدونی اونا رو. یه سری از این فعالیتها خود به خود باید تو انجام بدی و اگر اینا رو انجام داده باشی و واقعاً اون علم رو داشته باشی، تجربه رو داری. کسی که از بیرون میبینه میتونه اعتماد بکنه به اینکه خب تو این مهارت رو داری. طبیعتاً شاید دفعههای اول آژانسها پیشنهادهای مالی خوبی ندن. یعنی بگه بیا اینو آزمایشی برای ما ببر.
و توصیه من اینه که اگه یه نفر میخواد وارد این فضا بشه خیلی اولش سختگیری نداشته باشه. یعنی از اول نیاد بگه نه. ممکنه یه جایی پیشنهاد بدن که تو چون اولین باره اصلاً بیا یک سفر رو برگزار کن برای ما، ما به تو دستمزدی ندیم، فقط تو با سفر همراه میشی. ببین اینو دارم به عنوان یه توصیه دلسوزانه میگم. خیلی خوب میبود اگر که اینجوری نمیبود.
دو مسیر تور لیدری: همکاری با آژانسها یا فریلنسری
امین آرامش: یعنی واقعیت بازار کار هم اینه که همینجوری که تو میای، کلی آدم دیگه هم میان.
امیر موسوی: ولی به این فکر کن اوکی. تو میای یه تور رو برگزار میکنی، دفعه دوم تو حالا یه تجربه اجرا شدهای داری که اگر خوب انجام دادی، آدما اومدن تعریف کردن حالا تو یه دست بالاتری داری. این برای اینه که آدم بتونه تور لیدر باشه و برای آژانسها کار بکنه.
درآمدی هم که آژانسها میدن تا جایی که میدونم یه چیزی حدود 50 دلار الی 100 دلار دستمزد روزانه یه تور لیدره. اگر برای یه سفر 10روزه تور لیدر رو میفرسته آژانس، خب هزینههای سفر و ایناش که هست، به جز اون آخرش 500 دلار الی 1000 دلار دستمزد اون سفره.
یه حالت دیگهاش که به یه میزانی در ایران وجود داره، آدمهاییه که حالت تور لیدرهای فریلنسر هستن. یعنی اینکه آدمها نمیان از طریق آژانس تو رو انتخاب کنن، خود تو رو انتخاب میکنن. که حالا این میتونه باز به همون شکل به لحاظ حقوقی، اون پشتوانه آژانس و اینا رو داشته باشه، ولی عملاً تویی که داری خود اون بیزینس رو انجام میدی و تویی که داری حساب کتاب مالی و سودی که میشه درآورد و اینا رو همه چیز دست توئه.
تو این حالت درآمد بیشتری تو میتونی کسب بکنی. و من از اول که وارد این فضا شدم همین جور بود. یعنی خودم بودم که مسافرهام رو میگرفتم و اجرا هم میکردم، ویزا هم میگرفتم، همه کار دیگه، از صفر تا 100، بلیطاش رو مثلاً بگیر و اینا. این حالت یه ذره پیچیدهتره. تو باید یه آدمی باشی که بشناسنت. بر حسب تصادف برای من همون دوران شاید سخت گیر افتادن در آفریقا و خیلی از این داستانها یهو باعث شد که من بشم یه آدمی که دیگه این آدم رفته مونده اون جا دیگه.
شناخته شدن در تور لیدری
امیر موسوی: این خودش دیگه شده مرجع آفریقا دیگه چیکار کنیم. یه نمونهاش رو بخوام بگم، من قبل از اینکه برم آفریقا از یکی از دوستانی که میشناختم گفتم کسی رو میشناسی به من راهنمایی کن. شماره یه دوستی رو داد که گفت این تور لیدره و آفریقا تور میبره. خیلی آدم درجه یکیه. من شمارهاش رو ذخیره کردم، توی واتساپ و اینا هم داشتم، ولی خب پیش نیومد، یعنی مشکل خاصی پیش نیومد برای ویزا.
اینا گذشت و من توی آفریقا که بودم دیگه حدود شاید ۹ ماه گذشته بود از حضورم در آفریقا. توی اینستاگرام داشتم محتوا میذاشتم، دیدم که اون شخص توی واتساپ به من پیام داد و من چون شمارهاش رو داشتم، این کسی هست که من شمارهاش رو گرفته بودم برای اینکه اطلاعات کسب کنم. حالا اون به من چه پیامی داده بود؟ که من میخوام تور برگزار کنم، میخوام یه سری اطلاعات بگیرم.
ببین اصلاً لحظه خیلی عجیبی بود واسه من و این خودش یه نکتهایه. در خیلی از زمینهها، تو وقتی میخوای وارد اون فضا بشی کلی آدم هستن که از تو جدیترن. اگر من میخواستم وارد تور لیدری بشم، شروع میکردم میگفتم من تور وان برگزار میکنم، تور ارمنستان زمینی برای تعداد محدود میبرم، اینجوری میخواستم بیام، شاید 10 سال طول میکشید که بیام تور ژاپن برگزار کنم. ولی برای من اینطوری بود که یهو من با اون تجربیات خاص رفتم.
امین آرامش: انگار که توی دیگ عسل.
امیر موسوی: نه نه. یعنی انگار که تو اون کار سخت رو میری انجام میدی و بعد یهو خیلی از درسها برات پاس میشه. یعنی فرض کن من سفرهایی که رفته بودم، پاکستان و افغانستان و آفریقا و اینا، اعتماد سازی که من آدم جهانگردیام، برای اینکه رفتم یک سال موندم توی آفریقا.
تأثیر شبکههای اجتماعی
امین آرامش: و داستانگویی بلدم.
امیر موسوی: آره و اون شبکههای اجتماعی هم خود به خود این اثر رو میذاشت. این باعث شده بود که دیگه من وقتی که شروع کردم این داستان رو، هم توی شبکههای اجتماعی یه میزانی از فالوور داشتم، آدمایی بودن که کلی داستان از من شنیده بودن.
امین آرامش: یعنی اولین بار کی گفتی تو پیجات؟ چون اون داستانام بود که روت نمیشد بگی؟ چند وقت میگذره؟
امیر موسوی: من فکر کنم جدیترینش برنامههای ۱۴۰۲ بود. یعنی از اردیبهشت ۱۴۰۲ یه تور اتیوپی داشتم، بعدش آخر تابستون کنیا-اوگاندا-رواندا داشتم.
ولی باز توی همینا هم شاید الان بگم ۶ ماهه که خیلی جدیتر این کار رو انجام میدم.
توسعه کسبوکار و گسترش تورها
امین آرامش: بازخورد آدما چطور بود توی شبکههای اجتماعی؟ یعنی از قبل تو فکر میکردی که چقدر بد میشه من بگم.
امیر موسوی: نه من هیچ بازخورد منفی نگرفتم. البته تو شورش رو نباید دربیاری، یعنی باید توی همون کاری که میخوای بکنی اصولاش رو رعایت بکنی.
افزایش تعداد و تنوع تورها
امین آرامش: ولی فکر کنم این چند ماه گذشته دیگه خیلی تعدادش زیاد شد تورهات نه؟
امیر موسوی: از عید امسال چند تا تغییر کرد. هم تعداد تورها زیاد شد، هم مقاصد خیلی متنوع شد. یعنی من تا قبل از امسال تقریباً هر جایی که رفته بودم آفریقا بود، فکر کنم وسطش یه دونه عمانم بود.
عید امسال من تور هندم رو گذاشتم، بعدش ژاپن رو گذاشتم. حالا الان برنامههای بعدی مثلاً کوبا رو دارم. یعنی به این نتیجه رسیدم که آره این رو میتونم الان دیگه.
امین آرامش: خب این برای خودت ترسناک نیست؟
امیر موسوی: دعوت رو میتونم جهانی بکنم. یه نکته دیگه هم هست. تعداد مسافر. من اولین تورهام، اون ۱۴۰۱ که گفتم شروع کردم، ۳، ۴ تا مسافر داشتم، بعدش یه ذره ترسم ریخته بود ۶ نفر بودن، ۷ نفر بودن. اینجوری داشتم به داستان نگاه میکردم.
ولی تور هند رو که برگزار کردم ۲۰ نفر بود. ژاپن دوباره همین طور بود. اصلاً بعضی مقاصد رو نمیشه. اگر تو بخوای با تعداد ۵، ۶ نفر تور ژاپن برگزار کنی، هزینه اون واسه هر نفر خیلی گرون در میاد. بعد من اون موقع توی آفریقا اینطوری بود، خودم اونجا مقیم بودم، هزینه پروازی نمیخواستم بدم و میشد اون کار رو کرد، یعنی ۴ نفر آدم هم میومد شدنی بود.
این چند تا اسکیل کردنه، یعنی اینکه یهو جهانی کردن مقاصد، بعد تعداد رو بالاتر بردن، این یه تصمیمی بود که من توی این ۶ ماه، ۱ سال اخیر گرفتم و فکر میکنم خدا رو شکر به خوبی هم پیش رفت. یعنی چون قبلش بهش فکر کرده بودم. حس میکردم الان توی یه نقطهای از این کار هستم. من واقعاً فکر نمیکنم که توی این موضوع آدم مهمی هستم، یه شروعکنندهام واقعاً.
دوستان زیادی هستن، تور لیدرهای زیادی هستن که سابقه خیلی زیادی دارن، اصلاً این چیزا توش بحثی نیست. من اینا رو دارم میگم به خاطر اینکه فکر میکنم شاید بتونه به کار کسی بیاد، شاید کسی از صحبتهای من بتونه ایدهای بگیره و بتونه یه قدمی واسه خودش برداره.
مزیتهای تورهای شخصی نسبت به آژانسها
امین آرامش: خب تو به عنوان یک آدم تازه وارد توی حوزه برگزاری تور چه مزیتهایی داشتی که آدما دوست داشتن با تو تور بیان، تا با یه دونه آژانس مسابقه نرن؟ به نظر خودت.
امیر موسوی: به طور کلی اینکه آدمها شخص رو بشناسن، مزیتاش اینه که خیالشون واسه اینکه اون آدمی که با ما هست توی این سفر چه جوریه، آیا باهاش راحت خواهیم بود، آیا باهاش بهمون خوش میگذره، این راحت میشه.
این یه نکتهای که فکر میکنم مسافرهای ایرانی خیلی بهش فکر میکنن. یعنی تو میری یه آژانس یه تور رو ثبتنام میکنی، موقع سفر توی فرودگاه یه نفر میاد میگه آقا من تور لیدرتون هستم. تو ممکنه همون اول بگی، ما الان قراره ۱۰ روز بریم سفر با این شخص میخوایم بریم؟
ولی توی این حالت تو از قبل میتونی حداقل بگی فلانیه. من نمیخوام باشم یا میخوام باشم. یه نکتهای هم بگم این خیلی مسئله مهمیه توی این کار تور. آدمها نمیان سفر واسه اینکه صرفاً برن توی لوکیشن، میخوان واقعاً لذت ببرن، میخوان واقعاً یکی از زمانهای دلچسب زندگیشون باشه.
پس خیلی مهمه با کی میرن، اون آدم اخلاقاش چهجوریه، اون آدم چهجوری صحبت میکنه باهاشون، صبح چهجوری باهاشون حرف میزنه، غروب اگه یه سؤالی بپرسن اوقات تلخی میکنه. خیلی توی این کار مهمه. اینو من از کجا میتونم بفهمم؟
اینکه خب من خیلی سعی کردم این آمار و اطلاعات رو هم دربیارم در مورد سفرهایی که تا حالا برگزار کردم. یه بخش عمدهای از مسافرهای که من دارم، مسافرهای قبلی یا دوستان مسافرهای قبلی. یه چیزی در حدود تقریباً ۳۵، ۴۰ درصد از کسانی که با من سفر میان، کساییان که یا قبلاً خودشون اومدن یا مثلاً داداشاش اومده، پسرخالهاش اومده، اون گفته آقا با فلانی برو.
آمار و منبع مسافران
امین آرامش: اینا رو درصد دقیق گرفتی بگی به غیر از این داستان معرفی دیگه، مثلاً از کجاها دارن میان؟
امیر موسوی: آره. مورد بعدیش یه چیزی در حدود ۳۰ درصد اینستاگرامه الان برا من. بعدش موارد بعدی میشه همکاری با آژانسهایی که همکار بودن، اینجوریه که اونا میفروشن یه برنامهای رو و تو از طریق اونا مسافر میگیری.
چیزای دیگه هم بوده همینجوری جزئی. آها مثلاً یه دونه مسافر من از طریق پادکست کارنکن داشتم.
امین آرامش: عه. چه جالب.
امیر موسوی: اتفاقاً دقیقاً نوشتیم قسمتی که این آدم چهجوری آشنا شده. البته یکی از دوستان، الان دیگه دوستان عزیز من حساب میشه و اتفاقاً تو همین کار تور ازش استفاده میکنم به خاطر همون دورههای سئو و اینا هم که گذرونده. حالا بذار اسماش هم بیارم.
آقای مهران هوشیار. تو پادکست کارنکن شنیده بود گفتوگومون رو، بعد اومده بود توی اینستا به من پیام داد و یه سفر کنیا-اوگاندا-رواندا رو با هم رفتیم. مهران خودش در کنیا زندگی میکرد.
امین آرامش: یعنی اونجا کارنکن رو شنیده بود؟
امیر موسوی: آره.
امین آرامش: سلام مهران. خیلی مخلصیم.
امیر موسوی: و الان داشتی در مورد دوره سئو میگفتی، من از همین مهران شنیدم که خیلی تعریف میکرد از این دورهای که شما دارید و میگفت که این میتونه به درد خیلیها بخوره و به نسبت قیمتی که داره خیلی اثر بیشتری میتونه بذاره. اینا یه واقعیتیه دیگه.
من خودم الان ابایی ندارم اگر جایی همین دوره سئو رو معرفی کنم یا همین دوره جدید مسیر شغلی که گذاشتی. واقعاً فکر میکنم که ما توی همین فضایی که ممکنه خیلی محصولات باشه، شاید به همین عنوان، یه جای دیگه هم باشه که یه آدمی اومده چند ماه وقت گذاشته و یه چیزی رو ارائه کرده. ولی من میدونم که تو برای همین دوره مسیر شغلی، چند سال وقتات رو گذاشتی.
اهمیت معرفی دورهها و مسئولیت اجتماعی
امین آرامش: حالا فضا اینجوری شد. فکر کنم مثلاً داره فضای تبلیغاتیه ولی واقعاً از سال ۹۶ من این دوره رو دارم برگزار میکنم ولی الان برای این ورژن جدیدش همین نزدیک ۶ ماهی براش وقت گذاشتم.
امیر موسوی: نه حالا من فکر میکنم اینا رو واقعاً باید گفت. من خودم الان دوستان و نزدیکانم، کسایی که میبینم سؤال دارن، میگم حتماً این دوره رو بگیرید.
یعنی مسئله اینه که من فکر میکنم که این دقیقاً همونه که اگر ما میدونیم یه چیزی مفیده واسه بقیه. اینجا دیگه اصلاً یه مسئولیتیه. که ما باید کمک کنیم که که آدما بین ۱۰ تا آلترناتیو اون، اون درستتر رو بتونه به دستشون برسه.
امین آرامش: خیلی جالبه. اولاً که خیلی خیلی جالبه که یکی توی کنیا پادکست رو شنیده بود. خیلی چیز جالبیه. من حالا اسم نمیبرم، یه فردیه گفت من رفته بودم عربستان، حالا با این تعبیر میگفت، میگفت اون جایی که دیگه هیچگونه حیوانی هم نبود، من یک آدم دیدم، اون گفت منو شناخت.
یه دونه آدم ایرانیالاصل دیدم و گفت من شما رو میشناسم از توی پادکست کارنکن. گفتم چقدر جالب که این همه توی کشورهای مختلف آدما گوش بدن. خیلی به نظرم یه چیز خیلی جالبیه واقعیتش. ذوق خیلی جالبی دارم برای این موضوع و همینم که داری میگی این که یه کسی مثل مهران میاد و از توی کنیا میاد و شرکت میکنه، من واقعاً روم نمیشد همین اول پادکست بگم، ما یه دورهای داریم.
از یه جایی به بعد گفتم داداش بگو دیگه. یعنی بعد همون داستان حمید محمودزاده که بهم گفت آقا چرا نمیگی. حالا بیا از این بیا از این تیکه رد شیم به نظرم دیگه.
امیر موسوی: اینم اثرات همونه.
مزیتها و چالشهای تور لیدری
امین آرامش: آره واقعاً من خودم اصلاً دارم خجالت میکشم که چرا انقدر داریم حرف میزنیم راجع به این چیزا. خب حالا پس تو میگی یکی مزیتات این بوده که تو رو میشناختن.
دفترچه اطلاعات سفر
امیر موسوی: بله. من برای سفرهایی که برگزار میکنم، قبلش سعی میکنم اطلاعات کافی در اختیار آدما قرار بدم. ما الان برنامه هند رو داریم، کوبا رو داریم، برای هر کدوم از اینا یه دفترچه آماده میکنیم. سفر هند دفترچه ۱۸ صفحهایه که توش جزئیات مشخصه که این سفری که ما میخوایم بریم کجاها میریم، هر روز چه برنامهایه، صبحاش کجاست، بعدازظهرش کجاست؟ چه تمی داره؟ شما قراره برای این سفر یه هزینهای بدید این هزینه شامل چیا میشه؟ شامل چیا نمیشه؟ جزئیات اینا.
حالا ممکنه خود تو یا یه مخاطبی بگه خب مگه غیر از این باید باشه؟ ولی نکته همینه و از بد حادثه بله اکثر شاید آژانسها یا برگزارکنندههای دیگه همچین چیزی آماده نمیکنن. یا موارد دیگه همین که گفتم با همدیگه یه سری محتوا رو قبل از سفر میبریم جلو. من خیلی روی این تلاش میکنم که قبل از سفر آدمهایی که قراره با هم همسفر بشن با همدیگه دوست بشن. و توی این زمینه این فکر میکنم مهمترین نکتهاس.
امین آرامش: که بهشون خوش بگذره. توی جمع غریبه نباشن.
همدلی و ایجاد روابط دوستانه در سفر
امیر موسوی: آره دقیقاً. آدمها مهمترین چیز، حتی تجربه اینکه یه آدم توی تاجمحل رفته، توی منار قطب، مهمتر از اون اینه که توی چه حال و هوایی رفته؟ با کیا بوده؟ اونجا دسته جمعی چه مدل عکسی گرفتیم؟
ما سفر هندی که رفتیم انقدر همه با همدیگه رفیق شدن که ما بعدش یه زمانی یه دورهمی توی باغ یکی از همسفرها نزدیک تهران گذاشته بودیم.
یه گروه داریم که اون گروه روزانه توش پیام رد و بدل میشه. آدما با هم حرف میزنن، قرار میذارن و اصلاً اون جمع جزو دوستان نزدیک همدیگه شدن. سفر ژاپنمون دوباره همین طور بود. ما همین چند وقت پیش یه قرار صبحونه با همدیگه گذاشتیم. بالاخره با همدیگه صحبت میکنیم.
امین آرامش: توی اون بحث تجارت، گفتی که انگار آدمایی که توی حوزههای دیگه هستن بیان اینجا کلی مزیت دارن چون به یه سری چیزا آشنان. انگار اینم از همون جنسه.
امیر موسوی: بذار اینجوری بگم. یادته گفتم من یه گاردی داشتم اولش در مورد تور و این داستانا. در واقع من اون قسمت منفی رو دیده بودم. این باعث شد که وقتی من خودم اومدم گفتم که خب من حالا چیکار بکنم که اون منفیه نباشه؟ یعنی همون دیدن اون نیمه منفی ماجرا، خودش یه موقعی به تو کمک میکنه که تو حالا یه کارایی بکنی که اونا اتفاق نیفته.
امین آرامش: که شاید خیلی هم کارای به قول تو بدیهیای باشه ولی انجام نمیشه.
کم بودن رقیب
امیر موسوی: این تجربهها منو به این نتیجه رسوند. اینکه ما در ایران، در خیلی از حوزهها، انگار اینجوریه که کارهای معمولی هم انجام میشه و چون رقیب کم هست مشتری پیدا میکنه، مخاطب پیدا میکنه. و اون آدما فکر میکنن پس کار ما خوبه دیگه ادامه میدن. میبینی ۱۰ ساله پر از ایراد یه نفر کارشو میبره جلو.
صداقت، برنامهریزی و رضایت مسافران
امین آرامش: یعنی طرف تور میبره حتی یه برنامه نمیده.
امیر موسوی: آره برنامه مبهم میده. جزئیات نمیگه. حتی ممکنه به من توصیه بکنه، من از این توصیهها بهم شده، که نباید بگی اصلاً.
تو اگر بگی جزئیات رو حالا شاید رفتی یه جایی، خواستی یه قسمت رو حذف کنی. دیدی گرون شده اونجا، یه ذره رفته بالاتر. اگه از قبل گفته باشی حالا میخوای چیکار بکنی؟ ولی اگه نگفته باشی بی سر و صدا حذف میشه. خیلی از این نکات هست.
که اینا هم به نظر من توصیههاییه که از درس اشتباه اومده. مثل همون عدم صداقت. بعضی آدما میگن نه اصلاً تو همه چیز رو نباید بگی یا خیلی چیزا رو یه جور دیگه بگو. تو وقتی که کارت داره میره جلو فکر میکنی موفقی، در حالی که ممکنه چون رقبای جدی نداشتی. توی خیلی از حوزهها به نظر من در ایران وضعیت اینه.
رعایت اصول اولیه و موفقیت در بازار
امیر موسوی: این خودش یه نکته مثبت توش هست. یعنی اینکه پس اگر تو الان میخوای وارد یه کاری بشی، وقتی خیلی از رقبای تو همین الان بعضی از چیزای اولیه رو رعایت نمیکنن، تو میتونی با رعایت اونا همون اول یه رشد اولیه پیدا بکنی. شاید توی یه بازار دیگهای که همه دارن روی همه اینا کار میکنن، تو بگی خب من چقدر سرمایه میخوام واسه تبلیغات.
در حالی که اینجا ممکنه تو دیگه نیازی به اون نداشته باشی. فقط کافیه یه سلیقهای داشته باشی. حالا من بگم که بعضی افراد دیگه هم هستن این کارا رو میکنن. یعنی نقطه شروعش من نیستم قطعاً و من خودمم بعضی از این کارا رو میبینم و از اونا یاد میگیرم.
خوشسلیقگی و احترام به مسافران
امیر موسوی: یه دوستی رو دیدم، اگر اسمش رو اشتباه نگم آقای علی غفاریان، که دیدم ایشون میاد تور ترکیه برگزار میکنه و دقیقاً از این ریزهکاریها رو خیلی بهش دقت میکنه. مثلاً هر روز سفر میاد یه یادداشتی در مورد اون روز به مسافرا میده. حتی تبلیغاتی که میکنه خیلی خوشگل و فایلی که درست میکنه.
من میگم این الان یه نکته مثبتیه واسه کسی که میخواد وارد این کار بشه. یعنی شما میتونی با این کارا، با یه سری خوشسلیقگیها، با یه سری شاید کارایی که یه جور احترام گذاشتن به همون مسافرا هست. حرفشونو بشنوی، دنبال واقعاً این باشی که نیازهاشون رو برآورده کنی.
همینو میبینن آدما. یعنی اینکه من دارم میگم تقریباً ۳۰، ۴۰ درصد کسایی که با من سفر میان مسافر قبلیان، یعنی اینکه من الان اینو میفهمم که مهمترین رسالت من توی این کار، اگه میخوام توی همین کار موفق باشم، اینه که هرکس با من اومد، اون آدم رو من راضی نگه دارم. بتونم یه کاری بکنم که تجربه خوبی واسه اون آدم شکل بگیره.
اهمیت رضایت مسافران
امیر موسوی: خب چی بهتر از این؟ یعنی اولاً من خودم حس خوبی دارم چون میبینم رضایت خاطر اون آدما رو. بعد اصلاً نیازی به این ندارم که بخوام بپیچونم، کلکی بزنم. یعنی وقتی که تو توی شرایطی قرار بگیری که اتفاقاً برد تو در همون حالت دلچسب و اخلاقی و تر و تمیز کار باشه این خیلی خوبه اتفاقاً.
یا همین اطلاعات دادن قبل از سفر. من یادمه که، اینم از اون چیزاییه که انجام میدادم همیشه، فیلم معرفی میکردم، پادکست میذاشتم. چون برای خود من اینا واقعاً ذوق داره.
یعنی من الان سفر کوبایی که آذر ماه دارم، کلی بهش فکر میکنم. شاید هر روز از ذهنم بگذره که با بچههایی که میخوان همسفر بشن شروع کنیم، چه پادکستی رو من بگم اینو گوش بدید در موردش حرف بزنیم. چه کتابی. در مورد انقلاب کوبا چیو بگم که اون سفر یه سفر جذاب بشه. خب این واسه خود من همیشه یه چیز جالبی بود. چون خود من این مدلی سفر میکنم. در موردش میخونم.
تبلیغ تجربههای منحصر به فرد و ایجاد ارزش
امیر موسوی: بعد یادمه با یه دوستی صحبت میکردم و به من گفت که ببین تو یه سری کاراتو چرا نمیگی. یعنی این دوستی بود که همسفر من شده بود در اتیوپی، و بعد ما یه جایی قرار بود بریم یه گروهی رو ببینیم، که اینا غیر سیاهپوست کلاً توی زندگیشون خیلی کم دیدن و به خاطر همین واکنششون یه ذره عجیب بود.
بعد ما وقتی اونجا وایسادیم من گفتم بچه فقط حواستون باشه. اینا اینجوریان. و رفتیم اصلاً همین جوری شگفتزده و برگشتن تو ماشین. این دوستی که دارم میگم به من گفت که سید توی این چیزا خیلی ضعیفی. تو اصلاً اینو میتونستی به ما بفروشی. این تجربه عجیب رو. چرا اینو با شرمندگی داشتی به ما میگفتی. انگاری که تو شرمنده ما باید باشی که انگار توی این شرایطه. در حالی که تو اصلاً میتونستی از اول بگی من شما رو یه جایی دارم میبرم که یه همچین تجربه بکری رو شما پیدا میکنید.
بعد من اونجا یادمه به این فکر کردم که راست میگه. من خیلی از چیزایی که به طور عادی انجام میدم و شاید یه عده دیگه انجامش نمیدن، میان تبلیغش هم میکنن، چرا اونا رو نمیام بگم. و این خودش به نظر من یه نکته است.
بعد از اون یادمه که توی برنامههای سفر، اینو اضافه کردم که ما قبل از سفر یه سیر مطالعاتی داریم. این یکی از کارهاییه که ما توی سفر انجام میدیم. خود همین به آدمها یه چشماندازی میده که چی در انتظارشون هست.
امین آرامش: این از اونجا میاد که اینو به رسمیت بشناسی که ببین من باید مزیتهامو بگم و اینم اصلاً چیز بدی نیست. فروشنده بودن اساساً همینه که تو بیای مزیتهای واقعیت رو بگی.
تصمیمگیری بهتر با بیان واقعیتها
امیر موسوی: آفرین. در ادامه همون صحبتی که با هم کردیم، اگر تو یه آدم صادق باشی، اگر یه آدمی باشی که اون کاری که داری انجام میدی رو واقعاً خوب انجام میدی، گفتنش اتفاقاً به آدمها کمک میکنه که بدونن چی منتظرشونه. بدونن که تو چه کارهایی رو انجام میدی.
امین آرامش: بهتر تصمیم بگیرن. تو داری توی تصمیمگیری بهشون کمک میکنی. عالیه، خیلی خوبه، بسیار خوشحالم برات. ببین این جزو اتفاقات نادره که تو واقعاً الان دیگه یه آدم کاملاً کارنکن محسوب میشی.
یعنی اینجوریه که داری میگی. تو داری کیف میکنی، آدما رو میبری سفر. یعنی از الان ذوق داری. سفر کوبات اصلاً برا کی هست؟
امیر موسوی: آذر.
امین آرامش: یعنی برای ۳، ۴ ماه بعد. تو از الان داری میگی دارم به این فکر میکنم چی به بچهها بدم. داری کیف میکنی با شغلات، همزمان داری پول هم در میاری. و به نظرم این همون تعریفیه که ما تو کارنکن در موردش حرف زدیم و اینو دوست دارم تاکید کنم که اینجایی که هستی به سادگی به دست نیومده.
برگردیم به گفتوگوی قبلیمون، اگر به عنوان نویسنده وارد اون مجلات رشد نمیشدی، از اونجا قهر نمیکردی، نمیرفتی آفریقا. ببین همه اینا تاثیر داشته دیگه. بعد اونجا تور. بعد این همه تجربه بد نداشتی.
کار کشاورزی و بز و هندونه و فلان و اینا. همه اونا بوده تا آخر اینجا وایستادی. یعنی این توقع که قراره من با اولین تجربه حالا با این تعریف به کارنکنم برسم، نه که چیز بدی باشه، خیلی چیز خوبیه اگه بشه، ولی کار نمیکنه معمولاً اینجوری.
و تو از همه اینا رد شدی. بلد بودی بعد از اینکه شکست خوردی چهجوری بلند شی، تجربه بعدی، بعدی و بعدی. تا آخرش اینجا قرار گرفتی. دوست داشتم اینو روش تاکید کنم و خیلی هم خوشحالم برات که الان اینجا وایستادی.
بازاریابی و جذب مسافر
امیر موسوی: خیلی ممنونم. منم واقعاً از این زاویه که نگاه میکنم، من خیلی سعی میکنم آمار و ارقام دربیارم از سفرایی که برگزار میکنم. خیلی به این فکر میکنم که ما وقتی که در حال زندگی هستیم و داریم درونش جلو میریم، نیاز داریم همیشه یه فاصلهای بگیریم و بهش دقت بکنیم.
تحلیل آمار و ارقام برای بهبود عملکرد
امیر موسوی: یکی از آمارهایی که من داشتم نگاه میکردم، این بود. که من سال ۱۴۰۱ که دوباره برگشتم این فعالیت تور رو انجام بدم، یه درآمدی کسب کردم. حالا نمیخوام عدد و رقم و اینا بگم ولی فرض کنید یه ایکس درآمدی کسب شد. سال بعدش که اومدم حساب کتابامو کردم دیدم که خب من تونسته بودم سه ایکس درآمد کسب کنم.
و بعد امسال که شروع شد، یعنی ۳ ماه اول چند تا تور برگزار کردم. تابستون رو کلاً به خودم استراحت دادم برای اینکه بشینم یه مقداری فکر بکنم. یه ذره برنامههایی که میخوام بچینم رو یه ذره با قوت بیشتری پیش ببرم. توی این ۳ ماه اول همون سه ایکس دوباره اتفاق افتاده بود.
یعنی به این فکر میکنم این میتونه همینجوری بره جلوتر ، میتونه ایدههای جدیدی بیاد، میتونی تو توی کار گسترشی بدی. شاید اگر اون روز اول من مثل همون هندوونه عجله داشتم، میخواستم از اول بیام توی نقطه خیلی جلوتر، شاید از اول یه پیشنهادهایی میدادم، یه کارهایی رو یه جوری عدد و رقمی رو اعلام میکردم که اصلاً آدمها نمیومدن سمتم.
اعتمادسازی و بازاریابی در اینستاگرام
امیر موسوی: ولی اگر آروم آروم تو بری، کسب آبرو بکنی، الان یه جور در مورد فروش در اینستاگرام، یه مقولهای که خیلی در موردش صحبت میشه. ممکنه به این توجه نکنیم که برای فروش بعضی محصولات مثل همین تور، آدمها نیاز به یه زمانی دارن. شاید طرف باید ۲ سال تو رو بشناسه تا بیاد برای اولین بار اعتماد بکنه بیاد جلو.
ممکنه خیلی زود ناامید بشیم، ممکنه ما شروع کردیم اون زمینهسازی رو میکنیم، زود دست بکشیم از اون کار. خوبی اینکه تو علاقهمند باشی به این داستان، یکی از خوبیهاش اینه که ادامه میدی، حتی ممکنه بدون انگیزه مالی باشه، اصلاً به این دورنماها فکر نکنی.
ولی وقتی که برات اتفاق میفته، فرض کن یه نفر با من، یکی از همسفرهای اتیوپی من، یه نفر بود که میگفت من فقط تو رو توی اینستا میشناختم و اینجوری بود که اصلاً داشتم با خودم میگفتم حالا من چهجوری دارم به این آدم اعتماد میکنم؟
من فقط توی یه قابی این آدمو دیدم که اومده واسه ما حرف زده. میگفت نشسته بودیم و من گفتم آره یه نفر هست داره میبره اتیوپی، خیلی سفر جذابی هم هست. نمیدونم باهاش برم یا نه، فیک نباشه. بعد میگفت که خواهرم که بود گفت کیه؟ گفتم یه نفری به نام امیر موسوی، این پیجش. میگفت نشون دادم گفت اینو منم فالو میکنم. این خیلی باحاله من چند سال پیش دیده بودم این رفته بود فلان جا توی کنیا فلان کار رو کرده بود. میگفت همین حرف خواهر من، دل منو قرص کرد.
جادوی اینترنت و خلق ارزش
امین آرامش: این خیلی دنیای جذابیه. آلترناتیو این چیه؟ سرتیفیکیت صادر شدن توسط یک نهاد سومه. یعنی ببین اینور مشتریه، اینور تویی که داری سرویس میدی. کاری که اینترنت کرده، میگه اون نهاد سومی که قبلاً بود، اون باید تایید میکرد که تو این صلاحیت رو داری، اونو ولش کن.
چرا آدما دارن به تو اعتماد میکنن؟ چون تو در طول زمان به واسطه محتوایی که تولید کردی و در معرض دیدگان اونها بودی، کمکم به واسطه بودن تو، نه کمتر نه بیشتر، همون چیزی که بودی رو تو اونجا نشون دادی، به تو اعتماد کردن. اینجا خیلی جالبه. توی بازار کاملاً رقابتی، این در دسترس همه است.
هیچ نهاد سومی وجود نداره که قراره اون سرتیفیکیت رو صادر کنه که این ممکنه منشأ رانت بشه. این همون چیزیه که من عاشق اینترنتم. خیلی چیز جذابیه واقعاً. تو اگر آدم لایقی باشی، اگر کارت درست باشه، به مرور به کمک محتوایی که تولید میکنی، میگن اوکی این کارش درسته، بهش چند ده میلیون، چند صد میلیون پول میدیم، باهاش میریم تور. تو خیلی دنیای قشنگیه به نظرم.
امیر موسوی: دقیقاً. و یه امکان جدیدیه که ما باید به این فکر بکنیم. یعنی در این دنیای جدید، چیزهای جدیدی اومده که ذهن جدیدی میخواد واسه اینکه تو بیای توش فعالیت بکنی.
ایجاد ارزش در فضای دموکراتیک اینترنت
امین آرامش: دقیقاً. توی ایران خیلی به نظرم قضیه جالبتر میشه. چون تو توی کشوری زندگی کردی که برای سالهای سال بازی این بوده که کسی میتونسته ثروتمندتر بشه توی اقتصاد نفتی، که به مراجع قدرت نزدیکتر بوده، از طریق رانت میتونسته.
چرا؟ یعنی یک بخشی، اینکه آدمای پولدار، ذهن اکثریت جامعه بهش بده، اینه که معمولاً پولدارا از طریق رانت پولدار شدن. ولی الان تو به کمک خلق ارزش توی فضای دموکراتیک واقعاً میتونی ثروتمند بشی. و واقعاً من اسم اینو میذارم جادوی اینترنت و به نظرم خیلی چیز جذابیه از این منظر هم. برنامههای آینده چیه؟ همین ادامه دادن تورها و گسترش دادن تیم.
برنامههای آینده و توسعه کسبوکار
امیر موسوی: برنامه سفرهام یه مقداری همینجور که گفتم گسترش پیدا کرده. الان از مهر ماه اتیوپی، هند، ژاپن، کره، کوبا و این برای من نسبت به اون شکلی که قبلاً برنامه رو برگزار میکردم خیلی برنامه مفصلتر و بیشتر شده. یه مقداری هم الان دارم سعی میکنم که یاد بگیرم. یعنی خودم رو یه جورایی توی این ماههای گذشته، در زمینه کسب و کار سعی میکنم یاد بگیرم و اینا رو هی بیام پیاده بکنم.
مثل همین که ما اصولی که وجود داره واسه جمع کردن سر نخ واسه فروش، اینا رو بیایم پیاده بکنیم. بیایم تا حد ممکن شبکهسازی بکنیم تو کارمون. یه مقداری دارم اینا رو تمرین میکنم. یعنی فعالیت خودم رو نمیخوام یک فعالیت سنتی شخصمحور باشه.
سعی میکنم عدد و رقم دربیارم از اینکه اگر ۱۰۰ نفر آدم میگن که ما به یه تور علاقهمندیم، اینا چند نفرشون ثبتنام میکنن، چند نفرشون اطلاعات بیشتر میگیرن، چند نفر ثبتنام میکنن. و با داشتن اینا میتونی خیلی دقیقتر بری جلو. این یکی از نکاتیه که من در موردش همیشه میترسیدم. میگفتم که من بیام اطلاعرسانی بکنم یه تور رو، اگر که پر نشه چی؟ اگه به ظرفیت نرسه.
مبهم بودن برگزاری تور
امیر موسوی: دقت کنید این کلمه ظرفیت و اینا رو ما زیاد میبینیم. یه جایی میگن شمارهات رو بده حالا ببینیم به حد نصاب میرسه یا نه. یه حس ابهامی میده به آدما که نمیدونن. طرف میگه من میخوام بیام این سفر رو، بالاخره میرید، اجرا میشه، نمیشه. حتی یادمه بعضی از این دوستان همکار به من میگفتن همینجوریه.
آژانس و تور لیدری یعنی این که تو ۵۰ تا برنامه اعلام میکنی، اونایی که دیدی داره به ظرفیت میرسه اجرا میشه، بقیه کنسل میشه. این در ذات این موضوعه. اصلاً خوب نیست. چرا باید توی ذاتش باشه؟ کی گفته واقعاً؟ ولی الان که من دارم این عدد و رقمها رو در میارم میبینم نه، تو میتونی اینو کنترل کنی. من الان فرض کن میدونم که از ۱۰۰ نفری که واسه یه برنامهای، میگن ما علاقهمندیم، چند نفرشون ثبتنام میکنن.
من میتونم حالا بیام یه اطلاع اولیه بگیرم واسه برنامه بعدی و بعد همون موقع بگم تعداد اون سر نخهای اولیه من به میزانی نرسیده که من مطمئن باشم ظرفیت تکمیل شه. پس اینو اصلاً برگزار نمیکنم. یا رسیده برگزار میکنم. یعنی میشه با احتمال بالایی پیشگویی کرد، میتونی ریسکهات رو کم بکنی. و اینا. چیه؟
اهمیت یادگیری و بهروزرسانی دانش
امیر موسوی: اینا یه دانشیه که ما نباید خودمون رو بینیاز بدونیم. اینو برای آدمایی مثل خودم میگم. شاید من تا یه دوره زیادی یه ذره تو این موضوع مغرور بودم، فکر میکردم که آره مگه چیه؟ اینایی که میگن ما رفتیم کسب و کار یاد گرفتیم، ما بیزینس پلننویسی، مارکتینگ، فروش فلان. مثلاً چیه اینایی که شما بلدید؟ نه، واقعاً دانشه.
واقعاً یه چیزایی که حالا ممکنه بعضیهاش تجربه باشه، بعضیهاش دانش تئوری باشه. بعضیهاش حتی یه سری دانشهای خیلی بهروزه. اینکه تو چهجوری با الگوریتم اینستاگرام ارتباط برقرار کنی، اونم یه دانشه. نباید فکر کنیم کسر شأنه که اینا رو یاد بگیریم.
امین آرامش: من دیدم. مخصوصاً طرف میگه که من برای الگوریتم محتوا تولید نمیکنم. یعنی طرف یک گارد اینجوری داره. آره من اینو میفهمم. تو قرار نیست از اصول خودت کنار بیای، اصول خودتو اصلاً زیر پا بذاری، اونا سر جاشه. ولی همین چیزی که داری میگی. این یه دانشه، اینو واقعاً به رسمیت بشناس و اون کارو بکن.
امیر موسوی: یه نفر میگه من استاد فیزیکام. من دوست دارم آموزشهامو در یوتیوب ارائه بکنم. خب تو باید بدونی یوتیوب چهجوری کار میکنه. تو آموزشات رو بذاری ۵ تا ویو بخوره تو خوشحالتری یا ۵ هزار تا بخوره؟ اصلاً میگم نیازی به درآمدش هم حتی نداری. پس اوکی. شناختن اینکه اون پلتفرم چهجوریه قاعدتاً نیازه واسه همونی که خودت میخوای بهش برسی.
حرف آخر
امین آرامش: عالی عالی عالی. من با این دست فرمون که داری میگی بسیار هم خوشبینم به آینده سفرهای امیر و رفقا. البته امیدوارم تیم همینجوری همه چی بشه. بزرگتر و بزرگتر بشه. من هرچی سؤال بود دیگه پرسیدم. اگر چیزی باقی مونده در انتها بگو.
امیر موسوی: خیلی ممنونم. خیلی خوشحالم که حالا دوباره این فرصت پیش اومد. و ممنونم از همه کسایی که بعد از اون گفتوگوی قبلیمون کامنت گذاشته بودن، نظراتشون رو نوشته بودن.
من بعضی از این نظرات رو راستش تا همین دیشب ندیده بودم. یعنی دیشب که رفتم دوباره توی باکس و کامنتها، تازه فهمیدم که چقدر با محبت و با عشق و علاقه نسبت به اون حرفایی که من زده بودم ارتباط برقرار کرده بودن. خیلی ممنونم از همه شنوندهها.
امین آرامش: عالی. واقعاً دم همه کسایی که هر محتوایی، نه فقط کارنکن، دارن توی فضای سوشیال، حالا چه پادکست چه توی شبکههای اجتماعی، چه یوتیوب میبینن و با لایک ازش حمایت میکنن.
چون شاید خیلی کار سادهای به نظر برسه ولی واقعاً یک انگیزه خیلی جدیه برای تولید کننده محتوا که بهش حال خوب میده. دمتون گرم که اینجوری حمایت میکنین و همین. مرسی از تو که اومدی و بسیار گفتوگوی خوبی بود.
امیر موسوی: قربانت. مچکرم.
امین آرامش: خیلی مخلصیم، خسته نباشید.
اگه میخوای محتوا رو به شکل کاملتری تجربه کنی، ویدیو رو از دست نده! صدا و تصویر این گفتوگو رو اینجا ببین.
تا به حال به تور لیدری فکر کرده بودید؟ دوست دارید در یکی از تورهای آقای موسوی شرکت کنید؟ حتماً نظرتون رو برای ما کامنت کنید.