karnakon.ir

مقداد ولایی: هم‌بنیان‌گذار و هم‌مدیرعامل جاب‌ویژن

نام نویسنده: الناز یزدانی پرست

مقداد ولایی: هم‌بنیان‌گذار و هم‌مدیرعامل جاب‌ویژن

Rate this post
مقداد ولایی

مقداد ولایی هم‌بنیان‌گذار جاب‌ویژن، در تازه‌ترین گفتگو با رادیو کارنکن از پشت‌صحنه راه‌اندازی یک پلتفرم موفق و چالش‌های واقعی کارآفرینی پرده برمی‌دارد. تجربه‌ها و استراتژی‌های او، راهنمایی ارزشمند برای هر کسی است که به دنبال مسیر موفقیت در بازار کار ایران است.

امین آرامش: سلام. یه المان مهم توی مسیر شغلی اکثر آدم‌ها، اونجاییه که می‌خوان به بازار کار وصل بشن و شغلشون رو پیدا کنن. طبق عادت همیشگی ما تو «کارنکن»، سعی می‌کنیم سراغ موضوعاتی بریم که تو مسیر شغلی آدم‌ها مهمه اما کمتر بهشون پرداخته شده. این بار سراغ همین المان مهم، یعنی پلتفرم‌های کاریابی، رفتیم و از مقداد ولایی، مدیرعامل و بنیان‌گذار پلتفرم کاریابی جاب‌ویژن دعوت کردیم. مقداد جان، خیلی خوش اومدی به کارنکن.

مقداد ولایی: سلام، خیلی ممنونم. خوشحالم که می‌بینمتون امین جان. در خدمتتون هستم.

امین آرامش: طبق معمول، قبل از اینکه سراغ سؤالات فنی‌تر بریم، دوست داریم یه کم درباره شروع مسیرت صحبت کنیم. برامون تعریف کن که داستان مسیر شغلی تو از کجا شروع شد؟

مقداد ولایی: مسیر شغلی من از بعد از مدرسه و دوران کنکور شروع شد. من متولد ۲۸ اسفند ۶۵ و ورودی سال ۸۴ دانشگاه‌ام. سال ۸۴ تو کنکور ریاضی رتبه ۱۰ شدم و بعد رشته مهندسی برق دانشگاه تهران رو انتخاب کردم.

امین آرامش: دانشگاه تهران، در حالی که احتمالاً انتظار اصلی، قبولی تو شریف بود.

مقداد ولایی: آره، دقیقاً همین‌طور بود. قبل از اعلام نتایج آدم یه فکرایی برای خودش داره، اما وقتی نتیجه اومد، فشار این‌قدر زیاد بود که انگار حتماً باید برق شریف رو انتخاب می‌کردم. با اینکه من کلی تحقیق کرده بودم، دانشگاه‌ها رو از نزدیک دیده بودم و بر اساس علاقه‌های خودم می‌خواستم یه انتخاب دیگه داشته باشم، اما اون فشار رو کاملاً حس می‌کردم و انگار نمی‌شد مقاومت کرد و باید همون برق شریف رو می‌زدم.

دلیل اصلی انتخابم این بود که بعد از تحقیق و صحبت با دانشجوها و استادها، حس کردم دانشگاه تهران فضاییه که فقط بُعد درسی من رو رشد نمی‌ده. شریف خیلی این مدلیه که تمام فکر و ذکر آدم‌ها درسه و تو اون زمینه اتفاق‌های خوبی می‌افته، اما ممکن بود از ابعاد دیگه غافل بمونی. دانشگاه تهران رو دوست داشتم چون از جنبه‌های مختلف آدم رو رشد می‌ده. البته معتقدم رشته به رشته همه‌چیز فرق می‌کنه و نمی‌شه گفت یه دانشگاه تو همه‌چیز اوله؛ تهران، شریف و امیرکبیر هر کدوم تو رشته‌های مختلفی قوی‌ هستن.

امین آرامش: از این تصمیمت راضی بودی؟

مقداد ولایی: از انتخاب دانشگاهم راضی‌ام، اما قطعاً از انتخاب رشته‌م راضی نیستم. نشونه‌ش هم همینه که رشته‌م رو عوض کردم. بعد از تموم شدن لیسانس، به این حس رسیدم که من آدم فنی نیستم. هیچ‌وقت کار مهندسی نکردم، به جز یه دوره کارآموزی تو دوران لیسانس.

امین آرامش: کاملاً درک می‌کنم. این رو به عنوان کسی می‌گم که مهندسی مکانیک خونده، سر کار رفته و حتی دانشجوی دکترا شده و تازه اونجا متوجه شده… پس تو زود فهمیدی!

مقداد ولایی: تنها کار مهندسی من همون دوره کارآموزی بود. وقتی آینده این رشته رو برای خودم تصور می‌کردم و می‌دیدم بهترین مهندس برق چه کاری انجام می‌ده، برام جذاب نبود. تو طول دوران تحصیل، از همون اول شروع به تدریس کردم و همیشه تدریس رو دوست داشتم و دارم. یکی از حسرت‌هام اینه که به خاطر کارم مجبور شدم کنار بذارمش. فضایی که با آدم‌ها در ارتباطی و می‌تونی روی زندگی‌شون اثر بذاری، حتی به بهانه یه کلاس درس، برای من حس بهتری داشت تا فضاهای مهندسی. به این جمع‌بندی رسیدم که انتهای این مسیر اون‌قدرها برام جذاب نیست و این رشته‌ای نیست که دوستش داشته باشم.

مقداد ولایی: تصمیم گرفتم تغییر رشته بدم. اون موقع تب MBA هم زیاد بود، اما جالبه که با وجود این تب، وقتی تصمیمم رو گرفتم خیلی‌ها گفتن: «حیفه! تو مهندسی برق، یکی از سخت‌ترین رشته‌ها، رو خوندی و این‌قدر زحمت کشیدی.» انگار این تصور وجود داره که رشته سخت حتماً رشته خوبیه. من هم در جواب گفتم: «حیف، عمریه که برای چیزی بذارم که دوستش ندارم.»

امین آرامش: من همیشه می‌گم گذشته که حیف نیست، تموم شد و رفت؛ چیزی که حیفه، آینده‌ست. این نگاه گذشته‌محور، مثل همون مثال معروف «فیل سفید» یا هزینه هدررفته‌ست. مثال ساده‌ش سینماست؛ پولی می‌دی، وارد سالن می‌شی و می‌بینی فیلم بده. بعضی‌ها می‌گن پولش رو که دادم، پس تا آخر می‌شینم. در حالی که اون پول رفته، حداقل زمان باقی‌مونده رو نجات بده و برو یه کار بهتر انجام بده.

مقداد ولایی: دقیقاً. خلاصه به این نتیجه رسیدم که برم MBA بخونم. کنکور خیلی سخت و سفتی داشت، نشستم و چند ماه درس خوندم و این بار MBA دانشگاه شریف قبول شدم.

امین آرامش: هنوزم MBA شریف بهترینه؟

مقداد ولایی: من یه کم از فضا دور شدم، اما با تمام احترامی که برای دانشگاه تهران قائلم و بهش عرق دارم، دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف واقعاً یه جای متفاوته. آدم‌هایی که اونجا هستن خاص و متفاوتن و حتی یه کلاس باهاشون داشتن، زندگی آدم رو عوض می‌کنه. من تو دوره ارشد، به معنی واقعی کلمه، لذت بردن از درس خوندن و تجربه کردم. حس اینکه می‌شه از یه کلاس به وجد اومد. البته تو دوره مهندسی هم شاید دو سه تا کلاس این‌جوری تو چهار سال داشتم…

امین آرامش: بذار حدس بزنم، درس «کنترل» نبود؟

مقداد ولایی: احسنت! دقیقاً. درس «کنترل خطی» با آقای دکتر جبه‌دار و «کنترل مدرن» با آقای دکتر خاکی صدیق واقعاً دو تا درس ویژه بودن.

امین آرامش: دیدی پیش‌بینی کردم؟ چون ما خیلی شبیه همیم. برای منم تو رشته مکانیک، درس کنترل همین حس رو داشت. اون نگاه ساختارمند که چارچوب می‌ده و فیدبک می‌گیره…

مقداد ولایی: بله، سیگنال سیستم هم همین‌طور بود. اما تو دوره ارشد، تقریباً تو هر ترم دو سه تا درس این‌جوری داشتم که واقعاً ازشون لذت می‌بردم و این خیلی جالب بود.

مقداد ولایی: استادهای شریف هر کدوم یه لنز جدید و دنیای تازه‌ای رو برای من باز کردن. اواسط دوره MBA، یعنی حدود سال ۹۰، کار غیر از تدریس رو شروع کردم. وارد حوزه استراتژی شدم و تو تیم طراحی استراتژی مؤسسه گزینه دو کار کردم. یه تیم بیرونی بودیم که قرار بود برای آینده مجموعه استراتژی طراحی کنیم. پروژه حدود شش-هفت ماه طول کشید و ما اونجا با مجموعه زندگی کردیم. بعد از اون هم از ما خواستن که تو قالب واحد «طرح و برنامه» تو اجرای همون استراتژی‌ها هم حضور داشته باشیم.
تو دوره MBA یه اتفاق جالب دیگه هم برام افتاد؛ من با هادی محمدآبادی آشنا شدم. اون مکانیک امیرکبیر خونده بود و من برق تهران. کلاً تو MBA با مهندس‌هایی از دانشگاه‌های خوب مواجه می‌شی که همه از مهندسی بریدن! ما ۵۷ واحد درسی داشتیم که شاید ۵۴ واحدش رو با هم گذروندیم.

پروژه‌های بیشتر درس‌هایی که با هم داشتیم رو هم مشترک برمی‌داشتیم. خیلی فازهامون به هم می‌خورد و رابطه خوبی داشتیم. همون موقع هر دومون هوای این رو داشتیم که یه کاری برای خودمون راه بندازیم، اما هیچ‌کدوم تجربه کاری زیادی نداشتیم.

مقداد ولایی: همون موقع با هم صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اول باید بریم یه مدت کار کنیم؛ این‌جوری نمی‌شه. هادی هم رفت سر کار و از شرکت «کاله» تو فضاهای فروش و بازاریابی شروع کرد. کار من و هادی به صورت موازی شروع شد؛ هادی بیشتر رفت سمت حوزه‌های بازاریابی و فروش و منم بیشتر تو حوزه‌های استراتژی و برنامه‌ریزی. این روند تا حدود سال ۹۴ ادامه داشت. من تو این مدت تو چند تا شرکت تجربه کسب کردم؛ «گزینه دو» بودم، بعد یه مدت تو «گروه اعزام» و مرکز خرید «پالادیوم» کار کردم. هادی هم تو دو سه تا شرکت مختلف تجربه به دست آورد.

سال ۹۴ دوباره دور هم جمع شدیم و گفتیم دیگه باید کار خودمون رو شروع کنیم. نمی‌شه که این ایده همین‌جوری گوشه ذهنمون بمونه. چند تا جلسه با دو سه تا از دوستای دیگه‌مون که شبیه خودمون بودن گذاشتیم تا ببینیم چه کاری رو می‌شه شروع کرد. این جلسات مربوط به اواخر سال ۹۴، تقریباً دی ماه بود. کم‌کم بقیه دیگه تو جلسات نیومدن و آخرش فقط ما دو نفر موندیم. ایده‌های مختلفی مطرح شد تا اینکه ایده «جاب‌ویژن» شکل گرفت و تصمیم گرفتیم رسماً استارت بزنیم.

نکته جالب اینجا بود که ما هر دو چهار پنج سال کار کرده بودیم و تو جایگاه خوبی بودیم. هر کدوممون گزینه‌ها و آفرهای خوبی از نظر مالی و شغلی روی میز داشتیم. ولی تصمیممون رو خیلی قطعی گرفتیم که کارمون رو بذاریم کنار و تمام انرژی‌مون رو روی این ایده جدید متمرکز کنیم. این یکی از تصمیماتیه که بهش افتخار می‌کنم.

امین آرامش: چرا تونستین این تصمیم رو بگیرین؟ چی‌ها رو با خودتون چک کردین؟ شاید الان خیلی ساده از کنارش رد بشی، ولی احتمالاً هزاران نفر دارن این پادکست رو می‌شنون که مسئله‌شون دقیقاً همینه که نمی‌تونن اون تصمیم نهایی رو بگیرن.

مقداد ولایی: یه دوستی داشتم که رفته بود آمریکا و استاد دانشگاه شده بود. یک بار زنگ زد و برای شروع یک بیزینس از من مشورت خواست. گفت: «می‌خوام این کار رو شروع کنم ولی مطمئن نیستم به نتیجه برسه، برای همین می‌خوام کار خودم رو ادامه بدم و کنارش این رو هم جلو ببرم.» بهش گفتم: مطمئن باش به نتیجه نمی‌رسه.

کارآفرینی و شروع یک کار از صفر، ذاتاً احتمال موفقیت پایینی داره. اگه بخوای کنار یه کار دیگه انجامش بدی، احتمال شکستش تقریباً صد درصده.

امین آرامش: پس چی می‌شه که آدما شروع می‌کنن؟

مقداد ولایی: اول از همه، رویا و عشقی که به موفقیت داری. من کلاً آدم خوش‌بینی هستم، اما اون رویا این‌قدر بزرگه که تو رو به سمت خودش می‌کشه. من اون موقع این‌ها رو این‌قدر عمیق نمی‌فهمیدم، ولی الان می‌دونم. به دوستم گفتم: hگه با تمام وجودت نری، صددرصد شکست می‌خوری؛ اگه با تمام وجودت بری، نود درصد احتمال شکست داری. پس حتماً با تمام وجودت برو.

امین آرامش: مارتین بصیری از «اپلای‌برد» تو پادکست یه جمله‌ای به من گفت که تو ذهنم زنگ زد: «پلن B رو نابود کن تا تمام وجودت روی پلن A متمرکز بشه.» کارآفرینی این‌قدر سخته و بالا و پایین داره که اگه تمام ۲۴ ساعتت رو هم بذاری شاید به نتیجه برسه؛ با نصف انرژی که حتماً نمی‌شه. خب این شبیه دیوونگی به نظر میاد. چرا این دیوونگی رو انجام می‌دین؟ در مورد خودت بگو.

مقداد ولایی: راستش شاید من اون موقع که شروع کردیم، این‌قدر به سختی‌ها و بالا و پایین‌هاش واقف نبودم. شاید اگه الان با سن امروزم بهم بگی دوباره این مسیر رو برو، بگم نمی‌تونم. ولی اون موقع، اون چشم‌انداز برام خیلی جذاب بود. یه چیزی تو کار خیلی مهمه که الان می‌فهممش: «معنا». اون موقع هم یکی از المان‌های تصمیم‌گیریمون همین بود، اما این‌قدر آگاهانه نبود. اینکه کاری که انتخاب می‌کنیم، معناش برامون مهمه. هر کاری که پول درمیاره لزوماً خوب نیست. من باید با کارم ارتباط برقرار کنم و از تأثیری که می‌ذاره لذت ببرم. کارآفرینی این‌قدر سختی داره که اون چیزی که تو رو نگه می‌داره، فقط مسائل مالی نیست؛ باید از تأثیری که می‌ذاری شارژ بشی.

مقداد ولایی: من تو مصاحبه‌های شغلی هم می‌گم؛ با تمام احترامی که برای همه بیزینس‌ها قائلم، هیچ بیزینسی رو با جاب‌ویژن عوض نمی‌کنم. چون معتقدم از این کار ارزشمندتر نداریم. ما کمک می‌کنیم یه عده برن سر یه کار جدید. این آدم چهار سال دیگه حتماً یه جای دیگه‌ست. پدر و مادرش، همسرش، فرزندش، همه زندگی‌شون تغییر می‌کنه. هویت زندگی آدما، اگه اولی نه، دومیش شغله. وقتی ما کمک می‌کنیم این اتفاق بیفته، از این کار بهتر چی هست؟

امین آرامش: دارم می‌خندم چون انگار یکی داره حرف‌های دل من رو می‌زنه. منم دقیقاً راجع به «کارنکن» همین‌جوری نگاه می‌کنم. آدمی که از شغلش راضی نباشه، خیلی بعیده بتونه از کل زندگی‌ش راضی باشه. وقتی تو این قضیه یه تأثیر کوچیک بذاری، خیلی چیز ارزشمندیه. دقیقاً بعضی کارها هستن که فقط پول دارن. خب آدم به چیزای دیگه‌ای هم نیاز داره. البته می‌دونم خیلی‌ها به خاطر شرایط بد اقتصادی، شاید هیچ‌وقت فرصت نکنن به چیزی غیر از پول فکر کنن و من اون‌ها رو درک می‌کنم. اما اگه این فرصت رو داریم که به چیزی بیشتر از نیازهای اولیه فکر کنیم، حیفه از دستش بدیم.

مقداد ولایی: دقیقاً همینه. البته اگه مسئله اقتصاد رو جدی نگیری، هیچ‌وقت به اون عشق و علاقه و معنا هم نمی‌تونی فکر کنی. اون شرط لازمه. ولی من معتقدم وقتی داری ارزش بزرگی خلق می‌کنی، پس مگه می‌شه از لحاظ مالی گیر کنه؟ وقتی داری ارزش واقعی ایجاد می‌کنی، باید فکر کنی چطور می‌تونی به پول هم تبدیلش کنی. اقتصادش هم درست می‌شه.

امین آرامش: خلاصه… جاب‌ویژن شروع شد.

مقداد ولایی: آره، و جاب‌ویژن همین مسیره. چیزی که تو رو نگه می‌داره همینه. یه بار یکی از کارجوها برامون نوشت که: «من ۶ ماه بود دنبال کار می‌گشتم و نامزد بودم. از طریق شما که هیچ هزینه‌ای هم از کارجو نمی‌گیرین، یه شغل خیلی خوب پیدا کردم و دست زنم رو گرفتم رفتم سر خونه زندگیم. کاری که شما می‌کنین از صد تا حج بالاتره.» این جمله یک سال من رو ساخت. یعنی کل سال انرژی داشتم که تونستیم روی زندگی حتی یک نفر این‌قدر تأثیر بذاریم.

الان جاب‌ویژن به جایی رسیده که با افتخار می‌گم سال ۱۴۰۳، صد هزار نفر از طریق ما زندگی‌شون عوض شد. اینو به بچه‌های تیم هم می‌گم. می‌گم شما هشت ساعت که سر این کار هستین، چون با یه وب‌سایت طرفید، شاید نبینید پشت صحنه چه اتفاقی می‌افته؛ ولی تو همین هشت ساعت، زندگی ۳۰۰-۴۰۰ نفر داره عوض می‌شه. تمام امیدم اینه که این عدد سال بعد بشه ۶۰۰ و سال بعدش بیشتر.

وسط‌های این مسیر، یعنی سال ۹۴، من دکترام رو هم شروع کرده بودم. پدرم خیلی دوست داشت من دکترا بخونم و نگاهش این بود که: «کارت رو بکن، ولی اینم کنارش باشه.»

امین آرامش: چرا حرفای منو می‌زنی؟ دقیقاً مامانم به من گفت دکترا بگیر و منم گفتم باشه، یه دکترا هم می‌گیرم که اینم تو خورجینم باشه!

مقداد ولایی: منم شروع کردم و دوست هم داشتم. دوره درسم تموم شد و رسیدم به امتحان جامع. اون موقع سال ۹۶ بود و جاب‌ویژن هم سال ۹۵ استارت خورده بود. اونجا حس کردم نمی‌تونم این دو تا هندونه رو با یه دست بردارم و باید بینشون انتخاب کنم. اینم یه مدل دیگه از همون داستان پلن B بود. تصمیم گرفتم از دکترا انصراف بدم، چون چیزی که واقعاً می‌خواستم جاب‌ویژن بود.

امین آرامش: با خانواده چالش نداشتی؟

مقداد ولایی: چرا، بابام یه کم از دستم ناراحت شد. اول به مادرم گفتم که آروم آروم به بابا بگه. هنوزم که هنوزه این موضوع تو دلش مونده، ولی خدا رو شکر از تصمیمم خیلی خوشحالم. به پدرم گفتم اون دکترایی که اون‌جوری بگیرم به دردم نمی‌خوره. اگه یه روزی به این نتیجه برسم که بهش نیاز دارم، برمی‌گردم و می‌خونمش.

امین آرامش: نسل قبلی هم حق داره. اون‌ها از فضایی میان که دیدن یه عنوان «دکتر» چقدر کارایی داشته. الان شرایط عوض شده.

مقداد ولایی: دقیقاً. تاریخ زندگی اون‌ها با یه کار استیبل دولتی گره خورده. مثلاً شرکت نفت یه جای خیلی خوب بوده که تا آخر عمرت حقوق و مزایا داری. باور می‌کنی تا همین دو سه سال پیش، مادرم هنوز آگهی‌های استخدام شرکت نفت رو برام می‌فرستاد؟

امین آرامش: جالبه! ما الان تو نظرسنجی‌ها می‌بینیم که هنوز شرکت نفت، رتبه یک رویای شغلی خیلی از آدم‌هاست. این تاریخ به این راحتی عوض نمی‌شه. البته ماجرا نسبت به قبل خیلی تعدیل شده، ولی وقتی به کل ۲۴ میلیون شاغل کشور نگاه می‌کنی، هنوز اون رتبه یکه.

آمار اون‌ورش چی می‌گه؟ یعنی کسایی که رفتن شرکت نفت هم به همون اندازه راضی‌ان؟ این سیگنال انگار به این‌ور نرسیده.

مقداد ولایی: اون دیتا رو ندارم. ولی حرفم اینه که این طرز فکر صد ساله، به این راحتی از ذهن آدم‌ها خارج نمی‌شه. برای نسل قبل، تحصیلات راهی برای رسیدن به استخدام دولتی بود و واقعاً هم کار می‌کرد.

خلاصه من از دکترا انصراف دادم تا تمام تمرکزم رو روی جاب‌ویژن بذارم. روزی که ما شروع کردیم، رقیب داشتیم.

امین آرامش: ایران‌تلنت بود اون سال‌ها، درسته؟ جابینجا چی؟

مقداد ولایی: بله، هر دو بودن. ما بین پلتفرم‌های تخصصی استخدام، از همه جوون‌تریم و دیرتر از بقیه وارد این بازار شدیم. بازارهای کمی پیدا می‌شن که توشون رقبای بزرگ و جاافتاده‌ای وجود داشته باشن و تو بتونی بیای و ازشون جلو بزنی، ولی این اتفاق برای جاب‌ویژن افتاد.

امین آرامش: یعنی الان از اون دو تا رقیب اصلی جلو زدین؟

مقداد ولایی: آره، طبق آمارهای عمومی که از سهم بازار وجود داره، بله. نکته جالبش همینه. یادمه روزی که شروع کردیم، وقتی به دوستام می‌گفتم می‌خوایم این کار رو بکنیم، شاید تو رومون نمی‌خندیدن، ولی حس می‌کنم تو خلوتشون می‌خندیدن می‌گفتن: «فلان شرکت به این بزرگی تو بازاره، اینا می‌خوان چیکار کنن؟ اصلاً نمی‌شه.»

امین آرامش: چی تو ذهنتون بود؟ یعنی گپی شناسایی کرده بودین؟

مقداد ولایی: بله، مسئله پیدا کرده بودیم. می‌دونستیم کاری که داره انجام می‌شه خوبه، ولی هنوز جای بهتر شدن داره.

امین آرامش: مصداقاً چه چیزی بود که حس می‌کردی انجام نشده؟

مقداد ولایی: اون موقع نگاهمون این بود که بحث «مچ‌میکینگ» یا انطباق کارجو و کارفرما خیلی خوب اتفاق نمی‌افته و این دو طرف به خوبی به هم وصل نمی‌شن. مسئله دوم این بود که مثلاً ایران‌تلنت فضاش خیلی برای یه گروه خاص بود. من معتقد بودم خیلی از آدم‌ها اونجا نیستن؛ آدم‌هایی که فقط با زبان انگلیسی راحت نیستن یا در سطح سینیور (ارشد) نیستن. انگار اون پلتفرم مال امثال من که می‌خوان تازه وارد بازار کار بشن و استعدادی دارن، نبود. البته خودشون هم با یه تأخیری این رو شناسایی کردن و تغییراتی دادن، مثلاً سایتشون رو فارسی کردن و محصولات جدیدی ارائه دادن.

مقداد ولایی: ما این حس رو داشتیم که می‌تونیم این فضا رو پر کنیم. روزی که وارد شدیم، سهم بازارمون صفر بود.

امین آرامش: سهم بازار رو با چی می‌سنجی؟

مقداد ولایی: ما با «تعداد آگهی‌های فعال» می‌سنجیم.

امین آرامش: چرا این ملاکه؟ این یه بازار دوطرفه‌ست. تعداد آگهی یک طرف ماجراست، اون طرفش چی؟

مقداد ولایی: درسته، ولی در نقطه تعادل، تعداد آگهی نشون می‌ده که اون طرف بازار هم داره کار می‌کنه. چون کارفرما اگه از آگهی گذاشتن نتیجه نگیره، دیگه این کار رو ادامه نمی‌ده. پس اگه تعداد آگهی‌ها پایدار می‌مونه، یعنی سیستم داره برای هر دو طرف کار می‌کنه.

امین آرامش: الان دیتایی داری که بتونی بگی؟ مثلاً کل آگهی‌ها چقدره و سهم شما چقدره؟

مقداد ولایی: آره، این دیتاها عمومی هستن و همه می‌تونن ببینن. همین الان که صحبت می‌کنیم، جاب‌ویژن حدود ۶۲ هزار آگهی فعال داره. این عدد برای جابینجا حدود ۲۵ تا ۳۰ هزار تا و برای ایران‌تلنت حدود ۳ تا ۴ هزار تاست.

امین آرامش: چه جالب! من فکر می‌کردم ایران‌تلنت از جابینجا جلوتر باشه.

مقداد ولایی: البته مدل ایران‌تلنت متفاوته. آگهی‌هاش به عنوان موقعیت‌های شغلی سطح بالاتر و گرون‌تر شناخته می‌شن. مثلاً قیمت یه آگهی‌شون شاید پنج، شش برابر جابینجا یا دو، سه برابر ما باشه. برای همین اگه بخوای از نظر درآمدی نگاه کنی، این تعداد به تنهایی کافی نیست.

مقداد ولایی: غیر از این‌ها، «ای‌استخدام» هم تو بازار ما هست. البته تفاوت‌هایی داره. ای‌استخدام اوایل بیشتر شبیه یه لیست آگهی (Job Listing) مثل روزنامه همشهری بود، ولی الان اون‌ها هم به سمت پلتفرم تعاملی (Job Board) حرکت کردن. تمرکزشون بیشتر روی موقعیت‌های شغلی یقه آبی و شهرستان‌هاست و احتمالاً تو اون بخش از بازار بی‌رقیب هستن.

امین آرامش: دیوار هم وارد این حوزه شده و احتمالاً رقیب ای‌استخدامه، مخصوصاً برای یقه آبی‌ها.

مقداد ولایی: بله، دیوار و ای‌استخدام رقابت بیشتری با هم دارن. ولی دیوار یه پلتفرم تخصصی استخدام نیست و بیشتر اصناف و مغازه‌ها رو پوشش می‌ده تا شرکت‌ها. خود بچه‌های دیوار می‌گن حدود ۸۵ تا ۹۰ درصد آگهی‌هاشون غیرسازمانیه. تو دنیا هم ثابت شده که حوزه استخدام معمولاً نیاز به پلتفرم‌های تخصصی داره.

امین آرامش: ولی از نظر تعداد، دیوار با اختلاف از همه بیشتره.

مقداد ولایی: بله، با اختلاف معناداری بیشتره، ولی جنس آگهی‌هاش متفاوته؛ مثلاً یه مغازه دنبال یه نیرو برای کارهای روزمره‌شه. فضای شرکت‌ها و سازمان‌ها رو پوشش نمی‌ده.

امین آرامش: چقدر جالبه. داشتی می‌گفتی، فکر می‌کردم چه تحقیق جالبی می‌شه روی همین موضوع انجام داد. بگذریم. بریم سراغ ادامه داستان جاب‌ویژن.

مقداد ولایی: آره، و جاب‌ویژن به جایی رسید که یه روزی مثلاً یک پنجم رقیبم بودم و امروز دو برابرش هستم. در حالی که اون هم تو این مدت دو برابر شده‌ها؛ یعنی اون رشد کرده ولی من خیلی بیشتر رشد کردم.

امین آرامش: شما چیکار کردین؟ گفتی ایده از سال ۹۴ شروع شد و بهمن ۹۵ لانچ کردین. توی این چند سال، نقاط عطفتون چی بوده؟ چه اتفاقاتی افتاد که از سهم بازار صفر، به اینجا رسیدین؟

مقداد ولایی: فکر می‌کنم چند تا نقطه عطف مهم داشتیم. برای توضیحش می‌خوام از یکی از اشتباهاتمون شروع کنم، چون به همین نقطه عطف ربط داره.

امین آرامش: عالیه. هم نقاط عطف مثبت رو بگو و هم اشتباهاتت رو.

مقداد ولایی: یکی از اشتباه‌های خیلی مهم ما این بود که یه MVP (حداقل محصول پذیرفتنی) خیلی بزرگ طراحی کردیم. یعنی یه چیز خیلی بزرگ با کلی ایده که فکر می‌کردیم جواب می‌ده، ولی در عمل جواب نمی‌داد. این باعث شد خیلی دیر وارد بازار بشیم. تقریباً یک سال طول کشید تا اولین ورژن از چیزی که تو ذهن‌مون بود رو بدیم بیرون، و این خیلی بده.
یکی از دلایل این اشتباه این بود که ما خیلی بوت‌استرپ (Bootstrap) رشد کردیم؛ یعنی هیچ‌وقت سرمایه‌گذار بزرگی نداشتیم و روی پای خودمون وایسادیم. این باعث شد مجبور باشیم خیلی باصرفه و حساب‌شده جلو بریم.

مقداد ولایی: یکی از تصمیمات اشتباهمون این بود که گفتیم فعلاً دفتر نگیریم تا هزینه اجاره ندیم. برای همین، یه برنامه‌نویس فریلنسر گرفتیم که کنار کار اصلیش، سایت ما رو هم بزنه. این باعث شد کار خیلی کند پیش بره. من یه چیزی می‌گفتم، تا اون بفهمه و یه ورژن جدید بده کلی طول می‌کشید.
اما آبان‌ماه که بالاخره دفتر اجاره کردیم و یه برنامه‌نویس تمام‌وقت استخدام کردیم و نشوندیمش کنار دست خودمون، دیدیم تو یه ماه به اندازه شش ماه قبل کار کردیم. اگه اون هزینه رو الکی صرفه‌جویی نمی‌کردم، خیلی زودتر وارد بازاری می‌شدم که توش رقیب داشتم. هر یک ماهی که رقیبم از من جلو می‌افتاد، من باید شش ماه می‌دویدم تا جبرانش کنم.

امین آرامش: خب این رو چطور بفهمیم؟ از یه طرف تو کار درستی می‌کردی و داشتی صرفه‌جویی مالی می‌کردی. از کجا باید بفهمیم کدوم تصمیم درسته؟

مقداد ولایی: سؤال خیلی سختیه. تو بیزینس همیشه با این دو راهی مواجهی که چی به دست میارم و چی از دست می‌دم. الان که به گذشته نگاه می‌کنم، جوابش رو پیدا کردم.

امین آرامش: اگه بخوای به مقدادِ اون سن یا به اون تیم یه چهارچوب فکری بدی که بهتر تصمیم بگیرن، چی بهشون می‌گی؟

مقداد ولایی: همیشه هزینه‌هایی که می‌خوای توش صرفه‌جویی کنی رو با اصل بیزینست مقایسه کن. وقتی داری روی برد و باخت کل بیزینست ریسک می‌کنی، بعضی صرفه‌جویی‌ها خیلی پرهزینه‌تر از چیزیه که فکر می‌کنی. مهم‌ترین کاری که می‌گم بکنن اینه که برن با آدم‌هایی که این مسیر رو رفتن مشورت کنن.

امین آرامش: دقیقاً. این نکته خیلی مهمه که گزینه «مشورت» همیشه رو میز نیست. آدم فکر می‌کنه کم کردن هزینه‌ها که یه کار بدیهیه و خوبه، دیگه مشورت نمی‌خواد.

مقداد ولایی: دقیقاً. بعضی تصمیم‌ها رو تا خودت تجربه نکنی و سیلیش رو نخوری، نمی‌فهمی چقدر می‌تونه خطرناک باشه.

امین آرامش: چه روتینی می‌شه برای این کار داشت؟ شاید باید هر هفته با یکی دو نفر منتور چک کنی. چون وقتی درگیر کاری، خودت یه چیزایی رو نمی‌بینی و فقط داری می‌دویی. یکی از بیرون باید بزنه پس کله‌ت که این چه کاریه داری می‌کنی!

مقداد ولایی: دو تا نکته می‌گم. اول اینکه هرچقدر قبل از شروع کارآفرینی، تجربه کاری واقعی داشته باشی، کلی بهت تو تصمیم‌گیری کمک می‌کنه. دوم هم همین که گفتی، واقعاً باید یه آدمی رو داشته باشی که این مسیر رو رفته باشه؛ نه کسی که فقط ادعای مشاوره داره. باید خودش این راه رو رفته باشه.

به نظرم اگه یه منتور داشته باشی و ماهی یک بار، یا دو ماه یک بار، فقط تصمیم‌های کلان و گل‌درشتت رو باهاش چک کنی، کافیه. قرار نیست اصلاً تصمیم اشتباه نگیری؛ قراره زود بفهمی که اشتباه کردی. مشکل اون تصمیم‌هاییه که ماه‌ها بعد می‌فهمی اشتباه بوده.

من معتقدم بیزینس با دو سه تا تصمیم اشتباه زمین نمی‌خوره؛ این سلسله تصمیمات اشتباهه که خطرناک می‌شه. برای همین، بهتره تصمیم‌ها رو کوچیک کرد تا بشه سریع تستشون کرد و ازشون یاد گرفت. اگه اشتباهی کردی، بعد از یه ماه می‌فهمی و جبران می‌کنی. اما بعضی تصمیم‌ها هستن که به این زودی نتیجه‌شون مشخص نمی‌شه؛ این‌ها رو باید با یه منتور چک کرد.

امین آرامش: عالیه. پس اولین اشتباهی که گفتی، دیر وارد بازار شدن به خاطر صرفه‌جویی‌های اشتباه بود.

مقداد ولایی: آره. اشتباه بعدی این بود که ما فکر می‌کردیم یه بیزینس مدل خاص خیلی جواب می‌ده و کلی برامون درآمد ایجاد می‌کنه. یک‌سوم زمان توسعه اولیه رو صرف چیزی کردیم که وقتی وارد بازار شدیم، دیدیم اصلاً اون‌قدرها هم درآمدزا نیست. در نهایت، چیزی که فکر می‌کردیم یکی از پایه‌های درآمدزایی ماست، تبدیل شد به یه فیچر تقریباً رایگان. اگه از اول با یه نسخه خیلی کوچیک‌تر تستش کرده بودیم، این‌قدر روش انرژی نمی‌ذاشتیم.

یه نقطه عطف دیگه برای ما زمانی بود که فهمیدیم نباید یه «سوپرمارکت» کامل تو حوزه جذب و استخدام باشیم. اوایل فکر می‌کردیم باید هر کاری که به این حوزه مرتبطه رو انجام بدیم و به همه چیز «بله» بگیم.

امین آرامش: این نگاه از کجا میومد؟ از اون حس معنادار بودن کار که می‌خواستی یه راه‌حل کامل ارائه بدی؟

مقداد ولایی: یه بخشش این بود. یه بخش دیگه‌ش اینه که وقتی اول راهی و جلوی مشتری می‌شینی، فکر می‌کنی اگه به درخواستش «نه» بگی خیلی زشته. برای همین به هرچی می‌گفت، می‌گفتیم چشم، انجام می‌دیم.

مقداد ولایی: الان این موضوع برای من تبدیل به یه شاخص شده. وقتی به عنوان مشتری جلوی یه نفر می‌شینم و به درخواستم می‌گه «نه، ما این کار رو انجام نمی‌دیم»، خیلی خوشحال می‌شم. چون می‌فهمم تکلیفش با خودش روشنه و داره یه کار رو با کیفیت خوب انجام می‌ده. این یعنی به کلی چیز خوب دیگه «نه» گفته.

امین آرامش: دقیقاً. استراتژی یعنی انتخاب بین گزینه‌های خوب. وگرنه انتخاب بین خوب و بد که بدیهیه. کنار گذاشتن یه گزینه خوب درد داره و کار سختیه.

مقداد ولایی: استراتژیست بودن یعنی «نه» گفتن. اگه بتونی چند تا کار رو با هم انجام بدی، یعنی هنوز استراتژی اصلیت رو پیدا نکردی.

امین آرامش: این رو کی فهمیدین؟

مقداد ولایی: ما اون اوایل آزمون‌های ارزیابی هم برگزار می‌کردیم؛ از آزمون‌های شخصیت‌شناسی و مهارتی (مثل اکسل و زبان) گرفته تا «کانون ارزیابی». کانون ارزیابی یه فرایند شش ساعته بود که برای شرکت‌ها طراحی و اجرا می‌کردیم تا بهترین نیرو رو انتخاب کنن. خیلی هم خوب اجراش می‌کردیم و مشتری‌ها فوق‌العاده راضی بودن. اما یه جایی فهمیدیم این دو تا کار با هم جمع نمی‌شه.

امین آرامش: چی اسکیلبل (مقیاس‌پذیر) نبود؟

مقداد ولایی: کانون ارزیابی هزینه‌های زیادی داشت و خیلی هم کار درستی بود، ولی این دو تا کار با هم نمی‌شد. باید یا این طرف وامیستادی یا اون طرف. من فهمیدم کار من یک کار مقیاس‌پذیر (اسکیلبل) است؛ یعنی باید تعداد زیادی از افراد رو پوشش بدم، نه اینکه یک کار خاص و عمیق برای تعداد محدودی انجام بدم. این دو تا، دو تا دنیای مختلفه. امروز اگر «میرانا هد هانتینگ» تو گروه جاب‌ویژن کار می‌کنه، برای اینه که اون‌ها قراره تو یک سال کلاً صد نفر آدم رو بفرستن سر کار، ولی من قراره صد هزار نفر رو مشغول به کار کنم. ما فهمیدیم باید روی کار اصلی خودمون که همون مقیاس‌پذیریه تمرکز کنیم و بقیه رو بستیم.

وقتی گفتیم دیگه کانون ارزیابی انجام نمی‌دیم، مشتری‌ها می‌گفتن: «حیف شد، خیلی خوب بود.» منم می‌گفتم: «به خدا می‌دونم خوب بود و دوستش هم دارم، ولی اگه اون کار رو بکنم، دیگه این کار اصلی رو نمی‌تونم انجام بدم.» این یکی از نقاط عطف ما بود. فهمیدیم کار ما اسکیل‌پذیره، نه یک کار نیچ (گوشه‌ای از بازار)، با اینکه اون کار نیچ هم خیلی کار خوبی بود.

امین آرامش: عالیه. داری ترکیب اشتباهات و نقاط عطف رو می‌گی. دیگه چی؟

مقداد ولایی: نقطه عطف سوم این بود که تمام تمرکزمون رو روی اصل ماجرا گذاشتیم.

امین آرامش: یعنی چی؟

مقداد ولایی: جاب‌ویژن قراره چیکار کنه؟ قراره یه کارجو رو به بازار کار وصل کنه و یه آدم استخدام بشه. تمام کارهایی که می‌کنیم باید برای این هدف باشه. خیلی کارهای جذاب دیگه‌ای به نظر می‌رسه، ولی اونا همه حواشیه. استخدام رقم زدی، کار خوبی کردی؛ استخدام رقم نزدی، هر کار دیگه‌ای کردی به درد نمی‌خوره.

امین آرامش: چه سؤال خوبی! آدم باید از خودش بپرسه «ارزش اصلی» (Core Value) کار من چیه؟ دقیقاً چیکار کنم، کارم رو کردم؟

مقداد ولایی: آره. بقیه چیزا سُس هستن، غذای اصلی نیستن. همه چیزهای دیگه رو باید فدای این کار اصلی کنی. مثلاً ما یه مدتی فکر کردیم دوره‌های آموزشی بذاریم تا به آدما کمک کنیم مهارت‌هاشون رو بالا ببرن و بهتر استخدام بشن. این کار حتماً خوبه، ولی اصل ماجرای ما نیست. اون خودش یه بیزینس جداست. تو باید وایسی ببینی شرکت چی می‌خواد؟ چرا نیروش رو پیدا نمی‌کنه؟ اون کارجو دنبال چه شغلیه؟

امین آرامش: و آدم از دور که نگاه می‌کنه، فکر می‌کنه کارها خیلی ساده‌ترن. می‌گی ما که داریم آگهی می‌ذاریم، یه دوره آموزشی هم کنارش می‌ذاریم. بعد که میری تو دل کار می‌بینی اون خودش یه دنیای دیگه‌ست.

مقداد ولایی: دقیقاً. ما روز اول می‌خواستیم جاب‌ویژن رو بزنیم که از دیتای اون استفاده کنیم و به آدما تو هدایت تحصیلی و شغلی کمک کنیم. می‌گفتیم این بخش اول رو سریع راه میندازیم و میریم سراغ اون کارهای بزرگ‌تر. ولی وقتی اومدیم توش، دیدیم خود همین یه دنیا کاره و هنوزم کلی جای کار داره. پس باید بفهمی کدوم کار اصله و کدوم فرعی هستش.

امین آرامش: اینکه خودت رو چی تعریف می‌کنی خیلی مهمه. من کی‌ام؟ من معلمم یا آدم رسانه؟ این تعریف باعث می‌شه یه سری کارها رو بکنی یا نکنی. هر وقت این رو فراموش کردم، دیدم دارم کلی کار مختلف با عمق کم انجام می‌دم.

مقداد ولایی: دقیقاً. همیشه کار جذاب زیاده. ما هم که کرم خلق کردن و کار جدید داریم! بقیه هم هی بهت ایده می‌دن. ولی مسئله اجراست. پس باید بفهمی اصل کار چیه و بقیه سُسه. این سُس نباشه اشکال نداره، ولی اگه اون گوشت و هسته اصلی نباشه، هیچی به درد نمی‌خوره.

مقداد ولایی: یه نقطه عطف چهارم هم هست. اون اوایل من و هادی از خودمون می‌پرسیدیم: «چی بشه عمرمون تلف نشده؟ چی بشه نباختیم؟» بزرگ‌ترین لطفی که خدا به من کرد این بود که هادی کنارم بود. به ضرس قاطع می‌گم اگه یه نفر همراه پیدا کنی، احتمال موفقیتت به صورت نمایی رشد می‌کنه. من اگه هادی نبود، قطعاً اینجا نبودم. ما یه چیزی رو داده بودیم (جوونی، فرصت‌های شغلی خوب) که این رو به دست بیاریم و نباید می‌باختیم.

یادمه روزی که درآمدمون به صد میلیون تومن رسید، خیلی حس جالبی داشتم. به هادی گفتم: «یادته یه روزی هیچی نبود؟ فقط تو ذهن ما بود. ما یه چیزی خلق کردیم که آدما حاضرن براش پول بدن.» چون پول دادن یعنی براشون ارزش داشته. این یه نقطه بود. یه نقطه دیگه وقتی بود که به نقطه سربه‌سر رسیدیم. یه جایی هم بود که اول یه اتاق تو یه ساختمون اجاره کردیم، بعد شد دو تا، بعد سه تا… و بعد دیدیم دیگه تو این ساختمون جا نمی‌شیم.

اول یه دفتر ۱۲۰ متری گرفتیم، بعد شد ۲۰۰ متر و الان چند تا ساختمون داریم. اون موقع که تیممون بزرگ شد و مثلاً به ۵۰ نفر رسید، فهمیدم دیگه اون مدل قبلی جواب نمی‌ده. قبلاً مثل یه تیم خانوادگی بودیم؛ من و هادی تو همه کارها بودیم و همه چی هیئتی جلو می‌رفت.

امین آرامش: هیئتی.

مقداد ولایی: آره، از یه جهت همه مسئول همه چیز بودن و تقریباً همه جلسات رو با هم می‌رفتیم. ولی یه جایی فهمیدیم برای بزرگ شدن، این مدل جواب نمی‌ده و باید ساختار درست کنیم.

مقداد ولایی: اولین تصمیم این بود که کارها رو بین خودمون تقسیم کنیم.

امین آرامش: این تقسیم کار رو چطور انجام دادین؟

مقداد ولایی: بیشتر بر اساس بک‌گراند و تجربه‌های قبلی‌مون بود. مثلاً کارهای محصول و تیم فنی افتاد سمت من و فروش و ارتباط با سازمان‌ها افتاد سمت هادی. می‌دونستیم اگه دو نفری تصمیم بگیریم شاید تصمیم بهتری باشه، اما این کارها رو کند می‌کرد. پس قبول کردیم که طرف مقابل حتی اگه ده درصد هم ضعیف‌تر تصمیم بگیره، اشکالی نداره؛ مهم اینه که کارها سریع‌تر پیش بره و فقط جاهای خیلی مهم رو با هم چک می‌کنیم.

امین آرامش: چه نکته کلیدی! این دقیقاً مثل برون‌سپاریه. حتماً اون کار با کیفیتی کمتر از خودت انجام می‌شه، ولی اگه لنگ تو بمونه، بیزینس رشد نمی‌کنه. چه تصمیم سختیه.

مقداد ولایی: دقیقاً. این سؤالیه که هر روز باهاش درگیریم: کجا رو باید دست خودت نگه داری و کجا رو تفویض کنی؟ و چطور این کار رو کنترل کنی بدون اینکه اون آدم رو خراب کنی؟ مسئله ما از «انجام دادن» تبدیل شد به «ساختن ساختاری که انجام بده». قدم اولش تقسیم کار بین من و هادی بود و قدم دوم، گرفتن آدم‌های قوی و ستون برای تیم و واگذار کردن کارها بهشون. کار ما شد تشخیص آدم درست و ساختار دادن.

امین آرامش: به نظرم یه نقطه کلیدی هم همینه که از یه جایی به بعد باید «ژنرال» بیاری تو تیمت.

مقداد ولایی: آره، و اینجا اون سؤال میلیون دلاری پیش میاد: یه تلنت جوان و بااستعداد بگیرم یا آدمی که این کار رو قبلاً کرده و تجربه داره؟ جواب ثابتی برای همه وجود نداره. تو در هر مرحله‌ای از بیزینست، یه توان مالی مشخص داری و نمی‌تونی با غول‌های بازار رقابت کنی. پس یه سری آدم‌ها رو اصلاً نمی‌تونی بگیری.
اینجا شاید گزینه بهتر این باشه که یه آدم تلنت و بااستعداد بگیری و روش سرمایه‌گذاری کنی. این آدم مسیری که بقیه سه ساله می‌رن رو یک ساله می‌ره. وفادارتر می‌مونه، تواضع بیشتری برای یادگیری داره و ذهنش هنوز بسته نشده. ولی اگه بتونی آدمی رو پیدا کنی که مرحله بعدی رشد تو رو قبلاً زندگی کرده و می‌تونی باهاش دیالوگ برقرار کنی، اون ایده‌آله.

امین آرامش: می‌تونی چک‌لیست‌وار بگی چه چیزهایی رو چک می‌کنی؟

مقداد ولایی: برای من اولین، دومین و سومین مورد «گفتگو» هستش. باید حس کنم روش فکر کردن و حل مسئله‌ش درسته. بعضی آدم‌ها فقط به واسطه تجربه، یه شابلون رو برمی‌دارن و می‌خوان همون رو روی مسئله جدید پیاده کنن. این آدم‌ها رزومه‌شون خیلی پره، ولی لزوماً مسئله‌حل‌کن نیستن. گفتگو به من این امکان رو می‌ده که بفهمم آیا روش حل مسئله‌ش درسته یا نه.
نکته دوم اینه که بتونه بقیه رو بپذیره. اگه بیاد تو تیم و با نگاه از بالا به پایین به بقیه بگه «ما اونجا این‌جوری بودیم»، تعامل تیمی رو قفل می‌کنه.
و نکته سوم: اگه دنبال ژنرال هستی، کسی که الان تو یه بیزینس هزار نفره کار می‌کنه، ژنرال خوبی برای بیزینس صد نفره تو نیست. کسی که اون بیزینس رو از صد نفر به هزار نفر رسونده، ژنراله.

امین آرامش: چه نکته درستی! اونی که الان تو ساختار شکل‌گرفته کار می‌کنه، فقط داره تسک انجام می‌ده.

مقداد ولایی: دقیقاً. مسئله یه بیزینس صد نفره «حل مسئله» است، نه «ایجاد ساختار». تو به کسی نیاز داری که بلد باشه مسئله‌های این مرحله رو حل کنه. کسی که بیزینس رو از صفر به یک رسونده، ژنراله، اما کسی که از یک به صد رفته، برای این مرحله ژنرال نیست.

امین آرامش: چقدر این مسائل رو سریع از روشون رد می‌شدم. این‌ها همه نیاز به فکر کردن داره و اینکه آدم بفهمه برای استخدام یه مدیر، چه چیزهایی رو باید تست کنه.

من خودم این‌جوری بودم که می‌گفتم: «این کار هست، می‌تونی؟ بیا شروع کنیم.» بعد فکر می‌کنی داری تو زمان صرفه‌جویی می‌کنی، ولی بارها آسیبش رو دیدم. سه ماه بعد می‌بینی اون آدم کارش نشده و دوباره برگشتی سر نقطه اول.

مقداد ولایی: استخدام غلط خیلی پرهزینه‌ست. اولاً، یه هزینه فرصت رو از دست دادی؛ یعنی شش ماه می‌تونستی مسیر درست رو بری، ولی نرفتی. مسئله دوم، شش ماه روی چیزی انرژی گذاشتی که آخرش باید بریزی دور و دوباره همین شش ماه رو برای یه نفر دیگه بذاری. پیدا کردن فرد مناسب، فهموندن بیزینس بهش و رسیدن به این نتیجه که اشتباه کردی، همه‌ش هزینه است. این مسئله هر روزه همه ماست و جواب واحدی هم نداره.

امین آرامش: می‌تونی منبعی در این مورد پیشنهاد بدی؟

مقداد ولایی: منبع خاصی به ذهنم نمیاد، ولی می‌تونم بگم که سازمان‌ها دنبال چه جور آدم‌هایی می‌گردن. شاید این به کارجوها کمک کنه.

مقداد ولایی: فکر می‌کنم سازمان‌ها، مثل خود من، پر از ایده هستن و دنبال آدمی می‌گردن که بتونن این ایده‌ها رو بذارن روی دوشش. اولین و مهم‌ترین ویژگی که دنبالش هستن، «یادگیرنده بودن» اون آدمه. یعنی کسی که بلده چطور یاد بگیره و خودش رو با شرایط جدید وفق بده. دنیای امروز پر از مسئله‌های جدیده و مهارتی که امروز داری، دو سال دیگه به دردت نمی‌خوره. آدمی که بتونه مدام یاد بگیره و خودش رو اصلاح کنه، رو هوا می‌زنن. این رو از گفتگو می‌فهمن؛ اینکه چطور درباره کارها و اشتباهات گذشته‌ش فکر می‌کنه و برای آینده چه برنامه‌ای داره.

ویژگی دوم، آدمی است که کارش براش مهمه و به قول معروف «کارمندی» کار نمی‌کنه. من همیشه می‌گم هرجا مشغول شدین، مثل بیزینس خودتون براش کار کنید. اگه این‌جوری با تمام وجود کار کنی، مسئولیت‌های بزرگ‌تری بهت می‌دن و خودت هم بیشتر یاد می‌گیری و رشد می‌کنی.
سوم، کسی که کار رو جمع می‌کنه و به نتیجه می‌رسونه. آدمی که وسط کار هی نگه: «خب، بقیه‌ش رو چیکار کنم؟» نه، کار رو بگیر، برو انجام بده و تمومش کن.
چهارم، اعتماد به نفس داره؛ البته نه اعتماد به نفس کاذب.
و در آخر، بلندپروازه. آدم‌های بلندپرواز بیزینس رو با خودشون بزرگ می‌کنن. تا وقتی سقف آرزوهاشون از سقف بیزینس تو بلندتره، برای تو و خودشون ارزش خلق می‌کنن.

از اونجا به بعد دیگه باید بره یه جای دیگه رو بزرگ کنه. اگه بخواد وایسه، دیگه بیزینس من رو تکون نمی‌ده. به نظرم این‌ها آدم‌هایی هستن که شرکت‌ها دنبالشون می‌گردن و آدما باید سعی کنن تو این فضا باشن که «ژنرال» باشن.

امین آرامش: نکاتی که گفتی از سمت کسایی که می‌خوان نیرو استخدام کنن خیلی خوب بود که این‌ها رو در آدم‌ها چک کنن. از سمت نیروی کار هم خوبه که به این‌ها با دقت فکر کنن. این ویژگی‌ها تا حدی شخصیتیه اما تا حدی هم در طولانی‌مدت قابل یادگیریه. دقیقاً. این چیزیه که ما همیشه تو «کارنکن» راجع بهش حرف می‌زنیم. یه آدم یادگیرنده و مسئولیت‌پذیر، مهارت‌های فنی مثل برنامه‌نویسی رو یاد می‌گیره؛ اون‌ها کاری ندارن. مسئله اصلی، داشتن اون مایندسته. این مهارت‌های نرم یه تأثیر اهرمی دارن؛ انگار آدم رو صد واحد میندازن جلو، در حالی که یه مهارت فنی نهایتاً ده واحد جلو می‌بره و اتفاقاً یاد دادن همین‌ها خیلی سخت‌تر از مهارت‌های فنیه.

مقداد ولایی: خیلی سخت. ببین، من خودم الان وقتی می‌خوام مدیر محصول بگیرم، می‌بینم خیلی‌ها می‌پرسن: «جیرا بلدی؟ اژور دوآپس بلدی؟ فلان فریمورک رو یاد گرفتی؟» من همیشه می‌گم این‌ها چیه آخه؟ اگه جیرا بلد نیست، دو ماه دیگه یاد می‌گیره. ولی من یه مسئله می‌ذارم جلوش تا ببینم چطوری بهش فکر می‌کنه. اگه درست فکر کرد و فهمید چطور باید رودمپ محصول رو اولویت‌بندی کنه، یعنی فهمید کدوم فیچر رو بیاره و کدوم رو نیاره چون اولویتش بالاتره، اون آدم جیرا رو هم یاد می‌گیره. ولی اگه صد تا جیرا بلد بود و این طرز فکر رو نداشت، فقط یه ادمین می‌شه و هیچ کار دیگه‌ای نمی‌کنه.

امین آرامش: می‌فهمم. عالی. در مورد نقاط عطف و اشتباهات جاب‌ویژن چیز دیگه‌ای هست که بخوای بگی؟

مقداد ولایی: نه، به نظرم همین‌ها خوب بود.شاید فقط یه نکته برای بیزینس‌های تکنولوژی‌محور این باشه که ما در جاب‌ویژن اوایل به سئو کم‌اهمیت بودیم و دیر فهمیدیم چقدر مهمه.

امین آرامش: الان می‌تونی دیتایی بدی که سهم درآمدتون از کدوم بخش‌هاست؟

مقداد ولایی: در مورد خود جاب‌ویژن، ما فقط از کارفرما پول می‌گیریم و سه تا مسیر عمده داریم: اول، سازمان‌ها آگهی شغلی ثبت می‌کنن و رزومه می‌گیرن. دوم، خودشون در بانک رزومه جستجو می‌کنن و نیروی مورد نظرشون رو پیدا می‌کنن که این روش بیشتر برای موقعیت‌های خاص‌تر و سطح بالاتر و کاندیداهای پسیو (منفعل) استفاده می‌شه. سوم هم مدل برند کارفرماییه که بخش خیلی کوچیکیه. دو سرویس اصلی ما همین ثبت آگهی و جستجو در بانک رزومه‌ست که نسبتشون تقریباً سه به یکه، یعنی ثبت آگهی رواج بیشتری داره.

امین آرامش: کارجوها بیشتر از چه طریقی میان؟

مقداد ولایی: از طریق شبکه‌های اجتماعی، سئو، معرفی دهان‌به‌دهان (Word-of-mouth) و تبلیغات. البته بودجه تبلیغات در روزهای اول شکل‌گیری پلتفرم باید خیلی بزرگ‌تر باشه، اما وقتی جلو میره، کانال‌های ارگانیک مثل سئو و معرفی دهان‌به‌دهان خودشون کار رو تا حدی جلو می‌برن و نیاز به تبلیغات پولی کم‌رنگ‌تر می‌شه.

امین آرامش: برای اینکه گفتی سئو رو دیر شروع کردین، چیز دیگه‌ای هست که بخوای در ادامه‌ش بگی؟

مقداد ولایی: نه، نکته فقط همین بود که ما اون موقع یه پیش‌فرض غلط داشتیم و فکر می‌کردیم آدم‌ها برای پیدا کردن کار گوگل نمی‌کنن و بیشتر از بقیه می‌پرسن.

امین آرامش: خب اون موقع چطوری باید این رو می‌فهمیدین؟

مقداد ولایی: به نظرم باید حجم جستجو رو چک می‌کردیم و می‌دیدیم ورودی سایت‌های رقیبمون از این طریق چقدره. کار خیلی ساده‌ای بود که نکردیم و بعداً فهمیدیم چه ابزار مهمی رو نادیده گرفته بودیم. اگه از روز اول بهش توجه می‌کردم، دو سال بعد جایگاه خیلی بهتری داشتیم. انگار با یک پا دویده بودیم، در حالی که می‌تونستیم با دو پا بدویم. باید همچین پیش‌فرض‌های ساده‌ای رو به چالش کشید و تست کرد.

امین آرامش: عالی. دیدم که شما یه سری گزارش هم در جاب‌ویژن منتشر می‌کنید. دوست دارم خودت راجع به اون‌ها حرف بزنی. چند نوع گزارش دارین؟

مقداد ولایی: ما حدود دو سال و نیم پیش این کار رو شروع کردیم. هدف این بود که داده‌های ارزشمند بازار کار رو به صورت شفاف در اختیار همه قرار بدیم؛ از کارجوها و سازمان‌ها گرفته تا سیاست‌گذاران و دانش‌آموزان. برای همین یک تیم «مسئولیت اجتماعی» درست کردیم که تمرکزش روی تهیه همین گزارش‌هاست و جنبه مالی نداره، هرچند برای برندینگ ما هم خوبه. نگاه ما اینه که هر گزارش باید یه مسئله واقعی رو حل کنه، نه اینکه فقط گزارشی مثل گزارش سالیانه باشه که صرفاً به درد برندینگ خودمون بخوره.

ما یه گزارش خیلی معروف داریم که گزارش حقوق و دستمزدمونه و ابتدای هر سال منتشر می‌شه. این بزرگ‌ترین گزارش در نوع خودشه و از حدود صد هزار نفر داده جمع می‌کنیم. این گزارش به این سوال مهم میلیون‌ها نفر در اول سال جواب می‌ده که «حقوق ما چقدر باید بشه؟» و کمک می‌کنه مذاکرات حقوق بر اساس داده‌های واقعی باشه، نه پرس‌وجو از دو نفر آدم. ما در این گزارش برای ۸۰ گروه شغلی مختلف، در هفت سطح ارشدیت و سه جغرافیای مختلف، توزیع حقوق رو نشون می‌دیم.

امین آرامش: سازمان‌ها با این قضیه همکاری می‌کنن؟ شاکی نشدن؟

مقداد ولایی: نه، اتفاقاً الان شرکت‌ها قبل از سال زنگ می‌زنن و می‌پرسن گزارش کی منتشر می‌شه تا برای مذاکرات حقوق ازش استفاده کنن. البته یه سال کارجوها به ما تاختن که چرا عددها پایینه و یه سال هم کارفرماها گفتن چرا انتظارات رو بالا می‌برید! این برای ما نشونه خوبی بود که یعنی گزارش ما معتدل و درسته. این گزارش بالای دو سه میلیون بار دیده شده.
یه گزارش دیگه، گزارش فصلی بازار کاره که هر فصل منتشر می‌شه و نشون می‌ده در سه ماه گذشته کدوم حوزه‌های شغلی رشد یا افت داشتن و عرضه و تقاضا چطور تغییر کرده.

امین آرامش: این چه دیتای خوبی می‌تونه باشه در جواب این سوال که «چه شغلی آینده‌ش خوبه؟»

مقداد ولایی: درسته. مثلاً گزارش تابستان ۱۴۰۳ آمار تکان‌دهنده‌ای داشت؛ موقعیت‌های شغلی ۸ درصد نسبت به سال قبل افت کرده بود. فرضیه ما اینه که این موضوع به قطعی برق در تابستان و تأثیرش روی صنایع تولیدی ربط داشت.

امین آرامش: آیا سیاست‌گذاری بوده که از این دیتاها استقبال کنه؟

مقداد ولایی: ما سعی می‌کنیم این گزارش‌ها رو به دستشون برسونیم، ولی چون کار جدیدیه، نیاز به زمان داره تا بیشتر دیده بشه.

امین آرامش: ما تو کارنکن آمادگی داریم یه روز بیای و سر همین گزارش‌ها با هم تحلیل کنیم.

مقداد ولایی: عالیه، در خدمتیم.

مقداد ولایی: گزارش سومی که خودم خیلی دوستش دارم، گزارش انتخاب رشته سال ۱۴۰۲ بود که همزمان با فصل انتخاب رشته منتشر شد. قبلاً به ما می‌گفتن چون رتبه‌ت خوبه یا ریاضی و فیزیکت قویه، برو برق و مکانیک بخون که واقعاً فاجعه بود. ما تو این گزارش از حدود ۲۴ هزار نفر که قبلاً یه رشته و دانشگاهی رو انتخاب کرده بودن و الان سر کار بودن، پرسیدیم: «از انتخاب رشته و دانشگاهت راضی بودی؟» و این رضایت رو سنجیدیم.
این گزارش یه آمار تکان‌دهنده داره: از هر ده نفر، شش نفر از انتخاب رشته، دانشگاه یا هر دو ناراضی‌ان. تمام سیگنال‌های این نارضایتی هم به بازار کار برمی‌گرده؛ اونی که درآمدش بالاتره راضی‌تره، اونی که بیکاره ناراضی‌تره، و اونی که در رشته غیرمرتبط با شغلش کار می‌کنه ناراضی‌تره. ما سعی کردیم با این گزارش به بچه‌ها دید بدیم که فارغ‌التحصیلان هر رشته و دانشگاه، چقدر از انتخابشون راضی بودن و چند درصدشون در زمینه مرتبط با رشته‌شون کار می‌کنن.

امین آرامش: فکر کنم یه گزارش دیگه هم داری. اونم بگو و بعد برگردیم سر همین گزارش انتخاب رشته که کلی سوال دارم.

مقداد ولایی: بله، ما گزارش‌های دیگه‌ای هم داریم که بیشتر برای سازمان‌هاست؛ مثل گزارش مدیران منابع انسانی یا گزارش استخدام داده‌محور. حتی گزارش مهاجرت رصدخانه مهاجرت هم با همکاری و دیتای ما تهیه شده. امسال هم قراره یه گزارش در مورد اشتغال زنان منتشر کنیم که موضوع خیلی مهمیه.

امین آرامش: جای این جنس کارهای آماری چقدر تو فضای محتوای فارسی خالیه. دمتون گرم واقعاً.

امین آرامش: خب، در مورد گزارش انتخاب رشته، انگار یه پیش‌فرض وجود داره که آدما یه رشته‌ای انتخاب می‌کنن و مستقیم با همون میرن سر کار. در حالی که خیلی از شغل‌ها اصلاً مابه‌ازای رشته‌ای ندارن. الان چند درصد از آدما واقعاً اینجوری به شغل می‌رسن؟

مقداد ولایی: من این رو به دو بخش تقسیم می‌کنم. ما کلاً داریم برعکس کار می‌کنیم؛ یعنی به جای اینکه از شغل به رشته برسیم، از رشته به شغل می‌ریم. آدما یه رشته‌ای می‌خونن، بعد می‌گن: «خب، حالا به ما شغل نشون بدید!» در حالی که باید روزی که رشته رو انتخاب می‌کردی به این فکر می‌کردی. یه بار در یک نمایشگاه کار، یکی از دوستان دولتی از من پرسید: «آیا برای رشته‌های علوم انسانی مثل فلسفه و علوم سیاسی هم کار دارید؟» گفتم: «نه.» گفت: «خب یه کاری کنید که برای اون‌ها هم کار باشه.» گفتم: «مسئله رو داریم برعکس حل می‌کنیم. من که شغل تولید نمی‌کنم. وقتی این رشته‌ها شغل متناظری ندارن، چرا ظرفیت دانشگاه‌ها برای این رشته‌ها این‌قدر زیاده؟»

امین آرامش: چه نکته مهمی! دانشگاه فقط یک ابزاره برای رسیدن به شغل. اگه کار کرد، خوبه؛ اگه نکرد، به درد نمی‌خوره. ولی نگاه رایج اینه که برای دانشگاه اصالت قائل می‌شن و می‌گن: «این رشته رو خونده، پس بهش شغل بدید.» این تفکر از جایی میاد که انگار دولت وظیفه داره برای هر فارغ‌التحصیلی شغل ایجاد کنه.

مقداد ولایی: دقیقاً. من همیشه می‌گم اول فکر کن چه شغلی می‌خوای، بعد از روی اون به رشته‌ت برس. مشکل اینجاست که دانشگاه‌های ما اصلاً بر این اساس رتبه‌بندی نمی‌شن. دانشگاه خوب باید دانشگاهی باشه که فارغ‌التحصیلانش رو بهتر به شغل می‌رسونه، نه دانشگاهی که مقاله بیشتری داره. ما سعی کردیم تو این گزارش برای اولین بار این رو شفاف کنیم و به وزارت علوم هم گفتیم که خواهش می‌کنیم این مسیر رو یه کم عوض کنید.

حداقل باید دانشگاه‌ها رو با این شاخص بسنجن. شاید این‌طوری آروم آروم فضا عوض بشه و دانشگاه به این فکر کنه که چطور می‌تونه بچه‌ها رو بهتر به بازار کار وصل کنه؛ مثلاً با فراهم کردن فضای کارآموزی.

امین آرامش: این کار در طولانی‌مدت احتمالاً جواب می‌ده، ولی سیستمی طراحی شده که ذی‌نفعان زیادی مثل اساتید دانشگاهی که استخدام شدن و حالا رشته‌شون بازار کار نداره، جلوی این تغییر مقاومت می‌کنن.

مقداد ولایی: دقیقاً. مسئله اصلی اینه که ما اصلاً چیزی رو اندازه نمی‌گیریم. وقتی متریک درستی نداریم، چطور توقع داریم اوضاع بهتر بشه؟

مقداد ولایی: یه مسئله دیگه اینه که کلی شغل داریم که اصلاً رشته دانشگاهی معادل ندارن.

امین آرامش: دیتایی داری که چند درصد مشاغل این‌جوری‌ان؟

مقداد ولایی: دیتای دقیق ندارم، ولی جالبه که مشاغل نوظهوری که رو به رشدن، عمدتاً همین‌طورین. چون سیستم آموزشی ما با نگاه بیست سال پیش طراحی شده و خودش رو آپدیت نکرده. این وسط یه سری ارگان‌های خصوصی مثل بوت‌کمپ‌ها اومدن و این خلأ رو پر کردن. مثلاً برای کار کردن تو حوزه سئو یا دیجیتال مارکتینگ یا مدیریت محصول، از کدوم رشته باید فارغ‌التحصیل بشی؟ هیچ‌کدوم.

امین آرامش: فکر می‌کنی چند درصد از خانواده‌های ایرانی موقع تصمیم‌گیری برای آینده شغلی بچه‌شون، این واقعیت رو در نظر می‌گیرن که مسیر شغل فقط از دانشگاه نمی‌گذره؟

مقداد ولایی: خیلی کم. من تو مدارس خیلی خوب تهران هم این رو می‌بینم. مخم سوت می‌کشه که چرا این سیگنال به این مهمی رو دریافت نمی‌کنن. جالبه که تو گزارش ما، اون ۶۰ درصدی که از انتخابشون ناراضی بودن، وقتی ازشون پرسیدیم اگه برگردین عقب چه رشته‌ای می‌خونین، چهار رشته‌ای رو انتخاب کردن که بازار کار خیلی خوبی دارن: مهندسی صنایع، کامپیوتر، مالی و حسابداری. انگار این سیلی واقعیت بعداً تو گوششون خورده.

مقداد ولایی: من همیشه می‌گم انتخاب رشته خیلی مهمه و باید با چشم باز انجام بشه. فقط به علاقه نگاه نکنید، زمین بازی هم مهمه. ولی اگه اشتباه هم انتخاب کردی، همه چیز تموم نشده. دانشگاه بهترین جاست برای اینکه مهارت‌های دیگه‌ت رو توسعه بدی، تو کامیونیتی‌های مختلف شرکت کنی و تجربه کسب کنی. فقط زود شروع کن.

امین آرامش: با والدی که فرزند نوجوان داره و خود اون نوجوون، خیلی کوتاه و چک‌لیست‌وار حرف بزن.

مقداد ولایی: نکته اولم اینه که حتماً بازار شغلی رشته‌ها رو ببینید. ولی فقط دنبال این نباشید که کدوم شغل درآمدش بیشتره، چون هر آدمی برای هر شغلی مناسب نیست. حتماً به شخصیت و علاقه بچه‌تون هم توجه کنید. اما برای اینکه به این علاقه برسید، اجازه بدید بچه‌تون تو تابستون‌های دبیرستان، کارهای واقعی رو تجربه کنه. نه اینکه فقط در موردش بخونه. تصور ما از شغل‌ها خیلی کاریکاتوریه.

وقتی می‌گی «وکیل»، همه یه دادگاهی رو تصور می‌کنن که وکیل داره از یه متهم به اعدام دفاع می‌کنه. در حالی که این فقط یه درصد از کار یه وکیله. یا وقتی می‌گی «برنامه‌نویس»، فکر نکن همیشه داره چیزهای جالبی مثل ChatGPT می‌سازه؛ اون آدم هر روز ده ساعت پشت سیستم کد می‌زنه. یه بار برو کنارش زندگی کن تا ببینی واقعاً این مسیر برای تو جذابه یا نه.

مقداد ولایی: تا آدما واقعی تجربه نکنن، علاقه‌شون رو هم کشف نمی‌کنن. پس چک‌لیست من اینه: اول، برو با شغل‌ها آشنا شو. دوم، برای خودشناسی وقت بذار تا علایق و استعدادت رو بشناسی. و سوم، برو واقعی تجربه کن.

امین آرامش: از اون طرف، بر اساس این گزارش‌ها، به کارفرماها چی می‌گی؟

مقداد ولایی: ما با یه پارادوکس روبرو هستیم: آدم‌هایی که دنبال کارن می‌گن «کار نیست» و شرکت‌هایی که دنبال نیرو هستن می‌گن «نیرو نیست». چرا این‌جوری شده؟ چون من با کارفرماها زندگی کردم؛ در انقباضی‌ترین اقتصاد ایران و بدترین شرایط، شما یک نیروی توانمند به شرکت‌ها معرفی کنید، سرش دعواست. حتی حاضرن برایش پول بدن. رقابت وحشتناکه. نیرو رو از زیر دستم می‌کشن. چرا؟ چون نیست. اون چیزی که ما تربیت کردیم، اون چیزی نیست که بازار کار می‌خواد.

حالا که نظام آموزشی کارآمد نیست، راهش اینه که خودمون آدم بسازیم. الان که نیروی توانمند کمه و مهاجرت هم به این قضیه دامن زده، شما هیچ راهی نداری جز اینکه خودت آستین بالا بزنی و نیرو تربیت کنی. نباید بترسی که اگه نیرو تربیت کنم، میره. این یک نگاه جمعیه؛ چون آلترناتیوی نداری، فقط باید بسازی. شرکت‌ها باید به شدت سراغ جذب کارآموزهای توانمند برن و به بچه‌ها اجازه آزمون و خطا بدن. شنیدم دانشگاه شریف تو دانشکده کامپیوترش همین کار رو کرده و گفته دانشجو شش ماه بره کارآموزی تا زودتر بفهمه مسیرش چیه. اگه این کار رو همه انجام بدن، انگار یک دانشگاه واقعی درست کردیم که برای همه ما کار می‌کنه.

امین آرامش: در مورد این خلأ، به کارجوها چه توصیه‌ای داری؟

مقداد ولایی: من مسیر شغلی جوانان رو به سه بازه تقسیم می‌کنم.

یک سال اول، فقط وقت اینه که بفهمی چه شغلی برات خوبه. باید «نوک بزنی». البته نه کورکورانه؛ بازار رو ببین، خودت رو بشناس، شغل‌ها و نیازمندی‌هاشون رو بخون، تو نمایشگاه‌های کار شرکت کن و با شرکت‌ها حرف بزن. سه تا گزینه محتمل برای خودت مشخص کن و شروع کن.

اون سه تا گزینه رو شروع کن و یه سال به خودت فرصت بده. خوبیش اینه که وقتی وارد یه شرکت می‌شی، فقط شغل خودت رو نمی‌بینی، بلکه شغل‌های دیگه رو هم از نزدیک می‌بینی و با آدم‌هاش صحبت می‌کنی. اون یه سال، وقت اینه که بفهمی انتخابت درست بوده یا نه.

حدود یک تا دو سال، تو قراره نوک بزنی و به اون حرف کلیشه‌ای که می‌گه «از این شاخه به اون شاخه نپر» اصلاً فکر نکنی. قراره بپری، ولی عمیق تجربه کنی. هدف اینه که بفهمی کدوم کار رو دیگه مطمئناً نمی‌خوای. چرا باید بری سر دکل نفت و اونجا بفهمی که این کار رو نمی‌خوای؟ من می‌گم اگه تو این دو سال پول درآوردی اما این رو نفهمیدی، اشتباه کردی. دو سال اول وقت درآمدزایی نیست، وقت سرمایه‌گذاری برای آینده‌ست. اگه رفتی یه جایی که درآمد خوبی داشت اما ده سال آخر عمرت رو تباه کرد، درآمد آینده‌ت رو سوزوندی.

مقداد ولایی: پنج سال دوم، من می‌گم تو شرکت‌های متوسط و حتماً غیربزرگ کار کنن. چرا؟ هدف این پنج سال، ماکسیمم کردن یادگیریه. اگه بری تو یه شرکت بزرگ، دو تا مسئله کوچیک تو یه حوزه خاص بهت می‌دن و به بقیه هم کاری نداری. ولی اگه بری شرکت متوسط، با مسائل گسترده‌تر و سنگین‌تری روبرو می‌شی و چون نیروی کافی ندارن، مسئولیت‌های بیشتری بهت می‌دن و کلی چیز یاد می‌گیری. علت دوم و مهم‌تر اینه که در این پنج سال، «کجا» کار می‌کنی مهم نیست، «با کی» کار می‌کنی مهمه. اون آدم مستقیمی که باهاش کار می‌کنی، اهمیت داره. تو شرکت‌های بزرگ یه سلسله مراتب طولانی وجود داره و تو با یه کارشناس ارشد یا سوپروایزر کار می‌کنی. ولی تو یه شرکت پنجاه نفره، ممکنه یهو با خود فاندر یا یه آدم خیلی ارزشمند کار کنی و ازش یاد بگیری.

بعد از اینکه تو اون پنج سال، کلی مسئله متنوع با آدم‌های خوب حل کردی، حالا وقتشه بری تو یه شرکت بزرگ و ساختارمند و روی رشد در سلسله مراتب سازمانی سرمایه‌گذاری کنی. تو پنج سال دوم مهم نیست اسم موقعیت شغلیت چیه، مهمه که چه مسئولیتی بهت می‌دن. کسی می‌تونه مدیر خوبِ یه شرکت بزرگ باشه که قبلاً تونسته مسائل بزرگِ شرکت‌های کوچیک و متوسط رو حل کنه.

امین آرامش: و این رو هم اضافه کنم که بعد از این چند سال، شرکت‌های بزرگ حقوق‌های خیلی خوبی هم می‌دن. حقوق‌های چند صد میلیونی برای بعضی موقعیت‌های مدیریتی الان خیلی معموله.

مقداد ولایی: دقیقاً. این آدما قیمت ندارن، چون عرضه و تقاضاشون به هم خورده؛ چون نیستن. این آدم‌ها رو با این قیمت می‌گیرن. شرکت‌های بزرگ هم خوب می‌دونن که مدیرانشون رو باید از بین همین آدم‌ها انتخاب کنن، نه کسی که فقط یه شابلون از یه شرکت بزرگ برداشته و رزومه خوبی داره ولی مسئله‌حل‌کن نیست. پس اگه می‌خوای مدیر رده‌بالای یه شرکت خوب با اون حقوق‌ها بشی، راهش اینه که اون پنج سال رو درست سرمایه‌گذاری کنی. و البته، ممکنه یه جایی از این مسیر هم تصمیم بگیری بیزینس خودت رو راه بندازی که اونم داستان خودش رو داره.

اتفاقاً کارمندی کردن باعث می‌شه بعداً وقتی می‌خوای بیزینس خودت رو راه بندازی، اشتباهات کمتری بکنی.

امین آرامش: با توجه به اینکه تقریباً هر هفته یه ابزار هوش مصنوعی جدید میاد، این موضوع چه تأثiri روی بازار کار گذاشته و شما در جاب‌ویژن چه تدبیری براش اندیشیدید؟

مقداد ولایی: ما از سال ۱۴۰۰ یه تیم هوش مصنوعی داشتیم و به خاطر کاری که انجام دادیم، دانش‌بنیان نوع یک شدیم. تیم AI ما دو محصول اصلی داشت که به خاطرش دانش‌بنیان شدیم.

مقداد ولایی: اولی، سیستم پیشنهاددهنده شغل ما بود. یه کارجو که وارد جاب‌ویژن می‌شه، با ۶۲ هزار موقعیت شغلی روبروئه و نمی‌تونه همه رو ببینه. پس یا باید خودش جستجو کنه، یا من باید بهش بگم چی به دردش می‌خوره. ریکامندر سیستم ما دقیقاً همین کار رو می‌کنه؛ با توجه به رزومه، علایق و رفتارهای کاربر، شغل‌های مناسب رو بهش پیشنهاد می‌ده. این سیستم کاملاً مبتنی بر هوش مصنوعیه.

محصول دوم ما، موتور جستجوی هوشمند بود. وقتی شما یه کلمه‌ای رو جستجو می‌کنی، AI بر اساس رفتار بقیه کاربرها پیش‌بینی می‌کنه که کدوم آگهی برای شما مناسب‌تره و اون رو بالاتر نمایش می‌ده. الان هم یه قابلیت جدید لانچ کردیم که انطباق (Fitness) بین شغل و رزومه رو پیش‌بینی می‌کنه. ما احتمال استخدام هر رزومه در هر شغل رو بر اساس رفتارهای قبلی کارفرماها تخمین می‌زنیم و بر اساس همین نمره، رزومه‌ها رو برای کارفرما رتبه‌بندی می‌کنیم. حتی خودمون تو دیتابیس می‌گردیم و می‌گیم این آدم‌ها هم به دردت می‌خورن، با اینکه برات رزومه نفرستادن.

امین آرامش: خیلی شبیه پلتفرم‌های دوست‌یابی (Dating) شده!

مقداد ولایی: کلاً این مسئله «مچ‌میکینگ» همینه. البته این مسئله جواب صددرصدی نداره، چون خیلی از معیارها از نوشته‌ها و گفته‌ها درنمیاد و فقط از رفتار مشخص می‌شه.

کارفرما روزی که آگهی می‌زنه، یه لیست بلندبالا از نیازمندی‌ها می‌ده، ولی آخرش کسی رو استخدام می‌کنه که شاید نصف اون‌ها رو هم نداشته باشه.

امین آرامش: شما به کارفرماها کمک نمی‌کنید که آگهی خوب بنویسن؟ چون خیلی‌ها بلد نیستن.

مقداد ولایی: چرا، بچه‌های ما ترین شدن که این کار رو بکنن و الان داریم از هوش مصنوعی هم برای این کار استفاده می‌کنیم. در آینده نزدیک، یه دستیار هوشمند برای کارفرما و یه دستیار دیگه برای مشاوره رزومه به کارجوها خواهیم داشت. حتی الان هم هوش مصنوعی یه دور کامل آگهی‌ها رو بررسی می‌کنه و تو فرایندهای داخلی هم خیلی ازش استفاده می‌کنیم این میشه جاب ویژن.

امین آرامش: عالی. اما در مورد هوش مصنوعی، این اولین بار نیست که بشر با چنین انقلابی روبرو می‌شه؛ یک بار انقلاب صنعتی بود، بعد کامپیوتر، اینترنت و موبایل. حالا هم نوبت هوش مصنوعیه.

مقداد ولایی: دقیقاً. این یک انقلابه و به قول دوستمون، دیگه نباید دنبال آپ‌اسکیل (بهبود مهارت) باشیم، باید ری‌اسکیل (بازآموزی) کنیم و کلاً آدم جدیدی بشیم. من فکر می‌کنم در ایران، اثر هوش مصنوعی روی مشاغل هنوز کمتر از دنیاست. در کشورهای پیشرفته، چون نیروی انسانی گرونه، جایگزینی شغل‌ها با AI خیلی سریع‌تر اتفاق می‌افته. زبان فارسی هم در این عقب ماندن ما بی‌تأثیر نیست.

امین آرامش: شاید بد نباشه تو گزارش فصلی‌تون، چند تا سوال در مورد میزان استفاده سازمان‌ها از ابزارهای هوش مصنوعی اضافه کنید.

مقداد ولایی: ایده جالبیه. البته جالبه که موقعیت‌های شغلی مرتبط با هوش مصنوعی در ایران در صدر رشد هستن، هرچند تعدادشون هنوز کمه.

امین آرامش: منظورم حتی استفاده از AI در کارهای روزمره است. مثلاً یه مدیر مارکتینگ چند درصد از تسک‌هاش رو با کمک هوش مصنوعی انجام می‌ده؟

مقداد ولایی: نکته مهمی گفتی. من فکر می‌کنم برخلاف تصور اغراق‌آمیز، بیشتر شغل‌ها از بین نمی‌رن، بلکه روش انجامشون عوض می‌شه. همین سی‌تی‌او ما می‌گفت یه پنل کوچیک که قبلاً ساختنش یه هفته طول می‌کشید رو با AI سه ساعته انجام داده. اگه یه برنامه‌نویس از این ابزار استفاده کنه، دنیا می‌ارزه.

امین آرامش: از اون طرف، دیروز ویدیویی از سی‌تی‌او دیوار می‌دیدم که می‌گفت ما یه کاری رو خواستیم با هوش مصنوعی انجام بدیم، ولی زمانش بیشتر از اون شد که به تیم خودمون بدیم.

مقداد ولایی: چرا؟

چون ساختار تیم و حتی ساختار کدشون برای این کار ستاپ نشده بود. انگار هنوز یاد نگرفتیم چطور ازش استفاده کنیم.

مقداد ولایی: دقیقاً. ما امسال داریم با یه مجموعه تو دانشگاه شریف روی گزارش «شاخص هوش مصنوعی» کار می‌کنیم. سعی می‌کنم این دیتاها رو هم جمع‌آوری کنیم.

خلاصه این مسیریه که با شتاب داره میاد و اگه جلوش مقاومت کنیم، له می‌شیم. باید این تهدید رو به فرصت تبدیل کنیم. مکنزی تو گزارشش می‌گه تا سال ۲۰۳۰، بین ۴۰۰ تا ۸۰۰ میلیون شغل از بین میره، ولی در مقابل، بین ۵۰۰ تا ۹۰۰ میلیون شغل جدید به وجود میاد که الان اصلاً وجود ندارن.

امین آرامش: دقیقاً. مگه قبل از اینترنت، شغل دیجیتال مارکتینگ یا سئو وجود داشت.

مقداد ولایی: دقیقاً. مگه قبل از ظهور اپلیکیشن‌ها، شغلی به اسم «اپلیکیشن دولوپر» وجود داشت؟ یا همین الان، «پرامپت انجینیر» چیست؟ این‌ها شغل‌های جدیدی هستن که دارن به وجود میان. پس درسته که یه تهدیده، ولی کلی شغل جدید هم ایجاد می‌کنه.

امین آرامش: منم دارم به این فکر می‌کنم که به عنوان یه معلم مسیر شغلی، چطور باید این مفاهیم رو به دانش‌آموزها و دانشجوها یاد بدیم. دیگه نمی‌شه گفت «این مهارت رو یاد بگیر، تمومه.» باید یه چیزی از جنس مایندست و یادگیرنده بودن بهشون یاد داد.

مقداد ولایی: دقیقاً. واقعیتش اینه که همین الان، سه تا آدم مختلف از یه سوال یکسان تو ChatGPT، سه تا خروجی متفاوت می‌گیرن. چرا؟ چون فریم ذهنی متفاوتی دارن و سوال درست می‌پرسن. این ابزار فقط داره به ما سرعت می‌ده، ولی اون ذهن باید بلد باشه چطور ازش درست استفاده کنه. این یه نوع مهارت جدیده که بشر تا حالا باهاش آشنا نبوده.

امین آرامش: سؤال خوب پرسیدن، مهارتیه که برای همه‌مون لازمه.

امین آرامش: عالی. بریم سراغ چند تا سوال آخر. آینده جاب‌ویژن چیه؟

مقداد ولایی: ما از حدود سال ۹۹، دیگه فقط یه پلتفرم جذب و استخدام نیستیم، بلکه تبدیل شدیم به «گروه جاب‌ویژن». ما محصولات جدیدی با برندهای دیگه ایجاد کردیم، ولی همه‌شون در همین حوزه استخدام و منابع انسانیه. یاد گرفتیم که «نه» بگیم و روی همین حوزه تمرکز کنیم، چون انقدر کار برای انجام دادن هست که…

مقداد ولایی: ما دوست داشتیم تبدیل به یک اکوسیستم منابع انسانی بشیم. یکی از محصولاتمون «کندو»ئه که از سال ۱۴۰۰ لانچ شد. کندو یه راهکار جامع نرم‌افزاری برای منابع انسانیه که ماژول‌های مختلفی مثل سیستم مدیریت فرایند جذب (ATS), ماژول آموزش و توسعه (با همکاری مکتب‌خونه) و ماژول نبض‌سنج برای اندازه‌گیری تعلق سازمانی داره.

نمایشگاه‌های کار رو هم به عنوان یه شرکت مجزا در دانشگاه شریف, نمایشگاه کار ایران و شهرستان‌ها برگزار می‌کنیم. عضو دیگه ما «میرانا»ست که کار هد هانتینگ (شکار استعداد) و برون‌سپاری فرایند جذب و استخدام رو انجام می‌ده؛ هم برای نیروهای رده‌بالا و هم برای استخدام‌های انبوه (Mass Hiring), مثلاً وقتی یه شرکت می‌خواد تو یه ماه ۳۰ تا نیروی کال سنتر بگیره.

امین آرامش: این فکر کنم از اون بیزینس‌هاییه که دنیا خیلی از ایران جلوتره. آژانس‌های استخدام (Recruitment Agencies) تو دنیا خیلی بزرگن, ولی تو ایران هنوز خیلی شکل نگرفتن.

مقداد ولایی: دقیقاً. این آژانس‌ها بخش خوبی از استخدام‌ها رو در دنیا انجام می‌دن, ولی ما تو ایران هنوز در این زمینه خیلی عقبیم. آژانس‌های استخدام خیلی محدودن. ما با «میرانا» حدود یک سال و نیمه که وارد این حوزه شدیم و خدا رو شکر مسیر رو به رشدی داشته.

امین آرامش: اندازه بازارش چقدره؟

مقداد ولایی: الان شاید خیلی بزرگ نباشه, چون ارائه‌دهنده سرویس کمه. ولی نیاز خیلی زیاده. شرکت‌ها له له نیرو می‌زنن و مشکلی ندارن که برای پیدا کردن نیروی خوب, یک یا دو ماه حقوقش رو به ما بدن. ولی پیدا کردن و فیت کردن اون نیرو با سازمان, کار خیلی پیچیده‌ایه. «میرانا» تو سال گذشته نزدیک به صد تا نیروی سطح بالا رو برای شرکت‌ها استخدام کرده که برای سال اولش آمار خوبیه. ما در گروه جاب‌ویژن حتماً امسال یکی دو تا محصول جدید دیگه هم برای حل مسائل حوزه منابع انسانی اضافه می‌کنیم.

مقداد ولایی: اما در مورد خود پلتفرم جاب‌ویژن، رویای من اینه که اگه پارسال صد هزار نفر از طریق ما استخدام شدن, امسال این عدد رو به دویست هزار نفر برسونیم. ما قبلاً هم این دو برابر کردن‌ها رو تجربه کردیم.

امین آرامش: از کجا می‌فهمید که استخدام شدن؟

مقداد ولایی: آمار استخدام ما برآوردیه و بر اساس نظرسنجی از دو طرف به دست میاد. اما از طریق «کندو» آمار دقیق داریم. چون کندو پلتفرم داخلی سازمان‌هاست, استخدام‌ها رو دقیق ثبت می‌کنن. الان ۵۰۰ تا شرکت بزرگ مثل دیجی‌کالا, اسنپ و کاله دارن از کندو استفاده می‌کنن.

تو سال گذشته, این ۵۰۰ تا سازمان ۲۰ هزار استخدام داشتن. از این تعداد, ۴۰ درصدش سهم جاب‌ویژن بوده, ۲۰ درصد سهم بقیه پلتفرم‌ها, ۲۳ درصد از طریق معرف و ریفرال و ۷ درصد هم از لینکدین.

ما در جاب‌ویژن می‌خوایم از نظر جغرافیایی هم رشد کنیم. الان تو تهران خیلی قوی هستیم, اصفهان و مشهد هم وضعیت خوبی دارن, ولی شهرهای دیگه خیلی جای رشد دارن.

امین آرامش: یه دیتای جالب بهت بدم. من تو کلاس‌های مسیر شغلی در شهرستان‌ها دیدم که درصد خوبی از دانشجوها هنوز با پدیده «پلتفرم کاریابی» آشنا نیستن.

مقداد ولایی: مرکز استان؟ چه جالب!

امین آرامش: بله. یعنی حتی تو این زمینه هم جای کار خیلی بزرگی وجود داره که آگاهی‌رسانی کنید. من به عنوان مشق بهشون می‌گم برن آگهی‌های شغلی رو بخونن تا نیاز بازار رو بفهمن و اونجا بهشون نشون می‌دم که چطور می‌تونن از این پلتفرم‌ها استفاده کنن. این خیلی چیز عجیبیه. دانشجوی دانشگاه دولتی تو مرکز استان, و اصلاً نشنیده.

مقداد ولایی: آره, دقیقاً. اهرم دوم رشد ما همینه؛ کارجوها و کارفرماهایی که هنوز سنتی عمل می‌کنن. حتی تو تهران هم خیلی‌ها هنوز با معرفی نیرو می‌گیرن. درسته که معرفی دقتش بالاست, ولی خیلی محدوده. ما هنوز بازار آنلاک‌نشده زیادی در شهرستان‌ها و همچنین در مشاغل یقه آبی داریم که باید به سمتش حرکت کنیم. برای همین می‌گم اون دویست هزار استخدام در سال آینده دور از دسترس نیست. هم از نظر جغرافیایی و سطوح شغلی جای رشد داریم, و هم از طریق هوش مصنوعی. سیستم پیشنهاددهنده جدیدی که تست کردیم, داره نشون می‌ده که می‌تونه تا ۳۰ درصد نرخ پیدا کردن آدم مرتبط رو افزایش بده.

امین آرامش: عالی. اگه بخوای با مقداد ۱۸ ساله حرف بزنی، بهش چی می‌گی؟

مقداد ولایی: همون نقشه راه یک، پنج و ده ساله رو حتماً بهش می‌گم. دو اینکه بهش می‌گم نذار دانشگاه تموم شه و بعد کار رو شروع کن. ولی به هیچ عنوان نمی‌گم دانشگاه رو فدا کن. مهم‌ترین کارکرد دانشگاه، کامیونیتی و شبکه‌ایه که برات می‌سازه. تو به اساتید و آدم‌های توانمندی دسترسی پیدا می‌کنی که هر کدومشون الان یه جای مهمی تو این کشور هستن. در کنار آدم‌های بزرگ بودن، آدم رو بزرگ می‌کنه. حرفم این نیست که درس رو ول کن، ولی می‌گم یه نقطه بهینه‌ای وجود داره. اگه فقط بچسبی به درس و ندونی بیرون چه خبره، یهو چشمت رو باز می‌کنی و می‌بینی چهار سال از بهترین زمانت رو از دست دادی.

امین آرامش: داری کاری انجام می‌دی که بخش «معنا» توش خیلی پررنگه. وقت‌هایی که شرایط بیرونی بد می‌شه، درگیر این سوال نمی‌شی که «کلش داره میره ته دره، ما داریم چیکار می‌کنیم؟» ناامید نمی‌شی؟

مقداد ولایی: سوال سختیه. من احساس می‌کنم امید مهم‌ترین دارایی آدماست و اگه نباشه، همه وایمیستیم و می‌میریم. من کلاً آدم خوش‌بین و امیدواری هستم و سعی می‌کنم نیمه پر لیوان رو ببینم. حتی شاید یه کم خوش‌بینی افراطی. یه تجربه جالب از کنکورم دارم؛ من تو کنکورهای آزمایشی همیشه نیم ساعت وقت اضافه می‌آوردم، ولی سر کنکور اصلی این اتفاق نیفتاد. فیزیک سال ۸۴ خیلی سخت بود.

فیزیک کنکور اون سال معروفه. بعد از اینکه فیزیک رو که خیلی سخت بود زدم، ساعتم رو نگاه کردم و دیدم فقط ۱۲ دقیقه تا آخر کنکور مونده و من کل شیمی رو نزدم! در حالی که همیشه نیم ساعت وقت اضافه می‌آوردم. یه لحظه دوستم رو دیدم که داشت شکلات می‌خورد و فکر کردم حتماً من عقب افتادم. ولی اون لحظه به خودم گفتم ولش کن، باید تو این ده دقیقه شیمی رو بزنم. و واقعاً تو ده دقیقه زدم و ۹۷ درصد شد.

بعد از کنکور که با دوستم صحبت کردم، گفت من که اصلاً تموم کرده بودم و داشتم شکلاتم رو می‌خوردم! من کلاً آدم خوش‌بینی هستم و می‌گم نه، می‌شه ادامه داد. البته اون چیزی که همیشه آدم رو ناامید می‌کنه، شرایط حاکمه؛ چون از کنترل من خارجه.

امین آرامش: روایت ذهنی‌ت سر این موضوع چیه؟ چی کار می‌کنی

مقداد ولایی: ناامیدکننده‌ترین حالت برای من وقتیه که یکی از بچه‌های خوب تیم میاد و می‌گه می‌خوام مهاجرت کنم. اون موقع‌ها خیلی غمگین و ناامید می‌شم. چون فکر می‌کنم اگه آدم‌های به درد بخور تو این کشور نمونن، دیگه نمی‌تونم به آینده امیدوار باشم. مهاجرت خیلی پرهزینه‌ست و وقتی کسی این تصمیم رو می‌گیره، یعنی به انتهای ناامیدی رسیده. و من چون نمی‌تونم عاقلانه قانعش کنم که بمونه، فقط می‌تونم بگم کاش می‌موندی.

امین آرامش: هکی در مورد خودت یاد گرفتی که از اون ناامیدی مقطعی در بیای؟

مقداد ولایی: راستش تو کار هیچ‌وقت ناامید نشدم. فقط اوایلش که از خودمون می‌پرسیدیم «نکنه کلاً نشه؟»، یه تردیدهایی بود که من و هادی با صحبت کردن با هم، همدیگه رو نگه می‌داشتیم. ولی بعد از اینکه کار از یه سری پیچ‌ها رد شد و ریشه گرفت، دیگه ناامید نیستم. اشتباه می‌کنم، می‌گم اشکال نداره، حلش می‌کنیم. خسته می‌شم، ولی ناامید نه. اما در مورد مسائل کلان کشور چرا، خیلی ناامید می‌شم، چون از کنترل من خارجه. راه حلی هم براش ندارم، جز اینکه به یه سری مواردش مثل زلزله تهران اصلاً فکر نکنم و فقط بگم ایشالا اتفاق نیفته.

در مورد چیزای دیگه‌ای که وجود داره، هی یه کورسوهایی میاد که می‌گم ایشالا یه تکونی بهمون می‌ده. ولی واقعاً هکی براش ندارم. چیزی که خیلی آزارم می‌ده اینه که یکی میاد می‌گه می‌خوام از این کشور برم. احساس می‌کنم در سطح حاکمیت، این مهم‌ترین مسئله کشوره، ولی اینقدر کسی ککش نمی‌گزه که حتی این رو به عنوان یه مسئله به رسمیت نمی‌شناسه که بخواد به راه حلش فکر کنه.


مقداد ولایی:
 یه کورسوی امیدی که برام پیش اومد، پژوهش دکتر فاضلی در مورد مهاجرت بود. می‌گفت ۹۸ درصد آدما به مهاجرت فکر می‌کنن، ولی فقط زیر ۵ درصدشون واقعاً میرن. یعنی ۷۵ درصدشون آخرش می‌مونن. و این موندن به خاطر خیلی چیزاست؛ نوستالژی، خیابون‌ها، خانواده. من خودم هم تا لحظه آخر سعی می‌کنم بایستم، چون واقعاً از بودن کنار این آدما، از این خیابون‌ها لذت می‌برم. من مال اینجام. می‌تونم پدر و مادرم رو ببینم. یه احساس تعلق عجیبی دارم. خیلیا به خاطر همین احساس تعلق می‌مونن، نه به خاطر شرایط. این برای من یه کورسوی امید شد که پس خیلی‌هاشون نمی‌رن؛ حالا باید یه کاری کنیم برای اونایی که می‌مونن، اتفاق بهتری بیفته. انگار می‌خوام امیدوار باشم یه روزی بالاخره این شرایط هم بهتر می‌شه.

امین آرامش: محکومیم به امید. من تو ذهنم این‌جوریه که منطقاً ده سال آینده اوضاع خیلی خوب نخواهد بود، ولی من امیدوارم و تلاشم رو می‌کنم، چون فعلاً داره خوش می‌گذره؛ بیشتر به خاطر همون جنبه معناییه.

مقداد ولایی: واقعاً همینه. هرچند که من کورسوهایی می‌بینم. مطمئناً سال‌های سختی پیش رو داریم و باید تصمیم‌های پردردی بگیریم. یه دوست بزرگواری می‌گفت باید با هم مهربون باشیم، چون درد زیاده، حداقل ما همدیگه رو داغون نکنیم. ولی معتقدم نقطه تعادل سیستم این نیست و حتماً به نقطه‌های بهتری خواهد رسید.

امین آرامش: منم امیدوارم. همه سوال‌های من تموم شد. اگه چیزی در انتها باقی مونده، بگو.

مقداد ولایی: نه، من هیچ نکته‌ای ندارم. خیلی از صحبت با شما لذت بردم. اینکه یه آدمی جلوم نشسته که دغدغه مسیر شغلی آدما رو داره و سوال‌هاش برای لمس کردن مشکلات اون‌هاست، خیلی ارزشمنده. این همون معنایی بود که من و هادی به خاطرش جاب‌ویژن رو شروع کردیم.

امین آرامش: خیلی مخلصم. منم بدون هیچ اغراقی واقعاً کیف کردم. دمت گرم که اومدی به کارنکن.

مقداد ولایی: خسته نباشی. مخلصیم.

اگه این گفت‌وگو بهت دید خوبی درباره مسیر مقداد ولایی داد، حتما نسخه ویدیویی کاملش در یوتیوب رو ببین. لحن، حالت روایت و جزئیات تجربه‌ها و چالش‌ها در ویدیو خیلی واضح‌تر و واقعی‌تر منتقل می‌شن. پیشنهاد میکنم رو لینک زیر بزنی و گفت‌وگو رو کامل ببینی.

آنچه در این مقاله میخوانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تو ٣ دقیقه ببین در کدوم مهارت‌های شغلی‌ قوی هستی و کجاها میتونی بهتر بشی👇

انتخاب مسیر شغلی با ۷۰ درصد تخفیف!

همین حالا راه خود را پیدا کنید:

– شروع مسیر شغلی 🧑‍🎓

– درآمد مطمئن 💼

– شغل آزاد 💎

– پرطرفدارهای کارنکن 🚩