در این مطلب، به محتوا و نکات گفتگوی امین آرامش و سلمان قاسمی، مدیرعامل زاگرس کمپرسور، در اپیزود بیستم پادکست کارنکن پرداختیم.
گفتگو با سلمان قاسمی
امین آرامش: سلام سلمان جان، خیلی خوشحالم که دوباره در پادکست کارنکن کنارمون هستی.
سلمان قاسمی: سلام امین جان، من هم خوشحالم که اینجام. لطف داری.
امین آرامش: فلسفهی پادکست «کارنکن» معمولاً داستان آدمهاییه که مسیر شغلی یا تحصیلیشون رو عوض کردن. اما تو یک نمونهی موفق و خاصی. دقیقاً تو همون رشتهای که خوندی داری کار میکنی و حسابی هم ترکوندی! آخرین باری که با هم حرف زدیم زمستون سال ۹۶ بود و الان آبان ۹۹ هستیم. توی این سه سال چه اتفاقهایی برای «زاگرس کمپرسور» افتاده؟
از کارگاه کوچک تا کارخانهای چند برابر بزرگتر
سلمان قاسمی: زمان واقعاً سریع میگذره! اون موقع که حرف زدیم، ما یه کارگاه ۱۰۰ متری تو شهرک زوارهای داشتیم با حدود ۱۴-۱۵ نفر نیرو. الان خدا رو شکر، فضای کارخونهمون ۷-۸ برابر شده، تعداد همکارامون تقریباً سه برابر شده و نزدیک به ۴۰ نفر هستیم. داریم دپارتمانها رو تخصصی میکنیم؛ یعنی بخش کمپرسورهای هوا، کمپرسورهای گاز و چیلرها رو از هم جدا کردیم و برای هرکدوم تیمهای تخصصی گذاشتیم.
امین آرامش: فکر کنم دانشبنیان هم شدید درسته؟
سلمان قاسمی: آره، دانشبنیان شدیم ولی بذار یه چیزی رو رک بگم. خیلیها فکر میکنن هدف باید دانشبنیان شدن باشه. اما واقعیتش اینه که برای ما تا امروز هیچ مزیت خاصی نداشته. نه وامی، نه زمینی، نه هیچی. بیشتر شبیه یه گواهی و سرتیفیکیت روی دیواره تا یه حمایت واقعی.
بزرگترین چالش رشد: نیروی کار پیدا نمیشود!
امین آرامش: یکی از بحثهای جذابمون قبل از ضبط، در مورد چالشهات با نیروی انسانی بود. گفتی مجموعه بزرگ شده و نیاز به آدمهای توانمند داری، ولی پیدا کردنشون یه داستان شده. از این ماجراها برامون بگو.
سلمان قاسمی: امین باور کن من یه زمانی نگران آدمهایی بودم که کار پیدا نمیکنن. ولی الان که خودمون دنبال نیروی متخصص هستیم، به یه نتیجه عجیب رسیدم: رزومه فرستنده زیاده، اما متقاضی واقعی کار نیست!
برای اینکه بفهمی چی میگم، بذار یه مقایسه کنم. همسر من که با هم این شرکت رو راه انداختیم، اوایل کار با فوق لیسانس مکانیک از تهران پا میشد میرفت شهرک صنعتی گلگون، چله زمستون، بدون سرویس. فقط برای اینکه کار یاد بگیره. حالا ما با یه آقا پسر مصاحبه میکنیم که سربازی هم رفته، خونهش شهر قدسه، کارخونه ما رباطکریم. فاصلهشون ۴۰ دقیقهس. میگه: «راهش دوره، نمیام!»
یه دختر خانم باانگیزه اونجوری کار رو شروع میکنه، ولی یه آقا پسر امروز حاضر نیست ۴۰ دقیقه مسیر رو بیاد. واقعاً انگیزه نیست.
امین آرامش: یعنی مشکل اصلی همینه؟ توقعات بالا و انگیزه کم؟
سلمان قاسمی: دقیقاً. طرف مهندس صفره، از دانشگاه اومده. روز اول که هیچ خروجی نداره. ما باید براش وقت بذاریم، نرمافزار یادش بدیم، آموزش بدیم. انگار براش شاگرد خصوصی گرفتیم. ما میگیم بیا با یه حقوق پایه شروع کن تا یاد بگیری، ولی طرف از روز اول انتظار حقوق ۱۰-۱۵ میلیونی داره!
اولین سوالهاشون هم اینه: «غذا میدید؟ سرویس دارید؟ تایم کاری چنده؟» هیچکس نمیپُرسه «من اونجا قراره چی یاد بگیرم؟ کارم چقدر جای رشد داره؟»
آیا مشکل از دانشگاههاست؟
امین آرامش: یکی از دوستام میگفت این بیانگیزگی به خاطر شرایط بد اقتصادیه. طرف پیش خودش میگه حقوق ۵ میلیونی با صفر فرقی نداره، پس همون صفر رو میچسبم و تو خونه میشینم.
سلمان قاسمی: شاید اونم باشه، ولی من حس میکنم دانشگاهها نقش خیلی بدی تو این ماجرا داشتن. دانشجوها رو پوچ بار آوردن. هم از نظر دانش فنی ضعیفتر از دورههای قبل هستن، هم به شدت بیانگیزه شدن. انگار هیچکس بهشون یاد نداده برای ساختن آینده باید سختی کشید.
امین آرامش: پس اگه الان یه مهندس مکانیک خوب صدای ما رو بشنوه، براش جای خالی دارید؟
سلمان قاسمی: امین جان، ما به نقطهای رسیدیم که اگه نیروی خوب پیدا کنیم، حتی اگه جای خالی هم نداشته باشیم، استخدامش میکنیم که از دست نره! هرکی صدای منو میشنوه و فکر میکنه درسهای پایهی مکانیک رو بلده، ما در خدمتیم. ما دنبال این نیستیم از کسی بیگاری بکشیم. تو مجموعهی ما کسی بوده که تو ۴ سال حقوقش ۵ برابر شده. چون ما میدونیم نیروی خوب رو باید به هر قیمتی نگه داشت.
اگر به عقب برگردم، چه چیزی را تغییر میدهم؟
امین آرامش: خب، مجموعه اینقدر رشد کرده. اگه برگردی به سه سال قبل، چه کارهایی رو متفاوت انجام میدادی تا این مسیر رشد، راحتتر یا سریعتر طی بشه؟
سلمان قاسمی: ما چون با دست خالی شروع کردیم، خیلی ترسو بودیم. میترسیدیم تعهد ایجاد کنیم. برای همین همهکارا رو خودمون میکردیم. من جوشکاری و رنگکاری میکردم، همسرم حسابداری و طراحی کاتالوگ. این برای اول کار خوب بود، ولی ما بیش از حد تو این فاز موندیم.
بزرگترین اشتباهمون این بود که به همون روش هیئتی و سخت کار کردن ادامه دادیم و از سازماندهی غافل شدیم. اگه برمیگشتم عقب، شاید از سال دوم، یه کم ترمز رشد رو میکشیدم و وقتم رو روی ساختن چارت سازمانی، تعریف فرآیندها و سیستمسازی میذاشتم.
امین آرامش: این سازماندهی نکردن چه هزینهای براتون داشته؟
سلمان قاسمی: امین، ما به نقطهای رسیدیم که مشتری از ما شاکیه! نه به خاطر کیفیت محصول، بلکه شاکیه که چرا بهش پیشفاکتور نمیدیم! میگه شما دچار «اثر شکمسیری» شدید. در حالی که ما از حجم کار نمیرسیم قیمت بدیم! این یعنی فاجعه. چون سیستم و سازمان نداریم که کارها رو جلو ببره.
رشد سازمان در گرو رشد بنیانگذاران
امین آرامش: این فرایند رشد، چقدر نیاز داشت که خودِ سلمان قاسمی هم رشد کنه؟ یعنی خودت به نسبت سه سال پیش چقدر فرق کردی؟
سلمان قاسمی: خیلی زیاد. هم من، هم همسرم. انگار تو این ۵-۶ سال، ۱۵ سال بزرگ شدیم. نگاهمون به مسائل، تحلیلمون، آیندهنگریمون و جرئتمون کاملاً فرق کرده. یه بخشی از این رشد با مطالعه و آگاهی به دست میاد؛ مثلاً یاد میگیری چطور مصاحبه کنی یا از تستهای شخصیتشناسی استفاده کنی.
اما بخش مهم دیگهش فقط و فقط با گذر زمان و تجربه به دست میاد. مثل اینه که شما صدتا کتاب رانندگی بخونی، تا وقتی پشت فرمون نشینی، راننده نمیشی. اگه ما با همین تجربه و دانشِ امروز از صفر شروع میکردیم، این مسیر پنجساله رو تو دو سال و نیم میرفتیم.
امین آرامش: تو این مسیر کسی هم بوده که رو زندگیت تأثیر زیادی بذاره؟
سلمان قاسمی: آدمهای خوب زیاد بودن، از معلم علوم راهنمایی تا اولین مدیرم، آقای فیضآبادی خدا بیامرز. ولی من یه چیزی رو فهمیدم: دنبال فرشتهی نجات نگردید! اون آدم تأثیرگذار شاید همین الان کنارتونه و شما نمیبینیدش. شاید همون مدیر سختگیریه که دارید پشت سرش بد و بیراه میگید!
سختی کشیدن یعنی داری رشد میکنی. وقتی داری از کوه بالا میری نفسنفس میزنی و پاهات درد میگیره. سرازیر شدن که کاری نداره! قدر اون آدمهایی که شما رو به چالش میکشن بدونید، چون دارن شما رو میسازن.
نگاه به آینده
امین آرامش: اینا رو گفتی که برسم به اینجا. آینده رو چطور میبینی؟ ۱۰ سال دیگه زاگرس کمپرسور کجاست؟
سلمان قاسمی: ببین امین، ما از روز اول دیدمون این نبود که یه کاری راه بندازیم که فقط پول دربیاریم، خونه و ماشین بخریم. پول خودش میاد. هدف ما خیلی بزرگتره. ما خودمونو با رقبای داخلی مقایسه نمیکنیم، نگاهمون به شرکتهای اروپاییه.
چشمانداز ۱۰ سال آینده ما، یه مجموعه با چهار-پنج هزار نیرو، با چند شرکت و کارخونهی مستقل، و تمرکز روی صادرات به کشورهای منطقه و حتی اروپاست. رویای ما اینه که یه روزی «شهر صنعتی زاگرس» رو بسازیم.
امین آرامش: سلمان، من به شدت خوشبینم. اگه آدمی مثل تو با این دانش و نیت پاک نتونه موفق بشه، پس کی میتونه؟ خیلی خوشحالم که دوباره باهات حرف زدم و از این همه رشد و موفقیتت ذوق میکنم.
سلمان قاسمی: ممنونم از لطفت امین جان. مرسی از وقتی که گذاشتی.
پیشنهاد میکنیم تماشای این گفتگوی جذاب رو در یوتیوب از دست ندید:
نظر شما در مورد بیانگیزگی در بازار کار چیه؟ آیا شما هم با این مسئله درگیر بودید؟