در این مطلب، به محتوا و نکات گفتگوی امین آرامش و مصطفی قائمی در اپیزود سی و پنجم پادکست کارنکن پرداختیم.
گفتوگو با مصطفی قائمی
امین آرامش: مصطفی قائمی عزیز، خیلی خوش اومدی به رادیو کارنکن.
مصطفی قائمی: سلام امین جان، مرسی از دعوتت.
امین آرامش: مرسی که اومدی. ما تا حالا کمتر سراغ بچههای حوزه پزشکی رفتیم و خیلی دوست داشتم با یک دندانپزشک صحبت کنم. امروز میخوایم راجع به واقعیتهای رشته دندانپزشکی حرف بزنیم، چون موج بزرگی از نوجوانها و خانوادهها به سمت این رشته در حرکته و شاید خیلی از این تصمیمها آگاهانه نباشه. اول از خودت بگو، مصطفی قائمی کیه و داستانش از کجا شروع شد؟
مصطفی قائمی: راستش رو بخوای، مصطفی قائمی الان یک دندانپزشکه که هیچوقت فکر نمیکرد یه روز به این عنوان شناخته بشه. من همیشه از این فضا فراری بودم ولی خب، الان بچه خوبی شدم و سر جام نشستم! در کنارش هم دارم سعی میکنم کارهایی که قبلاً خیلی دوست داشتم رو به صورت متعادل پیش ببرم.
چطور سر از دندانپزشکی درآوردم؟
امین آرامش: یادمه بهم گفتی که از همون پیشدانشگاهی فهمیدی که این مسیر رو دوست نداری. درست میگم؟
مصطفی قائمی: دقیقاً! من وسطهای سال چهارم دبیرستان بودم که فهمیدم اشتباهی اومدم رشته تجربی. انتخاب رشتهم خیلی حساب و کتاب نداشت. مثل خیلیهای دیگه تو اون سن، نمیدونستم دقیقاً باید کجا باشم. وقتی دیدم این زیست و شیمی و دکتر شدن باب میل من نیست، دیگه برای تغییر مسیر دیر شده بود. با خودم گفتم بشین بخون، بعداً یه فکری به حالش میکنی.
امین آرامش: و خوندی و قبول شدی!
مصطفی قائمی: آره، رتبهم جوری بود که بین پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی حق انتخاب داشتم. پرسوجو کردم که کدوم راحتتره، گفتن دندونپزشکی. منم همینو انتخاب کردم. البته اونقدرها هم که فکر میکردم راحت نبود، ولی بالاخره بعد از هفت سال تموم شد، در حالی که باید شش ساله تموم میشد!
امین آرامش: پس با یه شکی وارد دانشگاه شدی و این شک باهات موند. تو دانشگاه قم درس میخوندی، این دوره چطور گذشت؟ با اون حس عدم تعلق چیکار کردی؟
مصطفی قائمی: از همون روز اول میدونستم جای من اینجا نیست و باید یه راه فراری پیدا کنم. با خیلیها مشورت کردم، از رتبههای برتر کنکور بگیر تا آدمای بیزینسی. ترم اول خیلی اتفاقی نماینده کلاس شدم و دیدم از این کار خوشم میاد، ولی درسهای دندونپزشکی همچنان برام جذاب نبود.
آشنایی با دنیای خودشناسی
مصطفی قائمی: این بیانگیزگی ادامه داشت تا تابستون سال دوم. به یه پوچی عجیبی رسیده بودم. یادمه سینهخیز خودم رو میرسوندم پای کامپیوتر و در مورد خودشناسی و استعدادیابی سرچ میکردم. اینجوری بود که با سایت «متمم» و «محمدرضا شعبانعلی» آشنا شدم. این یه نقطه شروع بزرگ برای من بود.
امین آرامش: چه چیزی فرق کرد؟ تو هنوز دانشجوی همون رشتهای بودی که دوستش نداشتی.
مصطفی قائمی: دندانپزشکی هنوزم همون کوفت سابق بود! چون دو سال اول فقط علوم پایه میخونیم و ربطی به دندون نداره. چیزی که فرق کرد، امیدی بود که تو دلم زنده شد. فهمیدم میشه رویا داشت، میشه هدفهایی داشت که حتی ربطی به شغلت ندارن. شروع کردم به نوشتن. از سال ۹۴، یعنی دو سال بعد از ورودم به دانشگاه، شروع کردم به نوشتن و دنبال تغییر گشتم.
امین آرامش: این تغییرات درونی چطور روی مسیرت تأثیر گذاشت؟
مصطفی قائمی: چالشهای من با دانشگاه ادامه داشت. ترم ۹ که تموم شد، دیگه نمیتونستم خودم رو جمع کنم که برگردم قم. روز آخر تعطیلات، ساعت ۷ شب بود و من کف زمین افتاده بودم. به زور پاشدم وسایلم رو جمع کنم که از جلوی آینه رد شدم. به خودم نگاه کردم و گفتم: “بدبخت، داری با خودت چیکار میکنی؟” همون لحظه یه جرقه تو ذهنم خورد: مرخصی بگیر!
امین آرامش: و گرفتی؟
مصطفی قائمی: آره. اون لحظه انقدر انرژی گرفتم که سریع وسایلمو جمع کردم و رفتم قم. سه روز تمام در موردش تحقیق کردم، مزایا و معایبش رو نوشتم و مطمئن شدم که باید حداقل یک ترم مرخصی بگیرم. درخواست دادم و موافقت شد. اما قسمت سختش گفتن به خانواده بود.
امین آرامش: واکنش خانواده چی بود؟
مصطفی قائمی: اونا میدونستن که من این رشته رو دوست ندارم، ولی بهشدت مخالفت کردن. بعد از ساعتها بحث، دیدم ارزش نداره بیشتر از این اذیتشون کنم. گفتم باشه، مرخصی رو پس میگیرم. همون شب تا ۴ صبح تو خوابگاه بیدار بودم و فکر میکردم که فردا باید دقیقاً چه کوفتی رو دوباره شروع کنم؟!
دورچینهای خوشمزه برای یک غذای نچسب!
امین آرامش: پس برگشتی. چه چیزی باعث شد این بار متفاوت باشه؟
مصطفی قائمی: دیدم هیچ انگیزهای برای برگشتن ندارم. ولی خب، مجبور بودم. با خودم یه معامله کردم. گفتم حالا که خودِ دندونپزشکی خوشمزه نیست، بیا از دورچینهاش لذت ببریم!
امین آرامش: دورچینها چی بودن؟
مصطفی قائمی: اولین کارم این بود که دوباره نماینده کلاس شدم تا حداقل در جریان کارها باشم. بعد تصمیم گرفتم یه جشن درستوحسابی برای روز دندانپزشک راه بندازم. دانشکده ما نوپا بود و تا حالا همچین برنامهای نداشت. یه تیم ۲۵ نفره جمع کردیم و چند هفته براش برنامهریزی کردیم. اون جشن انقدر بهم چسبید که فهمیدم چقدر به مدیریت و کارهای تیمی علاقه دارم. این فعالیتهای دانشجویی شدن دورچینهای من!
ورود به دنیای کار
امین آرامش: این نگاه جدید، رابطهات با درسها رو هم بهتر کرد؟
مصطفی قائمی: نه واقعاً! من هنوزم شب امتحانی بودم و کلی واحد افتادم. اما یه اتفاق دیگه همهچیز رو عوض کرد. آخرای دوره دانشجویی، به خاطر یه ماجرای عاطفی، حس کردم باید کار کنم و درآمد داشته باشم. افتادم دنبال کار تو درمانگاههای قم.
امین آرامش: مگه دانشجوها میتونن کار کنن؟
مصطفی قائمی: به صورت غیرقانونی بله. خیلیها از ترم ۸ شروع میکنن. من سال آخر بودم و ماشین گرفتم و تو شهر چرخیدم تا کار پیدا کنم. بالاخره چهار تا درمانگاه بهم شیفت دادن. تابستون اون سال، من هر روز شیفت بودم.
امین آرامش: اینجا بود که نگاهت به خودِ دندونپزشکی عوض شد؟
مصطفی قائمی: دقیقاً! توی کار با چالشهای واقعی درمانی روبرو شدم. چیزهایی که تئوریش رو نخونده بودم یا بلد نبودم. هر روز از درمانگاه برمیگشتم خوابگاه و از سال بالاییها میپرسیدم، ویدئوی آموزشی میدیدم و درس میخوندم. اون تابستون من سه دور درسهای کلینیکی رو مرور کردم. برای اولین بار، به خاطر نیازی که تو کار داشتم، به خوندن علاقهمند شدم. فهمیدم دندونپزشکی اونقدرها هم که فکر میکردم بد نیست.
از پادکست تا یک کسبوکار ۹ نفره در دل کرونا
امین آرامش: همزمان با اینها، فعالیتهای دیگهات هم ادامه داشت. داستان پادکست از کجا شروع شد؟
مصطفی قائمی: من همیشه به حوزه تکنولوژی و آیتی علاقه داشتم. تو دوره دانشجویی با طراحی سایت و ادمینی اینستاگرام برای یکی از استادام، درآمد خوبی هم داشتم. یه روز اتفاقی رفتم استودیو و یه متن عاشقانه رو ضبط کردم و خیلی بهم حال داد. همون موقع به این فکر افتادم که چرا تو حوزه دندونپزشکی پادکست نداشته باشیم؟
امین آرامش: و اینجوری بود که به من پیام دادی!
مصطفی قائمی: آره! یادمه وبلاگت رو میخوندم و دیدم پادکست داری. ازت راهنمایی گرفتم و با یه گوشی ساده و کلی انگیزه، “رادیو دندون” رو شروع کردم. با استادای معروف مصاحبه میکردم و در مورد مسیرهای تخصصی حرف میزدیم. پادکست خیلی خوب شنیده شد.
بعد کرونا اومد و همه خونهنشین شدیم. ضبط پادکست سخت شد. همون موقع یکی از استادا پیشنهاد داد وبینار برگزار کنیم. من تا حالا این کارو نکرده بودم ولی گفتم چشم! اولین وبینار رایگان رو با تخمین ۲۰ نفر شرکتکننده برگزار کردیم، ولی ۳۰۰ نفر دایرکت دادن!
امین آرامش: عجب! پس این هم به درآمد رسید؟
مصطفی قائمی: بله. وبینارها رو ادامه دادیم و با هزینه خیلی کم برگزار میکردیم. من و دوستم شاهین صفری شروع کردیم و کمکم تیممون بزرگ شد. آخرش یه تیم ۹ نفره از بچههای دندونپزشکی و علوم پزشکی بودیم که کارهای گرافیکی، فیلمبرداری و پشتیبانی رو انجام میدادیم. گردش مالی ما تو دو ماه حدود ۶۰-۷۰ میلیون تومن بود.
امین آرامش: اینجا بود که گفتی دیگه دندونپزشکی رو نمیخوام؟
مصطفی قائمی: آره. گفتم حالا که دارم از راهی که دوست دارم پول درمیارم، چرا برم دندونپزشکی؟ همه شیفتهام رو کنسل کردم و تمرکزم رو گذاشتم روی استارتاپ و دیجیتال مارکتینگ. ولی بعد از پنج شش ماه، تب و تاب اولیه خوابید. دیدم درآمد اونقدری نیست و پساندازمون هم تموم شده. خوردم به ته دیگ و فهمیدم برای دنبال کردن رویاها هم باید پول داشت. دوباره برگشتم به شیفت برداشتن.
درآمد یک دندانپزشک
امین آرامش: این سوالیه که ذهن خیلیها رو درگیر کرده. یه دندونپزشک تازه فارغالتحصیل واقعاً چقدر درآمد داره؟
مصطفی قائمی: ببین، من به عنوان یه دندونپزشک تازهکار که مطب شخصی نداره و باید تو درمانگاه کار کنه، موقعیتم رو میگم. درمانگاهها اسماً میگن ۵۰-۵۰ کار میکنیم، ولی در عمل بین ۳۵ تا ۴۰ درصد درآمد به دندونپزشک میرسه. من با حجم کار خیلی زیاد، یعنی تقریباً هر روز صبح تا شب کار میکردم، میانگین درآمد ماهانهام بین ۴۰ تا ۵۰ میلیون تومان بود. یه ماه رکورد ۶۰ تومن هم داشتم.
امین آرامش: این درآمد به چه قیمتی به دست میاد؟
مصطفی قائمی: به قیمت سلامتی! همین چند روز پیش گردنم طوری گرفت که دو روز افتادم. کمردرد، گردندرد و مشکلات مچ دست بین دندونپزشکها خیلی شایعه. نمیشه با اون حجم کار برای طولانیمدت ادامه داد. اما میشه با کار معمولی، یعنی چند شیفت در هفته، و گنجوندن ورزش و کارهای دیگه تو برنامه، یه زندگی خوب با درآمدی حدود ۱۰ تا ۲۰ میلیون تومان داشت.
امین آرامش: یه تعبیری داشتی به اسم “کارمند لاکچری”. این یعنی چی؟
مصطفی قائمی: دقیقاً همینه. ما بعد از فارغالتحصیلی تا چند سال حق زدن مطب تو شهرهای بزرگ رو نداریم. باید بریم طرح، سربازی و امتیاز جمع کنیم. پس مجبوریم تو درمانگاه کار کنیم. توی درمانگاه، تو برای مدیر اونجا کار میکنی، از وسایل اون استفاده میکنی و خیلی وقتها همون وسایل اولیه رو هم بهت نمیدن. در واقع تو یک کارمند هستی با پرستیژ دکتری! این قسمتش که بیمار بهت اعتماد میکنه قشنگه، ولی در باطن، تو داری برای کس دیگهای کار میکنی.
دندانپزشکی برای چه کسانی مناسب است؟
امین آرامش: با همه این تفاسیر، اگه بخوای به اون نوجوونی که میخواد این رشته رو انتخاب کنه اطلاعات بدی، چی بهش میگی؟ این رشته به درد چه کسی میخوره؟
مصطفی قائمی: اول از همه باید ببینه آیا درمان کردن و کم کردن درد یک نفر براش مهمه؟ آیا مسئولیتپذیره؟ توی کار ما یک میلیمتر خطا میتونه بیمار رو هفتهها درگیر درد کنه. این کار دقت و استرس بالایی داره. اگه همچین شخصیتی داری، حالا بیا به پولش فکر کن. باید ببینی میارزه ۷-۸ سال از بهترین سالهای عمرت رو صرف درس خوندن کنی و بعدش بیای تو این بازار رقابتی دنبال کار بگردی؟
امین آرامش: و در نهایت، الان تونستی با این رشته کنار بیای؟ بخشی از اون هست که دوستش داشته باشی؟
مصطفی قائمی: بله. من فهمیدم که درمان ریشه برام یه چالش جذابه. از طرفی، ارتباط با بیمارها و حرف زدن باهاشون رو هم خیلی دوست دارم. وقتی نمیتونی موقعیت رو تغییر بدی، باید خودت رو تغییر بدی. من روی این بخشها تمرکز کردم.
نگاه به آینده
امین آرامش: و برنامه آینده مصطفی چیه؟ اون آدم رویاپرداز هنوز زندهس؟
مصطفی قائمی: خوشحالم که خیلی چیزها رو امتحان کردم و این بهم دید خوبی برای آینده میده. الان دیگه مثل قبل کلهخر نیستم! فهمیدم که برای دنبال کردن رویاها، به یک ثبات نسبی نیاز دارم. الان تصمیم گرفتم هم دندانپزشک باشم و هم کارهایی که دوست دارم رو در کنارش ادامه بدم. به داشتن یه شرکت فکر میکنم که هم در حوزه آموزش به دندانپزشکها فعالیت کنه و هم در زمینه تولید تجهیزات. قضیه دیجیتال مارکتینگ رو هم خیلی دوست دارم دنبال کنم. میخوام همه اینها رو به صورت متعادل کنار هم داشته باشم.
امین آرامش: به عنوان سوال آخر، فکر میکنی سه تا ویژگی یا نقطه قوت اصلی مصطفی که باعث شد این مسیر پر پیچ و خم رو طی کنه چی بوده؟
مصطفی قائمی: اولین و مهمترینش امیدوار بودن بود. ناامیدی هیچ فایدهای نداره، ولی امید آدم رو به حرکت وامیداره. دومیش اعتماد به نفس بود که البته ذاتی نبود و در طول مسیر به دستش آوردم. و سومیش هم مهارت متقاعدسازی و ارائه خوب بود که هم در ارتباط با استادها و هم با بیمارها خیلی کمکم کرد.
امین آرامش: مصطفی عزیز، دمت گرم که اومدی و اینقدر صادقانه تجربههات رو با ما در میون گذاشتی. حرفی مونده که بخوای بگی؟
مصطفی قائمی: نه، فقط به بچهها میگم که با امید ادامه بدن. خود راه بهتون میگه که باید چیکار کنید. امیدوارم همه به اون چیزی که رضایت و آرامش بهشون میده برسن.
امین آرامش: ممنون از تو.
پیشنهاد میکنیم تماشای گفتگوی امین آرامش و مصطفی قائمی در یوتیوب رو از دست ندید:
داستان مصطفی قائمی، داستان رویارویی با واقعیتها، آزمون و خطا و در نهایت پیدا کردن تعادل بود. مسیری که نشون میده همیشه یک راه مستقیم برای رسیدن به رضایت شغلی وجود نداره. حالا نوبت شماست. آیا شغلی دارید که در ابتدا دوستش نداشتید اما بعداً باهاش کنار اومدید؟