karnakon.ir

گفت‌وگو با پیمان اکبرنیا (1) | تفکر سیستمی

نام نویسنده: غزاله کرمی

گفت‌وگو با پیمان اکبرنیا (1) | تفکر سیستمی

Rate this post
پیمان اکبرنیا

در این مطلب، به محتوا و نکات گفتگوی امین آرامش و پیمان اکبرنیا، درباره تفکر سیستمی در اپیزود شصت و دوم پادکست کارنکن پرداختیم.

امین آرامش: سلام پیمان جان، خیلی خوش اومدی به پادکست «کارنکن».

پیمان اکبرنیا: سلام امین جان، خیلی خوشحالم که اینجام و قراره با هم گپ بزنیم. حس می‌کنم گفتگوی خوبی در پیش داریم.

امین آرامش: منم همین حس رو دارم. بیا از اول مسیر شغلی‌ت شروع کنیم. اولین تجربه‌ات چی بود و چطور به اینجا رسیدی؟

پیمان اکبرنیا: حتما. اولین شغل من معلمی بود و هنوزم عاشقشم. خیلی‌ها هنوز شخصیت معلمی رو در من پررنگ می‌بینن. داستانش از بچگی شروع شد. من از ده سالگی دیوانه‌وار به نجوم علاقه داشتم. اون موقع رصدخونه زعفرانیه تهران، مرکز اصلی آموزش نجوم بود. یادمه تو یه برنامه کودک تبلیغ کلاس‌هاش رو دیدم و به مادرم گفتم منو ثبت‌نام کنه.

امین آرامش: یعنی یه تبلیغ تلویزیونی مسیرت رو مشخص کرد!

پیمان اکبرنیا: دقیقا! اونجا بود که علاقه‌ام به علم و نجوم شعله‌ور شد. این علاقه تا دبیرستان ادامه داشت و وارد المپیاد فیزیک شدم. سال دوم دبیرستان بودم که المپیاد نجوم برای اولین بار کشوری شد و منم سریع تغییر رشته دادم. دو سال درگیرش بودم تا اینکه سال سوم مدال طلا رو گرفتم.

امین آرامش: وایسا ببینم! صاف و پوست‌کنده بگو چه مدالی آوردی که باعث شد کنکور ندی!

پیمان اکبرنیا: مدال طلای کشوری المپیاد نجوم. همین باعث شد از کنکور معاف بشم و مستقیم برم دانشگاه. همون سال پیش‌دانشگاهی، چون دیگه دغدغه کنکور نداشتم، شدم معلم المپیاد نجوم!

امین آرامش: چه جالب! یعنی بلافاصله از دانش‌آموزی رسیدی به معلمی.

پیمان اکبرنیا: آره، چون رشته جدیدی بود، معلم خیلی کم بود. معمولاً بچه‌هایی که مدال می‌آوردن، می‌شدن معلمای سال بعد. کتاب و منبع هم نبود. ما خودمون می‌خوندیم و بعد همون‌ها رو درس می‌دادیم. کنارش، برای مجله نجوم و چند تا وب‌سایت، خبرهای نجومی رو ترجمه و ویراستاری می‌کردم. یه کار داوطلبانه و عشقی بود که بهم کار تیمی، مدیریت و برگزاری ایونت رو یاد داد. اینکه مسئولیت یه عده آدم رو برای یه سفر رصدی تو کویر به عهده بگیری، تجربه‌ایه که تو هیچ کلاسی یاد نمی‌گیری.

امین آرامش: این همون چیزیه که ما همیشه تو «کارنکن» روش تاکید می‌کنیم. این تجربه‌های متنوع باعث می‌شه آدم خودشو بهتر بشناسه و نقاط قوتش رو پیدا کنه.

پیمان اکبرنیا: دقیقاً. من برای دانشگاه رشته مکانیک رو انتخاب کردم. راستش انتخابم خیلی ساده بود؛ برق دوست نداشتم چون ویژوال نبود، گفتم پس برم مکانیک! هیچ‌وقت شاگرد اول نبودم، چون همیشه درگیر کارهای جنبی مثل همون فعالیت‌های نجومی و برگزاری رویدادها بودم. اواخر لیسانس، یه واحد اختیاری اقتصاد عمومی برداشتم که دکتر مسعود نیلی درس می‌داد. اون کلاس مثل یه جرقه بود. انگار یه دنیای جدید و متفاوت با مهندسی بهم معرفی شد.

امین آرامش: فکر کنم این تجربه مشترک خیلی از مهندس‌هاست! وقتی با علوم انسانی و اقتصاد آشنا می‌شیم، چشمامون برق می‌زنه.

پیمان اکبرنیا: آره واقعاً. ارشد هم مکانیک قبول شدم ولی بعد از یک ترم انصراف دادم. دیدم دیگه چیزی برای من نداره. یک سال خوندم و رفتم سراغ MBA. اونجا با دنیای مدیریت کسب‌وکار آشنا شدم و اولین شغل‌های مدیریتی‌ام رو تجربه کردم؛ از کارشناس توسعه کسب‌وکار تو یه شرکت بزرگ تا کمک به راه‌اندازی یه شرکت پیمانکاری.

امین آرامش: و بعدش چی شد؟ رفتی سراغ کسب‌وکار خودت؟

پیمان اکبرنیا: بله. سال ۹۵ با چند تا از بچه‌های دوره ارشد، شرکت خودمون رو زدیم. اکوسیستم استارتاپی تازه داشت جون می‌گرفت. ما یه اپلیکیشن تجمیع‌کننده تخفیف به اسم «آفر» ساختیم. یه مدت خوب جلو رفتیم، حتی یک راند سرمایه جذب کردیم، اما متاسفانه آخرای سال ۹۹ پروژه شکست خورد و ما موندیم و کلی بدهی. اونجا من مدیر محصول بودم، ولی مثل همه بنیان‌گذارهای استارتاپی، همه‌کاره بودم!

امین آرامش: و الان مشغول چه کاری هستی؟

پیمان اکبرنیا: الان تو شرکتی کار می‌کنم که به کسب‌وکارها کمک می‌کنه «دیتامحور» یا Data-Driven باشن. یعنی به جای تصمیم‌گیری‌های حسی، بر اساس داده‌هایی که از مشتریان و بازار جمع می‌کنن، تصمیمات هوشمندانه‌تری بگیرن.

امین آرامش: می‌تونی یه مثال ساده بزنی؟

پیمان اکبرنیا: حتما. فرض کن یه فروشگاه زنجیره‌ای پوشاک. خیلی از این کسب‌وکارها نمی‌دونن مشتری که الان داره خرید می‌کنه، بار اولشه یا بار چهارم. نمی‌دونن مشتری‌هاشون برمی‌گردن یا نه. ما کمک می‌کنیم این داده‌ها رو جمع‌آوری و تحلیل کنن. مثلاً بفهمن چطور مشتری رو برای خرید بعدی برگردونن، یا نقطه بهینه قیمت‌گذاری کجاست که هم سود کنن و هم مشتری‌هاشون رو به خاطر افزایش قیمت از دست ندن. مدل کاری ما هم جالبه؛ ما در ازای ارزشی که خلق می‌کنیم پول می‌گیریم. یعنی به قول نسیم طالب، پوستمون تو بازیه. اگه نتونیم ارزش ایجاد کنیم، طلبی هم نداریم.

امین آرامش: عالیه. داستان معلمی چی شد؟ هنوز ادامه داره؟

پیمان اکبرنیا: خیلی کمتر شده، ولی آره. گاهی دوره‌های مدیریت محصول یا مهارت‌های نرم درس می‌دم. جالب اینجاست که پیش‌زمینه علمی و نجوم، یک مدل فکری بهم داده که تو همه‌جا به دردم می‌خوره: تفکر علمی.

ببین، علم بهترین ابزار ما برای شناخت دنیاست، چون خودش رو مدام اصلاح می‌کنه. یه زمانی فکر می‌کردیم زمین صافه، بعد شواهد نشون داد گرده. بعد فکر می‌کردیم زمین مرکز عالمه، باز گالیله با تلسکوپش نشون داد که این‌طور نیست. بعد فیزیک نیوتنی اومد و فکر کردیم همه‌چیز رو فهمیدیم، اما نسبیت و کوانتوم نشون دادن که مدل‌های ما محدودیت دارن. زیبایی علم اینه که هیچ تعصبی روی مدل‌های قبلی نداره و همیشه دنبال مدل بهتری برای توصیف واقعیت می‌گرده.

امین آرامش: و این نگاه چه ربطی به کسب‌وکار داره؟

پیمان اکبرنیا: ربط مستقیم داره! مدل‌های جدید کسب‌وکار مثل «استارتاپ ناب» یا «چابک» دقیقاً بر اساس همین تفکر علمی کار می‌کنن. شما یک فرضیه دارید (مثلاً مشتری‌ها به این محصول نیاز دارن)، یک محصول اولیه (MVP) می‌سازید، به بازار عرضه می‌کنید (آزمایش)، بازخورد می‌گیرید (نتیجه) و بر اساس اون محصول رو اصلاح می‌کنید. این دقیقاً همون فرایند علمیه، فقط آزمایشگاه شما بازاره و سوژه‌هاتون مشتری‌ها هستن.

امین آرامش: پیمان جان، من عمداً خواستم این بخش‌های اول رو سریع‌تر جلو بریم تا به موضوع اصلی که می‌خوام در موردش حرف بزنیم برسیم. به نظرم قبل از اینکه در مورد مسیر شغلی ایده‌آل حرف بزنیم، یه پیش‌نیاز مهم‌تر وجود داره: اینکه اصلاً زنده بمونیم! این روزها همه ما درگیر دغدغه‌های بزرگی مثل تورم، وضعیت اینترنت، التهاب‌های اجتماعی و البته آلودگی هوا هستیم. می‌خوام با توجه به دانشی که تو حوزه تفکر سیستمی داری، مسئله آلودگی هوا رو باز کنیم.

پیمان اکبرنیا: موافقم. هیچ کسب‌وکار و هیچ فردی در خلا زندگی نمی‌کنه. همه ما جزئی از یک سیستم بزرگ‌تر هستیم و ازش تأثیر می‌گیریم. دغدغه امروز من، مثل خیلی‌های دیگه، اینه که صبح از خواب پا می‌شم و گلوم می‌سوزه. داریم به تدریج می‌میریم و این شوخی نیست.

امین آرامش: قبل از اینکه وارد بحث آلودگی هوا بشیم، خیلی ساده بگو تفکر سیستمی یعنی چی؟ محمدرضا شعبانعلی هم تو گفتگو با ما تاکید کرد که این یکی از مهم‌ترین مهارت‌هاییه که هر کسی باید یاد بگیره.

پیمان اکبرنیا: تفکر سیستمی یعنی درک کنیم که دنیا از اجزای به هم پیوسته تشکیل شده. نگاه سنتی و تحلیل‌گرایانه می‌گه اگه یه سیستم رو به اجزای سازنده‌اش خرد کنی و هر جزء رو بشناسی، کل سیستم رو شناختی. اما تفکر سیستمی می‌گه روابط بین اجزا و تأثیر متقابلشون روی هم از خود اجزا مهم‌تره. تو نمی‌تونی فقط موتور ماشین رو تقویت کنی و انتظار داشته باشی ماشین بهتری داشته باشی؛ باید ببینی این موتور جدید روی ترمز، شاسی و آیرودینامیک چه تأثیری می‌ذاره.

امین آرامش: خب حالا با این نگاه، بریم سراغ آلودگی هوا. چرا هوا آلوده‌ست؟

پیمان اکبرنیا: وقتی سیستمی نگاه می‌کنیم، می‌فهمیم که مسئله اصلاً این نیست که «ماشین‌ها دود می‌کنند». لیست عوامل رو ببین:

  • خودروهای فرسوده: چرا مردم نمی‌تونن ماشین نو بخرن؟ (مشکل اقتصادی)
  • انحصار در صنعت خودرو: چرا کیفیت خودروها پایینه؟ (مشکل ساختار صنعتی و سیاسی)
  • سوخت نیروگاه‌ها: چرا نیروگاه‌های ما به جای گاز، مازوت می‌سوزونن؟ (مشکل در تولید و توزیع انرژی)
  • حمل و نقل عمومی ضعیف: چرا مردم مجبورن از خودروی شخصی استفاده کنن؟ (مشکل سرمایه‌گذاری و مدیریت شهری)
  • شهرسازی خودرو-محور: چرا شهرهای ما برای پیاده‌ها و دوچرخه‌سوارها امن نیست؟ (مشکل نگاه کلان به شهرسازی)
  • قیمت‌گذاری دستوری انرژی: چرا انرژی اینقدر ارزان و بدمصرف است؟ (مشکل سیاست‌گذاری اقتصادی)
  • تمرکز جمعیت در شهرها: چرا روستاها و شهرهای کوچک خالی از سکنه می‌شوند؟ (مشکل توسعه نامتوازن)

این‌ها فقط چند نمونه‌ان. آلودگی هوا یک «ابر بحران» است که از برهم‌کنش تمام این سیستم‌ها به وجود اومده.

امین آرامش: پس وقتی یه مسئول میاد میگه با زوج‌وفرد کردن ماشین‌ها مشکل حل می‌شه، در واقع داره چسب زخم می‌زنه.

پیمان اکبرنیا: دقیقاً. این‌ها راه‌حل‌های خطی و غیرسیستمی هستن. تو به مردم می‌گی ماشین نیار بیرون، ولی به این فکر نمی‌کنی که اون آدم چطور باید بره سر کار؟ آیا حمل و نقل عمومی کشش این حجم از جمعیت رو داره؟ این کار فقط مشکل رو از یک نقطه به نقطه دیگه منتقل می‌کنه.

بدتر از اون، ما به این چسب زخم‌ها معتاد می‌شیم و از حل ریشه‌ای مسئله فرار می‌کنیم. سیستم‌ها در برابر سیاست‌گذاری‌های ساده‌انگارانه مقاومت می‌کنن. یه مثال کلاسیکش، سیاست نرخ ثابت ارزه. چند بار این سیاست تو کشور ما شکست خورده؟ دولت سعی می‌کنه قیمت ارز رو به زور پایین نگه داره، اما چون تقاضا در بازار آزاده، یک شبکه زیرزمینی از ذینفعان به وجود میاد که از این اختلاف قیمت سود می‌برن. این ذینفعان اونقدر قدرتمند میشن که خودشون مانع اصلاح سیستم میشن.

امین آرامش: مثل مافیای الکل در دوران ممنوعیت آمریکا که حامی سفت‌وسخت قوانین سخت‌گیرانه بودن، چون سودشون بیشتر می‌شد!

پیمان اکبرنیا: دقیقاً! یا همین صنعت خودرو. این انحصار اونقدر ذینفعان زیادی در بدنه‌های مختلف قدرت ایجاد کرده که اجازه تغییر واقعی رو نمیدن. مشکل اینجاست که ما فکر می‌کنیم با عوض شدن دولت‌ها، سیاست‌ها عوض میشن، در حالی که مدل فکری پشت سیاست‌گذاری‌ها ثابته: یک نگاه غیرسیستمی که مسائل پیچیده رو با راه‌حل‌های تک‌بعدی و دستوری جواب می‌ده. تا زمانی که این نگاه اصلاح نشه، ما در همین چرخه‌های باطل باقی می‌مونیم.

پیشنهاد می‌کنیم تماشای این گفتگوی جذاب رو در یوتیوب از دست ندید:

آنچه در این مقاله میخوانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تو ٣ دقیقه ببین در کدوم مهارت‌های شغلی‌ قوی هستی و کجاها میتونی بهتر بشی👇

انتخاب مسیر شغلی با ۷۰ درصد تخفیف!

همین حالا راه خود را پیدا کنید:

– شروع مسیر شغلی 🧑‍🎓

– درآمد مطمئن 💼

– شغل آزاد 💎

– پرطرفدارهای کارنکن 🚩