karnakon.ir

گفت‌وگو با بهداد مبینی | از تکنولایف تا ویداوین

نام نویسنده: الناز یزدانی پرست

گفت‌وگو با بهداد مبینی | از تکنولایف تا ویداوین

Rate this post
بهداد مبینی

بهداد مبینی یکی از چهره‌های قدیمی و باتجربه دنیای کسب‌وکار آنلاین هستن. کسی که از تکنولایف تا ویداوین، مسیر پرچالشی رو پشت‌سر گذاشته.
در این گفت‌وگو، از واقعیت‌های کمتر دیده‌شده‌ی پشت صحنه‌ی کارآفرینی، چالش‌ها، شکست‌ها و مسیر شروع دوباره صحبت می‌شه، مسائلی که می‌تونن برای شما هم الهام‌بخش و آموزنده باشه.

امین آرامش: سلام بهداد جان، خیلی خوش اومدی به رادیو کارنکن.

بهداد مبینی: سلام امین جان، دمت گرم. خیلی خوشحالم که این فرصت رو دادی تا با هم یه گپی بزنیم. امیدوارم واسه بچه‌ها هم مفید باشه.

امین آرامش: حتماً هست. ما اون روز داشتیم با هم حرف می‌زدیم، تو بیشتر از ۱۰ ساله که داری بیزینس راه میندازی. هم اون موقع‌ها که کارا اینترنتی نبود، هم بعدش که کسب‌وکارای آنلاین و اینترنتی از حدود ۱۲ سال پیش تو ایران راه افتاد. تو از قدیمی‌های این بازی هستی و از همون اولش بیزینس آنلاین زدی. چندتاش نگرفت تا اینکه یکیشون، یعنی تکنولایف گرفت. تکنولایف رو بزرگ کردی و فروختی و بعد رفتی سراغ ویداوین، یه فروشگاه اینترنتی دیگه.

امین آرامش: تو تکنولایف، جنسی رو که تو بازار سنتی بود، آنلاین فروختی و شدی یکی از نماینده‌های گردن‌کلفت سونی تو ایران. تو ویداوین، یه محصولی رو که مشتری اصلاً نمی‌شناخت، آوردی رو کار و فروختی. اینا رو گفتم که اونایی که این دو دقیقه اول رو می‌شنون، دستشون بیاد با کی طرفیم که یه عالمه تجربه تو بازاریابی اینترنتی داره و می‌شه کلی چیز در مورد فروشگاه و مارکتینگ آنلاین ازش یاد گرفت. می‌خوایم از تجربه‌های بهداد استفاده کنیم و با این مقدمه، داستان رو از اول شروع کنیم. بهداد، تو همه‌ی کارهات یه چیزی خیلی پررنگه و اونم تبلیغاته. انگار تبلیغات و بازاریابی، کار اصلیت بوده کنار بقیه کارات. بگو ببینم این علاقه‌ت به تبلیغات از کی و با چه کاری شروع شد؟

بهداد مبینی: من چند سالیه به این نتیجه رسیدم که همیشه آدم ساختن یه ویترین خوب بودم. ویترینی واسه یه بیزینس که معروفش کنه و مردم بتونن بهش اعتماد کنن و بخرن. مخصوصاً اعتماد که خیلی مهمه. قبل اینکه اصلاً بیام تو کارای اینترنتی، عشق اینو داشتم که تبلیغای شرکتای مختلف رو تو یوتیوب ببینم. اون موقع یه سایتی پیدا کرده بودم که وقتی یه عکس تبلیغاتی بهش می‌دادی، بهت نشون می‌داد چشم طرف اول کجای تبلیغ رو می‌بینه و بعد کجا میره. منم دوست داشتم طبق همون اصول، تبلیغ بسازم؛ حتی واسه آگهی دادن تو روزنامه همشهری هم از اون سایته استفاده می‌کردم. خیلی وقتا این کارا سودی برام نداشت، ولی باعث شد الان بفهمم چه مدل تبلیغی تو اینترنت جواب نمی‌ده.

امین آرامش: حتماً در موردش حرف می‌زنیم. ولی می‌خوام مشخصاً از اول مسیر کاریت بشنوم. کار کردن رو از کجا شروع کردی، مخصوصاً بخش تبلیغاتیش رو؟

بهداد مبینی: من اینجوری نبودم که تابستونا واسه عشق و حالش کار کنم. با اینکه بابام کارمند بود، لنگ پول نبودیم که من بخوام کار کنم. ولی این کارا رو می‌کردم که سربار نباشم و چیزایی که دوست دارم رو خودم بخرم. اهل سرمایه‌گذاری و اینا نبودم؛ کار می‌کردم که چیزایی که دوست دارم رو بگیرم. مثلاً کار می‌کردم که سال ۸۵ بتونم آیفون بخرم.


بهداد مبینی: تو دبیرستان، دوروبریای من هر کدوم یه کاری داشتن. عموم یه کارخونه فریزر داشت و یه درپوش واسه نوشابه‌های شیشه‌ای ساخته بود که گازشون در نره. من اینا رو تو دبیرستان به اسم «گازگیر نوشابه» به بچه‌ها می‌فروختم. اونا هم نوشابه رو تکون می‌دادن و ضامنشو می‌کشیدن و درپوشه می‌خورد به سقف! کل سقف دستشویی مدرسه ما به‌خاطر این کار سوراخ بود. کارای دیگه هم می‌کردم، اولین کار جدی من همون سال ۸۸ بود که تصمیم گرفتم یه کار ثابت راه بندازم.

امین آرامش: یه تجربه‌ای با داداشت داشتی که گفتی کلی پول آگهی روزنامه همشهری می‌داد و تو بهش پیشنهاد تبلیغ اینترنتی دادی. اون داستان برام جالب بود.

بهداد مبینی: آره، حدودای سال ۸۵ بود. تابستون اومدم تهران و با سایت «ایستگاه» آشنا شده بودم. به داداشم که تو کار فروش قطعه کامپیوتر بود، گفتم بیا تو این سایته آگهی بدیم. گفت: «من دارم روزی ۳۰۰ هزار تومن پول یه کادر کوچولو تو روزنامه همشهری میدم و جواب نمی‌گیرم، تو می‌خوای با ۵ هزار تومن جواب بگیری؟» گفتم خودم این کارو می‌کنم. آگهی رو با شماره خودم زدم. اون موقع موبایل تالیا داشتم و تو اون سه ماهی که تهران بودم، فیدبک خیلی خوبی گرفتم و کم‌کم اونم راه افتاد.

امین آرامش: ایده‌ اینکه خودت سایت بزنی و جنس بفروشی از کی اومد تو سرت؟

بهداد مبینی: قبل از تکنولایف و به‌خاطر شغل اطرافیان، افتادم تو بازار صوتی و تصویری. بابام تعمیرکار بود و داداشم قطعات کامپیوتر می‌فروخت. اون موقع بازار MP3 و MP4 داغ بود، واسه همین یه سایت زدم به اسم pmp4.ir. اون زمان هنوز نه درگاه پرداختی بود، نه حتی کارت به کارت. من جنسا رو می‌ذاشتم تو سایت و یه کم هم سئو یاد گرفته بودم. البته سئو اون موقع چیز خاصی نبود. مشتریا زنگ می‌زدن می‌گفتن: «بابا تو اینترنت رو ترکوندی! هرجا می‌ریم تو رو پیدا می‌کنیم.»
از همون موقع به کار تخصصی علاقه داشتم. یه برند به اسم JXD بود که تو این زمینه خیلی معروف بود. دیدم بازارش خوبه، واسه همین سایت jxd.ir رو راه انداختم و فقط جنسای اون برند رو می‌فروختم. البته فقط وقتی تهران بودم می‌تونستم کار کنم. یه خط تلفن تو خونه‌مون داشتم که دایورتش کرده بودم رو تلفن خونه‌مون تو شهرضا، ولی خب وقتی سر کلاس بودم نمی‌تونستم جواب بدم.

بهداد مبینی: یه روز یکی از مشتریا که تأمین‌کننده اصلی بود، بهم زنگ زد و گفت: «تو کی هستی؟ مغازه‌ت کجاست؟» گفتم مغازه ندارم و تو سایت می‌فروشم. گفت: «تو مشتری خوب مایی، اومدی تهران بیا ببینمت.» رفتم پیشش و پیشنهاد داد که شماره تلفن منو بذاره رو سایتش و در ازای فروش، پورسانت بگیرم. اول قبول نکردم. وقتی برگشتم شهرضا واسه امتحانا، یکی دو تا کلاهبرداری گنده هم سرم اومد. مثلاً یه نفر زنگ زد گفت یه MP4 واسه شهرکتاب نیاوران بفرست. منم به بابام یا داداشم تو تهران می‌گفتم جنسو بفرستن. بعداً فهمیدم طرف به پیک گفته «دم بهداد گرم که جنس رو فرستاد، بیا بریم بانک پولش رو حواله کنم» و دم بانک پیک رو پیاده کرده و در رفته بود. این داستانا باعث شد پیشنهاد اون بنده خدا رو قبول کنم و از کار بکشم بیرون تا به درسم برسم.

امین آرامش: تو اون شرایط اوضاع مالیت چطور بود؟ به نظر میاد درآمدت بد نبوده.

بهداد مبینی: خوب بود. اون موقع ماهی ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومن درمی‌آوردم. سال ۸۵ با همین پول یه آیفون ۵۰۰ هزار تومنی خریدم. در حالی که شهریه ثابت دانشگاهم ۱۶۰ هزار تومن، اجاره خونه‌م ۱۵۰ هزار تومن و حقوق بازنشستگی بابام ۲۳۰ هزار تومن بود. یعنی تقریباً دو برابر حقوق بازنشستگی بابام درآمد داشتم.

امین آرامش: این قصه‌ها چطوری تو رو رسوند به تکنولایف؟

بهداد مبینی: سال ۸۶ اون سایت رو دادم رفت. بعدش تا سال ۸۸ که درسم تموم شد، سایتای دیگه‌ای مثل UTAX (واسه فروش تلویزیون) و TVShop رو راه انداختم، ولی دیدم نمیشه چندتا سایتو با هم چرخوند و همه‌شونو رو همون pmp4.ir جمع کردم. سال ۸۸ از بازار اینترنت زدم بیرون و نماینده فروش جنسای سونی شدم. یه مغازه ۲۵ متری با سقف کوتاه گرفتیم و چون بابام رو تو بازار می‌شناختن، تونستیم نمایندگی سونی رو بگیریم.
سال اول اصلاً سایت نداشتم و فقط سنتی کار می‌کردم. فکر می‌کردم نمایندگی سونی رو که بگیری، مشتری همینجوری می‌ریزه، ولی دیدم نه، از این خبرا نیست؛ اونم تو یه مغازه تو خیابون پیروزی تهرانپارس. واسه همین سایت sonyshop.ir رو راه انداختم و محصولات سونی رو اونجا گذاشتم که کم‌کم جون گرفت.

بهداد مبینی: تا سال ۹۰، سایت pmp4.ir رو هم داشتم. دوست داشتم یه چیزی شبیه فیسبوک واسه طرفدارای سونی راه بندازم که بتونن با هم کل‌کل کنن و نظر بدن. اسمشو گذاشتم sonyclub.ir. راه انداختن این سایته خیلی خرج داشت و چون درآمد زیادی نداشتم، هرچی سود می‌کردم رو خرج همین سایته می‌کردم.
بعد یه مدت، سونی آسیا به این اسمه گیر داد و گفت باید عوضش کنی. از بچه‌های همون گروه نظرسنجی کردم و رسیدیم به اسم «تکنولایف». پس کلوپ هوادارای سونی شد technolife.ir. هزینه‌ها تا سال ۹۱ خیلی زیاد شد. به سونی گفتم بیاید کمک کنید، من از پس هزینه‌ها برنمیام. می‌گفتن: «تو که داری سود خودتو می‌بری.» می‌گفتم: «آقا من هرچی سود می‌کنم خرج این سایته و این کار داره رو بازار شما تأثیر مثبت می‌ذاره.» وقتی مدیر ژاپنی‌شون میومد ایران، من تکنولایف رو بهش نشون می‌دادم. قبل اینکه مدیراشون بیان، بهم می‌گفتن یه فراخوان بذار تا بچه‌های کلوپ مشکلات سونی تو ایران رو بگن تا ما بهشون بگیم. با این حال، زیر بار نمی‌رفتن که این سایته داره به کل برند سونی کمک می‌کنه. اون موقع pmp4.ir رو هم داشتم تا اینکه تکنولایف تعطیل شد. داستانش این بود.

امین آرامش: کی شد که تصمیم گرفتی بیشتر وقتت رو بذاری پای فروش آنلاین جنسای سونی، یعنی همون تکنولایف؟

بهداد مبینی: چون چندتا سایت داشتم و چرخوندنشون هم وقت‌گیر بود هم هزینه‌بر، تصمیم گرفتم همه‌شونو یکی کنم. تبلیغ کردن واسه یه برند خیلی راحت‌تر از تبلیغ چندتا برنده. کلوپ سونی رو هم جمع کردم چون مشتری اصلی من تو تکنولایف، طرفدارای سونی بودن. سایت سونی‌شاپ رو هم تو تکنولایف ادغام کردم و جنساشو کردم یه دسته‌بندی تو تکنولایف. یکی از دلیلای این کار این بود که می‌گفتن فروش خوب سونی‌شاپ به‌خاطر اسم سایته. می‌خواستم ثابت کنم موفقیتم ربطی به اسم سونی نداره و می‌تونم زیر پرچم خودم کار کنم.

امین آرامش: یادمه می‌گفتی سال ۹۱ که سایت‌ها یکی شد، داستانای عجیبی پیش اومد. اوضاع مالیت چطور بود؟ یه عددی یا یه حسی بگو بفهمیم کسی که هم نمایندگی سونی داره هم فروش آنلاین، چه وضعی داره.

بهداد مبینی: مغازه اجاره‌ای بود، ولی وضعم خوب بود. یعنی دستم به دهنم می‌رسید، ولی اهل سرمایه‌گذاری نبودم. اگه اون موقع سرمایه‌گذاری می‌کردم، الان به قول معروف، تکونم نمی‌داد! من خیلی خرج می‌کردم؛ خرجای الکی و بی‌خودی. مثلاً دوست داشتم کادوهای خفن به بقیه بدم. پول زیادی هم پای تبلیغات می‌ریختم چون دوست داشتم همه‌چی رو تست کنم.
آخرای سال ۹۱ دلار کشید بالا و منم که بی‌تجربه بودم. می‌دیدم جلوی مغازه‌م صف می‌کشن. ملت از پاسداران و شریعتی، با اون همه فروشگاه گنده سونی، میومدن پیش من تلویزیون و دوربین بخرن. بعداً فهمیدم بقیه فروشگاه‌ها جنس نمی‌فروشن، چون فکر می‌کردن قیمت‌ها بالاتر میره. من اما می‌گفتم آدم خوبه باشم و بفروشم. به سونی زنگ زدم، گفتن: «تو بفروش! اگه هم از تعزیرات به ما گیر داد، تو رو معرفی می‌کنیم و می‌گیم ببین، این داره می‌فروشه.»
خلاصه، اون‌قدر فروختم که تا اسفند ۹۱ انبارم خالیِ خالی شد و دیگه جنسی واسه جایگزین کردن نفرستادن. از اینکه می‌دیدم طرف از شهریار میاد و ده تا دوربین می‌خره، زورم میومد، ولی خب دیگه بهم اعتماد کرده بودن.

بهداد مبینی: سال ۹۲ که شروع شد، انبار سونی تا شهریور تعطیل بود و منم جنسی واسه فروش نداشتم. وقتی انبار باز شد، قیمت‌ها سر به فلک کشیده بود. مثلاً جنسی که ۸۰۰ هزار تومن بود، شده بود ۴ میلیون. با پولی که داشتم، می‌تونستم یک‌چهارم قبل خرید کنم، تازه اگه هم می‌خریدم، نمی‌تونستم بفروشم. چون رقیبایی که جنس رو ارزون خریده بودن و نگه‌داشته بودن، داشتن با قیمت پایین‌تر از شرکت می‌فروختن. سال ۹۲ رسماً نتونستم کار کنم و هرچی درآورده بودم، پرید.
دیگه نمی‌تونستم مغازه رو نگه دارم. دادمش به بابام و گفتم اجاره‌ش بده و حالشو ببر. یه روز رفتم جمهوری، همون روز یه دفتر اداری تو پاساژ حافظ دیدم و اجاره‌ش کردم. این شروع یه دوره‌ی جدید بود. دیگه پولی نداشتم که فروشگاه فیزیکی رو پر کنم. مجبور شدم برم تو بازار موبایل؛ انگار هولم دادن تو این کار.

بهداد مبینی: اون موقع سونی داشت موبایلای خودش رو، که قبلاً سونی‌اریکسون بود، میاورد تو ایران. یه روز یه خانمی زنگ زد و گفت از دفتر آقای کریمی، قائم‌مقام سونی تو ایران، تماس می‌گیره و واسه فردا از من دعوت کرد. رفتم و دیدم چندتا از کله‌گنده‌های بازار هم اونجان؛ هر کدومشون پنج تا مغازه داشتن. گفتن ما می‌خوایم موبایلای سونی رو تو ایران لانچ کنیم و شما رو به عنوان اولین فروشگاه‌ها انتخاب کردیم. پرسیدم: «تکلیف اینا که مشخصه، من چرا اینجام؟»
آقای کریمی گفت: «دو سه سال پیش، یه ویدیوی بررسی ازت دیدم که یه پاوربانک سونی رو معرفی کرده بودی.» اون موقع هیچ‌کس این کارا رو نمی‌کرد. همه بازاری و سنتی بودن. من تو مغازه‌م یه دوربین گذاشته بودم جلوم و محصول رو معرفی کرده بودم. گفت: «من اون فیلم رو دیدم، خیلی خوشم اومد و به‌خاطر اون ویدیو فروش خوبی داشتیم. تو پتانسیل خوبی داری و دوست داریم روی موبایل سونی هم کار کنی.» اینجوری شد که منو به چند نفر تو علاءالدین معرفی کردن و کار رو شروع کردیم.

امین آرامش: پس از سال ۹۲ داستان تکنولایف خیلی جدی‌تر شد و فروش موبایل هم بهش اضافه شد. تا سال ۹۶ که تو از تکنولایف جدا شدی. درسته؟

بهداد مبینی: اسفند ۹۶ تکنولایف رو فروختم. سود موبایل و لوازم صوتی و تصویری کمه، چون رقابت زیاده. با این حال، فروش ما خوب بود، ولی اون سودی نبود که بشه باهاش خیلی گنده شد. به نظر من، تکنولایف مثل یه شمع بود که من هی زور می‌زدم نورش رو بیشتر کنم و نذارم خاموش شه، ولی هیچ‌وقت لامپ نمی‌شد. واسه بزرگ شدن یه چیزایی لازم داشت که تو من نبود.
اول اینکه من آدم بازاری و به قول معروف «گرگ» نبودم. تو اون بازار کسی که گرگ بود، می‌تونست روزی ۲۰ میلیون تومن فقط تو علاءالدین دربیاره. من اهلش نبودم. دوم اینکه من آدم یادگرفتن و قاطی شدن با همه نبودم. کار تو علاءالدین و جمهوری، لاس زدن و «داداشی چطوری؟» گفتن با همه رو می‌خواد و من واقعاً نمی‌تونستم.

بهداد مبینی: مشکل بعدی پول بود. پول خوشبختی نمیاره، ولی واسه رشد باید باشه. مشکل دیگه‌م این بود که قانع بودم. همین که درآمد خوبی داشتم و می‌تونستم خرج کنم، برام کافی بود. به فکر روز مبادا نبودم و فکر بزرگی واسه سرمایه‌گذاری نداشتم.
به نظرم مشکل اصلی این بود که من خیلی زود شروع کردم، در حالی که هنوز تجربه کارمندی، رفتار حرفه‌ای و کار تیمی رو بلد نبودم. وقتی من سال ۸۸ کارم رو شروع کردم، ۲۰ سالم بود. برادرای محمدی، که دیجی‌کالا رو راه انداختن، همون سال‌ها از ۳۰ رد شده بودن. اونا با یه تیم هفت‌نفره شروع کردن، من تک و تنها بودم. اونا کلی سابقه کار تو محیطای صنعتی و تیمی داشتن و با مدرک MBA بیزینسشون رو راه انداختن. من بعد پنج سال تازه فهمیدم حسابدار چیه! اونا از همون اول با دید بزرگ اومده بودن جلو و من این دید رو نداشتم. واسه همین به هرکی که می‌خواد کسب‌وکار راه بندازه، می‌گم تنها شروع نکن. اون حرف که میگه «شریک اگه خوب بود، خدا واسه خودش می‌گرفت» دیگه خز شده.

امین آرامش: خب چی شد که اصلاً به فکر افتادی تکنولایف رو بفروشی و بیای بیرون؟

بهداد مبینی: نمودار تکنولایف دیگه رو به بالا نبود. البته پایین هم نمی‌رفت‌، ولی دیگه رشد نمی‌کرد. من آدمی بودم که دوست داشتم بشینم تو دفترم، از صبح تا شب پای کامپیوتر باشم، سایتای مختلف رو ببینم و محتوا بسازم. چند نفر هم بودن که از گرگان کمکم می‌کردن و هنوزم دارن به تکنولایف کمک می‌کنن.
ولی دیدم دیگه حال نمیده… یعنی خوشم نمی‌اومد. یه سری از سودای اصلی تو کار گوشی بهم نمی‌چسبید. مثلاً اینکه بخوای هندزفری رو از جعبه برداری. اینم به خاطر اینه که سود پایینه! من هیچ‌وقت کاسبای علاءالدین رو زیر سؤال نبردم؛ صاحب علاءالدین رو به‌خاطر اون اجاره‌های بالا زیر سؤال می‌برم که مجبورت می‌کنن یه سری کارا بکنی. سود کار هم تو همین چیزا بود.

بهداد مبینی: یه وقتایی بود که سونی به ما آفر می‌داد. مثلاً می‌گفت هر گوشی که فروختین، یه لیبل رو جعبشه، اینو بچسبونین تو یه دفتر تا ما به ازای هر لیبل بهتون ۱۰ دلار بدیم. خب ما می‌تونستیم بریم تو بازار، دونه‌ای هزار تومن بدیم و اون لیبل‌ها رو از کسایی که دفتر نداشتن بخریم و بچسبونیم تو دفتر خودمون. خیلی‌ها هم این کارو می‌کردن و سود خیلی خوبی هم داشت. ولی من نمی‌تونستم این کارو بکنم. اصلاً ولش کن!
بعد این کارا، سونی روششو عوض کرد. مثلاً می‌گفت فلان گوشی یه پاوربانک هدیه داره، اما خریدار باید گوشی رو ببره تو مراکز خودمون نشون بده تا پاوربانک رو بگیره؛ دیگه به خود فروشگاه نمی‌دادیم. البته می‌گفتن به تکنولایف می‌دیم، چون به ما اعتماد داشتن.

امین آرامش: پس این داستانا باعث شد بفروشیش. چیز دیگه‌ای هم هست که بخوای اضافه کنی؟

بهداد مبینی: آره، همین چیزا بود. می‌دیدم سایت هی معروف‌تر می‌شه، اما اون شهرته پول نمی‌شد. انگار یه تریلی داشته باشی ولی باهاش بخوای پشکل جابه‌جا کنی، نه طلا!
اطرافیان که با روحیاتم آشناتر بودن، می‌گفتن: «ببین تو چقدر تو حوزه نوشتن و روانشناسی و اینا معروف‌تر شدی!» من یه پیج داشتم به اسم «سخنرانی ماندگار» که بعد شد «چرک‌نویس» و به ۲۰۰ هزار تا فالوور رسید. دوستام می‌گفتن تو توی این کاره خیلی بهتری. راست هم می‌گفتن. این حرفا هی می‌رفت تو مخ آدم. بعد دیدم تبلیغات هم خیلی به روانشناسی ربط داره. در واقع پل ارتباطی‌شون خود منم! یه آدمی که به این چیزا علاقه داره و داره این کارو می‌کنه.

بهداد مبینی: آذر ۹۶، تو یه عروسی بودم که بهم زنگ زدن گفتن سایت هک شده. گفتم یعنی چی هک شده؟ ما که دشمنی نداریم که بخواد سایتمون رو هک کنه! به برنامه‌نویسمون که ایران نبود پیام دادم. گفت چیزی از هک نمی‌بینم، اما چندتا ورود از آیدی یه برنامه‌نویس جدیده که قرار بود رو سایت کار کنه.
ماجرا این بود که می‌خواستیم دیزاین سایت رو عوض کنیم. اون بنده خدا برنامه‌نویس شرکتی که باهاش کار می‌کردیم، حواسش نبوده و دیتابیس سایت جدیده رو ریخته بود رو دیتابیس اصلی و قبلی رو پاک کرده بود! انگار موتور یه ماشینو با یه موتور دیگه عوض کنی و موتور قبلی رو بندازی دور.
خب طبیعیه که باید با بکاپ برمی‌گشت، ولی هاستینگ ما یه کارمند داشته که شش ماه پیش از اون شرکت رفته و بکاپ‌گیری چندتا سرور رو قطع کرده بود! بکاپی هم نداشتیم؛ یعنی بکاپمون مال ۶ ماه پیش بود. سایت دیگه نبود! همون موقع می‌خواستم ببندمش. واقعاً دیگه حوصله‌شو نداشتم.

بهداد مبینی: اون موقع تکنولایف پرفروش‌ترین فروشگاه اینترنتی گوشی‌های سونی بود و بین کل فروشگاه‌های فیزیکی و اینترنتی، رتبه دوم فروش رو داشت. این اعتبار باعث شده بود بتونم پیش‌فروش کنم. مثلاً واسه یه گوشی جدید، من پول نداشتم روزی ۱۰۰ تا بخرم، واسه همین از مشتری پول رو می‌گرفتم و سه روز بعد جنس رو تحویل می‌دادم. یعنی جنس قبل اینکه بیاد ایران، من پولش رو به واردکننده می‌دادم. این خیلی خوب بود که مردم روزی ۱۰۰ میلیون تومن اعتماد می‌کردن و پول می‌دادن.
بانک ایمیل ما ۵۰ هزارتا و پنل پیامکی‌مون ۱۰۰ هزارتا شماره داشت. هرکی اون موقع دنبال سونی بود، محال بود تکنولایف رو نشناسه.
بعد اون اتفاق، یه ماه طول کشید تا از چیزایی که گوگل ایندکس کرده بود، عکس و متنا رو بکشیم بیرون و سایت رو دوباره بیاریم بالا. ولی خب بازدیدمون از گوگل نابود شده بود و دیگه مثل قبل نشد. دی ماه ۹۶ به بچه‌ها گفتم من تا آخر سال تکنولایف رو می‌بندم. بعد فکر کردم که خب، بفروشمش. بهمن ماه با مدیر سونی موبایل صحبت کردم، اونم یه مشتری معرفی کرد و خلاصه گپ زدیم و اول اسفند ۹۶ سایت رو فروختیم.

امین آرامش: چی شد که تصمیم گرفتی با صالح سخندان بیای سراغ ویداوین؟

بهداد مبینی: صالح تو «عصر جدید» کارای خطای دید می‌کرد و واسه دل خودش یه سری چیزای دکوری هم می‌ساخت. من بهش می‌گفتم: «نه بابا، کی اینا رو می‌خره؟» ولی خودش سال ۹۶ سایتشو زد و چندتا محصول هم تو دیجی‌کالا فروخت، اما چون چندتا پروژه دیگه داشت و این کارم سود زیادی بهش نمی‌داد، ادامه نداد.
وقتی تکنولایف رو فروختم، به فکر شراکت با صالح افتادم و بهش پیشنهاد دادم. اونم گفت بیا با هم استارت بزنیم. شروع کار افتاد واسه آخرای سال ۹۸، چون من تا مرداد ۹۸ به تکنولایف تعهد داشتم که کارا رو منتقل کنم.

امین آرامش: فروش این جنس‌ها که مشتری اصلاً نمی‌شناسه، با فروش موبایل که همه می‌شناسن، یه دنیای دیگه‌ست. مارکتینگ این کار چه فرقی داشت؟

بهداد مبینی: تو کار قبلی، مردم مثلاً «میز تلویزیون» سرچ می‌کردن. اما اینجا، طرف اصلاً نمی‌دونه اینا وجود دارن که بخواد سرچ کنه! واسه همین ما اول باید محصول رو نشون می‌دادیم و اینستاگرام رو انتخاب کردیم. جنسای ویداوین رو تو عکس و متن نمیشه نشون داد، فقط تو فیلم معلوم می‌شه که بازم خیلیا نمی‌فهمن واقعاً چیه. ۹۹ درصد مشتریا وقتی محصول دستشون می‌رسه، میگن «این خیلی خفن‌تر از چیزیه که تو عکس و فیلم دیدیم». واسه همین حس می‌کنیم تو بازار فیزیکی خیلی بهتر فروش بره.
خوبی ویداوین اینه که برند واسه خودمونه. هرجوری دلمون بخواد تولید می‌کنیم و همه چیش مال خودمونه. درآمدش تو یک سال تقریباً به اندازه موقعی رسید که من تکنولایف رو فروختم.

امین آرامش: این روزا بیشتر درگیر چه چالش‌هایی هستین که شاید بقیه هم باهاش دست و پنجه نرم می‌کنن؟

بهداد مبینی: هنوز که هنوزه، چالش اصلی اینه که واسه معرفی محصول ما، مغازه و حضور فیزیکی خیلی بهتر از فروش اینترنتیه. ما هم جز اینستاگرام از جای دیگه‌ای فیدبک نگرفتیم. حتی تبلیغات اینستاگرام هم بستگی داره چه تبلیغی بدی. اگه به یه اینفلوئنسر بگی برو ویداوین رو معرفی کن، اصلاً فیدبک نمی‌ده. اما اگه خودش یه ویدیو خلاقانه بسازه، اون موقع بازدهی زمین تا آسمون فرق می‌کنه.
ما هنوز درگیریم که واقعاً چیکار کنیم تا جواب بهتری بگیریم. از گوگل نتیجه نمی‌گیریم، مگر اینکه یکی اسم خودمون رو سرچ کنه. تبلیغاتی مثل ادوردز و اینا هم جواب نمی‌ده، چون طرف وقتی میاد تو سایت، تو ۵ ثانیه اول نمی‌فهمه قضیه چیه و می‌ره بیرون. خود پیدا کردن اینفلوئنسر هم یه داستانیه که باید یه هفته بررسی کنی ببینی چقدر فیدبک می‌ده، فیک می‌زنه یا نه. اینم خودش یه مصیبتیه.

امین آرامش: یه چیزی که فهمیدم اینه که تو کانال‌های مختلف رو تست کردی. فکر کنم به این قضیه خیلی معتقدی که حتماً باید تو مقیاس کوچیک همه رو تست کرد، درسته؟ در مورد این داستان تست کردنه بگو که چه جوری یه کانال بازاریابی رو تست می‌کنی تا به نتیجه برسی که این خوب بود یا بد؟

بهداد مبینی: اگه بخوام اینستاگرام رو بگم، من تصمیم می‌گیرم که توی یه پیج یا به یه اینفلوئنسر تبلیغ بدم. اولاً، الان دیگه دستم اومده که پیج‌هایی که نوشتن «استوری‌هام بمب انرژی مثبت» یا «من و همسری»، اصلاً جواب نمی‌ده. بعد میشینم تبلیغات اون پیج رو یه هفته زیر نظر می‌گیرم تا ببینم چه فیدبکی به پیج‌هایی که بهش تبلیغ دادن، داده. بالاخره ابزار هست و می‌تونم ببینم که چقدر فالوورهاش یا لایک‌هاش توی همون دوره تبلیغ رفته بالا.
ما اولش با تبلیغات ارزون شروع کردیم. تست کردن اینجوریه دیگه؛ ما به این فلانی که ۵ هزارتا فالوور داره تبلیغ می‌دیم تا ببینیم اصلاً کسی میاد یا نه. وقتی تست کردیم، دیدیم که یه سری پیج‌ها به درد ما نمی‌خوره و دیگه الکی پول زیاد بهشون ندادیم. یه سری پیج‌ها هستن که مخاطبشون زیر ۲۰ ساله و به درد کار ما نمی‌خوره. اما یه سری پیجای دیگه هم هستن که طرف میگه ۱۵ میلیون واسه استوری می‌گیرم؛ من میگم بدیم! چون دیگه می‌دونیم که چه مدل پیجی جواب می‌ده. این تست از پول کم و تبلیغات ارزون شروع می‌شه و بعد می‌ریم سراغ بررسی فیدبک. فیدبک هم دوتا چیزه: یکی فالووری که واست میاره، یکی هم فروشی که راه میندازه.

امین آرامش: دمت گرم. برنامه آینده‌تون چیه؟

بهداد مبینی: ما همون پارسال می‌خواستیم مغازه بزنیم و بیایم تو بازار که خوردیم به کرونا، اما امسال داریم این کارو می‌کنیم. یکی از برنامه‌هامون اینه که یه فروشگاه داشته باشیم که تو اردیبهشت ماه راه میفته و یه تیکه‌ای از تولیدمون هم جلوی چشم مشتری انجام بدیم. بعدش هم برنامه صادرات داریم. الان ما شخصی به کشورای اطراف مثل عراق و ترکیه فرستادیم. به ژاپن، آلمان، فرانسه و خیلی جاهای دیگه هم فرستادیم و خیلی‌ها خوششون اومده. حالا می‌خوایم رو مقیاس بزرگ‌تر این کار رو بکنیم.
واقعاً هم رقیب نداریم، چون تولید این محصول خیلی سخته و واسه خیلی کشورا با توجه به هزینه‌هاشون، نمی‌صرفه که تولید کنن. مثلاً یه لیوان شبیه کار ما، تو کره جنوبی ۸۰ دلاره؛ ما تو ایران داریم همونو ۲۵۰ هزار تومن تولید می‌کنیم. به نظر من صادراتش خیلی می‌گیره. البته اینجوری نیست که بگیم ما «می‌خوایم» صادر کنیم؛ ما «تلاش می‌کنیم» که بتونیم صادر کنیم. فروشگاه فیزیکی هم مطمئناً خوبه و می‌خوایم خودمون اولیشو استارت بزنیم و ببینیم چطوره.

امین آرامش: من دیدم علاوه بر سایت خودتون، از طریق دیجی‌کالا هم دارین می‌فروشین. چرا با اینکه خودتون سایت دارید، باز هم تو دیجی‌کالا هم هستین؟

بهداد مبینی: ببین، کسی که فقط تو دیجی‌کالا می‌فروشه و فروشگاه نداره، به نظر من کارش خیلی ریسکیه. اما کسی که آنلاین‌شاپ داره، دیجی‌کالا هم مثل اینستاگرام و مغازه، یه کانال فروشه. ما جنسای ارزون‌قیمتی که فروششون واسه خودمون دردسر داره رو، رو دیجی‌کالا می‌ذاریم. چون دیجی‌کالا زیرساخت ارسال و اینا رو داره و اون کارو با هزینه کمتری واسه ما انجام می‌ده. اوایل هم به اون اعتبارش نیاز داشتیم.

امین آرامش: الان که ویداوین گرفته و اوضاع خوبه و درآمدت اندازه آخرای تکنولایف شده، برخورد خونواده‌ت با کاری که می‌کنی چیه؟ این مدل کار اینترنتی رو قبول دارن اصلاً؟

بهداد مبینی: هنوز با خونواده زندگی می‌کنم. البته می‌تونم مستقل بشم اما مجبور نیستم. خیلی پیش میاد که مامانم میگه دستگیره یخچال خرابه یا شکسته، ببینم می‌تونم عوضش کنم. یه بار دیدم نیست، یه چسب قطره‌ای خریدم و بردم چسبوندم. مامانم گفت: «خوب شد! یکم کار یاد گرفتی!» از این چیزا زیاده. بعضی وقتا میرم خونه، لباسم رنگیه، چون ما با بچه‌ها کار می‌کنیم. میگه این چه کاریه؟ مرد باید بره سر کاری که رنگی نشه!

امین آرامش: جالبه! برداشت من اینه که درآمد امروز تو شاید از یه استاد دانشگاه یا حتی بعضی دکتر متخص‌ها هم بیشتر باشه. چی می‌شه که خونواده اینو به رسمیت نمی‌شناسه؟ دنبال چی هستن؟

بهداد مبینی: به نظرم خیلی‌ها دوست دارن یه چیز فیزیکی ببینن و بفهمن طرف داره چیکار می‌کنه. خونواده من نمی‌فهمن. حتی به خیلی از آدمایی که تو این حوزه کار می‌کنن هم نمیشه توضیح داد که کار چقدر پیچیده‌ست. به نظر من درک نمی‌کنن و متوجه کار نمی‌شن. الان اگه مامانم بخواد منو به کسی معرفی کنه، آخرش میگه: «داره لیوان تولید می‌کنه». منم این راهو انتخاب کردم که سخت نگیرم و بذارم اونا هر فکری می‌خوان بکنن. سال ۹۳ بود که دیگه فهمیدم نمی‌شه، رابطه‌مون همینه. واقعاً نمی‌دونن ما چیکار می‌کنیم. چون وقتی حرف هم می‌زنیم، زبون همو نمی‌فهمیم. به عنوان پدر و مادری که واسه ما زحمت کشیدن و خیلی هم دوستشون داریم، ولی وارد قضیه کاری نمی‌شیم، چون هیچ کمکی به هم نمی‌تونیم بکنیم. این اتفاقیه که افتاده.

میزان تغییر شغل‌ها بین نسل ما و نسل پدرامون، اینقدر زیاد بوده که اونا این چالش رو نداشتن. به خاطر همین، این کار برای اونا غیرقابل درکه. استراتژی من این بوده که خیلی کاری به کار هم نداشته باشیم و بذارم هر فکری می‌خوان بکنن. خیلی سخته بخوای توضیح بدی.

امین آرامش: جالبه، چون تجربه خود من یه کم فرق می‌کنه. منم از این جنس بودم؛ اینکه «می‌شینی چیکار می‌کنی؟». داستان توضیح دادن اینکه سئو چیه و دیجیتال مارکتینگ چیه، یه خورده سخت بود، ولی الان فکر می‌کنم یه کم بهتر شده. ولی این استراتژی تو هم جالبه.
در مورد ویداوین چیزی هست که بخوایم بگیم یا ازش رد شیم؟

بهداد مبینی: نه، اون چیزایی که لازم بود رو فکر کنم گفتیم.

امین آرامش: تا الان توی انبار ویداوین نشستی و اونایی که ویدیو رو می‌بینن، اون کلمه «انبار» که اون پشته، مال اینه که بهداد اومده یه گوشه و محیطش هم خاک داره و گلوی من رو گرفته!
در مورد فروشگاه اینترنتی می‌خوام سؤال بپرسم. بهداد، فرض کن یه کسی که داره اینو می‌شنوه، توی یه شهری مثل آبادان، زاهدان، شیراز یا اصفهان هست. اونم می‌تونه یه چیزی مثل ویداوین راه بندازه؟ اصلاً همچین کاری تو جایی غیر از تهران هم می‌شه؟

بهداد مبینی: ما هنوز خیلی‌هامون نمی‌دونیم که واقعاً چقدر شغل وجود داره. من موقعی که می‌خواستم جواز کسب بگیرم، رفتم تو سایت ایرانیان اصناف و وقتی لیست شغل‌ها رو دیدم، پشمام ریخت که چقدر شغل وجود داره! دور و بر ما کلی کار هست واسه انجام دادن و کلی جنس هست واسه فروختن، ولی ما چون با تلسکوپ نگاه می‌کنیم، نمی‌بینیمشون.
خوشبختانه الان اینجوری نیست که بگیم فقط تهران. واسه بعضی جنسا مثل موبایل، آره فقط تهرانه. اما اگه فقط تهران می‌تونست کار کنه، سایتی مثل باسلام نمی‌تونست بترکونه. خیلی از فروشنده‌های باسلام از شهرستانن. به نظر من توی شهرستان و خارج از تهران هم می‌شه همه چی فروخت.

بهداد مبینی: ولی توصیه نمی‌کنم کسی که تا حالا تجربه کار نداشته، تک و تنها شروع کنه. من هیچ‌وقت همچین پیشنهادی نمی‌دم. من موافق درس خوندن نیستم، اما اگه می‌خوای درس بخونی، برو بخون. ولی اصلاً موافق نیستم که بدون اینکه قبلاً کارمندی کرده باشی، بخوای استارت بزنی. البته شاگردی هم مهمه. چون وقتی کارمندی می‌کنیم، مهمه که اون مدیر یا رئیسمون کی باشه که یه دفعه نزنه هرچی تو ذهن ما از کار و کاسبی هست رو به هم بریزه. به نظر من اگه اوستای خوبی داشته باشیم و دو سه سال پیشش کار کنیم، اخلاق حرفه‌ای پیدا می‌کنیم و فکرمون بازتر می‌شه.
من موقعی که تو تهرانپارس نشسته بودم، اصلاً نمی‌دونستم بازار چقدر بزرگه. اینکه می‌گم کسی تو علاءالدین می‌تونست روزی ۲۰ تومن از دست به دست کردن جنس دربیاره، یا اینکه اعداد دروغ نمیگن و بعضی کارها چقدر گردش مالی دارن، اینا چیزاییه که باید از نزدیک ببینی.

امین آرامش: فرض کن یه نفر تیم خوبی داره و می‌خواد آنلاین‌شاپ بزنه. با توجه به تجربه‌های تو، از کجا شروع کنه و سایتشو چطوری بیاره بالا؟

بهداد مبینی: بستگی داره چیکار کنه. من اگه می‌خواستم ویداوین رو بیارم بالا، می‌تونستم بدم یه سایت واسم از صفر طراحی کنن که کلی پولش بود. می‌تونستم هم از این سایت‌سازهای آماده استفاده کنم. پیشنهادم فقط وردپرس و ووکامرسه. واسه یه فروشگاه اینترنتی که می‌خواد ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا محصول داشته باشه، بالاخره باید از یه جایی شروع کرد.
اصلاً می‌گم هرچی می‌خوای، حتی یه وبلاگ بزن و شروع کن. بعداً اگه اینقدر گنده شدی که وردپرس ووکامرس جواب نداد، اون روزی که به اونجا رسیدی، اونقدر پول درمیاری که بتونی یه آدم فنی بیاری و سایتو عوض کنی. اگه بخوای از اول فکر کنی که چه امکاناتی بذارم و با چی بیارم بالا، بازم به مشکل می‌خوری. چون نه خودت تجربه داری، نه طراح سایت فروشنده‌ست که بدونه یه فروشگاه چی لازم داره. واسه همین، با یه سایت ساده و با همون ووکامرس شروع کن. پیج اینستاگرام هم خیلی خوبه، اما پایگاه اصلی باید سایت باشه.

امین آرامش: اون آدم دیگه به چه نکاتی باید توجه کنه؟ فرض کن یه نفر با یه محصول هنری شبیه کار شما، تو شهرکرد می‌خواد فروشگاه بزنه.

بهداد مبینی: سال ۸۹ من بازار سونی رو به هم ریختم، سر اینکه یه چک سه میلیون تومنی از بابام داشتم. اومدم ۳۰۰ تا شماره موبایل از فروشنده‌های صوتی و تصویری کل ایران، که بیشترشون سونی بودن، درآوردم و بهشون اس‌ام‌اس دادم که «فروش محصولات سونی زیر قیمت شرکت». بازار به هم ریخت و از شرکت زنگ زدن که می‌خوایم قراردادت رو لغو کنیم. باورشون نمی‌شد من فقط با ۳۰۰ تا اس‌ام‌اس این کارو کرده بودم.
می‌خوام بگم باید نقطه‌زن باشن. اگه تو شهرکرده، ببینه چجوری می‌شه تو شهرکرد تبلیغ کرد. کلی سایت و پیج اینستاگرام تخصصی واسه هر شهر وجود داره. باید ببینه مردم شهرش کجان.
کلاً واسه فروش اینترنتی، پیشنهادم همیشه این بوده که باید علاقه‌مندای محصول و خدماتت رو جذب خودت کنی. قرار نیست اول کار بفروشی. باید ببینی کی به کار هنری تو علاقه داره و یه چیزی ازش بگیری: شماره تلفن، ایمیل، یا اینکه بیاد پیجتو فالو کنه تا بشه دیتابیس تو. یه دیتابیس هزار، دوهزار نفری، به اندازه میلیون‌ها تومن پول ارزش داره. ارزش تکنولایف فقط به اون ۵۰ هزارتا ایمیلش بود. ما هنوزم تو ویداوین داریم به بهونه‌های مختلف مثل جایزه و کد تخفیف، از مشتری‌ها دیتا می‌گیریم. هدف اصلی فروشگاه اینترنتی، جمع کردن اطلاعات علاقه‌منداست.

امین آرامش: حالا اون آدم چیکارا نکنه؟ با توجه به تجربه‌ تو، چه اشتباهای معروفی رو آدما می‌کنن؟

بهداد مبینی: اشتباهایی که با تجربه به دست میاد رو نمیشه کاریش کرد. ولی می‌شه با پول کم شروع کردن، کمترشون کرد. مثلاً اگه می‌خواد تو اینستاگرام تبلیغ بده، با هزینه کم شروع کنه. یکی از گافای دیگه اینه که وقتی سایت می‌زنی، قابل اعتماد نباشی. باید بگی من کی‌ام، چیکار می‌کنم، نظر مشتریای قبلی رو بذاری. اینا باعث می‌شه وقتی تبلیغ می‌کنی، فیدبک بهتری بگیری.
یه سری توهمات هم هست که باید بشکنه. توقع نداشته باشی که با یه آگهی، ۵ میلیون نفر اونو ببینن و هزار نفرشون مشتری بشن. اصلاً از این خبرا نیست. همین سخت بودنشه که کارو جذاب می‌کنه و آدمایی که بلدن و میرن دنبال یادگیری، می‌تونن موفق‌تر باشن.

امین آرامش: یه جا ازت خوندم که نوشته بودی کلاس رفتن واسه مارکتینگ الکیه. چرا؟

بهداد مبینی: دیجیتال مارکتینگ ما هنوز به جایی نرسیده که کلاس داشته باشه. فوقش شده اینکه ادمین واسه پیجت بگیری که به نظر من اینم اشتباهه. اون پیج باید دست خود مدیرعامل یا یکی از بچه‌های اصلی باشه. الان ۹۰ درصد کارای ویداوین رو خود من انجام می‌دم، چون اون خط مقدم ارتباط با مشتریه و من می‌فهمم تو شرکت چه خبره.
من خودم پول دادم و کلاس آدمای گردن‌کلفت رو رفتم، ولی دیدم چیزی خارج از محتوایی که تو اینترنت ریخته، وجود نداره. اینکه بری کلاس سئو، چهارتا چیز یاد بگیری و دانشت رو هم تلمبار بشه ولی استفاده نکنی، فایده نداره. اگه می‌خوای یاد بگیری، همین الان برو یه وبلاگ بزن و سعی کن وقتی اسمتو سرچ می‌کنن، بیای بالا. تو عمل یادگرفتن خیلی بهتره.
صالح یه چیزی بهم یاد داد. من قبلاً به بچه‌هام فایل می‌دادم گوش کنن. اما صالح گفت اگه می‌خوای به کارمند یاد بدی چجوری با تلفن حرف بزنه، یه روز بشین بغلش و خودت با تلفن حرف بزن تا ببینه. این آموزش خیلی بهتره.

امین آرامش: سه تا از بزرگ‌ترین اشتباهاتت تو این مسیر شغلی ۱۰، ۱۲ ساله‌ت چی بوده؟

بهداد مبینی: یکی اینکه به نشونه‌ها دقت نکردم. وقتی یه کاری فیدبک نمی‌داد، هی می‌گفتم «درست می‌شه، درستش می‌کنم»، اما درست نمی‌شد. باید از بالا خودتو نگاه کنی و آنالیز کنی که واقعاً چه خبره. از وقتی شروع کردم به نوشتن اینکه ماه قبل چقدر سود کردم و این ماه چقدر، وضعم عوض شد.
دوم اینکه زود شروع کردم. باید می‌رفتم کارمندی و شاگردی می‌کردم. سوم هم اینکه تنها شروع نمی‌کردم؛ باید با تیم شروع می‌کردم. و اینکه اگه عشق پول خرج کردن واسه تبلیغات داری، باید با درآمدت بالانس باشه.
تهش، ما کار می‌کنیم که هم بهش علاقه داشته باشیم هم پول دربیاریم. اعتبار و دوست داشتن مردم خوبه، ولی باید پول هم تو جیبت بیاد و بره تا بتونی ادامه بدی.

امین آرامش: حالا کارای درستی که کردی و بهشون افتخار می‌کنی چی بوده؟

بهداد مبینی: همین که یه چیزی ساختم که یکی میاد و می‌خرتش، به نظرم خودش یه افتخاره. و اینکه کارایی که باهاشون حال نمی‌کردم رو انجام ندادم. من می‌تونستم پکیج آموزشی بفروشم، ولی هیچ‌وقت دوست نداشتم. افتخار می‌کنم کارایی رو کردم که باهاشون حال می‌کردم و پول برام اولویت نبوده. پول بالاخره میاد.

امین آرامش: بهداد، تو این شرایط که خبرای خوبی از بیرون نمی‌رسه، امیدتون رو چجوری حفظ می‌کنید؟

بهداد مبینی: من امید و ناامیدی و انگیزه رو بیشتر واکنش‌های شیمیایی تو بدن می‌دونم. وقتی خسته می‌شم، انرژیم کم می‌شه و ناامیدی بیشتر می‌شه. واسه همین کارو تعطیل می‌کنم و میرم استراحت می‌کنم. اگه فکر منفی بیاد تو ذهنم، به خودم میگم: «ببین، این فکر منفیه حواست باشه.»
آره، تو ایرانیم و مشکلات هست، ولی ما سعی می‌کنیم هی راه پیدا کنیم. خیلیا به ما میگن چرا تو ایران تولید می‌کنین، فایده نداره. میگم آقا، خب غلط دیگه‌ای نمی‌تونیم بکنیم! راستشو بخوای، دلم نمی‌خواد بگم ما عاشق کارآفرینی هستیم. نه، ما یه مسیری رو داریم میریم که امیدواریم بزرگ بشه و آدمای بیشتری بیان پیش ما کار کنن. چیکار کنیم؟ دست رو دست بذاریم و هیچ کاری نکنیم؟


بهداد مبینی: دوستای نزدیکم میگن تو انتخاب‌های اشتباه زیاد داشتی، ولی جرات داشتی با یه تصمیم درست، جمع‌وجورشون کنی. واسه همین میگم آقا شروع کن. تو هیچ‌وقت نمی‌فهمی کاری که می‌خوای شروع کنی درسته یا غلط. باید شروع کنی. سعی کن کمتر شکست بخوری، چون هر شکست یه ضربه منفی می‌زنه و ظرفیت آدم پر می‌شه. واسه همین میگم شاگردی کنیم که این شکست‌ها کمتر بشه.

امین آرامش: این به نظرم یه تعبیر خیلی خوب و یه پایان‌بندی خیلی خفن هم هست. اگه کاری نکنیم و امیدوار نباشیم، به قول تو چه غلطی بکنیم؟ دمت گرم بهداد، مرسی که اومدی رادیو کارنکن.

بهداد مبینی: قربونت، خیلی خوشحال شدم. طولانی هم شد حالا یه قسمتایی که میدونین بی‌خوده پاک کنین.

امین آرامش: نه، ما اصلاً پاک کردن نداریم، همینجوری میره. دمتون گرم که تا الان گوش دادین. مرسی، خدانگهدار.

بهداد مبینی: قربونت.

اگه خوندن این گفت‌وگو برات تصویر واضح‌تری از مسیر بهداد مبینی ساخت، تماشای نسخه‌ی ویدیویی کاملش در یوتیوب رو از دست نده.
فضای واقعی مکالمه، لحن، تکیه‌کلام‌ها و حالت روایت، عمق تجربه‌ها و فراز و نشیب‌های مسیر کارآفرینی رو خیلی شفاف‌تر نشون می‌ده.

آنچه در این مقاله میخوانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تو ٣ دقیقه ببین در کدوم مهارت‌های شغلی‌ قوی هستی و کجاها میتونی بهتر بشی👇

انتخاب مسیر شغلی با ۷۰ درصد تخفیف!

همین حالا راه خود را پیدا کنید:

– شروع مسیر شغلی 🧑‍🎓

– درآمد مطمئن 💼

– شغل آزاد 💎

– پرطرفدارهای کارنکن 🚩