تا حالا به کارهای روزمرهات فکر کردهای؟ مثلاً من امروز صبح با اسنپ رفتم سرکار. بعد از نوشتن مقالههایم، توی آپارات چندتا ویدئوی آموزشی دیدم. روی تقویم، با خودکارِ بیکِ وفادارم دور تاریخ یک روز عزیز، خطی شبیه به قلب کشیدم مبادا وسط گرفتاریهایم فراموشش کنم. بعد به همه کسانی فکر کردم که انجام این کارهای روتین را ممکن کردهاند. کارآفرینان موفق در ایران که کمابیش میشناسیمشان اما در هیاهوی روزمره یادمان میرود چه نقش مهمی در زندگی ما ایفا میکنند.
در این مطلب، با زندگینامه و فعالیتهای هشت کارآفرین ایرانی برتر آشنا میشویم. در مصاحبههایشان سرکی میکشیم. از تجربیاتشان در مسیر پرفرازونشیب رسیدن به موفقیت و ثروت باخبر میشویم. درانتها هم چند وبسایت و یک پادکست بهدردبخور در حوزه کارآفرینی ایران پیشنهاد میکنیم. اما قبل از اینکه ادامه مطلب را بخوانید و با تعجب بپرسید «پس کو کارآفرینان زن موفق؟» باید بهتان بگویم که قبلاً در یک مطلب مفصل، معرفیشان کردهایم. مطلب اسامی زنان كارآفرين موفق ایرانی در عرصه داخلی و بینالمللی را بخوانید تا با آنها آشنا شوید.
این شما و این هم خفنترین کارآفرینان موفق در ایران
1. علیاکبر رفوگران| مردی که خودکار را به ایران آورد
2. حمید و سعید محمدی| دوقلوهای کارآفرین ایرانی که خرید اینترنتی را ممکن کردند
3. بهروز فروتن| یکی از مشهورترین کارآفرینان موفق در ایران که از آشپزخانه 11متری شروع کرد
4. مجید حسینینژاد| دیروز کارمند رکورددار اخراج، امروز کارآفرین موفق ایران
5. محمدجواد شکوریمقدم| دانشجوی انصرافی امیرکبیر، مغز متفکر آپارات میشود
6. بابک بختیاری| کارآفرین بلندپرواز حبسکشیده
7. حسام آرمندهی| دانشجوی ممتاز دانشگاه سوئد که «بازار» ایران را ترجیح داد
8. شهرام شاهکار| کارآفرین ایرانی برتر که حملونقل را متحول کرد
1. مردی که خودکار را به ایران آورد
چه حوزهای؟ نوشتافزار و عطر
چه خبر؟ اصل قصه از سال 1342 شروع میشود. وقتی علیاکبرخان رفوگران، کارخانه خودکار «بیک» را راه میاندازد و به جامعه ایرانی که تا آن زمان به نوشتن با خودنویس و قلم خوشنویسی و مداد عادت کردهبود، محصولی ارزان و بیدردسر معرفی میکند. اما این کارآفرین نامآشنا تا به اینجای قصه برسد، 33سال عمر و کلی فرازوفرود طی کردهاست.
ترک تحصیل در 12سالگی برای کمک کردن به تأمین خرج خانه، کار کردن وردست پدر در حجره فروش نوشتافزار، سربازی، ادامه تحصیل در مدرسه شبانه، یادگرفتن زبان انگلیسی، تلاش ناموفق برای تأسیس کارخانه خوشنویس و… تا میرسیم به دهه 40 که علیاکبرخان تصمیم میگیرد بهجای کار کردن برای دیگران، کارآفرینی کند. دمخور بودن با دنیای نوشتافزار از کودکی، او را مجاب میکند که در همین حوزه فعالیتش را پی بگیرد.
خب در بازار نوشتافزار چه خبر است؟ کوچکترها با مداد کارشان را راه میاندازند و بزرگترها، قلم و خوشنویسِ پردنگوفنگ دمدستشان است که دائم باید دنبال دوات باشند و جوهر خوشنویس را پر کنند. خودکار البته وسیله ناشناسی نیست اما خواهان ندارد. نمایندگی بیک فرانسه در ایران، دست تاجری است که چندان رغبتی به بازاریابی و فروش نشان نمیدهد. خودکار، بهوضوح مزیتهایی نسبت به نوشتافزارهای مشابه دارد اما یک ذهنیت کارآفرین لازم است تا مردم را به پذیرشش مجاب کند؛ یعنی همان چیزی که رفوگران جوان در آن خبره است.
کارآفرین موفق ایران کمپانی بیک بزرگ را به حیرت میاندازد
علیاکبر خان راهی پاریس میشود، امتیاز نمایندگی بیک را میگیرد و به تاجر رقیبش مبلغ هنگفتی میپردازد تا راضیاش کند اما هنوز آراموقرار ندارد. علیاکبرخان، فروختن خودکارهایی را که جای دیگری تولید میشود، کارآفرینی نمیداند. پس با خریدن یک دستگاه تزریق پلاستیک از کمپانی بیک، خط تولید خودکار بیک ایرانی را راه میاندازد. بیکِ بزرگ را از کیفیت محصولِ تولیدیاش به حیرت میاندازد و اسم خودش را بهعنوان یکی از کارآفرینان ایران، در تاریخ حک میکند.
حدود سه دهه بعد، یعنی در 66سالگی به این فکر میکند که جای عطر ایرانی در بازار حسابی خالی است و عطرهای خارجی هم آنقدر گراناند که هرکسی از عهده خریدشان برنمیآید. پس برند عطر را هم از بیک میخرد و در روزهایی که همسنوسالهایش به بازنشستگی فکر میکنند، کار تازهای شروع میکند. حالا بیک بین برندهای جورواجور عطر و مارکهای مختلف خودکار، گم شدهاست اما اسم علیاکبر رفوگران بهعنوان الگویی برای کارآفرینی، همچنان میدرخشد.
بیشتر آشنا بشیم؟ خب شما که توقع ندارید 92سال زندگی پر از بالا و پایین یکی از خفنترین کارآفرینان ایرانی، توی چند پاراگراف خلاصه شود؟ پس برای آشنایی بیشتر با علیاکبرخان رفوگران، بخش کوتاهی از مستند «خودکار» بهکارگردانی «محمد ثقفی» را ببینید که تاریخچه نوشتافزار در ایران و بیوگرافی آقای رفوگران را روایت میکند.
2. حمید و سعید محمدی| دوقلوهای کارآفرین ایرانی که خرید اینترنتی را ممکن کردند
چه حوزهای؟ خرید اینترنتی
چه خبر؟ سال 1384 است. میخواهید یک دوربین دیجیتال بخرید. بازار هنوز در انحصار دوربینهای آنالوگ است و کسی اطلاعات چندانی درباره خوب و بد دوربینهای دیجیتال ندارد. چه کار میکنید؟ توی اینترنت دربارهاش سرچ میکنید؟ خب، راه خوبی است منتها یادتان باشد در این برهه زمانی، خبری از سایتهای فروش اینترنتی ایرانی نیست. اگر زبانتان خوب باشد، میتوانید در سایتهای خارجی، چیزهایی در اینباره بهدست بیاورید اما هیچ تضمینی وجود ندارد با مجهز کردن خودتان به این اطلاعات مجازی، در بازار واقعی بتوانید دوربین خوبی تور کنید. خب این، شروع قصه دیجیکالاست.
حمید و سعید، ویر عکاسی کردن به جانشان افتادهاست. 27سالهاند و کاری نیست که نکردهباشند. از نجاری و کار کردن دم دکان نانوایی پدر و مدلسازی گرفته تا اتوکد و تلاش برای ساختن بازی کامپیوتری، وقتی هنوز کامپیوتر مد نبود! مانده عکاسی که دوقلوهای همیشه کنجکاو محمدی، اصرار دارند از آن هم سردربیاورند. سایتهای خارجی را بالاوپایین میکنند و به این نتیجه میرسند که بهترین گزینه، یک دوربین نیکون D70 است. راهی بازار میشوند. خوشحال به خانه برمیگردند اما میفهمند که سرشان کلاه رفتهاست! فروشنده، یک لنز دستدوم تعمیری و بیکیفیت بهشان قالب کردهاست.
حمید و سعید، هر دو ارشد MBA خواندهاند، با انواع بیزینسپلن آشنا هستند و تجربه کار در حوزه صنعت دارند. تجربه ناموفقشان در خرید دوربین هم به این پکیج اضافه میشود تا برای پر کردن یک خلأ بزرگ در ایران، دست به کارآفرینی بزنند. به اینترتیب، دیجیکالا متولد میشود تا کسانی که دنبال وسایل الکترونیک مثل کامپیوتر و دوربین میگردند، بتوانند امکانات موردنظرشان را چک کنند، قیمتها را با هم مقایسه کنند و کالا را به فروشنده مطمئن سفارش بدهند.
دیجیکالا با 6 نفر آغاز بهکار میکند
حمید و سعید، با راهاندازی یک شرکت کوچک 6نفره، وارد مسیری میشوند که بهزودی آنها را به برترین کارآفرینان ایران تبدیل میکند. آن شرکت کوچک، رفتهرفته رشد میکند. تمرکزش را از روی وسایل دیجیتال برمیدارد و محصولات دیگر را هم وارد سبدش میکند. تعداد نیروهایش روبهروز بیشتر میشود، سرمایهگذار جذب میکند، در شهرستانها مراکز توزیع احداث میکند، پلتفرمهای تازه مثل «دیجیاکسپرس» و «دیجیپلاس» راه میاندازد تا میرسد به امروز که طبق آخرین گزارش سرمایههای انسانیاش در نیمسال اول ۱۴۰۰، بیش از 800 عنوان شغلی در خود دارد. به این میگویند کارآفرینی!
دلتان میخواهد درباره ترکیب سنی، تحصیلی و جنسیتی دیجیکالا بیشتر بدانید تا بفهمید چه کسانی در رساندن کالاهای موردنیازتان به دست شما نقش دارند؟ پس گزارش منابع انسانی دیجیکالا را بخوانید. اگر هم به کار کردن با این مجموعه علاقه دارید، دستتان میآید چه تخصصها و مهارتهایی در دیجیکالا خواهان دارد.
بیشتر آشنا بشیم؟ ما در این مطلب، زندگی برادران محمدی را گذاشتیم روی دور تند تا به اصل حرف برسیم اما مسیر پردستانداز تبدیل شدن حمید و سعید به دو کارآفرین ایرانی برتر، چیزهای خیلی بیشتری برای شنیدن و کیف کردن و یادگرفتن دارد. زیروبم داستان خالقان دیجیکالا، الفبای موفقیت؛ از کودکی تا قلههای کارآفرینی را بخوانید و سه ویدئوی کوتاه از مصاحبه آنها درباره زندگی حرفهایشان را ببینید.
3. بهروز فروتن| یکی از مشهورترین کارآفرینان موفق در ایران که از آشپزخانه 11متری شروع کرد
چه حوزهای؟ صنایع غذایی
چه خبر؟ توی کلاس داستاننویسی، به شما یاد میدهند که قصهتان باید با یک نقطه آسایش شروع شود، بعد حادثهای از راه برسد و تعادل را برهم بزند تا وقتی نقطه آسایش دوباره نمایان شد، تماشای این فرازوفرود، مخاطبتان را با خود همراه کند. اصلاً چرا راه دور برویم؟ همین زندگینامه کارآفرینان موفق ایرانی که در این مطلب، پیش روی شماست، شهادت میدهد که زندگی از همان اول روی ناخوش و سختش را رو نمیکند. داستان «بهروز فروتن» اما جزو استثناهاست؛ با ازدست دادن شروع میشود، با شکست ادامه پیدا میکند و درنهایت به نقطه اوج میرسد.
بهروزِ 10ساله، پیش از آنکه طعم زندگی را بچشد، پدرش را ازدست میدهد. این اولین و محکمترین ضربه اما بیشتر از آنکه گیجش کند، به او نشان میدهد که دنیا جای بیرحمی است. برای بهروز، تا دستکم 20سال بعد، دور دورِ ضربه خوردن از روزگار است. بعد از تمام کردن دانشگاه، مدتی در مدرسه تدریس میکند. چندوقتی به کارهای فنی (مدلسازی و قالبسازی) رومیآورد. بعد سر از پیمانکاری ذوبآهن درمیآورد. درست وقتی که بهنظر میرسد اوضاع به سامان شده، رفیقش از اعتماد او سوءاستفاده میکند و ضرر مالی، بهروز را به نقطه صفر برمیگرداند. مجبور میشود خانهاش را بفروشد.
همهچیز در آتش میسوزد و ققنوس برمیخیزد
بهروز حالا سیوچندساله است و زن و بچه دارد. نه میتواند شانسش را در شغلهای مختلف تست کند، نه از اعتماد و شراکت دل خوشی دارد. پس تصمیم میگیرد خودش کاری راه بیندازد. چندتا دیگ و قابلمه توی آشپزخانه 11متری خانه اجارهایاش علم میکند. همسر و بچهها شروع میکنند به آشپزی؛ ترشی، رب، مربا. بهروز هم توی بازار میفروشدشان. دوسالی وضع به همین منوال میگذرد. کار شبانهروزی خانوادگی، فروختن جواهرات همسر و صرفهجویی، بهاندازه اجاره کردن یک کارگاه، پول توی حساب بهروز میآورد. حالا نوبت دوندگی برای گرفتن مجوزهای جورواجور است. چیزی به راستوریست شدن اوضاع نمانده که کارگاه در آتش میسوزد و خاکستر میشود. بهروز که به افتادن و بلند شدن عادت دارد، کار تولید مواد غذایی را از سر میگیرد.
حالا اوایل دهه 60 است. در کارگاهی با 25نفر نیرو، انواع مواد غذایی تولید میکند و هیچکس –جز خودش- نمیداند که تلاشهای خستگیناپذیرش، بهزودی او را در رده بهترین کارآفرینان ایرانی قرار خواهدداد. یک دهه طول میکشد تا کارگاه کوچک به کارخانهای با بیش هزاروپانصد نیرو تبدیل شود. محصولاتی که زمانی توان رقابت با برندهای داخلی نداشت، به خارج از ایران صادر میشود و بهروز فروتن که روزگاری برای گرفتن مجوز سرگردان این اداره و آن سازمان بود، لقب «قهرمان قهرمانان صنعت غذا» میگیرد.
بیشتر آشنا بشیم؟ از آنجاییکه بهروز فروتن جزو سرشناسترین کارآفرینان موفق در ایران بهشمار میرود، برای آشنایی بیشتر با ایشان تا دلتان بخواهد، منبع وجود دارد. کاملترین و دقیقترین منبع، کتابی است با عنوان كارآفريني بهشيوه بهروز فروتن؛ بنیانگذار گروه صنايع غذايي بهروز که بههمت انتشارات «جهان دانش» چاپ شدهاست.
اگر هم میخواهید چند نکته کنکوری درباره رازهای موفقیت در کارآفرینی یاد بگیرید، حتماً مصاحبه ایشان را ببینید. «من 29ماه، هر روز خدا برای دریافت پروانه و مجوزهای لازم به ادارت متعدد مراجعه میکردم.»؛ این هم یکی از آن رازها!
4. مجید حسینینژاد| دیروز کارمند رکورددار اخراج، امروز کارآفرین موفق ایران
چه حوزهای؟ گردشگری و سفر
چه خبر؟ میخواهم دوتا از آشناهایم را به شما معرفی کنم؛ اولی جوان چهلوچندسالهای است با مدرک کارشناسیارشد پلیمر دانشگاه امیرکبیر، از آن جربزهدارها که به کار، «نه» نمیگویند و عاشق تجربه کردناند. یک مدت شرکت ساختوساز راه انداخت، چندوقتی در شرکت مشاوره پتروشیمی کار میکرد، زمانی کارگاه تولید نایلون داشت و یکهو در بازهای هوس کرد مطب پوست و زیبایی بزند.
دومی، دقیقاً همسن آشنای بیآرام ماست، با تجربیات متفاوت. در کودکی، پدرش را ازدست میدهد و اولین کارش را در هفتسالگی با دستفروشی لوازم آرایشی شروع میکند. او از دانشگاه که بیرون میآید، وارد بازار لوازم یدکی میشود. از آنجاییکه تن به قواعد کاری و بهموقع آمدن و سروقت رفتن و ساعت زدن نمیدهد، اخراجش میکنند. از یکجایی بهبعد اخراج شدن و شکست خوردن، تبدیل به روتین زندگیاش میشود. سر آخر هم حوصلهاش سر میرود و یکسالی خانهنشین میشود.
حالا یک سوال ساده از شما دارم. کدامیک از این دو نفر، زندگی روبهراهی دارند؟ سوژه ما درباره کارآفرینان موفق در ایران است، هان؟ خب قبای کارآفرینی، اندازه تن کدامیک از این دو نفر است؟ اگر بهتان بگویم، هردوی اینها درواقع یک نفرند، نظرتان چیست؟ از دستم عصبانی نشوید. قصد نداشتم گولتان بزنم، فقط میخواستم بهتان بگویم کارآفرینان در هیچ کلیشه و قالبی نمیگنجند؛ مثل «مجید حسینینژاد» که هرکس از بیرون به تجربیات مختلفش نگاه کند، نمیتواند حدس بزند از دل آنها کارآفرین نوآوری بیرون بیاید.
طبیعتگردی ارزان، الهامبخش کارآفرین موفق در ایران میشود
مجید بعد از تلاشهای زیاد و شکستهای زیادتر، از یک موقعیت ساده ایده میگیرد و دوتا از خفنترین استارتاپهای حوزه گردشگری را ثبت میکند؛ «علیبابا» برای خرید راحت و فوری بلیت و «جاباما» برای رزرو آنلاین اقامتگاه در سرتاسر کشور. ماجرا از این قرار است که یکروز همراه رفیق طبیعتگردش، راهی ایلام میشود. این سفر چندان خرجی روی دستشان نمیگذارد اما سفر خارجی دختر و همسرش که تقریباً همزمان با ایلام رفتن آنهاست، چند میلیون آب میخورد.
خب همه اینطور وقتها چه کار میکنند؟ نق و گلایه که «چرا ما اینقدر کم خرج کردیم و شما اونقدر زیاد!» یک کارآفرین بالقوه چه میکند؟ به این فکر میافتد که چرا خیلیها سفرهای خارجی را ترجیح میدهند؟ دلایل زیادی وجود دارد اما بعید نیست یکی از دلایل این باشد که روی مقاصد سفر خارجی حسابی مانور داده میشود ولی کسی نمیداند در شهرها و روستاهای کشور، چه شگفتیهایی نهفته است.
به اینترتیب ایده تأسیس یک آژانس گردشگری که مقاصد سفر ارزان و دردسترس را معرفی کند، شکل میگیرد. علیبابا در سال 1393، با یک تیم کوچک چهار، پنج نفره راه میافتد و چندسال بعد به یک هلدینگ بزرگ چندین دفتر در شهرهای مختلف تبدیل میشود.
بیشتر آشنا بشیم؟ حالا که با زندگینامه مجید حسینینژاد آشنا شدید، ارزشش را دارد که پای تجربهاش از چندوچون بهثمر رساندن علیبابا بنشینید. او در فضای کارآفرینی ایرانیان حرفهای زیادی برای گفتن دارد و خیلیخوب چالشهای این حوزه را میشناسد. مجید در مصاحبهای کوتاه، ماجرای روزی را تعریف میکند که قرار بوده 50نفر از پرسنل علیبابا را اخراج کند. خودتان بشنوید.
5. محمدجواد شکوریمقدم| دانشجوی انصرافی امیرکبیر، مغز متفکر آپارات میشود
چه حوزهای؟ سرگرمی و تماشای فیلم
چه خبر؟ شما باشید، به کسی که مهندسی برق دانشگاه امیرکبیر را نیمهکاره رها میکند، چه میگویید؟ من احتمالاً میگویم: «خوشی زده زیر دلت؟ میدونی این رشته و این دانشگاه، آرزوی خیلیهاست؟». باعث خوشحالیست که خانواده «محمدجواد شکوریمقدم» مثل من فکر نمیکنند وگرنه حالا از «فیلیمو» و «آپارات» خبری نبود. محمدجواد هم لابد الان یک مهندس بیانگیزه بود در شرکتی خصوصی نه یکی از کارآفرینان ایرانی موفق.
بدون آنکه تلاش محمدجواد را برای قرار گرفتن در موقعیت امروزش دستکم بگیرم، میخواهم یک تشویق اساسی نثار خانوادهاش کنم. پدر و مادر او وقتی قصدش به انصراف از تحصیل را شنیدند، به انتخابش احترام گذاشتند و با حمایتشان، مسیر را برای کارهای نوآورانه باز کردند. ایده راهاندازی یک سرویس اشتراک ویدئوی ایرانی، اولین قدم جدی محمدجواد در مسیر کارآفرینی بود؛ «آپارات» سال 1389، متولد میشود.
آپارات حالا 29میلیون نفر کاربر فعال ماهانه دارد. اگر درباره آمار بازدید و اشتراک ویدئوی این سرویس کنجکاوید، گزارش سایت آپارات در اینباره که سال 96 منتشر شد، احتمالاً برایتان جالب خواهدبود. سه سالی طول میکشد تا شکوریمقدم و تیمش که حالا دیگر کمکم چموخم کار در فضای دیجیتال دستشان آمده، جسارت پیدا کنند و کار تازهای را استارت بزنند. «لنزور»، یک شبکه اجتماعی شبیه به اینستاگرام، راه میافتد اما تجربه چندان موفقیتباری محسوب نمیشود.
فیلیمو پرقدرت از راه میرسد
یکسال بعد، سال 1393، قدرتمندترین وی.او.دی ایران یعنی «فیلیمو» به میدان میآید. خیلی زود جای خودش را بهعنوان بزرگترین سینمای خانگی ایران در دل فیلمدوستها پیدا میکند. تیمِ 300نفره فیلیمو و فعالیتهای تولیدی این پلتفرم که مدتی بعد وارد عرصه ساخت سریال و برنامههای سرگرمی میشود، خبر از اضافه شدن یک مهره مهم به لیست کارآفرینان موفق در ایران میدهد.
حالا شکوریمقدم و تیمش تحت یک برند واحد بهنام «صبا ایده»، همه فعالیتهای نوآورانهشان را پیش میبرند و باید منتظر ماند و دید در آینده چه ایدههای خلاقانهای رو خواهندکرد. البته شاید بعضی از شما که این متن را میخوانید، با منتظر ماندن، خیلی موافق نباشید. شاید الان دارید به فکرهایی پروبال میدهید که مدتهاست بهبهانه پرریسک و غیرممکن بودن، گوشه ذهنتان خاک میخوردهاست.
بیشتر آشنا بشیم؟ اسم محمدجواد شکوریمقدم در سالهای اخیر، با یکسری حواشی همراه شدهاست؛ حکم حبس 10ساله، درگیری با ساترا، شکایت صداوسیما از او و تعطیلی سرویس «آپارات گیم». پایگاه خبری «تیتر برتر» درباره این حواشی نوشتهاست. خواندن این گزارش به این دلیل ضروری است که کمابیش با چالشهای غیرشخصی در فضای کارآفرینی ایران هم آشنا شوید.
6. بابک بختیاری| کارآفرین بلندپرواز حبسکشیده
چه حوزهای؟ خوردوخوراک
چه خبر؟ اواخر دهه 80 بود که یکجور خوراکی تازه سر از بستنیفروشیها و کافیشاپها درآورد؛ آیسپک. نه اسمش را قبلاً شنیدهبودیم، نه میدانستیم یکهو سروکلهاش از کجا پیدا شدهاست. روحمان هم خبر نداشت که ایدهاش از زندان بیرون آمدهباشد! آنوقتها که ما ذوق داشتیم طعمهای مختلف آیسپک را امتحان کنیم، خالقِ 29سالهاش، «بابک بختیاری» تازه از حبس بهدلیل بدهکاری بیرون آمدهبود.
بابک درواقع از طلبکارهایش مهلت گرفتهبود تا بتواند کسبوکار جدیدی راه بیندازد و پولشان را پس بدهد. او، روزهایی که در چهاردیواری سلولش حبس بود، به خوردنی محبوب دوران کودکیاش فکر میکرد؛ بستنی آبشده با تکههای موز و اسمارتیز که بهنوعی جد بزرگ آیسپک بهشمار میرود. اما مگر میشود آدم روی چنین ایده کودکانهای بهعنوان راه فرار از شرایط سخت زندگی، حساب کند؟ خب، بابک این کار را کرد و با قرض و وام، در یک مغازه اجارهای آیسپک را راه انداخت.
بابک ترسی از زمین خوردن نداشت چون آنقدر شکست خوردهبود که بداند باختن جزئی از زندگی است. وقتی نوجوان بود، پدرش ورشکسته شد و به زندان افتاد. خودش هم که بنا به شرایط مالی خانواده، خیلی زود وارد بازار کار شد، یک دوجین تجربه مختلف و عموماً ناموفق را از سر گذراند؛ فروختن ساندویچ خانگی، مسافرکشی، افتتاح رستوران و ورشکستگی، اجاره کردن بوفه مدارس، خریدوفروش لوازم اداری دستهدوم، ازدست دادن سرمایه و دستگیر شدن بهدلیل چک برگشتی. مزه شیرین آیسپک، نقطه پایانی بر همه تلخکامیهای بابک بود.
فرانچایز بختیاری، 5هزار شغل میآفریند
راه انداختن 120 شعبه آیسپک در کل کشور و خارج از ایران، بابک بختیاری را وارد لیست کارآفرینان موفق در ایران کرد. بعد از این، نهتنها همه بدهیهایش را پاس کرد، بلکه سود قابلتوجهی هم بهدست آورد و توانست دستکم حدود 5هزار شغل مستقیم و غیرمستقیم ایجاد کند. بلندپروازیِ بهثمرنشسته و کیف کارآفرینی، باعث شد بابک بهفکر راه انداختن فرانچایز بختیاری بیفتد. فرانچایز یک مدل بیزینس است؛ به اینترتیب که یک برند حق استفاده از عنوان تجاری خود را به دیگران میدهد و دربرابر آن از میزان فروششان، سهم میبرد. یعنی همان کاری که برندهای معتبری مثل مکدونالد و استارباکس انجام میدهند و بهوسیله آن، در کشورهای مختلف، شعبه میزنند.
بابک بختیاری حالا یکی از برترین کارآفرینان ایران است. او تا امروز برندهای مختلفی مثل «تنورک»، «چوبیک»، «توت طلایی» و… تأسیس کردهاست و در حیطه برندسازی و شروع کسبوکار، به علاقهمندان آموزش میدهد.
بیشتر آشنا بشیم؟ بابک بختیاری، بهگواه شناسنامهاش 44ساله است ولی تجربیات فراوانی که از سر گذرانده، او را پختهتر و باتجربهتر از این حرفها نشان میدهد. بابک در همایش ثروتآفرینان آنچه را که در دنیای کارآفرینی آموختهاست، دراختیار دیگران قرار میدهد تا راه سختِ پیشرویشان را هموار کند. راستی بهنظر شما یک میوهفروشی میتواند اسم مغازهاش را بگذارد «سیب»؟ خب جواب بابک بختیاری و ربطش را به کارآفرینی ببینید.
7. حسام آرمندهی| دانشجوی موفق دانشگاه سوئد که «بازار» ایران را ترجیح داد
چه حوزهای؟ خریدوفروش بیواسطه اینترنتی
چه خبر؟ اگر تا اینجای مطلب همراه ما آمدهاید، احتمالاً از خواندن سرگذشتهای پرفرازونشیب کارآفرینان موفق در ایران به این نتیجه رسیدهاید که موفقیت و ثروت به آنهایی رو میکند که دستکم در بازهای از زندگیشان، طعم بدبیاری و تلخکامی را چشیدهباشند. خب این هم از آن کلیشههاییست که به مفهوم کارآفرینی چسبانده شده و ارتباط معناداری با آن ندارد. گواهش «حسام آرمندهی»، بنیانگذار «بازار» و «دیوار» که زندگی همیشه بر وفق مرادش بوده و بهجز چالشهای ناگزیر حرفهای، با دشواریهای دیگری دستوپنجه نرم نکردهاست.
حسام، در خانوادهای با وضعیت مالی نسبتاً خوب متولد میشود. تحصیلات دبیرستانش را در یکی از بهترین مدرسههای تهران، «روزبه»، میگذراند. خیلیزودتر از بقیه دهه شصتیها، به کامپیوتر و اینترنت دسترسی پیدا میکند. در دانشگاه شریف، مهندسی کامپیوتر میخواند و برای ادامه تحصیل در رشته کارآفرینی راهی سوئد میشود. درست است که کموکسری وجود ندارد ولی حسام از آن آدمهایی نیست که زندگی نرمال و بیدردسر، تهِ تهِ آرزوهایش باشد. بلندپروازی و اشتیاق به کارآفرینی، در سالهای آخر تحصیل حسام در ایران خودش را نشان میدهد.
او بههمراه دوستانش، کسبوکار چاپ طرح روی تیشرت راه میاندازد. تیشرتها، در وبسایتی بهنام «طوطی» بهفروش میرسند اما عمر طوطی، چندان بهدنیا نیست. رفقای حسام، مهاجرت میکنند و کار تعطیل میشود. حسام هم میرود سوئد پی سرنوشتش. مدتی بعد، در سوئد تیمی تشکیل میدهد با هدف راهاندازی یک نرمافزار برای شناسایی گیمرهای معتاد به بازی. کار هنوز پیشرفت زیادی نکرده که همتیمیهای حسام، سر از گوگل و مایکروسافت درمیآورند و این پروژه هم شکست میخورد. حسام، میچسبد به درسش اما خوره انجام دادن کاری مهم و موثر که به جانش افتاده، رهایش نمیکند.
اپاستور ایرانی راه میافتد، بدون تحریم، بدون فیلتر
وقتی برای تعطیلات دوهفتهای به ایران میآید، از بروبچههای شریف میشنود که درحال کار کردن روی یک سیستمعامل ایرانی هستند. این ایده آنقدر هیجانزدهاش میکند که برگشتنش به سوئد را بهتعویق میاندازد تا به تیم شریفیها بپیوندد ولی اینبار هم موفقیتی درکار نیست. خب حسام طبعاً باید نتیجه بگیرد که اصلاً اینکاره نیست و بهتر است بچسبد به درس و مشقش اما درعوض قید برگشتن به سوئد را میزند. تجربههای ناکام قبلی، مسیر را روشنتر کردهاست.
اینبار رفقایش را دورهم جمع میکند تا یک اپاستور فارسی راه بیندازند؛ چیزی که نمونهاش داخل کشور وجود ندارد، یعنی همان «کافهبازار» خودمان. بالاخره کار، میگیرد. حالا حسامِ 25ساله رسماً وارد صف کارآفرینان ایرانی موفق شدهاست. استقبال از بازار، خیلی بیشتر از چیزی است که حسام تصور میکرد. پس جسارت پیدا میکند ایده بعدی را هم از پستوی ذهنش بیرون بکشد. حسام درمدت تحصیلش در سوئد، با وبسایتی در این کشور آشنا میشود که به کاربران اجازه میدهد بدون واسطه، کالاهای موردنیازشان را در بستر اینترنت خریدوفروش کنند.
سه سال بعد از بازار، یعنی در سال 1392، سایت و اپلیکیشن «دیوار» راه میافتد و حسام آرمندهی، دیگر نه یک جوان خوششانس برخوردار از امکانات، بلکه شخص کارآفرین ایرانی است که خوب میداند چطور مفتون درهای باز زندگی نشود و چطور درهای بسته را یکییکی به روی خودش باز کند.
بیشتر آشنا بشیم؟ حسام آرمندهی، هیچکجا پیشینه خانوادگی و تحصیلی بیدغدغه و دردسرش را انکار نکرده که برای خودش امتیاز بیشتری بخرد. او از امکاناتش استفاده کرده و حالا هم جای خوبی قرار دارد؛ طبقه بیستوسوم برجی در ونک! مصاحبهاش با دیجیاتو را بخوانید تا بفهمید آن همه شکست حرفهای چطور بالاخره نتیجه داد.
8. شهرام شاهکار| کارآفرین ایرانی برتر که حملونقل را متحول کرد
چه حوزهای؟ حملونقل
چه خبر؟ تا همین چندسال پیش، رفتوآمد در شهر، بیخودی سخت و پیچیده بود. مترو و اتوبوس، فقط مسیرهای خاصی را پوشش میدادند –هنوز هم همینطور است-، تاکسی تلفنی زیادی گران بود و آژانسها هم دنگوفنگ خودشان را داشتند. سرظهر: «رانندهها رفتن ناهار!»، روزهای برفی و بارانی: «تو این هوا و ترافیک، دنده عوض کردن نمیصرفه!»
پس بیراه نیست که ماجرای حملونقل شهری در ایران را به قبل و بعد تاکسیهای اینترنتی، مشخصاً «اسنپ» در سال 93 تقسیم کنیم (تپسی، دوسال بعد از اسنپ راه افتاد). ایده، البته از سال 2009 و شرکت آمریکایی «اوبر» میآمد ولی پیش از «شهرام شاهکار» کسی بهفکرش نرسید که در ایران، عملیاش کند. شهرام، مدرک کارشناسی کامپیوترش را از انگلستان گرفته و ارشد MBA را از کانادا. پیش از راهاندازی اسنپ که باعث شهرتش در مقام یکی از برترین کارآفرینان ایران شد، سالها در حوزه تجارت الکترونیک و نرمافزار کار کردهبود. مدتی هم مدیر ارشد توسعه کسبوکار «دیجیکالا» بود.
همین چنته پر و رزومه قوی باعث شد که اسنپ، علیرغم مخالفتهای بسیار و سنگاندازیها و شایعات فراوان، پا بگیرد و بعدها الگویی شود برای سایر کسبوکارهای مشابه. حتی پا را از این هم فراتر گذاشت و نهتنها عقبنشینی نکرد، بلکه سرویسهای تازهای مثل اسنپفود و اسنپمارکت را هم اضافه کرد تا به یک نیاز مغفولمانده در جامعه ایرانی، پاسخ بدهد.
کرونا از راه میرسد، اسنپ به کمک میآید
اهمیت کار شهرام شاهکار -اگر کارآفرینی برای تیم پشتصحنه اسنپ و رانندگانش را درنظر نگیریم- در روزهای اوج کرونا و خانهنشینی اجباری، بیشتر معلوم شد. دارو سفارش دادن از داروخانههای شلوغی که جای سوزن انداختن نداشتند، غذا گرفتن از رستوران وقتی از مریضی نای آشپزی کردن نداشتیم، خرید کردن از سوپرمارکت بدون آنکه نگران باشیم نفر پشت سریمان توی صف ماسک نزده و راهبهراه سرفه میکند، نشان داد که نوآوری چطور میتواند از ایده اولیه و تصور خالقانش فراتر برود.
شهرام شاهکار هم خودش را به اسنپ محدود نکرد و یک سال پیش بهعنوان مدیر ارشد اجرایی دیوار به این تیم پیوست تا ایدههای تازهاش را در این پلتفرم محک بزند. احتمالاً شنیدهاید که اسنپ، سرمایهگذاران خارجی دارد و سهامدارانش دو عربزبان بزرگشده آلمان هستند؛ «عیاد الکثار» و «محمد الفوز». چگونه دو موسس اسنپ را بشناسیم؟ را بخوانید تا از چندوچون ماجرا بیشتر سردربیاورید.
بیشتر آشنا بشیم؟ اسنپ، چطور موفق شد؟ چالشها با سازمان تاکسیرانی را چطور مدیریت کرد؟ سرمایهگذاران این شرکت چه نهادهایی هستند؟ شاهکار به همه این سوالها و کلی سوال دیگر درباره فرازوفرودهای کار و زندگیاش در پادکست «شنوتو» پاسخ دادهاست.
سایتهایی برای علاقهمندان به کارآفرینی
خب ما در این مطلب، زندگینامه کارآفرینان موفق در ایران را مرور کردیم. با چالشها و تلخ و شیرین کارآفرینی هم تاحدودی آشنا شدیم اما اگر بخواهیم چیزهای بیشتری در اینباره بدانیم، چه باید بکنیم؟
جایی هست که دوره آموزشی در زمینه کارآفرینی برگزار کند؟ یک مرجع رسمی برای پوشش اخبار استارتاپها وجود دارد؟ کجا میتوانیم با روند محقق شدن ایدههای جذاب و بدیع آشنا شویم؟ جواب همه این سوالات و سوالات خیلی بیشتر را میتوانید در سه وبسایتی که در ادامه پیشنهاد میکنیم، پیدا کنید. درست است که یک منبع جامع تحتعنوان سایت کارآفرینان ایران وجود ندارد، اما این سه گزینه همه اطلاعات لازم در حوزه کارآفرینی را پوشش میدهند.
اگر هم میخواهید با کسانی آشنا شوید که با شغلشان زندگی میکنند و از لحظهلحظهاش کیف میکنند، پادکست کارنکن را بشنوید؛ داستانهای واقعی آدمهای موفق که دریچه تازهایست رو به مسیرهای شغلی.
مطالب مرتبط
شما حالا سرشناسترین کارآفرینان موفق در ایران را میشناسید. همچنین میدانید که آنها از چه مسیرهای متفاوتی به موفقیت رسیدهاند. اگر میخواهید بدانید شما چطور میتوانید قدم در این مسیر بگذارید، این مطالب را هم بخوانید.
کارآفرینان موفق، ایدههایشان را از کجا میآورند؟ آنها نوابغ بالفطرهای هستند که مثل آب خوردن، ایده خلق میکنند یا مخفیگاه ایدهها را بلدند؟این مطلب را بخوانید تا متوجه شوید.
بین اینهمه کارآفرین کاردرست، جایی برای ما پیدا میشود؟ ما میتوانیم در دنیای شلوغ کارآفرینی حرف تازهای برای گفتن داشتهباشیم؟ در این مطلب سعی کردهایم به این سوالات جواب بدهیم.
کارآفرینی، یاددادنی است؟ از کجا بفهمیم اینکارهایم یا نه؟ اصلاً کجا و چطور میشود چموخم ورود به فهرست کارآفرینان را آموخت؟ نگاهی به این مطلب بیندازید تا جواب سوالاتتان را پیدا کنید.
ما در این خاکِ نخبهخیز، کارآفرین خلاق و خوشفکر کم نداریم. مطلبی که پیشروی شماست، تنها هشت نفر از کارآفرینان موفق در ایران را معرفی کرد. پس بعید نیست خیلیها از قلم افتاده باشند. شما به ما بگویید چه کسی/ کسانی را بهعنوان کارآفرین موفق میشناسید؟
منم دلم میخواد کار آفرین بشم از کار آفرینان که میخوان کار به دیگران نشون من کمک میخوام