رهایی از سردرگمی شغلی با دوره جامع طراحی مسیر شغلی

05cd561c30ce09371833d5f2a171bd66_1200x628__1___1_-removebg-preview

نظریه هوش گیلفورد – از درک هوش تا رشد خلاقیت

نظریه هوش گیلفورد - از درک هوش تا رشد خلاقیت
2/5 - (19 امتیاز)

هوش، موضوعی جذاب و خواندنی و در عین حال بحث‌برانگیز است. در بین روان‌شناسان هم این موضوع خواهان بسیاری دارد. نظریه هوش گیلفورد نیز یکی از دیدگاه‌های جالب در مورد نحوه‌ی عملکرد هوش است.

اکثر افراد حتی برای یک بار هم که شده درباره‌ی انواع هوش فکر کرده‌اند. یا حداقل به دنبال تست‌های معتبر رفته‌اند تا ضریب هوشی خودشان را بسنجند.

شما چطور؟ آیا تا به حال در مورد چگونگی عملکرد ذهنتان کنجکاو شده‌اید؟ اگر پاسخ بله است پس در صفحه‌ی درستی هستید. 😊

 گیلفورد بیست‌و‌‌هفتمین روان‌شناس پر استناد قرن بیستم، دارای رویکرد متفاوت و منحصر‌به‌فردی نسبت به هوش و خلاقیت است.

علاوه بر نظریه هوش گیلفورد که ساختار عقل نیز نامیده می‌شود، نظریه خلاقیت گیلفورد هم عنوان بعدی عملکرد مهم این روان‌شناس بزرگ می‌باشد.

در این مطلب هر چیزی که لازم است در مورد تمام ابعاد نظریه هوش که نقش مهمی در هوش انسانی دارند، به اشتراک گذاشتم.

ابتدا به زندگی پرفرازونشیب تحصیلی و حرفه‌ای گیلفورد پرداختم. سپس نظریه گیلفورد در مورد هوش و خلاقیت را به طور کامل بیان کردم.

فهرست مطالب

راستی به علت فاکتور‌هایی مثل سن، تست‌های هوشی که درمورد آن‌ها صحبت کردم، آنقدر زیادند که ممکن است شما را گیج کنند.

برای یک جمع‌بندی کامل و سروسامان دادن ذهن خود در مورد تست‌های هوش پیشنهاد می‌کنم به مطلب انواع تست هوش حتماً سر بزنید.

1- هر آنچه باید در مورد گیلفورد بدانید

گیلفورد کیست - شناخت گیلفورد نظریه پرداز و روان‌شناس آمریکایی در مورد هوش و خلاقیت

1.1- گیلفورد کیست ؟

جوی پل گیلفورد (Joy Paul Guilford) روان‌شناس آمریکایی، متولد 7 مارس 1897 در شهر مارگوته کشور ایالات متحده بود. او در سن 90 سالگی در 26 نوامبر 1987 در کالیفرنیای آمریکا فوت کرد.

مهم‌ترین عملکردش، پیشنهاد دادن الگوی ساخت هوش بود که به نظریه هوش گیلفورد معروف است.

علت اصلی شهرت او به خاطر مطالعه‌ی روان‌سنجی در مورد هوش انسانی، از جمله تمایز بین تفکر همگرا و واگرا بوده است.

اگر راجع به قسمت دوم فعالیت گیلفورد هم کنجکاو شدید باید بگویم که در این مطلب در مورد تفکر همگرا و واگرا هم صحبت می‌کنم.

1.2- تحصیلات – از لیسانس تا فوق دکتری

دانشگاه نبراسکا در لینکلن - گیلفورد کیست و در کجا درس خوانده است؟

در این قسمت، مثل یک داستان کوتاه، زندگی گیلفورد از ابتدای شروع تحصیل خود در دانشگاه تا منتشر کردن نظریه هوش را می‌خوانیم.

گیلفورد بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه نبراسکا، در شهر زادگاه خود، زیر نظر ادوارد بردفورد تیچنر (روان‌شناس بزرگ آمریکایی) در کرنل به تحصیل ادامه داد. او در سال 1919 در سن 22 سالگی دکترای تخصصی‌اش را دریافت کرد.

گیلفورد در رساله‌ی دکترای خود به تفاوت درک و تشخیص رنگ در مردان و زنان پرداخت. احساس آن‌ها نسبت به رنگ‌ها را متفاوت می‌دانست.

او این ویژگی را به عنوان تفاوت‌های فردی در زنان و مردان پذیرفت.

بعد از آن تا سال 1921 به عنوان مسئول کلینیک روان‌شناسی در دانشگاه نبراسکا مشغول به کار شد.

در 27 سالگی به عنوان پروفسور دانشگاه نبراسکا انتخاب شد و در سال 1924 فوق دکترای تخصصی خودش را در همان دانشگاه دریافت کرد.

1.3- سوابق شغلی گیلفورد

اوئیس توستون و ادوارد ثورندایک - به ترتیب از چپ به راست - رئیس‌های انجمن روان سنجی

گیلفورد در سال 1937 به عنوان عضو انجمن روان‌شناسان تجربی انتخاب شد. او در سال 1938 سومین رئیس انجمن روان‌سنجی شد (بعد از مؤسس آن، لوئیس توستون و ادوارد ثورندایک رئیس دوم انجمن در سال 1937).

هدف گیلفورد از کار در پایگاه هوایی ارتش

قسمت هیجان‌انگیز زندگی حرفه‌ای گیلفورد از اینجا شروع می‌شود. ⚡

او در سال 1941 به عنوان سرهنگ دوم، وارد ارتش ایالات متحده شد و به عنوان مسئول تحقیقات روان‌شناسی در پایگاه هوایی ارتش سانتا آنا خدمت کرد.

گیلفورد در سال 1943 به عنوان رئیس واحد تحقیقات روان‌شناسی در این ستاد، به پروژه stanine نظارت کرد. در نهایت 9 توانایی فکری خاص برای پرواز با هواپیما را شناسایی کرد.

(در پرانتز خیلی کوتاه بگویم که پروژه stanine یک مدل نمره‌دهی بر اساس سطح توانایی افراد از یک، کم‌ترین تا 9، بالاترین سطح نسبت به کل گروه است.)

گیلفورد تجربیات دقیقی را برای نظریه‌­اش درباره‌­ی هوش در طی 20 سال تحقیق در پایگاه هوایی ارتش به دست آورد.

جوی پل گیلفورد و همکارانش توانستند افرادی را شناسایی کنند که به عنوان خلبان‌های جنگی دارای آمادگی جسمی و روحی بالایی باشند. خلبان‌هایی که طاقت شرکت در مأموریت‌های سنگین و سخت را داشته باشند.

از سال شروع رسمی فعالیت او یعنی سال 1941 تا 1980، حدود 40 سال، او و همکارانش سعی کردند انسان‌هایی را انتخاب کنند که دارای نیروی روانی بالایی هستند. این انسان‌ها را «سرمایه‌های نظامی»نامیدند.

گیلفورد بعد از جنگ جهانی دوم به دانشگاه کالیفرنیای جنوبی پیوست و به تحقیقات خودش در مورد هوش ادامه داد. در نهایت نظریه هوش گیلفورد منتشر شد.

1.4- آثار گیلفورد

آثار گیلفورد - نظریه گیلفورد در مورد هوش و خلاقیت

گیلفورد نظریه های خود را مثل اکثر بزرگان علم در طول تاریخ، مکتوب کرده است. در جدول زیر به طور کامل نام آثار او آورده شده است. این کتاب‌ها پیرو هر دو نظریه هوش و خلاقیت هستند.

نام اثر به فارسینام اثر به انگلیسیسال تقریبی انتشار
روش‌های روان‌سنجیPsychometric Methods1936
روان‌شناسی عمومیGeneral psychology1939
خلاقیت، روان‌شناس آمریکاییCreativity, American Psychologist1950
ماهیت هوش انسانیThe Nature of Human Intelligence1967
تاریخچه روان‌شناسی در زندگینامهA history of psychology in autobiography1967
ساختار هوشGuilford’s Structure of Intellect Model1969
تحلیل هوشThe Analysis of Intelligence1971
ابهامات روان‌شناسی شناختیCognitive psychology’s ambiguities1982

2- نظریه‌ های گیلفورد

نظریه های گیلفورد - نظریه گیلفورد در مورد هوش و خلاقیت

حال که با گیلفورد کامل آشنا شدیم برویم سر اصل مطلب. یعنی نظریه هوش و مدل معروف مکعب سه‌ بعدی ذهن.

گیلفورد روان‌شناسی بود که به هر دو حوزه‌ی هوش و خلاقیت علاقه داشت.

بر طبق رویکرد روان‌سنجی، هوش در افراد مختلف متفاوت است. روان‌شناسانی قبل از گیلفورد هم به این رویکرد علاقمند بودند.

در مطلب راهنمای جامع هوش به طور کامل تعریف هوش از نظر روان‌شناسان بزرگ آورده شده است.

البته که هوش با استعداد متفاوت است! ولی هر دو می‌توانند به همدیگر کمک کنند.

مطلب مرتبط: [تفاوت‌ها و شباهت‌های هوش و استعداد]

در این بین، نظریه گیلفورد در مورد هوش با بقیه تفاوت زیادی دارد. در نظریه هوش گیلفورد الگوی ساخت عقل چند بعدی است.

مغز کلام دیدگاه گیلفورد در مورد هوش چه بوده است؟ در پاراگراف زیر به این سؤال می‌پردازم.

3- نظریه هوش گیلفورد

نظریه هوش گیلفورد - نظریه گیلفورد در مورد هوش

از نظر گیلفورد هوش ماهیت پیچیده و پُررمزورازی دارد.

بر اساس مدل ساختار عقل که توسط او در سال 1959 گفته شده، عملکرد ذهن و استعداد‌های ذهنی حاصل تعامل چندین عامل هستند.

در اینجا منظور گیلفورد از کلمه‌‌ی استعداد بیشتر رسیدن به نتیجه‌ی حاصل از عملکرد استعدادها بر روی ذهن است. خود استعداد به خودی خود معنای متفاوت‌تری دارد.

مطلب مرتبط: [استعداد چیست؟]

به طور ساده‌تر می‌توانم اینطور بگویم که انسان مطالب و اطلاعات محیط را دریافت کرده و آن‌ها را به عملیات ذهنی تبدیل می‌کند. (یعنی عملیات را بر روی آن‌ها پیاده می‌کند.)

در نهایت نتیجه‌ی تحولات انجام شده به صورت یک محصول درمی‌آید.

گیلفورد برای بررسی نظریه خودش از استدلال‌های منطقی و تحلیل عامل‌های مختلف استفاده کرد.

همان زمانی که در پایگاه هوایی ارتش کار می‌کرد با دیدن افراد گوناگون، تجربه‌های زیادی را کسب کرد و مشاهدات بالینی فراوانی را گذراند.

او یک مدل مطرح کرد به نام  The Structure of Intellect (SI) که ترجمه‌های مختلفی در فارسی دارد.

این مدل به صورت یک مکعب است که تعامل سه عنصر یا سه بخش را خیلی قشنگ نشان می‌دهد. در نظریه هوش گیلفورد هر کدام از این بخش‌ها دارای تعدادی زیربخش هستند.

حاصل‌ضرب تمام زیربخش‌های این سه عنصر در نهایت عواملی را ایجاد می‌کنند که همگی در عملکرد ذهن نقش دارند.

3.1- ابعاد نظریه هوش گیلفورد

مکعب سه وجهی نظریه هوش گیلفورد - مدل ساختار عقل

به نظر شما عملکرد ذهن از چند عامل تشکیل شده است؟ بر اساس الگوی ساخت هوش، گیلفورد به این نتیجه رسید که از 120 عامل.

این عدد حاصل‌ضرب زیربخش‌های هر کدام از سه عنصر مکعب است که در زیر به طور کامل آورده شده است. (4x5x6=120)

 یعنی برحسب ترکیب‌های مختلف این سه عنصر، ما می‌توانیم 120 نوع هوش مختلف داشته باشیم. چرا مختلف؟ زیرا از نظر گیلفورد این سه بُعد مستقل و مجزا هستند.

واضح‌تر بخواهم بگویم هوش مجموعه مهارت‌های جدا از هم است. هر کسی ممکن است بخشی از این مهارت‌ها را داشته باشد.

گیلفورد بعد‌ها تعداد انواع هوش را از این هم بالاتر می‌دانست. در سال 1977 در بُعد اول یعنی بُعد محتویات، زیربخش شنیداری را از دیداری جدا کرد. با این کار مدل ساختار عقل را به 150 عامل افزایش داد. (5x5x6=150)

بعد حتی در بُعد عملیات، زیربخش ضبط حافظه و حفظ حافظه را از هم جدا کرد و الگوی ساختار هوش در مکعب سه‌‌بعدی را به 180 خانه افزایش داد. (5x6x6=180)

مسلماً هر چقدر این عوامل بیشتر شوند استقلال آن‌ها کمتر می‌شود.

خب حالا ببینیم این سه بُعد نظریه هوش گیلفورد چی هستند و هر کدام از چه زیربخش‌هایی تشکیل شده‌اند.

1- محتویات یا مطالب

 بعد اول  - محتویات

تمام داده‌هایی که از محیط خارجی و یا از طریق خود موضوع مورد‌نظر جمع‌آوری می‌کنیم. ذهن انسان از این 4 نوع محتوا برای انجام عملیات استفاده می‌کند:

  1. Figural یا تصویری: این اطلاعات بصری هستند که ما از طریق بینایی، شنیداری و جنبشی (لمس و اعمال فیزیکی) آن‌ها را درک می‌کنیم.


    همان‌ طور که گفته شد، بعد‌ها گیلفورد قسمت شنیداری را یک بخش جدا در نظر گرفت.

  2. Symbolic یا نمادین: علائمی که نشان‌دهنده‌ی چیزی دیگرند. مانند نماد‌های موسیقی و علمی یا حتی برند‌ها که به تنهایی معنا ندارند.

  3. Semantic یا معنایی: مفاهیمی مربوط به معنا و ایده‌ها.


    یک نکته‌ی جالب اینجا بگویم؟ ما دو حوزه‌ی اصلی در معناشناسی داریم. اولین حوزه کلمه است. اینکه ما مفهوم واژه‌ها و رابطه‌ی بین آن‌ها را متوجه شویم. دوم، مفهومی یا منطقی است. اینکه فراتر برویم و عمق معنا را درک کنیم!


    وقتی می‌گوییم فلانی درکش بسیار بالاست یعنی هم معنی کلمات را متوجه می‌شود، هم مفهوم حرف را درک می‌کند.

  4. Behavioral یا رفتاری: اطلاعاتی که از درک کارهای دیگران دریافت می‌شوند.


    یعنی ما یک ایده‌ی جدید را با مشاهده‌ی یک فرد دیگر یاد بگیریم. (البته این بُعد در نظریه هوش گیلفورد به صورت نظری باقی ماند.)

2- عملیات یا فرآیند‌ها

بعد دوم - عملیات

فرآیند‌های مهم، ذهنی است تا اطلاعات جمع‌آوری شده را به محصول تبدیل کند.

بر اساس نظریه هوش گیلفورد 5 عملیات متمایز وجود دارد که با هوش یادگیرنده مرتبط هستند. شامل چه چیزهایی می‌باشند؟

  1. Cognition یا شناخت: درک و کشف و آگاهی از اطلاعات و مفاهیم جدید.


  2. Memory یا حافظه: جذب اطلاعات جدید. به اصطلاح رمزگذاری. حفظ و یادآوری آن‌ها هر چند برای مدتی محدود.

    ما گاهی اوقات در سطح خودآگاه هم رمزگذاری می‌کنیم. یعنی نشانه می‌گذاریم تا فلان مطلب از خاطرمان نرود.


  3. Divergent production یا تولید واگرا: ایجاد راه‌حل‌های متعدد برای یک مشکل. همان خلاقیت خودمان.


  4. Convergent production یا تولید همگرا: رسیدن به یک راه‌حل واحد. یعنی از یک قانون پیروی کنیم و به چیز دیگری هم فکر نکنیم.


  5. Evaluation یا ارزیابی: سازگاری و اعتبار اطلاعات را بررسی کنیم. یعنی تعیین درست و غلط بودن اطلاعات.


آنالیز SWOT اولین بار توسط آلبرت هامفری استاد دانشگاه استنفورد آمریکا ارائه شده، حول و حوش دهه‌های 60 یا 70 میلادی

گیلفورد برای ارزشیابی داده‌ها و اطلاعات، به خلبان‌ها تمرین‌هایی را می‌داد و از تکنیک SWOT استفاده می‌کرد.

این تکنیک چیست؟ شناسایی نقاط قوت، ضعف، فرصت‌ها و تهدید‌ها.

 هدفش چیست؟ شناسایی عوامل داخلی و خارجی که برای رسیدن به اهداف پروژه مطلوب یا نامطلوب هستند.

3- محصولات یا تولیدات

بعد سوم - محصولات

 اگر بخواهم مختصر و مفید بگویم، می‌شود نتیجه‌ی اعمال عملیات بر روی محتویات! نظریه هوش گیلفورد شامل 6 محصول است:

  1. Units یا واحدها: اساسی‌ترین محصول. وقتی یک مفهوم جدید ساده را یاد می‌گیریم، در حال کسب یک واحد دانش هستیم.


  2. Classes یا درس‌ها: واحد‌هایی دارای ویژگی‌های مشترک.


  3. Relations یا روابط: واحد‌هایی که به نوعی با هم مرتبطند. توالی، متضاد یا حتی قیاس. یعنی آن‌ها را در یک گروه قرار می‌دهیم.


  4. Systems یا سیستم‌ها: ساختار پیچیده‌تر. یعنی شبکه‌ای از مفاهیم و ایده‌های مرتبط به هم.


  5. Transformations یا تحولات: وقتی دانشی یا اطلاعاتی تغییر می‌کند. به روز می‌شود.


  6. Implications یا مفاهیم: حال اطلاعات را داریم. پیامد‌های مثبت و منفی را پیش‌بینی می‌کنیم.

3.2- دانستن نظریه گیلفورد در مورد هوش چه فایده‌ای دارد؟

رشد و ترقی از طریق الگوی ساخت هوش

تا به اینجا همه چیز را در مورد نظریه هوش گیلفورد و تمام ابعاد ساختار مدل عقل یاد گرفتیم. کجا به کارمان می‌آیند؟

گیلفورد معتقد است که ما در هر سنی، با هر شرایطی می‌توانیم هوشمان را ترقی بدهیم. یعنی اینکه افراد در سن‌های بالاتر هم می‌توانند به دنبال کشف استعدادهایشان بگردند.

مطلب مرتبط: [تست هوش برای افراد بالای 30 سال]

نظریه هوش گیلفورد به ما کمک می‌کند تا توانایی‌های خودمان را ارزیابی کنیم. نقاط قوت و ضعف خودمان را بشناسیم. آن زمان از تصمیم‌گیری تا کسب مهارت در یک دوره بهتر عمل می‌کنیم.

از این به بعد وقتی می‌خواهید کاری را شروع کنید از همان ابتدا این سه بُعد را مشخص کنید. چه مطالبی را در دست دارید یا می‌توانید به دست بیاورید؟

ببینید از کدام توانایی و عملیات مغزتان باید استفاده کنید. و اینکه در نهایت چه دستاوردی دارید. در این حالت نقشه‌ی راه را ترسیم می‌کنید.

راستی مطلب مرتبطی که در زیر آمده، بعد از این مفاهیمی که یاد گرفتید خیلی به شما کمک می‌کند که متوجه شوید بالاخره چه نوع هوشی دارید!

مطلب مرتبط: [تست هوش چندگانه گاردنر]

3.3- همه یک طرف، گیلفورد یک طرف!

تفاوت نظریه گیلفورد در مورد هوش با سایر روان شناسان

گیلفورد متفاوت‌تر از روان‌شناسان قبل از خودش فکر می‌کرد.

او ابتدا کار بالینی انجام داد. تجربه‌های فراوان بدست آورد. از این تجربه‌ها برای آموزش خلبان‌های نظامی و توسعه‌ی روش‌های شناختی در افراد تیزهوش استفاده کرد.

چون گیلفورد هوش را سه‌بُعدی می‌دانست، نظریه تک‌سازه‌ای اسپیرمن را رد کرد. چرا که عامل هوش عمومی (g) را قبول نداشت. دیدگاه ترستون مبنی بر چند عاملی بودن هوش را هم رد کرد.

او حتی دیدگاه ورنون که هوش را سلسله مراتبی از عوامل می‌دانست را هم قبول نداشت.

اگر دیدگاه روان‌شناسان مخالف با گیلفورد را نمی‌دانید مطلب زیر به طور کامل شما را روشن می‌کند. ☀️

مطلب مرتبط: [تعریف هوش از نظر روان‌ شناسان بزرگ]

3.4- یه جای کار می‌لنگه!

انتقادات بر نظریه هوش گیلفورد - آیا دیدگاه گیلفورد در مورد عملکردذهن درست است؟

دو انتقاد اصلی به نظریه گیلفورد در مورد هوش وارد شده است.

اول اینکه این نظریه بخشی از یک ارزیابی جامع‌تر است. دوم اینکه روش تحقیق و آمار آن‌چنان قابل اعتماد نیست.

اگر یادتان باشد نظریه گیلفورد تحت تاثیر آزمایش‌های شناختی نیروی هوایی ایالات متحده بود. در واقع گیلفورد هیچ همبستگی مستقیمی را بین داده‌هایش مشاهده نکرد.

بسیاری از منتقدان، این داده‌ها را صرفاً اکتشافی می‌دانند. یعنی می‌گویند این داده‌ها می‌توانند مبنایی برای فرضیه‌های دیگر درباره‌ی ساختار عقل باشند.

و اما دوم، برخی منتقدان می‌گویند آزمون‌ها فاکتورهای خاصی را در نظر می‌گیرند. یعنی به طور جزئی ساختار عقل را نشان نداده و یک دید کلی به محقق می‌دهند.

به همین خاطر معتقدند که نظریه هوش گیلفورد (SI) باید همراه یک سری روش‌های دیگر انجام شود.

علی‌رغم همه‌ی انتقادها، گیلفورد اولین کسی بود که هوش را چند بعدی نشان داد و نظریه هوش او هنوز هم به صورت مستقل یا همراه دیگر تست‌ها برای سنجش هوش و خلاقیت استفاده می‌شود.

4- نظریه خلاقیت گیلفورد

نظریه خلاقیت گیلفورد

کی خلاقیت بروز می‌کند؟ گیلفورد معتقد است زمانی که تمام کار‌ها از روی عادت انجام شوند و به اصطلاح همه چیز بر وفق مراد باشد، خلاقیتی هم به وجود نمی‌آید.

خلاقیت نوعی توانایی در ایجاد ایده‌ای نو در زمان رویارویی با یک مسئله جدید است.

البته افراد در مواجهه با مشکلات و مسائل جدید دو مدل رفتار می‌کنند. عده‌ای تنها راه موجود که بقیه همیشه از آن استفاده می‌کنند را انتخاب کرده ولی عده‌ای دیگر نه.

به همین خاطر گیلفورد در دهه‌ی پنجاه میلادی نظریه الگوی ساخت ذهنی را بیان کرد. او سپس درباره‌ی دو اصطلاح تفکر همگرا و تفکر واگرا صحبت کرده است.

4.1- تفکر همگرا

تفکر همگرا - نظریه گیلفورد در مورد هوش و خلاقیت

حتماً شده که در زندگی با یک مسئله یا مشکل جدید روبه‌رو شوید. بسیاری از افراد در این مواقع کاری را انجام می‌دهند که افراد مختلف در موقعیت مشابه انجام داده‌اند.

انگار مجبورند که اولین ایده را قبول کنند. مثل سفر به شمال کشور در تعطیلات که اولین گزینه برای خیلی از ساکنین تهران است!

این افراد در تمام مدت فقط به یک ایده فکر می‌کنند. شاید آن ایده خیلی هم عالی و کامل باشد ولی در هر صورت اجازه‌ی ورود به راه‌حل‌های دیگر را نمی‌دهد.

این همان تفکر همگرا است. یعنی فقط به یک ایده یا نهایتاً چندین ایده‌ی مشابه و گاهی تکراری فکر می‌کنند. آن‌ها سعی می‌کنند خیلی سریع لیست پیشنهادی را کم و کم‌تر کنند.

ساده‌تر بگویم. برایشان سخت است به یک راه‌حل کاملاً جدید فکر کنند.

حتی شده راه‌حل‌های جدید را پس می‌زنند و خیلی سریع یک راه‌حل را به عنوان پاسخ نهایی انتخاب می‌کنند. در تفکر همگرا جواب قابل پیش‌بینی است. از قبل مشخص است. فقط یک غلط و یک صحیح وجود دارد.

گیلفورد اساس هوش را تفکر همگرا می‌دانست.

4.2- تفکر واگرا

تفکر واگرا - نظریه گیلفورد در مورد هوش و خلاقیت

حال بیایید از یک منظر دیگر به ماجرا نگاه کنیم.

افرادی هستند که در مورد مسائل مختلف از روی عادت عمل نمی‌کنند. دست به خلاقیت می‌زنند و به دنبال راه‌های جدید می‌گردند. ازاین‌رو رسیدن به راه جدید، خلق و آفرینندگی، از تفکر واگرا به دست می‌آید.

یعنی برعکس تفکر همگرا، در تفکر واگرا فقط یک جواب درست وجود ندارد. راه‌‌حل‌های متعددی وجود دارد. فردی که دارای این مدل تفکر است معمولاً مسیر متفاوتی را طی می‌کند.

در تفکر واگرا فرد فراتر از یک حدو‌مرز مخصوص پا می‌گذارد و خودش را محدود به یک شیوه‌ی منظم نمی‌کند.

تصویر زیر تفاوت تفکر همگرا و تفکر واگرا را خیلی ساده نشان داده است.

نظریه خلاقیت گیلفورد - دیدگاه گیلفورد در مورد تفکر همگرا و واگرا

عوامل تفکر واگرا

خب حالا برویم سراغ اینکه افرادی که تفکر واگرا دارند دارای چه خصوصیاتی هستند؟ آیا این ویژگی‌ها قابل اندازه‌گیری‌اند؟ چه طور بفهمیم واقعاً این خصوصیات را داریم یا خیر؟

گیلفورد 8 ویژگی را برای تفکر واگرا بیان کرد:

1- ایده‌پردازی و نوآوری

در دنیای ایده‌‌پردازی همه چیز ممکن است. هرچیزی که در خیالات ما وجود دارد.

با ایده دادن می‌توانیم مسئله را به روشی خلاقانه حل کنیم، مهارت یاد بگیریم، ابتکار به خرج دهیم و تجربه کسب کنیم.

آیا شما می‌توانید بعد از تعیین یک مسئله درباره‌ی آن سؤالات مختلفی بپرسید؟

 من گاهی دست به قلم می‌شوم. البته برای کشیدن نقاشی. گاهی موقع کشیدن یک نقاشی سؤالات زیادی برایم پیش می‌آید:

ایده پردازی در حل مسئله - عوامل تفکر واگرا

– آیا می‌توانم این قسمت از کار را از یک رنگ دیگر استفاده کنم؟

– آیا می‌شود به‌جای این برند مخصوص، برند ارزان‌تری را تهیه کنم ولی با همان کارایی؟

– قلموی سرتخت برای این قسمت کار بهتر عمل می‌کند یا سرگرد؟

اگه شما هم برای هر مسئله‌ای می‌توانید سؤالات متعددی بپرسید پس شما هم یک ایده‌‌پرداز هستید.

2- روان صحبت کردن و به اصطلاح سیالی کلامی

یعنی بدون درنگ زیاد و تکرارهای غیرطبیعی صحبت کنیم. مثلاً چندین کلمه با یک پیشوند را در زمان به نسبت کوتاهی بگوییم.

3- انعطاف‌پذیری

یعنی محکم سر حرفمان نایستیم! به راه‌های غیر‌معمول که کمتر کسی به آن فکر می‌کند هم سر بزنیم.

شاید بدانید شاید هم نه! انعطاف‌پذیری می‌تواند هم در معنا باشد و هم در تصویر. یعنی هم در فکر و تولید ایده منعطف باشیم، هم در درک چیز‌هایی که می‌بینیم و می‌شنویم.

شما هم دقت کرده‌اید که کمتر کسی در هر دو مورد انسان منعطفی است؟! 🧐

خب، تا اینجا به سه ویژگی اشاره کردم که مهم‌ترین عوامل تفکر واگرا هستند.

چه ویژگی‌های دیگری در تفکر واگرا دخیل‌اند؟

4- جزییات را ببینیم. مسئله را گسترش و بسط دهیم.

5- راه‌حل‌های متفاوت را کنار هم قرار دهیم. حتی گاهی قیاس کنیم. ترکیب کنیم.

6- تحلیل کنیم و نقشه‌ی راه داشته باشیم. از کل به جزء برویم.

7- به پیشنهاد‌های انتخابی جهت بدهیم و سازمان‌بندی کنیم.

8- و در نهایت به دلیل اینکه راه‌حل‌ها متفاوت و متنوع هستند، توانایی برخورد با آن‌ها را به طور همزمان داشته باشیم.

هر چیزی را که لازم است در مورد تفکر همگرا و واگرا یاد گرفتیم. حالا برویم سراغ ارتباط آن‌ها با خلاقیت.

در ویدئوی زیر دکتر هکانسون و دکتر نایبوئر در یک قسمت از دوره حل خلاقانه مسئله‌ به تفکر همگرا و واگرا پرداخته‌اند. یک سری راهکارهای خیلی ساده و کاربردی دارند تا خلاقیتمان را افزایش دهیم.

آن‌ها معتقدند که افراد با ایجاد فضای جدید می‌توانند آینده‌ی خود و اطرافیانشان را تغییر دهند.

دیدن این ویدیو و مخصوصاً انجام دادن تمرین‌هایی که داخل آن گفته شده را توصیه می‌کنم. به وضوح خلاقیت را به چالش کشیده و تقویت می‌کنند.

راستی زبان ویدئو انگلیسی هست ولی زیرنویس فارسی روان و مناسبی دارد.

حالا برویم سراغ خصوصیات افراد خلاق. اینجا متوجه می‌شوید که این افراد به کدام نوع تفکر نزدیک‌ترند.

4.3- چه کسانی از نظر گیلفورد خلاق هستند؟

خلاقیت - دیدگاه گیلفورد نظریه پرداز آمریکایی در مورد خلاقیت

خلاقیت از دید گیلفورد تفکر واگرا است. در واقع گیلفورد خلاقیت را داشتن یک سری خصوصیات و توانایی‌های فردی می‌داند.

از نظر او افراد خلاق ویژگی‌های زیر را دارند:

• دیدن مسئله: این افراد در موقعیت‌های مختلف، مشکلات و مسائل متفاوت را می‌بینند، درک می‌کنند، حس می‌کنند و نسبت به آن‌ها حساس هستند.

در صورتی که برخی افراد در همان موقعیت مشابه اصلاً متوجه موضوع نمی‌شوند.

• روان بودن در بیان کلمات و اندیشه‌ها. به اصطلاح داشتن سیالیت. یعنی بتوانند در یک زمان معین از کلمات مختلف استفاده کنند و چندین مدل اندیشه تولید کنند.

• در حل مسائل انعطاف‌پذیر باشند.

• بتوانند مشکلات را سنتز کنند. درموردش صحبت کنند.

• قدرت تحلیل مسائل را داشته باشند.

تجربه من از نشست و برخواست با افراد خلاق

خود من هم تجربه‌ی برخورد با افراد خیلی خلاق را داشته‌ام. کسانی که برای هر مشکلی راه‌حل جدیدی دارند.

وقتی در خصوصیاتشان دقیق شدم، فهمیدم که این افراد:

• بسیار کنجکاوند و به سادگی از کنار مسائل نمی‌گذرند. همواره مشتاق یادگیری و دانستن‌ هستند.

•  ریسک‌پذیرند. از مشکلات فرار نمی‌کنند. با سؤالات متعدد پیچ و خم مسئله را درمی‌آورند.

•  پشتکار زیادی دارند. با مطالعه، دانش خودشان را افزایش می‌دهند.

•  ابتکار به خرج می‌دهند و از دور شدن از عرف و حرف اکثریت، نمی‌ترسند.

• انتقاد‌پذیرند. حتی از ایراد‌ها، ایده می‌گیرند.

یک نکته را لازم می‌دانم که بگویم. افراد در علم روان‌شناسی امروز، این‌قدر هم صفر و صد نیستند!

می‌توانند هر دو مدل تفکر را داشته باشند. اول تفکر واگرا دست به کار می‌شود، ایده‌های مختلف را جمع‌آوری می‌کند.

بعد تفکر همگرا ایده‌ها را به شکلی منظم سازمان‌بندی می‌کند. انگار مکمل هم هستند.

4.4- چه ویژگی‌هایی خلاقیت را در ما سرکوب می‌کنند؟

خصوصیات افرادی که از نظر گیلفورد خلاق نیستند - افراد منفی باف و عیب جو

گیلفورد هم به این سؤال پاسخ داده است، ویژگی‌های مثل:

  • منفی‌بافی
  • انتقاد بیش از حد از دیگران
  • عیب‌جویی
  • ترس از امتحان راه‌های جدید
  • خجالتی و کم‌رو بودن
  • سلطه‌گر و خودرأی بودن

شاید بعضی از مفاهیم گفته شده توسط گیلفورد راجع به خلاقیت خیلی بدیهی باشند، ولی اگر قبول کنیم که هوش و خلاقیت قابل پرورش دادن هستند، با دیدگاه‌های جدیدی در زندگی روبه‌رو می‌شویم.

مطالب مرتبط

اگر از این مطلب خوشتان آمده پس حتماً شما یک فرد دغدغه‌مند برای افزایش هوش و خلاقیتتان هستید.

باید بگویم که خلاقیت مادرزادی نیست! ما باید با افزایش دانش خودمان، راه‌هایی را برای پرورش خلاقیتمان طی کنیم.

لازم است این را هم بگویم که در هر سنی که هستید مهم نیست!

پیشنهاد می‌کنم برای شناخت بهتر خودتان، استعدادهایتان را کشف کنید. این‌طور بهتر متوجه می‌شویم که هوش و خلاقیتمان را در کدام مسیر باید به کار ببریم.

تنه‌ی اصلی مطلب در مورد هوش بود. اگر شما هم جزء افرادی هستید که به تست‌های هوش البته از نوع معتبرش علاقمندید، توصیه می‌کنم به تست‌های زیر حتماً سر بزنید.

به نظر شما با در نظر گرفتن سه بعد نظریه هوش گیلفورد، می‌شود به تنهایی عملکرد ذهن را تشخیص داد؟
یا باید محیط و احساسات فرد در لحظه‌ی آزمون را هم در نظر گرفت؟
بعد از خواندن ویژگی‌های فرد خلاق از نظر گیلفورد، آیا ویژگی بارز دیگری هست که شما را یاد افراد خلاق بیندازد؟
یا برعکس! صفتی که شما را یاد افراد غیرخلاق بیندازه؟
با ما در میان بگذارید ☺️



کانال یوتیوب پادکست رادیو کارنکن
اینستاگرام پادکست رادیو کارنکن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *